Ma o Iqbal - Ali Shariati

September 18, 2017 | Author: Hassaan Zia | Category: N/A
Share Embed Donate


Short Description

Download Ma o Iqbal - Ali Shariati...

Description

‫مجموعۀ آثار ‪5‬‬

‫ما و اقبال‬ ‫دکتر علي شريعتي‬

‫فهرست مطالب‬

‫پيشگفتار ‪4 ............................................. ................................ ................................‬‬ ‫يادداشتها و توضيحات ناشر ‪62....................................... ................................‬‬ ‫اقبال مصلح قرن اخير ‪62........................ ................................ ................................‬‬ ‫يادداشتها و توضيحات ناشر ‪941 .................................... ................................‬‬ ‫ما و اقبال ‪955 ....................................... ................................ ................................‬‬ ‫يادداشتها و توضيحات ناشر ‪353 .................................... ................................‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪3‬‬

‫پیشگفتار‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪4‬‬

‫پيشگفتار‬

‫محمد اقبال‪ ،‬يکي از آن چهرههای فکری و انساني درخشاني است که فرهنگ‬ ‫بارور اسالم به جامعه انسانيت هديه کرده است‪.‬‬ ‫اسالم در همه ابعاد گوناگون روح انساني‪ ،‬انسان بزرگ ساخته است و خانواده‬ ‫عظيم بشری‪ ،‬بسياری از شخصيتهای برجسته خويش را مرهون آن ميداند و اقبال‬ ‫يکي از آنان است‪.‬‬ ‫اما آن چه اقبال را در صف اين مردان بزرگ‪ ،‬ممتاز ميکند اين است که‪ :‬اين‬ ‫درخت بلند بارآور در عصری سر زد و به برگ و بار نشست که مزرعه فرهنگي اسالم‬ ‫را آفت گرفته و در سکوت غم انگيز و مرگبار پائيزی فرو رفته و در همين حال‪،‬‬ ‫ناگهان سيل و طوفان ريشه برانداز استعمار از غرب‪ ،‬بر آن تاخته و اين مزرعه‬ ‫آفتگرفته پائيز زده را سراسر آب گرفته بود و دهقانان مصيبت زدهاش را هم خواب‪ .‬و‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪5‬‬

‫پيشگفتار‬

‫داروغههايش تنها غارتگرانش و مزرعه دارانش همه گلههای يورشکننده گرگان و‬ ‫روبهان و کفتاران! به گفته حافظ‪:‬‬ ‫از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت‬ ‫عجب که رنگ گلي ماند و بوی نسترني‬ ‫در چنين فصلي و از چنين کشتزار خشک و ويران شدهای‪ ،‬ناگهان سرو آزادی‬ ‫قامت برکشيد و چشم دوست و دشمن را خيره کرد و به گلبوتههای ضعيف‪ ،‬بيدهای‬ ‫زردی گرفته لرزان‪ ،‬نهالهای نورس نو دميده و هزاران دانهای که‪ ،‬با صدها شور و‬ ‫شوق شکفتن و شکافتن‪ ،‬و سر از خاک برآوردن و به آسمان سر بر کشيدن‪ ،‬در زير‬ ‫گامهای دشمن مدفون مانده بودند‪ ،‬و از هول اين فصل بد و سيل بال به «پنهان مردن و‬ ‫خاموش پوسيدن» تسليم شده بودند‪ ،‬صال در داد که‪ :‬در اعماق اين مزرعه سوخته و‬ ‫آفت گرفته‪ ،‬دريای بيکران روح اسالم همچنان موج ميزند و در بطن اين خاک‪ ،‬منبع‬ ‫فرهنگي سرشاری از شيره حيات و ماده رويش و جنبش و بارآوری نهفته است و اگر‬ ‫ريشههای خشک و کوتاه خويش را‪ ،‬که اکنون اين چنين از خاک بيرون ماندهاند و در‬ ‫معرض هوای مسموم و بادهای زهرآگين که از غروب ميوزد قرار دارند‪ ،‬در اعماق‬ ‫خاک حاصلخيز فرهنگ خويش فرو بريد‪ ،‬و از دريای ايمان و حيات اسالم نخستين‪،‬‬ ‫روح و توان گيريد ميتوانيد همچون درختان صبور و شجاعي که در کوير ميرويند و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪2‬‬

‫پيشگفتار‬

‫نيرومند و گستاخ به آتش سر ميکشند‪ ،‬علي رغم اين سمومي که از غرب غارتگر و‬ ‫فرهنگ کش به سرزمين پائيز گرفته اسالم ميوزد‪ ،‬بروئيد بر پای خويش بايستيد و در‬ ‫زير آفتاب و باران آسمان خويش‪ ،‬برگ و بار بيفشانيد و اين کوير ويران شده غمزده و‬ ‫سوخته را بار ديگر بهشتي از حيات و خرمي و آباداني کنيد‪.‬‬ ‫آری مگر همين روح شگفت نبود که بر ريگستان سوخته شبه جزيرهای وزيد و در‬ ‫آن صحرای خاموش‪ ،‬که گياه نيز از روئيدن ميهراسيد‪ ،‬از کالبدهای پوک و بينام و‬ ‫نشان چند برده و بدوی و وحشي‪ ،‬در ده سال مرداني پرورد که به تاريخ تمدن بشری‬ ‫روح تازه دميدند و بر روی زمين نژاد نوی از انسان پديد آوردند؟ مگر نه همين روح‬ ‫بود که چند قبيله عاجز فقير را در ميان دو پايگاه عظيم امپراطوری نظامي و سياسي و‬ ‫مدني عالم‪ ،‬نه تنها در مدتي کمتر از يک ربع قرن از زنجير استعمار روم و ايران آزادی‬ ‫بخشيد‪ ،‬که از آنان مجاهداني ساخت که تودههای وسيع شرق و غرب را از سلطه‬ ‫قدرتهای جبار قيصران و خسروان و موبدان و کشيشان و دهگانان و اربابان نجات‬ ‫دادند‪ .‬اقبال نه تنها با سخن خويش‪ ،‬که با «بودن» خويش نيز‪ ،‬چنين درسي را به‬ ‫مسلمانان استعمارزده جهان امروز آموخت!‬ ‫وی نشان داد که اسالم‪ ،‬علي رغم جهل و رکود داخلي و اسارت در چنگالهای‬ ‫بيرحم نظامي خارجي‪ ،‬همچنان استعداد آن را دارد که نبوغهای بزرگ پديد آرد‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪3‬‬

‫پيشگفتار‬

‫روحهای زيبا و عميق و نيرومند بپرورد‪ .‬و فرهنگش هنوز ميتواند فرزند خويش را از‬ ‫دامن فرهنگ و تمدن غالب غرب باز گيرد و در دامن خويش بپرورد و از يک جوان‬ ‫هندی که از کشوری مستعمره بيمار به اروپای استعمارگر نيرومند و متمدن راه يافته‬ ‫بود‪ ،‬يک «اقبال» بسازد‪ .‬اقبال مردی است با يک روح و در چندين بعد‪ .‬و اين تصادفي‬ ‫نيست‪ .‬روح اسالمي چنين است‪.‬‬ ‫خدای اسالم‪ ،‬کتاب اسالم‪ ،‬پيامبر اسالم‪ ،‬پروردگان نمونه اسالم‪ ،‬مدينه اسالم و‬ ‫حتي مسجد اسالم اين چنيناند‪ .‬اهلل‪ ،‬هم جباريت يهوه‪ ،‬خدای يهود را دارد و هم‬ ‫رحمانيت خدای مسيح را و قرآن‪ ،‬جامعه گرايي تورات را و روحانيت انجيل را و‬ ‫محمد (ص)‪ ،‬در عين حال هم موسای مجاهد آزادی بخش است و هم عيسای روح و‬ ‫عشق‪ ،‬و مدينه‪ ،‬هم روم سالح و قدرت‪ ،‬هم آتن حکمت و انديشه‪ ،‬و مسجد‪ ،‬هم‬ ‫کليسای عبادت و هم سنای شور و هم آکادميهای علم‪ ،‬و علي (ع)‪ ،‬در عين حال يک‬ ‫کارگر‪ ،‬يک رهبر سياسي‪ ،‬يک قهرمان نظامي‪ ،‬يک عارف پارسا و باالخره يک‬ ‫سخنور زيبا سخن‪ ،‬يک متفکر حکيم و مرد رنج‪ ،‬صبر‪ ،‬سکوت و دوست داشتن!‬ ‫اقبال فرزند چنين خانداني است و پرورده چنين مکتبي‪ ،‬فيلسوف‪ ،‬سياستمدار‪،‬‬ ‫مجاهد‪ ،‬محقق‪ ،‬عارف‪ ،‬اسالم شناس‪ ،‬شاعر و صاحب دو فرهنگ غربي و شرقي‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪2‬‬

‫پيشگفتار‬

‫در چشم فيلسوفان اروپايي‪ ،‬وی چهره ايست در کنار هانری برگسون‪ .‬اما هرگز‬ ‫فلسفه او را از رنج مردم و سرنوشت ملت گرسنه و اسيرش غافل نساخت‪ .‬از انزوای‬ ‫تأمالت عميق فلسفي و گوشههای امن و بيدرد بحثهای فکری و علمي و نظری‬ ‫بيرون تاخت و پيشاپيش مجاهدان آزادی با استعمار انگليس روياروی جنگيد‪ .‬غرق‬ ‫شدن در تاريخ و معارف اسالمي او را با جهان امروز و فرهنگ و تمدن و علوم جهان‬ ‫بيگانه نساخت و در قالبهای قديمه و قرنهای گذشته محبوس نماند و تمدن و علم و‬ ‫انديشه جديد را مستقيم و عميق شناخت و مرد اين قرن شد‪ .‬و اما تحصيل و تحقيق در‬ ‫اروپا و فرهنگ و روح اروپائي او را از خويش‪ ،‬از تاريخ و فرهنگ و ايمان خويش‪،‬‬ ‫يعني اسالم دور نساخت و دانشمندی اروپايي مآب نشد که به شرق بازگردد و با مردم‬ ‫خويش و زندگي و روح و رنج و خلق و خوی مردم خويش ناآشنا گردد و به اين پرت‬ ‫و پالها تفاخر کند و چيزهايي را از فرنگ برای ملتش به سوغات آورد که به دستش‬ ‫دادهاند و دالل مظلمه استعمارش کردهاند‪ .‬خشکي عقلي فلسفه او را از زيبايي و لطافت‬ ‫شعر محروم نساخت و رقت شعر او را از عمق انديشه فلسفي تهي نکرد‪ .‬ايمان مذهبي او‬ ‫را به تعصب نکشاند و جهان بيني باز‪ ،‬ايمان را از دلش نبرد‪ .‬سياست او را در روزمرگي‬ ‫محصور نساخت و عرفان‪ ،‬در آسمانهای بلند روح و احساس‪ ،‬واقعيتهای خشن و‬ ‫سرنوشت ناهنجار جامعه و سياست جامعهاش را از چشمش نينداخت و باالخره‪،‬‬ ‫همچون برگسون ميانديشيد و همچون موالنا عشق ميورزيد و همچون ناصرخسرو‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪1‬‬

‫پيشگفتار‬

‫برای ايمانش ميسرود و همچون سيد جمال برای رهايي ملتهای مسلمان با استعمار‬ ‫ميجنگيد و همچون تاگور برای نجات تمدن از فاجعه عقل حسابگر و آفت قدرت‬ ‫طلبي ميکوشيد و همچون کارل‪ ،‬دميدن روح و عشق را در کالبد خشک زندگي انسان‬ ‫امروز آرزو ميکرد و همچون لوتر و کالون‪« ،‬تجديد انديشه مذهبي» را در مذهب‬ ‫خويش و «رنسانس اسالمي» را در اين عصر‪ ،‬هدف خويش ساخته بود‪.‬‬ ‫اقبال‪ ،‬مرد دين و دنيا‪ ،‬ايمان و دانش‪ ،‬عقل و احساس‪ ،‬فلسفه و ادب‪ ،‬عرفان و‬ ‫سياست‪ ،‬خدا و مردم‪ ،‬پرستش و جهاد‪ ،‬عقيده و فرهنگ‪ ،‬مرد ديروز و امروز‪« ،‬پارسای‬ ‫شب و شير روز» بود‪ ،‬مسلمان بود‪.‬‬ ‫پيداست که شناخت وی برای روشنفکر سرگشته و فرهنگ زدای ما‪ ،‬برای توده‬ ‫عوام تخدير شده ما‪ ،‬و برای دانشمندان جديد و علمای قديم ما‪ ،‬تا چه حد فوری و‬ ‫حياتي است‪ .‬تصادفي نيست که آنها که از جهل مردم تغذيه ميکنند و از روشنايي‬ ‫ميهراسند و پاسداران شب و خواب و غفلت جامعههای مسلماناند و مسئولاند تا توده‬ ‫مردم را همواره «عوام کاالنعام» نگاه دارند از نام وی به وحشت افتند و از اين که‬ ‫مسلمانان ما سيمای مسلماني چون اقبال را بشناسند‪ ،‬احساس خطر کنند!‬ ‫مؤسسه حسينيه ارشاد در سال ‪ 9341‬بر آن شد تا برای شناساندن درست و نشان‬ ‫دادن «تمام چهره اقبال»‪ ،‬کنگرهای تشکيل دهد و از متخصصان و متفکران ايراني و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪91‬‬

‫پيشگفتار‬

‫خارجي دعوت کند که هر يک‪ ،‬جلوهای از روح شگفت مردی را که در قرن ما به‬ ‫مسلمانان افتخار و انديشه و آگاهي بخشيد معرفي کنند تا مردم ايران که همواره بايد‬ ‫شخصيتهای غربي را بشناسند و چشم در سيمای ديگران داشته باشند‪ ،‬اينبار چهره‬ ‫درخشاني از خويش را بنگرند و در اين آيينه زالل و صادق‪ ،‬خود را و فرهنگ و روح‬ ‫و شخصيت و ايمان خود را ببينند و بدانند که ميتوانند اقبال شد و با دين او ايمان از‬ ‫دسترفته خويش‪ ،‬و ايمان به خويش را باز يابند‪)9(.‬‬ ‫***‬

‫راجع به تشکيل کنگره بزرگداشت اقبال در حسينيه ارشاد پرسيده اند‪:9‬‬ ‫«چرا برای اقبال الهوری در حسينيه‪ ،‬هفته اقبال تشکيل داديد و آن همه از او تجليل‬ ‫کرديد و حال آن که (به تعبير نويسنده محترم) او زنديق و دشمن اهل بيت بوده و‬ ‫اطالع داريد در ديوان شعرش صريحاً به امام جعفر صادق عليه السالم‪ ،‬رئيس مذهب‬

‫‪ . 9‬اين سؤال در جلسه پاسخ به سؤاالت و انتقادات ( که از طرف حسينيه ارشاد در تاريخ ‪ 9351/1/63‬مصادف با روز‬ ‫رحلت حضرت صادق (ع) در تاالر ارشاد تشکيل شد) عنوان گرديد (سؤال ‪ )4‬و دکتر علي شريعتي به صورتي که در متن‬ ‫ديده مي شود بدان پاسخ گفت‪( .‬بنياد)‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪99‬‬

‫پيشگفتار‬

‫شيعه بدگوئي و هتاکي کرده است‪ .‬شما چرا از اين مرد بدسني‪ ،‬که به امام ما فحش‬ ‫ميدهد تجليل کرديد؟»‬ ‫دکتر شريعتي‪ :‬عرض کنم اين تهمت و دشنامي که به عالمه اقبال الهوری زده شده‬ ‫و حاکي از يک اصل کلي تری است و مهمتر از تهمت به يک شخصي است به نام‬ ‫عالمه الهوری‪ ،‬نشان دهنده يک نوع تفکر‪ ،‬يک نوع احساس‪ ،‬تيپ فکر‪ ،‬و يک نوع‬ ‫نقشي است که اين جور تهمت زنندهها در جامعه ما دارند و بايد هم اين نقش را داشته‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫بعد از اينکه تمدن اسالمي در قرون اخير به ضعف گرايش پيدا ميکند و دوره‬ ‫انحطاط علمي و اجتماعي و سياسي اسالم پيش ميآيد‪ ،‬در قرون اخير‪ ،‬عالمه اقبال‬ ‫الهوری‪ ،‬يکي از چند نفر معدودی است که به قول ونسان مونتي و رنه گروسه‪ ،‬در‬ ‫اسالم شخصيت جهاني پيدا کرده‪ ،‬غير از شخصيت انساني خودش‪ ،‬به عنوان چهرهای‬ ‫جهاني در دنيا معرفي شده‪ ،‬و به قول يکي از نويسندههای معاصر‪ ،‬آقای پروفسور‬ ‫شاندل‪« :‬ظهور اقبال نشان ميدهد که فرهنگ اسالمي و تمدن اسالمي و ايمان اسالمي‬ ‫هنوز هم در همين دوره انحطاط جامعههای اسالمي‪ ،‬استعداد خودش را در ساختن و‬ ‫پرداختن انديشهها و شخصيت هايي در سطح جهاني حفظ کرده است»‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪96‬‬

‫پيشگفتار‬

‫اقبال در تاريخ فلسفه جهان و در تاريخ تفکر امروز دنيا‪ ،‬شخصيتي است که در برابر‬ ‫برگسون و در کنار دکارت مطرح ميشود‪ ،‬و اين يک افتخار بزرگي است که هنوز ‪-‬‬ ‫عليرغم همه علل و عوامل سياسي و استعماری و ارتجاعي و مادی که مانع رشد و‬ ‫پيشرفت شخصيتها و نبوغها در جامعههای اسالمي هست ‪ -‬اسالم چون گذشته‪،‬‬ ‫قدرت سازندگي انسان و پرورش دهندگي نبوغ را در خود حفظ کرده؛ نشانهاش اقبال‬ ‫است از نظر جهاني‪ .‬از نظر داخلي هم‪ ،‬در جامعه اسالمي‪ ،‬در آن سکوت مرگبار دوره‬ ‫استعمار جامعه اسالمي‪ ،‬بخصوص در جامعه شرقي اسالمي يعني هند و اندونزی و‬ ‫مالزی و امثال اين کشورها‪ ،‬اقبال يک فرياد بلند بيداری است که بزرگترين ضربه بر‬ ‫پيکر دشمن اسالم و قدرت استعماری است که همواره داروی الی اليي خواب و‬ ‫داروی تخدير بخورد انديشهها و احساسهای مسلمانان ميدهد و همچنين يک متفکر‬ ‫بزرگي است که از نظر فکری و فلسفي برجستگي خاصي دارد‪ .‬اقبال نشان داده‪ ،‬که در‬ ‫جهان امروز‪ ،‬در دنيای تفکر امروز اسالم ميتواند در عاليترين سطح پرش انديشه‬ ‫فکری و علمي‪ ،‬مطرح باشد و نقش داشته باشد‪ ،‬از نظر اجتماعي‪ ،‬اقبال يک نقش عملي‬ ‫بسيار مثبت در مبارزه عليه استعمار بازی ميکند‪ .‬اقبال هم مرد تفکر فلسفي است‪ ،‬و هم‬ ‫مرد تفکر علمي‪ ،‬هم عاليترين تحصيالت امروز دنيار را دارد‪ ،‬و هم مرد سياست و‬ ‫انديشيدن به سرنوشت جامعه است‪ .‬مرد عمل است‪ ،‬مرد مبارزه است‪ ،‬مرد شعر است‪،‬‬ ‫ادب است‪ ،‬سخن است‪ ،‬مرد قبول تعهدهای سنگين در برابر جامعه خودش است و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪93‬‬

‫پيشگفتار‬

‫مردی است که در همه ابعاد گوناگون‪ ،‬عاليترين تجلي را داشته‪ ،‬شاعر‪ ،‬فيلسوف‪،‬‬ ‫مبارز فکری‪ ،‬مجاهد بيدار سياسي‪ ،‬اهل خلوت و دعا و تأملهای روحي‪ ،‬اهل مبارزه‬ ‫اجتماعي‪ ،‬اهل مبارزه عليه استعمار‪ ،‬اهل بيداری فکری جامعه‪ ،‬اهل احيای فرهنگ و‬ ‫ايمان اسالمي‪ ،‬اهل سخن و ادب است‪ ،‬يعني مسلمان است‪ ،‬اين آدم خطرناک است هم‬ ‫برای استعمار خارجي و هم برای استحمار داخلي‪ ،‬چرا؟ برای اينکه کساني که از جهل‬ ‫مردم و از خواب مردم و از تعصبهای تنگنظرانه بينش عوام تغذيه ميکنند‪،‬‬ ‫بزرگترين دشمنشان‪ ،‬دشمنان روياروی اسالم نيستند‪ ،‬دشمن اينها‪ ،‬استعمار نيست‪،‬‬ ‫دشمن اينها کفر نيست‪ ،‬که کفر و استعمار پشتوانه اينها است‪ ،‬دشمن اينها مسلمانان‬ ‫بيدار کننده و راستين و درستند‪ .‬اقبالها ميتوانند عوامل ارتجاعي را نابود کنند‪ ،‬اقبالها‬ ‫ميتوانند مسلمانان را بيدار کنند‪ .‬روشنفکرهای متجدد مآب فرنگي مآب کوچکترين‬ ‫تأثيری روی تودههای مردم مسلمان ندارند‪ ،‬برای همين هم هست که عوامل ارتجاعي‬ ‫به آنها کار ندارند‪ ،‬سخنرانيهای مفصل‪ ،‬کتابهای مفصل‪ ،‬عليه اسالم‪ ،‬عليه خدا‪،‬‬ ‫عليه احساس مذهبي‪ ،‬عليه مقدسات شيعي در همين جامعههای اسالمي منتشر ميشود‬ ‫پشت سر هم‪ ،‬و آنها کوچکترين عکس العملي نشان نميدهند‪ .‬چندی پيش در همين‬ ‫تريبون آقای بالغي نامهای از دانشگاه را با مهر و مارک رسمي دانشگاه مطرح کردند و‬ ‫استيضاح کردند‪ ،‬اعالم کردند که مطلبي رسماً به نام يک نشريه علمي و به نام ارگان‬ ‫بزرگترين سازمان تحقيقاتي و علمي اين مملکت منتشر شده‪ ،‬و رسماً هم گفته شده‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪94‬‬

‫پيشگفتار‬

‫قرآن امروز ديگر تکافوی نياز علمي و اجتماعي و حقوقي اين جامعه را نميکند‪ ،‬يک‬ ‫کسي اخم هم نکرد از اين عده‪ ،‬اما طرح اسم و انديشه و سخن مرداني مثل اقبال است‬ ‫که تمام وجود و حيثيت زندگي مادی و همه ايمان و تعصبشان را تحريک ميکند‪ ،‬زيرا‬ ‫اقبالها هستند که چهره راستين اسالم را به مسلمانان نشان ميدهند و اين بزرگترين‬ ‫خطر رسواگر است برای آنها که چهره اسالم را مسخ کردهاند و مردم مسلمان را به نام‬ ‫اسالم‪ ،‬به جهل و جور و خرافه و ذلت و سواری دادن خواندهاند و به خوابشان کردهاند‪.‬‬ ‫متجدد فرنگي مآبي که دم از بيديني ميزند و به خدا و قرآن و پيامبر و علي حمله‬ ‫ميکند‪ ،‬بيشتر مردم را از ترس المذهبي و به خاطر حفظ معتقدات و مقدساتشان‪ ،‬به‬ ‫دامن اينها که ظاهراً خود را مدافع اسالم معرفي کردهاند‪ ،‬ميافکند‪ ،‬اما اقبالها که‬ ‫معني حقيقي توحيد و پيام قرآن و سيمای محمد و علي را بر انديشههای مردم به درستي‬ ‫ترسيم ميکنند و وجدانها را بيدار مينمايند‪ ،‬متوليان دروغين و مدافعان بيلياقت و‬ ‫بيايمان را‪ ،‬جبراً‪ ،‬به همه ميشناسانند و اين است که اينها‪ ،‬ناچار با هياهو و جنجال و‬ ‫سيل تهمت و دروغ و جعل و تحريف و دشنام و تحريک احساسات‪ ،‬ميکوشند تا به‬ ‫سرعت‪ ،‬قبل از اين که صدای اينها به مردم برسد‪ ،‬فلجشان کنند يا خفه شان سازند و‬ ‫مردم را از اطرافشان بپراکنند‪ .‬تصادفي نيست که يک بار شنيده نشده اينها عليه ميرزا‬ ‫ملکم خانها و آخوندوفها و تقي زادهها‪ ...‬حرفي زده باشند‪ ،‬هميشه سيد جمالها و‬ ‫اقبالها هستند که بيدريغ تفکير ميشوند و تفسيق!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪95‬‬

‫پيشگفتار‬

‫حسينيه ارشاد از اقبال ستايش کرده به خاطر اين که اين همه‪ ،‬هم در وجهه سياسي و‬ ‫اجتماعي‪ ،‬به جامعه اسالمي خدمت کرده و هم در وجهه علمي و فرهنگي‪ ،‬به مکتب‬ ‫اسالم خدمت کرده‪ ،‬بخاطر اين که در مبارز جامعه اسالمي در برابر کفر و استعمار‬ ‫دشمناني خوني اسالم و مسلمين‪ ،‬بزرگترين نقش را و اثر را داشته و بزرگترين سهم را‬ ‫دارد و نيز به خاطر اين که شاعر و نويسنده و متفکری است در چنين سطح‪ ،‬که قدرت‬ ‫فکری و بخصوص استعداد شگفت هنریاش را به عنوان شاعر و متفکر بزرگ در‬ ‫ستايش و بيان حقايق راستين اسالم‪ ،‬در خدمت فهم و بيان و نشر حقايق اسالم قرار‬ ‫داده‪ ،‬و به خصوص به خاطر اين که همچون يک عاشق مخلص‪ ،‬شيفته آگاه و بيريای‬ ‫خاندان پيغمبر و ستاينده يکايک شخصيتهای بزرگ و مقدس تشيع و وابستگان به‬ ‫خانواده عترت است و بيشک‪ ،‬جامعه شيعه بيش از جامعه بزرگ اسالمي غير شيعه‪،‬‬ ‫مديون اين مرد است و بايد از او ستايش کند؛ چه‪ ،‬او يک شيعه در جامعه شيعي نيست‬ ‫که ستايش کردن از علي و خانواده پيغمبر‪ ،‬و از فاطمه زهرا وجهه عمومي‪ ،‬و حيثيت و‬ ‫پول و دستبوسي و محبوبيت برايش پاداش داشته باشد‪ .‬در يک جامعه اهل تسنن‬ ‫زندگي ميکند و ستايشگر تشيع است‪ ،‬اين بزرگترين ديني است که ما به گردن‬ ‫داريم از اين نويسنده بزرگ‪ ،‬از اين افتخار بزرگ جامعه اسالمي‪ ،‬به خصوص شيعه‪ .‬ما‬ ‫در برابر خدمات اقبال شرمندهايم که به عنوان يک ملت مسلمان و يک ملت دوست‬ ‫دار اهل بيت‪ ،‬تاکنون در اثر تلقينات سوء و بدآموزیهای بسيار و غفلتهای بيشمار‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪92‬‬

‫پيشگفتار‬

‫نتوانستهايم آن چنان که شايسته او است و بايسته ما‪ ،‬ارزش او را ارج نهيم و خدماتش‬ ‫را قدر دانيم و از عظمت بزرگ اسالمياش در اين مملکت تجليل کنيم‪ .‬اين همه‬ ‫کنگرهها و بزرگداشتها و تجليلها و محفلها و مراسم و دعوتها‪ ،‬که برای هر کسي‬ ‫و ناکسي‪ ،‬از خانم گيتس ناتينگل گرفته تا فالن ستاره سينما و موسيقي دان غربي و‬ ‫شاعر شرقي‪ ،‬در اين جامعه تشکيل ميشود يک بار صدای اين حضرات درنمي آيد‪ ،‬و‬ ‫يک بار که جمعي خواستند برای يکي از بزرگترين شخصيتهای معاصر اسالم و‬ ‫يکي از مفاخر علمي و فلسفي و ادبي و اجتماعي و ضد استعماری دنيای اسالم‪ ،‬مجلس‬ ‫سادهای بگيرند و چند محقق را دعوت کنند که درباره شرح حال و خدمات علمي و‬ ‫اجتماعي وی‪ ،‬سخني بگويند و نسل جوان مسلمان اين مملکت يک بار هم سخن از‬ ‫يک چهره جهاني مسلمان بشنوند‪ ،‬سر و صدای آقايان بلند شد و دلشان برای اهانت به‬ ‫«اهل بيتشان» و «امام جعفر» و «امام صادقشان» سوخت‪ .‬اين چه جور خدمت به اهل بيت‬ ‫است که هر آدم باشعوری‪ ،‬هر آدم متفکری‪ ،‬هر شخصي که از نظر علمي‪ ،‬و از نظر‬ ‫فکری‪ ،‬يک ارزش جهاني يا ارزش ملي دارد و فکرش‪ ،‬شخصيتش‪ ،‬قلمش و اثرش را‬ ‫به نام اسالم ميتوان در دنيای امروز نشان داد‪ ،‬و در اين قحط الرجال آب ليمويي که‬ ‫دچار شدهايم‪ ،‬اسمش را برد‪ ،‬او را منسوب کرد به هر جا غير تشيع‪ .‬اين اسمش دفاع از‬ ‫تشيع است؟ اگر اين جور باشد‪ ،‬غير از تو و امثال تو‪ ،‬که فارسي خودت را نميتواني‬ ‫بخواني‪ ،‬و جز عدهای عوام ساده دل مظلوم را نميتواني بفريبي و غير از تهمت و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪93‬‬

‫پيشگفتار‬

‫تحريف و تکفيرهای آب دوغ خياری هنری برای اسالم نداری‪ ،‬کس ديگری مدافع‬ ‫تشيع نيست‪ .‬در اين جا نميتوانم از خدمات علمي و ارزشهای فکری اقبال سخن‬ ‫بگويم‪ ،‬فقط در جواب اين اتهام که شايع کردهاند اقبال دشمن اهل بيت است و دشنام‬ ‫به امام جعفر صادق داده‪ ،‬بايد بگويم که از ميان همه شعرای امروز شيعي‪ ،‬بزرگترين‬ ‫اثر‪ ،‬عاليترين اثر‪ ،‬هم از لحاظ فکر‪ ،‬هم از لحاظ شدت اخالص‪ ،‬هم از لحاظ منطق‪،‬‬ ‫هم از لحاظ اثر ادبي‪ ،‬ديوان و شعر اقبال است‪ ،‬درباره خانواده پيغمبر! اخالص او همين‬ ‫بس که در جامعه سني مذهب است و ستايشگر خاندان پيغمبر و اردو زبان است و‬ ‫سراينده بهترين مدحها درباره ائمه شيعه به فارسي‪ .‬آن هم در حالي که ما يک ريزه که‬ ‫برای خودمان «شخصيت محترم» ميشويم‪ ،‬عار داريم که در تبليغ دين منبر برويم و به‬ ‫خصوص در مدح اهل بيت شعر بگوئيم‪ .‬اقبال‪ ،‬يک شخصيت جهاني است‪ ،‬يک‬ ‫فيلسوف بزرگ معروف در تاريخ فلسفه معاصر است‪ ،‬يک تحصيلکرده برجسته اروپا‬ ‫است و يک رهبر بزرگ سياسي و اجتماعي و پيشوای عظيم ملي است و مدح فاطمه‬ ‫ميکند و اين چنين‪:‬‬ ‫مريم از يک نسبت عيسي عزيز‬

‫از سه نسبت حضرت زهرا عزيز‬

‫نور چشم رحمهً للعالمين‬

‫آن امام اولين و آخرين‬

‫آن که جان در پيکر گيتي دميد‬

‫روزگار تازه آئين آفريد‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪92‬‬

‫پيشگفتار‬

‫بانوی آن تاجدار هل اتي‬

‫مرتضي مشگل گشا شير خدا‬

‫پادشاه و کلبهای ايوان او‬

‫يک حسام و يک زره سامان او‬

‫مادر آن مرکز پرگار عشق‬

‫مادر آن کاروان ساالر عشق‬

‫آن يکي شمع شبستان حرم‬

‫حافظ جمعيت خير االمم‬

‫تا نشيند آتش پيکار و کين‬

‫پشت پا زد بر سر تاج و نگين‬

‫وان دگر موالی ابرار جهان‬

‫قوت بازوی احرار جهان‬

‫در نوای زندگي سوز از حسين‬

‫‪9‬‬

‫اهل حق حريت آموز از حسين‬

‫سيرت فرزندها از امهات‬

‫جوهر صدق و صفا از امهات‬

‫مزرع تسليم را حاصل بتول‬

‫مادران را اسوه کامل بتول‬

‫بهر محتاجي دلش آنگونه سوخت‬

‫با يهودی چادر خود را افروخت‬

‫نوری و هم آتشي فرمانبرش‬

‫کم رضايش در رضای شوهرش‬

‫آن ادب پرورده صبر و رضا‬

‫آسيا گردان و لب قرآن سرا‬

‫‪ . 9‬درباره حضرت امام مجتبي (ع) است‪( .‬بنياد)‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪91‬‬

‫پيشگفتار‬

‫گريههای او ز بالين بينياز‬

‫گوهر افشاندی به دامان نماز‬

‫اشگ او برچيد جبريل از زمين‬

‫همچو شبنم ريخت بر عرش برين‬

‫رشته آئين حق زنجير پا است‬

‫پاس فرمان جناب مصطفي است‬

‫ورنه گرد تربتش گرديدمي‬

‫سجدهها بر خاک او پاشيدمي‬

‫اين دشمني او با اهل بيت!‬ ‫و اين هم فحشي که اين زنديق!!! به امام جعفر صادق داده‪.‬‬ ‫به چه قيمت در ين جامعه شبهمذهبي کينههای شخصي ارضاء ميشود؟ به چه‬ ‫قيمت؟‪.‬‬ ‫پس از تشکيل کنگره بزرگ داشت اقبال در ارشاد‪ ،‬شنيديم که يکي از چهرههای‬ ‫برجسته و کامل «روحانيت صفوی»‪ ،‬شايع کردهاند که اين اقبال را که حسينيه ارشاد اين‬ ‫همه بزرگ ميکند و اشعارش را بر در و ديوار حسينيه کتيبه کرده و در مقدمه‬ ‫برنامههايش ميخواند و حاال هم چند روز پياپي مجلس تجليل برايش تشکيل داده‬ ‫ميدانيد کيست؟ يک سني بد کينه نسبت به اهل بيت عصمت و دشمن واليت!‬ ‫(مقصود اينها را از واليت به آن معني که اينها ميگويند‪ ،‬آخرش نفهميديم) و حتي‬ ‫در همين ديوان شعرش که به فارسي هم هست‪ ،‬صاف و پوست کنده نسبت به مقام‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪61‬‬

‫پيشگفتار‬

‫عصمت و طهارت امام جعفر صادق رئيس مذهب شيعه فحاشيهای زشت و اهانت‬ ‫آميز دارد و حتي ملعون ميگويد‪ :‬جهنم هم امام جعفر صادق را قبول نميکند!‪...‬‬ ‫چنين قضاوتي با اين صراحت و قاطعيت و اسم و رسم و آدرس‪ ،‬از زبان کسي که‬ ‫لباس روحاني دارد و مدعي مقام عدالت و تقوی و علم است‪ ،‬چه اثری در عوام بيچاره‬ ‫دارد؟ در عوام؟‬ ‫خود ما هم جا خورديم! رفتيم به سراغ ديوانش که آدرس داده بود‪ ،‬ديديم راست‬ ‫ميفرمايد‪ ،‬اينک فحاشي او به «امام جعفر صادق» آن آقا‪ ،‬که رئيس مذهب ايشان‬ ‫است‪:‬‬ ‫اقبال دارد تاريخ هند را ميگويد به اين جا ميرسد‪:‬‬ ‫اندرون او دو طاغوت کهن‬

‫روح قومي کشته از بهر دو تن‬

‫جعفر از بنگال و صادق از دکن‬

‫ننگ آدم‪ ،‬ننگ دين‪ ،‬ننگ وطن‬

‫‪... ... ... ... ... ... ... ... ...‬‬

‫‪... ... ... ... ... ... ... ... ... ...‬‬

‫کي شب هندوستانايد به روز‬

‫مرد جعفر‪ ،‬زنده روح او هنوز‬

‫گاه او را با کليسا ساز ساز‬

‫گاه پيش ديريان اندر نياز‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪69‬‬

‫پيشگفتار‬

‫هم با کليسا ساخت و پاخت داشته و در مراسم کر و آواز مسيحيان شرکت‬ ‫ميکرده‪ ،‬هم با برهمنان هندو‪ ،‬به دعا ميپرداخته‪.‬‬ ‫تا گذشتيم از جهان شرق و غرب‬

‫بر در دوزخ شديم از درد و کرب‬

‫از اين دنيا که رفتيم و دردناک از دست اين دو خائن وطن به جهنم سر زديم‪،‬‬ ‫ديديم‪ ،‬دوزخ‪:‬‬ ‫يک شرر بر صادق و جعفر نزد‬ ‫گفت دوزخ را خس و خاشاک به‬

‫بر سر ما مشت و خاکستر نزد‬ ‫شعله من زين دو کافر پاک به‬

‫(آقای بالغي‪ :‬به به)‬ ‫آدرس داده‪ ،‬زمانش را تعيين ميکند‪ ،‬مال هندوستان است‪ ،‬ساخت و پاخت با‬ ‫برهمن داشته‪ ،‬با مسيحيت و اروپا و استعمار غربي داشته‪ ،‬دو تا هستند‪ ،‬يکي جعفر است‬ ‫و يکي صادق يکي مال بنگال و يکي اهل دکن‪ .‬اصالً صحبت از تاريخ هند معاصر‬ ‫است!‬ ‫اول که يک مرتبه چنين کشفي را از طرف يکي از آقايان ملبس به لباس مقدس‬ ‫روحانيت شنيديم‪ ،‬خيلي تعجب آور بود برای ما با آن اقبالي که فکرش‪ ،‬کارش‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪66‬‬

‫پيشگفتار‬

‫تحصيلش آن همه ارادت و اشتياقش را و اين وقف کردن هنرش را در خدمت اهل‬ ‫بيت ميشناختيم‪ :‬يک مرتبه چنين کشفي از يک آدمي که ظاهراً‪ ...‬چه بگويم؟‬ ‫خوشبختانه خودش آدرس داده بود‪ ،‬منتهي با خيال راحت که مريداني که اطراف امثال‬ ‫ايشاناند از نعمت خط و سواد محروماند و بعد از فرمايش آقا‪ ،‬نميروند دنبال ديوان‬ ‫اقبال که تحقيق کنند؛ ولي ما که مراتب ارادتمان مانع از آن نميشود که برای اطمينان‬ ‫خاطر بيشتر‪ ،‬اول صحت نظريات ايشان را تحقيق کنيم‪ ،‬رفتيم ديوان را گشتيم و‬ ‫خوشبختانه يافتيم! اين را هم اضافه کنم‪ ،‬که در مقايسه با ديگر اتهامات که امثال ايشان‬ ‫ميسازند‪ ،‬باز اين اتهام بجاتر و منصفانهتر است‪ ،‬چون باالخره‪ ،‬جعفر و صادقش در متن‬ ‫مورد اتهام درست بود!‬ ‫اين دو کافر خائن هندی را فهميديم که «امام جعفر صادق» آنها هستند امام ما‬ ‫نيستند اما نشناختيم که چه کردهاند و چه کساني بوده اند؟ تا اين که آقای سيدغالمرضا‬ ‫سعيدی که با اقبال آشنايي دارند از سالها پيش و مترجم آثار ايشان هستند به فارسي‪ ،‬و‬ ‫خودشان ميگويند‪ :‬در آن دورهای که فوکلي گری و تجدد مآبي در ايران خيلي مد‬ ‫شده بود‪ ،‬خوشبختانه تصادف مرا کشاند به هندوستان و در دوره اقبال‪ ،‬و بعد اقبال بود‬ ‫که اسالم را به من آموخت و شناساند و حقانيت و حقيقت مذهبم را به من تعليم کرد و‬ ‫من زنده شده ديني اقبالم‪ .‬ايشان يک مرتبه يادش آمد که اين است قضيه‪ :‬اين جعفر‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪63‬‬

‫پيشگفتار‬

‫بنگالي و صادق دکني دو تا جاسوس بودند و بعد چنين توضيحي را نوشتهاند که من‬ ‫برای شما عين نوشته ايشان را ميخوانم‪:‬‬ ‫«برای اين که دو تا ننگ وطن را در هندوستان بشناسيد‪ ،‬در تاريخ مسلمانان‬ ‫هندوستان دو نفر از شيعيان مبارز به نام سراج الدوله که حاکم بنگال است و تيپو سلطان‬ ‫که حاکم ميسور است در جنوب هند‪ ،‬در راه استقالل وطن و ملت خود عليه قوای‬ ‫انگليس جنگيدهاند و همواره مورد تمجيد و ستايش مسلمانان بودهاند‪ ،‬اقبال نيز نسبت به‬ ‫آنها به خصوص درباره تيپو عالقه و عشق خاصي نشان ميداد‪ .‬سراج الدوله نوه علي‬ ‫وردی خان ايراني بود که در سال ‪ 9353‬ميالدی در جنگ پالسي در مقابل قوای‬ ‫انگليس صف آرايي کرد‪ ،‬ولي انگليسها وزير او را که جعفر نام داشت فريب داده و با‬ ‫وعده واگذاری استانداری يکي از شهرهای بنگال‪ ،‬به دست او توطئه خائنانهای عليه‬ ‫ملت مسلمان و ولينعمش ايجاد و موجبات شکست قوای او را در برابر انگليسها‬ ‫فراهم کرد‪ ،‬که اين ننگ و روسياهي ابدی را در تاريخ مسلمانان هند وستان برای خود‬ ‫باقي گذارد و همچنين تيپوی شيعه مذهب نيز در سال ‪ 9311‬ميالدی در مقابل قوای‬ ‫انگليس و متحدين آنها به علت خيانت سپهساالر خود که نامش صادق بود شکست‬ ‫خورد و بدنامي جاويداني را برای خود باقي گذارد‪ .‬از اين لحاظ‪ ،‬اين شکست‪،‬‬ ‫شکست مرگبار مسلمانان‪ ،‬که در اثر خيانت اين دو وزير‪ ،‬يکي در بنگال‪ ،‬و يکي در‬ ‫دکن صورت گرفت‪ ،‬تنفر همه مسلمانان را برانگيخت‪ ،‬و اقبال اشعار باال را درباره آنها‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪64‬‬

‫پيشگفتار‬

‫سرود‪ ،‬و هميشه آن دو فرد خائن وطن و ملت مسلمانان را به بدنامي و دشمني با دين ياد‬ ‫ميکرد و سراج الدوله و به خصوص تيپو را که هر دو شيعه مذهب بودند‪ ،‬به عنوان‬ ‫قهرمان ميستود و تيپو را سلطان شهيد ميخواند و در مدحش عاشقانه شعر ميسرود»‪.‬‬ ‫در چه جامعهای زندگي ميکنيم! (‪)6‬‬ ‫***‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪65‬‬

‫پيشگفتار‬

‫داشتها‌و‌توضیحات‌ناشر‬ ‫‌‬ ‫یاد‬

‫)‪ - (9‬به دنبال اين قسمت در صفحه ‪ 66‬و ‪ 63‬کتاب عالمه اقبال گزارش کنگره‬ ‫بزرگداشت اقبال در حسينيه ارشاد (چاپ حسينيه ارشاد) راجع به برگزاری مطلبي است‬ ‫که قسمت اعظم آن عيناً و چند جمله آن نيز با اندکي تغيير در جواب به سوال عنوان‬ ‫شده در تاالر حسينيه ارشاد آمده است‪ .‬نظر به اين که پاسخ مذکور نقل شده است‪ ،‬از‬ ‫تکرار مطلب خودداری کرديم‪.‬‬ ‫***‬ ‫)‪ - (6‬پس از پايان سخنان معلم شهيد‪ ،‬آقای صدر بالغي که اداره جلسه پاسخ به‬ ‫سواالت و انتقادات را به عهده داشتند به عنوان ختم جلسه مطالبي بيان کردند که‬ ‫قسمتي از آن به نقل از "کتاب پاسخ به سئواالت و انتقادات" (چاپ حسينيه ارشاد)‬ ‫ص‪ 36‬و ‪( 33‬چاپ دوم) چنين است‪:‬‬ ‫«با اظهار تشکر و سپاس کامل از افادات و افاضات جناب دکتر و با تجديد سپاس از‬ ‫آقايان محترم و اساتيدی که بنده را مأمور کردند که جلسه را افتتاح کنم و به پايان‬ ‫ببرم‪ ،‬ميخواستم که جلسه را به پايان ببرم‪ ،‬و سخني که من در پايان دارم ‪-‬که البته‬ ‫بلندگوی همه آقايان هستم‪ -‬يکي اينست که برای ترويج روح مرحوم اقبال و‬ ‫عذرخواهي از اين سوء ادبي که نسبت به مقام شامخ او شده است که اگر چه‪ :‬کي شود‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪62‬‬

‫پيشگفتار‬

‫دريا ز پوز سگ نجس‪ ،‬اما در عين حال به عنوان جبران و تدارک اين معني‪ ،‬از روی‬ ‫توجه فاتحهای برای ترويح روح اين فيلسوف مجاهد و مؤمن بزرگ بخوانيم‪» ...‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪63‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخیر‬ ‫سخنراني در کنگره بزرگداشت اقبال‬ ‫حسينيه ارشاد ‪41/6/4‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫«هنگامي که يک انسان بزرگ را ميشناسيم که در زندگي موفق زيسته است‪ ،‬روح‬ ‫او را در کالبد خويش ميدميم و با او زندگي مي کنيم‪ ،‬و اين ما را حياتي دوباره‬ ‫ميبخشد ‪».‬‬ ‫شاندل (دفترهای سبز)‬

‫با اين برنامه بسيار پرارزش و سودمندی که‪ ،‬به ابتکار مؤسسه تحقيقي و تبليغي‬ ‫حسينيه ارشاد‪ ،‬در اين جا برگزار ميشود‪ ،‬شايد برای اولين بار باشد که ما در دوره‬ ‫جديد‪ ،‬در سطح جهاني فکر اسالمي و بينش انساني و بين المللي اسالمي يک کار‬ ‫علمي و تحقيقي و منطقي ميکنيم و اين خود نشانه احساسي است که محمد اقبال‪،‬‬ ‫مظهر اين احساس در عصر ماست‪.‬‬ ‫اسالم‪ ،‬در دوره رکود و توفيقش‪ ،‬در چهار چوبههای تنگ قومي و قالبهای بسته‬ ‫محلي خود منجمد شده‪ 9‬و بينش جهاني و جهان بيني اسالم فراموش گشته است‪.‬‬

‫‪ . 9‬وقتي اينجا مي گوييم اسالم‪ ،‬مقصود مسلمين و جامعه اسالمي است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪61‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫وحدتي که اسالم بر اساس يک طرز تفکر جهاني ‪ -‬که در هيچ قوميت خاصي در‬ ‫سرزمين خاصي محدود نميشود ‪ -‬بنيان گذاشته بود‪ ،‬تجزيه گرديده و متأسفانه‪،‬‬ ‫مسلمين به دوره انزوا در خود فرو رفتن باز گشته و در چهارچوبهای محدودی از‬ ‫سنت و تاريخ و عناصر مخلوطي از مذاهب گوناگون جاهلي و افکار غير اسالمي و‬ ‫عقايد مسخ شده از اسالم‪ ،‬محصور و محبوس ماندهاند‪ .‬اما امروز‪ ،‬امثال اين برنامه نشان‬ ‫ميدهد که روشنکفران جامعه اسالمي از جمله در ايران به مرحلهای رسيدهاند که‬ ‫چهارچوبههای محدودی را که زمان بر گرد پيکر بزرگ انساني و فکری آنها کشيده‬ ‫است بشکنند و باز کوشش ميکنند تا اين اندامي که زمان و غداران زمان‪ ،‬تجزيه و‬ ‫متالشياش کرده بودند‪ ،‬به هم پيوند بخورد و آن وحدت کلي و آن «کل اسالمي» ‪-‬‬ ‫که‪ ،‬جز در آن کليتش‪ ،‬هرگز اسالم نميتواند به صورت زنده تجسم پيدا کند ‪ -‬تجديد‬ ‫بنا شود‪ .‬اين «تجديد بنا» درست اصطالحي است که محمد اقبال در اثر بزرگش به نام‬ ‫«تجديد بنای طرز فکر مذهبي» عنوان ميکند و من اميدوار هستم که اين‪ ،‬آغاز يک‬ ‫دوره جديدی در تحقيقات اسالمي و در کوششهای معنوی و فکری و علمي و اسالم‬ ‫شناسي ما باشد و ما شاهد برنامه هايي دقيقتر و کاملتر و سودمندتر از اين باشيم‪.‬‬ ‫و باالخص من آرزو ميکنم که فوریتر از همه‪ ،‬چنين جلسه و برنامهای‪ ،‬برای‬ ‫بنيانگذار اين روح جديدی که در کالبد نيم مرده مسلمين جهان دميده است ‪ -‬سيد‬ ‫جمال افغاني – ]داشته باشيم[‪ ،‬برای کسي که نخستين فرياد بيداری‪ ،‬در شرق خواب‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪31‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫رفته‪ ،‬بود و کسي که هنوز هم انديشههای مشکوک و دستهای آلوده‪ ،‬حتي از‬ ‫سايهاش نيز ميترسند حتي هنوز خاطرهاش را هم بمباران ميکنند‪ ،‬هفتهای را بنشينيم و‬ ‫درباره اين مرد و اثرش که نه تنها بر روی جامعه اسالمي و ايراني‪ ،‬بلکه بر روی‬ ‫ملتهای در زنجير‪ ،‬و به قول «فرانتزفانون»‪ ،‬بر روی همه «انسانهای مغضوب زمين» اثر‬ ‫گذاشته است‪ ،‬بحث کنيم و او را بشناسيم‪ .‬نميخواهم تنها از او تجليل کنيم‪ .‬بلکه‬ ‫شناختن مرداني مانند سيد جمال و اقبال‪ ،‬شناختن يک شخصيت فردی نيست‪ ،‬شناختن‬ ‫يک مکتب و شناختن يک ايدئولوژی است‪ ،‬و شناختن شرايط اوضاع و احوال خودمان‬ ‫است‪.‬‬ ‫اقبال عنوان يک فصل است‪ .‬ما با شناختن اقبال‪ ،‬يا سيد جمال وارد متني ميشويم‬ ‫که عنوانش اين شخصيتها هستند‪ .‬متنش خود ما‪ ،‬انديشه ما‪ ،‬مشکالت و راه حلهای‬ ‫ماست‪ .‬اينست که شناختن سيد جمال و شناختن اقبال‪ ،‬خود شناختن اسالم و شناختن‬ ‫مسلمانان و شناختن زمان حال و آينده است‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪39‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫«من مسلمان» در اين عصر‪ ،‬رنجهايش و پرسشهايش من‪ ،‬به عنوان يکي از هزاران‪،‬‬ ‫که در اين مملکت و در اين قسمت از زمان ايستادهاند و به سرنوشت خود و آينده شان‬ ‫و وضع موجود جهان و وضعيت خودشان ميانديشند و ناچار در جستجوی راه حل و‬ ‫نجاتي هستند‪ ،‬از زبان چنين کساني سخن ميگويم‪ .‬خودم از آنها هستم و ميخواهم‬ ‫به همدردان خودم عرض کنم که‪ :‬اقبال يک «عالمت» است در اين سرزمين باير و در‬ ‫اين کوير آشوبنده و طوفان کننده زمان ما‪ ،‬که يک انديشمند تشنه جستجوگر‪ ،‬به هر‬ ‫مکتب و مذهبي که رو ميکند و به هر راه حلي و به هر فکر و طرحي که رو ميکند‪،‬‬ ‫سيراب نميشود و اگر راه حل درستي هم باشد و به نتيجه مطلوبي هم برسد کفايت‬ ‫همه دردها و نيازهای او را نميکند‪ ،‬زيرا من نوعي ‪ -‬به عنوان يک نسل در روزگار‬ ‫کنوني ‪ -‬تنها در چهارچوب مملکت خودم‪ ،‬جامعه خودم‪ ،‬و تاريخ خودم‪ ،‬زندگي‬ ‫نميکنم‪.‬‬ ‫من از يک سو وابسته به قرن بيستم هستم ‪ -‬در عين حال که من خود در قرن بيستم‬ ‫زندگي نميکنم ‪ -‬دردها و مشکالت و جريانهای قرن بيستم روی من و احساس من و‬ ‫سرنوشت من و جامعه من تأثير دارد‪ .‬بنابراين‪ ،‬در برابر اين غول عظيم صنعت و علم و‬ ‫زور و پيشرفت و فساد و انقالب و کون و فساد‪ ،‬به نام تمدن غربي‪ ،‬ايستادهام و بايد‬ ‫وضع خودم را در برابر اين طوفان عظيم و در برابر اين همه رنگارنگي و در برابر اين‬ ‫همه جلوههای خوب و بد و درهم آميخته تعيين کنم‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪36‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫و از سوی ديگر‪ ،‬من يک انسان هستم و در اين طبيعت و در اين جهان بزرگ بايد‬ ‫بدانم که‪ ،‬به نام يک «موجود انساني»‪ ،‬چه کاره هستم؟ چه جور بايد زندگي کنم؟ و‬ ‫سرنوشت و سرگذشت من چه بوده و سرشت من چيست؟ برای چه آمدهام و برای چه‬ ‫بايد زندگي کنم و معنای آفرينش و روح و تدبيری که بر آفرينش تسلط دارد چيست؟‬ ‫من به چه چيز معتقد باشم؟ و مبنای بينش من در برابر زندگي و در برابر هستي و در‬ ‫برابر جامعهام و زمانم و خودم چه بايد باشد؟‬ ‫از طرفي ديگر من‪ ،‬وابسته به يک منطقهای از زمين هستم به نام «شرق»‪ ،‬با‬ ‫گذشتهاش و حالش و آيندهاش که هر سه تأمل انگيز و هر سه وسوسه انگيز و درآورد‬ ‫است‪.‬‬ ‫همچنين وابسته به جامعه و امتي به نام امت اسالمي هستم و سرشتم و سرنوشتم و‬ ‫احساسم و تربيتم با اين امت پيوند دارد و اين امت در وضعي است و از عواملي رنج‬ ‫ميبرد که من نميتوانم در برابرش بيمسئوليت بمانم‪ .‬نميدانم بر چه مبنايي احساسم را‬ ‫بنا کنم؟ و بر اساس چه فلسفهای جهان را ببينم؟ و به چه چيز معتقد باشم؟‬ ‫همه اين پرسشها بيپاسخ ماندهاند‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪33‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اديان در وضع خاصي هستند و اگر خود را با بينش کنوني و رنجها و پريشانيهای‬ ‫امروز انسان منطبق نکنند و پاسخ درستي به آنها ندهند‪ ،‬بيشک از جامعه امروز بشری‬ ‫فاصله گرفتهاند‪ .‬چنانکه فاصله ميگيرند‪.‬‬ ‫علم مدعي پاسخ گويي هم‪ ،‬امروز‪ ،‬بخصوص پس از ماشينيسم و بورژوازی صنعتي‬ ‫و فرهنگ تجاری‪ ،‬به بن بست رسيده و ايمان نسل حاضر و حتي دانشمندان‪ ،‬به آن‬ ‫متزلزل شده است‪.‬‬ ‫اين پريشانيهای من است در اين هستي‪ .‬به عنوان يک موجود انساني در اين عالم‬ ‫طبيعت‪ ،‬نميدانم به چه چيز معتقد باشم‪ ،‬به چه چيز معتقد نباشم‪ ،‬راه حل کدام است؟‬ ‫حقيقت کلي هستي چيست؟ در طبيعت‪ ،‬هدفي هست يا نيست؟‬ ‫***‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪34‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫رنجهای‌قرن‌بیستمی‌من‬ ‫™ ‌‬ ‫از طرفي تمام پريشاني هايي که بشر قرن بيستم دارد و بشر متمدن امروز دارد‪] ،‬من‬ ‫هم دارم[ و گر چه من شرقي از اين تمدن جديد استفادهای نميکنم و از مواهبش‬ ‫بيبهره هستم ولي از همه فسادها و رنجها و بيماریها و بدبختيهايش برخوردارم‪ ،‬حتي‬ ‫بيشتر از خود اروپايي متمدن امروزی!‬ ‫هنوز به تکنوکراسي نرسيدهايم‪ ،‬به دوره بوروکراسي نرسيدهايم‪ ،‬به دوره ماشينيسم‬ ‫و کاپيتاليسم نرسيدهايم‪ ،‬اما همه پريشانيها همه رنجها و بيماریهای خاص اين دوره را‬ ‫که در غرب هست‪ ،‬با تمام وجودمان و تمام احساسمان حس ميکنيم‪ .‬اينها همه غير از‬ ‫عواقب و فجايع شوم شرقي بودن و مورد هجوم مادی و معنوی قرار گرفتن من است در‬ ‫برابر اين سيستمهای جديد‪ .‬زيرا‪ ،‬در همان حال که من شرقي همه پريشانيها و دردهای‬ ‫قرن بيستم را با مظاهر مادی و روحي تمدن جديد در خود احساس ميکنم‪ ،‬دردها و‬ ‫پريشانيهای يک جامعه عقبمانده را نيز ‪ -‬امثال گرسنگي‪ ،‬جهل و بدبختي ‪ -‬بايد‬ ‫احساس کنم‪ .‬يعني ايستادهام در ميان دو دوره و همه رنجهای متناقض اين دو دوره را‬ ‫در خود مييابم‪ :‬هم‪ ،‬مانند يک انسان غير متمدن‪ ،‬از عقبماندگي و از انحطاط و از‬ ‫ضعف مادی و فقر فرهنگي و بيسوادی و بيناني بايد رنج ببرم و هم مانند يک انسان‬ ‫وابسته به دوره ماشين و صنعت و قدرت و علم‪ ،‬از پريشان انديشي‪ ،‬از سياهي و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪35‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫بيماریهای روحي و يأسهای فلسفي و تنهايي از همه انحطاطها و انحرافات و‬ ‫فسادهای قرن بيستم و تمدن پيشرفته جديد‪ ،‬بايد در رنج باشم‪.‬‬ ‫من چه کنم؟ به اين سئوالها کيست که پاسخ بدهد؟‪ :‬کسي که هم آگاه است و هم‬ ‫دردمند و هم مسئول و در عين حال‪ ،‬هم مسلمان و هم شرقي‪.‬‬ ‫در عين حال که بيترديد‪ ،‬سيد جمال را بزرگترين بنيانگذار نهضت اسالمي‬ ‫ميدانم‪ ،‬ولي معتقدم که نهضت عظيم و سازنده و آغازکننده سيد جمال‪ ،‬در مسير‬ ‫تکاملياش به اقبال رسيده است و اقبال‪ ،‬نه تنها با افکار‪ ،‬بلکه با وجود خودش به تمام‬ ‫اين پرسشهای من ميتواند پاسخ بدهد‪ .‬سخني را که در آخر سخنانم بايستي ميگفتم‬ ‫در آغاز ميگويم‪:‬‬ ‫من وقتي به اقبال ميانديشم‪« ،‬علي گونهای» را ميبينم‪ :‬انساني را بر گونه علي‪ ،‬اما بر‬ ‫اندازههای کمي و کيفي متناسب با استعدادهای بشری قرن بيستم‪.‬‬ ‫چرا؟ زيرا علي کسي است که‪ ،‬نه تنها با انديشه و سخنش‪ ،‬بلکه با وجود و‬ ‫زندگياش‪ ،‬به همه دردها و نيازها و همه احتياجهای چندگونه بشری‪ ،‬در همه دورهها‪،‬‬ ‫پاسخ ميدهد‪.‬‬ ‫***‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪32‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫™اسالم‌تجزیه‌شده‪‌،‬علی‌متالشی‬ ‫اما اين علي‪ ،‬اين اسالم‪ ،‬در طول تاريخ‪ ،‬در اثر عوامل مختلف ‪ -‬که اکنون وقت‬ ‫تشريحش نيست ‪ -‬تجزيه شد‪ .‬اسالم از بين نرفت‪ ،‬علي از بين نرفته است‪ ،‬مکتب اسالم‬ ‫وجود دارد‪ .‬اما آن چه مکتب اسالم را از آن قدرت انقالبي و شور حياتي انداخته‪،‬‬ ‫متالشي شدن پيکر اسالمي است‪ ،‬نه از ميان رفتن آن‪ .‬اسالم برای اولين بار در تاريخ‪،‬‬ ‫مکتبي بود که احساس مذهبي و قدرت معجزآسای مذهب را که همواره در درون‬ ‫گرائي و ذهنيت فرد تجسم داشت و به تزکيه نفس و به ساختن انسانهای متعالي‬ ‫ميپرداخت‪ ،‬از آسمان به زمين آورد‪ 9،‬اين قدرت عظيم معنوی دروني و فردگرائي را‬ ‫وجهه بيروني و اجتماعي نيز داد و در مسير ساختمان جامعه بشری و رهبری عيني و‬ ‫زندگي اين جهاني اجتماع انسان به کار گرفت‪.‬‬ ‫رهبری‪ .‬نه اين که رهبری اخالقي را بدهيم دست مسيح‪ ،‬و رهبری سياسي را دست‬ ‫قيصر‪.‬‬ ‫زندگي‪ .‬نه اين که زندگي اخروی را بر مبنای دين بنا کنيم و زندگي دنيوی را بر‬ ‫منبای تعقل‪.‬‬

‫‪ . 9‬سخن سقراط درباره فلسفه که گفت‪ :‬من فلسفه را از آسمان به زمين آوردم‪ .‬اسالم‪ ،‬مذهب را چنين کرد‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪33‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫و انسان‪ .‬نه اين که درون گرائيش را با عشق و ايمان و عرفان‪ ،‬و برون گرائيش را با‬ ‫ماديت و علم بسازيم‪ :‬بيتوجيه جهاني و بيزيربنای جهان بيني‪.‬‬ ‫اسالم‪ ،‬مکتب فردی و اجتماعي‪ ،‬مادی و معنويش را بر مبنای توحيد نهاد و‪ ،‬چنان‬ ‫که گفتهام‪ ،‬توحيد تنها در حصار فلسفي و کالمي خودش آن چنان که در تاريخ و در‬ ‫اذهان متفکران و روحانيان هميشه وجود داشته محصور نيست‪ .‬توحيد ‪ -‬به معنای‬ ‫وحدت ذات خدا ‪ -‬انعکاسات و التزامات منطقي اين جهاني و مادی و انساني دارد‪.‬‬ ‫اعتقاد به توحيد در عين حال زيربنای وحدت بشری و همچنين زيربنای وحدت طبقاتي‬ ‫انساني و نيز به معنای بنای يک وحدت عام در هستي است که در آن‪ ،‬انسان در مسير‬ ‫طبيعت‪ ،‬تکامل پيدا ميکند‪.‬‬ ‫اين معنای توحيد اسالمي است و اين نه تنها زيربنای فلسفي و مذهبي است‪ ،‬بلکه‬ ‫زيربنای فلسفه تاريخ‪ ،‬جامعه شناسي و انسان شناسي و زندگي شناسي بشری نيز هست‪.9‬‬ ‫در اين «دين توحيد»‪ ،‬علي و همه شخصيتهای بزرگ تربيت شده ناب و مستقيم‬ ‫دست پيغمبر و مکتب اسالم‪ ،‬چنين هستند‪ .‬اينها شخصيتهای دو بعدی هستند‪،‬‬ ‫شخصيتي هستند که درست مثل علي‪ ،‬مردی که در حاالت و جذبههای درونياش يک‬

‫‪ . 9‬چهار بعد توحيد‪:‬جهان بيني‪ ،‬تاريخ‪ ،‬جامعه و انسان‪ .‬ر‪.‬ک‪ .‬به درسهای اسالم شناسي‪ :‬ارشاد‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪32‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫روح فارغ از هستي را به ياد ميآورد و در معراجهای معنویاش راههای آسمان را از‬ ‫راههای زمين بهتر ميشناسد (‪ ،)3‬چنين روحي شب تا صبح خواب ندارد که‪« :‬در‬ ‫نقطهای دور دست از جامعه اسالمي‪ ،‬يک انساني گرسنه به خواب رفته»‪ .‬يک روحي‬ ‫که در برابر مسأله گرسنگي در جامعه‪ ،‬حتي گرسنگي يک فرد در يک نقطه از زمين‪،‬‬ ‫اين قدر حساس است‪ ،‬درست مثل يک رهبر مردم دوست مادی است که جز به اصالت‬ ‫زندگي مادی مردم نميانديشد‪)4( .‬‬ ‫از آن بُعد ديگرش يک حکيم سوخته خلوت و سکوت و درون است که گوئي به‬ ‫همه اين عالم نميانديشد‪.‬‬ ‫اين «مرد شمشير و سخن‪ ،‬عشق و انديشه‪ ،‬مردی که از شمشيرش مرگ ميبارد و از‬ ‫زبانش وحي»‪ ،‬اين مرد‪ ،‬يک الگوی ايده آل انساني است‪ .‬اين اصحاب بزرگ‪ ،‬الگوها‬ ‫و نمونههای انساني هستند که پيغمبر و مکتبش به تاريخ بشر و انسان و امت اسالمي‬ ‫نشان ميدهد تا اين چنين خود را بسازند‪« :‬انسانهای تمام»‪ ،‬نمونههای ايده آلي‪ ،‬از آن‬ ‫گونه انسان هائياند که در جامعه شناسي »‪ «L' homma total‬مينامند‪ :‬يعني‬ ‫انساني که در همه ابعاد کامل و «خود تمام» انسان ايده آل را داراست‪.‬‬ ‫يکي از معاني امام اينست‪ :‬الگوی متعالي و انسان نمونه‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪31‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اين شخصيت علي و اين مکتب اسالم باقي مانده‪ ،‬اما تجزيه شده درست مثل اين‬ ‫که من بمانم اما دستم را يک جا قطع کنند و ببرند و پايم را يک جای ديگر‪ ،‬سرم و‬ ‫چشمم را جای ديگر و قلبم را جائي و مغزم را جای ديگر‪ ،‬من بتمامه هستم‪ ،‬از ميان‬ ‫نرفتهام و حتي تجليل ميشوم و خيلي هم تقديس ميشوم و شايد هم خيلي مبالغه آميز‪،‬‬ ‫اما زندگي و حرکت نميتوانم داشته باشم زنده نيستم‪.‬‬ ‫آن بعد عرفاني علي به عنوان يک تصوف بسيار زالل و متعالي و عميق و يک‬ ‫عرفان بسيار پخته و لطيف انساني در تاريخ اسالم رشد کرد‪.9‬‬ ‫بُعد قهرماني علي به صورت تجسم و تجلي و سمبل جوانمردی و فتوت و پهلواني‬ ‫در يک قشر ديگر از جامعه‪ ،‬جداگانه و بيرابطه با بعد عرفانياش رشد کرد‪.‬‬ ‫بُعد حکمت و علم قرآن شناسياش به صورت يک منبع و سرچشمه تفسير و‬ ‫شناخت اسالم و حديث و مبنای معارف اسالمي و ايماني رشد کرد‪.‬‬ ‫بُعد انديشهاش به عنوان يک مظهر تفکر و سخن و علم رشد کرد‪.‬‬

‫‪ . 9‬به سوءاستفاده هايش کاری نداريم‪ ،‬هر مکتبي سوء استفاده هايي دارد‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪41‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫بُعد سياسياش به عنوان مظهر عدالتخواهي و حق طلبي و حتي خدای عدل و حق تا‬ ‫سر حد الوهيت در ميان تودههای ستمديده تاريخ رشد کرد‪.‬‬ ‫ميبينيم علي ماند‪ ،‬اما تکه تکه‪ .‬اسالم ماند اما جزء جزءشده‪ .‬اينست که ميبينيم‬ ‫قرآن وجود دارد و ميبينيم شخصيتهای برجسته تربيت شده مکتب اسالم در فرهنگ‬ ‫و شناخت ما وجود دارند‪ ،‬اما هر کدام از يک ديد نگريسته ميشوند‪ ،‬اما هر کدام قطعه‬ ‫قطعه شدهاند و هر قطعهاش جدا از قطعات ديگر اصالت يافته و تجليل ميشود‪.‬‬ ‫***‬

‫تجدید‌ساختمان‬ ‫«تجديد ساختمان» يعني اين که بازگرديم و بجوئيم‪ :‬در فرهنگ خودمان و در همه‬ ‫معاني و معارفي که موجود است و در ميان اسناد و تاريخ و شرح احوال و عوامل و‬ ‫عناصر شناخت اين فکر و اين شخصيتها بگرديم و عناصر اساسي را بجوئيم و ابعاد‬ ‫اصيل انسان نمونه را که در شخصيتهای تربيت شده به صورت واقعي و عيني و نه به‬ ‫صورت سمبل و مثل اساطير و قهرمانهای افسانهای‪ ،‬هستند بشناسيم و اين شخصيتها‬ ‫را و اين مکتب بزرگ را تجديد بنا کنيم‪ .‬يعني‪ :‬باز انسان نمونه بسازيم و اين کتاب به‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪49‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫هم ريخته را‪ ،‬که هر فصلش و هر ورقش در دست کسي است‪ ،‬شيرازه بندی کنيم و از‬ ‫نو همچون اول تدوين کنيم‪.‬‬ ‫زيرا يک انديشه و يک روح در يک پيکر درست و در يک کل واقعي وجود‬ ‫دارد‪ ،‬اما اگر عناصر را از هم تجزيه کنيم تأثيرش نابود ميشود و هر چه نسبت به اين‬ ‫عناصر و اعضای از هم جدا افتاده بيشتر تجليل کنيم‪ ،‬و هر چه اين اندامهای جدا افتاده‬ ‫را رشد و تکامل هم بدهيم آن روح از بين رفته و آن شخصيت نابود شده است‪ .‬روح‬ ‫در تجديد بنای کلي اين اندام پديد ميآيد‪.‬‬ ‫اسالم کنوني به ما تحرک نميبخشد‪ ،‬بلکه به ما سکوت و سکون و قناعت ميدهد‪،‬‬ ‫به معنای قناعت و صبری که خودمان ميگوئيم‪ ،‬نه به معنايي که اسالم گفته است (که‬ ‫اين دو معني اصالً متناقض با هم اند) به معنای نااميدی از آن چه هست و بدبيني به‬ ‫طبيعت و به زندگي و جامعه و حيات اسالم‪ ،‬و همه اميدها را به بعد از مرگ موکول‬ ‫کردن‪ ،‬به نام متدين بودن‪.‬‬ ‫کي اين روح به صورت اوليهاش درمي آيد‪ ،‬صورتي که در ظرف ربع قرن انسا ن‬ ‫را از وحشيگری‪ ،‬به صورت انسان سازنده تمدن و سازنده تاريخ تازهای در عالم و‬ ‫عوض کننده مسير تاريخ و جبر تاريخي که آغاز شده بود‪ ،‬تغيير داد و ساخت؟ کي اين‬ ‫مکتب ميتواند‪ ،‬باز يک جندب بن جناده‪ ،‬نيمه وحشي عرب بيسوادی را‪ ،‬که نه تنها از‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪46‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫دنيا خبر ندارد‪ ،‬از مملکت خودش هم خبر ندارد‪ ،‬به صورت ابوذر غفاری درآورد‪:‬‬ ‫مردی که امروز هم يک چهره زنده و الهام بخش حرکت سعادت بشری است و اميد‬ ‫بخش تودههای محروم و غارت شده؟ کي؟‬ ‫وقتي که اين کالبد و اين اندام تجزيه شده در طول تاريخ سياه قرون وسطايي را‬ ‫دوباره تأليف و تجديد کنيم‪ ،‬تا اين روح به آن کالبد تمام و درستش برگردد و باز اين‬ ‫ماده تخديری فعلي تبديلي بشود به آن روح القدس که همچون صور اسرافيل در قرن‬ ‫بيستم بر جامعههای مرده دمد و آن همه حرکات بار آورد و آن همه قدرت و روح و‬ ‫معني را در دنيا به وجود آورد‪ .‬اين تجديد حيات شخصيت نمونه انسان مسلمان‪ ،‬به‬ ‫صورت تجديد بنا و تأليف عناصر انساني دور از هم و پاشيده از هم‪ ،‬در قرن بيستم در‬ ‫يک اندام نوين تجلي کرد‪ .‬اين شخصيت نوساخته و نوخاسته محمد اقبال است‪.‬‬ ‫محمد اقبال نه يک عارف مسلمان است‪ ،‬مثل غزالي و يا مثل محيي الدين عربي و‬ ‫حتي مثل مولوی‪ ،‬که تنها و تنها به آن حاالت عرفاني ماورائي بيانديشند و به آن تکامل‬ ‫فردی و تزکيه نفس و درون روشن خويش و يا چند تني چون خويش فقط بسازد‪ ،‬و از‬ ‫بيرون غافل بماند و از حمله مغول‪ ،‬استبداد حکومت و استعباد خلق خبردار نشود‪ .‬نه‬ ‫مانند ابومسلم و حسن صباح و صالح الدين ايوبي و شخصيتهای مثل اوست که در‬ ‫تاريخ اسالم فقط مرد شمشير و قدرت و جنگ و مبارزه باشد و اصالح و تغيير و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪43‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫انقالب در انديشه‪ ،‬و روابط اجتماعي و تربيت بشری را با اعمال قدرت و زور و تسلط‬ ‫بر دشمن کافي بداند و نه مانند علمايي چون سر سيد احمد خان هندی است که بپندارد‬ ‫وضع جامعه اسالمي هر جور که باشد (ولو در زير تسلط نايب السلطنه انگليسي)‬ ‫ميتوان با يک تفسير عالمانه امروزی‪ ،‬با تأويالت علمي و منطقي قرن بيستم از عقايد‬ ‫اسالمي و از آيات قرآني و تحقيقات عميق عالمانه و تدقيقات فيلسوفانه‪ ،‬اسالم را احياء‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫اقبال مرديست که در عين حال نه مانند غرب‪ ،‬علم را عامل کافي برای نجات بشری‬ ‫و تکامل و رفع رنجهای او بداند و نه مانند فالسفهای است که اقتصاد و تأمين نيازهای‬ ‫اقتصادی را‪ ،‬تأمين همه نيازهای انساني معرفي کند و نه مانند هموطنان خودش يعني‬ ‫متفکران بزرگ هند و بودائي صفای باطن و رستن روح را از اين زندگي «سامسارايي»‬ ‫و از اين گردونه «کارمائي» به «نيروانا» انجام رسالت بشری بپندارد‪ ،‬و خيال کند که‬ ‫ميتوان در جامعهای که گرسنگي هست‪ ،‬بردگي و ضعف و ذلت هست‪ ،‬روحهای‬ ‫پاک متعالي و انسانهای تربيت شده و سعادتمند و حتي اخالق مزکّي ساخت‪.‬‬ ‫نه‪ ،‬اقبال با مکتب خويش و اساساً با هستي خود نشان ميدهد که انديشهای که به‬ ‫آن وابستگي دارد‪ ،‬يعني اسالم‪ ،‬انديشه ايست که در عين حال که به دنيا و نيازهای‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪44‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫مادی بشر سخت توجه کرده است‪ ،‬اما باز دلي به آدمي ميبخشد که به قول خودش‪:‬‬ ‫«زيباترين حاالت زندگي را در شوقها و در تأملهای سپيده دم و صبحگاه ميبيند ‪».‬‬ ‫درست يک عارف بزرگ با يک روح زالل فارع از ماده است و در عين حال‬ ‫مرديست که به علم و به پيشرفت تکنيک و به پيشرفت تعقل بشری در زمان ما به ديده‬ ‫احترام و عظمت نگاه ميکند‪.‬‬ ‫اشراق و احساسي چون «تصوف» و «مسيحيت» و «مذهب الئوتزو»‪« ،‬بودا» و‬ ‫«اوجين» که تحقير علم و تحقير عقل و تحقير پيشرفت علمي باشد‪ ،‬نيست‪ .‬همچنان که‬ ‫باز علم خشکي نيست که چون علم «فرانسيس بيکن» و «کلودبرنارد» تنها در حصار‬ ‫کشف روابط پديدهها و نمودهای مادی و استخدام قدرتهای طبيعي برای زندگي‬ ‫مادی باشد‪ .‬در عين حال هم متفکری نيست که فلسفه و اشراق و علم و دين و عقل و‬ ‫وحي را با هم مونتاژ کند چنان که خيلي ناجور‪ ،‬امثال داراشکوه و ديگران کردهاند‪.‬‬ ‫بلکه وی در نگاه و بينش خود به اين جهان‪ ،‬تعقل را و علم را ‪ -‬به همان معنايي که‬ ‫امروز در جهان هست‪ ،‬نه با آن هدف ‪ -‬همدست و همراه و همگام با عشق و احساس و‬ ‫الهام ميداند و اين دو را در جهت تکامل روح بشری با هم همدست ميخواند‪.‬‬ ‫بزرگترين اعالم اقبال به بشريت اينست که‪ :‬دلي مانند عيسي داشته باشيد‪،‬‬ ‫انديشهای مانند سقراط و «دوستي» مانند دست قيصر اما «در يک انسان»‪ ،‬در يک‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪45‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫موجود بشری‪ ،‬بر اساس يک روح و برای رسيدن به يک هدف‪ ،‬يعني خود اقبال‪ :‬مردی‬ ‫که هم بيداری سياسي زمان را در اوج خود داشت (به طوری که بعضي او را فقط يک‬ ‫چهره سياسي و يک رهبر آزادی ملي و ضد استعماری در قرن بيستم ميدانند ) و هم‬ ‫در انديشيدن فلسفي و علمي به پايهای بود که در غرب امروز او را يک متفکر و‬ ‫فيلسوف معاصر ميدانند‪ ،‬در رديف «برگسون» و در تاريخ اسالم در رديف «غزالي»‪ .‬در‬ ‫عين حال مردی که ما او را به عنوان يک مصلح جامعه اسالمي ميدانيم و ميناميم‪ ،‬که‬ ‫به وضع جامعه بشری و اسالمي و جامعهای که خودش در آن زندگي ميکند‬ ‫ميانديشد و برای نجات و بيداری و آزادیاش جهاد ميکند‪ .‬نه تنها به صورت تفنني و‬ ‫علمي و به قول سارتر بشکل «تظاهرات روشنفکرانه چپ نماهای سياسي»‪ ،‬بلکه به‬ ‫صورت يک آدم متعهد و ملتزم نگاه ميکند و کار ميکند و تالش ميکند و در عين‬ ‫حال عاشق مولوی هم هست و با معراجهای روحاني او همسفر‪ ،‬و از آتش عاشقي و‬ ‫درد و اضطرابهای روحي‪ ،‬داغ‪ ،‬سوخته و گداخته‪.‬‬ ‫اما بزرگ مردی که يک بعدی نشده‪ ،‬تجزيه نشده‪ ،‬مسلماني که يک جنبهای و يک‬ ‫جانبه نشده‪ .‬يعني مسلمان تمام‪ .‬اگر به مولوی هم عشق ميورزد هيچ وقت در او محو‬ ‫نميشود‪ ،‬به يک پهلو کج نميشود‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪42‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اقبال رفت به اروپا و به عنوان يک فيلسوف در اروپا تجلي کرد و مکتبهای فلسفي‬ ‫اروپا را شناخت و شناساند و همه اقرار کردند که يک فيلسوف قرن بيستم است اما‬ ‫تسليم غرب نشد‪ ،‬غرب را تسخير کرد؛ و با يک انديشه انتقادی و يک قدرت انتخاب‬ ‫در قرن بيستم و در تمدن غربي زيست‪ .‬در برابر مولوی که شيفته او و مريد او هم‬ ‫هست‪ ،‬تا جائيست که با ابعاد اصيل ديگر روح اسالمي مغاير نيست‪.‬‬ ‫تصوف ميگويد‪:‬‬ ‫«چو قسمت ازلي بيحضور ما کردند‬ ‫گر اندکي نه به وفق رضا است خرده مگير»‬ ‫يا‪:‬‬ ‫«زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز ‪».‬‬ ‫اما اقبال صوفي ميگويد‪:‬‬ ‫«زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستيز! »‬ ‫زمانه يعني سرنوشت و سرگذشت انسان‪ ،‬زندگي انسان‪ .‬خود انسان موج است‪ ،‬يک‬ ‫ساحل افتاده نيست و وجودش‪ ،‬بودنش در حرکت کردن است‪ ،‬چه ميگويم؟ حرکت‬ ‫کردن است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪43‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫انسان در عرفان اقبال‪ ،‬که نه تصوف هندی است و نه فاناتيسم مذهبي‪ ،‬بلکه عرفان‬ ‫قرآني است‪ ،‬زمان را بايد عوض کند‪.‬‬ ‫اسالم قرآن جای تقدير آسماني را ‪ -‬که در آن انسان هيچ است ‪ -‬به تقدير انساني‬ ‫داده است که انسان در آن نقش اساسي دارد‪.‬‬ ‫و اين بزرگترين اصل انقالبي و در عين حال اصل مترقي و سازنده ايست که اسالم‬ ‫در جهان بيني و فلسفه حيات و انسان شناسي مذهبي بشر پديد آورده است‪.‬‬ ‫زيرا بزرگترين انتقادی که اومانيسم و روشنفکران آزادانديش قرون جديد نسبت‬ ‫به مذهب داشته و دارند اينست که اعتقاد مذهبي که بر پايه «قاهريت» مطلق اراده‬ ‫آسماني يعني مشيت الهي‪ 9‬و «مقهوريت» مطلق اراده زمين يعني خواست انساني استوار‬ ‫است‪ ،‬منطقاً انسان را بازيچه بياراده و ناتوان دست قوای غيبي نشان ميدهد‪ .‬و اين‬ ‫خود مايه ذلت و عبوديت است و عامل سلب قدرت و آزادی و نتيجه نفي مسئوليت و‬ ‫در نتيجه تن دادن به «وضع موجود» و رضا دادن به هر چه پيشايد و قبول هر سرنوشتي‬ ‫که بر آدمي در اين جهان تحميل ميشود‪ ،‬و اعتراف به بيهودگي و بيمعنايي (و حتي‬ ‫فضولي و عصيان) هر گونه انتقاد يا کوششي برای تغيير وضع و جانشين کردن «آنچه‬

‫‪Providence. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪42‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫دلخواه» آدمي است به جای «آن چه از پيش به طور محتوم» مقدر شده و چون هر چه‬ ‫هست و بوده و خواهد بود تقدير آسماني است‪ ،‬تدبير آدمي در تغيير و تبديل و اصالح‬ ‫آن‪ ،‬هم ناممکن است و هم نامعقول و هم نامشروع‪ .‬اما فلسفه اسالم با اين که خدای‬ ‫واحد بر سلطنت مطلق و جبروت ملکوتي خويش تکيه دارد و «خلق و امر» ‪ -‬يعني هم‬ ‫کار آفريدن و هم کار هدايت و تدبير و حکومت بر جهان ‪ -‬را در دست دارد‪« :‬له‬ ‫الخلق و له االمر»‪ ،‬در عين حال انسان را در اين امپراطوری عظيم و مستبدانه عالم به‬ ‫گونهای طرح ميکند‪ ،‬که با آن که از قلمرو قانون و سلطه حکومت خداوند نميتواند‬ ‫خارج گردد‪ ،‬آزادانه زندگي کند‪ ،‬و خداوند به انسانها اعالم ميکند که‪« :‬شما را‬ ‫گرامي داشتيم و بر و بحر و زمين و آسمان را در اختيارتان نهاديم و روح خويش را که‬ ‫اراده و قدرت ابداع و انتخاب و رهبری و تدبير و خودآگاهي و استخدام و انديشيدن و‬ ‫استعدادهای مافوق طبيعي است در شما دميديم تا بدانيم که کدامتان نيک کردارتريد»‪.‬‬ ‫انسان اسالم دارای اراده‪ ،‬و قدرت عصيان و تسليم‪ ،‬بنابراين مسئول و سازنده تصوير‬ ‫خويش است‪« :‬کل نفس بما کسبت رهينه» (المدثر ‪ ،)32 -‬هر فرد انساني در گرو‬ ‫کارکرد خويش است‪ ،‬و برای انسان‪ ،‬جز آن چه به کوشش خويش و به حرکت و‬ ‫تالش خويش به دست آورده است‪ ،‬نيست‪« :‬ليس لالنسان اال ما سعي» (النجم – ‪.)31‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪41‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اقبال در سير عرفاني خويش با قرآن به اين اصل ‪ -‬يعني اصالت عمل و مسئوليت در‬ ‫انسان ‪ -‬رسيده است يعني به آن چه اومانيستها يا اگزيستانسياليستها‪ ،‬و‬ ‫راديکاليستها ميکوشند تا با نفي مذهب و انکار خدا‪ ،‬بشر را به آن برسانند‪.‬‬ ‫زيرا اينان به حق‪ ،‬مذهب و خدای مذاهب رايج در اذهان را با آزادی و عزت و‬ ‫اصالت و مسئوليت انساني مغاير ميديدند‪ .‬در حاليکه اسالم‪ ،‬روشن و بيامکان توجيه و‬ ‫تأويلهای فلسفي گونه‪ ،‬اعالم ميکند که سرنوشت نهائي آدمي در روزی است که‬ ‫انسان آن چه را با دو دست خودش از پيش ساخته و فرستاده است ميبينيد‪« :‬يوم ينظر‬ ‫المرء ماقدمت يداه» (النبأ – ‪.)41‬‬ ‫اقبال همه منزلهای فلسفي و روحي اين عصر را با بينش و جهتيابي ايمان و عرفان‬ ‫اسالمي خويش پيموده است و ميتوان گفت وی يک «مهاجر» مسلمان است که از‬ ‫اعماق اقيانوس پر اسرار هند سر زد و تا بلندترين قلههای کوهستان پراقتدار اروپا باال‬ ‫رفت‪ ،‬اما نماند و به ميان ما بازگشت تا ره آورد سفری اين چنين شگفت را به ملت‬ ‫خويش ‪ -‬يعني به ما ارزاني دارد ‪ -‬و من در شخصيت او ميبينم که يک بار ديگر‪،‬‬ ‫اسالم برای نسل خودآگاه و دردمند اما پريشان خويش‪ ،‬در قرن بيستم نمونه سازی‬ ‫کرده است‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪51‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫يک روح گدازان و پر الهام شرقي را از سرزمين فرهنگ روح و اشراق و دل‬ ‫برگزيده‪ ،‬انديشه عظيم غرب ‪ -‬سرزمين تمدن و عقل و علم را با همه قدرت خالقيت و‬ ‫پيشرفت ‪ -‬در دماغ او نهاده و آنگاه با سرمايهای اين چنين‪ ،‬قرن بيستم را شناخته است‪.‬‬ ‫وی از آن مرتجعان و کهنه پرستاني نيست که بدون اين که بشناسند با هر چه‬ ‫نواست‪ ،‬و با تمدن جديد و با غرب‪ ،‬بدون جهت و سبب دشمني ميورزند‪ .‬همچنين‬ ‫مثل آن هايي نيست که بدون داشتن جرأت انتقاد و انتخاب‪ ،‬محو و مقلد غرب‬ ‫ميشوند‪ .‬او از طرفي علم را استخدام ميکند و از طرف ديگر عدم کفايت و نقصان‬ ‫علم را برای تکافوی همه نيازهای معنوی و همه مقتضيات تکامل بشری احساس ميکند‬ ‫و برای تکميلش راه حل دارد‪ .‬به هر حال اقبال آدمي است که يک جهان بيني دارد و‬ ‫بر اساس اين جهان بيني و تفسير روحاني فلسفي که از عالم ميدهد و از آدم‪ ،‬مکتب‬ ‫اجتماعي خودش را بنا کرده و بر اساس فرهنگ و تاريخي که به آن متصل است ‪ -‬تا‬ ‫آن جا که مصالح ساختماني انساني قرن ما استعداد دارد ‪ -‬او را آن چنان که خود معيار‬ ‫ميدهد‪ ،‬بر انگاره «علي» ساخته است‪.‬‬ ‫يعني چه بر انگاره علي؟ يعني چگونه؟ يعني انساني با دل شرق‪ ،‬با دماغ غرب‪.‬‬ ‫مردی که هم درست و عميق ميانديشد و هم زيبا و پرشکوه عشق ميورزد‪ .‬مردی که‬ ‫هم با دردهای روح آشناست و هم با رنجهای زندگي‪ .‬کسي که هم خدا را ميشناسد و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪59‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫هم خلق را‪ .‬پارسای پاکبازی که درخشش نور معرفت و سوزش آتش عشق و ايمان‬ ‫دارد و لحظهای پرده سياه غفلت و جهالت نسبت به سرنوشت ملتهای دربند‪ ،‬جلو‬ ‫چشم تيزبين او را نميگيرد و اصالح و رفرم و انقالب و تغيير فکری را بنا نهاده است‪ .‬و‬ ‫همچنين به عنون انديشمند پي برده است که چشم خشک علم (چنان که فرانسيس‬ ‫بيکن ميگفت) چشمي نيست که همه حقيقت را در عالم بيابد‪ .‬همچنين احساس‬ ‫ميکند که يک دل شيدای عاشق تنها با رياضت و تصفيه باطن و تزکيه نفس به جايي‬ ‫نميرسد‪ ،‬زيرا انسان وابسته به جامعه و وابسته به زندگي و ماده است و نميتواند به‬ ‫تنهايي خودش را در ببرد‪ ،‬فرد با کاروان جامعه در حرکت است و نميتواند راه‬ ‫خودش را جدا از آن انتخاب کند‪.‬‬ ‫اينست که همان طور که همه آرزو ميکنيم که ما مکتبي داشته باشيم که هم نياز‬ ‫فلسفي ما را پاسخ گويد (در اين دنيايي که هم مکتبها و هم فلسفهها‪ ،‬بشر امروز و‬ ‫انديشه امروز را نميتوانند پاسخ گفت) و هم انسان متفکری بسازد که جهان امروز و‬ ‫تمدن و فرهنگ جديد دنيا را بشناسد و با خود ما و مايههای غني فرهنگ ما نيز بيگانه‬ ‫نباشد‪ .‬انساني که با فرهنگ و تمام سرمايههای معنوی و مذهبي ما از نزديک و به‬ ‫درستي آشنا باشد‪ ،‬اما با زمان بيگانه نباشد و در قرن چهارم و پنجم زندگي نکند و‬ ‫همچنين انساني که بتواند بينديشد و فکر دقيق علمي داشته باشد و نسبت به رنج و‬ ‫زندگي و اسارت و سختي امت خويش غافل نماند و انساني که باز اگر به رنجهای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪56‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫عيني و مادی بشری رو ميکند و به پريشانيها و بدبختيهای فعلي ‪ -‬جامعه بشری يا‬ ‫جامعه خودش ‪ -‬ميانديشد باز از ايده آل انساني و از معنای کلي بشر و از سالت جاويد‬ ‫انسان در تاريخ غافل نماند و انسان را و تمام ايده آلهای انساني را در مرحله مصرف‬ ‫مادی پايين نياورد‪.‬‬ ‫همه آن چه را در اين زمينههای گوناگون ميخواستيم‪ ،‬در اقبال ميتوان ديد‪ .‬زيرا‬ ‫اقبال تنها کاری که کرده است ‪ -‬و اين بزرگترين موفقيت اقبال به عنوان يک مسلمان‬ ‫در جامعه اسالمي قرن بستم است ‪ -‬اينست که توانسته است بر مبنای همه شناخت هائي‬ ‫که به يمن فرهنگ غني جديد و قديم دارد خود را بر اساس الگوئي که مکتب اعتقادی‬ ‫او ‪ -‬يعني اسالم داده است ‪ -‬بسازد‪ .‬اين بزرگترين موفقيت اقبال و اين بزرگترين‬ ‫عظمت او در قرن بيستم و در جامعه ما است‪.‬‬ ‫نميگويم شخصيت کامل است‪ ،‬هرگز‪ .‬نميگويم که شخصيت سمبل است‪ ،‬نه‪.‬‬ ‫شخصيتي است که پس از متالشي شدن شخصيت يک مسلمان تمام و شخصيت کامل‬ ‫اسالمي‪ ،‬دو مرتبه در قرن بيستم تجديد بنا شده است‪ .‬اين تجديد بنا شدن آغاز‬ ‫کاريست که ما به عنوان روشنفکران مسلمان بايد بدان دست بزنيم و بزرگترين‬ ‫مسئوليت را در ساختمان خويش و همچنين در ساختمان جامعه خويش احساس کنيم‪.‬‬ ‫برای اولين بار سيد جمال بود که اين خفته عظيم و بزرگ چندين قرن را آگاه کرد که‪:‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪53‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫چگونهای و چگونه بودهای‪ ،‬و اقبال پس از اين نهضت برای اولين بار نخستين ميوه بود‬ ‫از اين بذری که سيد جمال در اين امت باير شده پاشيد و اين نخستين ميوه‪ ،‬يک الگوی‬ ‫بزرگ و يک سرمشق بزرگ و بسيار شورانگيز برای «ما» است‪.‬‬ ‫«ما» به عنوان شرقي و به عنوان وابسته به اين نقطه از زمين و به عنوان وابسته به اين‬ ‫تاريخ و به عنوان انساني در برابر طبيعت و به عنوان انساني در برابر غرب‪.‬‬ ‫اما اين که اقبال مصلح است يعني چه؟ آيا «اصالح» ميتواند واقعاً جامعه را از همه‬ ‫پريشانيها و رنجها و بدبختيها نجات بدهد؟ يا بايد يک انقالب ناگهاني شديد ريشه‬ ‫دار ايجاد شود‪ ،‬هم در انديشه و هم در روابط اجتماعي؟ وقتي ميگوييم اقبال به عنوان‬ ‫مصلح‪ ،‬خانمها و آقاياني که به اصطالحهای رايج در بين تحصيل کردهها آشنا هستند‪،‬‬ ‫ميپندارند که اين صفت را به معنای اصطالحي معمول آن در جامعه شناسي سياسي به‬ ‫کار ميبرم يعني اصالح يا «رفرم»‪ 9‬در برابر کلمه «انقالب»‪ .6‬معموالً وقتي ميگوييم‬ ‫اصالح‪ ،‬يعني تحول تدريجي و يا روبنايي و وقتي ميگوييم انقالب‪ ،‬يعني يک‬ ‫دگرگوني ناگهاني و زيربنايي‪ ،‬يک فرو ريختن همه چيز‪ ،‬يک بنا کردن همه چيز‪.‬‬

‫‪Reforme. 9‬‬ ‫‪Revolution. 6‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪54‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫ولي ما وقتي در اين تعبير ميگوييم اقبال مصلح است‪ ،‬عنايت به آن تحول آهسته‬ ‫تدريجي در جامعه نداريم و مقصود تحول تدريجي يا اصالح ظاهری نيست‪ ،‬اين کلمه‬ ‫را به معنای لغوی اعم آن به کار ميبريم که شامل انقالب نيز ميشود‪.‬‬ ‫وقتي ميگوئيم اقبال مصلح است يا متفکران بزرگ بعد از سيد جمال به عنوان‬ ‫مصلحان قرن اخير در دنيا معرفي شدند به اين عنوان نيست که آنها طرفدار تکامل‬ ‫تدريجي و اصالح ظاهری جامعه بودند‪ ،‬نه! بلکه به يک معني‪ ،‬طرفدار انقالب عميق و‬ ‫ريشه دار بودند‪ ،‬انقالب در انديشيدن‪ ،‬در نگاه کردن‪ ،‬در احساس کردن‪ ،‬انقالب‬ ‫ايدئولوژيک‪ ،‬انقالب فرهنگي‪.‬‬ ‫اقبال و سيد جمال و کواکبي و محمد عبده و بن ابراهيم و اعضای انجمن علمای‬ ‫مغرب (‪ )5‬و مردان بزرگي که در اين صد سال اخير شرق را تکان دادند همه اساس‬ ‫اصالحشان و به تعبير بهتر انقالب اصالحي شان بر اقرار و اعتراف به اين اصل استوار‬ ‫است که ميدانند امکان اصالح فردی نيست‪.‬‬ ‫چند نفر‪ ،‬چرا‪ .‬من ميتوانم به گونهای بينديشم و زندگي کنم که خود انتخاب کرده‬ ‫ام؛ از زمان‪ ،‬از جامعه اثر نپذيرم و در زمان فاسد و در جامعه منحرف‪ ،‬خود را يک‬ ‫انسان پاک و راستين بسازم‪ .‬اگر چنين امکاني برای فرد در جامعه نبود‪ ،‬مسأله مسئوليت‬ ‫معني نداشت‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪55‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اما در عين حال من نسبت به اين گونه اصالح ترديد دارم که چگونه امکان دارد که‬ ‫انسان در محيط زندگي کند و از محيط اثر نپذيرد؟‬ ‫محيط‪( ،‬يعني مجموعه شرايط و عواملي که تاريخ‪ ،‬طبيعت‪ ،‬جامعه‪ ،‬روابط فردی و‬ ‫خصوصيات خانوادگي و ارثي ميسازند و از درون و برون فرد را در خود ميگيرند و‬ ‫ميپرورند) فرد را ميسازند‪ ،‬گر چه فرد نيز بر محيط ميتواند اثر بگذارد و اين‬ ‫اثرگذاری به ميزان قدرت اراده و خود آگاهي پيشرفته و تجهيز علمي و تکنيکي فرد‬ ‫بستگي دارد‪.‬‬ ‫من در اين مسأله رايج که از قرن نوزدهم در جامعه شناسي مطرح است يعني‬ ‫اصالت و تقدم فرد بر جامعه‪ ،‬يا جامعه بر فرد‪ ،‬نظر ويژهای دارم‪.‬‬ ‫در قرن نوزدهم انديويدوآليستها و بسياری از راديکاليستها و اومانيستها معتقد‬ ‫بودند که فرد يعني ارادهها و انديشههای افراد است که جامعه را ميسازد و تاريخ را راه‬ ‫ميبرد‪ ،‬در حالي که سوسياليستها‪ ،‬ناتوراليستها و ماترياليستها بعدها بيشتر تحت‬ ‫تأثير داروينيسم که مبنای علوم انساني هم قرار ميگرفت (حتي مبنای تاريخ ادبيات و‬ ‫انواع هنر) انسان را تافته جدا بافته طبيعت نميدانسته و همچون درخت و جانور‪ ،‬که‬ ‫زاده و پرورده جبری محيط طبيعي است‪ ،‬زاده و پرورده جبری محيط اجتماعي و‬ ‫ساخته قوانين عيني و خارجي‪ ،‬که تاريخ و اجتماع را ميگرداند ميدانستند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪52‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫امروز در جامعه شناسي مبحث فرد يا جامعه جايش را به مبحث تازهای به نام‬ ‫روانشناسي يا جامعه شناسي و جنگ اين دو داده است‪ .‬اگر چه هنوز جنگ فرد با‬ ‫جامعه در ميان نيمه روشنفکران ما‪ ،‬که هنوز يک قرن از جريانات فکری و علمي‬ ‫عقباند‪ ،‬خيلي گرم و سخت مطرح است‪.‬‬ ‫من در اين جا به نظريه گورويچ استاد بزرگم معتقدم‪ .‬او با وحدت علت يا اعتقاد به‬ ‫عامل تام و واحد در مسائل انساني و اجتماعي مخالف بود و ميگفت مسائل انساني‬ ‫پيچيدهتر از آن است که يک سلسله علت و معلول داشته و از يک جهت بتوان‬ ‫تحليلشان کرد‪ ،‬بلکه به تعدد عوامل معتقد بود‪ .‬يک پديده اجتماعي‪ 9‬يا يک واقع‬ ‫اجتماعي‪ 6‬ساخته و پرورده و تغذيه شده از چندين عامل اجتماعي تاريخي‪ ،‬فرهنگي‪،‬‬ ‫اقتصادی‪ ،‬طبيعي‪ ...‬است و هر يک از اين عوامل نيز يک امر بسيط نيست‪ ،‬که با‬ ‫شيوههای علوم طبيعي که مسائل انساني و جامعه شناسي را تحليل ميکنند به «ساده و‬ ‫سطحي کردن»‪ 3‬آن و در نتيجه مسخ و تحريف آن بپردازند‪ .‬کاری که به همان اندازه‬ ‫که برای عوام روشنفکران‪ ،‬جذاب و شورانگيز و اشباع کننده است برای جامعه شناسي‬

‫‪Phenomene Social. 9‬‬ ‫‪Fait Social. 6‬‬ ‫‪Simplifier. 3‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪53‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫مصيبت بار است‪ .‬يعني برای تبليغ و ترويج مکتبي خوب است‪ ،‬اما برای تحقيق و تحليل‬ ‫علمي زيان آور است‪ .‬گذشته از آن ميان فرد يا روانشناسي و جامعه يا جامعه شناسي‪،‬‬ ‫رابطه عليت يک جانبه نيست‪ ،‬دو جانبه و متقابل است‪ .‬وجدان فردی و وجدان جمعي‬ ‫در برابر هم قرار دارند و به طور مداوم در حال اثرگذاری و اثرپذيری متقابلاند‪.‬‬ ‫رابطه علت و معلول و معلول و علت برقرار است يعني علت در همان حال معلول‬ ‫آن و معلول در عين حال علت آن ميگردد‪.‬‬ ‫بنابراين‪ ،‬اين بحث که فرد جامعه را ميسازد يا جامعه فرد را بايد بدين صورت‬ ‫مطرح شود که‪ :‬فرد و جامعه دائماً در حال ساختن و پرداختن يکديگرند‪.‬‬ ‫اما آن چه من در اين زمينه انديشيدهام اين است که در اين جا عامل سومي هست‬ ‫که فراموش شده است و آن عامل‪ ،‬رشد و تکامل فرد است‪.‬‬ ‫فرد انساني را به عنوان يک واقعيت ثابت در نظر گرفتهاند‪ ،‬هم گورويچ‪ ،‬هم‬ ‫انديويد و آليستها و پسيکولوژيستها و هم هيستوريستها‪ ،‬ناتوراليستها و‬ ‫سوسيولوژيست ها‪.‬‬ ‫وقتي ميگوييم فرد‪ ،‬مقصودمان شخص نيست بلکه شخصيت است و شخصيت يا‬ ‫فرد در اين جا اراده فردی انسان است در برابر اراده جامعه يا طبيعت يا تاريخ يا وراثت‬ ‫و ميزان عملي که به ابتکار و تصميم خود در محيط انجام ميدهد و تأثيری که بر محيط‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪52‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫ميگذارد و قدرتي که در پديد آوردن يا تغيير دادن دلخواه از خود نشان ميدهد‪ .‬و‬ ‫ميدانيم که چنين ارادهای در طول تاريخ و در جامعهها و مراحل مختلف رشد‬ ‫اجتماعي و فرهنگي و مدني متفاوت است‪.‬‬ ‫فرد در يک جامعه قبايلي‪ ،‬در يک مرحله ابتدايي وجود ندارد‪ ،‬جامعه و روح جمعي‬ ‫است که او را آن چنان که اقتضا دارد ميزايد و ميپرورد‪ .‬به ميزاني که تاريخ پيش‬ ‫ميرود و تمدن و فرهنگ رشد ميکند و علم و آگاهي و تکنيک تکامل مييابد فرد‬ ‫به خودآگاهي ميرسد و ميتواند بشناسد‪ ،‬بينديشد تحليل کند و سپس قضاوت نمايد و‬ ‫روح انتقاد در او پديد آيد و چون به علم و تکنيک (به معني اعم) مجهز شده است به‬ ‫تغيير و تکميل و اصالح و ويران کردن و ساختن بپردازد‪ ،‬چنان که همين اصل را در‬ ‫رابطه انسان و طبيعت مييابيم‪.‬‬ ‫بنابراين قبل از اين که به اين پرسش جواب دهيم که فرد جامعه را ميسازد يا جامعه‬ ‫فرد را‪ ،‬پسيکولوژی اصل است يا جامعه شناسي؟ بايد پرسيد که در کدام مرحله رشد‬ ‫فرهنگي و مدني جامعه؟ و نيز کدام فرد؟‬ ‫فرد امروز است که روح انتقادی دارد و ميتواند حکومت و مذهب‪ ،‬شکل زندگي‬ ‫و سنن اجتماعي خود را عوض کند و بر آن بشورد‪ ،‬اشکال ديگری را انتخاب کند‪ .‬فرد‬ ‫قبيلهای خود‪ ،‬ساخته و پرداخته ناخودآگاه اين عوامل است اينها برايش تقدس دارند و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪51‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫جنبه مُنْزَلْ و ابدی و ازلي‪ .‬اين است که با توجه به نظريه دورکهيم ميتوان گفت‪ :‬که‬ ‫تاريخ به ميزاني که پيش ميرود و تمدن تکامل مييابد سوسياليسم (اصالت و تفوق‬ ‫مطلق روح جمعي) سست ميشود و انديويدوآليسم (فرديت و خودآگاهي فردی و‬ ‫استقالل فرد از روح جمعي) رشد ميکند و اين حقيقت را در مقايسه ميان جامعه‬ ‫متمدن اروپايي و جامعه بومي و قبايلي قديم (مثل اعراب جاهلي که قبيله قبيله به اسالم‬ ‫ميگروند نه فرد فرد) ميتوان احساس کرد‪.‬‬ ‫بنابراين فرد به ميزاني که از رشد و فرهنگ و خودآگاهي بيشتری برخوردار است‬ ‫قدرت و امکان تغيير محيط و اصالح و انقالب اجتماعي را بيشتر دارا ميشود و توانايي‬ ‫آن را که خود‪ ،‬سرنوشت خود و جامعه خود را بسازد و يا در ساختن آن سهيم باشد‬ ‫بيشتر به دست ميآورد از همين جاست که مسئوليت و تعهد برای او بيشتر مطرح است‪.‬‬ ‫در نتيجه اصالً اين مسأله که بايد فرد خوب و صالح تربيت کرد‪ ،‬يا نه بايد «جامعه‬ ‫خوب و صالح» ساخت‪ ،‬بيمعني است‪ .‬اين دو از هم جدا نيستند‪ .‬تنها در يک مبارزه‬ ‫اجتماعي است که انسان‪ ،‬رشد طبيعي و راستين مييابد‪ .‬در انزوا فيلسوف‪ ،‬شاعر‪ ،‬پارسا‪،‬‬ ‫عابد ميتوان ساخت اما مسلمان نميتوان ساخت‪.‬‬ ‫مسلمان تمام و کمال تنها و تنها در عقيده و جهاد ساخته ميشود‪ .‬کوشش پيغمبر به‬ ‫دو مرحله تقسيم ميشود‪:‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪21‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫مرحله فردسازی (‪ 93‬سال مکه) و مرحله جامعه سازی (‪ 91‬سال مدينه)‪ .‬اما در‬ ‫مرحله فردسازی مکه ميبينيم که وی اين افراد را چگونه ميسازد‪ .‬فرد در کاروان‬ ‫جامعه به سر ميبرد و در مسير تاريخي اين کاروان در حرکت است‪ .‬خود را فريفته‬ ‫است اگر با گوشهای نشستن و از ديگران بريدن و به کاروان ساالر و کارگزاران و راه‬ ‫بلدان کاروان کاری نداشتن‪ ،‬خيال کند که سرنوشتي غير از کاروانيان انتخاب کرده‬ ‫است‪ .‬وی درست همان جاده و همان منزل را ميپيمايد که کاروان؛ در آخر در همان‬ ‫سرمنزل پياده خواهد شد که کاروان ميرسد‪.‬‬ ‫امکان ندارد وقتي زمان فاسد است و روابط اجتماعي فاسد است‪ ،‬فرهنگ و تربيت‬ ‫و مسير حرکت روحي و سياسي و اقتصادی جامعه رو به فساد است‪ ،‬بتوانيم اميدوار‬ ‫باشيم که انسانهای صالح داشته باشيم‪ ،‬چنين چيزی ممکن نيست‪.‬‬ ‫اگر فردی بتواند خود را از سيل برهاند و از سقوط دسته جمعي در ببرد‪ ،‬ولو هم‬ ‫موفق شود و واقعاً هم خود را در برده باشد و نه دامنتر کرده باشد و نه لغزيده باشد‪ ،‬باز‬ ‫بزرگترين خيانت را مرتکب شده است‪ ،‬برای اين که بزرگترين رسالت او‪ ،‬پرداختن‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪29‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫به اصالح ديگران و اصالح جامعهاش بوده است و نکرده است‪ .‬به قيمت خيانت به‬ ‫ديگران نميتوان به خود خدمت کرد‪)2( .9‬‬ ‫کسي که با هوشياری و تالش‪ ،‬از زنداني که با خويشاوندان و همفکران و همدردان‬ ‫و آزاديخواهان در آن اسير است بگريزد‪ ،‬آزادی خود را به دست آورده است اما هرگز‬ ‫انسان آزاده نيست‪ ،‬يک خودخواه پست راحت طلب بيارزش است‪ ،‬او حق ندارد به‬ ‫اين آزادی افتخار کند‪ .‬هرگز نبايد از آن دم زند‪ ،‬اين يک نجات نيست‪ ،‬ننگ است‪.‬‬ ‫به عقيده من‪ ،‬بزرگترين عمل انقالبي و ارزش انساني اسالم و بزرگترين خدمتي‬ ‫که به تمدن و تاريخ بشری (نه تنها به مسلمين) کرده است اين است که قدرت عشق‬ ‫مذهبي و نيروی معجزه آسا و غيرمادی «احساس عرفاني» را که در درون انسانها بوده‬ ‫و هميشه روحها را به انقالب‪ ،‬جانبازی و استقبال ساده مرگ و شهات و قرباني کردن‬ ‫خود و کودک خود در راه معبود و در آستانه معبد وادار ميکرده است‪ ،‬در راه ساختن‬

‫‪ . 9‬من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم‪ .‬به نظر من مستضعفين که قرآن از آنها سخن مي گويد و مسؤوليت‬ ‫انحراف آنان را به گردن پيشوايان و روحانيون مي افکند همين افرادند‪ .‬در بدر‪ ،‬پيغمبر دستور مي دهد سرها و جگرگوشه‬ ‫های قريش را بزنيد و در نامه ای به رؤسای ملل تصريح مي کند که اگر تسليم نشويد گناه تمام ملت به گردن شما است‪ .‬من‬ ‫دمکراسي را با آن که مترقي ترين شکل حکومت مي دانم و حتي اسالمي ترين شکل‪ ،‬ولي در جامعه قبايلي‪ ،‬بودن آن را‬ ‫غيرممکن مي دانم و معتقدم که طي يک دوره رهبری متعهد انقالبي بايد جامعه متمدن دموکراتيک ساخته مي شد سپس ‪...‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪26‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫جامعه بشری و استقرار عدالت و کسب قدرت و پيشرفت در زندگي مادی و معنوی‬ ‫اين جهان به کار گرفته است‪.‬‬ ‫اينست که در تاريخ مذاهب ميبينيم که به خاطر تعصب ديني‪ ،‬خشنودی خدا‪،‬‬ ‫حفظ معابد و بتها و مظاهر و تشريفات مذهبي‪ ،‬اقوام بشری از چيني و هندی و يهودی‬ ‫و مسيحي‪ ،‬چه قتل عامها‪ ،‬آتشسوزیها و جانبازیهای هولناک دسته جمعي که‬ ‫تحمل نکردهاند اما همه «مرگ هايي پاک در راههايي پوک»‪ ،‬همه در «صحنههای‬ ‫جنگ هفتاد و دو ملت»‪ ،‬اما محمد (ص) تنها با کمتر از دو هزار تن کشته از دشمن و‬ ‫دوست توانست نه تنها مسير تاريخ بشری را عوض کند بلکه با يک جهش انقالبي‬ ‫خارق العاده‪ ،‬جامعهای را از مرحله «بدوی و قبيلهای و چادرنشيني» و حتي‪ ،‬ماقبل‬ ‫تاريخي به يک جامعه پيشرفته بين المللي ايدئولوژيک‪ ،‬با فرهنگ و مدنيت تکامل يافته‬ ‫و نهادهای اجتماعي بسيار نو و مترقي پرتاب کند‪.‬‬ ‫اين همه قدرت ويران کننده و سازنده و انقالبي که در تاريخ بيسابقه است از کجا‬ ‫ناگهان جوشش کرد؟‬ ‫به نظر من از آن جا که قدرت خارق العاده معنوی و روحي مذهب در مسير زندگي‬ ‫اجتماعي قرار گرفت و از درون ارواح و زوايای آرام و تاريک معابد و ديرها و‬ ‫صومعهها‪ ،‬به ميان کوچه و بازار آمد و آن همه نيرو و مصالحي که منحصراً صرف‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪23‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫ساختن منازلي در آخرت ميگرديد‪ ،‬صرف بنا کردن مدنيت و اجتماع مقتدر و غني در‬ ‫دنيا شد‪ .‬مذهبيها فرزندانشان را در پای بتها يا در زاويه محرابها قرباني ميکردند‬ ‫تا از اين طريق به تزکيه نفس و طرد شيطان و ارواح خبيثه و جلب نيروهای اهورائي‬ ‫بپردازند‪ ،‬اما مسلمانان اين جانبازیها را به صحنههای باز اجتماعي و جنگي و فکری‬ ‫کشاندند و به قدرت انديشه و ايمان مسلکي و اجتماعي و مبارزه با ظلم و استبداد و‬ ‫خرافه پردازیهای مذهبي و سياسي و قومي و نابودی سنتهای جاهلي و ساقط کردن‬ ‫ارزشهای کهنه نژادی و حکومتي و خانوادگي و باالخره شکستن کنگرههای قصور‬ ‫قيصرها و خسروها و اطفاء آتشها و آتشگاههای دروغين ضد مردم و شکستن بتهای‬ ‫تبعيض و تضاد طبقاتي و قبيلهای و ملي و آزاد کردن تودهها از استعباد زميني و باال‬ ‫بردن انديشههايشان به رفعت حريت و برابری و عزت خدايي و ويران کردن طبقات‬ ‫روحاني و اشراف درباری و امپراطوریهای جهانخوار و رهايي ملتها از حکومت‬ ‫فرعوني و استقرار ارزشهای نوين انساني‪ ،‬و باالخره در مبارزه اجتماعي و اصالح‬ ‫زندگي بشری‪ ،‬نه تنها به زندگي مادی و بنای جامعه مقتدر اقتصادی و سياسي و غنای‬ ‫معنوی و فرهنگي و اخالقي و رشد مدنيت و رفاه اين جهان رسيدند‪ ،‬بلکه در عين حال‬ ‫خود به عنوان فرد در اين کشاکشهای ايدئولوژيک و انجام رسالتهای سنگين و‬ ‫سازنده اجتماعي رشد اخالقي نيز يافتند و به تقوی و تزکيه و صالح روح و پاکي‬ ‫احساس و استغنا و صبر و فضيلت دست يافتند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪24‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫شايد بزرگترين انقالب اسالم در تاريخ زندگي اجتماعي و معنوی بشری تغيير‬ ‫جهت دادن به قدرت عظيم مذهب است‪ .‬يعني استخدام آن همه نيروها و خونها و‬ ‫وقتها و پيرايهها (که در محرابها و خانقاهها و ديرها و بت خانهها به هدر ميرفت)‬ ‫در راه حرکت و تکامل جامعه بشری‪ ،‬نابودی برج و باروهای استبداد و استثمار و جهل‬ ‫توده و تقويت روح عدالت خواهي و رشد فرهنگ و علم و همه ابعاد حيات اين‬ ‫جهاني‪.‬‬ ‫اين است تنها راه «اصالح فردی»‪ ،‬تزکيه نفس و تکامل اخالق و کسب تقوی و‬ ‫«اصالح خود»‪.‬‬ ‫تقوی و تزکيه نفس و اصالح فرد در انزوا از جامعه و در غفلت از سرنوشت مردم و‬ ‫در فراموش کردن مسئوليت اجتماعي ممکن نيست‪ ،‬در اسالم هم نيست‪ .‬هرگز‪ ،‬نه به‬ ‫تصديق انديشهها و مباني مکتبي که داريم و نه به تصديق آدم هايي که داشتيم ‪ -‬به‬ ‫عنوان مظهر تربيت شدگان اسالمي در تاريخ ‪ -‬چنين نبوده است‪.‬‬ ‫ما در پيرامون پيغمبر‪ ،‬يک عابد ديرنشين و يک صحابي گوشه گير نميشناسيم‪.‬‬ ‫حتي «اصحاب صفه» که عرفا و زهاد ما خود را به آنها ميچسبانند افراد شمشير به‬ ‫دست آماده مأموريت و جهاد بودند که دل از خانه و زندگي شخصي برکنده بودند‪ ،‬اما‬ ‫نه برای هدر دادن خود در گوشه معابد و شکاف کوهها و بوسيدن درگه زهدپرستي و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪25‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫رهبانيت‪ ،‬بلکه درست برعکس برای آن که همه وجود و تمام لحظات عمرشان را به‬ ‫کار اجتماعي و مبارزه اعتقادی خود وقف کنند‪ .‬آدمهای استثنايي که زندگي فردی‬ ‫شان را فدای مبارزه اجتماعي و فکری کرده بودند‪.‬‬ ‫تمام مصلحان مسلمان قرن بيستم ما نيز دارای اين خصوصيت فکری و اين اعتقاد‬ ‫اصيل و بديهي بودند‪ :‬چون از بديهيات بينش اسالمي است و يکي از اصول مسلم و‬ ‫جزئي از عقايد مذهبي اسالم است و اصالً «جهت» و «جبههگيری» و «مسير» مکتب و‬ ‫بينش کلي و گرايش عام روح اسالمي است‪.‬‬ ‫حتي دشمنان اسالم که پيغمبر ما را پيغمبر مسلح ميگويند و اسالم را مذهب‬ ‫شمشير‪ ،‬معترفند که اسالم يک مذهب اجتماعي است وگرنه احساس عرفاني و تزکيه‬ ‫نفس و پرداختن به اصالح فردی و تقوای ديني‪ ،‬به معني کالسيک آن‪ ،‬که نياز به‬ ‫شمشير ندارد‪ .‬زيرا چنين کاری را در هر رژيمي و در هر شرايطي ميتوان کرد‪.‬‬ ‫استبداد‪ ،‬استثمار‪ ،‬ظلم و غصب و جنايت‪ ،‬نه تنها با آن مخالف نيست بلکه همه شرايط‬ ‫الزم و مساعد را برايت فراهم ميکند که بروی گوشهای و به کار او و سرنوشت مردم‬ ‫کاری نداشته باشي و با نفس مبارزه کني‪ .‬او تو را در اين مبارزه ياری ميکند!‬ ‫در اسالم‪ ،‬فرد در اثنای مبارزه برای اصالح جامعه به اصالح فردی و اخالقي‬ ‫ميرسد ولو در مبارزهاش موفق هم نشود‪ .‬اينست که ما معتقديم که در يک جامعه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪22‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫فاسد نيز‪ ،‬فرد صالح ميتواند وجود داشته باشد يعني ميتواند ساخته شود و مسئوليت‬ ‫فردی از همين جا پديد ميآيد ولي با اين قيد‪ :‬مسئوليت فرد خودآگاهي به خلق است‬ ‫و مبارزه با همه عوامل انحرافي و بيمارکننده و ضد ترقي وسالمت و حقيقت (امر به‬ ‫معروف و نهي از منکر بدين معني است نه به آن معني خنک و نفرت انگيز رايج)‪.‬‬ ‫فرد مسلمان در برابر خدا‪ ،‬يعني راه مردم و سرنوشت مردم و طرز تفکر مردم مسئول‬ ‫است و متعهد‪ ،‬هم تعهد فکری و هم عملي و اجتماعي‪ .‬اين امر به معروف و نهي از‬ ‫منکر ‪ -‬که بصورت مضحک امروز درآمده ‪ -‬يعني همان اصل که امروز در غرب و در‬ ‫برابر جهان بيدار و در ميان روشنفکران امروز به عنوان «انسان و مسئوليت روشنفکر و‬ ‫دانشمند و هنرمند و مسأله تعهد» مطرح است‪ ،‬نه به عنوان نصيحتهای خنک بيريشه و‬ ‫بيتوجيه سطحي و کودکانه‪ ،‬و يا کم ارزش و محصور در دايره تنگ زندگي فردی و‬ ‫روابط معاشرتي يا اعمال انفرادی‪ ،‬که تازه گوش هم اگر بکنند‪ ،‬چيزی نيست و آن هم‬ ‫بدون هيچ معني و مقدمه علمي و بدون تأثير و پذيرش و بدون هيچ احتياجي به چنين‬ ‫نصايحي‪.‬‬ ‫امر به معروف و نهي از منکر نصيحت بابا به بچهها نيست يا توصيههای مقدسها‪،‬‬ ‫در باب ريش و سبيل و احکام طهارت و نجاست و شکيات و معضالت نتهای قرائت‬ ‫و تجويد و يا طرز لباس پوشيدن و رفتار کردن و‪...‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪23‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫امر به معروف و نهي از منکر يعني رسالت فرد در سرنوشت جامعه خويش و مکتب‬ ‫اعتقادی که به آن معتقد است‪ ،‬يعني همان مسئوليت روشنفکر‪ ،‬مسئوليت يک انسان‬ ‫مسلکي‪ ،‬يک انسان معتقد به ايدئولوژی‪ ،‬يک فرد حزبي‪ ،‬يک انسان وابسته به جامعه‬ ‫اسير عقب مانده‪ ،‬استعمار زده‪ ،‬طبقه محروم استثمار شده‪ ،‬يک متفکر‪ ،‬فيلسوف‪،‬‬ ‫نويسنده‪ ،‬دانشمند‪ ،‬هنرمند وابسته به زمان‪ ،‬به انسانيت امروز‪...‬‬ ‫من متأسفانه فرصت ندارم که راجع به مصلحين قرن بيستم يکايک سخن بگويم‪.‬‬ ‫اگر يکايک را بخواهم نام ببرم بايد به نام بردن و يادآوری آثار و زمان و اشاره به‬ ‫زندگي آنها اکتفا کنم و آن هم بيارزش است اما مبادی و اصولي را که نهضت‬ ‫بيداری يا رنسانس يعني «تجديد تولد» اسالم بر آن مبتني است طرح ميکنم تا‬ ‫روشنفکران و مسلمانان الاقل جهت و مشخصات کلي آن را بتوانند احساس کنند‪.‬‬ ‫کلمه «رنسانس»‪ - 9‬به معنای واقعي کلمه ‪ -‬برای اين نهضت خيلي پرمعنيتر است و‬ ‫با توجه به روح و معنايي که رهبران و پيروان اين نهضت از آن احساس ميکردهاند اين‬ ‫لغت مناسبتر است تا رنسانس برای آن نهضت اروپايي ضد قرون وسطايي قرن پانزده‬ ‫و شانزده‪ ،‬به اين نام‪ .‬زيرا ما معتقديم و تاريخ هم به روشني نشان ميدهد که اگر جامعه‬

‫‪Renaissance. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪22‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫ما تجديد تولدی بکند‪ ،‬اين جامعه مرده اسالمي مانند تولد درخشان نخستين‪ ،‬حياتي‬ ‫بارور و نيرومند و مترقي خواهد يافت‪.‬‬ ‫تاريخ‪ ،‬اين تولد نخستين را در اسالم چگونه نشان ميدهد؟ چگونه ارزيابي ميکند؟‬ ‫نميگويد تا پيغمبر اسالم متولد شد کتابخانهها زياد شد‪ ،‬عرفان درخشيدن گرفت‪،‬‬ ‫خدای عشق به رقص آمد‪ ،‬خدای علم به هيجان افتاد‪ ،‬مريخ خدای جنگ لرزيد‪ ،‬تير و‬ ‫کمان از دست هرکول افتاد‪ ،‬نوری از آسمان تابيد‪ ،‬زمين را زلزله گرفت‪...‬‬ ‫نه‪ ،‬بلکه آتشکده پارس‪ ،‬آتشهای دروغين خاموش شد‪ ،‬آتشهای دروغين‪ .‬چرا؟‬ ‫برای اين که اين آتشها‪ ،‬آتش اهورامزدا نبود‪ ،‬آتش اهورامزدا يکي است‪ ،‬اين‬ ‫آتشها سه تا بود‪ ،‬آتش گشتاسب در آذربايجان مال شاه و شاهزادگان و اشراف‪ ،‬آتش‬ ‫برزين مهر متعلق به دهقانان و آتش پارس در استخر متعلق به روحانيون زردشتي‪ :‬يکي‬ ‫از صفوف برجسته طبقه حاکمه استثمارگر و مستبد و عصاره کش مردم‪ .‬اين آتش‪،‬‬ ‫آتش فريب و نيرنگ و دروغ بود‪ ،‬بدتر از هر آتشي‪ ،‬آنها آتش زور و آتش پول‬ ‫بودند و اين آتش خدعه و انحراف افکار و تخدير مردم‪ ،‬به نام دين‪ .‬آنها آتش استبداد‬ ‫بودند و آتش استثمار‪ ،‬و اين آتش استحمار و چه کسي نميداند که اين سوزندهترين و‬ ‫خاکستر کنندهترين آتش است؟ اين آتش مرد‪ ،‬و اين آتشها خاموش شد‪ ،‬آتش هايي‬ ‫که همواره توده در آن ميسوختند به نام اهورا مزدا و به نفع اهريمن‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪21‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫و کنگره قصر ساساني فرو ريخت‪ .‬يعني اين يک تولد پرمعنايي است‪ ،‬تولد يک‬ ‫روح و عرفان جديد و يک احساس و اشراقي است که مذهب است‪ ،‬اما بر خالف‬ ‫مذهبهای رايج‪ ،‬به خشت‪ ،‬خشتي که روی هم کج بنا شده است کار دارد‪ ،‬به هر در و‬ ‫ديوار و پايهای که به ستم برکشيده است کار دارد‪.‬‬ ‫يعني اين پيغمبر ظهور نکرد تا خود را مثل زرتشت و ماني و مزدک و کنفسيوس‬ ‫و‪ ...‬به اين کاخ برساند و در رديف شاعر و منشي و خواجه دربار بنشيند‪ ،‬آمده است تا‬ ‫آن را ويران کند‪« .‬تا پيغمبر اسالم چشم به اين جهان گشود‪ ،‬آتشکده فارس خاموش‬ ‫شد و کنگره قصر مدائن فرو ريخت» کيفيت نگاه و مأموريت اسالم را به اين جهان و‬ ‫در اين جامعه بيان ميکند‪.‬‬ ‫متأسفانه يک عده از روشنفکران مسلمان که ميخواهند اسالم را با روح و زبان‬ ‫امروز بيان کنند‪ ،‬و به هر فکر و سليقهای که روح زمان ما ميپسندد و مد ميشود ]رو‬ ‫ميکنند[ امروز صلح جهاني‪ ،‬هم زيستي مسالمت آميز‪ ،‬عدم تعصب‪ ،‬آزادی و احترام به‬ ‫همه افکار و عقايد مد شده است ‪ -‬حتي يکي از ادبای معاصر ما نوشته بودند که وقتي‬ ‫تو به تبليغ عقيده خودت ميپردازی به ديگری اهانت کردهای‪ ،‬يعني تو بر باطلي ‪ -‬آن‬ ‫وقت روشنفکران مسلمان ما يا مسلمانان تازه روشنفکر ما هم خود را برای ليبراليسيتها‬ ‫و دمکراتها و اومانيستها‪ ،‬لوس ميکنند که اسالم از سلم است و سلم يعني صلح و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪31‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫صلح هم يعني همزيستي مسالمت آميز و سازشکارانه ميان طبقات و مذاهب و افکار و‬ ‫عقايد‪...‬‬ ‫عجبا! اسالم صلح نيست‪ ،‬اسالم جنگ است‪ .‬نبايد از اتهام کشيشها و استعمارگران‬ ‫و شبه روشنفکران کاردستي آنها ترسيد و جا زد‪ .‬با بزک کردن و امروزی وانمود‬ ‫کردن اسالم کاری از پيش نميرود‪ ،‬حقيقت را بايد آن چنان که هست شناخت‪ ،‬نه آن‬ ‫چنان که ميپسندند‪ .‬جهاد را نبايد دفاع توجيه کرد‪ .‬دفاع احکام ديگری دارد و جهاد‬ ‫احکام ديگری‪ .‬اسالم‪ ،‬جنگ حق و باطل‪ ،‬از آدم تا انتهای تاريخ (آخر الزمان) است‪.‬‬ ‫نهضتي که به وسيله مصلحان اخير اسالمي در محيط اسالم‪ ،‬از چين گرفته تا خليج‬ ‫فارس و تا شمال افريقا‪ ،‬از نيمه قرن نوزدهم تاکنون به وجود آمده‪ ،‬نهضتي است در‬ ‫ادامه نهضت تاريخهايي که فلسفه تاريخ اديان ابراهيمي بر آن استوار است‪ .‬اين نهضت‬ ‫محصور در چهارچوبهای مسائل کالمي و فلسفي و متافيزيکي نيست‪ .‬لبه تيز اين‬ ‫مبارزه‪ ،‬متوجه نظام عيني حاکم بر تاريخ و بر زندگي و بر مردم است‪.‬‬ ‫يک اطلس جغرافيايي آسيا و افريقا را جلو خودتان باز کنيد‪ .‬جغرافيای افريقا را‬ ‫بهتر ميشناسيم‪ ،‬برای اين که انقالبات و نهضتهای ضد استعماری و ضد غربي را که‬ ‫در افريقا به وجود آمده ميشناسيم‪ ،‬فعليتر است‪ ،‬هنوز جزو اخبار است همه ميدانيم‪.‬‬ ‫افريقا يک سلسله اقوام و کشورهای اسالمي دارد و يک سلسله از اقوام و کشورهای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪39‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫غير اسالمي‪ .‬اما همه افريقا روی نقشه جغرافيای جهان به قول شاندل ‪ -‬يک نويسنده‬ ‫فرانسوی اصل شمال افريقا ‪ -‬به صورت يک قطره اشک‪ ،‬يک قطره اشک گرم! آری‪،‬‬ ‫افريقا اشک زمين است‪ ،‬قلب گداخته زمين است‪ .‬قلب نيز شبيه اشک است‪ ،‬چه‪ ،‬هر دو‬ ‫همزاد و همدردند‪ ،‬افريقا نيز با اين دو خويشاوند است‪ .‬افريقا قلب مجروح و اشک داغ‬ ‫اين کره ستمديده رنجور است‪ .‬همواره در آتش بردگي‪ ،‬در تاريخ‪ ،‬و در آتش‬ ‫استعمار‪ ،‬در زمان جديد‪ ،‬ميسوخته و ميسوزد‪.‬‬ ‫در تاريخ‪ ،‬تنها کشورهای اسالمي افريقا هستند که احياناً اتهام برده گرفتن دارند اما‬ ‫اتهام برده دادن هرگز نداشتهاند‪ .‬هيچ وقت کسي از مراکش يا تونس يا الجزاير يا از‬ ‫مصر برده به جائي نميبرده‪ ،‬در عصر جديد تمام افريقا به زور و يا به تزوير تسليم‬ ‫استعمار شد‪ ،‬افريقای مرکزی‪ ،‬افريقای غربي و شرقي تازه متوجه ميشوند که کي‬ ‫استعمار آمد و به اين سادگي وارد شد‪.‬‬ ‫استعمار‪ :‬به صورت يک عده مبلغ مسيحي يا مهاجر اروپايي که برای سرمايه‬ ‫گذاری و آبادی و ايجاد توليد و کار و ترقي ميآمدند در گوشهای زندگي کنند و به‬ ‫عمران آن بپردازند (استعمار) و يا در شکل عدهای تاجر فرانسوی يا انگليسي و غيره‬ ‫ميآمدند‪ ،‬به سادگي و حتي با استقبال و احياناً مساعدت و خشنودی بوميان وارد‬ ‫ميشدند و کم کم صاحب همه چيز ميگشتند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪36‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫در قرن نوزدهم‪ ،‬تازه از شيشههای رنگي‪ ،‬الماس بدلي و سنگهای قيمتي و جواهر‬ ‫مصنوعي ساخته بودند و فرنگي رند هفت خط‪ ،‬خان خرکن و متجدد رنگ کن چند‬ ‫مشت از اين شيشه رنگيها بر ميداشت‪ ،‬و ميبرد به افريقا و به رؤسا و اشراف و شيوخ‬ ‫قبايل افريقا هديه ميکرد‪ ،‬بخصوص در جشنها و مراسم عروسي و تشريفات قبيلهای‬ ‫شان يک مشت شيشه ميداد و يک گله گوسفند در مقابل ميگرفت‪.‬‬ ‫تجمل پرستي جزء خصوصيات اصلي انديشه و روح غير متمدن بدوی است‪ .‬تجمل‬ ‫بدوی مدرن با بدوی غير مدرن‪ ،‬فرق ندارد‪ .‬تجمل پرستي نياز روحهای سطحي و‬ ‫فقيری است که از زيباييهای روح و سرمايههای معنوی و چشم اندازها و انقالبها و‬ ‫عظمت هايي که در ايمان و انديشه و علم و هنر و ادب و فلسفه و پروازهای شگفت دل‬ ‫آدمي هست‪ ،‬مرحوماند‪.‬اين حقيقت را در مقايسه ميان افرادی که‪ ،‬از نظر رشد فکری و‬ ‫فرهنگي و اجتماعي‪ ،‬در درجات مختلفي هستند ميتوان بررسي کرد‪.‬‬ ‫ملتها نيز چنيناند‪ .‬بر خالف آن چه در وهله اول به ذهن ميرسد‪ ،‬جامعههای عقب‬ ‫مانده‪ ،‬بيشتر از پيشرفته (افريقا بيشتر از آسيا و آسيا بيشتر از اروپا و اروپا بيشتر از امريکا)‬ ‫لوکس پرستند‪ .‬در جامعه ما زنان قديمي بيشتر از زنان متجدد و زنان عامي بيشتر از زنان‬ ‫تحصيل کرده يا روشنفکر جواهربازند‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪33‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫بسياری از خانمهای تيپ «عليه عاليه» خود را بصورت مجسمهای ميآرايند که‬ ‫بجای توالت خود را رنگآميزیهای تند و چرب و غليظي ميکنند که فضائي به شعاع‬ ‫چندصد متر را «اشکآور» ميسازند و مخاط بيني آدم چائيده را به خارش دچار‬ ‫ميکنند و وجودشان را به شکل پايهای در ميآورد که فقط برای اين بر پا است که بر‬ ‫آن طال و سنگهای زينتي و «جواهرآالت» سنگينوزن آويزان کنند و بچسبانند‪،‬‬ ‫چندان زياد و پرزرق و برق و مبالغهآميز که همپای بوهای تند و تيز توالتش سر و‬ ‫صدای جواهرش در فضا منتشر است و سرگيجهآور و صماخ گوش آدم سمعکي را که‬ ‫در «عصر ماشين» و «شهر تهران» زندگي ميکند‪ ،‬آزار ميدهد‪ .‬چرا که وجود «بيبهاء»‬ ‫و روح «بيکرامت» و زندگي مرده گنگ و شخصيت «بيبو و خاصيت» خويش را که‬ ‫هيچ معنايي نميدهد ميبيند‪ ،‬و هيچ نشانهای که بودنش را نشان دهد در خود نمييابد و‬ ‫رنگي که بوجودش تشخص بدهد و از عدم‪ ،‬متمايزش نمايد فاقد است و هيچکس‪،‬‬ ‫حتي خودش‪ ،‬هيچگاه‪ ،‬متوجه نيست که‪« :‬او هست»‪ .‬بنابر اين ناچار به زور «سرمايه» و‬ ‫قدرت «صنعت» و افسون «هنر» و پيشرفتهای فني در «صنايع مستظرفه» و تقليد و تشبه به‬ ‫«زيبايان از ما بهتران» از «احجار کريمه» و «اشياء گرانبها» و سر و صداهای جواهرآالت‬ ‫و رنگ و بوئي تند و تيز و زيب و زيورهای فريبا‪ ،‬کرامت و قيمت به عاريه ميگيرد و‬ ‫نام و نشان مييابد و وجودش که تجسمي از عدم است و تجسدی از «پوچي و عبث»‬ ‫معني و ماهيت پيدا ميکند و به ياری اين «دانستنها» و توسل به اين «بودنها»‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪34‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫عقدهگشائي ميکند و «کمبودها» و حتي «بيبودها» و «نابودها»يش را ترميم مينمايد و‬ ‫خالصه اين «بيهمهچيز تحقير شده مفقود» با اتصال و انتساب به آن چيزها‪ ،‬هم «چيزی»‬ ‫ميشود (حاال‪ ،‬هرچه!) و هم با تشبه به تعظيمشدهها عقده حقارتش تخفيف پيدا ميکند‬ ‫و برايش کمآزارتر ميشود و هم‪ ،‬با اين ظواهر و عالئم و آثار و اوصاف مصنوعي‬ ‫اعتباری‪ ،‬در احساس و ادراکها نه‪ ،‬ولي الاقل در چشمها‪« ،‬مطرح» ميشود و «هست»‬ ‫ميشود‪ .‬چه‪ ،‬روح آدمي از اين سه محروميت‪ ،‬سخت رنج ميبرد و عقده دار ميشود و‬ ‫اگر نتوانست از طريق طبيعي برخوردار شود‪ .‬به صورت بيمارگونه و مصنوعي و حي‬ ‫انحرافي و گاه با فساد و جنايت ميکوشد تا عقده گشايي کند و به دست آورد يا به‬ ‫داشتنش تظاهر کند و ديگران و حتي خود را هم فريب دهد‪ .‬کودکي که در جمعي‪،‬‬ ‫فراموش ميشود و ميبيند که هيچ کس متوجه او نيست خشمگين ميشود‪ ،‬و اگر ببيند‪،‬‬ ‫کودک يا کودکان ديگری با درخشش خويش همه نظرها را به خود جلب کردهاند و‬ ‫او را به محاق بردهاند‪ ،‬بيتاب ميشود و به خصوص اگر احساس کند که واقعاً هيج و‬ ‫پوچ است و چيزی ندارد که بتواند مطرح باشد و اين است که هيچ کس را به ياد‬ ‫نميآورد و تا بر سر راهي قرار نگيرد و تنهاش به تنه کسي از حضار نخورد‪ ،‬کسي‬ ‫متوجه نميشود که ايشان هم در مجلس تشريف دارند‪ ،‬ديگر نميتواند خاموش بماند و‬ ‫تحمل کند‪ ،‬ميکوشد تا ادای بچه هايي را که نقل محفل شدهاند درآورد‪ .‬اگر فايده‬ ‫نکرد ‪ -‬که غالباً هم نميکند ‪ -‬دست به شرارت ميزند‪ ،‬حادثه ميآفريند‪ ،‬مجلس را‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪35‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫عوض ميکند‪ .‬اگر نتوانست کاری کند که ستايشش کنند‪ ،‬دست به کاری ميزند که‬ ‫الاقل باعث تعجب ديگران گردد‪ ،‬و اگر نشد‪ ،‬حتي دسته گلي به آب ميدهد که‬ ‫موجب نفرت و سرزنش بشود‪ ،‬و گاه حمله ميکند تا مورد حمله قرار گيرد‪ ،‬مخاطب‬ ‫دشنام و طرف دشمني واقع شود‪ ،‬به هر حال «مطرح» شود! همه متوجه شوند که او‬ ‫هست‪ ،‬هر چند بد‪ .‬به هر حال‪« ،‬بد» يک صفت است‪ .‬ميتواند به شيوه دکارت‪ ،‬وجود‬ ‫خود را اثبات کند‪ ،‬به اين جمعي که انکارش کرده بودند‪ ،‬بگويد‪« :‬من بد ميکنم‪ ،‬پس‬ ‫من هستم»‪ .‬و به حيله حافظ‪ ،‬معشوق را متوجه خود کند و چشم او را به سوی خويش‬ ‫بگرداند و در دل او‪ ،‬احساس و ادراک او که وی هميشه از آن جا غايب بوده‪ ،‬مطرح‬ ‫شود و اين است که ]به قول نشاط‪[:‬‬ ‫طاعت از دست نيايد‪ ،‬گنهي بايد کرد‬ ‫در دل دوست‪ ،‬به هر حيله‪ ،‬رهي بايد کرد‬ ‫اين جا است که رابطه ميان ‪« -‬تجمل» و عقب ماندگي دقيقاً آشکار ميشود و ريشه‬ ‫رواني آن و نقش رواني ‪ -‬طبقاتي ‪ -‬اجتماعي آن عميقاً دانسته ميشود‪ .‬درباره آن تيپ‬ ‫زنان «چهل ستون‪ ،‬چهل پنجرهای» و «سرخاب سفيدابي» که در «سفره پارتيها»‪،‬‬ ‫نمايشي خيره کننده از الماس و زمرد و ياقوت و فيروزه و مرواريد و طال آالت‬ ‫ميدهند و يک ويترين جواهرفروشي را بر سينه حمل ميکنند و چند جعبه رنگ و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪32‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫چندين بطری عطر را بر سر و رو خالي کردهاند و اين «نمايشگاه سيار سرمايه و صنعت»‬ ‫را در زير خيمه مجلل حجاب‪ ،‬برای تماشاچيان اهل و گوهرشناس افتتاح ميکنند‪ ،‬که‬ ‫از اين عالئم و امارات ذيقيمت و درخشنده به اصالت خانمي‪ ،‬شرافت خانوادگي و‬ ‫حتي حرمت اخالقي و قداست ديني و عزت و کرامت و نعمت و موهبت الهي سرکار‬ ‫عليه‪ ،‬حاجيه خانم عاليه‪ ،‬پي ميبرند و همه فضايل ناداشته انسان را به فضل اين داشتهها‬ ‫به ايشان ارزاني مينمايند و بدين طريق‪ ،‬ايشان که عبارتند از «هيچي» در وسط دو حلقه‬ ‫پدر و شوهر ‪ -‬که اين دو نيز تمام شخصيتشان در جيبشان قرار دارد و تمامي معني و‬ ‫فلسفه وجودی شان‪ ،‬موجودی شان ‪ -‬به ياری اين وسايل خيره کننده جلب کننده‬ ‫ارزشمند و زيبا و برتری دهنده‪ ،‬آن سه عقده حقارت را ميگشايند‪ .‬اين تيپ تجمل‬ ‫پرست عقدههای حقارتش را در زير چادر سياه اشرافيت قديم ميگشايد و نداشتن‬ ‫سواد‪ ،‬شعور‪ ،‬اصالت فردی‪ ،‬شخصتي معنوی‪ ،‬احساس‪ ،‬هدف‪ ،‬مسئوليت اجتماعي‪ ،‬کار‪،‬‬ ‫ايده‪ ،‬ايده آل‪ ،‬و باالخره نقشي‪ ،‬وضعي‪ ،‬رسالتي‪ ،‬اعتقادی‪ ،‬خدمتي‪ ،‬و چيزی که با تکيه‬ ‫بدانها بتواند بگويد‪« :‬پدر‪ ،‬شوهر‪ ،‬برادر‪ ،‬برادر شوهر‪ ،‬پدر شوهر‪ ...‬نه! من»‪ .‬او را در‬ ‫برابر تيپ زن پيشرفته تحقير ميکند‪ .‬وی در برابر درخشش زناني که جاذبههای‬ ‫شخصي‪ ،‬فکری‪ ،‬اجتماعي‪ ،‬اعتقادی‪ ،‬هنری‪ ،‬شغلي و يا حتي امکان تجلي جاذبههای‬ ‫زنانه و زيباييهای جسمي و جنسي خود را دارند‪ ،‬به محاق ميرود و فراموش ميشود و‬ ‫ناچار‪ ،‬با افراط در استخدام اين سمبلها و استعاره اين ارزشها خود را تأمين ميکند‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪33‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫طرح ميکند‪ ،‬اثبات وجود ميکند‪ ،‬معني وجودی و شخصيت ممتاز و نمايان ميگيرد و‬ ‫مصرانه فرياد ميکند که‪ :‬ايها الناس‪ ،‬من هستم‪ .‬ايها الناس‪ ،‬من چيزی هستم!‬ ‫در اين جا نپنداريد که ميخواهم‪ ،‬تيپ زنان متجدد را در برابر اين تيپ زنان متقدم‬ ‫بگذارم و به اين دليل که اين تيپ‪ ،‬معموالً و در قياس با آن تيپ در استعمال مواد و‬ ‫مصالح آرايش و آويزان کردن زيورآالت سنگين وزن و سنگين قيمت‪ ،‬حرص جنون‬ ‫آميز و خودنمائي مرض گونهای ندارد‪ ،‬توالت تند نميکند و خودنمايي جوهراتي‬ ‫ندارد‪ ،‬ميخواهم نتيجه بگيرم که اين تيپ متجدد چون پيشرفته است و از نظر کمال‬ ‫انساني و زيباييهای ذاتي و شخصي برجسته‪ ،‬عقده خودنمايي ندارد‪ ،‬به اين ظواهر‬ ‫اعتباری و شاخصههای بيروني و اعتباری نيازمند نيست‪.‬‬ ‫هرگز! اين که زن متجدد‪ ،‬از بستن افراطي طالآالت بدش ميآيد و توالت تند را‬ ‫خوش ندارد‪ ،‬بلکه بيشتر دوست دارد توالت مات کند و رنگ پريده جلوه نمايد‪ ،‬به‬ ‫خاطر سادگي اخالقي و بيزاری از خودنمائي و بينيازی از خودآرايي نيست‪ .‬بلکه اين‬ ‫جا بحث بر سر يک اختالف ذوقي است و تفاوت مد زيبايي و تغيير مالکهای زيبايي‬ ‫شناسي در تيپ زيبايي زن‪ .‬من آنقدر ساده لوح نيستم که مثالً رواج دامن ماکسي را در‬ ‫سال هفتاد‪ ،‬نشانه احيای روح عفت و سنت پوشيدگي و بازگشتن زن امروز به حجاب‬ ‫تلقي کنم و موج ريش گذاشتن مردان را در انگلستان و امريکا تأثير روحانيت در نسل‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪32‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫جديد تفسير کنم و يا شيوع برهنگي را در غرب‪ ،‬که از طريق عکسها و فيلمها‬ ‫ميبينيم و بعد با مطالعه کلي و عميق به اين واقعيت پي ميبريم که بعد از جنگ دوم‬ ‫جهاني است که اين مناظر لخت و عور در امريکا و اروپا زياد ديده ميشود و سپس‪ ،‬با‬ ‫تأييد اطالعات و تحقيقات آماری که از وسعت جنگ و شدت آن‪ ،‬و بخصوص‬ ‫عواقب شوم و ويرانيها و بدبختيهای ناشي از آن در دست داريم‪ ،‬ناگهان به اين‬ ‫کشف نبوغ آميز توفيق مييابيم که‪ :‬بله! هنر و بخصوص فيلم و تئاتر و باله‪ ،‬اپرا‪ ...‬آينه‬ ‫واقع نمای اجتماعاند و نمايشگر وقايع عيني زندگي مردم و شيوع برهنگي و ظهور‬ ‫ستارگان زن و اخيراً مرد‪ ،‬به صورت لخت و پتي‪ ،‬حاوی يک پيام است و يک فلسفه‬ ‫رآليستي در هنر متعهد امروز‪ ،‬که ميکوشد تا واقعيت زندگي و سرگذشت عيني جامعه‬ ‫امريکا و اروپا را نشان دهد؛ چون که پس از جنگ جهاني دوم‪ ،‬مردم امريکا و اروپا و‬ ‫بخصوص آن تيپ و آن طبقهای که پرسوناژهای اين فيلمها نماينده واقعي آن ميباشند‪،‬‬ ‫در اثر شيوع فقر و بيداد مصيبتهای جنگ‪ ،‬غالباً از تأمين پوشاک کافي برای خود‬ ‫عاجزند و چنان که به رأی العين ديده ميشود‪ ،‬يا بيچارهها عرياناند و يا اگر هم يک ال‬ ‫پيرهني نازک و بدن نما بر تن دارند‪ ،‬غالباً تنگ و کوتاه از جلو و عقب وباال و پايين به‬ ‫شکل بسيار رقت بار و عبرتانگيزی کم و کوتاه و افتاده و بريده و ناقص است و گاهي‬ ‫اوقات‪ ،‬حتي نواميسشان و زنان محصنه محترمه و با شخصيتشان از ستر عورت خود هم‬ ‫عاجز ماندهاند‪ ،‬و مسلم است که برهنگي هميشه با گرسنگي توأم است و گرسنگي را‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪31‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫هم ما نه تنها در رنگ پريده چهرههای مات و مهتابي و لبهای کبود و اجسام الغر و‬ ‫پوست بر استخوان و شکم بر پشت چسبيده شان به طور دلخراشي مشاهده ميکنيم و‬ ‫در عموم آنها ميبينيم که رنگ در صورت ندارند و گوشت و پيه در تنشان ذوب شده‬ ‫است‪ ،‬بلکه شدت و عموميت گرسنگي به جائي رسيده که بيغذايي و گرسنگي‬ ‫برايشان صورت يک قاعده مسلم و حکم کلي و ثابتي شده است و نرسيدن چربي به‬ ‫دل و جگرشان و نان نخوردن و سير نشدن و در شبانه روز يک بار بيشتر غذای درست‬ ‫صرف نکردن و به جای خورشي قوت دار و آبگوشت غليظي که بيست جور حبوبات‬ ‫دارد و دو بند انگشت چربي رويش ايستاده و تکههای دنبه در آن غلت ميخورد و به‬ ‫جای روغن زرد که صبحها به ناشتا داغ ميکرديم و يک قدح به سالمتي باال‬ ‫ميکشيديم‪ ،‬يک فنجان سوپ! يعني آب چرک زيپو با يک انگشتوانه آب گاز دار‬ ‫چشيدن برای عمومشان صورت يک صورت يک «رژيم» پيدا کرده‪ ،‬و وقتي آن وضع‬ ‫رقت بار لباس و اين وضع رقت بارتر غذا آن قيافههای مات زده و اسکلتهای‬ ‫خشکيده همين امريکاييها و اروپاييها را در اين روزگار ميبينيم و با سر و وضع‬ ‫خودمان مقايسه ميکنيم که بحمداهلل ميبينيم يک خانواده معمولي ما زيرپيرهني دارد و‬ ‫باالتر پيرهن کرکي و کشي و باالتر پيرهن و باالش ژاکت و باالش جليقه و باالش‬ ‫جليقه پوستي و باالش کت و باالش قبا و باالش لباده و يا پالتو و باالش عبا و يا پوستين‬ ‫و بعد يک من آش پر از گوشت سرسينه و دمبه و پيه و نخود و لوبيا و سيب زميني و لپه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪21‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫و عدس و ماش و رشته و‪ ...‬را با چهار تا قورت باال ميکشد و پنج سير گوشت کوبيده‬ ‫شب مانده را با ده تا پياز و شش جور ترشي شش لقمه کله گرگي ميکند و پائين‬ ‫ميدهد و يا نصف کله و يک تغار دو مني آب روغن کله پاچه و يک شکمبه سيرآبي‬ ‫و قلوه و شيردون و يک پاچه و دو تا دست و سه شيشه ترشي بادمجان و پنج تا پياز کله‬ ‫گربهای با يک نان سنگک‪ ...‬کارش را ميکند و دو تا خربوزه باالش و يک سماور‬ ‫چای داغ روش و بيست تا آروغ از مخرج‪ ،‬پشت بندش و يک قدح تخمه کدو و‬ ‫هندوانه و کشته زردآلو باالی همهاش و بعد هم خانوادگي از همه اطراف و جوانب‬ ‫ميخزند زير کرسي داغ آتش خاک زغال و لحاف کرسي سي من پشم ميش را‬ ‫ميکشند رو سرشان و پاهاشان را خانوادگي‪ ،‬گرم و صميمي و تنگاتنگ‪ ،‬در هم‬ ‫ميدوانند و گرداگرد منقل حلقه ميبندند و در جائي نرم و گرم و پشمي ميان تشک و‬ ‫لحاف و متکا و منقل‪ ،‬به خوابي لطيف و رويا انگيز فرو ميروند و چون برمي خيزند‬ ‫ميبينيم که اين شده است يک دست گوشت و دمبه‪ ،‬سرخ وسفيد‪( ،‬مرحومه مهوش)!‬ ‫و او شده است يک دست پوست و استخوان‪ ،‬مات و مبهوت‪( ،‬خانم توئيگي)!‬ ‫يعني اين چنين «روشنفکر غرب شناس جامعه شناس و اهل نقد و آناليز مسائل هنری‬ ‫و سياسي و اجتماعي و طبقاتي»ام؟ يا اينجور «روشنفکر ضد غربزدگي طرفدار‬ ‫سنتهای اصيل ايراني و پاسدار مقدسات ملي و معتقد به تکيه کردن بر پايگاههای‬ ‫عميق و استوار فرهنگي و آداب و رسوم و سنن معنوی و مباني قومي و نهادهای ريشه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪29‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫دار اجتماعي و ميراثهای مقدس و پر معني تاريخي خودمان و بريدن از غرب و‬ ‫پيوستن به شرق و اتکاء بر فرهنگ و هنر توده‪ ،‬به عنوان يک ضرورت روشنفکرانه و‬ ‫تعهد مسئوليت اجتماعي بر اساس بازگشت به خويش و علم و ادبيات و هنر و قلم و‬ ‫فکر در خدمت جامعه و در مسير خودآگاهي مردم و تحليل علمي و واقع گرايانه‬ ‫مسائل خاص و اريژينال ايراني برای درک مستقيم و تحليل بينش و روح و فرهنگ‬ ‫مردم اين سرزمين‪» ...‬؟ و حرف هايي از اين قبيل‪ ،‬به آن معنا که اخيراً رايج کردهاند و‬ ‫بدان عمل هم ميکنند‪ ،‬چه هولناک و چه روده بر‪.‬‬ ‫مسأله اين است که «زن متجدد»‪ ،‬درست مثل «زن متقدم» است‪ .‬هر دو پوچ و هر دو‬ ‫در برابر تييپ زن کمال يافته و با فضيلت‪ ،‬عقده دار حقارت و هر دو در دلهره بينام و‬ ‫نشاني‪ ،‬و ديوانه وار و زشت و بيمارگونه‪ ،‬در تالش خودنمائيهای ناشيانه و عجوالنه و‬ ‫هر دو‪ ،‬برای جبران کمبود ارزشهای انساني شخص و شخصيت خويش‪ ،‬به دنبال‬ ‫استخدام وسايل و استعمال مظاهر جلب کننده و جبران کننده و در جای خالي کرامت‬ ‫و ارزش و هنر و زيبايي و جاذبه انساني و سرمايه انديشه و روح‪ ،‬نشاندن عالئم و ظواهر‬ ‫و سمبلها و نشانهها و رمزها و ابزار و آالتي و اطوار و حاالتي که به قاعده تداعي و‬ ‫بازتاب شرطي و تشابه و اعتبار و انتساب و تقارن و قياس و به هر حال‪ ،‬به داللت‬ ‫خارجي‪ ،‬بتواند در اذهان جانشين آن ارزشهای ذاتي و فضيلتهای انساني ئي شود که‬ ‫زن اشرافيت قديم و اشرافيت جديد از نداشتنش رنج ميبرد و به گونه بسيار ناشيانه و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪26‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫دستپاچگيهای ابلهانه و مهوع و افراط کاریهای زشت ميکوشد تا کتمان کند‪ .‬اين‬ ‫هر دو تيپ از يک نوع کمبودهايي رنج ميبرند و رنجشان ناشي از تضادی است که‬ ‫بين دو «وجود» يا دو «حيثيت»شان هست و اينان در ميان دو سنگ اين آسيای سنگين‬ ‫چون دانه ضعيفي فشرده ميشوند و آن تضادی است که ميان «حيثيت يا وجود انساني»‬ ‫بالذاتشان و «وجود يا حيثيت اجتماعي» بالغيرشان ايجاد شده است‪ :‬وجود ذاتي شان‬ ‫پوچي مطلق‪ ،‬بيهيچ اصالتي‪ ،‬ارزش فکری يا احساسي يا علمي يا هنری يا اجتماعي و‬ ‫يا حتي اخالقي‪ ،‬و اما حيثيت و موقع اجتماعي شان‪ ،‬تنها به سبب پدر يا شوهر و معموالً‬ ‫هر دو ‪ -‬و اين هر دو نيز معموالً تنها به سبب «پول»‪ ،‬يعني آن چه در جيب دارند‪ ،‬نه آن‬ ‫چه در سر يا در سرشت ‪ -‬بيش و کم حساس است و خطير و دارای مسئوليت و‬ ‫حرمت و الزمهاش داشتن صالحيتها و فضيلتها و کسب ارزشهای انساني ممتازی‬ ‫است که دارنده آن را از مردم عادی و عامي برجستهتر دارد‪ .‬در حالي که اينان‪ ،‬که به‬ ‫خاطر پول و شرايط خاص جامعه طبقاتي‪ ،‬در چنين مقام و موقع اجتماعي برجستهای‬ ‫«قرار گرفتهاند» (کسب نکرده اند)‪ ،‬نه تنها از مردم عادی و زنان عامي برتری ذاتي و‬ ‫انساني ندارند‪ ،‬بلکه غالباً به خاطر نوع تربيت طبقاتي و رفاه اقتصادی ظالمانه و زندگي‬ ‫طفيلي‪ ...‬دارای خلق و خويي انحرافي‪ ،‬ضعيف‪ ،‬عاطل و باطل‪ ،‬ناآگاه حتي از مسائل‬ ‫روزمره زندگي اجتماعي‪ ،‬حتي خانوادگي و فاقد برداشتها و بينشهای تجربي که از‬ ‫تماس با واقعيتها و شناخت زندگي و جامعه مردم و مهمتر از همه‪ ،‬انديشيدن يا کار‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪23‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫کردن ناشي ميشود و اينها فاقد اين همه اند‪ :‬نميانديشند‪ ،‬چون تيپ «زن سنتي» ما‬ ‫تحصيل نميکند‪ ،‬حتي جو فکری مذهبي هم ندارد‪ .‬کار نميکند‪ ،‬چون تيپ زن سنتي‪،‬‬ ‫هم برای کار خارج تربيت نشده‪ ،‬هم کار در خارج را بد ميداند و کار يدی و توليدی‬ ‫و حتي کار خانه را بدتر‪ ،‬و بدان نيازی ندارد‪.‬‬ ‫«زن متجدد» کيست؟ اشتباه در همين جا است‪ .‬چون تيپ او با تيپ (سنخيت)‬ ‫اشرافي اُمّل خيلي فاصله دارد و حتي متضاد است‪ ،‬غالباً چنين احساس ميکنند که ذات‬ ‫يا کاراکتر اين دو با هم متضاد است‪ ،‬و اين اشتباه رايجي است‪ .‬حتي روشنفکران و به‬ ‫خصوص هنرمندان ما (به خصوص در تئاتر و سينما و داستان نويسي که بيشتر بر اين دو‬ ‫تکيه دارد) تيپ و کاراکتر را غالباً با هم عوضي ميگيرند و حتي مترادف خيال‬ ‫ميکنند! زن متجدد ما درست همان زن اُمّل پولدار سابق است که فقط تيپش عوض‬ ‫شده است‪ .‬لباس و آرايش و مصرف و نوع سرگرمي ورفتار و آداب معاشرت و‬ ‫سليقهاش فرق کرده است وگرنه سطح انديشه و نوع بينش و عمق احساس و درجه‬ ‫خودآگاهي و رشد معنوی و مسئوليت اجتماعي و روشنبيني اعتقادی و وسعت‬ ‫جهانبيني و تکامل ارزشهای اخالقي او‪ ،‬در هر دو تيپش يکي است‪ .‬گر چه از بسياری‬ ‫قيدهای متعصبانه قديم رها شده است‪ .‬ولي اشتباه ديگری نيز که رايج است‪ ،‬يکي‬ ‫انگاشتن «رهايي» و «آزادی» است‪ .‬رهايي يک مسأله عدمي است‪ ،‬جنبه منفي صرف‬ ‫است‪ ،‬در حالي که آزادی يک مسأله وجودی است‪ ،‬رهايي يک «وضع» است و آزادی‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪24‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫يک «خصلت»‪ ،‬يک درجه تکاملي انساني که با رنج و کار و آگاهي و رشد کسب‬ ‫ميشود‪.‬‬ ‫فرق است ميان فردی که از زندان خالص ميشود ‪ -‬وی رها است‪ ،‬هر که‬ ‫ميخواهد باشد‪ ،‬حتي يک بنده يا دزد‪ ،‬يا دشمن آزادی ‪ -‬اما‪ ،‬در همان حال‪ ،‬يک‬ ‫انسان تکامليافته اصيل و خودآگاه که آزاد است ممکن است به اسارت افتد و زنداني‬ ‫گردد‪.‬‬ ‫هر کس که از يک «قيد» ‪ -‬هر چند قيد غير انساني و منحط ‪ -‬رها ميگردد‪ ،‬نبايد‬ ‫سخاوتمندانه و سهل انگارانه‪ ،‬لقب بزرگ و خدائي «آزاد» را برايش حرام کرد و با‬ ‫ستايش او به نام آزادی‪ ،‬هم او را فريفت و هم به آزادی خيانت کرد‪.‬‬ ‫بايد ديد که زن متجدد‪ ،‬وقتي قيدهای منحط خويش را در تيپ سنتي و قديم خود‬ ‫شکست و از آنها رها شد‪ ،‬به کجا رفت؟ چه شد؟ چه جانشين آن کرد؟ و با از دست‬ ‫دادن آن سنتهای بد‪ ،‬چه ارزشهای خوبي را انتخاب نمود؟‬ ‫ممکن است بپرسيد‪ :‬نفس گسستن بندی که بر دستها بسته است مگر نه خو يک‬ ‫فضيلت است؟ بيترديد ميگويم‪ :‬هرگز! بايد اول پرسيد‪ :‬چه کسي اين بند را از دست‬ ‫تو باز کرد؟ و چرا؟ اگر دستها تو را گشودند تا در توطئهای‪ ،‬به خون انسان بيگناهي‬ ‫فرو برند‪ ،‬تو ستايشگر رهايي دستهای خويش خواهي بود؟‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪25‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫به ياد داريم که چومبه‪ ،‬لومومبا را از زندان خويش رهايي داد‪ ،‬تا بيمسئوليت‪ ،‬در‬ ‫حال رهايي و گريز مقدس از زندان کاتانگا‪ ،‬او را به تير بزند‪ ،‬و زد!‬ ‫ميبيني که بايد پرسيد‪ :‬چه کسي رها ميکند و چرا؟ از رها شدنها سخن نگوييم‪،‬‬ ‫تنها به آزادی يافتن و بهتر بگويم‪« :‬آزادی را شناختن و انتخاب کردن و آزاد شدن»‬ ‫بينديشيم‪ .‬همچو يک درجه تکاملي‪ ،‬يک مرحله متعالي از رشد انساني‪ ،‬و زن متجدد‪،‬‬ ‫همان اُمّل مدرن شده است‪ .‬اگر هم از من نپذيريد که «رهايي از قيد» به طور مجرد و‬ ‫مطلق‪ ،‬قابل ستايش نيست‪ ،‬الاقل در اين باره بايد اين واقعيت عيني را اعتراف کنيد که‬ ‫زن متجدد‪ ،‬از قيدهای منحط سنتي رها شده است ولي در عين حال‪ ،‬يک سلسله‬ ‫ضعفهای اخالقي را کسب کرده است که در تيپ قبلي خويش ‪ -‬تيپ سنتي ‪ -‬از‬ ‫آنها سالم بود‪« .‬قيدهای منحط» آری‪ ،‬ولي شکستن و رها شدن از اين قيدها برای يک‬ ‫«زن روشنفکر»‪ ،‬يک موفقيت و کمال محسوب ميشود و قابل ستايش است‪ ،‬زيرا زن‬ ‫روشنفکر‪ ،‬در رهايي از اين قيدها‪ ،‬آزادی به دست آورده است‪ .‬در حالي که زن متجدد‬ ‫در رهايي از اين قيدها‪ ،‬از انحطاط به فساد و انحراف افتاده است و اين يک سقوط‬ ‫بيشتر است‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪22‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫در گسستن از اين قيدها‪ ،‬زن روشنفکر به آزادی رسيده است و زن متجدد به‬ ‫بيقيدی! و فرق اين دو‪ ،‬همان است که در اختالف ميان «آزادی» و «الاباليگری»‬ ‫ميتوان احساس کرد‪.‬‬ ‫زن روشنفکر‪ ،‬در اين رهايي‪ ،‬از «قيد» به «مسئوليت» رسيده است و زن متجدد‪ ،‬يک‬ ‫الابالي بيقيد و بيمسئوليت است‪.‬‬ ‫زن متجدد‪ ،‬همان مخدره پوچ پولدار سابق است که در گذشته خود را در حجابي‬ ‫دروغين به نام دين پنهان کرده بود و حال در يک بيحجابي ئي راستين‪ ،‬به ادعای‬ ‫دروغين تمدن! زن روشنفکر‪ ،‬خود قيدهای منحط سنتي را نفي کرده و آزادی را در‬ ‫طريق تمدن‪ ،‬آگاهانه انتخاب نموده است‪ .‬زن متجدد‪ ،‬اسيری ناآگاه و بازيچه است که‬ ‫قيدها را بر دستش شکستهاند و تجدد را به دستش دادهاند‪ .‬الابالي گری و رهايي نيز‬ ‫جبری است که عوامل خارج از اختيار او‪ ،‬بر او تحميل کرده اند! زن متجدد‪ ،‬همان زن‬ ‫پوچ پولدار قديمي است و با همان عقدهها و کمبودها و همان تظاهرها و توسلهای‬ ‫دروغين برای عقده گشايي‪ ،‬تظاهر و تقليد‪ .‬او با نشان دادن جواهرش و اين با نشان‬ ‫دادن اسافل اعضايش ميکوشند تا پوچي وجودی خويش را معنايي بخشند و به هر‬ ‫حال‪ ،‬مسألهای داشته باشند که بتوان طرح کرد و جاذبهای‪ ،‬که بتوانند با جلب توجهها‪،‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪23‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫احساس کنند که وجود دارند‪ .‬حال‪ ،‬از اين دو‪ ،‬کدام زشتتر است‪ ،‬خود انتخاب‬ ‫کنيد!‬ ‫اين دو زن «هيچ و پوچ» ‪ -‬يکي سنتي و ديگری مدرن ‪ -‬هر دو در برابر زن‬ ‫روشنفکر احساس حقارت ميکنند و چون ارزشهای وجودی او را فاقدند‪ ،‬ميکوشند‬ ‫تا از طريق نمودهای جنسي يا مالي و تجمل پرستيهای مبالغه آميز‪ ،‬بينمودیهای‬ ‫خويش را در برابر زن روشنفکر‪ ،‬جبران نمايند‪ .‬تنها زن روشنفکر‪ ،‬که زن پيشرفته است‬ ‫و آگاهي و آزادی و مسئوليت و هدف و معني وجودی دارد‪ ،‬به تجمل پرستي نيازمند‬ ‫نيست و آن دو تيپ ديگر جبراً به تجمل پرستي کشيده ميشوند‪ ،‬برای اين که در اين‬ ‫دو تيپ‪ ،‬مذهب يا تمدن‪ ،‬تنها دو پوشش ظاهریاند که نقشي توجيه کننده دارند‪ ،‬نه‬ ‫تعيين کننده‪ ،‬و نميتواند جز اين باشد؛ چه‪ ،‬هم مذهب و هم تمدن ذاتاً با پوچي و‬ ‫بيمسئوليتي و تجمل پرستي تضاد جبری دارند‪.‬‬ ‫***‬ ‫يک حقهباز فرانسوی در قرن ‪ 91‬با شير خشک‪ ،‬يک مذهب درست کرد‪ .‬اصالً قرن‬ ‫‪ 91‬قرن خاصي است‪ .‬در اروپا مکتب درست ميکردند و در جامعه اسالمي مذهب‪.‬‬ ‫يازده عدد امام زمان در نيمه قرن ‪ 91‬در اسالم ظهور کرد‪ .‬همه با هم معاصر! به فاصله‬ ‫سه چهار‪ ،‬تا دوازده سال‪ ،‬يکي از آنها همين دين شير خشکي بود‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪22‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫تازه در اروپا شير خشک اختراع شده بود‪ ،‬چند کيلو برداشت‪ ،‬رفت افريقا گفت‪:‬ای‬ ‫مردم! خداوند گرسنگي شما را ديد و بر فقر و گرسنگي شما رحمت آورد‪ ،‬مرا برای‬ ‫نجات شما فرستاده است‪ .‬من معجزهای دارم که مثل معجزه انبياء ديگر نيست که شکم‬ ‫انسان را سير نکند‪ ،‬يک معجزه ايدهآليستي نيست‪ ،‬ذهني و متافيزيکي نيست‪ ،‬ميخوری‬ ‫و ميفهمي‪ .‬آب که داريد‪ ،‬خداوند به من نيرويي داده است که آب را در افريقا برای‬ ‫اين مردم گرسنه شير کنم‪ ،‬شير طبيعي‪ .‬هر کس که باور ندارد خودش برود آب بياورد‪،‬‬ ‫ميرفتند آب ميآوردند و او‪ ،‬طي تشريفات و ذکر اوراد خاصي‪ ،‬کمي از اين گرد شير‬ ‫خشک مخفيانه در آب ميريخت و ميداد همه ميخوردند و ميديدند واقعاً شير است‬ ‫و واقعاً هم ايمان پيدا ميکردند‪.‬‬ ‫االن نيايشها و سرودها و دعاهای فراوان وجود دارد در تجليل از همين پيغمبر که‬ ‫رسالتش شير خشک بوده! بعد از اين که کارش باال گرفت‪ ،‬مثل همکار معاصرش در‬ ‫ايران که اعالم کرد‪ :‬من «باب»ام‪ ،‬مهدی موعود‪ ،‬پيغمبر‪ ،‬خود خدا در لباس بشر و آن‬ ‫«نقطه اولي» بعد ميآيد و من مبشر اويم‪ ،‬من که رفتم او ميآيد!‪ ،‬او هم بشارت ظهور‬ ‫بعدی را داد و سپس ژنرال گيوم آمد‪ ،‬فاتح افريقا!‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪21‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اين ژنرال را آنها به عنوان همان پيغمبری که موعود آن يارو‪ ،‬شير خشکي بود و‬ ‫منتظرش بودند گرفتند و االن سرودهای فراوان در تجليل از «حاج قيوم»‪ 9‬به عنوان‬ ‫منجي وجود دارد که يکي از دوستان افريقايي من از مردم موريتاني تزش را راجع به‬ ‫اين نهضت مذهبي نوشته است‪.‬‬ ‫اين افريقای ديروز بود‪ ،‬استعمار مثل گربه‪ ،‬راحت و بيصدای پايي وارد افريقا شد‪،‬‬ ‫کسي نفهميد کي و از کجا وارد شد‪ ،‬وقتي فهميدند که ديدند هزاران بچه زائيده است‬ ‫و نسل چهارم و پنجم و ششم است‪ .‬وقتي فهميدند که ديدند صحبت از اين است که‬ ‫آيا برای حکومت بر کشور افريقايي خود افريقاييها هم حق رأی دارند يا نه؟‬ ‫امروز است که افريقا‪ ،‬رهبران و متفکران بزرگي مانند جوموکنياتا و لومومبا و نيرره‬ ‫و امه سزر و عليون ديپ دارد‪ .‬اينها متوجه شدند که اين «اجنه ارزق چشم فرنگي» چه‬ ‫طور آمدند و چه طور در افريقايي حلول کردند‪ .‬جوموکنياتا رهبر دانشمند کنيا‬ ‫ميگويد‪« :‬وقتي اين اروپاييها آمدند‪ ،‬ما زمين داشتيم آنها انجيل‪ ،‬اما حاال آنها زمين‬ ‫دارند‪ ،‬ما انجيل»!‬

‫‪ . 9‬گيوم قيوم مي شود‪ .‬از همان ريشه قيام و قائم!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪11‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اما بر خالف افريقای سياه غير مسلمان‪ ،‬از سال ‪ 9296‬ميالدی تا ‪ 9129‬نگاه کنيم‪،‬‬ ‫کدام سال در شمال افريقا و در جامعه اسالمي افريقايي شمشير به زمين گذاشته شده‬ ‫است؟ حتي صحراها و قبايل صحرا و روستاهای دوردست شمال افريقا به صورت‬ ‫صحنه جنگ دائمي‪ ،‬ميان وفاداران و نگاهبانان اصالت فرهنگ و استقالل مليت و‬ ‫انسانيت و قوميت و مذهب و تمدن و زبان ملي و اسالمي‪ ،‬با مهاجمان يورش همه جانبه‬ ‫علمي و جامعه شناسي و فرهنگي و اقتصادی و نظامي فرانسه هوشيار و مقتدر و متمدن‪،‬‬ ‫درآمد‪ .‬و پيش از فرانسویها اسپانياييها و در مصر انگليسها نيز هم! آخرش اروپا‬ ‫شکست خورد‪ .‬اين جنگ بيش از يک قرن‪ 961 ،‬سال طول کشيد‪ ،‬چهار پنج نسل آمد‬ ‫و رفت و اينها فرانسوی نشدند‪ .‬فرانسویهای اعالم کردند‪« :‬همان طور که رودخانه‬ ‫سن از وسط پاريس ميگذرد مديترانه هم از وسط فرانسه ميگذرد»‪ .‬برای اين که آن‬ ‫طرف مديترانه الجزائر و تونس و مراکش است و اين طرف فرانسه است‪ .‬بنابراين‬ ‫دريای مديترانه از وسط فرانسه ميگذرد! در افريقا که وارد ميشديم در برخي جاها‬ ‫يک مرتبه تابلويي ميديديم که نوشته‪ :‬اين جا مرز فرانسه است! هدف اين بود که‬ ‫اينها چنان حل شوند در فرهنگ فرانسه که خودشان را فرانسوی احساس کنند‪.‬‬ ‫چرا استعمار حاضر است که افريقايي بربر و عرب را که همواره نژادشان را تحقير‬ ‫ميکند و آنها را موش صحرائي مينامد فرانسوی بنامد؟ و دلش ميخواهد او را در‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪19‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫مليت خودش محو کند‪ ،‬جزء نژاد برتر و آقا تلقياش نمايد؟ اما او خود را مسلمان‬ ‫احساس نکند؟‬ ‫برای اين که اگر اين بابا خودش را مسلمان احساس کرد‪ ،‬يک مرتبه خودش را‬ ‫متصل به هزار و سيصد سال تاريخ‪ ،‬انديشه و تمدن و فرهنگ و هنر و نبوغ و حماسه‬ ‫مييابد و نميشود بر او سوار شد‪ ،‬بايد او را خلع فرهنگ کرد تا خلع شخصيت شود‪،‬‬ ‫يکي فکلي متجددی بشود که آرزويش شبيه شدن به فرنگي است‪ ،‬مسلماني که‬ ‫فرهنگ و تاريخ و معنويت و شخصيت غني و عظيم فکری و مدني و اخالقي و‬ ‫حماسي خود را احساس ميکند‪ ،‬هرگز عنتر لوطي فرنگي نميشود‪.‬‬ ‫اما مسلمانان افريقا که خود را وارث چنان تمدن و چنان گذشته تاريخي حس‬ ‫ميکردند‪ ،‬رام استعمار نشدند‪ ،‬خيره جالل و جبروت فرنگي نشدند و همواره جنگ‬ ‫ضد استعماری وجود داشت‪ .‬هر چند به صورتهای مختلف و پراکنده‪ .‬اما چرا پراکنده‬ ‫و ضعيف؟ زيرا «خودآگاهي فرهنگي و اسالمي» شان ضعيف و پراکنده شده بود‪.‬‬ ‫جامعه سنتي و منحط شده بود‪ .‬تا آن که به تصديق سه نفر از نويسندگان برجستهای که‬ ‫تاريخ بيداری افريقای مسلمان را نوشتهاند (فرحت عباس‪ ،‬عمر اوزغان و هانری‬ ‫مارتينه)‪ :‬در نهضت بيداری شمال افريقا‪ ،‬اگر روزی را خواسته باشيم به عنوان آغاز‬ ‫نهضت تعيين کنيم‪ ،‬از روزی شروع ميشود که محمد عبده از مصر آمد به مغرب‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪16‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫(تونس و مراکش و الجزاير) نه ميتينگ داد و نه اسلحه برداشت و نه زد و بند سياسي‬ ‫کرد‪ ،‬علمای شمال افريقا را جمع کرد‪ ،‬علمايي که رفته بودند تو پوست انديشهها و‬ ‫دانشهای متحجری که حرکت ندارد و احساس مسئوليت به هيچ کس نميدهد‪.‬‬ ‫علمائي که «علوم قديمه» را با «علوم اسالمي» اشتباه ميکنند‪ ،‬علمائي که اسالم را به‬ ‫عنوان مجموعه فرهنگي از علوم و فنون و قوانين تصور ميکنند‪ ،‬نه يک «ايدئولوژی»‪،‬‬ ‫نه يک بينش و حرکت و روح سازنده و مسئول و متحرک‪ .‬در آن حوزههای علميه‪،‬‬ ‫تفسير قرآن را به صورت يک بدعت بايد وارد حوزه اسالمي کرد! با اين «حوزههای‬ ‫علميه» نميشود مبارزه دائمي عليه استعمار بيدار و نقشه کش و متفکر و مقتدر کرد و‬ ‫در برابر هجوم فرهنگ استعماری و حمله تمدن و فرهنگ و فلسفه غربي عليه همه‬ ‫ارزشهای اسالمي ايستادگي نمود‪.‬‬ ‫محمد عبده وارد ميشود و همه علمای اسالمي را صدا ميزند و ميگويد‪ :‬فعالً همه‬ ‫رشتههای علوم قديمه را رها کنيد و فقط و فقط به تفسير آگاهانه قرآن و شناساندن‬ ‫قرآن به مردم مشغول شويد‪.‬‬ ‫اين سنت قرآن شناسي در اواخر قرن نوزدهم برای اولين بار در بين روشنفکران‬ ‫مترقي علمای اسالمي باب ميشود وگرنه قرآن چنان که هنوز در ميان ما معمول است‪،‬‬ ‫برای خواندن و فهماندن نيست‪ ،‬معني آن بر ما پوشيده است!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪13‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫آيا قرآن برای استخاره است‪ ،‬يا برای اسباب کشي و تبرک و توسل و جلوگيری از‬ ‫چشم زخم و حفظ پستانهای گاو شيرده و شگون مجلس عقد و عروسي و بازوبند و‬ ‫بند قنداق بچه ها؟ و يا در حوزههای علميه‪ ،‬برای جستن يک حکم فقهي و يا توجيه‬ ‫يک روايت اختالفي و يا يافتن صنايع بديعي و مثالي برای درس معاني و بيان و بديع؟‬ ‫اين قرآن باز شد و اين جامعهها و اين مدارس راکد و درهای غبار گرفته مدارس‬ ‫قديمه گشوده شد و به طرف گرائيدن و انديشيدن و مسئوليت و آگاهي اجتماعي و‬ ‫سياسي و خودآگاهي انساني و جهت گيری و راه يابي‪ ،‬تکان خورد!‬ ‫حرفهای تازه‪ ،‬شعارهای تازه آمد‪« ،‬جامعه علمای اسالمي»‪ ،‬بالفاصله بعد از‬ ‫«نهضت بازگشت به قرآن» تشکيل ميشود‪ ،‬به دست محمد عبده که يکي از بيدار‬ ‫شدگان انديشمند نهضت فکری سيد جمال است‪.‬‬ ‫کسي ميتواند ارزش انقالبي و اجتماعي اين تغيير بينش و روشن فکری مذهبي را‬ ‫درست دريابد که وضع فکری حوزههای علوم قديمه را بشناسد‪ ،‬که نقشههای فرهنگي‬ ‫استعمار را بخصوص در قرن نوزدهم بشناسد‪ ،‬و نيز اثر انقالب فکری و فرهنگي را در‬ ‫انقالب و بيداری اجتماعي‪ ،‬مثالً در رنسانس و پرتستانتيسم اروپای قرون وسطائي‬ ‫بشناسد‪ .‬اين فريادی است که سيد جمال بلند کرد‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪14‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اين بود که پس از تکان خوردن بينش و انديشه مذهبي در جامعه مذهبي شمال‬ ‫افريقا «ستاره شمال افريقا» (‪ - )3‬به عنوان نخستين حزب سياسي برای نجات شمال‬ ‫افريقای مسلمان از تسلط فرهنگي و اقتصادی و نظامي و سياسي ‪ -‬تشکيل شد و همين‬ ‫جبهه بود که بعد به صورت احزاب و گروههای مختلف‪ ،‬جنگ مسلحانه را آغاز کرد و‬ ‫ادامه داد تا ملل مسلمان افريقای شمالي رها شدند‪.‬‬ ‫و بعد از رها شدن جامعههای اسالمي در افريقا است که بيداری و رهائي جامعههای‬ ‫سياه افريقا آغاز ميشود‪.‬‬ ‫اکنون اين سئوال بايد طرح شود که چرا ملتهای مسلمان در نبرد رهايي بخش‬ ‫عليه استعمار‪ ،‬بر ملل غيراسالمي مقدم بودند؟ چرا در يک قاره اينها زودتر بيدار شدند‬ ‫و زودتر در برابر فرانسه و در برابر انگليس ايستادند و ديرتر تحت تأثير نيروی غرب‬ ‫قرار گرفتند؟‬ ‫مسلمانان که روبروی هجوم فرهنگ و تمدن غربي ايستادند‪ ،‬برای اين بود که‬ ‫زيربنای عظيم معنوی و فرهنگي داشتند و حفظش کردند‪ ،‬و اين زيربنای فرهنگي‬ ‫اسالمي است که يک فرهنگ سازنده و نيرومند تحريککننده فکر و روح و احساس‬ ‫است‪ .‬نميشود يک مسلمان در برابر اين فرهنگ مسئوليت اجتماعي خودش را احساس‬ ‫نکند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪15‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫فرهنگ اسالمي تنها يک فرهنگ روحي و اخالقي و متافيزيک مذهبي مانند بودائي‬ ‫و ودائي و مسيحي و زرتشتي و مانوی نيست‪ ،‬يک فرهنگ اجتماعي و سياسي حماسي‬ ‫و مسئوليت زا نيز هست‪.‬‬ ‫قرآني که بيش از همه احکام مذهبي و فقهي و عبادی از جهاد سخن ميگويد‪،‬‬ ‫پيغمبری که سراسر عمرش را به مبارزه سياسي و نظامي عليه دشمن و برای جامعه خود‬ ‫گذرانده و در دوران مدينه هر پنجاه روز به طور معدل يک فعاليت رزمي داشته است‪،‬‬ ‫تاريخ اسالمي که تاريخ جهاد و حماسه و قدرت است‪ ،‬مسلمان آشنا را چگونه ميتواند‬ ‫در خمودی و بردگي و ذلت سياسي و تخدير نگاه دارد؟‬ ‫اسالمي که متهم است که دين شمشير است غير از ادياني است که دين تخديراند‪.‬‬ ‫در قرن ‪( 91‬در ربع سوم ‪ )91‬تمام جامعههای اسالمي يک پارچه شورش به شکلهای‬ ‫مختلف پخته و ناپخته عليه استعمار و تسلط غرباند‪ ،‬از طرف مردم و به رهبری علمای‬ ‫اسالمي‪.‬‬ ‫در خود ايران نهضت تنباکو است که ارزش آن را درست نميشناسيم! اين نهضت‬ ‫با فتوای کوچک ميرزا حسن شيرازی آغاز ميشود که همه ميدانند و اين فتوا تحت‬ ‫تأثير نامه سيد جمال است که به او بيدارباش ميدهد که اين مسأله تنباکو نيست‪ .‬اينها‬ ‫تنباکوی ما را نميخواهند دود کنند‪ ،‬ميخواهند سبيل ما را دود دهند‪ ،‬چپق ما را چاق‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪12‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫کنند! هستي ما را باال بشکند و اصالتهای ما را خاکستر و دود کنند! ساختمان کمپاني‬ ‫را که در تهران ميسازند نگاه کنيد! اين همه برج و بارو و آن ديوارهايي که ده متر‬ ‫عرض دارد چرا؟! تنباکو که اين جور برج و بارو ندارد‪ ،‬اين يک پايگاه سياسي و‬ ‫نظامي است‪ .‬ميرزا احساس مسئوليت کرد‪ ،‬اعالم کرد‪... .‬‬ ‫ببينيد دين و دنيا چه جور در اسالم قابل تفکيک نيست و اصالً قابل تشخيص نيست‪.‬‬ ‫استعمار به دهان ما انداخت که مذهب از زندگي جدا است و روشنفکران ما هم طوطي‬ ‫وار بازگو کردند به خيال اين که دارند ادای روشنفکران اروپايي را در برابر کليسا‬ ‫درمي آورند‪ .‬غافل از اين که اين قياس مع الفارق است‪ .‬اين فتوای ميرزا حسن شيرازی‬ ‫است‪:‬‬ ‫«از االن استعمال تنباکو به هر شکل که باشد در حکم محاربه با امام زمان است»‪.‬‬ ‫شاهزاده کامران ميرزا که نايب السلطنه و وزير جنگ است به غالمش ميگويد برو‬ ‫قليان بيارو نميآورد‪ .‬زنش برايش قليان چاق نميکند‪ .‬در اندرون همه قليان‬ ‫ميکشيدند‪ ،‬همه قليانها را در يک روز به عنوان وابستگي به اين حکم شکستند‪.‬‬ ‫آيا نهضت «مقاومت منفي»‪ ،‬آن مرد بزرگ‪ ،‬گاندی‪ ،‬که کمي بعد از اين نهضت‬ ‫تحريم تنباکوست‪ ،‬تحت تأثير اين نهضت نبوده است؟ نهضت ميرزا عليه استعمار‬ ‫اقتصادی که به شکل کمپاني رژی (شبيه کمپاني هند شرقي در هند) به ايران وارد شد؟‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪13‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫هيچ کس نه جنگيد‪ ،‬نه کاری کرد‪ ،‬فقط و فقط مصرف نکردند‪ ،‬فقط مقاومت‬ ‫منفي دسته جمعي کردند که اولين درخت استعماری را که به صورت صريح و روشن‬ ‫در اين جا غرس کردند و ميخواست ريشه بدواند ريشه کن کرد و استعماری که‬ ‫هزاران ميليون خرج ميکند تا کم کم بازارها و منابع توليد و معادن و حتي آدمها را‬ ‫بخرد و سپس محصول بردارد‪ ،‬ديد که اين جا‪ ،‬با اين جامعه مسلمان که با يک فتوی‬ ‫برمي آشوبد و با اين مذهبي که پيروانش تا از گيجي تخدير به هوش ميآيند بيدرنگ‬ ‫سياسي ميشوند نميشود سرمايه گذاری کرد‪.‬‬ ‫آن وقت هم که مردم ما «روشنفکر» نبودند‪ .‬فقط يک ميرزا «ملکم خاني» بود که‬ ‫کسي هم به او گوش نميکرد‪ ،‬حقه باز و بدنام و دستش رو‪ .‬دزد التاری! بعد از اين‬ ‫نهضت تحريم تنباکو و مقاومت منفي عليه کمپاني رژی بود که گاندی نهضت منفي‬ ‫عليه انگليس و تحريم استعمال منسوجات و کاالهای انگليسي را در سراسر هند اعالم‬ ‫ميکند و ميبينيم که با دست خالي‪ ،‬امپراطوری کبير را خلع يد ميکند و دستش را‬ ‫قطع ميسازد‪ .‬و انگلستان در اوج قدرتش آن قاره زرخير را از دست ميدهد‪.‬‬ ‫استعمار وقتي ميتواند به زندگياش ادامه دهد و رشد کند که مردم بومي عمله‬ ‫توليدش شوند و مصرف کننده کااليش‪ .‬اگر اينها مقاومت کردند‪ ،‬اگر متجدد نشدند‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪12‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫و کاالی خودشان را مصرف کردند‪ ،‬استعمار ميميرد‪ .‬اين است که آنها اول ما را‬ ‫متجدد کردند بعد سوارمان شدند‪.‬‬ ‫نشانههای آغاز بيداری مشروطيت را در اواخر قرن ‪ 91‬بايد جست‪.‬‬ ‫اعالم عدالت خواهي و حکومت قانون و طرد استبداد فردی در اواخر قرن ‪ 91‬است‬ ‫و اين قبل از بزرگترين انقالبي است که تمام مشروطيت به صورت يک قيام مسلحانه‬ ‫سياسي تجلي کرد‪ .‬در پس هر انقالب مسلحانه يک نهضت فکری و فرهنگي وجود‬ ‫دارد که زاينده انقالب است‪.‬‬ ‫تمام افريقای مسلمان (تونس‪ ،‬الجزاير‪ ،‬مراکش‪ ،‬مصر و سودان‪ ،) ...‬در نيمه دوم قرن‬ ‫نوزدهم‪ ،‬به صورت قيامهای يک پارچه مسلح اسالمي درآمد و تاختن و حمله بردن به‬ ‫سپاه مسلح اروپايي‪ .‬در شبه قاره هند نيز‪ ،‬گر چه از نظر تجلي سياسي و نظامي متأخر‬ ‫بود ولي در اين دوره يک جريان تخمير و تکوين انقالبي را در افکار و در فرهنگ‬ ‫اسالمي ميگذارند که عيني و قابل مطالعه و تأمل است‪ ،‬آن چه به نهضت ضد‬ ‫استعماری هند نيرو و خوراک معنوی و روحي داد و آن را زمينه سازی کرد‪.‬‬ ‫اما اين شورشها اين همه انقالبات و اين بيداری دائمي اين کشورها در اين منطقه‬ ‫وسيع‪ ،‬که فرهنگ اسالمي بر آن حکومت ميکند مرهون کساني است که اسالم را‬ ‫علي رغم زمان و علي رغم مشکالت در قرن اخير‪« ،‬تجديد بنا» کردند به همان اصطالح‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪11‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اقبال‪ ،‬يا «تجديد تولد» به تعبير عصر جديد‪ .‬اينها که اندامهای تکه پاره مکتب اسالم را‬ ‫که جدا جدا بود و تکههايش را جدا جدا تحليل ميکردند و رشد ميدادند همه را دو‬ ‫مرتبه از اول و مانند اول در انديشهها تدوين کردند و نشان دادند که پيکره تام و تمام‬ ‫فکر اسالمي اين است‪ ،‬همين انديشمندان و علمای «آگاه» اسالم شناس بودند‪.‬‬ ‫نامي که سيد جمال نخستين بنيانگذار نهضت رنسانس اسالمي‪ ،‬يا به قول اقبال‬ ‫تجديد بنای فکر اسالمي برای اين نهضت انتخاب کرد نهضت «سلفيه» بود‪ .‬يعني همان‬ ‫نهضت بازگشت به حيات گذشته و‪ ،‬به تعبير بهتر‪ ،‬نهضت باز آوردن حيات گذشته به‬ ‫کالبد مرده و بيحرکت کنوني‪.‬‬ ‫اين تجديد والدت است‪ ،‬يک عمل انقالی و مترقيانه و ضد پوسيدگي و ضد‬ ‫تخدير و مرگ و توقف و انحطاط کنوني است که عارض يک جامعه متحرک و يک‬ ‫مذهب نيروبخش و مترقي شده است‪.‬‬ ‫آيا فکر رنسانس که عليه کليسا و اسکوالستيک و شرايط رکود و اختناق قرون‬ ‫وسطائي بود و بازگشت به دوران عصر طاليي يونان مقتدر را اعالم ميکرد‪ ،‬يک‬ ‫نهضت ارتجاعي بود؟‬ ‫نبايد ظاهری و اسمي و فرماليست قضاوت کرد‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪911‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫هر نهضت بازگشتي‪ ،‬يک نهضت کهنه و مرتجعانه نيست‪ .‬نخستين جامعهها و ملت‬ ‫هايي که علي رغم ارزشهای تمدن و فرهنگ استعماری و بيماری غرب زدگي و عليه‬ ‫فضائل تحميلي تمدن اروپايي ايستادند و مبارزه را با آن شروع کردند جامعهها و ملل‬ ‫مسلمان بودند‪ ،‬و از همان آغاز استعمار و غرب زدگي دنيای غير اروپايي و استعمار‬ ‫زده‪ ،‬نهضت بازگشت به خويش و نفي ارزشهای فرهنگي غربي را آغاز کردند‪.‬‬ ‫اين در قرن اخير به خصوص بعد از جنگ بين الملل دوم است که از رهبران افريقا‬ ‫و از رهبران امريکای التين عده زيادی از دانشمندان بزرگ مثل امه سزر‪ ،‬عليون ديپ‪،‬‬ ‫سنگور‪ ،‬فرانتز فانون‪ ،‬تاگور‪ ،‬رادها کريشنان‪ ،‬سين يات سين‪ ،‬به ارزشهای فرهنگي‬ ‫تمدن اروپايي تاختند و گفتند که تمدن غرب بزرگترين تمدن و تنها تمدن بزرگ‬ ‫بشری نيست و ما هم فرهنگ داريم‪ .‬فرهنگهای قومي هست‪ ،‬مذهبهای اصيل هست‪،‬‬ ‫ارزشهای هنری قومي هست‪ .‬اما تا آن موقع همه ملتهای بومي و حتي جامعههای‬ ‫متمدن تاريخي قانع شده بودند که بزرگترين تمدن درخشان و آخرين ارزشهای‬ ‫انساني بدون رقيب‪ ،‬ارزشها و تمدن و فرهنگ غرب است‪.‬‬ ‫مسلمانهای انديشمند و اين علمای مترقي اسالمي ضد استعمار کساني هستند که با‬ ‫يک روح انتقادی و همچنين با يک روح بدبيني و با اعالم خطر در برابرش ايستادند و‬ ‫اين انديشه بزرگ بازگشت به خويش را که امروزه «کنگره سياهان» يا شخصيت هايي‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪919‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫چون امه سزر و سنگور و ژوليوس نيرره در دنيا اعالم ميکند‪ ،‬بيش از صد سال است‬ ‫که از طرف انديشمندان اسالمي‪ ،‬در برابر هجوم وحشتناک و نابود کننده همه‬ ‫چهرههای غرب‪ ،‬غرب اقتصادی و نظامي و خطرناکترين چهره غرب يعني امپرياليسم‬ ‫فکری غرب اعالم شده است‪.‬‬ ‫آری! خطرناکترين و در ضمن ناشناختهترين و پنهانيترين قيافه استعمار غربي!‬ ‫امپرياليسم فرهنگي وفکری اوست که اول فکر و تعصب و انديشه را از بين ميبرد‪ ،‬طرز‬ ‫برداشت ما را از دين تغيير ميدهد و جاده نفوذ و زمينه استقرار خودش را در اذهان و‬ ‫در متن جامعه غير اروپايي ميکوبد و صاف ميکند و هجوم اقتصادی و نظامي را به‬ ‫دنبال ميآورد‪ .‬اگر امپرياليسم فرهنگي وجود نداشت راه باز نبود‪.‬‬ ‫اولين بار روشنفکران مسلمان بودند که نقاب فرهنگ و روشنفکران و تمدن را از‬ ‫قيافه کريه امپرياليسم فرهنگي استعمار که کارش فرهنگ زدائي و نفي مذهب و محو‬ ‫معنويت و روح و اصالت و غارت فضائل اخالقي و مدني در جامعهها بود کنار زدند و‬ ‫احساس کردند که در نخستين قدم بايد در برابر هجوم فرهنگي استعمار غربي ايستاد و‬ ‫اين است که در جامعه علمای اسالمي الجزائر آگاهانه اين شعار را در مبارزه عنوان‬ ‫کردند که‪ :‬االسالم ديننا‪ ،‬و العربيه لساننا و الجزائر وطننا (‪ )2‬برای اين که آنها در آن‬ ‫موقع احساس ميکنند که فرانسه نيامده است برای اين که تمدن جديد بياورد و مصرف‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪916‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫جديد بياورد و حتي تنها منافع مادی ببرد و منابع ثروت را غارت کند‪ ،‬نه! آمده انسان را‬ ‫مسخ کند و تاريخ را عوض نمايد‪ ،‬همه ارزشهای انساني ما را نابود کند‪ ،‬آنها اين را‬ ‫احساس کردند‪ ،‬برای اين است که استعمار فرانسه ميگويد فرانسه زبانتان باشد و‬ ‫فرانسوی مليتتان باشد و ميکوشد تا مسيحيت دينتان‪ .‬و احساس ميکند در برابر اين‬ ‫شعارهای استعماری اين شعارها را بايد داد‪.‬‬ ‫اين است معني روشنفکر بودن و آگاهي مترقي سياسي و اجتماعي و ضد استعماری‬ ‫داشتن‪ ،‬نه طوطي وار ترجمه کردن آن چه به نام روشنفکری از غرب صادر ميشود و‬ ‫امروز روزيست که روشنفکران جوان پس از جنگ بين الملل دوم در جهان استعمار‬ ‫زده‪ ،‬به خصوص افريقا به اين حقيقت پي بردهاند و خطر هجوم و غارت فرهنگي‬ ‫استعمار را دريافتهاند‪ .‬اين اصلي است که رهبران سياه پوست افريقا و روشنفکران‬ ‫مترقي امريکای التين دنبالش هستند‪.‬‬ ‫«نيرره» يکي از جامعه شناسان و رهبران و متفکران افريقای شرقي است‪ .‬زبان‬ ‫خودش و همه تحصيلکردهها و روشنفکران جامعه خودش انگليسي است و در کمبريج‬ ‫تحصيل کردهاند و در لندن چيز ياد گرفتهاند‪ ،‬اما زبان عوام و توده بيسوادشان زبان‬ ‫سواحلي است از اين رو امروز اعالم ميکند که زبان سواحلي که يک زبان نيمه‬ ‫وحشي بومي است و يک زبان منحط است به جای زبان انگليسي در دانشکدههای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪913‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫خودشان و مدارس خودشان و ادارات و انجمنهای تحقيقي و علمي و سياسي شان‬ ‫مبادله شود‪.‬‬ ‫اين طرز فکر از آن يک روشنفکر بسيار مترقي است که دنيا او را به عنوان يک‬ ‫عنصر انقالبي ميشناسد‪ .‬همه کساني که به عنوان رهبران انقالبي قرن بيستم وابسته به‬ ‫جامعه «ملتهای مغضوب در زمين» شناخته شدهاند اين شعار را‪ ،‬اين اصل را شعار خود‬ ‫ساخته اند‪ :‬اصل طرد ارزشها و قالبهای فرهنگي غرب و بازگشت به اصالتها و‬ ‫ارزشهای فرهنگي خويش‪.‬‬ ‫اما در صد سال اخير ما از دانشمندان و علمای روشنفکر خودمان توقع داشتيم که‬ ‫الاقل به اجمال نهضتهای مترقي و بيدارکنندهای را که در جامعههای اسالمي در برابر‬ ‫غرب و حيلههای غرب و عمال غربي ايستادگي کردند بررسي کنند و ببينند‪ ،‬چه‬ ‫نهضتي در برابر اين «تجدد بازی» ‪ -‬که بازاريابي و مصرف کننده سازی در جامعهها‬ ‫برای استعمار بود‪ ،‬و به اشاره استعمار و به دست متجددان بومي‪ ،‬که خود را به غلط‬ ‫روشنفکر و مترقي نام کرده بودند علم شد ‪ -‬مقاومت کردند؟‬ ‫در صدر همه نهضت هايي که در برابر هجوم فرهنگي و حتي سياسي و اقتصادی‬ ‫استعمار غربي عکس العمل ايجاد کرد و به پای خيزی و رستاخيز به وجود آورد‪،‬‬ ‫چهرههای علمای مترقي و شجاع و آگاه اسالمي را ميبينيد‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪914‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫بدون ترديد‪ ،‬بدون استثناء من اين را به عنوان يک مسلمان يا مبلغ مذهبي‬ ‫نميگويم‪ ،‬اين يک واقعيت تاريخي و جامعه شناسي است‪.‬‬ ‫من به شبه روشنفکراني که درباره مذهب اسالم و علمای اسالم همان قضاوت‬ ‫صادراتي اروپاييها را درباره قرون وسطای مسيحيت و کليسای کاتوليک تکرار‬ ‫ميکنند کاری ندارم‪ .‬آنها که قضاوت هايشان کار خودشان وصادر شده از انديشه‬ ‫مستقل و تحقيق و شناخت مستقيم خودشان است ميدانند که نقش علمای مذهبي‪،‬‬ ‫مذهب‪ ،‬مسجد و بازار در نهضتها و انقالبات سياسي صد سال اخير چه بوده است و‬ ‫بايد بدانند که در اسالم مانند مسيحيت روحانيت يک سازمان اداری متشکل ندارد که‬ ‫بتوان دربارهاش يک قضاوت عمومي کرد‪.‬‬ ‫در اسالم علما برگزيدگان طبيعي توده و جامعهاند و هر کدام شخصيتي مستقل‪ .‬و‬ ‫بنابراين در اسالم از يک «جامعه واحدی» به نام «روحانيت» سخن گفتن و درباره آن‬ ‫قضاوت کردن سخت و جاهالنه است‪ .‬ولي با اين که در ميان آنان افراد منحط و حتي‬ ‫وابسته به استبداد بودهاند‪ ،‬در عين حال مقايسه آنان با سازمان روحانيت قرون وسطای‬ ‫اروپا منطقي نيست‪ ،‬زيرا دو واقعيت اجتماعي نامتجانس و نامتشابهند‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪915‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اين که ميگويم روح و رهبری همه نهضتهای ضدامپرياليستي و ضد استعماری و‬ ‫ضد هجوم فرهنگي اروپايي را‪ ،‬در نهضتهای اسالمي‪ ،‬علما و متفکران بزرگ اسالمي‬ ‫به دست داشتهاند‪ ،‬و گاه حتي از اصل ايجاد کردهاند يک واقعيت عيني است‪.‬‬ ‫در تمام جامعههای اسالمي که در صد سال اخير با تمدن جديد آشنا شدند و با‬ ‫مسائل اقتصادی و سياسي و نظامي اروپا سر و کار پيدا کردند نگاه کنيد‪ ،‬پای يکي از‬ ‫اين قراردادهای سياهي را که در اين يک قرن و بيش از يک قرن تدوين شده و اين‬ ‫قراردادهای شوم استعماری که در ميان کشورهای اسالمي افريقا و آسيا با امپرياليسم‬ ‫منعقد گرديده‪ ،‬يعني تحميل گرديد‪ ،‬زير يکي از اين قراردادها امضای يک عالم‬ ‫اسالمي وجود ندارد‪.‬‬ ‫متأسفانه و با کمال شرمندگي همه امضاها از تحصيلکردههای مدرن و روشنفکر و‬ ‫امروزی و غيرمتعصب و دارای جهان بيني باز و اومانيستي و مترقي و غيرمذهبي است!‬ ‫حتي اگر يکي از ميان اين علماء ميخواسته خود را بفروشد و پای «قرارداد استعماری»‬ ‫را امضاء کند‪ ،‬اول عمامه و قبا و عبا را ميکنده و ريش ميتراشيده و فکل ميبسته و‬ ‫يک سفری به فرنگ ميرفته است و در رودخانه تايمز غسل تعمديش ميدادهاند و بعد‬ ‫برمي گشته و «تصحيف حر» ميشده و آلت فعل و باالخره به نام يک شخصيت متجدد‬ ‫و مترقي اروپايي مآب غيرمذهبي امضاء ميکرده است (تقي زاده)‪)1( .‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪912‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اين رهبران و متفکران اسالمي بودند که بيش از همه خودشان و همچنين با زبان‬ ‫معنوی و مذهبي خودشان که با توده مردم و نسل خودشان (بر خالف روشنفکران‬ ‫فرنگي مآب امروز) تفاهم و تبادل فکری داشتند‪ ،‬اعالم خطر کردند که اروپا نيامده که‬ ‫فقط و فقط غارت مس و طاس و نفت و پنبه و کتان کند و منابع زيرزميني و معادن‬ ‫گرانبها را به يغما ببرد‪ ،‬بلکه در عين حال همه منابع ثروت انساني و سرمايه فرهنگي و‬ ‫فضائل اخالقي و ريشههای سنتي و مذهب و معني و شخصيت و تاريخ و هر چه‬ ‫موجوديت ملي ما را ميسازد نيز غارت ميکند و به لجن ميکشد‪.‬‬ ‫اولين بار اينها بودند که در برابر امپرياليسم که ميايستادند بر خالف رهبران ملي‬ ‫نهضتهای ضد استعماری‪ ،‬مبارزه ضد استعماريشان را تنها در بعد اقتصادی و سياسي‬ ‫محدود نکردند‪ ،‬بلکه يک زيربنا و پشتيبان فکری و ايدئولوژيک و معنوی هم داشتند و‬ ‫استعمار را در همه چهره هايشان شناختند و به خصوص در پنهانيترين و مهيبترين‬ ‫جناح هجوم و نفوذش يعني جناح فکری و معنوی و اخالقي و علمي يعني فرهنگش با‬ ‫او درگير شدند‪ .‬اينان با يک سالح فرهنگ و فکر در برابر غرب ايستادند‪ .‬اقبال وقتي‬ ‫که تمدن غرب را ميکوبد غير از يک ناسيوناليست ضد استعمار در کشورهای آسيايي‬ ‫و افريقايي است که به غرب حمله ميکند تا «خود» را از سلطه سياسي و اقتصادی او‬ ‫نجات دهد‪ .‬وی به عنوان يک مدعي رهبری انسان به غرب و تمدن و فرهنگ و فکر‬ ‫غرب حمله ميکند‪ ،‬کساني که دشمن انسان هستند‪ .‬به تمدني که ميخواهد همه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪913‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫تمدنها و فرهنگهای ديگر را نفي کند‪ ،‬انکار کند‪ ،‬پايمال سازد‪ ،‬به شيوه زندگي و‬ ‫تفکری که در اساس ضد بشری است‪ ،‬به غرب ميتازد‪ ،‬نه به عنوان اسيری که تالش‬ ‫ميکند که خودش را از اسارت سياسي غربي نجات بدهد‪.‬‬ ‫دامنه مبارزه ضد استعماری و بينش ضد غربي در جامعههای اسالمي‪ ،‬در مکتبهای‬ ‫مترقي مصلحان آگاه و بيدار اسالمي وسيع است‪ .‬بر يک «جهانبيني» باز و مترقي استوار‬ ‫است‪ .‬بر يک بينش ايدئولوژيک بشری مبتني است‪ ،‬نه بر يک تمايل ناسيوناليستي و‬ ‫سياسي محدود‪.‬‬ ‫آن چه را امروز متفکران بزرگي چون اوزغان‪ ،‬کاتب ياسين‪ ،‬امه سزر‪ ،‬عليون ديپ‪،‬‬ ‫ژوليوس نيرره و سنگور‪ ،‬بدان پي بردهاند و ترجمه افکارشان در ميان روشنفکران دو‬ ‫سه سال اخير ما شورانگيز بوده است‪ ،‬از زمان سيد جمال تا کواکبي و اقبال در ميان‬ ‫متفکران آگاه ما به عنوان اساس کار طرح بوده است ولي افسوس که اينان به ما‬ ‫منسوباند و ما‪ ،‬نيمي مؤمن و مقدسيم و از همين «رسالههای عمليه» پا فراتر‬ ‫نميگذاريم و مهارت ما پامال کردن شخصيتهای متفکرمان است (به دليل اين که در‬ ‫اين صد سال در کدام محفل يا حوزه ديني نامي از سيد جمال برده ايم؟) با سکوت‬ ‫کردن درباره آنان و اجازه دادن به دشمن که پايمالشان کنند‪ .‬و نيمي ديگر‪ ،‬متجدد غير‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪912‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫مذهبي و به قول معروف روشنفکريم و از همان ترجمههای فرنگي و افکار وارداتي‬ ‫اروپا قدمي فراتر نميگذاريم و قدرت تشخيص و شناخت مستقل را فاقديم‪.‬‬ ‫اسالم وفرهنگ اسالمي که بيش از هر ملت و مذهبي از استعمار ضربه خورده است‬ ‫بيش از هر مکتب و مسلکي در جامعههای استعمار زده عليه استعمار جنگيده است‪ .‬يک‬ ‫نمونه بدهم‪:‬‬ ‫وقتي که الجزاير روی کار آمد و استعمار فرانسه را در ‪ 9129‬ميالدی راند (اين مثال‬ ‫که ميخواهم بگويم نشان ميدهد که قدرت مذهب در اين نقطه از زمين به عنوان مثال‬ ‫تا چه حد در رهايي ملت از قيد استعمار‪ ،‬در همه ابعادش تأثير داشته است) بيشتر‬ ‫غيرمذهبيها کار را در حکومت و پارلمان ملي که برای اولين بار بعد از استعمار فرانسه‬ ‫تشکيل شد به دست گرفتند‪.‬‬ ‫خود من در سالهای اوج جنگ الجزاير يعني از ‪ 9152‬در فرانسه بودم و مستقيماً با‬ ‫مجاهدان »‪ «F. L. N‬آشنايي و تماس داشتم و مسائل را از نزديک ميشناختم و همه‬ ‫حوادث و تحوالت و شخصيتهای متفکر و آگاه و جناحهای مختلف اجتماعي و‬ ‫سياسي و ايدئولوژيک داخل جبهه و نيز متن جامعه الجزاير را ميشناختم‪ .‬وقتي مليون‬ ‫روی کار آمدند و پس از هفت سال جنگ مداوم پيروز شدند ميديدم که عناصر‬ ‫مذهبي جبهه آزادی بخش با ناراحتي شديد ميگفتند اکثريت کساني که روی کار‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪911‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫آمدند و مجلس را ساختهاند غير مذهبيها هستد و حتي بعضي ضد مذهبي ها! اکثريت‬ ‫با چپيهای مخالف مذهب بود (چپ نه به معني ايراني آن) اما همين غير مذهبي هايي‬ ‫که در مجلس اول در سال ‪ 29‬اکثريت يافته بودند‪ ،‬اولين اقدامشان اين بود که‬ ‫ميخواستند برای دولت خودشان اسم و عنوان رسمي تعيين کنند‪.‬‬ ‫يکي از اصول مسلم و مشترک ميان همه روشنفکران و جناحهای مترقي در سراسر‬ ‫دنيا اين است که دمکراسي و ليبراليسم و آزادی عقايد حکم ميکند که يک دولت‬ ‫ملي دمکراتيک و مترقي بايد «الئيک» باشد يعني غيرمذهبي باشد‪ .‬اگر دولتي خود را‬ ‫بسته به يک دين خاص بنمايد يک کار ارتجاعي کرده است زيرا رژيم حکومت‬ ‫مذهبي در افکار پيشرو دنيای امروز محکوم است‪ ،‬دولت بايد متعلق به همه جناحها و‬ ‫گروههای ملت باشد‪ .‬وقتي که دولت ميگويد من وابسته به فالن دين هستم اين يک‬ ‫ارتجاع است و ضد دمکراتيک‪.‬‬ ‫اما با کمال تعجب و بر خالف رويه و اصل عام بينش مترقي مدرن در تمام جهان‪،‬‬ ‫همين نمايندگان چپ سوسياليست غير مذهبي‪ ،‬نامي را که برای رژيم سياسي خود‬ ‫انتخاب کردند «جمهوری تودهای سوسياليستي اسالمي» بود؟‬ ‫از اين مهمتر‪ ،‬تندروترين و چپ روترين جناح جبهه آزادیبخش الجزاير جناح‬ ‫دانشجويان بود که بزرگترين سهم را در مبارزه فکری و همچنين جنگ مسلحانه عليه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪991‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫استعمار فرانسه داشتند‪ .‬اينها تندروترين سوسياليستهای چپ الجزاير بودند‪ .‬نه از آن‬ ‫چپهای روشنفکری که در کافهها‪ ،‬به نيروی آب جو‪ ،‬تندروی کنند و به زمين و زمان‬ ‫دشنام بدهند‪ .‬نه‪ ،‬جايشان سنگرهای کوهستاني بود‪ ،‬دانشجوياني بودند که در سال‬ ‫‪ 9154‬با دعوت جبهه‪ ،‬همگي کالسهای درسشان را در دانشگاههای پاريس و‬ ‫بروکسل و لندن و مصر رها کردند و به کوهستانها بازگشتند و سالح واقعي به دست‬ ‫گرفتند و جنگ عملي کردند‪.‬‬ ‫اينها سوسياليسم را از روی ترجمههای پراکنده و غلط و غلوط بيسر و ته ياد‬ ‫نگرفته بودند‪ ،‬اينها در متن فرهنگ و جامعه و احزاب و سنديکاهای مترقي و چپ‬ ‫فرانسه با فرهنگ و مکتب واقعي سوسياليسم آشنايي و پرورش يافته بودند‪ .‬اسمي که‬ ‫اينها برای خود انتخاب کرده بودند انجمن دانشجويان مسلمان الجزايری ‪(U. N. E.‬‬ ‫‪ M. A. ) 9‬بود‪.‬‬ ‫از اين مهمتر قانوني که در همان روزهای اول مجلس ملي الجزاير که از مبارزان تند‬ ‫و انقالبي و اکثر غيرمذهبي و بيشتر سوسياليست تشکيل شده بود تصويب کرد اين بود‪:‬‬

‫‪Union National des Etudiants Musulmans Algriens. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪999‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫«به خاطر اين که جامعه الجزاير يک جامعه اسالمي است و در اسالم مشروبات‬ ‫الکلي تحريم شده است‪ ،‬استعمال مشروبات الکلي در سراسر الجزاير تحريم ميشود»‬ ‫(سپس بعضي هتلها و باریهای اروپايي را در نقاط خاصي و تحت شرايط خاصي‬ ‫برای خارجيهای مقيم استثناء ميکنند)‪.‬‬ ‫معني اين اعالميه را کسي ميتواند بداند که با وضع آن مملکت در اين ايام آشنا‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫يکي از کارهای استعمار اروپايي يک «کشته کردن»‪ 9‬زراعت يک مملکت استعمار‬ ‫زده است‪ .‬يعني کشوری که هم پنبه دارد و هم زيره و هم توتون و هم گندم و جو و‬ ‫ميوه‪ ،‬و جامعه همه يا اکثر احتياجاتش را از زمينهای زراعتي خودش برمي دارد‪،‬‬ ‫استعمار تمام زمينهای کشت را به بهترين محصول کشاورزی آن کشور اختصاص‬ ‫ميدهد‪ .‬زيرا برای استعمار‪ ،‬کشورهای آسيايي يا افريقايي يا امريکای التين کشورهايي‬ ‫مستقل نيستند‪ ،‬بلکه مزارعي هستند متعلق به کشور متروپل يا استعمارگر‪ .‬بنابراين‪ ،‬وقتي‬ ‫ميبيند از فالن کشور مثالً زيره يا پنبه خوب به عمل ميآيد‪ ،‬همه کشتها و باغها را‬

‫‪Monoculture. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪996‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫ويران ميکند و همه زمينهای زراعتي را به زير کشت پنبه يا زيره ميبرد‪ .‬مثالً تمام‬ ‫کوبا ميشود مزرعه نيشکر‪ ،‬تمام مصر مزرعه پنبه‪ ،‬تمام ويتنام کائوچو‪.‬‬ ‫اين معني يک کشته کردن (مونوکولتور) يک مملکت است که از خصوصيات‬ ‫عمل استعماری است و اين کار به همان اندازه که برای رژيم استعماری سود بيشتری‬ ‫دارد برای مردم آن کشور زيان آور است و مشکالت و مصائب اقتصادی و اجتماعي و‬ ‫حتماً سياسي متعدد پيش ميآورد‪.‬‬ ‫در الجزاير هم تمام زمينها تبديل به تاکستان شده بود برای اين که آفتاب دارد و‬ ‫انگورش شراب فراوان و خوبي ميدهد‪ .‬اين الجزاير تبديل شد به سرزميني که توليد‬ ‫منحصر و اساسياش شراب بود‪ :‬برای فرانسوی‪.‬‬ ‫الجزايری مسلمان که شراب نميخورد و آن را نجس و حرام ميداند و تنها‬ ‫محصولش و تنها سرمايه حياتياش شده است شراب! حال فرانسویها را ازاله کردهاند‬ ‫و شاخ غول دوگل را شکستهاند و جنايتکاران ارتش سری را هم که ساخته دست‬ ‫سرمايه داری بود و همدست اوليه همين ژنرال خوشنام! نابود کردهاند و خود‬ ‫سرنوشتشان را به دست گرفتهاند‪ ،‬اما جز شراب چيزی ندارند و آن را هم اگر فرانسه‬ ‫نخرد بايد به صحرا بريزند‪ .‬چون در داخل مصرف ندارد‪ ،‬جز يک اقليت کمي از‬ ‫اروپاييهای الجزايری‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪993‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫کار دولت اينست که بايد ميليونها فرانک سرمايه گذاری کند و چند سال صبر‪ ،‬تا‬ ‫اين باغهای بيانتهای انگور را براندازد و تبديل به مزارع متنوع زراعتي کند‪ .‬و اما‬ ‫اکنون الجزاير‪ ،‬اگر درآمدی داشته باشد از نظر مصرف داخلي‪ ،‬همين مصرف شراب‬ ‫است و در عين حال و در اولين قدم‪ ،‬همين مصرف را رسماً ممنوع ميکنند! چه‬ ‫کساني؟ کساني که هرگز تهمت مقدس مآبي به آنان نميتوان زد! چه کساني؟ کساني‬ ‫که هر الخ سبيلشان به صدها گله از اين شبه روشنفکران اطواری پر ادعای بيسواد ما‬ ‫که به معني فارسي کلمه چپاند ميارزد‪.‬‬ ‫پس چرا‪ ،‬اينها که مذهبي نيستند‪ ،‬اينها که مجاهد ملي و ضد استعمار و‬ ‫دموکراتيکاند‪ ،‬اينها که روشنفکر توده ایاند و نه مقدس مآب سنتي مرتجع‪ ،‬چرا‬ ‫مشروبات الکلي را ‪ -‬آن هم در چنان شرايطي که از نظر اقتصادی يک ضربه است ‪-‬‬ ‫تحريم ميکنند و نام اسالم را بر رژيم خود مينهند و به فرهنگ اسالمي تکيه ميکنند؟‬ ‫چرا؟ درست به همين دليل که سنتي و مرتجع نيستند‪ .‬درست به همين دليل که‬ ‫روشنفکرند و دموکراتاند و به خصوص «تودهای و ملي»اند‪.‬‬ ‫برای آنها اين الفاظ معني دارد‪ .‬برای ماست که جنبه مد و تظاهر به روشنفکری‬ ‫دارد و خالي از محتوی است‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪994‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫در جامعه ما است که عدهای چون از گوشه و کنار شنيدهاند که‪ ،‬در اروپا‬ ‫روشنفکران مذهبي نيستند‪ ،‬خيال کردهاند آنها هم بايد ضد مذهبي باشند و هر کس با‬ ‫مذهب‪ ،‬هر مذهبي و در هر شکلي و در هر وقتي مخالفت کرد يک روشنفکر اروپايي‬ ‫ميشود! اين است که من بسيار شده است که نظريهای را طرح کردهام که جزء مباني‬ ‫اصلي روشنفکری است اما او نخوانده و نشنيده و نفهميده‪ ،‬با آن مخالفت کرده است‪،‬‬ ‫تنها به اين دليل که يا اسمي از اسالم در آن برده شده يا تنها به اين دليل که شنيده من‬ ‫دارای گرايش مذهبي هستم‪ .‬اغلب کتابهای مرا از پشت جلدش رد کرده اند!‬ ‫درست شبيه مقدسين متعصب ما که تمام حرفهای مرا از روی لباس و قيافه‬ ‫ظاهريم محکوم ميکنند‪ .‬و فقط به دليل داشتن مثالً يک ته ريش به خود اجازه‬ ‫ميدهند که عليه من فتوی صادر کنند و حرف مرا نفهميده و حتي قدرت قرائت‬ ‫عبارتش را نداشته طرد کنند‪.‬‬ ‫اين است که ميگوئيم اينها هر دو سر و ته يک کرباسند‪ ،‬گول تضاد عنوانها را‬ ‫نبايد خورد! خوشمزهتر از همه‪ ،‬حرف يکي از روشنفکران بود که استدالل مرا‬ ‫نميتوانست رد کند و ناچار قبول کرد ولي گفت‪ :‬حرفهای شما درباره اين که اگر‬ ‫به فرهنگ خودمان و به مباني مترقي فکری اسالمي برگرديم‪ ،‬جامعه مان شخصيت‬ ‫مستقل و متحول مييابد درست و اين که ميگوئي اين که هست‪ ،‬خرافات مخلوط به‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪995‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اسالم مسخ شده است‪ ،‬صحيح‪ ،‬و اين که ميگويي اسالم حقيقي يک مذهب حياتي و‬ ‫اجتماعي و آگاهي بخش و مترقي است و اگر روح و فرهنگ آن که در ميان ما هست‬ ‫احياء بشود ميتوانيم در برابر هجوم غرب بايستيم و استقالل انساني و معنوی هم بگيريم‬ ‫و توده را که دارای ايمان مذهبي است با اين نيرو به حرکت و بيداری واداريم‪ ،‬راست‬ ‫و قبول داريم که اسالم حقيقت است و آن هم يک حقيقت الزم و مفيد و مورد نياز ما‪،‬‬ ‫ولي تا کي اين افکار انحرافي و اسالم مخلوط فعلي را کنار زنيم و اسالم حقيقي را‬ ‫احياء کنيم؟ اين کار خيلي مشکل است‪ ،‬بهتر نيست بگوييم اصالً مذهب ولش! دين را‬ ‫از ريشه بگذاريم کنار‪ ،‬بعد که کنارش زديم آن وقت صاف و راسته به مردم بگوييم‪:‬‬ ‫راه اين‪ ،‬چاه آن؟‬ ‫به او گفتم به علت اين که مشکل است دليل نميشود که ولش کنيم‪ .‬اگر ميگويي‬ ‫اسالم درست است‪ ،‬حقيقت دارد‪ ،‬يک فکر مترقي و ارجمند و واقعي است‪ ،‬خودبه‬ ‫خود به آن معتقد ميشويم‪ ،‬دَرَکْ که مشکل است‪ ،‬علمي ميشود يا نميشود‪.‬‬ ‫من نميتوانم بگويم آقا من يک ديني دارم و يک مکتبي هست که درست است‪،‬‬ ‫حقيقت واقعي و علمي است‪ ،‬اما آن را طرد ميکنم و قبولش ندارم چون احياء و‬ ‫اجرای آن در جامعه فعلي و شرايط کنوني مشکل است و خيلي طول ميکشد‪ ،‬ناچار‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪992‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫آن را از ريشه رد ميکنيم و ميرويم دنبال يک فکر و مکتب اعتقادی ديگری که‬ ‫آسان باشد و زود بشود رواجش داد!‬ ‫به من ميگويد «در قرن بيستم که قرن بيديني است ميتوان از طريق دين به مردم و‬ ‫به ملت خدمت کرد و جامعه را اصالح نمود و تغييری در وضع اجتماعي داد و‬ ‫انديشهها را بيدار کرد»؟‬ ‫عجبا! چه اشتباهي؟! قرن بيستم به من چه‪ ،‬روشنفکران ما «زمان تقويمي» را با «زمان‬ ‫اجتماعي» يک ميپندارند! از نظر تقويمي تمام انسان هايي که هم اکنون تنفس ميکنند‬ ‫معاصرند‪ ،‬در قرن بيستم زندهاند اما همه در قرن بيستم زندگي نميکنند‪.‬‬ ‫اولين کاری که روشنفکر اصيل (نه اين ترجمههای مقلد اطواری) بايد بکند‪ ،‬اين‬ ‫است که زمان اجتماعي جامعه خويش را تعيين کند‪ .‬يعني بفمد که جامعه او در چه‬ ‫مرحله تاريخي و در چه قرن زندگي ميکند؟ در همين قرن بيستم بسياری از جامعهها‬ ‫هستند که وارد تاريخ نشدهاند‪ ،‬در دوره قبل از تاريخ زندگي ميکنند‪.‬‬ ‫بسيار ساده لوحانه است که خيال کنيم مثالً يک جامعهای که هنوز فئوداليته در آن‬ ‫هست‪ ،‬هنوز مشکالتش بيسوادی عمومي يعني نداشتن خط است و نداشتن قانون‬ ‫اساسي و نهادهای اجتماعي مترقي دمکراتيک‪ ،‬در قرن بيستم زندگي ميکند و در آن‬ ‫جا از بوروکراسي و دموکراسي و ماشينيسم و کاپيتاليسم و طبقه پرولتاريا وليبراليسم و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪993‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫بورژوازی و اومانيسم و انترناسيوناليسم و فلسفه پوچي و عصيان فلسفي و طبقه جهاني‬ ‫و‪ ...‬ديگر مسائل خاص جامعه قرن بيستم حرف بزنيم!‬ ‫روشنفکر ايراني ميداند که جامعه قرن بيستم اروپايي که صد سال پيشش قرن‬ ‫نوزدهم بود‪ ،‬هگل را داشت و نيچه و نهضت سوسياليسم و پرودون وسن سيمون و‬ ‫مارکس و انگلس‪ ...‬و قرن هيجدهمش انقالب کبير فرانسه‪ ،‬انقالب صنعتي انگلستان‬ ‫ولتر‪ ،‬روسو و دائرهالمعارف را داشت و در قرن هفده نهضت روشنفکری را و در قرن‬ ‫‪ 92‬و ‪ 95‬نهضت عظيم رنسانس و انقالب علمي گاليله و کپرنيک و‪ ...‬تا فرو ميرود به‬ ‫تاريکي و تعصب و جمود و استبداد روحاني و قاچاق بودن عقل و علم و آزادی و‬ ‫حاکميت امپراطوری اعتقادی و محکمه تفتيش افکار و نظام منحط فئوداليسم خاص‬ ‫غربي و ملوک الطوايفي پيشرفته و اوج اشرافيت موروثي خانها و شواليه بازیهای‬ ‫رايج و حاکم‪.‬‬ ‫اما جامعه او در صد سال پيشاش؟ درست در همان سالها که هگل و نيچه و‬ ‫پرودون و مارکس و مالکيت دزدی است و کاپيتال و فلسفه تاريخ و سوسياليسم و‬ ‫ايدئولوژیهای انقالبي و نهضت کارگری در اروپا بود‪ ،‬او نهضت شيخيه و ميرزا علي‬ ‫محمد باب و ميرزا حسينعلي بهاء و قيام بابيه و کتاب بيان و اقدس را داشت و بحثها و‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪992‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫درگيریهای کالمي و فرقهای و بدعتهای مذهبي و بشارت ظهور و باب و امام زمان‬ ‫قالبي و پيغمبربازی و تحقيق درباره جنس امام و رکن رابع و عالم هورقليائي!‪...‬‬ ‫در قرن هفده نهضت مذهبي و ملي صفويه را‪ ،‬نهضت فلسفي عظيم اين عصر را‪،‬‬ ‫پيش از آن هر چه قرن قرن عقب ميرويم به روشنايي و فرهنگ و اصالتهای انساني‬ ‫ميرسيم تا همزمان با قرون وسطای تاريک و مرده آنها‪ ،‬ما عصر درخشان تمدن و‬ ‫فرهنگ جهاني و زنده و متنوع و آزادانديشي و رشد علمي و شکوفايي عقلي را داريم‬ ‫(قرنهای سوم تا ششم و هفتم هجری)‪ .‬تاريخ جامعه من‪ ،‬به عنوان فردی متعلق به اين‬ ‫جامعه‪ ،‬نسبت به تاريخ جامعه اروپايي مسيری معکوس دارد! او از قرون وسطي به عصر‬ ‫طاليي تمدن و فرهنگ و عقل و علم رسيده و ما از عصر طاليي خويش به اعماق‬ ‫ظلماني و مرگبار و مختنق قرون وسطايي‪.‬‬ ‫جامعه قرن بيستم! من به قرن جامعه خودم کار دارم‪ .‬من روشنفکر نبايد فراموش‬ ‫کنم که نه در آلمان قرن نوزدهم هستم و نه فرانسه قرن بيستم و نه ايتاليای قرن ‪ 92‬و‬ ‫‪ ،95‬من در مشهد و تهران و اصفهان و تبريز و قم و خوزستان زندگي ميکنم‪ ،‬اين‬ ‫واقعيت است‪.‬‬ ‫رآليست بودن يعني همين‪ .‬يعني قضاوتهای اجتماعي را ‪ -‬نه از روی آثار‬ ‫روشنفکران جهان ‪ -‬بلکه از ميان توده مردم بيرون کشيدن‪ ،‬نه متن کتاب‪ ،‬که متن مردم‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪991‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫را خواندن‪ ،‬به من چه که قرن غيرمذهبي است‪ ،‬جامعه من يک جامعه مذهبي است‪ .‬من‪،‬‬ ‫چه مذهبي باشم و چه نباشم (به عنوان يک بينش فلسفي فردی) اگر روشنفکرم بايد به‬ ‫اين واقعيت عيني اجتماعي و جامعه شناسي معترف باشم‪.‬‬ ‫بيشتر روشنفکران ما عقيده شخصي شان را با واقعيت اجتماعي خلط ميکنند‪ .‬چون‬ ‫خودشان مخالف مذهبند‪ ،‬در کار اجتماعي و سياسي شان نيز جامعه را مخالف مذهب‬ ‫تلقي ميکنند‪ .‬روشنفکر واقع گرا‪ ،‬غير ايدآليست است‪ ،‬يعني کسي که عقيده دروني و‬ ‫گرايش ذهني خود را با واقعيت عيني جامعه عوضي نگيرد‪.‬‬ ‫من ميبينم که روح اجتماعي ملت من مذهبي است‪ ،‬و ديدهام که استعمار و عوامل‬ ‫آن گاه بدان تکيه ميکنند و گاه با آن به شدت مبارزه ميکنند‪...‬‬ ‫بنيان گذار استعمار انگليس‪ ،‬قرآن را به زمين زد و فرياد کرد که تا اين کتاب هست‬ ‫نفوذ ما در ميان مسلمانان محال است‪ .‬من ميدانم که روشنفکر مترقي بايد بر فرهنگ و‬ ‫روح و شخصيت جامعهاش و ملتش تکيه کند و از اين پايگاه‪ ،‬نهضت خويش را آغاز‬ ‫کند و ميدانم که فرهنگ ملي ما يک فرهنگ اسالمي است‪ .‬ميدانم که اسالم (چه از‬ ‫نظر مذهبي بدان مؤمن باشم چه نباشم) سرشار از عناصر اجتماعي و سياسي و ضد‬ ‫طبقاتي و دارای بينش اين جهاني و فرهنگ مبارزه و حماسه است‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪961‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫بنابراين در جامعه من‪ ،‬اسالم هم ايمان توده است‪ ،‬قدرت نيرومند اجتماعي است‪،‬‬ ‫هم تاريخ است و هم فرهنگ ملي و هم در ذات‪ ،‬سازنده و آگاهي بخش و عدالت‬ ‫خواه و ضد استبداد و معتقد به عزت انساني و اجتماعي و مادی پيروانش‪ .‬نفهميدن اين‬ ‫واقعيات يعني نفهميدن هيچ چيز! اگر من روشنفکر بتوانم اين منبع سرشار و عظيم‬ ‫فرهنگي را استخراج کنم‪ ،‬اگر به مردمي که به اسالم ايمان دارند‪ ،‬آشنايي و آگاهي‬ ‫اسالمي بدهم و اگر چشم آنان را نيز مانند قلبشان به اين تاريخ پرحماسه و حرکت‬ ‫مکتب پر از جنبش و شعور زندگي بگشايم‪ ،‬رسالت خويش را به عنوان يک روشنفکر‬ ‫آگاه انجام دادهام‪ .‬روشنفکر جز اين رسالتي ندارد که بر اساس فرهنگ و شخصيت‬ ‫معنوی و ملي يک جامعه‪ ،‬بدان خودآگاهي ملي يا طبقاتي بدهد‪ .‬رهبری سياسي کار‬ ‫خود مردم است‪.‬‬ ‫ببينيد که اين مغز روشنفکران ما را چه جور ساختهاند که وقتي من از ابوذر سخن‬ ‫ميگويم که مترقيترين مبارزه ضد طبقاتي و به معني واقعي و علمي امروز «انقالبي» و‬ ‫ضد استبدادی و ضد سرمايه داری را در تاريخ و در مذهب آغاز کرد‪ ،‬وقتي از علي‬ ‫(ع) سخن ميگويم که مظهر آزادگي و حماسه بشری و عدالت خواهي و مبارزه‬ ‫انقالبي عليه زور و فريب و سوء استفاده از مذهب است و سرچشمههای الهام بخش و‬ ‫واقعي حريت و دالوری و جانبازی و انديشه و احساس‪ ،‬شبه روشنفکر ما سری تکان‬ ‫ميدهد که‪ :‬بله! حرفهای مذهبي و کهنهای ميزند (به تقليد از مثل ولتر در برابر فالن‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪969‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫کشيش که از پاکي بول خر حضرت عيسي حرف ميزند!)‪ .‬وقتي خودش از آرش‬ ‫کمانگير حرف ميزند که‪ ،‬برای زياد کردن خاک ايران‪ ،‬به قدری هنگام تير انداختن‬ ‫در تعيين مرز‪ ،‬زور زد که غيب شد! و از رستم دستان و سيمرغ و تهمينه و اشکبوس و‬ ‫کيکاووس و ديو سپيد و هفت خوان رستم‪ ...‬حرف ميزند آن وقت کار مترقي کرده‪،‬‬ ‫روح حماسي ايجاد کرده‪ ،‬بيداری ملي و امتي و قومي و آگاهي به وجود آورده است!‬ ‫صحبت از حقانيت فلسفي مذهب نميکنم‪ .‬از همين نظر اجتماعي‪ ،‬آيا توده مردم‬ ‫کنوني‪ ،‬به مبارزه ابوذر ايمان پيدا ميکنند و از جوانمردی و عدالت خواهي علي به‬ ‫خود ميآيند و آگاهي مييابند‪ ،‬يا از زال‪ ،‬و زرير؟ زينب (ع) به آنها ميتواند درس‬ ‫آزادی و شهامت و مبارزه عليه ستم بدهد يا گردآفريد؟‬ ‫من منکر ارزش اساطير نيستم ولي ميگويم وقتي شما روشنفکران به نفس اساطير و‬ ‫افسانههای دوردست و موهوم و غالباً فراموش شده در بيداری ملي و خودآگاهي‬ ‫اجتماعي و احيای فرهنگي معتقديد‪ ،‬چگونه ارزش اين واقعيتهای تاريخي نزديک و‬ ‫روشن و صريح و مورد اعتقاد مردم و شعله انگيز وجودشان و شورانگيز روحشان را‬ ‫منکريد و ميکوشيد تا آن را به دور ريزيد؟!‬ ‫اين فرهنگ يک فرهنگ ذلت آور و مسئوليت زدا نيست بلکه قدرت آور و سازنده‬ ‫است‪ .‬بسيار ساده لوحانه و جاهالنه است که نقش مذهبي را که متهم است که مذهب‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪966‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫شمشير است‪ ،‬در مبارزه اجتماعي و ضد استعماری‪ ،‬با نقش مذهبي که بر صلح کل و‬ ‫زهد و انزواطلبي مبتني است و مذهب صليب است‪ ،‬يکي بدانيم؛ مسأله حق و باطلش را‬ ‫از نظر فلسفي مطرح نميکنيم‪.‬‬ ‫اما اگر اعتقادی به سرنوشت جامعه داريم تنها راه بيدار شدن اين جامعه و تنها راهي‬ ‫که بتوان در کالبد نيمه جان اين امت مذهبي روح حيات و حرکت دميد و تنها راهي‬ ‫که بتوان عاملي را که به نام اسالم و به نام دين اين مردم را متحجر کرده است‪ ،‬به عامل‬ ‫متحرک و متحولي بدل نمود اين است که از همان راهي وارد شويم که استعمار وارد‬ ‫شده‪ ،‬همان شيوهای را عمل کنيم که استبداد و ارتجاع تجربه کرد و هر دو موفق شدند‪،‬‬ ‫چه کردند؟!‬ ‫پوستين دين را به تعبير حضرت امير پشت رو تنش کردند‪ )91( .‬جهاد با خصم را‬ ‫در اسالم به جهاد با نفس به شيوه بودائي و مسيحي بدل کردند‪ ،‬حتي خون جوشان و‬ ‫انقالبي و داغ حسين (ع) را ماده تخديرزای افيون کردند‪.‬‬ ‫روشنفکران اگر راست ميگويند که مذهب را استعمار و استبداد و ارتجاع سالح‬ ‫دستش کرده است عليه مردم‪ ،‬شما او را خلع سالح کنيد به نفع مردم‪.‬‬ ‫چگونه دشمن را خلع سالح ميکنند؟‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪963‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫با ترک سالح و نفي ارزش و موجوديت و عدم اعتقاد مردم به فايده سالح‪ ،‬يا به‬ ‫گرفتن سالح از دست دشمن و دادن سالح به دست دوست؟‬ ‫مبارزه روشنفکران عليه مذهب در جامعههای اسالمي بزرگترين خدمت را به‬ ‫عمال جنايت و ارتجاع و دشمنان فريبنده مردم کرده است‪ ،‬زيرا با مخالفت اينان توده‬ ‫مردم مذهبي دست از دين برنميدارند ولي کساني که خود را پاسدار دين و وضع خود‬ ‫را منطبق با دين معرفي ميکنند زير پايشان محکمتر ميشود و در حمله به نهضت‬ ‫روشنفکری و عدالت خواهي و آزادی‪ ،‬قوی دستتر ميشوند!‬ ‫روشنفکر جامعه ما بايد اين دو اصل را بداند که اوالً جامعه ما اسالمي است و ثانياً‬ ‫اسالم يک حماسه اجتماعي و متحرک است‪ .‬اگر يک متفکر بتواند نهضت خود را‬ ‫برای بيداری و آگاهي و رشد اجتماعي و فرهنگي تودههای ما بر اين پايه استوار کند‬ ‫موفقيتش حتمي و سريع است‪.‬‬ ‫سيد جمال را نگاه کنيد‪ ،‬يک سيد گمنام آسمان جل دهاتي‪ ،‬از اسدآباد همدان‬ ‫ميآيد‪ ،‬بدون اين که وابسته به هيچ طبقهای‪ ،‬خانوادهای‪ ،‬حزبي‪ ،‬گروهي‪ ،‬يا دستهای‬ ‫باشد‪ ،‬يک آواره که مثل توپ فوتبال از اين مملکت به آن مملکت پرتابش ميکنند‪،‬‬ ‫آن هم در عصری که استعمار غرب در اوج سلطنت جهاني و شرق در حضيض خواب‬ ‫خرگوشي‪ ،‬آن هم در جامعههای اسالمي‪ ،‬که بر سر هر کشوری شاه وزوزکها و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪964‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫آدمک هايي از قبيل ناصرالدين شاه حکومت ميکرد‪ ،‬فريادی از حلقوم تنهايش‬ ‫برميآورد‪ ،‬همچون صور اسرافيل و ملتهای مسلمان کفن بر خويش ميدرند و از‬ ‫قبرستان سکوت و رکود بر ميشورند‪.‬‬ ‫اين همه قدرت و نفوذ چرا؟ چه عاملي موجب شد که فرياد اين يک تن تنها تا‬ ‫اعماق دلها و تا اقصای سرزمينها راه کشد؟ جز اين بود که ملتهای مسلمان اين ندا‬ ‫را ندای دعوت يک آشنا احساس کردند؟ احساس کردند که اين صدا از اعماق روح‬ ‫فرهنگ و تاريخ پر از افتخار و حيات و حماسه خودشان برآمده است؟‬ ‫اين صدای غريبه نيست‪ ،‬ترجمه آخرين موج فکری خارجي نيست‪ ،‬اين صدا يکي‬ ‫از انعکاسات همان فريادی است که در حرا‪ ،‬در مکه‪ ،‬در مدينه‪ ،‬در احد‪ ،‬در قادسيه‪،‬‬ ‫بيت المقدس‪ ،‬در تنگه الطارق‪ ،‬در جنگهای صليبي ميپيچيد‪ .‬همان صدای حيات‬ ‫بخش دعوت به جهاد و عزت و قدرت است که در گوش تاريخ پر از حماسه اسالم‬ ‫طنين افکن است‪.‬‬ ‫اين ندا با جان و تارهای انديشه و احساس مسلمانان بازی يي آشنا دارد‪ ،‬اطمينان‬ ‫بخش است و خاطره انگيز‪ .‬از اين رو هر کس آن را از عمق جان ميشنود‪ .‬اين است‬ ‫زبان روشنفکری که با فرهنگ و تاريخ و زبان و ملت خود آشنا است‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪965‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اين آشنايي است که علي رغم زمان و قدرتهای حاکم بر سرنوشت‪ ،‬به روشنفکر‬ ‫نيرو و امکان و موفقيت ميبخشد‪ .‬اين قدرت عظيم مذهبي در جامعه اسالمي به سادگي‬ ‫ميتواند تبديل شود به يک نيروی سازنده آگاهي بخش‪ ،‬اگر روشنفکر ما بداند و‬ ‫بشناسد‪ ،‬ميفهمد که فرهنگ اسالمي يک فرهنگ رهباني دروني و فردی و گسسته از‬ ‫زندگي و جامعه ماديت نيست‪ .‬فرهنگ جهاد است‪ ،‬فرهنگ سياسي است‪ ،‬فرهنگ‬ ‫اجتماعي است پايهاش بر مسئوليت جمعي و عزت و قدرت و حکومت و رهبری است‪.‬‬ ‫فرهنگ دنياگرا است‪ .‬آخرت ايده آل همه مذاهب است اما در اسالم‪ ،‬آخرت انعکاس‬ ‫زندگي اين جهان است‪ ،‬دنيا همه جا بر آخرت مقدم است‪ ،‬آخرت هيچ نيست جز‬ ‫دنباله منطقي و علت و معلولي دنيا‪.‬‬ ‫اقتصاد اصل است‪ :‬معاد از آن جامعهای است که معاش دارد (پيغمبر)‪« .‬کسي که نان‬ ‫ندارد‪ ،‬گرسنه است بايد با شمشير برهنه بر همه بشورد‪ ،‬زيرا همه مسئول گرسنگي‬ ‫اويند»! (ابوذر)‪.‬‬ ‫اسالم جهتي ضد اشرافي دارد‪ .‬دين مردم (ناس) است‪ .‬با طبقات حاکم سر مبارزهای‬ ‫آشتي ناپذير دارد‪ :‬با مالء (کلهگندهها) با مترف (شکمگندهها) و حتي با طبقه‬ ‫روحانيون (احبار و رهبان) که در همه جامهها و اديان گذشته يکي از طبقات حاکمه‬ ‫بودهاند‪ .‬هدف نهايي اسالم استقرار عدالت و برابری جهاني است‪ :‬لِيَقُومَ النّاسُ بالقسط‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪962‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫(الحديد ‪ .)65 -‬فلسفه تاريخ اسالم‪ ،‬پيروزی قطعي و مقدر توده محکوم و مردم اسير و‬ ‫ضعيف جهان و حکومت آنان بر روی زمين است‪ :‬وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَي الّّذينّ اسْتُضعِفوُا‬ ‫فِي االَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَهً وَ نَجعَلَهُمُ الوارَثين (القصص‪.)5-‬‬ ‫فرق است ميان ديني که رهبران و شخصيتهايش در ميدانهای جنگ يا‬ ‫گوشههای زندان جان دادهاند‪ ،‬با ديني که قديسينش در ديرها و شکاف کوهها‬ ‫پوسيدهاند‪.‬‬ ‫افسوس! که اين حرفها را نه اغلب روشنفکران ما ميفهمند و نه حتي اغلب‬ ‫مذهبيهای ما! اينها هر دوشان يک نوع شناخت مشابه از اسالم دارند‪.‬‬ ‫پيغمبر (ص) ميگويد‪ ،‬کسي که زندگي مادی ندارد‪ ،‬زندگي اخروی هم ندارد‪ :‬مَن‬ ‫المَعاشَ لَهُ المَعادَ لَهُ‪.‬‬ ‫مي گويد‪ :‬فقر همسايه ديوار به ديوار کفر است‪ :‬کادَ الفَقْرُ أن يَکُونَ کُفراً‪.‬‬ ‫ابوذر ميگويد‪ :‬وقتي فقر از دری وارد ميشود دين از در ديگر بيرون ميرود اين‬ ‫دين غير از دين صوفيانه سعدی است که ميگويد‪:‬‬ ‫اندرون از طعام خالي دارد‪ .‬معلوم است که در آن چي ميبيني! هيچ چي! سر و‬ ‫صداهای روده هالي خالي‪ .‬صدای باد معده‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪963‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫عظمت کار اقبال بر اساس اين مسائل و اين بينش اسالمي و اجتماعي و سياسي و‬ ‫فرهنگي پديدار ميشود‪ .‬او غرب را از نزديک شناخته و با آشنايي عميق و مستقيم و‬ ‫همه جانبه با تمدن و فرهنگ و جامعه و تاريخ غرب از اسارت غرب زدگي نجات يافته‬ ‫است‪.‬‬ ‫يکي از راههای مبارزه با غرب زدگي شناختن واقعي غرب است‪ :‬اينها که تظاهر به‬ ‫فرنگي مآبي ميکنند و شيفته و شيدای تمدن اروپايياند‪ ،‬آن را عالمانه و درست و از‬ ‫نزديک نميشناسند‪ .‬همچنان که مرتجعين متعصب و کهنه پرست‪ ،‬که با غرب و تمدن‬ ‫و فرهنگ غرب يک پارچه و به قول فرنگيها به طور سيستماتيک مخالفند‪.‬‬ ‫اقبال در غرب خود را به بلندترين قله تفکر عقلي امروز جهان رساند‪ .‬به ارزش علم‬ ‫و تکنيک جديد اروپائي پي برد‪ .‬اقبال با ايران و فرهنگ ايراني آشنا شد و معنويت و‬ ‫لطافت روح و ظرافت و عمق بينشي را که در فرهنگ اسالمي ايراني است‪ ،‬به خصوص‬ ‫در تجلي ادبي اش‪ ،‬اخذ کرد‪.‬‬ ‫گذشته از اين‪ ،‬اقبال‪ ،‬فطرت انديشهاش انديشه قومي است است که در طول تاريخ‪،‬‬ ‫دقت احساس و نازکي خيال و صفای روح و معنويت دل و اشراق و الهام جزء‬ ‫خصوصيات نژادی و فرهنگي اوست‪ .‬اقبال در هند با آن سرمايه عظيم معنویاش و با‬ ‫اين مايهها و با چنين روح و بينشي چشم بر اسالم گشوده است و توانائي و شايستگي‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪962‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫آن را يافته که عناصر متالشي شده و پراکنده مکتب فکری اسالم را جمع کند و آن را‬ ‫دوباره تجديد بنا نمايد‪.‬‬ ‫محمد اقبال يک روح چند بعدی مسلمان است‪ .‬او نه تنها کوشيد تا ابعاد تجزيه شده‬ ‫و اعضاء متالشي شده ايدئولوژی اسالمي را‪ ،‬پيکره زنده اسالمي را که در طول تاريخ‬ ‫به وسيله خدعههای سياسي و گرايشهای ضد و نقيض فلسفي و اجتماعي قطعه قطعه‬ ‫شده است و هر قطعهای از آن ميان گروهي نگهداری ميشود جمع کند‪ ،‬تأليف کند‪،‬‬ ‫تجديد بنا سازد؛ نه تنها شاهکارش کتاب «تجديد بنای تفکر مذهبي» است‪ ،‬بلکه‬ ‫شاهکار عظيم ترش ساختن شخصيت بديع و چند بعدی و تمام خودش است‪« .‬تجديد‬ ‫بنای يک مسلمان تمام» است در شخص خودش‪.‬‬ ‫او يک «خودساخته» بزرگ و گرانبهايي است‪ .‬چگونه توانست خود را از روی‬ ‫طرح هايي که اسالم از يک مسلمان داده است بنا کند؟‬ ‫در يک تجديد تولد انقالبي‪ ،‬يک مسلمانزاده سنتي معمول هندی‪ ،‬يک جوان‬ ‫فرنگي مآب تحصيلکرده انگلستان‪ ،‬يک دکتر فلسفه از لندن‪ ،‬يک شاعر پارسي گوی‬ ‫هند‪ ،‬يک جوان روشنفکر ضد استعمار در يک کشور مستعمره‪ ،‬تبديل شد به «يک‬ ‫مسلمان تمام»‪ ،‬به يک «علي گونه»ای در قرن بيستم‪.‬‬ ‫يعني چه «عليگونه»؟‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪961‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫يعني يک انسان با همه ابعاد انساني که معموالً در يک فرد جمع نميشود‪ .‬بسيار‬ ‫غيردقيق است اگر از اقبال به عنوان يک رهبر آزادی خواه مترقي ضد استعماری‪ ،‬که‬ ‫مسلمان است ياد کنيم‪.‬‬ ‫اقبال با بينش عقلي و فلسفي پيشرفته و سرمايهای که در فلسفه جديد غرب و تعقل‬ ‫پيشرفته امروز اروپا يافته بود و با روح اشراق و الهامي که در فطرت قومي و ذاتي او به‬ ‫عنوان يک متفکر هندی بود و با پرورش و استغراقي که در عرفان عميق و سرمايه دار و‬ ‫متعالي و پر از حرکت و حرارت و انقالب اسالمي ايران يافته بود و ارادت و عشق و‬ ‫معرفتي که به مالی روم داشت و به مثنوی و ديوان شمس و ادبيات فرهنگ دار و‬ ‫پرانديشه تازی و باالخره با شناخت وسيع و جامعي که در فلسفههای اسالمي و تاريخ و‬ ‫تحوالت فکری در تاريخ معارف اسالم به دست آورده بود و باالخص با ممارست و‬ ‫آزمايش و آشناييهای عميق و همه جانبهای که از جواني مستقيماً با قرآن داشت و با‬ ‫روح و زبان آن خو گرفته بود‪ ،‬يک جهان بيني عميق يافته بود و به يک زيربنای فلسفي‬ ‫استوار و بديع و در عين حال مبتني بر فرهنگ و بينش اسالمي رسيده بود به نام «فلسفه‬ ‫خودی» که در عين حال جهان و انسان و حيات را برايش تفسير ميکند‪.‬‬ ‫در اين جا اقبال به عنوان يک متفکر مسلمان که با جهان و انديشه امروز جهان و بن‬ ‫بستهای فلسفي انديشه عصر ما آشنا است ظاهر ميشود‪ ،‬و به ما ‪ -‬که در همان حال‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪931‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫که به عنوان روشنفکران وابسته به دنيای سوم‪ ،‬جامعههای عقب مانده يا در حال رشد و‬ ‫حرکت‪ ،‬از کمبودهای مادی و پريشانيهای اجتماعي و اقتصادی رنج ميبريم‪ ،‬به عنوان‬ ‫روشنفکران متأثر از فرهنگ و انديشه جهاني از پريشاني فکری و يأس فلسفي و تزلزل‬ ‫مباني اعتقادی و فرو ريختن همه ميزانها و مالکهای اخالقي و معنوی و بن بست‬ ‫امروز انديشه فلسفي و علمي بشريت نيز به شدت متأثريم ‪ -‬اقبال ميتوانند‪ ،‬بر مبنای‬ ‫ايمان مذهبي و اسالمي خويش پاسخ گويد‪.‬‬ ‫جهان بيني و تلقي فلسفي او از جهان و از انسان به عنوان يک متفکر مسلمان برای ما‬ ‫ که فلسفه اسالمي را با دو وجهه عرفاني و صوفيانه قديمش ميشناسيم و يا در‬‫قالبهای فکری حکمت قديم بوعلي و ابن رشد و غزالي و مالصدرايش‪ ،‬و يا در‬ ‫چهارچوبهای کليشه وار سنتي معمول و موروثياش ‪ -‬بسيار ارجمند و آشنايي با آن‬ ‫بسيار فوری و حياتي است‪.‬‬ ‫گذشته از آن‪ ،‬اقبال يک اسالم شناس است‪ .‬آنها که اسالم را به عنوان يک‬ ‫مذهب‪ ،‬بدون اين که لزومي ميبينند که آن را بشناسند‪ ،‬کنار گذاشتهاند و نفهميده‬ ‫محکوم و مطرود کردهاند و خيالشان از اين جهت راحت است و خيلي هم مغرور و‬ ‫مفتخر که روشنفکر شدهاند و نيز آنها که اسالم را در همان قالبهای سنتي رايج و‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪939‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫محدودش ميشناسند و به همان نيز قانعاند و اشباعشان ميکند‪ ،‬به اسالم شناسي نيازی‬ ‫ندارند‪.‬‬ ‫برای آن روشنفکران و اين مؤمنان هر دو اسالم عبارت است از همان چه در‬ ‫رسالهها و محرابها واگو ميکنند و اين دو فرقشان فقط در اين است که‪ ،‬يکي بدان‬ ‫معتقد است و ديگری به آن کافر‪ .‬اما برای آنها که مقيدند که تا مکتبي را درست و‬ ‫دقيق نشناسند دربارهاش قضاوت نکنند‪ ،‬برای آنها که خود ميانديشند و تشخيص‬ ‫ميدهند و عقايدشان را مثل فرم لباس و آرايش و رقص و اثاثه خانه و اتومبيل بر حسب‬ ‫مد و رواج و پسند اروپايي انتخاب نميکنند و برای آنها که عقده متجدد بودن و‬ ‫روشنفکر بودن ندارند‪ .‬برای آنها که نه ميخواند مذهبي خرافي و موروثي باشند و نه‬ ‫ضد مذهبي اطواری و ترجمهای و تقليدی‪ ،‬و باالخره برای روشنفکران حقيقي و اصيل‬ ‫که ميدانند برای شناختن جامعه خويش‪ ،‬فرهنگ و مردم خويش‪ ،‬راه يافتن به صميم‬ ‫قلب ملت خويش‪ ،‬شناختن تاريخ عظيم بخش بزرگي از اقوام متمدن جهان و برای فهم‬ ‫بزرگترين تمدن و فرهنگ جهاني در تاريخ بشری و باالخره برای پي بردن به علت يا‬ ‫علل واقعي اين نهضت عظيمي که در جهان پديد آمد و نيز برای آشنايي با يکي از‬ ‫بزرگترين مکتبهای مذهبي و فکری و اخالقي و سياسي و اجتماعي در زندگي بشر‪،‬‬ ‫بايد اسالم را بشناسند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪936‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اسالم شناسي از طريق علمي و دقيق و به وسيله متفکر بزرگ و آشنا و نوانديش و‬ ‫پرمايهای چون محمد اقبال يک ضرورت چندجانبه معنوی و اجتماعي و علمي و‬ ‫تاريخي و سياسي است‪ .‬يک خودشناسي است‪ ،‬زيرا ما دارای هر فلسفهای که باشيم به‬ ‫هر حال در اين مکتب و در اين تاريخ‪ ،‬زاده شدهايم و رشد يافتهايم‪.‬‬ ‫اقبال يک مصلح و متفکر انقالبي اسالمي است‪.‬‬ ‫اگر ارزش کار مصلحاني چون لوتر و کالون را در غرب بشناسيم و نهضت اصالح‬ ‫مذهبي پرتستانتيسم را که مذهب مسيح را از چهارچوبهای متحجر و حالت رخوت و‬ ‫رکورد و انحطاط کاتوليکي آن نجات داد بررسي کرده باشيم و بدانيم که اين نهضت‬ ‫تا کجا در بيداری و حرکت و پيشرفت بنياد تمدن و قدرت اروپای امروز سهيم بوده‬ ‫است‪ ،‬به اين نتيجه ميرسيم که جامعه خواب آلود و متحجر اسالمي ما اکنون بيش از‬ ‫هر چيز به چنين مصلحان معترض‪ 9‬اسالمي نيازمند است مصلحان معترضي که خود با‬ ‫اسالم دقيقاً آشنا باشند و نيز با اجتماع و با دردها و نيازهای زمان؛ و بدانند که بر روی‬ ‫چه اصولي بايد تکيه کنند‪ ،‬عليه چه پايگاهها و انحراف هايي بايد به اعتراض پردازند‪.‬‬

‫‪Protestant. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪933‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫در اين جاست که ارزش کار و عظمت نقشي که متفکر اسالم شناس مصلحي چون‬ ‫اقبال داشته‪ ،‬که هم عالم اسالمي است و هم آگاه اجتماعي و هم يک روح مترقي‬ ‫مسئول و ضد استعمار‪ ،‬روشن ميشود و روشنفکران جامعه اسالمي خواهند دانست که‬ ‫در انجام رسالت اجتماعي خويش تا چه حد به انديشه مردی چون اقبال نيازمندند و‬ ‫شناخت او و شناساندن انديشه او تا چه حد ميتواند در بيداری و حرکت و انقالب‬ ‫فرهنگي و خودآگاهي اجتماعي تودههای مسلمان مؤثر باشد و تا چه حد ميتواند برای‬ ‫روشنفکران اسالمي سرمشق!‬ ‫اقبال يک رهبر ضد استعمار است‪ .‬در برخي از شرايط تاريخي و اجتماعي‪ ،‬يک‬ ‫جهتگيری خاص ميتواند معرف همه وجوه يک شخصيت يا جنس و جوهر يک‬ ‫فکر و يک مکتب باشد‪.‬‬ ‫در يک جامعه عقب افتاده يا استعمار زده‪ ،‬ضد استعمار بودن تنها معرف يک‬ ‫گرايش سياسي نيست‪ ،‬بلکه نشان دهنده شخصيت انساني و درجه آگاهي و شعور‬ ‫انساني و صداقت اخالقي و تقوای روحي و حقيقت مکتب يا مذهب يک فرد است‪.‬‬ ‫يک اروپائي امروز ميتواند بگويد من يک فيلسوف‪ ،‬يک اديب و نويسنده‪ ،‬يک‬ ‫هنرمند يا يک مهندس يا اقتصاددانم اما سياسي نيستم‪ ،‬به مسائل سياسي نميانديشم‪،‬‬ ‫سياست را به سياست مداران واگذاشتهام‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪934‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اما يک افريقايي‪ ،‬يک استعمارزده آسيايي يا امريکايي هرگز چنين اعترافي‬ ‫نميتوند کرد زيرا سياست در جامعه پيشرفته و نسبتاً سالم الاقل طبيعي‪ ،‬يک رشته‬ ‫اختصاصي از فعاليتهای اجتماعي و فکری است و هيچ ضرورتي ايجاب نميکند که‬ ‫هر کسي خود را در آن متعهد احساس کند‪.‬‬ ‫يک اروپايي ميتواند يک نويسنده ادبي يا يک فيلسوف يا اقتصاددان باشد و کار‬ ‫سياست را به سياسيها‪ ،‬يعني کساني که او و جامعه او برای تعهد اين کار انتخاب‬ ‫کردهاند‪ ،‬تفويض نمايد‪ .‬اما در يک کشور استعمار زده و عقب افتاده سياست ديگر‬ ‫يک واجب کفايي نيست که متخصصان اين «فن» بدان مشغول باشند‪.‬‬ ‫در اين جا سياست اداره حکومت و گرداندن مملکت و پرداختن به مسائل خاصي‬ ‫نيست که در کشور‪ ،‬در رابطه با کشورهای ديگر مطرح است‪ .‬سياست در اين جا يک‬ ‫واجب عيني فوری انساني و حياتي و حاد است‪ ،‬پرداختن به نجات يک غريق‪ ،‬اقدام‬ ‫برای اطفاءيک حريق و ايستادن در برابر يک هجوم عمومي و تالش برای رهايي يک‬ ‫ملت در بند افتاده و محتضر و مجروح است‪ .‬در آن جا سياست يعني کار کردن در‬ ‫اداره آتش نشاني‪ ،‬اين يک کار اختصاصي است متعلق به گروه آگاه و متخصص اين‬ ‫کار‪ .‬اما در کشورهای عقب افتاده و استعمار زده سياست يعني کوشش برای نشاندن‬ ‫آتش که در اندام يک جامعه گرفته است‪ .‬در اين حال بحث از اين که من مأمور اداره‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪935‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫آتش نشاني هستم يا نه‪ ،‬فيلسوفم‪ ،‬نقاشم‪ ،‬کشيشم‪ ،‬معلم اخالقم‪ ،‬شاعرم و نويسنده تاريخ‬ ‫يا مهندس ساختمان هستم بيمعني است‪.‬‬ ‫عقب ماندگي‪ ،‬فقر عمومي‪ ،‬تبعيض اجتماعي‪ ،‬استعمار خارجي‪ ،‬جزء مسائل طبيعي‬ ‫و اختصاصي و رايج يک جامعه نيست که خاص عدهای کارمند و کارگزار متخصص‬ ‫باشد‪ .‬بنابراين در آسيا‪ ،‬افريقا يا امريکای التين وقتي ميگوييم روشنفکر‪ ،‬متفکر مترقي‪،‬‬ ‫انسان اخالقي‪ ،‬فيلسوف متعهد و مسئول‪ ،‬يعني جبراً ضد استعمار‪ .‬فرقي نميکند‪ ،‬مذهبي‬ ‫يا غيرمذهبي فيلسوف يا هنرمند‪ ،‬جامعه شناس يا شاعر و آن گاه که از يک متفکر‬ ‫مصلح اسالمي سخن ميرود اين خصيصه در او حتميتر و مشخصتر است‪.‬‬ ‫اسالم هدف تمام اديان حق را در تاريخ «استقرار قسط و عدل» و سپردن زمام‬ ‫حکومت زمين به مردم اسير و ضعيف اعالم ميکند‪ .‬اين نکته نخست آموزنده و تأمل‬ ‫آور است که از ميان اصحاب پيغمبر اسالم حتي يک تن را نميشناسيم که مجاهد‬ ‫مسلح و پيکارجوی واقعي و عملي نباشد‪ ،‬هر مسلمان به خودی خود در زندگي ‪ -‬و نه‬ ‫در حاالت و حوادث استثنايي ‪ -‬يک پارتيزان مسلح است‪.‬‬ ‫اسالم تنها مذهبي است که فقط به موعظه و پند و اندرز نميپردازد بلکه خود برای‬ ‫تحقق کلمه‪ ،‬شمشير هم ميکشد‪ .‬اگر بخواهند از پيغمبر اسالم مجسمهای بريزند بايد در‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪932‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫يک دستش کتاب باشد و در دست ديگرش شمشير‪ ،‬مسلمان واقعي هرگز مفت به‬ ‫صليب کشيده نميشود‪.‬‬ ‫غالم احمد قادياني که در هند کوشيد تا يک نهضت نوين اسالمي بر پا کند‪ ،‬به‬ ‫تسلط امپراطوری انگليسي بر هند کاری نداشت و حتي حضور او را برای جلوگيری از‬ ‫تعصب هندوها عليه مسلمين مفيد ميدانست و جهاد را هم از اسالم برداشت!‪ ،‬در نظر‬ ‫مسلمين نه تنها يک رهبر و مصلح اسالمي تلقي نشد بلکه يک بدعت گذار مشکوک و‬ ‫منحرف و خيانتکار معرفي شد‪ .‬اقبال تنها به دليل اين که يک مسلمان آگاه و مصلح‬ ‫اسالمي بود‪ ،‬يک شخصيت ضد استعمار نيز بود‪ .‬کوشش او برای آزادی هند و بنياد‬ ‫يک جامعه پاک اسالمي که از يوغ اسارت انگليس‪ ،‬ارتجاع و انحطاط و خرافه رها‬ ‫باشد بر همه آشکار است‪ .‬به گونهای که بسياری او را تنها يک شخصيت سياسي و يک‬ ‫آزادی خواه ضد استعماری و يک قهرمان ملي در نهضت استقالل طلبي هند‬ ‫ميشناسند‪ .‬وی استعمار را در همه چهرههايش مورد حمله قرار ميداد‪.‬‬ ‫اقبال يک شاعر است‪ ،‬شايد اين صفت برای شخصيت جدی و عظيمي چون اقبال‬ ‫سبک باشد اما وزن و ارج هر هنری به وزن و ارج هنرمند مربوط است‪.‬‬ ‫جالل الدين محمد بلخي اين روح شگفت و عظيمي که آسمان ما را پر کرده است‬ ‫و تاريخ ما از هياهوی او هنوز ميلرزد‪ ،‬يک شاعر است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪933‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫شاعر بودن يعني چه؟!‬ ‫يعني هنر يک نوع سخن گفتن را داشتن‪ ،‬بنابراين ارزش هر شاعری به اين است که‬ ‫از چه سخن ميگويد و چگونه از اين هنر برای گفتن آن چه نثر از انتقال و تأثير آن‬ ‫عاجز است کار ميگيرد؟‪.‬‬ ‫و اقبال نمونه يک هنرمند مسئول و آگاه است‪ .‬امروز در باب مسئوليت هنر و تعهد‬ ‫اجتماعي آن و آشنايي و تماس جبری هنرمند با زمان و زمينهای که در آن زندگي‬ ‫ميکند و به خلق هنری ميپردازد فراوان سخن ميرود‪« .‬ادبيات متعهد» يعني ادبياتي که‬ ‫جبراً خود را در خدمت مردم قرار داده است تا او را در مبارزهاش عليه طبقه استثمارگر‬ ‫و عليه جبهه سرمايهداری و سلطه بورژوازی ياری کند‪ .‬بنابراين ادبيات متعهد در اروپا‬ ‫قطعاً ضد طبقاتي و ضد سرمايهداری است و همراه و همگام با طبقه کارگر که برای‬ ‫رهايي و پيروزی خود ميجنگد‪ .‬اما در دنيای سوم و باالخص دنيای استعمار شده‪ ،‬قبل‬ ‫از هر چيز ضد استعماری است‪.‬‬ ‫زيرا آن چه را مارکسيستهای ارتدکس! نميتوانند بفهمند اين است که زيربنای‬ ‫جامعه استعمارزده را استعمار تعيين ميکند نه اقتصاد! نه شکل مالکيت و توليد‪ .‬و ابزار‬ ‫و منابع و شکل توليد‪ ،‬در جامعه مستعمره‪ ،‬بر مبنای جامعه شناسي مارکسيستي‪ :‬يعني‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪932‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫توجيه همه مسائل اجتماعي به عنوان مسائل فرعي و روبنايي استوار بر زيربنای اقتصادی‬ ‫آن‪ ،‬يعني شالوده توليد اقتصادی‪ ،‬هيچ مسألهای روشن نميشود ‪.‬‬ ‫در آن جا همه مسائل و وجوه اجتماعي از توليد اقتصادی گرفته تا مسائل مربوط‬ ‫به فرهنگ و ادبيات و سياست و حتي شکل اجتماعي و نيز تصور فردی از مذهب‪ ،‬بايد‬ ‫با عامل يا عوامل متعدد و نامتجانس استعماری تجزيه و تحليل گردد‪ .‬در جامعه‬ ‫مستعمره‪ ،‬زيربنا استعمار است‪.‬‬ ‫اقبال يک هنرمند‪ ،‬يک شاعر مسئول و متعهد زمان و جامعه خويش است اما اين‬ ‫بدان معني نيست که سطح انديشه و احساس و دامنه خلق هنری و ادبي خويش را در‬ ‫چند شعار سطحي سياسي و روزنامهای و بياني مبتذل پائين آورد‪ .‬مسأله تعهد هنری در‬ ‫کار او محدود به مسائل روزمره سياسي نيست بلکه يک تعهد وسيع و عميق فکری و‬ ‫انساني دارد که مسأله ضد استعماری بودن يکي از لوازم جبری و قطعي آن است‪.‬‬ ‫اقبال در ميان دو پايگاه متعصب و يک چشم افراطي و تفريطي موجود در‬ ‫جامعههای آسيايي و افريقايي‪ ،‬که در برابر غرب موضع گرفتهاند‪ ،‬پايگاه سومي را اعالم‬ ‫ميکند‪ .‬آن دو پايگاه‪ ،‬يکي معتقد است که به قول تقي زاده و ميرزا ملکم خانهای ما‬ ‫از «فرق سر تا ناخن پا فرنگي شويم» و نميتوان در برابر غرب به انتخاب دست زد «و‬ ‫نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعضٍ »(نساء ‪ )951 -‬بود‪ ،‬تمدن و فرهنگ و اخالق و فلسفه و فکر‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪931‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫و هنر و شيوه زندگي جديد اروپايي يک بافت واحد و متجانس و غيرقابل تفکيک و‬ ‫تجزيه است‪ .‬بايد آن را يک جا و دربست پذيرفت و هر چه را در ميان ما با آن مغاير‬ ‫است يک جا و دربست دور ريخت‪.‬‬ ‫برخي نيز از آن سو افتادهاند و با هر گونه اخذ و اقتباسي از غرب دشمني ميورزند‪،‬‬ ‫حتي سوار شدن به اتومبيل يا مراجعه به طبيب تحصيلکرده جديد را نامشروع ميدانند‪.‬‬ ‫اين فکر «طرد يک جا و دربست غرب» با همه مظاهر تمدن و فرهنگش حتي در ميان‬ ‫جناح هايي از مردم چين‪ ،‬هند‪ ،‬ژاپن و به خصوص خاخامهای يهودی وجود داشته و‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫اما اقبال‪ ،‬ابتدا به تحليل وضع فکری و انتقاد از بينش و شيوه زندگي و تمدن و‬ ‫فرهنگ شرقي و غربي ميپردازد که‪:‬‬ ‫شرق حق را ديد و عالم را نديد‬

‫غرب عالم را بديد از حق رميد‬

‫و سپس اعالم ميکند که تسليم دربست به تمدن فرنگي‪ ،‬هم ذلت و بردگي شرق‬ ‫است‪ ،‬و هم از دست دادن آن چه شرق دارا است و انسانيت بدان محتاج است‪ ،‬يعني‬ ‫حق پرستي و شوق و عشق ماورايي و غيب جويي و فضيلت خواهي و دغدغه دائمي‬ ‫روح شرقي در برابر راز خلقت‪ ،‬در برابر مطلق و حقيقت کلي و معمای هستي و بريدن‬ ‫قطعي از غرب و طرز تمدن او‪ ،‬ماندن در رکود است و ضعف و حتي پذيرش اسارت‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪941‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫در برابر سلطه او‪ .‬زيرا يک جامعه غيرصنعتي هميشه جيره خوار و وابسته و در خطر‬ ‫امپرياليسم صنعتي غرب خواهد ماند‪.‬‬ ‫اقبال ميگويد‪ :‬بر خالف متفکران مشکوکي که ميگويند نميتوان علم و صنعت‬ ‫غربي را گرفت و فرهنگ و اخالق و روابط اجتماعي و شيوه زندگياش را کنار زد‪ ،‬نه‬ ‫تنها ميتوان چنين کرد بلکه بايد چنين کنيم‪ .‬هيچ دليلي وجود ندارد که ثابت کند‬ ‫جامعهای که با عشقهای بلند و عرفان روح و اشراق دل و برخورداری از لذتهای‬ ‫پاک و عميق اخالقي و معنويت آشنا است‪ ،‬نميتواند به جای گاوآهن تراکتور براند‪،‬‬ ‫عوض کجاوه جت سوار شود‪ ،‬و پيه سوز را دور بريزد و المپ الکتريک روشن کند‪.‬‬ ‫نه تنها چنين کاری ممکن است که مسئوليت و ايده آل بشريت جمع اين دو است‪.‬‬ ‫بشريت هنگامي کامل است که کسي با پرواز دل و معراجهای روح آشنا است با‬ ‫هواپيما پرواز کند و به فضا صعود نمايد و به سيارات سفر کند‪ .‬چنين انساني شايستگي‬ ‫بيشتر دارد و پرواز و صعود او به آسمان برای تکامل و خوشبختي بشريت سود بيشتری‬ ‫خواهد داشت‪.‬‬ ‫پيام اقبال اين است که «آتش خويش» را در دل هايمان برافروزيم و روح ايمان و‬ ‫عرفان و آن عشق بزرگ انسان پرور را دوباره در جان هايمان مشتعل سازيم تا با روح‬ ‫هستي و معني جان و راز طبيعت و هدف نهايي وجود آشناتر گرديم و در اوج قدرت و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪949‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫موفقيت و رفاه مادی و صنعتي همچون اروپا به بن بست و پوچي و سياه انديشي و‬ ‫پريشاني ايمان و گمراهي انديشه دچار نشويم و مذهب را در خويش نيرو دهيم تا به‬ ‫قدرت او بر خويش تسلط يابيم و از قيد تمايالت ضد انساني و هوسهای پستانه و‬ ‫جنايت آميز و طمعها و ترسها و ضعفهای روح و خوی خويش رها شويم و به‬ ‫آزادی رسيم‪ ،‬و هم علم و تکنيک پيشرفته و منطق زندگي جهان غرب را بگيريم تا بر‬ ‫عالم تسلط يابيم و طبيعت را مسخر خويش سازيم و به ياری اين دو بر فقر و ضعف و‬ ‫عوامل قاهر طبيعت چيره گرديم و با بينيازی از خواستهای مادی خويش که به دست‬ ‫علم و تکنيک جديد ممکن است‪ ،‬راه تکامل معنوی و حقيقت جويي و پيشرفت نوع‬ ‫انساني را سبکبارتر و سرمايه دارتر ادامه دهيم‪.‬‬ ‫تجربه ژاپن گر چه برای ايده آل اقبال مثال کامل نميتواند باشد اما برای طرد‬ ‫استدالل متفکران شبه روشنفکری که استدالل ميکنند که نميتوان شخصيت ملي و‬ ‫فرهنگ و اخالق خويش را حفظ کرد و تنها به اقتباس صنعت و علم اروپايي پرداخت‬ ‫مثال زنده و عيني و نزديکي است‪ .‬ملتي که در ظرف يک ربع قرن در صنعت از‬ ‫مدرنترين کشورهای صنعتي اروپا پيشي گرفته است و در فرنگي مآبي و تجددبازی تا‬ ‫هزار سال ديگر به گرد تهرانيها و روشنفکرهای متجدد شهرستاني ما هم نخواهد‬ ‫رسيد‪ .‬زن ژاپني را نگاه کنيد در کنار لوکسترين اتومبيل ساخت خودش و با‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪946‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫مدرنترين وسايل زندگي امروز جهان که خودش ساخته است ايستاده‪ ،‬اما با همان‬ ‫«خلق و خوی املي قديمي زنانه» ژاپني و همان لباسها و آرايشهای عهد بوقي!‬ ‫اصالً بلد نيست امروزی لباس بپوشد! و زن ايراني يا سياه پوست افريقايي را نگاه‬ ‫کنيد که از تمام اين دنيای مدرن و تمدن جديد فقط يک شماره مجله بوردا دارد و به‬ ‫قدری آزاد و مدرن ميشود که دلش بر عقب ماندگي زنهای سويس ميسوزد! که‬ ‫هنوز آزادی انتخابات ندارند!‬ ‫و همچنين مرد متجدد ما در برابر مرد امريکايي (آپولو را اين به فضا ميفرستد اما‬ ‫معلوم نيست به چه جهت او در اين جا چنان باد در غبغب مياندازد که ديگر حريفش‬ ‫نيستي)‪.‬‬ ‫اقبال آرزو داشت که پاکستان يک تجربه بزرگ تازه در اسالم قرن بيستم باشد‪.‬‬ ‫هندی باشد که تمدن غرب را در خود بنا کرده است‪ .‬يا تمدن اروپايي که در آن جا‬ ‫روح هند را در کالبد نيرومند خود دميده است‪ .9‬چنين جامعهای يک جامعه دلخواه‬ ‫اسالمي است‪ .‬چنان که خود نيز انساني چنين بود‪ .‬دل شرق با دماغ غرب يعني يک‬ ‫مسلمان آگاه و تجديد بنا شده!‬

‫‪ . 9‬افسوس که هندی شد که روح خود را هم باخت‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪943‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫اين نه تنها نياز مسلمانان يا نياز شرق بلکه نياز بشريت است‪ .‬بشريتي که نيمش در‬ ‫غرب رشد ميکند و نيمش در شرق رشد کرده است و هر دو نسخه ناقص بشريت‬ ‫کامل است؛ پرنده ايست که دو بالش يکي در آن و يکي در اين سو از هم جدا‬ ‫افتادهاند‪ .‬اين دو بال هر چند جدا از هم رشد کنند و نيرو گيرند‪ ،‬اين پرنده را از خاک‬ ‫بلند نخواهند کرد‪.‬‬ ‫اسالم کوششي است برای الصاق اين دو بال بر يک اندام پرشکسته و بر خاک‬ ‫افتاده‪ ،‬کوششي برای آن که اين دو بال‪ ،‬هم آهنگ و هم اندازه و هم پيوند‪ ،‬رشد کنند‪.‬‬ ‫اما افسوس که اسالم نيز خود به سرنوشت اين پرنده دچار شد و اقبال ميکوشد تا‬ ‫آن را تجديد بنا کند‪.‬‬ ‫اين است که کوشش اقبال و کوشش همه مصلحان آگاه و انديشمند اسالمي‬ ‫کوشش محصور در چهارچوب يک مذهب يا ملت خاص نيست‪ ،‬در عين حال‬ ‫کوششي برای تجديد بنای همه بشريت و تجديد بنای تمدني نو و ساختن يک نژاد‬ ‫انساني نوين است‪ .‬آن چه فانون آرزو ميکرد‪.‬‬ ‫و باالخره اقبال يک نابغه متفکری است که‪ ،‬پس از سيد جمال‪ ،‬نهضت بازگشت به‬ ‫خويش را در ميان اين امت عظيم اسالمي ‪ -‬که از خليج فارس تا شمال افريقا و کناره‬ ‫چين گسترده و پراکنده است ‪ -‬ادامه داد‪ .‬اين بازگشت به خويش نه بدان معني است‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪944‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫که اخيراً رواج يافته و پس از آن غربزدگي ميمون وار‪ ،‬باز به اين شرق زدگي و‬ ‫«خودزدگي» و جاهليت گرايي مهوع بازگشتهايم‪ .‬احيای سنتهای بومي و محلي و‬ ‫بدوی و جمع آوری و تظاهر به خرافات قومي و سنتهای پوسيده انحرافي و متحجر و‬ ‫عقبمانده ارتجاعي نيست‪ .‬بله برون و شبيه خواني و شليته پوشي و مهره خر آويزان‬ ‫کردن و جل و توبره االغ به ديوار اطاق پذيرايي نصب کردن و فيلم حسن کچل‬ ‫ساختن که خويشتن سنتي و احيای فرهنگ قومي و فلکوريک نيست‪ .‬اين هم باز تقليد‬ ‫مهوع و متمدن وار از فرنگيها و امريکايي هاست‪.‬‬ ‫بازگشت به خويش‪ ،‬يعني بازگشت به خويشتن اصيل انساني و احيای ارزشهای‬ ‫فرهنگي و فکری سازنده و مترقي و آگاهي بخش خود ما‪.‬‬ ‫بازگشت به خويشتن يعني آن چنان که پس از مد شدن مخالفت با غرب زدگي‪،‬‬ ‫خود همين غربزدهها باز آن را مد کردهاند و نميدانند که بازگشت به خويش‪ ،‬به مدرن‬ ‫شدن و تظاهر کردن و به فرنگي بد گفتن و به آداب و رسوم کهنه بومي و ارتجاعي‬ ‫برگشتن نيست‪.‬‬ ‫بازگشت به خويش‪ ،‬يک نهضت عميق و دشوار خودشناسي و خودسازی است؛‬ ‫الزمهاش شناختن تمدن و فرهنگ اروپا است‪ ،‬شناختن دنيای امروز با همه زشتيها و‬ ‫زيباييهايش و نيز شناختن تاريخ تمدن و فرهنگ و ادب و مذهب و اصالتهای انسان‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪945‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫و عوامل انحطاط و ارتقا تمدن و اجتماع ما و تفاهم با توده مردم و تجانس با متن جامعه‬ ‫و باالخره احيای آن چه انحطاط در ما کشت و استعمار از ما برد و در ميان ما نسخ کرد‬ ‫و قلب کرد‪ .‬و اين کاری نيست که با ترجمه يک يا دو مصاحبه از امه سزر و فانون و‬ ‫چند تا مقاله از چند نويسنده ايراني‪ ،‬به تقليد آنها از بازگشت به سنت سخن بگوئيم‪.‬‬ ‫بازگشت به خويش‪ ،‬چگونه؟ آن چنان که اقبال بازگشت‪ .‬به اروپا رفت و يک فيلسوف‬ ‫متفکر امروز در سطح جهان شد‪ .‬فرهنگ و تمدن و جامعه غرب را محققانه شناخت و‬ ‫سپس بازگشت به اسالم و خود را با رنج و کوشش و تفکر و تعليم و مبارزه مداوم و‬ ‫مطالعه اسالم و شناخت قرآن و عرفان و فرهنگ در سرنوشت مردم و مملکت و‬ ‫حکومتهای اسالمي‪ ،‬جامعه هند و استعمار جهاني و شرکت فعاالنه سياسي و ادبي و‬ ‫هنری و فلسفي و عملي در مبارزه استقالل طلبي و عدالت خواهي و ضد استعماری‬ ‫شناخت و باالخره با خودشناسي و خودسازی «به خود بازگشت» و خود را پس از‬ ‫گشت و گذار در همه آفاق و انفس جهان ديروز و امروز‪ ،‬يک شرقي مسلمان مترقي‬ ‫انديشمند آزادی خواه اشراقي فيلسوف مجاهد هنرمند اديب اسالم شناس‪ ،‬ساخت‪.‬‬ ‫اين است بازگشت به خويش‪.‬‬ ‫اين است در قرن بيستم بودن‪ ،‬اين است در جامعه عقبمانده استعمارزده اسالمي‬ ‫شرقي‪ ،‬يک روشنفکر بودن‪ .‬اين است در اين بن بست فلسفي و پوچي و عبث فکری و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪942‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫پريشان انديشي عصر ما‪ ،‬مکتب داشتن و جهان بيني بر مبنای اعتقادی استوار و اصيل‬ ‫داشتن‪ .‬اين است يک «علي گونه شدن» و‪ ...‬باالخره اين است محمد اقبال يک مسلمان‬ ‫تمام عيار‪ ،‬معمار «تجديد بنای تفکر اسالمي» در قرن ما‪.‬‬ ‫من بيماری قوميت پرستي ندارم اما واقعيت اين است که انديشه ايراني در‬ ‫سختترين شرايط سياسي در تاريخ اسالم نشان داد که حقيقت اسالم را نه آن چنان که‬ ‫بر او عرضه کردند بلکه آن چنان که آن را پنهان کردند تا تاريخ از ياد ببرد‪ ،‬دريافت و‬ ‫ايرانيان در آغاز اسالم‪ ،‬علي رغم همه تبليغات عالمگير بني اميه و بني عباس‪ ،‬حق‬ ‫پايمال شده و راه نخستين را در اسالم تشخيص دادند و نبوغ ايراني در قرن دوم و سوم‬ ‫و چهارم که عصر طاليي تمدن و فرهنگ اسالم بود بزرگترين و شايد به گفته‬ ‫عبدالرحمن بدوی مصری تنها عامل گسترش فرهنگ و روح و معنويت تمدن اسالمي‬ ‫بود‪ 9‬و شگفت اين که امروز نيز در نهضت رنسانس اسالمي و احيای روح و حرکت و‬

‫‪ . 9‬اين علما و محققان ملي اخير که برای تضعيف اسالم مي گويند ايرانيان برای فرار از ماليات (جزيه) ظاهراً به اسالم‬ ‫گرويدند‪ ،‬نه تنها از تاريخ چيزی نمي دانند و حتي شعور اين را ندارند که بدانند با ماليات‪ ،‬مذهبي گسترش نمي يابد‪ ،‬بلکه‬ ‫بزرگترين اهانت را به يک ملت روا مي دارند‪ ،‬ملتي که در راه عقيده خويش خونها داده است – و حتي پيش از اسالم در‬ ‫نهضت مزدک – متهم مي کنند که به خاطر فرار از پرداخت ماليات‪ ،‬دين و مليت خود را رها کرده است‪ .‬اين اجداد شما‬ ‫محققان‪ ،‬چنين آدمهای مالياتي بوده اند‪ ،‬نه ملت ايران‪ .‬ملتي که باغ خونين نوشيروان را دارد با بيست هزار شهيدی که برای‬ ‫عدالت‪ ،‬از سردر خاک غرس شدند‪ .‬اين باغ نيم قرن بعد به برگ و بار نشست و اسالم در ايران يعني اين! و اين وارثان آن‬ ‫دبيران‪ ،‬که هنوز لب از مديحه سرايي جباران نبسته اند و همچون سحره فرعون‪ ،‬قلم به سيماب فريب‪ ،‬مي آاليند و دست در‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪943‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫بيداری فکر اسالمي و جامعههای خواب آلوده مسلمان‪ ،‬نخستين بنيان گذار و پيشگام‬ ‫آن سيد جمال اسد آبادی از ميان ما است و باالخره ادامه دهنده نهضت او عالمه اقبال‬ ‫بزرگ هم‪ ،‬خطابش به ما ايرانيها که ميگويد‪:‬‬ ‫چون چراغ الله سوزم در خيابان شما‬ ‫ای جوانان عجم‪ ،‬جان من و جان شما‬ ‫حلقه بر گردم زنيدای پيکران آب و گل‬ ‫آتشي در سينه دارم از نياکان شما!‬ ‫اين سخن را برای تفاخر ملي و رجزخواني قومي نگفتم‪ ،‬گفتم تا روشنفکران آگاه‬ ‫و دردمند جامعه ما مسئوليت خويش را در اين کار احساس کنند‪.‬‬ ‫والسالم‬ ‫***‬

‫کار جعل تاريخ و وضع لقب اند و باغ شداد را بهشت عدن مي خوانند و جالد بيست هزار عدالتخواه را انوشه‪-‬روان عادل!‬ ‫اينها را چه مي فهمند؟ در قاموس اينها مليت چيزی است جدا از ملت‪ .‬هر که بر گرده ملت سوار شود و موبدان و مستوفيان و‬ ‫مطربان و دلقکان و مغنيان و منجمان و فال بينان و کنيزان و خواجه سرايان و دبيران و مورخان درگاه را نواله بخشد‪ ،‬مليت و‬ ‫ميهن و مذهب و غيره هم اوست! (ر‪.‬ک‪ .‬قصيده فرخي در مدح سلطان محمود ترک) (‪)99‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪942‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫یادداشتها‌و‌توضیحات‌ناشر‬ ‫‌‬

‫)‪ - (3‬اشاره به کالم علي (ع) در خطبه ‪ 639‬نهجالبالغه است‪« :‬ايهاالناس سلوني‬ ‫قبل أن تفقدوني‪ ،‬فألنا بطرقالسماء اعلم مني بطرق االرض‪» ...‬‬ ‫***‬ ‫)‪ - (4‬اشاره به قسمتي از نامه علي (ع) است به عثمان بنحُنيف انصاری‪ ،‬عامل امام‬ ‫در بصره‪ .‬به امام خبر رسيد که در بصره عاملش را مهمانيای دعوت کردهاند و وی‬ ‫پذيرفته و بر سر سفره حاضر شده است‪:‬‬ ‫علي (ع) در قسمتي از اين نامه (نامه‪ )45‬چنين ميگويد‪:‬‬ ‫ولو شئت الهتديت الطريق الي مصفي هذا العسل‪ ،‬ولباب هذاالقمح‪ ،‬و نسائج‬ ‫هذاالقز‪ ،‬ولکن هيهات ان يغلبني هوای‪ ،‬و يقودني جشعي الي تخير االطعمهً و لعل‬ ‫بالحجاز اواليمامهً من ال طمع له فيالقرص و ال عهد له بالشبع‪ ،‬او ابيت مبطانا و حولي‬ ‫بطون غرثي و اکباد حری‪ .‬او اکون کما قال القائل‪:‬‬ ‫و حسبک عارا ان تبيت ببطنه‬ ‫و حولک اکباد تحن الي القد‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪941‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫«أ أقنع من نفسي بان يقال‪[ :‬هذا] اميرالمومنين‪ ،‬و ال اشارکهم في مکاره الدهراو‬ ‫اکون اسوهً لهم في جشوبهً العيش‪» ..‬‬ ‫***‬ ‫)‪ - (5‬در خصوص انجمن علمای مغرب نگاه کنيد به افضل الجهاد‪ ،‬از عمار‬ ‫اوزگان‪ ،‬ترجمه فارسي‪.‬‬ ‫***‬ ‫)‪ - (2‬نگاه کنيد به کافي از کليني رحمهً اهلل عليه‪ ،‬کتاب االيمان والکفر‪ ،‬باب‪:‬‬ ‫«االهتمام بامور المسلمين و النصيحهً لهم ونفعهم» و از جمله احاديث زير‪:‬‬ ‫حديث ‪« :9‬عليبنابراهيم‪ ،‬عن ابيه‪ ،‬عن النوفلي‪ ،‬عن السکوني‪ ،‬عن ابي عبداهلل عليه‬ ‫السالم قال‪ :‬قال رسول اهلل‪:‬‬ ‫«من اصبح اليهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»‬ ‫حديث ‪ :4‬محمدبن يحيي‪ ،‬عن احمدبن محمدبن عيسي‪ ،‬عن ابن محبوب‪ ،‬عن‬ ‫محمدبن القاسم الهاشمي عن ابي عبداهلل عليه ااسالم قال‪:‬‬ ‫«من لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪951‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫حديث‪ :5‬عنه عن سلمهً بن الخطاب‪ ،‬عن سليمانبنسماعهً‪ ،‬عن عمه عاصمالکوزی‬ ‫عن ابي عبداهلل عليه السالم ان النبي صلي اهلل عليه و آله قال‪:‬‬ ‫«من اصبح اليهتم بامور المسلمين فليس منهم و من سمع رجال ينادی ياللمسلمين فلم‬ ‫يجبه فليس بمسلم»‬ ‫***‬ ‫)‪ - (3‬در مورد "ستاره شمال آفريقا" نگاه کنيد به افضل الجهاد از عمار اوزگان‪،‬‬ ‫ترجمه فارسي‪.‬‬ ‫***‬ ‫)‪ - (2‬درباره اين شعار نيز نگاه کنيد به افضل الجهاد از عمار اوزگان‪ ،‬ترجمه‬ ‫فارسي‪.‬‬ ‫***‬ ‫)‪ - (1‬تقيزاده در نطق خود در مجلس دوره پانزدهم (هفتم بهمن ‪ )9363‬راجع به‬ ‫تمديد قرارداد نفت (‪ )9133‬چنين گفته است‪..« :‬روز آخر کار به ناگهاني صحبت‬ ‫تمديد مدت را به ميان آوردند و اصرار ورزيدند‪ ...‬ما چند نفر مسلوباالختيار‪ ....‬ليکن‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪959‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫هيچ چارهای نبود‪ ....‬اگر در اين کار قصوری يا اشتباهي بوده تقصير آلت فعل نبوده‪،‬‬ ‫بلکه تقصير فاعل بوده که بدبختانه اشتباهي کرد و نتوانست برگردد‪»....‬‬

‫‪9‬‬

‫***‬ ‫)‪ - (91‬استناد به پايان خطبه ‪ 913‬نهجالبالغه‪:‬‬ ‫«لبس االسالم لبس الفر و مقلوبا»‬ ‫نيز‪.‬ر‪.‬ک‪ .‬به حج‪ .‬مجموعه آثار ش‪. 2‬‬ ‫***‬ ‫)‪ - (99‬قصيده فرخي در مدح سلطان محمود به مناسبت فتح سومنات‪ .‬برخي از‬ ‫ابيات اين قصيده به شرح زير است‪:‬‬ ‫فسانه گشت و کهن شد حديث اسکندر‬ ‫سخن نو آر که نو را حالوتيست دگر‬ ‫‪........‬‬

‫‪ . 9‬نگاه کنيد به نطقهای دکتر مصدق دردوره شانزدهم مجلس شورای ملي جلد اول‪ ،‬دفتر دوم‪ .‬انتشارات مصدق (ش‬ ‫‪ )4‬ص ‪.12‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪956‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫يمين دولت‪ ،‬محمود‪ ،‬شهريار جهان‬ ‫خدايگان نکومنظر و نکو مخبر‬ ‫شبي که روز و شب او را جز اين تمنا نيست‬ ‫که چون زند بت و بتخانه بر سر بتگر‬ ‫‪........‬‬ ‫بلي سکندر سرتاسر جهان برگشت‬ ‫سفر گزيد و بيابان بريد و کوه و کمر‬ ‫وليکن او زسفر آبزندگاني جست‬ ‫ملک رضای خدا و رضای پيغمبر‬ ‫وگر تو گوئي در شأنش آيت است‪ ،‬رواست‬ ‫نيم من اين را منکِر که باشد آن منکَر‬ ‫به وقت آن که سکندر همي امارت کرد‬ ‫نبد نبوت را بر نهاده قفل به در‬ ‫به وقت شاه جهان گر پيمبری بودی‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪953‬‬

‫اقبال مصلح قرن اخير‬

‫دويست آيت بودی‪ ،‬به شأن شاه اندر‬ ‫‪........‬‬ ‫هميشه تا علوی را نسب بود به علي‬ ‫هميشه تا عمری را شرف بود به عمر‬ ‫خدايگاني جز مر تو را‬

‫همي نسزد‬

‫خدايگان جهان باش و از جهان برخور‬ ‫جهان و مال جهان سر به سر خنيده تست‬ ‫به شهرياری و فيروزی از خنيده بچر‬ ‫فاعتبروا يا اولي االبصار‪!!......‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪954‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ما و اقبال‬

‫‪...‬اما از برخي مکتبها‪ ،‬اثرها و آدمها نميتوان ابداً حرفي نزد‪ .‬دنيا از آنها حرف‬ ‫ميزند‪ ،‬مردم همه‪ ،‬بيش و کم از آنها نامي شنيدهاند و يادشان همه تکرار ميشود‪ .‬اينها‬ ‫را ديگر نميتوان‪ ،‬به کلي منکر شد‪ ،‬به سکوت برگزار کرد‪ .‬به هر حال بايد از آنها‬ ‫چيزی گفت‪ ،‬تا ندانند که خيلي چيزها هست که از آن‪ ،‬هرگز‪ ،‬هيچ نشنيدهاند‪ ،‬چرا که‬ ‫از آن هيچ نميگويند‪.‬‬ ‫اما چگونه؟ چگونه ميتوان از اينها که هم «ناجورند» و «ناهنجار» و هم نميشود که‬ ‫اصالً «صدايشان را در نياورد» و «از بيخ‪ ،‬پاک‪ ،‬عرب شد» حرفي زد؟‬ ‫صنعت ادبي «ساعتها و سالها‪ ،‬صفحهها و کتابها‪ ،‬حرف زدن‪ ،‬بيآنکه هيچ حرفي‬ ‫زده شود»! که خود چندين شيوه دارد و به انواع و اقسام بسياری منقسم ميشود‪ ،‬و از‬ ‫آن جمله است‪« :‬مناقب و فضائل و محاسن و مقامات و کرامات» پيامبر‪ ،‬امام‪ ،‬قرآن‪،‬‬ ‫اسالم‪ ،‬علم‪ ،‬تشيع‪ ،‬اجتهاد‪ ،‬واليت‪ ،‬امامت‪ ،‬عدل‪ ،‬حق‪ ،‬قسط‪ ،‬امربه معروف‪ -‬نهي از‬ ‫منکر‪ ،‬شهادت‪ ،‬علي‪ ،‬حسين‪ ...،‬را به طريق «تنسيق الصفات» رديف کردن و عاليترين‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪952‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ستايشهايي را که قوه واهمه شاعران و خيالبافان و سخنپردازان قدرت خلقش را‬ ‫دارد نثار آنان ساختن و کتاب فضلي در هر باب تصنيف کردن‪ ،‬که آب بحر هم‬ ‫کافياش نباشد که «ترکني سر انگشت و صفحه بشماری» و با اين همه‪ ،‬کلمهای که به‬ ‫کار شناختن و فهميدن آيد‪ ،‬از زبان يا قلم‪ -‬به تصادف يا غفلتي حتي‪ -‬بيرون نپريدن‪ ،‬به‬ ‫گونهای که يک ملت‪ ،‬شب و روز‪ ،‬هر هفته و هر ماه و هر سال‪ ،‬کار و زندگي و فکر و‬ ‫دينش را ورد و ذکر علي و فاطمه و حسين و زينب و واليت و شهادت و انتظار کرده‬ ‫است و تمامي نيروی ايمان و مايه فرهنگ و مسئوليت علمي اسالم ما وقف سخن گفتن‬ ‫از اينها ميشود و هنرمندی و هوشياری را ببين که با اين همه‪ ،‬اينها کلماتي مرموز و‬ ‫اسامي قدسي مجهولي ماندهاند که اکنون‪ ،‬برای يک کتابخوان آگاه ما‪ ،‬شناختن‬ ‫«چارلي» از شناختن «علي» آسانتر است‪ ،‬و به فارسي‪ ،‬آنچه درباره بودا و ژاندارک‬ ‫داريم‪ ،‬عميقتر‪ ،‬علميتر و شيواتر است از آنچه ميتوان درباره محمد و زينب خواند‪.‬‬ ‫در هيچ گوشه شرق و غرب عالم‪ ،‬به اندازه ما در «فضيلت علم» سخن نميگويند و‬ ‫کدام گوشه دنيا است که همچون ما‪ ،‬اساساً ندانند مقصود از اين کلمه چيست؟‬ ‫يک جزوه کوچک که درباره هگل‪ ،‬دکارت‪ ،‬سارتر يا راسل ميخوانيم‪ ،‬بيش و‬ ‫کم ميفهميم که کيست و حرفش چيست و چه کارهايي کرده‪ ،‬چه نظرياتي ويژه‬ ‫خويش دارد؟ اما تمام عمر ميشنويم که‪:‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪953‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«ما پيروان مذهب جعفریايم‪ ،‬امام جعفر صادق مؤسس مذهب شيعه است‪ ،‬فقه‬ ‫حقيقي اسالم‪ ،‬فقه جعفری است‪ ،‬مقام علمي امام صادق در جهان‪ ،‬بيبديل و نظير است‪،‬‬ ‫چهار هزار شاگرد تربيت کرده است‪ ،‬در تمام علوم متبحر و صاحبنظر است‪ ،‬بسياری از‬ ‫رشتههای علمي‪ ،‬غيرمذهبي را نيز تدريس ميکرده است‪ ،‬حتي جابربن حيان پدر علم‬ ‫شيمي قديم‪ ،‬شاگرد وی بوده و جز امام استادی نداشته است‪ ،‬پدرش شکافنده علوم‬ ‫لقب دارد و‪ »...‬ولي کيست که يک نظريه تازه در يک رشته يا حتي يک موضوع از‬ ‫امام‪ -‬امامي که مؤسس مذهب ما است‪ -‬به گوشش خورده باشد؟‬ ‫برای شناختن امام صادق هم‪ ،‬ما تنها ملت جعفری جهان‪ ،‬بايد زبان خارجي بياموزيم‬ ‫تا بتوانيم مثالً با کار دانشمندان استراسبورگ در شناخت نظريات علمي تازه و‬ ‫شگفتانگيز امام خويش آشنا شويم‪.‬‬ ‫اين است هنر حرف زدن و مکرر و مدام حرف زدن و هيچ حرفي نزدن!‬ ‫راه دوم‪ ،‬چهرهها را نيمرخ نشان دادن است و از افکار و آثار‪ ،‬همچون کتابي سخن‬ ‫گفتن که صفحاتي از اوايل و اواخر و اواسطش سقط شده است!‬ ‫اين است که خيلي از اين شخصيتهايي را که نميتوان مطلقاً به سکوت برگزار کرد‬ ‫و بايد از آنان چيزی گفت‪ ،‬ما سانسور شده ميشناسيم‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪952‬‬

‫ما و اقبال‬

‫از آن جمله است‪ ،‬محمد اقبال‪ ،‬که چهره ادبياش شاعری است پارسيگوی در هند‬ ‫و چهره سياسياش متعلق به سفارت پاکستان و يادآور محافل گرم و باشکوه و فراموش‬ ‫نشدني تحت عنوان «شب اقبال» که طبق معمول سنواتي بر اساس قرارداد «مبادالت و‬ ‫مناسبات فرهنگي» و اصل «حسن همجواری» برگزار ميشود‪.‬‬ ‫اقبال را به شاعری و پارسيگويي ستودن آنچنان است که پيشوای متفکر و انقالبي‬ ‫چون لوتر را به عنوان «مردی دارای زيبايي اندام که خط بسيار خوشي هم داشت» به‬ ‫دنيای مسيحيت معرفي کنيم‪.‬‬ ‫به راستي اقبال را چگونه بايد معرفي کرد؟ پيش از آن‪ ،‬بايد به معرفي خود بپردازيم‪.‬‬ ‫اين مهمتر است‪.‬‬ ‫شيخ گفت‪ :‬در محفلي من چهارده دليل آوردم و خدا را اثبات کردم‪ .‬شمس‬ ‫تبريزی در پاسخ ميگويد‪ :‬من از جانب خدا از سرکار متشکرم‪ .‬مرد! «تو برو خود را‬ ‫اثبات کن»‪ ،‬خدا به اثبات تو نياز ندارد‪.‬‬ ‫توصيه شمس يک قانون کلي و هميشگي است‪ .‬خدا‪ ،‬مذهب‪ ،‬تمدن‪ ،‬فرهنگ‪،‬‬ ‫ايدئولوژی‪ ،‬شناختها‪ ،‬مسئوليتها‪ ،‬راهها و آرمانها‪ ،‬حقها‪ ،‬و نيز پرداختن به چند و‬ ‫چون مردها و مکتبهای بزرگ جهان ما و تاريخ ما‪« ،‬همه»‪ ،‬هنگامي ميتواند سرگرمي‬ ‫فکری‪ ،‬سربندی علمي‪ ،‬تحقيقات بيمعني‪ ،‬ذهنيت بازی پوچ‪ ،‬معارف عبث‪ ،‬علوم عقيم‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪951‬‬

‫ما و اقبال‬

‫رنجهای بيثمر‪ ،‬جهد و نقد و جهاد و اجتهادهای بيهدف‪ ،‬ذوقيات بيروح و بيدرد و‬ ‫تنقالت ذهني و تفننات لفظي و فاضلنماييهای حقير نباشد و از آنچه در عمق واقعيت‬ ‫و صميم حقيقت و تب و تاب زمان و زندگي و انسان و رنج و نياز راستين يک نسل‬ ‫ميگذرد‪ ،‬پرت و بيگانه ننمايد‪ ،‬که پيش از هر کاری‪ ،‬به «اثبات خويش» بپردازيم و‬ ‫ببينيم که به راستي چه هستيم و بدانيم که به درستي چه ميخواهيم؟‬ ‫مرد فاضلي که تحصيالت قديم و علوم ادبيه و عربيهای در سطوح باال داشت‪ ،‬از بد‬ ‫روزگار‪ ،‬ناچار‪ ،‬با همه فضل و علم و ادب‪ ،‬محضردار شده بود و يکي از دفاتر اسناد‬ ‫رسمي تهران را اداره ميکرد‪.‬‬ ‫وی‪ ،‬جز معلومات ادبي و زبان عربي‪ ،‬طبع شعری هم داشت و از اينکه هم‬ ‫استعدادش و هم علمش اينچنين بيحاصل و معطل مانده است تأسف ميخورد‪.‬‬ ‫دريغش آمد که زبان عليوارش در کام ماند و ذوالفقارش در نيام‪ ،‬تصميم گرفت‬ ‫علم و هنرش را به کار اندازد‪ ،‬شعر بگويد‪ ،‬اما هرچه ميجست موضوعي نمييافت‪.‬‬ ‫باالخره کاری که کرد اين بود که «تمام بخشنامههای رسمي اداره کل ثبت کشور را به‬ ‫دفاتر اسناد رسمي از سال ‪ 9391‬تا آبانماه ‪ 9363‬به زبان عربي به نظم در آورد»‪.‬‬ ‫ما محقق دانشکده ادبيات نيستيم‪« ،‬رساله تحقيقاتي»‪« ،‬مقاله فاضالنه» و «تتبعات‬ ‫محققانه» و «تفحصات عالمانه» در باب شرح حال يکي از ارباب علم و ادب‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪921‬‬

‫ما و اقبال‬

‫نمينويسيم‪ ،‬شدت عالقه و دلبستگي پرشور به زبان مادری هم نيست که ما را به‬ ‫شناخت اقبال عالقمند کرده باشد‪ .‬حتي رفع نياز علمي و يا احساس ديني ما را به سراغ‬ ‫اقبال نفرستاده است‪ .‬اساساً‪ ،‬هدف اين نيست که در نهايت بفهميم که عالمه اقبال که‬ ‫بود و چهها داشت؟ يعني که علم برای علم!‬ ‫ميخواهيم ببينيم که برای پاسخ گفتن به نياز خويش در اين عصر‪ ،‬از اقبال چهها‬ ‫ميتوانيم گرفت؟ مسأله اين است‪ .‬يعني که علم برای «هدايت»‪« ،‬رشد»‪ ،‬فالح‪ .‬برای‬ ‫«انسان»‪ .‬و در اينجا‪ ،‬نه باز برای آن انسان کلي‪ ،‬مجرد‪ ،‬عام‪ ،‬که برای ما‪ ،‬ما که در اين‬ ‫منطقه از زمين و در اين دوره از زمان‪ ،‬با «تاريخ»‪« ،‬رنج»‪« ،‬ايمان» و «سرنوشت» ويژه‬ ‫خويش مشخص شدهايم و دشواریهای خويش را داريم و ناچار مسئوليتهای خاص‬ ‫خويش را‪.‬‬ ‫انسان‪ ،‬به گفته سارتر‪ ،‬يک «وضع» است‪ ،9‬آنچه «وجود» او را‪ ،‬به معني‬ ‫اگزيستانسياليستي آن‪ ،‬اثبات ميکند مرزهايي است که «وضع انساني» را مشخص‬ ‫ميسازد‪ ،‬چه‪ ،‬از آن رو که در مکتب وجودی وی‪ ،‬ماهيت انسان متأخر بر وجود او‬ ‫است‪ ،‬ناچار‪ ،‬تنها حد و فصلي که او را «تعريف» ميتواند کرد‪« ،‬وضع» او است‪ .‬مقصود‬

‫‪Situation humaine. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪929‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اثبات اين نظريه نيست‪ ،‬زيرا سخن بر سر انسان کلي نيست‪ ،‬بر سر ما انسانهايي است که‬ ‫به عنوان يک «امت»‪ ،‬تاريخ و فرهنگ و ايمان و درد و نيازی مشترک داريم و ناچار‪،‬‬ ‫در جستجوی سرنوشت ويژه خويشيم و طبيعتاً‪ ،‬اين خودآگاهي‪ ،‬مسئوليت ويژهای را نيز‬ ‫متوجه ما کرده است‪.‬‬ ‫«ما»‪ ،‬در يک کلمه‪ ،‬يعني‪« :‬ما مسلمانها»‪.‬‬ ‫و در باره اثبات وجودی اين «ما» است که استدالل سارتر‪ -‬اگر در باب آنچه وی از‬ ‫آن سخن ميگويد مبهم يا حتي مردود باشد‪ -‬درست و دقيق مينمايد‪ ،‬زيرا‪ ،‬نخستين‬ ‫گام در راه شناخت خويش و رسيدن به يک «خودآگاهي راستين وجودی» پاسخ گفتن‬ ‫به اين سؤال است که‪« :‬ما اکنون در کجای تاريخ قرار داريم؟ در اين مرزبندیها و‬ ‫صفآراييها و جبههگيریها و جهتها‪ ،‬موضع ما کجا است»؟‬ ‫اگر «جايگاه تاريخي» و «موضع جهاني» خويش را بتوانيم به راستي تعيين کنيم‪،‬‬ ‫خود را به درستي «تعريف» کردهايم و در اينجا است که احساس «خودآگاهي»ای که‬ ‫خواهيم داشت‪ ،‬احساسي صادق است‪ ،‬چه‪ ،‬غالباً‪ ،‬آنچه را «خودآگاهي» ميناميم‬ ‫مغشوش و منحرف است‪ ،‬زيرا عناصر بسياری از وجود غير در ما حلول کرده‪ ،‬و‬ ‫اغراض تلقيني و تزريقي و تقليدی‪ ،‬فطرت تاريخي ما را آلوده است و «بيگانه»‪ ،‬به جای‬ ‫«خود»‪ ،‬در ما خانه کرده و طبيعي است که «خودآگاهي» آنکه استحاله شده و به غير‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪926‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بدل گشته و با خود بيگانه شده است‪ ،‬احساس کاذبي بيش نيست و با اين احساس‪ ،‬درد‬ ‫و نيازی که در خود مييابد‪ ،‬مسئوليتي که به دوش ميگيرد‪ ،‬راه حلي که ميجويد و‬ ‫انتخابي که ميکند همه موهوم و پرت و بيمعني است و اساساً آرمانهايش هرچند‪ ،‬به‬ ‫طور مجرد‪« ،‬متعالي» و‪ -‬در جای ديگر‪« -‬درست» نيز باشد‪ ،‬در او‪ ،‬و در وضع او‪ ،‬بيپايه‬ ‫و‪ ،‬به معني دقيق کلمه‪« ،‬بيجا»‪ -‬بي «جا»‪ -‬است‪.‬‬ ‫اگر به راستي معترفيم که پيش از هر چيز‪ ،‬و به تعبير شمس‪ ،‬پيش از اثبات وجود‬ ‫خدا‪ ،‬و به زبان امروز‪ ،‬پيش از اثبات حق و باطل هر مذهب يا مکتبي‪ ،‬کشف هر‬ ‫ايدئولوژیای‪ ،‬و انتخاب هر راهي و دست يازيدن به هر عملي‪ ،‬بايد در پي «اثبات‬ ‫وجود خويش» باشيم‪ ،‬بايد «وضع انساني» خويش را بشناسيم و به معني دقيق اين‬ ‫اصطالح عميق‪« ،‬حيثيت»‪ 9‬خود را مشخص سازيم و از اين طريق به «شخصيت وجودی»‬ ‫خود پي بريم‪.‬‬ ‫«جايگاه تاريخي» و «موضع جهاني» ما را اين مرزها معين ميسازد‪:‬‬

‫‪ . 9‬حيثيت‪ ،‬از حيث به معني جايگاه و موضع انسان است و معني عميق و غني اصطالحي آن که در زبان ما مترادف‬ ‫شخصيت است‪ ،‬نشان مي دهد که در بينش ما‪ ،‬آنچه را سارتر مي خواهد بگويد و جامعه شناسان علمي گفته اند‪ ،‬شناخته بوده‬ ‫است و در فرهنگ ما گاهي بوده است که شخصيت انساني حيثيت اجتماعي معين مي کند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪923‬‬

‫ما و اقبال‬

‫شرق‪ :‬ما شرقيايم‪ ،‬و اين کلمه تنها يک نام جغرافيايي نيست‪ .‬از يک نوع بينش‪،‬‬ ‫روح و گرايشي حکايت ميکند که در فرهنگها‪ ،‬تمدنها‪ ،‬مذهبها و شيوه جهانبيني‬ ‫و زندگي و سنخيت انساني ما منعکس است وانگهي‪ ،‬اين بستگي‪ ،‬ما را در برابر آنچه‬ ‫«غرب» نام دارد‪ ،‬موضع مشخصي ميبخشد‪.‬‬ ‫اسالم‪ :‬ما مسلمانيم‪ .‬اسالم‪ ،‬قبل از هر چيز‪ ،‬برای ما يک مکتب اعتقادی است‪ ،‬ايمان‬ ‫و ايدئولوژی معيني است‪ .‬ولي فرق است ميان ايدئولوژیای که يا نوساخته است و يا به‬ ‫تازگي از جانب ملتي انتخاب شده است‪ ،‬با ايدئولوژیای که يک ملت‪ ،‬قرنها با آن‬ ‫زندگي کرده است‪.‬‬ ‫از اين رو است که اسالم‪ ،‬برای ما‪ ،‬در عين حال‪ ،‬تاريخ‪ ،‬زبان‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬بينش‪،‬‬ ‫اخالق‪ ،‬روابط اجتماعي‪ ،‬عاطفه‪ ،‬رفتار‪ ،‬نوعي جهانبيني و تلقي از انسان و زندگي‬ ‫است‪ .‬اين است که اسالم‪ ،‬جز «حقيقت»‪ ،‬به صورت يک «واقعيت» نيز در متن فرهنگ‬ ‫و فطرت ما و وجدان جمعي و روابط اجتماعي ما حضور دارد‪ ،‬و روشنفکران مسئولي‬ ‫که حتي‪ ،‬آن را به عنوان يک «حقيقت» نفي ميکنند‪ ،‬به نابينايي فاحشي دچار شدهاند‬ ‫اگر «واقعيت حي و حاضر» آن را در جان و جوهر در جامعه و فرهنگ تاريخ ملت‬ ‫خويش انکار کنند و ندانند که‪ :‬اسالم‪ ،‬نه يک «عقيده متافيزيکي» است که از مغزها‬ ‫بزداييم‪ ،‬نه عنصری در فرهنگ و واقعهای در تاريخ و روبنايي در جامعهمان‪ ،‬که بتوانيم‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪924‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بيهيچ ضرر و خطری نابودش کنيم‪ ،‬و نه يک جامه بر اندام شخصيت انساني ما که‬ ‫چون کهنه شود از تن به در آريم و با جامه نو و مد روزی عوضش کنيم‪ ،‬که اسالم‬ ‫عالوه بر آنکه يک ايدئولوژی است‪ ،‬برای ما‪ ،‬محتوای تاريخ‪ ،‬روح و خصلت فرهنگ‪،‬‬ ‫شيوه زندگي‪ ،‬رفتار فردی و اجتماعي‪ ،‬روح جمعي‪ ،‬و باالخره‪ ،‬تعيينکننده تلقي ويژه ما‬ ‫از جهان‪ ،‬رابطه ما با هستي و نيز تشکيلدهنده بنای ارزشي و بنياد انساني و فطرت‬ ‫وجودی ما است و بيشک‪ ،‬روشنفکر مسئولي که دامنه «مسئوليت» را نه در تنگنای‬ ‫حقير و سطحي و گذرای يک «موضعگيری پليتيک»‪ ،‬و در «تغيير مکانيکي» روابط‬ ‫توليد‪ -‬توزيع‪ -‬مصرف کاال ‪( -‬که فرهنگ غربي ميفهمد) بلکه در وسعت و ژرفا و‬ ‫اوج و اصالت و صالبت و سهمگيني و نگاهي مشرف و چندبعدی و جوهر شکاف و‬ ‫آفريننده و عمل ثوری «مقلب القلوب و االحوال انساني» مييابد‪ ،‬که در معادل اسالمي‬ ‫آن‪« ،‬ميثاق فطرت» و «رسالت نبوت و امامت» معني ميدهد‪ ،‬به خوبي آگاه است که‬ ‫«اسالمزدايي» انسانهای ما در جامعه بزرگ اسالمي‪ ،‬مصادره فجيعي است که آنان را تا‬ ‫سطح جوامعي تازه به دوران رسيده و ملتهايي نوساز‪ ،‬بيريشه و تهي‪ ،‬و حتي در چگونه‬ ‫بودن محتاج به کمک و مجبور به تقليد از غير‪ ،‬سقوط ميدهد و آنگاه افالسي اينچنين‬ ‫را‪ -‬که يک جامعه ريشهدار در تاريخي عميق‪ ،‬و سرمايهدار معني و فرهنگ را به فقر‬ ‫وفاقهای دهشتناک کشانده‪ ،‬و از هستي انساني خويش ساقط کرده و از همه ذخاير غني‬ ‫تغذيه وجودی محروم و با روح نيرومند و حياتآفرين‪ ،‬و ماهيتساز خويش بيگانه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪925‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ساخته‪ -‬هرگز با اعطای يک سيستم دولتي در توليد کاال و انتشار جزوههای‬ ‫ايدئولوژيک از طرف حزب نميتوان جبران نمود‪.‬‬ ‫تجربه ترکيه مدرن و نيز ارزيابي نسل متجددی که در جامعههای اسالمي از ايمان‬ ‫فرهنگ اسالمي بريدهاند و به جهان متمدن و فرهنگ پشيرفته غرب پيوستهاند‪ ،‬ميتواند‬ ‫چهره انسانهای ما را‪ ،‬در جامعهای که از محتوای تاريخي‪ -‬فرهنگي‪ -‬اخالقي تکوين‬ ‫يافته در اسالم‪ ،‬خالي شده است؛ به ما بنماياند‪ ،‬چهرهای که هر روشنفکر آگاه و اصيل‬ ‫و انسانشناسي را که دلي معنيياب دارد‪ -‬هر چند غيرمذهبي‪ -‬به نفرت و هراس افکند‪.‬‬ ‫يک متفکر فاقد مسئوليت‪ ،‬با رها کردن ايمان خويش به اسالم‪ ،‬ميتواند خود را از‬ ‫اسالم رها کند‪ ،‬اما روشنفکری که در قبال مردمش مسئول است و آگاهي و هدايت و‬ ‫بسيج قوم خود را بر عهده دارد و در جستجوی تفاهم و پيوند و خويشاوندی با مردم‬ ‫است‪ ،‬و ناچار به شناخت تاريخ و فرهنگ و زبان و ملتش نيازمند است و با روح جامعه‬ ‫و فطرت توده و احساسها و ارزشها و گرايشهای وی در ميآميزد و به راستي که با‬ ‫متن مردم خويش‪ ،‬سرشار از اخالص و صداقت و صميميت زندگي ميکند و با آنان‬ ‫نفس ميکشد‪ ،‬نميتواند چشم خويش را بر واقعيت عميق و نيرومندی که در عمق‬ ‫تاريخ و جان و وجدان مردمش ريشه دارد‪ ،‬فرو بندد‪ ،‬و همچون فيلسوفي مجردانديش‪،‬‬ ‫آنچه را نميپسندد‪ ،‬بيباک و الابالي‪ ،‬به دور اندازد و خود را آسوده کند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪922‬‬

‫ما و اقبال‬

‫مسلمان بودن‪ -‬به اين دو اعتبار‪ -‬ما را در برابر ايدئولوژیهای ديگر که به دعوت‬ ‫انسان ميپردازند‪ ،‬موضع خاص ميبخشد و نيز تاريخ و فرهنگ ما را مشخص مينمايد‪.‬‬ ‫تاريخي که مسير حرکت ما را ميسازد و «سرگذشتي» که در پيشبيني «سرنوشت» ما‬ ‫نقش اساسي دارد و فرهنگي که سرشت اجتماعي و انساني ما را ميآفريند‪.‬‬ ‫دنيای سوم‪ :‬ما به هر حال‪ ،‬جزئي الينفک از دنيای سوم به شمار ميآييم‪ .‬اين‬ ‫واقعيتي است که ما آن را انتخاب نکردهايم و بنابر اين‪ ،‬نه ميتوانيم انکارش کنيم و نه‬ ‫ناديدهاش انگاريم‪.‬‬ ‫اما‪« ،‬دنيای سوم»‪ ،‬امروز ديگر‪ ،‬تنها نام سادهای که ژئوپليتيک بر زبان ميراند و يا‬ ‫مرز جغرافياييای که آن را از غرب سرمايهداری و شرق مارکسيستي مشخص ميسازد‬ ‫نيست‪ ،‬بلکه‪ -‬آنچنان که فانون در تالش آن بود و به گونه شورانگيزی آرزو ميکرد‪-‬‬ ‫ميرود تا مفهوم يک «راه سوم» را بگيرد و در برابر دو دنيای زورمندی که همه‬ ‫آرمانهای قدسي انسان را به نوميدی کشاندند‪ ،‬تالش و تجربه ديگری باشد و اين است‬ ‫که ميتوان گفت‪ ،‬امروز‪« ،‬دنيای سوم» مفهومي وسيعتر و جدیتر از مصداق آن يافته‬ ‫است و هر چند که اين دنيا‪ ،‬از مجموعه کشورهای عقبافتاده و عقبزده تشکيل شده‬ ‫است و قدرت و ثروت و سالح و صنعت دو همسايه چپ و راست خويش را ندارد‪ ،‬اما‬ ‫دو گنجينه بزرگ را دارا است که آن دو دنيای غني و قوی آن را فاقدند‪ ،‬يکي ميراث‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪923‬‬

‫ما و اقبال‬

‫يک تاريخ عميق و لبريز از فرهنگ عظيم بشری است و ديگری‪ ،‬تجربه شکست اين دو‬ ‫حريفي است که يکي از «آزادی»‪« ،‬گنجي قاروني» نهاد و يکي از «برابری»‪« ،‬قصر‬ ‫فرعوني» و هر دو از «انسان» بردگاني ذليل و پيرواني پوک يا پليد‪ ،‬در پيشگاه بت‬ ‫«مصرف»!‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪922‬‬

‫ما و اقبال‬

‫قرن‌بیستم‬ ‫با اين همه‪ ،‬ما‪ -‬هم روشنفکرانمان‪ ،‬هم توده مردممان‪ -‬در اين قرن زندگي ميکنيم‬ ‫و بيش و کم‪ ،‬ناچار‪ ،‬بدان وابستهايم‪ .‬و مقصودم از قرن بيستم‪ ،‬مجموعه نظامها‪،‬‬ ‫ايدئولوژیها‪ ،‬روابط و شرايط‪ ،‬خصائص فکری‪ ،‬فرهنگي‪ ،‬اخالقي و تمامي دشواريها‪،‬‬ ‫بنبستها‪ ،‬شکستها و پيروزیها و زشتيها و زيباييهايي است که عصر ما و زندگي‬ ‫انسان عصر ما را در اين جهان ميسازد و عبارت است از‪:‬‬ ‫شکست کليسا و به حاشيه خزيدن نيروی مذهبي‪ ،‬رشد بورژوازی و طبقه متوسط و‬ ‫سقوط حکومت و حاکميت طبقه اشراف و ارباب و ارزشهای اشرافي و شخصيت‬ ‫گرفتن توده مردم‪ ،‬انقالب کبير فرانسه و انقالب صنعتي انگليس و در نتيجه‪ ،‬توسعه‬ ‫افکار آزاديخواهي و گرايش به سوی حکومت مردم‪ ،‬در برابر حکومت روحانيون و‬ ‫استبداد سالطين و اشراف فئودال‪ ،‬پيدايش «ماشين» و «استعمار» که به يمن توليد و‬ ‫غارت خارقالعاده اين دو‪ ،‬کاپيتاليسم و امپرياليسم جهان را به دو نيمه متضاد تقسيم‬ ‫کرد‪ ،‬و جامعه را به دو قطب متخاصم و انسان را قرباني فاجعههای بسيار‪ :‬ماترياليسم‬ ‫اخالقي يا فلسفي يا هر دو‪ ،‬زيربنا شدن اقتصاد‪ ،‬سقوط ارزشهای انساني و‬ ‫معنويتگرايي و حقيقتطلبي و عشق‪ ،‬و ظهور ارزشهای اقتصادی‪ ،‬ماديتگرايي‪،‬‬ ‫نفعطلبي و عقل حسابگر و علم سوداگر‪ ،‬به گونهای فراگير و مطلق‪ ،‬تشديد استثمار‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪921‬‬

‫ما و اقبال‬

‫نيروی کار طبقه محروم به وسيله ماشين و استعمار ملتهای مظلوم از طريق امپرياليسم‬ ‫نظامي‪ ،‬سياسي‪ ،‬فرهنگي و در نتيجه‪ ،‬گسترش «جنگهای طبقاتي» و «قيامهای ملي»‬ ‫عليه سلطه «کاپيتاليسم» و «امپرياليسم جديد» و نيرو گرفتن روح انديشه «ناسيوناليسم» و‬ ‫«سوسياليسم»‪.‬‬ ‫در آن سو‪ ،‬به لجن کشيده شدن دموکراسي‪ ،‬ليبراليسم‪ ،‬آزادی فردی و حرمت‬ ‫حقوق انساني‪ -‬که پس از انقالب کبير جان گرفته بودند‪ -‬با ظهور قدرت سرمايهداری‬ ‫و حکومت پول و کيش سوداگری و زرپرستي و حاکميت مطلق روح پست و پليد و‬ ‫دنيوی که در آن علم را و عشق را هم با پول‪ ،‬ميتوان خريد‪ ،‬و انسان‪ ،‬جز در رابطه‬ ‫توليد و مصرف‪ ،‬هيچ معنايي ندارد و «وجود»‪ ،‬جز مقدار «موجودی»‪ ،‬هيچ ارزش‪.‬‬ ‫و در اين سو‪ ،‬به لجن کشيده شدن آرزوهای بلند و نيازهای فطری و حياتي و‬ ‫اجتماعي انسان امروز‪ :‬اشتراک همه مردم در برخورداری از همه نعمتهای حيات و‬ ‫سرمايههای طبيعت‪ ،‬عدالت و برابری و توحيد اجتماعي و نفي نظام طبقاتي و ضعف يا‬ ‫حذف حکومت و نجات از بردگي اقتصادی و بندگي ماشينيسم و شفا از بيماری‬ ‫باخودبيگانگي سياسي‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬فکری و رهايي از شبکهبندی بوروکراسي‪ ،‬تجزيه‬ ‫وحدت انساني در نژادپرستي‪ ،‬قوميت‪ ،‬طبقه و تخصص‪ ،‬خشونت حاکم و تکنوکراسي‬ ‫و رهايي از جنون آزمندی‪ ،‬افزونخواهي‪ ،‬زراندوزی‪ ،‬رقابت خصمانه و ضداخالقي‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪931‬‬

‫ما و اقبال‬

‫سوداگری‪ ،‬تجملپرستي‪ ،‬دزدی‪ ،‬غارت‪ ،‬فريب‪ ،‬فساد‪ ،‬فرويديسم کثيف جنسي‪،‬‬ ‫سخافت فاحشه شخصيت زن‪ ،‬مزدوری فاحش نيروی کار‪ ،‬استخدام خائنانه علم و‬ ‫ابتذال متعفن زيبايي و هنر‪ ...‬پس از انقالب اکتبر‪ ،‬با ظهور استالينيسم و مائوئيسم که از‬ ‫کمونيسم‪ ،‬يک جامعه منجمد و سرد و خفقانآميز و هولناک سراپا بورکراتيک‬ ‫[ساخت]‪ ،‬بر اساس اکونوميسم و نظام دولتپرستي و کيش رهبرستايي که در آن‪،‬‬ ‫سياست‪ ،‬اقتصاد‪ ،‬عقيده‪ ،‬فلسفه‪ ،‬علم و ادبيات و حتي هنر و ذوق و زيبايي از طرف‬ ‫ادارات دولتي مربوطه بر همه ديکته ميشود و هر که کلمهای را غلط بنويسد يا خائن‬ ‫است و يا ديوانه! و هر ابتکاری حرام است و هر اجتهادی بدعت و هر تجديد نظری‬ ‫کفر و هرکه‪ ،‬هرجا و هر وقت‪ ،‬تا قيام قيامت‪ ،‬از نص کتاب منزل يا حديث نبي مرسل‬ ‫يا امر امام مفترض الطاعه يا حکم فقيه حاکم رسمي شرع يا فتوای رساله عمليه مرجع‬ ‫غفلت کند مهدورالدم است و نجس و ملعون و با رطوبت نميتوان با او مالقات کرد‪.‬‬ ‫و نام اين مکتب نه يک فرقه متعصب کهنه و تابويي مذهبي‪ ،‬که ايدئولوژی علمي‬ ‫مترقي و متحول انقالبي و ديالکتيک! و در سياست جهاني و انساني هم که يک‬ ‫بازرگان فرصتطلب‪ ،‬که امتياز ميگيرد و ايمان ميفروشد و همچون تشيع برای‬ ‫سلطنت صفوی و اسالم برای خليفه عربي و مسيحيت برای قيصر رومي و جادوگری‬ ‫برای فرعون قبطي‪ ...‬ايدئولوژی برايش ابزار تخدير مردم و توجيه حکومت است‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪939‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و اين است دستاورد انسان معاصر در طول پنج قرن تالش و دو انقالب بزرگ‪.‬‬ ‫پرستش خدا را که مظهر متعال تمامي ارزشهای مطلق انساني است رها کرد تا از ايمان‬ ‫به نيرويي حاکم بر او در هستي رها گردد و آزاديش‪ ،‬در رابطه با عالم وجود نيز‪،‬‬ ‫محدود نباشد و از خداپرستي به زرپرستي افتاد و آزادی‪ ،‬پس از قرنها که با پاکترين‬ ‫خونها آبياری شد‪ ،‬ثمرش را سرمايهداری چيد و چاق شد‪ ،‬و زن‪ ،‬حجاب و حرم را‪ ،‬با‬ ‫رنجهای بسيار‪ ،‬دور افکند تا شخصيت و اصالت آزاد و انساني خويش را بازيابد‪،‬‬ ‫بازيچه پليد بازار بيحرمت جنسيت و جاهليت شد و ابزار فريبای لذتپرستي و‬ ‫فلجسازی و فريب و انحصار تمامي ارزشهايش در اسافل اعضايش‪ .‬ايمان را به اميد‬ ‫علم از دست بگذاشت و علم را از خدمت به دين آزاد ساخت‪ ،‬علم او را به پوچي و‬ ‫شک و سياهانديشي کشاند و تمامي اميدها و ارزشها و ايمانهايش را از او بگرفت و‬ ‫در نيمه راه‪ ،‬گمراه و بيپناه‪ ،‬رها کرد و خود به خدمت قدرت و پول در آمد و‬ ‫بيطرف شد و بيجهت و نسبت به سرنوشت انسان و بيچارگي و گمراهي و رنج‬ ‫خاليق‪« ،‬بيمسئوليت»! شدت بهرهکشي و زشتي سرمايهداری و پليدی بورژوازی و‬ ‫پولزدگي و تبهکاری و موشصفتي و خوکمآبي و تجملپرستي و انحصارطلبي و‬ ‫تضاد طاقتفرسای طبقاتي و فقر و مصرفپرستي نظامي که در آن‪ ،‬پول بر کار حاکم‬ ‫است و ماشين بر انسان و لوکس بر ارزش و مصرف بر آرمان و قدرت بر حقيقت و‬ ‫سود بر زيبايي و جنسيت بر عشق و آنچه در جيب داری بر آنچه در جبين‪ ،‬انديشههای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪936‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بيدار و ارادههای آزاد و دلهای پاک و وجدانهايي را که هنوز تب و تابهای انساني‬ ‫در آن نمرده بود به عصيان کشاند و عشق به برابری و برادری ميان همه انسانها و نفرت‬ ‫از امتياز و انحصار و تضاد و تبعيض و حرص و زرپرستي‪ -‬که عميقترين و کهنترين‬ ‫احساسهای نوع انسان است و اساسيترين پايههای هميشگي و همهجايي اخالق و‬ ‫اصليترين تکيهگاهها و دعوتهای مذهب‪ -‬سراسر قرن نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم‬ ‫را در دنيايي که ماشين و استعمار‪ ،‬سرمايهداری و استثمار را به اوج خود رسانده بود‪ ،‬بر‬ ‫آشفت و بهشت موعود بورژوازی‪ -‬که بيحضور خدا و بينياز به دين‪ ،‬با عقل مادی و‬ ‫به رهبری علم و ياری تکنيک‪ ،‬بر پا شده بود‪ -‬جهنم شد‪ .‬تودههای محروم به قدرت‬ ‫رنج و نفرت و روشنفکران‪ ،‬به نور آگاهي و آتش عشق‪ -‬آگاهي بر واقعيت و عشق به‬ ‫حقيقت‪ -‬طوفاني بنياد برانداز برانگيختند به اين اميد که «طرحي نو در اندازند» و از نو‬ ‫فلکي دگر چنان بسازند که در آن‪ ،‬کار کاال نباشد و انسان مزدور سرمايه نگردد و‬ ‫آزادی تنها ميدان باز و بيمانعي برای ترکتازی سرمايهداران به شمار نيايد و علم اجير‬ ‫پول نشود و هنر کارش «سربند کردن» مردم در بند و «سرگرم کردن» طبقه بيکار‬ ‫بيعاری که نميدانند با اين همه پولهای غارت و اين همه ايام فراغت چه کنند نباشد و‬ ‫امتي بسازند که در آن همه از مواهب طبيعت و حيات برخوردار باشند و همه برابر‬ ‫زندگي کنند و هر کسي از نان و دانش و فرهنگ و هنر و آزادی و ارزشهای انساني و‬ ‫امکان تربيت و تکامل‪ ،‬به فراخور کاری که ميکنند و حقي که به دست ميآورد بهره‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪933‬‬

‫ما و اقبال‬

‫گيرد و شور و شوق عدالتطلبي و عشق شورانگيز به برابری و کين و نفرت از اين همه‬ ‫تبعيض و انزجار از زندگي پليد طفيليها (که به گفته راسل‪« :‬برای به دست آوردن اين‬ ‫همه ثروت و حيثيت‪ ،‬آقای کنت شما‪ ،‬جز متولد شدن‪ ،‬چه رنجي کشيدهايد»؟) و‬ ‫تحملناپذيری قانوني که در پناه آن‪ ،‬به گونه معجزهآسايي‪ ،‬پول‪ ،‬خودبهخود‪ ،‬بچه‬ ‫ميکند و صاحبش‪ ،‬زحمت شمردن آن را هم ندارد و تنها گرفتاری و رنج و ابتکارش‬ ‫خرج کردن آن است و يا بر هم نهادنش! تا آنجا پيش رفت که روشنفکران انقالبي و‬ ‫روحهای عدالتخواه‪ ،‬نظامي را آرزو ميکردند و حتي وعده ميدادند که در آن‪،‬‬ ‫بيتوجه به اينکه هر کسي چکاره است؟ چه ميکند و چگونه؟ چه لياقتي دارد و چه‬ ‫رنجي ميبرد و کارش چه ارزشي دارد؟ همه‪ ،‬تنها به اين دليل که موجودی انسانياند‪،‬‬ ‫از يک زندگي يکنواخت‪ ،‬به معني مطلق‪ ،‬برابر‪ ،‬برخوردار باشند! «برابری»‪ ،‬بر اساسي‬ ‫باالتر از «حق»! آن هم در نظامي بيدولت! چه جامعهای! نه زر حاکم است نه زور! بيش‬ ‫از آنچه نوع انسان در راه کسب «آزادی» قرباني داده بود‪ ،‬خون نثار «برابری» کرد و‬ ‫نتيجه؟ بيش از آنچه در آن راه ناکام ماند و بازيچه مسخره نظامي قاروني شد‪ ،‬در اين‬ ‫راه‪ ،‬فريب خورد و هر مجاهد عدالتخواهي‪ ،‬همچون قطعهسنگي در بنای اين اهرام‬ ‫فرعوني نصب شد‪ ،‬اهرام ثالثهای که در زير ميليونها قطعه سنگ نفيس و عزيز آن‪،‬‬ ‫جنازه سه شهيد مدفون است‪ :‬روح آزادی‬

‫و کمونيسم‬

‫و بر آستانه اين سه مزار‪ ،‬متولي مخوف‪ ،‬سرد‪ ،‬سنگ و صماءشان‪ :‬ابوالهول!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪934‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اکنون‪ ،‬ميتوان ضجه تلخ دردناک و دلخراش روح مجروح و نوميد انسان اين‬ ‫عصر را که در برزخ ميان اين دو دوزخ زمين‪ ،‬شکنجه ميشود‪ ،‬از حلقوم نويسندهای‬ ‫که عمر را در عشق دو بهشت آزادی و سوسياليسم سوخته و گداخته است‪ ،‬شنيد و‬ ‫رعد و برق ابرهای همه عالم را که در جانش ميگريند‪ ،‬در صدای سخنش حس کرد‪:‬‬ ‫« ‪...‬همهشان برگشتهاند‪ ،‬با چنگالهای خونين و خاکآلود‪»،‬‬ ‫«از گورستان آمدهاند‪ ،‬هيچکدامشان را نميتوان شناخت و»‬ ‫«ناچار‪ ،‬نميتوان از هم بازشناخت‪ .‬همه ماسک بر چهره»‬ ‫«دارند‪ ،‬ماسک جانوران نوظهوری که ددان را نيز از وحشت»‬ ‫«و عجب ميرمانند‪ .‬چه دنيای تباه و تيرهای! نه آب‪ ،‬نه آيينه‪»،‬‬ ‫«و نه نگاه ستارهای‪ ،‬آنها «تنهايي»‪« ،‬اميد» و حتي نوازش»‬ ‫« «خاطرههای خوب گذشتهها»يمان را از دستمان ربودند‪» .‬‬ ‫«روزهای پرآفتاب و داغ جواني! روزهايي که خدا»‬ ‫«همچون قنديلي بر سقف شبستان ما روشن بود و سياهي»‬ ‫«و سرما را ميسوزاند و ما در زير آن چه قصهها که از عشق»‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪935‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«ميگفتيم و چه آرزوها در سر ميپختيم‪ ،‬آرزوی فردايي که»‬ ‫«من و تو نانمان را با هم قسمت کنيم‪ ،‬راحت نفس بکشيم‪»،‬‬ ‫«دوست بداريم و خدا را که خوبي‪ ،‬زيبايي و حقيقت مطلق»‬ ‫«است و به زندگي و به اين جهان معني ميدهد‪ ،‬عاشقانه»‬ ‫«پرستش کنيم! »‬ ‫«اما‪ ...‬اکنون‪ ،‬آنها‪ ،‬با چنگالهای خونين و»‬ ‫«خاکآلود‪ ،‬از گورستان برگشتهاند! از واژههای عشق‪»،‬‬ ‫«آزادی‪ ،‬برابری‪ ،‬آگاهي‪ ،‬صلح‪ ،‬مردم‪ ،‬زيبايي‪ ،‬خير‪»،‬‬ ‫«حقيقت‪ ،‬کمال‪ ،‬ايمان و ارزش‪ ،‬مرثيهای بساز برای»‬ ‫« «خدا» و برای «انسان» »‪.‬‬

‫‪9‬‬

‫اما‪ ،‬نه! خدا «اليموت» است و انسان همپيمانش‪ ،‬حامل روحش و صاحب رسالتش و‬ ‫باالخره‪ ،‬جانشينش در اين طبيعت معنيدار و مقدس‪ ،‬که آيينه قدرت و خردمندی و‬

‫‪Chandell, ame solitaire,Paris Rosas P63 (A.H.D) Les murmurs d’une. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪932‬‬

‫ما و اقبال‬

‫زيبايي خدا است‪ ،‬و پيکرهای است زنده و خودآگاه‪ ،‬که بر «سنتهای خدا» ميگردد و‬ ‫ميرويد و ميپرورد و ميزيد و ميزايد و در دل هر ذره خاک تيرهاش‪ ،‬آفتابي ميتابد‬ ‫و بر زبان هر سنگريزهاش‪ ،‬دفتر هر برگش و «نطق آب و نطق خاک و نطق گل»ش‪،‬‬ ‫سخن عشق ميرود و شعر خدا ميتراود و‪ ،‬نه لشي است بيروح و بيشعور و نه تودهای‬ ‫بيمعني و بيهدف و سرد و سياه از عناصر باطل و عبث‪ ،‬که امواجي گوناگون و‬ ‫بيشمار‪ ،‬از اقيانوس بيکران وبيانتهای يک حقيقت‪ ،‬آينهای پاک و وفادار از آيات يک‬ ‫روح‪ ،‬يک شعور‪ ،‬يک وجود‪ ،‬که سرچشمه زاينده و تابنده «حيات» است و «حرکت» و‬ ‫«زيبايي» و «ارزش» و «آگاهي» و «کمال» و‪ ...‬تمامي آنچه به جهان‪ ،‬روح ميبخشد و به‬ ‫بودن‪ ،‬معني و به انسان‪ ،‬ارزش و به زندگي‪ ،‬مسئوليت و به حرکت‪ ،‬جهت‪ ...‬و با خدايي‬ ‫آنچنان و در جهاني اينچنين‪ ،‬انسان اين «خداگونه»ی آزاد و آگاه و آفريننده‪ ،‬که‬ ‫فرشتگان همه در پايش به سجود افتادهاند و زمين و آسمان و هرچه در اين ميانه است‬ ‫مُسخّرِ اويند‪ ،‬که «حقيقت» و «زيبايي» و «خير» را به نيروی «دانش» و «هنر» و «اخالق»‬ ‫صيد ميکند‪ ،‬که «عظمت» را ميستايد و «ارزشها» را ميپرستد و «آزادی» را ميجويد‬ ‫و از «جهانآگاهي» به «خودآگاهي» و از آن‪ ،‬به «خداآگاهي» ميرسد و آنگاه‪ ،‬از‬ ‫«روزمرگي» به «ابديت» و از «کثرت» به «وحدت» و از «نمودها» به «بود» و از‬ ‫«دنائتگرايي دنيا»‪ -‬در نگريستن و انديشيدن و انتخاب کردن و رفتن و زيستن و بودن‪-‬‬ ‫به «دورنگری و بلندگرايي آخرت» و از «معاش» به «معاد» و از «شرک به «توحيد»‪،...‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪933‬‬

‫ما و اقبال‬

‫که در «ترقي»‪« ،‬اسرا»ای تا «مسجداالقصای» جهان‪ ،‬و در «تکامل»‪« ،‬معراج»ی تا‬ ‫«سدرهالمنتها»ی تقرب‪ ،‬دو گزک مانده تا خدا و از آن هم نزديکتر! [ميرود]‪ ،9‬که با‬ ‫«روح خدا» نفس ميکشد و «فطرت خدايي» دارد و در برابر «معروف» و «منکر»‪ ،‬از‬ ‫«عشق» و «کين» لبريز ميشود و برميشورد و «خودآگاهي» به «بيگانگي» و «تنهايي»اش‬ ‫ميکشاند و اين «دنيا» را غربت مييابد و «خويشتن خدايي» خويش را‪ ،‬درآن‪،‬‬ ‫«تبعيدی»‪ ،‬و آنگاه‪« ،‬دغدغه غيب» و جستجوی «اصل» و آرزوی «وصل» و بيتابي‬ ‫«فرار» و بيزاری از «ماندن در آنچه هست» و اشتياق به «آن نميدانم کجايي که اينجا‬ ‫نيست»‪ ،...‬که از «بودن خويش» به ستوه آمده است‪ ،‬پيرهني تنگ است و او رويشي‬ ‫فراتر از عالم‪ ،‬و کفشي تنگ است و او بيتابي فرار ‪ ،...‬که ديگر‪ ،‬بودن‪ -‬آنچنان که‬ ‫هست‪ ،-‬ماندن‪ -‬آنجا که هست‪ ،-‬زيستن‪ -‬آنگونه که هست‪ ،-‬برايش حقير ميشود و‬ ‫خفقانآور ميشود و دني ميشود و او از علم فراتر ميرود و از عقل فراتر ميپرد و به‬ ‫هنری دست مييابد خدايي و کيميايي اعجازآفرين و ميآموزد که در «فنای» خويش‪،‬‬ ‫به «بقا» رسد و در نفي خويش‪ ،‬به «اثبات»‪ ،‬و در مرگ خويش‪ ،‬برای حيات انسان‪ ،‬به‬ ‫«شهادت» و در «بندگي»‪ ،‬به «آزادی» و در «طاعت»‪ ،‬به «طغيان»‪ ،‬و همه عمر‪ ،‬هر شب و‬ ‫روز‪ ،‬در هر پنج نوبتي که کوس سلطنت «حق» را بر بام عرش ميزنند‪ ،‬او‪ ،‬با هر‬

‫‪ . 9‬نگاه کنيد به معراج و اسراء در کتاب خودسازی انقالبي‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪932‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«تکبير»‪ ،‬همه عظمتهای صغير و کبرياييهای ذليل را تحقير ميکند و تمامي‬ ‫کروفرهای پوچ و های و هویهای دروغ و «ربوبيتها و «ملوکيت»ها و «الوهيت»هايي‬ ‫را که همه شر «وسواس» است و وسوسه مردم فريب افسونساز «خناس»‪ ،‬پشت گوش‬ ‫نهاده و پشتسر افکنده‪ ،‬و روياروی او که تنها ممدوح راستين و معبود متعال هر دل‬ ‫زيباييپرست و جان حقپرستي است‪ ،‬به پای ايستاده و عمر را‪ -‬که مشرکان و کافران‪،‬‬ ‫سراسر به سگدويي در طلب استخواني و پادويي در خدمت اربابي و عبوديت در‬ ‫پيشگاه معبودی و چاپلوسي در بارگاه ممدوحي و‪ ،‬به تعبير اقبال‪ ،‬همچون «سگي پيش‬ ‫سگي‪ ،‬سر به عبوديت خم کردن» و زور و زر و زن پرستيدن و بر در ارباب بيمروت‬ ‫دنيا به ذلت نشستن‪ ،‬و به بهای فروش شرف خويش‪ ،‬دستگيری و لطف از خواجگان‬ ‫گدايي کردن‪ ...‬ميگذرانند‪ -‬آری‪ ،‬عمر را به سالها و سال را به ماهها و ماه را به روزها‬ ‫تقسيم ميکند و هر روز‪ ،‬صبح که بيدار ميشود‪ ،‬ظهر که از کار بازميگردد‪ .‬عصر که‬ ‫سر کار ميرود‪ ،‬غروب که از کار بازميگردد و شب که ميرود تا بياسايد و به خواب‬ ‫رود‪ ،‬هر بار‪ ،‬به تأکيد‪ ،‬خطاب به «او» و اعالم به تمامي «طاغوتيان» و القای به «خويش»‪،‬‬ ‫تکرار ميکند که‪:‬‬ ‫«حمد و ثنا و سپاس و ستايش ويژه‪ -‬نه ارباب جبار لئيم‪ -‬که رب رحمن رحيم‬ ‫است‪ ،‬ملک و مالک راستين او است و ما تنها در برابر او است که سر به عبادت و‬ ‫عبوديت فرود ميآوريم و تنها و تنها از او است که کمک ميطلبيم‪ .‬آن هم نه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪931‬‬

‫ما و اقبال‬

‫کمکهای حقير و خواستهای خودخواهانه و دني‪ ،‬که «هدايت»! يافتن و رفتن بر‬ ‫راهي راست و حق‪ ،‬راه انسانهای نابي که پروردگان نعمتهای خدايياند‪ ،‬نه بدانديشان‬ ‫پليد و نه گمراهان پوچ‪»...‬‬

‫‪9‬‬

‫و باالخره‪ ،‬انساني که با خدا بيعت کرده است‪ ،‬و در توحيد حصار گرفته و «جان‬ ‫جامه تقوا» به تن دارد و به عرفان ميبيند و به دعا ميخواهد و از عبادت به جوهر‬ ‫ربوبيت ميرسد‪ 6‬و در عشق ميگذارد و در «امر» و «نهي» و «هجرت» و «جهاد» خود‪،‬‬ ‫انسان و جهان را دگرگونه ميسازد‪.‬‬ ‫فيتز جرالد‪ ،‬شاعر بزرگ انگليسي که در ترجمه رباعيات خيام‪ ،‬از ذوق و حتي‬ ‫انديشه خويش نيز مايههای هوشيارانه و هنرمندانه گذاشته است و بايد گفت‪ ،‬نه به‬ ‫ترجمه‪ ،‬که به بازآفريني آزاد شعر خيام پرداخته و اين مايه آن همه اثرگذاری و شهرت‬ ‫خيام در غرب بوده است‪ ،‬اين رباعي معروف را که‪:‬‬ ‫گر دست بدی بر فلکم چون يزدان‬ ‫برداشتمي من اين فلک را ز ميان‬

‫‪ . 9‬ترجمه مضمون سوره حمد يا فاتحه الکتاب که کليد قرآن است و نماز نيز‪ .‬سوره ثابت و مکرر هز نماز‪.‬‬ ‫‪ . 6‬العبان جوهره کنهها الربوبيه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪921‬‬

‫ما و اقبال‬

‫وز نو‪ ،‬فلکي دگر چنان ساختمي‬ ‫کازاده به کام دل رسيدی آسان‬ ‫بدينگونه ترجمه ميکند‪:‬‬ ‫«آه‪ ،‬عشق! ميشود که من‪ ،‬خدا و عشق هر سه با هم توطئهای ميکرديم و جهاني‬ ‫ديگر ميساختيم»؟ به گفته رادها کريشنان‪« :‬ما‪ ،‬اساساً‪ ،‬بدين توطئه فرا خوانده شدهايم»‪.‬‬ ‫اين سه‪ ،‬هرگز شکست نخواهند خورد‪ .‬همداستاني اعجازآفرين خدا‪ ،‬انسان و عشق‪،‬‬ ‫همدستي سحرآفرين زور‪ ،‬زر‪ ،‬و تزوير را‪ -‬به تعبير قرآن‪ -‬همچون کفي خواهد برد و‬ ‫زالل سيال «آدميت» که به «سوی خدا در شدن است» آشکارا خواهد شد و عليرغم‬ ‫«وسواس خناس» و سيطره «غاسق واقب» و افسون «نفاثههای پيوند گسل» و خنجر از‬ ‫پشت زدنهای «حاسدان خيانتکار»‪« ،‬روح خدا» در آدمي‪ ،‬حيات و حرکتي پيروز و‬ ‫سرشار از فالح و فضيلت و کمال خواهد آفريد و زمان‪ ،‬در نهايت‪ ،‬به چشم خواهد ديد‬ ‫که «زمين‪ ،‬پس از آنکه قرباني جور شده است و قلمرو حقکشي‪ ،‬غرقه در عدل خواهد‬ ‫شد و حق» و اين اراده تقدير است که‪:‬‬ ‫«مغضوبين محکوم زمين رهبران بشريت خواهند گشت و وارثان تاريخ»!‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪929‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ما «شرقي» هستيم و در برابر غرب‪ -‬که ميکوشد تا تمدن‪ ،‬فرهنگ و شيوه زندگي‬ ‫کردن و چگونگي انسان بودن را‪ ،‬آنچنان که خود ساخته است‪ ،‬مطلق سازد و جهاني‬ ‫به قيمت انکار ما و محو ماهيت ما و نفي تمامي ارزشهای ما‪ ،‬بر ما تحميل کند و از ما‪،‬‬ ‫مسخشدگاني بيچهره و بيوجود و در نتيجه‪ ،‬مقلد و بيمقاومت بسازد‪ -‬ميخواهيم‬ ‫بايستيم و بايد از سايه شوم و سياه اين ديو «فوالد زره»‪ -‬که خود را چون «غاسق واقب»‬ ‫بر سر اين عصر افکنده و به افسون کردن انسان و بلعيدن جهان مشغول است‪ -‬خود را‬ ‫در بريم و همه جان و جهانمان را به آن خورشيدی سپاريم که در سراسر عمر بشريت‪،‬‬ ‫روشني و عشق ميبخشيده است و اکنون در پس ابرهای هول وباليي که «هوا را تيره‬ ‫ميدارد‪ ،‬ولي هرگز نميبارد» پنهان مانده است‪.‬‬ ‫ما وابسته به «دنيای سوم»ايم‪ .‬گرچه اين شماره اکنون ديگر معنايي ندارد و بايد‬ ‫گفت «دنيای دوم»! که دنيای انسانها هميشه دو تا بود و هست و اگر‪ -‬به يک اعتبار‪ -‬به‬ ‫گفته آن نويسنده‪« ،‬ملت مجموعه انسانهايي است که درد مشترکي دارند»‪« ،‬ما» و همه‬ ‫«انسانهای راستين که در راه راستي تالش ميکنند و در کار دگرگوني نظم و نظام‬ ‫زندگي مردم خويش در طريق صالحاند»‪ ،‬در اين دنيای مستضعفان زمان و به تعبير‬ ‫فانون‪« ،‬مغضوبان زمين»‪ ،‬سرگذشتي و سرنوشتي يگانه داريم و بنابر اين‪ ،‬راه و کاری با‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪926‬‬

‫ما و اقبال‬

‫هم‪ ،‬و اکنون‪ ،‬اينانند که هر شبانهروز‪ ،‬پنجبار‪ ،‬هر يک از ما‪ ،‬همراه با جمع خويش‪،‬‬ ‫درودشان ميفرستيم‪ ،‬آن هم‪ ،‬در نماز‪ ،‬و آن هم‪ ،‬با يک درود!‬

‫‪9‬‬

‫ما‪ ،‬در اين قرن به سر ميبريم‪ ،‬هرچند در اين قرن زندگي نميکنيم‪ .‬با اين همه‪ ،‬بايد‬ ‫فهممان در حصار تنگ محيطمان محبوس نماند و تنها‪ ،‬به آنچه در پيرامون و پيش‬ ‫رويمان ميگذرد و آنچه در چهار چوبه خشک و حقير روابط و عادات و خياالت و‬ ‫وابستگيها و انگيزهها و سنتها و شناختهای قومي و فرقه ايمان مطرح است‪ ،‬مشغول‬ ‫نگرديم و از عصری که در آن قرار داريم و از وضعي که جهان و دستاندرکاران‬ ‫جهان برايمان ساختهاند‪ ،‬غافل نشويم و نگاهمان از مرزهای محيطمان فراتر رود و‬ ‫تمامي جبههها و جناحها و کمينگاهها و توطئهها و خير و شرها همه را به درستي ببيند و‬ ‫جهان را و بشريت را و تمامي زشتيها و زيباييها و دستاوردها و ناهنجاریها و‬ ‫بيماریها و مهلکهها و انديشهها را به خوبي بشناسد تا در الک خود نخزيم‪ ،‬منجمد و‬ ‫مرتجع و متوقف نگرديم و چشم و گوش بسته‪ ،‬بازيچه بازيگران و راحت الحلقوم‬ ‫بلعندگان نشويم و در متن واقعيتها و در قلب درگيریها و در وسط صحنه حوادث‬ ‫روزگار و حيات و حرکت ملتها و نهضتها باشيم و ميداندار معرکه عصر خويش‪،‬‬

‫‪ . 9‬نگاه کنيد به سالمهای نماز در خودسازی انقالبي‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪923‬‬

‫ما و اقبال‬

‫نه غايب و غافل و منزوی و پرت افتاده که نه به حسابمان گيرند‪ ،‬و نه در آنجا که‬ ‫سرنوشت انسان و تاريخ را ميسازد حضور داشته باشيم و در اين جهان رسالتي و‬ ‫مسئوليتي و سهمي برعهده گيريم‪ ،‬که مگر نه ما «امت وسط»يم؟‬ ‫و باالخره‪ ،‬ما «مسلمان»ايم و اسالم برای ما‪ ،‬اکنون‪ ،‬بيش از هر چيز‪ ،‬يک‬ ‫«ايدئولوژی» است‪.‬‬ ‫اسالم‪ ،‬به عنوان مجموعهای از عقايد جزمي‪ ،‬عواطف تلقيني‪ ،‬وابستگيهای‬ ‫ماوراءالطبيعي‪ ،‬سنتها و عادات و آداب و مظاهر و شعائر مقدس موروثي‪ ،‬فرهنگ و‬ ‫معارف قديمه‪ ،‬مايه آرامشبخش روحي و ضوابط مصلحتآميز اخالقي و پليس‬ ‫دروني در زندگي فردی و باالخره‪ ،‬ديني از نوع ديگر اديان‪ ،‬چون يهود و مسيحيت و‬ ‫بودايي و هندويي و شينتويي‪ ...‬نيست‪ .‬برای ما‪ ،‬اسالم يک ايدئولوژی تام و تمام است‬ ‫که جهان‪ ،‬انسان‪ ،‬رابطه انسان و جهان‪ ،‬فلسفه تاريخ و حقيقت زندگي‪ ،‬نظام اجتماعي و‬ ‫بنياد معاش فردی و جمعي و شيوه زيستن و مکتب خودساختن و شکل و محتوای‬ ‫روابط اجتماعي و انساني و گروهي و باالخره‪ ،‬نظام «ارزشها»ی خويش را در آن‬ ‫ميبينيم و بر اساس ان تعيين ميکنيم و با اين نگاه است که به تأمل و تماس و انتخاب‪،‬‬ ‫در برابر اين دنيا و اين تمدن و اين ايدئولوژیها و جناحها و جبههها‪ ،‬که در برابرش‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪924‬‬

‫ما و اقبال‬

‫قرار گرفتهايم‪ ،‬ميايستيم و به تجديد بنای انساني و اجتماعي و فرهنگي و اعتقادی و‬ ‫سرنوشت تاريخي خويش آغاز ميکنيم‪.‬‬ ‫از شناخت دقيق و موضعگيری اصيل در اين قرن و در برابر غرب‪ ،‬از بازگشت به‬ ‫شرق‪ ،‬همدردی و همسرنوشتي با دنيای مستضعفان و مغضوبان جهان‪ ،‬و باالخره‪ ،‬از‬ ‫تجديدبنای بينش مذهبي و اسالمي به عنوان يک ايدئولوژی توحيدی بر بنيادهای‬ ‫نخستينش‪ :‬حکمت‪ ،‬کتاب‪ ،‬قسط‪ ،‬ميثاق‪ ،‬عمل صالح‪ ،‬فالح‪ ،‬روح‪ ،‬تقوا‪ ،‬امر به معروف‪،‬‬ ‫نهي از منکر‪ ،‬تکليف‪ ،‬مسئوليت‪ ،‬ميزان‪ ،‬آهن‪ ،‬جانشيني خدا و‪ ...‬کمال‪ ،‬در طريق‬ ‫«سپردن زمين به انسانهای صالح خدا» و وراثت و امامت مستضعفان جهان بر انسان‪ ،‬همه‬ ‫سخن گفتيم و از اقبال هيچ نگفتيم! از اقبال سخن نگفتيم‪،‬آری‪ ،‬اما اين اقبال بود که‬ ‫سخن ميگفت‪.‬‬ ‫سنت ابر است اين‪ ،‬که گيرد از بحر‪ ،‬آب‬ ‫باز همي سوی بحر‪ ،‬قطره باران برد‬ ‫اين همه‪ ،‬درسهايي است که در مکتب او ميتوان آموخت‪ ،‬او است که به «قيام‬ ‫انقالبي» سيد جمال‪« ،‬قوام ايدئولوژيک» بخشيد و درخت برومند و سرکش او را‪،‬‬ ‫ريشههای عميق فکری داد‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪925‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بازگشت به شرق؟ او بود که پس از آشنايي نزديک‪ ،‬دقيق و درست با عصر ما‪،‬‬ ‫پرواز در بلندترين افقهای انديشه غربي و سالها آميزش و آموزش در مکتبي که‬ ‫استادانش اعجوبههای نبوغ فرهنگ جديد‪ ،‬چون هگل و نيچه و کانت و گوته ‪...‬اند‪،‬‬ ‫قهرمان رويينتن فکر و فلسفه فرهنگ اروپايي را در پای رستم دستان خداینامه ما‪،‬‬ ‫موالنا‪ ،‬افکند تا به تير آفتاب عشق کورش کند و خود‪ ،‬به هدايت اين «پير يزداني»‪،‬‬ ‫«برج بيروح و بينور و نوای پوالدين» را در پاريس و آن «مجسمه سنگي و نابينای‬ ‫عدالت» را در فرنگ‪ ،‬ترک کرد و به ندای آسمان «مناره»ای که همه هستياش يک‬ ‫«حلقوم فرياد» است و همه عمرش‪ ،‬هر صبح و شام‪ ،‬تکرار يک دعوت‪ ،‬دعوت معراج‬ ‫انسان از لجن به سوی خدا‪ ،‬گام در راه صبح نهاد و از قله سپيده باال رفت و از دريچه‬ ‫فلق‪ ،‬خود را در امواج بيقرار اقيانوس عرفان افکند و به سوی شرق بازگشت و چون از‬ ‫ساحل اسالم سر برآورد و در کنار قرآن آرام يافت‪ ،‬گفت‪:‬‬ ‫«دريغ» بر اين سالياني که در فرنگ‪ ،‬به بيحاصلي و بيثمری‪ ،‬تلف کردم!»‬

‫‪9‬‬

‫فلسفه اروپايي‪ ،‬علم اروپايي‪ ،‬ارزشهای انساني و زندگي و احساس اروپايي همه‪،‬‬ ‫ساختههای خشک و بيروح و بيحرمت ماشيني به نام ذهن است‪ ،‬ذهني که‬

‫‪ . 9‬اقبال در راه مولوی از دکتر اکرم‪ ،‬الهور ‪6 /‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪922‬‬

‫ما و اقبال‬

‫حساسترين و صادقترينش‪ ،‬يک دستگاه عکاسي است که از طبيعت‪ ،‬حيات‪ ،‬حرکت‬ ‫و انسان‪ ،‬تصويرهايي انتزاع ميکند که از جان و جوهر و عشق خالي است و مقصودم نه‬ ‫جان و جوهر و عشق زاهدانه‪ ،‬صوفيانه و ايدهآليستي است‪ ،‬مقصود جان طبيعت است و‬ ‫جوهر اشيا و معني انسان‪ .‬ذهن تصويرساز و انتزاعگر و عددبين و سببانديش و‬ ‫عقلگرا‪ ،‬که تنها «پديده» را ميشناسد و محاسبه ميکند‪« ،‬تحليل علمي» را در تجزيه‬ ‫يک پيکره زنده‪ ،‬يک واقعيت پيچيده از ملکات و يک حقيقت متعالي عميق و زيبا و‬ ‫معنيدار‪ ،‬که در نهادش جوهر آفرينندگي و شعشعه ماورايي پرتو وجود دارد و ملکوت‬ ‫سکرآور عشق نهان است‪ ،‬به صورت مواد اوليه و قالبهای پيشساخته ذهني ميداند و‬ ‫گل را در زير سرانگشتان بيباک «منطق صوری» تشريح مينمايد و آتش را نه با خيره‬ ‫شدن و چشم گشودن در جان نور و تن سپردن و کف دست و چهره و سينه چسباندن‬ ‫به سوزش آتش‪ ،‬که با فرمول شيميايي آن ميشناسد و اين «تعقل» شي است‪ ،‬نه فهم و‬ ‫درک و دريافت آن‪ ،‬و از اين رو است‪ ،‬که نخستين اثری که از اينگونه تلقي و تعقل در‬ ‫او پيدا ميشود اين است که‪ :‬خوب! حاال‪ ،‬اين‪ ،‬در کسب قدرت و رفع احتياج و کمک‬ ‫به توسعه و تقويت و برخورداری و سلطه «بودن ما» به چه کار ميآيد؟ و اين است که‬ ‫تمامي استعداد خدايي آدمي‪ ،‬در درک حقيقت و فهم جان و خودآگاهي و خودسازی‬ ‫و اشراق در قبال آفتاب وجود و شوق به وصال عاشقانه با روح کائنات و احساس و‬ ‫هماهنگي با نبض حيات طبيعت و بازآفريني خدايانه آفرينش و مکاشفه فطرت پوشيده‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪923‬‬

‫ما و اقبال‬

‫در نمودها و کششها و وابستگيها و زنگارها و آاليشهای جانوری و روزمرگي و‬ ‫قالبريزیهای تحميلي و تحکمي تاريخ و محيط و وراثت و باالخره‪ ،‬معراج وجودی و‬ ‫کمال ارزشي و حرکت رهاييبخش و تعاليجوی و دگرگونه بودن نوعي و شدن‬ ‫جمعي و فردی خويش‪ ،‬تنها و تنها‪ ،‬به «تعقل ذهني» اشيا خالصه ميشود و پي بردن به‬ ‫استعداد ابزاری کائنات و در نتيجه‪ ،‬تنها عکسالعمل انسان در استخدام آنها در گسترش‬ ‫دامنه زندگي و ادامه کار اعضای بدن‪ .‬و تصادفي نيست اگر ميبينيم که در بينش غربي‪،‬‬ ‫نه تنها علم‪ ،‬که فلسفه و هنر و زيباشناسي و‪ ...‬چه ميگويم؟ حتي ايدئولوژیهای‬ ‫انقالبي انسانساز و عدالتآفرين نيز‪ ،‬در نهايت‪ ،‬به «تکنولوژی» منجر ميشود‪ .‬و اکنون‪،‬‬ ‫مگر نميبينيم که به اعتراف خودشان‪ ،‬ايدئولوژی دارد رعيت جاننثار تکنولوژی‬ ‫ميگردد؟ چرا که مگر نميدانيم که ايدئولوژی آنها‪ ،‬اساساً‪ ،‬خود‪،‬غالم خانهزاد‬ ‫تکنولوژی بود و از پستان سياه بورژوازی شير خورده بود و در دامن ماترياليسم پرورش‬ ‫يافت‪ .‬دامني که در طول تاريخ‪ ،‬فرزندان بيمار و بيعار و تبهکار و فاسدی پرورده است‪،‬‬ ‫چون‪ :‬الاباليگری‪ ،‬عياشي‪ ،‬حقکشي‪ ،‬بيبند و باری‪ ،‬شهوتپرستي‪ ،‬زورگويي‪ ،‬فسق و‬ ‫فجور و دنياطلبي و خوشباشي و عربدهجويي و شادخواری‪ ،‬و شيوه فکری و اخالقي و‬ ‫رفتاری يزيدگونههايي که در رها کردن عقدههای بيمارگونه حرص و زراندوزی و‬ ‫جنون زورگويي و شهوتطلبي و پامال کردن هر حقي و به لجن کشيدن هر ارزشي و‬ ‫دريدن حريم هر حرمتي خود را آزاد ميدانستند و هر قيدی را ميشکستند و هيچ‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪922‬‬

‫ما و اقبال‬

‫مرزی و حدی را نميشناختند و هر اصلي را به مسخره ميگرفتند که‪« :‬در اين جهان‪ ،‬نه‬ ‫حسابي است و نه کتابي‪ ،‬نه خدايي و نه فردايي‪ ،‬هر چه هست همين است که‬ ‫ميبينيم‪ 9»...‬و طبيعي است که هوشياری و لياقت و سعادت حکم ميکند که وقتي‬

‫‪ . 9 .9‬شيوه فکری و در نتيجه‪ ،‬اخالقي و رفتاری يزيدوار تعبيری ادبي و وصفي‬ ‫تصادفي نيست‪ .‬او است که در نفي هر ارزشي و نگهداشتن هر حدی و حرمت‬ ‫هر اصلي و توجيه الاباليگری و بي پروايي اش در تعدی و تجاوز و حق کشي و‬ ‫جالدی و ميخوارگي و عياشي و زن بارگي اش‪ ،‬که در ]نفي[ جهان بيني خدايي‬ ‫و تقوايي انساني و رعايت حد و خودداری از آزاد رها کردن تمايالت غريزی و‬ ‫هوسهای پليدش‪ ،‬اعالم مي کند که‪:‬‬ ‫لعب الهاشم بالملک و الخبر جاء و ال وحي نزل‬ ‫(بني هاشم با سياست بازی کردند و سلطنت مي جستند وگرنه‪ ،‬نه خبری و‬ ‫ماوراءالطبيعه ای در کار است و نه وحي ای)‬ ‫مي بينيد که اين لحن روشنفکرانه و بينش خيلي علمي و برداشت ماترياليستي و روش زندگي و اخالق رئاليستي در‬ ‫فرهنگ ما نه چندان که برخي خيال مي کنند‪ ،‬تازه است و نه چندان افتخارآميز و نه خيلي مترقي و انساني و مي دانيم که‬ ‫چهره مقابلش کيست و با چه جهان بيني و چه لحني و چه شيوه ای در زندگي و چه پايگاهي در صف آرايي اجتماعي‪ .‬در‬ ‫عين حال‪ ،‬استدالل يزيد منطقي است و به خوبي آگاه است که ماترياليسم اخالقي روبنای سازگار ماترياليسم فلسفي است‪،‬‬ ‫چه مادی انديشيدن و معنوی عمل کردن نوعي دوگانگي وجودی و دوشخصيتي بودن است‪ :‬نفاق وجودی ناخودآگاهي که‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪921‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«حقيقت» وجود ندارد‪« ،‬لذت» حکومت يابد‪ .‬وقتي حساب و کتابي در کار جهان‬ ‫نيست‪ ،‬هر قيد و بندی موهوم است و به گفته لنين‪« :‬هر اصل اخالقي دروغ»‪ .‬چه‪،‬‬ ‫ارزشها‪ ،‬در جهاني فاقد احساس و هدف و شعور‪ ،‬موهوماتي خيالي و احساساتي‬ ‫تلقيني و گرايشهايي جاهالنه و غيرعلمياند که فريبکاران بافتهاند و فريبخوران‬ ‫باور کردهاند‪.‬‬ ‫بينش غربي‪ ،‬حتي آنجا که بر رئاليسم و ماترياليسم تکيه ميکند‪ ،‬بينشي ايدهآليستي‬ ‫دارد و «ماده» را نيز به گونه يک پديده ذهني و صورت مجرد عقلي ميبيند‪ .‬عينيت‪ ،‬در‬ ‫انديشه وی‪ ،‬يک مقوله عقلي است که خود را بر عينيت خارجي تحميل ميکند و چون‬ ‫اين مقوله را مادی مينامد و مييابد‪ ،‬تحميل ذهنيت عقلي خويش را بر عينيت خارجي‪،‬‬ ‫ماترياليسم ميپندارد‪ ،‬مگر نه اکنون جبر تاريخ‪ ،‬جامعهشناسي‪ ،‬انقالب اجتماعي و‬ ‫ديالکتيک طبقاتي را ميبينيم که تا کجا با ماترياليسم ديالکتيک مغاير است و متناقض‬ ‫و تمامي انقالبهای سوسياليستي‪ ،‬همه در جامعههايي غيرصنعتي و در ميان انسانهايي‬ ‫که قرنها با سرمايهداری و ماشين و پرولتاريا فاصله دارند روی ميدهد و حتي يک‬ ‫نمونه‪ ،‬به گونهای استثنائي هم‪ ،‬در جامعههای کاپيتاليستي و به وسيله طبقه پرولتاريای‬

‫انسانهای صادق بدان مبتال مي شوند‪ .‬منافقان مؤمن! عجيب است! خوب نيست و با اينهمه يک تار مويشان مي ارزد به خيلهای‬ ‫کثير از مؤمنان منافق‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪911‬‬

‫ما و اقبال‬

‫فشرده صنعتي پديد نيامده و برعکس‪ ،‬سرمايهداری و صنعت هرچه بيشتر پيش رفته‪ ،‬از‬ ‫انفجار طبقاتي دورتر شده و حتي پرولتاريای اروپايي و امريکايي شور و شوق انقالبي‬ ‫صد سال پيش خود را از دست داده و احزاب کمونيست غربي با شتابي خيرهکننده به‬ ‫سوی راست مايل شدهاند و با «ابزار سياسي سرمايهداری»‪ -‬دولت‪ -‬در کشور خويش‬ ‫همزيست و مسالمت جوی و حتي مترادف ميگردند و واقعيت‪ ،‬مثل خورشيد در قلب‬ ‫آسمان‪ ،‬روشن است که اضطراب انقالبي و انگيزههای سوسياليستي را‪ ،‬در کشورهايي‬ ‫چون داهومي‪ ،‬حبشه و يمن‪ -‬ضربالمثلهای عقبماندگي که هنوز به فئوداليسم‬ ‫نرسيدهاند و حتي شکل يک جامعه را نيافتهاند‪ -‬بايد يافت‪ ،‬نه در آمريکای شمالي و‬ ‫شمال اروپا و آلمان فدرال که ضربالمثلهای پيشرفت صنعتي و قدرت سرمايهداری و‬ ‫رشد طبقاتي پرولتاريايند‪ .‬و سالهايي که هماکنون در آنيم‪ ،‬نمايشي معجزهآسا از سهم‬ ‫انسان و عامل آگاهي و اراده تودهها و نقش رهبری در خلق سرنوشت تاريخي و تغيير‬ ‫زيربنای اجتماعي و محکوميت جبر تاريخ و اقتضای ابزار و شيوه توليد‪ ،‬در برابر انسان‬ ‫آگاه و مصمم و مجاهد‪ ،‬همه جا بر پا شده است و کسي که «رئاليسم ذهني» خود را بر‬ ‫«واقعيت» و «ماترياليسم عقلي» خود را بر «ماده»‪ ،‬به زور سفسطههای کالمي و‬ ‫تعصبهای اسکوالستيکي جديد‪ ،‬بار نميکند و به تعبير پيامبر‪ ،‬متن حقايق و واقعيت‬ ‫آيات را در اين «کتاب تکوين» و «قرآن طبيعت»‪« ،‬تفسير به رأی» نمينمايد‪ ،‬اين آيه را‪،‬‬ ‫همچون يک «سنت خدايي» به روشني و راستي ميبيند و مييابد که‪« :‬اين انقالب است‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪919‬‬

‫ما و اقبال‬

‫که ساختمان اجتماعي را ميآفريند و نه ساختمان اجتماعي انقالب را»‪ .‬ولي‪ ،‬اصول‬ ‫ذهني ماترياليسم ديالکتيک‪ ،‬همچنان در تالشي رقتبار‪ ،‬به گونه تخيليترين نوع‬ ‫ايدهآليسم متعصبانه کالمي‪« ،‬واقعيتهای مادی» را در قالب ايدههای ماترياليسم‪ ،‬که‬ ‫«حقيقتهای مادی» ميخواند‪ ،‬ميريزد و بدينگونه‪ ،‬هم از دريافت موثق و مستقيم‬ ‫واقعيت انسان‪ ،‬تاريخ‪ ،‬حرکت‪ ،‬و تفسير معتبر و صادق رويدادهای زمان ما عاجز‬ ‫ميماند و از متن واقعيات دور ميافتد و هم به تحريف و مسخ و مثله حقايق عيني‬ ‫جامعه و نيازها و کششهای عميق و اصيل انسان دست ميزند و در نتيجه‪ ،‬اساسيترين‬ ‫کارآييهای يک ايدئولوژی که «شناخت واقعيت» است و «تعيين رسالت انسان» و‬ ‫«ارائه طريق هدايت» تعطيل ميگردد‪ :‬اتومبيلي که چراغش ميزان نيست و فرمانش هم‬ ‫قفل شده است! و در نتيجه‪ ،‬موتورش هر چه نيرومندتر‪ ،‬خطرناکتر و فاجعهسازتر!‬ ‫نگاه شرقي‪ ،‬نه تنها ارزشهای انساني و جلوههای روح و زيبايي وکمال و علو را‪،‬‬ ‫که طبيعت محسوس و پديدههای‪ -‬به اصطالح غرب‪ -‬مادی را نيز به گونه چشماندازی‬ ‫ملکوتي و آيينه آيات معنوی ميبيند و تصادفي نيست اگر برخالف ايدهآليسم‬ ‫افالطوني و فلسفه ماوراءالطبيعي يوناني و شاگردان يونانيزدهشان‪ ،‬حتي در فرهنگ‬ ‫فلسفي و کالمي مسيحيت و اسالم‪ -،‬که جهان را به «فيزيک» و «متافيزيک» تفکيک‬ ‫ميکنند و اين را علوی و آن را سفلي ميخوانند و به تحقير «سرای خاکي» ميپردازند‬ ‫و جهان کون و فساد را پست و پوچ و دروغين و تيردهدل و حجاب معرفت ميشمارند‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪916‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و خدا را‪ ،‬همراه فرشتگان و مجردات و روحانيان و کروبيان و قدسيان‪ ،‬در ورای طبيعت‬ ‫ميجويند و ساکن «عالم باال» و الهوت و ملکوت اعلي‪[ ...‬ميدانند]‪ -‬بينش اصيل‬ ‫اسالمي‪ ،‬اشيا طبيعي را‪ ،‬به تعبير مير فندرسکي‪« ،‬همه‪ ،‬شيشههای رنگارنگ ميبيند که‬ ‫پرتو خورشيد وجود‪ -‬که خداوند است‪ -‬بر آن افتاده» و‪ -‬به گونهای که نه انديشه غربي‬ ‫ميفهمد و نه قضاوت غربي باور ميتواند کرد‪ -‬قرآن که زبان وحي است و اصيلترين‬ ‫متن مقدس ديني‪ ،‬برای اثبات خدا‪ -‬برخالف متکلمان فيلسوف مآب ارسطويي يا‬ ‫صوفيمنش افالطوني‪ -‬تنها بر طبيعت‪ ،‬تاريخ‪ ،‬حيات و قوانين ثابت علمي تکيه ميکند‬ ‫و نه تنها خدا را در خاک ميجويد‪ ،‬و در جلوههای عيني طبيعت و قوانين حرکت نشان‬ ‫ميدهد‪ ،‬که آنچه را ماترياليسم «جبر مادی» و «شي مادی» مينامد و با اثبات آن‪ ،‬خدا‬ ‫را نفي ميکند و ايدهآليسم مذهبي‪ ،‬با نفي آن‪ ،‬به اثبات خدا ميرسد‪ ،‬قرآن «سنت» خدا‬ ‫و «آيت» خدا نام ميدهد و برای اثبات خدا به عنوان وجود اصيل و اراده خودآگاه و‬ ‫نيروی خالق و حرکت شاعر و حقيقت ذیعقل و علم و نظم و حساب و کتاب و معني‬ ‫و مقصود و سرچشمه حيات و عشق و ارزش و باالخره‪ ،‬مغز روح و قلب اين جهاني که‬ ‫يک پيکره زنده و بمثابه يک «انسان کبير» است‪ ،‬به اثبات آن ميپردازد و طبيعت را نه‬ ‫ماشين خودکار سنگدل تيره درون مرده و احمق و نه سرابي دروغين و آشفته و باطل و‬ ‫عبث و هيچ در هيچ و بيهنر و همه افسون و فسانه و خاکي بر باد و نقشي بر آب‪ ،‬که‬ ‫«عالم شهادت» تعبير ميکند و وضع قوانين علمي‪ -‬و به اصطالح آنها‪ ،‬مادی‪ -‬را در‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪913‬‬

‫ما و اقبال‬

‫فيزيک‪ ،‬فيزيولوژی و بيولوژی‪« ،‬وحي» ميخواند و نام سورهای را که از رسالت‬ ‫پيامبران در هدايت انسان سخن ميگويد‪« ،‬نحل» (زنبور عسل) ميگذارد‪ .‬کتاب وحي‬ ‫است و نام سورههای قدسي خويش را نه از فرشتگان‪ ،‬صفات ملکوتي و اصطالحات‬ ‫ماوراءالطبيعي و غيبي و حتي فلسفي و روحاني و هنری و تعبيرات صوفيانه‪،‬‬ ‫ايدهآليستي‪ ،‬ذهني و روشنفکرانه‪ ،‬که همه عيني‪ ،‬واقعي‪ ،‬تاريخي‪ ،‬بشری‪ ،‬عملي‪ ،‬طبيعي‬ ‫و به کار آمد زندگي و حرکت و آگاهي و جامعه و بسيج و مسئوليت و حتي خاک و‬ ‫خوراک برميگزيند‪:‬‬ ‫آفتاب‪ ،‬رعد‪ ،‬نور‪ ،‬دود‪ ،‬طور‪ ،‬ستاره‪ ،‬ماه‪ ،‬آهن‪ ،‬غار‪ ،‬برجها‪ ،‬سپيده‪ ،‬صبح‪ ،‬شب‪،‬‬ ‫زلزله‪،‬‬ ‫چهارپايان‪:9‬‬ ‫گاو‪ ،‬چهارپايان‪ ،‬زنبورعسل‪ ،‬مورچه‪ ،‬عنکبوت‪ ،‬زالو يا کرم (علق)‪ ،‬فيل‪،‬‬ ‫گروههای انساني‪:‬‬ ‫زنان‪ ،‬مؤمنان‪ ،‬شعرا‪ ،‬مردم‪ ،‬منافقان‪ ،‬کمفروشان‪ ،‬کافران‪،‬‬

‫‪ . 9‬با توجه به مطلب قاعدتاً بايد جانوران باشند‪( .‬بنياد)‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪914‬‬

‫ما و اقبال‬

‫تاريخ‪:‬‬ ‫آلعمران‪ ،‬بنياسرائيل‪ ،‬احزاب‪ ،‬سباء‪ ،‬قريش‪ ،‬روم‪،‬‬ ‫صاحبان پيام و رسالت‪:‬‬ ‫ابراهيم‪ ،‬هود‪ ،‬يونس‪ ،‬يوسف‪ ،‬مريم‪ ،‬پيامبران‪ ،‬نوح‪،‬‬ ‫غذا و اقتصاد‪:‬‬ ‫خوراکي‪ ،‬زيتون‪ ،‬انجير‪،‬‬ ‫مسائل انساني و اجتماعي‪:‬‬ ‫مرکب‪ ،‬قلم‪ ،‬اخالص‪ ،‬ياری‪ ،‬کمک‪ ،‬عصر‪ ،‬زمان (دهر)‪ ،‬افزونطلبي‪ ،‬ارزش (قدر)‪،‬‬ ‫اسبان مجاهدان که از زمين ميکنند (نازعات)‪ ،‬اسبان نفسنفس زن در پيکار (عاديات)‪،‬‬ ‫پيروزی‪« ،‬بر نابينا اخم کرد»!‪ ،‬شورا‪،‬‬ ‫تعجب نکنيد‪ ،‬اينها «پست»‪« ،‬دنيوی»‪« ،‬بيارزش» و «مادی» نيستند‪ ،‬اينها مقدساتياند‬ ‫که خدا به آنها قسم ميخورد‪ ،‬ببين که به چه چيزها زبان وحي سوگند ياد ميکند‪:‬‬ ‫به «عصر» که سرمايه انسان است‪ :‬جز انسانهايي که ايمان دارند و عمل ميکنند‪ ،‬از‬ ‫سرمايه ميخورند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪915‬‬

‫ما و اقبال‬

‫به «بامداد» و به «شب‪ ،‬آنگاه که ميپوشاند» به «روز‪ ،‬آنگاه که برتابد»‪ ،‬به «خورشيد‬ ‫و آفتابش» و به «ماه‪ ،‬آنگاه که از پياش آيد»‪ ،‬و به «روز‪ ،‬آنگاه که برتاباندش» و به‬ ‫«شب‪ ،‬آنگاه که بپوشاندش»‪ ،‬و به «آسمان و آنچه بساختش» و به «زمين و آنچه‬ ‫بگستردش» و به «خويشتن انساني و آنچه راست آوردش»‪...‬‬ ‫به «انجير» و «زيتون» و «اين شهر امين»‪ ،‬به «سپيده و شبهای دهگانه و جفت و طاق‬ ‫و شب آنگاه که رود»‪ ،‬و «صبح آنگاه که نفس زند»‪.‬‬ ‫به «آسمان و به روز موعود و به شاهد و مشهود»‪ ،‬به «قيامت و به وجدان سرزنشگر»‪،‬‬ ‫به «ستاره آنگاه که فرود آيد»‪ ،‬به «مرکب و به قلم و آنچه مينويسند»‪،‬‬ ‫به «تازندههايي که نفس نفس ميزنند‪ ،‬به جرقه افروزاني که سم بر سنگ ميکوبند‪،‬‬ ‫به يورشبران بامدادان‪ ،‬که در پياش‪ ،‬غريو برميکشند و گرد برميانگيزند و به قلب‬ ‫جمع ميزنند»‪.‬‬ ‫سوگند « به آنها که به شتاب از جا کنده ميشوند تا آنکه از چشم ناپديد گردند‪ ،‬به‬ ‫آنها که با شور و شادی در جنب و جوشند و از هر سو در تب و تاب‪ ،‬به آنها که در‬ ‫قلب خطر شنا ميکنند و چه شنايي! پس در مسابقه جهاد و جانبازی‪ ،‬بر هم سبقت‬ ‫ميجويند و چه سبقتي! پس‪ ،‬به آنها که چاره ميانديشند و تدبير کار ميکنند»‪)96( .‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪912‬‬

‫ما و اقبال‬

‫توده از اين سخنان بوی ترياک ميشنود؟ گوش سپردن به چنين حماسههای‬ ‫شعلهوری زمزمه خواب و ورد افسون است؟ آيا‪ ،‬فويرباخ که ميگفت‪« :‬خدا غنا و‬ ‫قدرت خويش را از فقر و ضعف پرستندگانش ميگيرد و انسان در پيروی و پرستش‬ ‫خدا از خود تهي ميشود و ارادهاش فلج ميگردد و با خودبيگانه ميشود»‪ ،‬و مارکس‬ ‫که ميگفت‪« :‬فالکت ديني‪ ،‬آه يک موجود بيچاره‪ ،‬قلب يک دنيای سنگدل و روح‬ ‫يک وجود بيروح است و ترياک مردم است»‪ ،‬به راستي‪ ،‬برای صدور احکامي اينچنين‬ ‫قاطع‪ ،‬زحمت خواندن چند سوره کوچک را از کتابي که هر پنج نفر در روی زمين‪،‬‬ ‫يکي بدان ايمان دارد‪ ،‬به خود داده بودند؟ محققي که قضاوتش را نه از رفتار عوام و نه‬ ‫از گفتار خواص‪ ،‬که از تحقيق مستقيم متون اصلي و اسناد قابل استناد ميگيرد‪ ،‬هنگامي‬ ‫که از مذهب سخن ميگويد‪ ،‬ميتواند به قرآن که الاقل از نظر تاريخ و شناخت‬ ‫مذهب‪ ،‬يکي از سه چهار متن مستند و اصيل بزرگترين اديان در تاريخ و در جهان ما‬ ‫است نگاهي هم نيفکند؟ و آنگاه‪ ،‬مسيح فرنگي‪ -‬خدای ساخت امپرياليسم رومي را که‬ ‫در پاسخ سيلي قيصر‪ ،‬طرف ديگر صورتش را پيش ميآورد و همچون تنديس ذلت و‬ ‫نماد تسليم‪ ،‬دو هزار سال است که‪ ،‬با تاجي از خار‪ ،‬بر فراز علم افراشته امپراطور‪ ،‬از‬ ‫حال رفته و لب فروبسته و جان به سزار تسليم کرده است‪ -‬اين خدای مرده را با خدايي‬ ‫که به برق سم ضربه اسبان جهاد سوگند ميخورد‪ ،‬فرق نگذارد و باز نشناسد و به تکرار‬ ‫آنچه خدايان فاسد يوناني در نفي انسان و تأکيد بر ضعف و جهل و ذلتش ميانديشيدند‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪913‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و آنچه روشنفکران بورژوازی فاسد اروپای عصر جديد در نفي خدا ميگفتند‪ ،‬بسنده‬ ‫کند؟‬ ‫ما روشنفکران آگاه و اصيل و مسئول اين سوی جهان‪ ،‬بايد بفهميم که آن سوييها‬ ‫اساساً‪ ،‬ما را نميفهمند و فاجعه از اين فجيعتر وجود ندارد که روشنفکر ما‪ ،‬برای ديدن‬ ‫خودش‪ ،‬عينک آنها را به چشم بزند و برای فهم فکر و فرهنگ و تاريخ و ايمان‬ ‫خودش‪ -‬يعني تمامي محتوای انساني و هويت وجودی خويش‪ -‬قالبهای ذهني و‬ ‫شيوههای فکری و روش تعبير و تلقي و برداشت آنها را خودآگاه و‪ -‬بدتر از آن‪-‬‬ ‫ناخودآگاه‪ ،‬تقليد کند‪.‬‬ ‫اقبال به شرقزدگي‪ ،‬به عنوان نوعي موضعگيری منطقهای در جهان‪ ،‬دچار نشده‬ ‫است؟‬ ‫اقبال‪ ،‬با «بازگشت به خويش» دعوت کننده به سيری قهقرايي و ارتجاعي و نوعي‬ ‫اريژيناليسم فرهنگي کهنه و تنگنظرانه نيست و شکلي از يک «نوستالژی رمانتيک» را‬ ‫در روانشناسي مکتب فکری وی نميتوان يافت؟‬ ‫اقبال‪ ،‬با آن همه شدت و حدتي که در جبههگيری عليه غرب دارد و آن همه تکيه‬ ‫و تأکيدی که بر هند‪ ،‬انگيزش روح هند و بسيج مردم هند دارد‪ ،‬همراه با تحقير فرهنگ‬ ‫و روح و نقش فرنگ و تجليل از تاريخ و تعظيم مفاخر و تقديس ارزشهای نهفته در‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪912‬‬

‫ما و اقبال‬

‫جان ملت خويش‪ ،‬به بيماری ناسيوناليسم دچار نشده است و اين بيماری را به ويژه‪ ،‬از‬ ‫آلمان اوايل قرن بيستم که تب فاشيسم گرفته بود با خود سوغات نبرده است؟‬ ‫اقبال‪ ،‬با شور و شوقي مذهبي که داشت‪ ،‬شعار بازگشت به قرآن و عناد با فلسفههای‬ ‫مترقي و ضدمذهبي هگل و نيچه و روح علمي قرن نوزدهم و عشق به خدا و اسالم و‬ ‫محمد و علي و فاطمه و حسين‪ ،‬او را گرفتار يک تعصب ديني‪ ،‬دگماتيسم مذهبي و‬ ‫تکيهگاه ايدهآليستي نکرده است و چنين بينشي و گرايشي و دعوتي‪ ،‬بيگانگي با جهان‬ ‫و انسان عصر ما و واقعيتهای عيني حاکم بر روابط قدرتها‪ ،‬ملتها و طبقات‪،‬‬ ‫جبههگيریای انحرافي و ستايش ارتجاع و کهنهپرستي نيست؟‬ ‫اقبال‪ ،‬با تکيه انحصاری بر وحدت دنيای اسالم و احيای قدرت جهاني مسلمين و‬ ‫انحالل مليتهای گوناگوني که از نظر ديني به اسالم معتقدند‪ ،‬در يک «امت بزرگ‬ ‫مذهبي» با يک «قدرت و مرکزيت سياسي واحد»‪ ،‬هدفي جز تشکيل يک امپراطوری‬ ‫ديني و در حقيقت‪ ،‬تجديد بنای «خالفت اسالمي» دارد؟ يعني ادامه تالش بيثمر و راه‬ ‫بنبستي که سيد جمال آغازگر آن بود‪ .‬به ويژه که‪ ،‬پس از سقوط امپراطوری عثماني و‬ ‫تجزيه قومي دنيای اسالم‪ ،‬تالش برای تجديد وحدت و تشکيل نظام خالفت اسالمي‪،‬‬ ‫بيش از همه جا‪ ،‬در هند پا گرفت و نهضت دامنهداری شد که در نهايت‪ ،‬به صورت‬ ‫«پاکستان» در آمد‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪911‬‬

‫ما و اقبال‬

‫آيا آرزوی اقبال برای ايجاد يک کشور مذهبي که در آن‪ ،‬رژيم سياسي‪ ،‬نظام‬ ‫حقوقي‪ ،‬سيستم اقتصادی‪ ،‬سازمان آموزشي‪ ،‬نيروی قانونگذاری و فکر و فرهنگ و‬ ‫مطبوعات و تمامي استعدادات و امکانات اجتماعي و سياسي و معنوی در انحصار يک‬ ‫مذهب خاص باشد‪ ،‬بازگشت ارتجاعي به ديکتاتوری فکری‪ ،‬استبداد ديني‪ ،‬و رجعت به‬ ‫قرون وسطي و تفتيش عقايد و جمود عقل و اسارت علم و مرگ آزادی و نفي‬ ‫دموکراسي و پايمال شدن تمامي حقوقي که انسان‪ ،‬در طول قرنها تالش و جهاد‪،‬‬ ‫کسب کرده است نيست؟‬ ‫]هدف] اقبال‪ ،‬با تکيه بر مذهب‪ ،‬و آن هم شکل خاص آن‪ -‬اسالم‪ -‬تبديل آن از‬ ‫صورت يک عقيده شخصي‪ ،‬انگيزه روحي و نظام اخالقي‪ ،‬و آن هم در رابطه دروني‬ ‫فرد با خدا‪ ،‬به يک «ايدئولوژی» [است] که تمامي ابعاد وجودی انسان‪ ،‬اجتماع و‬ ‫زندگي مادی و معنوی را در بر دارد و رسالت سازندگي بنياد «جامعه»‪ ،‬به حرکت‬ ‫آوردن و جهت دادن و تعيين روش‪ ،‬راه و آرمان «تاريخ» و تغيير سرشت و سرنوشت‬ ‫«انسان» و مسئوليت‪ ،‬شيوه زندگي‪ ،‬روابط طبقاتي‪ ،‬توليد‪ ،‬توزيع و مصرف اقتصادی‪،‬‬ ‫نظام اخالقي و آموزشي و فرهنگي و باالخره‪ ،‬اساس‪ ،‬فلسفه‪ ،‬ضوابط‪ ،‬جهت و آرمان‬ ‫رهبری را به دست ميگيرد و در نتيجه‪ ،‬ديگر امکان ماندگاری و نگهداریاش در‬ ‫حصار راحت و غفلت معبد و سلول بسته محرابش نيست و نميتوان او را همچنان‪ ،‬به‬ ‫تسبيح و زُنّار و اوراد و اذکار و تکرار کرامات و تلقين احساسات و تبليغ مناقب و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪611‬‬

‫ما و اقبال‬

‫تعظيم شعائر و ترتيب مراسم‪« ،‬طبق معمول سنواتي»! مشغول داشت‪ .‬در اين صورت‪ ،‬آيا‬ ‫ظهور مجدد اسالم به عنوان يک «ايدئولوژی» و در نتيجه‪« ،‬دعوت» و «رسالت» و‬ ‫«بعثت»‪ ،‬و از فلسفه به زندگي و از آسمان به زمين و از گذشته به حال و از «پس از‬ ‫مرگ» به «پيش از مرگ» بازگشتن «توحيد»‪« ،‬امامت»‪« ،‬عدل»‪ ...‬در همان حال که برای‬ ‫سلطه امپرياليستي انگليس خطرناک بوده است‪ -‬چه‪ ،‬پايههای تختش بر جهل و ضعف‬ ‫و تخدير و خرافه و خواب استوار بود و مذهب سنتي و اسالم عادتي را سخت دوست‬ ‫داشت‪ ،-‬برای نفوذ و رشد انقالب‪ -‬که طبق پيشبيني منجمان فلسفه علمي تاريخ‪ ،‬بايد‬ ‫از شانگهای و دهلي‪ ،‬همزمان بگذرد‪ -‬مقاومت و مقابلهای عميق و نيرومند نبوده است؟‬ ‫اسالم‪ ،‬از آن رو که به تعبير آقای لوئي گارده‪ ،‬هم «دين» است و هم «امت» و‬ ‫بنيانگذارش هم رسالت «نبوت» را داشته و هم مسئوليت «امامت» را‪ ،‬طبيعي است که‬ ‫هر گاه «به خود آيد»‪ ،‬ميتواند‪ ،‬در همان حال که استعمار را هم در وجهه مادی و هم‬ ‫فرهنگياش طرد ميکند‪ ،‬مارکسيسم را‪ ،‬هم در وجهه ايدئولوژيک و هم انقالبياش‪،‬‬ ‫جانشين شود و در نتيجه‪ ،‬بي«زمينه» سازد‪.‬‬ ‫اين سؤال مطرح ميشود که آيا اقبال‪ ،‬در حالي که روح و بينش انسان عصر ما به‬ ‫سوی منطق علمي‪ ،‬اصالت انسان‪ ،‬حکومت مردم‪ ،‬آزادی افکار و عقايد‪ ،‬غيرمذهبي‬ ‫شدن رژيمهای سياسي و بنيادهای اجتماعي‪ ،‬تفاهم و وحدتگرايي دنيای سوم و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪619‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ملتهای استعمارزده و عقبمانده‪ ،‬از هر نژاد و هر مذهب در برابر امپرياليسم جهاني‪ ،‬و‬ ‫باالخره تشديد و تأکيد بر مبارزه طبقاتي در نفي بورژوازی‪ ،‬طرد سرمايهداری و محو‬ ‫استثمار انسان از انسان پيش ميرود‪ ،‬با «تجديد بنای طرز فکر مذهبي»‪ ،‬احيای شور و‬ ‫شوق عرفاني‪ ،‬تکيه بر ارزشهای اخالقي و تقوای انساني‪ ،‬معنويتگرايي افراطي‪،‬‬ ‫احيای روح و فکر و فرهنگ گذشته‪ ،‬بنای جامعهای پاک‪ ،‬مدينهای فاضله و انساني‬ ‫تافته به نور «خودی» و گداخته به آتش «عشق»‪ ،‬از مسير جبری تاريخ و روند تکاملي‬ ‫انسان و احکام قاطع و اجتنابناپذير واقعيات عيني پرت نيفتاده و تحت تأثير محيط‬ ‫تربيتي و رشته تحصيلي و به ويژه‪ ،‬بينش صوفيانه و پرورش مذهبي خويش‪ ،‬به نوعي‬ ‫اتوپياسازی محال‪ ،‬ايدهآليسم فلسفي‪ ،‬آرمانگرايي مطلق‪ ،‬رمانتيسم انقالبي‪،‬‬ ‫انسانشناسي انتزاعي‪ ،‬دلبستگي متافيزيک‪ ،‬گذشتهپرستي احساساتي‪ ،‬تعصب مذهبي‪،‬‬ ‫گرايش صوفيانه شرقي و باالخره‪ ،‬سانتي مانتاليسم اخالقي‪ ...،‬دچار نشده است؟‬

‫‪9‬‬

‫‪9‬‬

‫‪ .‬در ايران صدر اسالم‪ ،‬توده های وسيع مردم از تضاد فجيع طبقاتي و غارتگری و زراندوزی حريصانه شاهان و‬

‫دهگانان و موبدان رنج مي بردند (ر‪.‬ک‪ .‬آخر شاهنامه‪ :‬خسروپرويز) و نفرت از تبعيض و بهره کشي و ظلم‪ ،‬آتش عشق و‬ ‫آرزوی برابری و عدل را در دلشان برافروخته بود و انقالب شکست خورده مزدک مظهرش و روشنفکران شهری از جمود و‬ ‫انحطاط مذهب زرتشت و استبداد و ارتجاع روحانيت حاکم به ستوه آمده بودند و نياز به فکر نو و ايمان مترقي و منطقي‪،‬‬ ‫آنان را به سوی بوديسم و مسيحيت و يا نهضت مذهبي جديدی مي کشاند و نهضت ماني نمودارش‪ .‬اسالم با ورود خود به‬ ‫هر دو نياز پاسخ گفت و هم روشنفکران مترقي و ضدارتجاعي و هم توده مردم انقالبي و ضداشرافي را به سوی خود‪ ،‬که‬ ‫کتاب را در دستي و شمشير را در دستي ديگر داشت و شعارش توحيد بود‪ ،‬فراخواند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪616‬‬

‫ما و اقبال‬

‫چرا‪ ،‬اگر با مغز فرنگيمآب بفهميم‪ ،‬با نگاه فرنگيمآب ببينيم‪ ،‬و با زبان فرنگيمآب‬ ‫حرف بزنيم‪ ،‬پاسخ تمامي اين سؤالها‪ ،‬از يک کنار‪ ،‬مثبت است و اقبال همه اينها‬ ‫هست‪.‬‬ ‫فاجعه بزرگ ما اين است که اساساً‪ ،‬روشنفکر جديد ما‪ ،‬با همين مختصات‪ ،‬از متن‬ ‫مردم ما بيرون آمده و تشخص فکری و فرهنگي و ادبي و در نتيجه‪ ،‬انساني و اجتماعي‬ ‫يافته است‪ .‬روشنفکر ما تداوم و تکامل طبيعي و منطقي و پيوسته تحول تاريخي و رشد‬ ‫فرهنگي جامعه ما نيست‪ ،‬پدر فرهنگي مردم ما علي است و امام صادق و پدر فرهنگي‬ ‫او‪ ... ...‬و مادر فکریاش ميرزا ملکم خان التاری! دانشگاه ما‪ ،‬نه در کنار‪ ،‬که در برابر‬ ‫حوزه ما بر پا شد‪ .‬نه بر هزار سال سنت دانشگاهي ما‪ ،‬که بر روی «صفر»! با تغذيه‬ ‫جزوههايي که از زبان فرنگي به زبان جن ترجمه شده بود‪ .‬روشنفکر ما زبان مادری و‬ ‫ملي ندارد‪ ،‬فارسي هم که حرف ميزند‪ ،‬فرانسوی و انگليسي دوبله شده به فارسي‬ ‫است‪ ،‬در عين حال‪ ،‬نه فرانسه ميداند و نه انگليسي‪ ،‬مگر خواص‪ ،‬آن هم غالباً به قدر‬ ‫حاجت يک دالل‪ ،‬يا توريست و يا مقلد‪ .‬او استعداد فهميدن هيچ معنايي را در فرهنگ‬ ‫و مذهب و اخالق و انديشه و زيباييشناسي و هنر و احساس و فکر و ارزش و تاريخ و‬ ‫جامعه و انسان ما ندارد‪ .‬اساساً‪ ،‬نوعي «فهميدن» خاص را در مغز او فرو کردهاند که رها‬ ‫شدن از آن آسان نيست و تا اين «فهميدن»‪ ،‬اين «عقل عوضي» را همچون خوني‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪613‬‬

‫ما و اقبال‬

‫سرطاني‪ ،‬از رگ جانش و دل وجدانش بيرون نکشد و خون سالم حياتبخش به خود‬ ‫تزريق نکند‪ ،‬هيچ چيز عوض نخواهد شد‪.‬‬ ‫ان اهلل ال يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم‪« 9.‬تغيير ما بانفسهم» در اينجا عمق و‬ ‫دامنه شگفتي مييابد!‬ ‫برای فهميدن معني اقبال نيز‪ ،‬بايد «فهم فرنگي» خويش را عوض کنيم‪ .‬تجربه تالش‬ ‫مردمي که بهترين فرصتها را‪ -‬که هر يک ميتوانست «شب قدر»ی باشد‪ -‬و‬ ‫عزيزترين اسماعيلهای خويش را ذبح کرد و آن سه طاغوت همچنان بر پا ماندند و‬ ‫احرامپوشان در شب مشعر و در تنگنای «محشر» از رفتن باز ايستادند و فجر عيد اضحي‬ ‫را نديدند و به سر منزل مني نرسيدند‪ ،‬و نيز تجربه کاروانهايي که جمره عقبي را هم‬ ‫رمي کردند و عيد گرفتند و از احرام بيرون آمدند و در ايام تشريق‪ ،‬پس از فتح‪ ،‬به‬ ‫غرور آنکه حاجي شدهاند‪ ،‬به زندگي کردن مشغول شدند و ناگهان ديدند و ديديم که‬ ‫«مُني»شان‪ -‬سرزمين ايمان و ايثار و رمي مدام و اخالص و عشق و آرزو‪« -‬بازار» شد و‬ ‫حاجيان سر تراشيده و ذبح کرده‪ ،‬مشتهاشان باز شد و ای عجب! «سنگريزههای رمي»‪،‬‬ ‫به جادوی نفاث و وسوسه خناس‪ ،‬در چنگشان‪« ،‬سکههای اشرفي» شده است!‬

‫‪ . 9‬رعد – ‪99‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪614‬‬

‫ما و اقبال‬

‫چگونه ابراهيميها‪ ،‬به نجوای دوستانه با نمرود مشغول ميشوند؟ در غار اصحاب‬ ‫کهف‪ ،‬جز سکههای دقيانوسي را بر نميگيرند؟ اين حاجيها‪ ،‬از حج که برگشتهاند‪،‬‬ ‫سياهدلتر و رياکارتر و در حقکشي‪ ،‬قسيتر شدهاند و بيچاره سادهلوحان مؤمني که در‬ ‫پي اينها رفتند و جز اوراد و اذکار و الفاظ و آداب و شعائر فريبا‪ ،‬نه تنها هيچ نصيبي‬ ‫نيافتند‪ ،‬که آنچه را به خون دل و کدّ يمين و عرق جبين سالها و قرنها عمر دراز‬ ‫خويش‪ ،‬در همين بازار کثيف‪ ،‬فراهم آورده بودند‪ ،‬اول به «کلک» و بعد‪ ،‬به «دگنک»‪،‬‬ ‫از چنگشان ربودند و به درون فراموشخانهایشان افکندند که در آن‪ :‬نه «آب و آبادی‬ ‫است و نه بانگ مسلماني»!‬ ‫اينها تجربههای تاريخ نيست‪ ،‬سوزش و تلخي آن را‪ ،‬در همه دنيای سوم‪ ،‬نسل‬ ‫حاضر در جان و کام خويش احساس ميکند‪ ،‬تجربه تالشهای ناکامي که هيچ تغييری‬ ‫را در پي نداشت و يا داشت اما‪ ،‬به جای «کعبه»‪ ،‬راه را به سوی «ترکستان» کج کرد‪.‬‬ ‫هيچ روشنفکر آزادی نيست که ناکامي تالشهای انسان عصر ما را در شکست يا‬ ‫انحراف هنوز در نيافته باشد‪.‬‬ ‫هر روز که ميگذرد‪ ،‬فاجعهها آنچنان وقيحتر و صريحتر ميشوند که شيفتگان و‬ ‫مريدان و مقلدان وسودازدگان و بتپرستان نيز به خود ميآيند و «زار» از تنشان بيرون‬ ‫ميآيد و سحر از سرشان ميپرد و از تخدير و زکام شفا مييابند و سوزش درد و طعم‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪615‬‬

‫ما و اقبال‬

‫تلخ را با همه سوزندگي و زنندگياش حس ميکنند‪ .‬اما‪ ،‬در توجيه اين ناکاميها و‬ ‫گمراهيها هنوز نتوانستهاند درست انگشت بر جای درد بگذارند و ريشه فاجعه را‬ ‫بيابند‪ ،‬و همچون هر طبيب بيتشخيص و هر سياستباف بيتميز و جامعهشناس‬ ‫ظاهربين‪ ،‬گريبان اين و آن را ميگيرند و با حدس و گمان و قياس و حتي دشنام و‬ ‫اتهام‪ ،‬گريبان خويش را از چنگ تحقيق و مسئوليت يافتن علت و نشان دادن راه نجات‬ ‫و هدايت رها ميکنند و خود را تسکين ميدهند و ديگران را فريب‪ ،‬و ببينيد که چه‬ ‫جنجالهای بيثمر و جدالها و جدلهای بياثر به راه افتاده است و فرقهسازیها و‬ ‫تفسيق و تکفيرهای پايانناپذير‪ ،‬که کشمکشهای کالمي و مذهبي و فقهي قرون‬ ‫وسطي را به ياد ميآورد که آن همه خونها را ريخت و آن همه تودههای معصوم را به‬ ‫اين سو و آن سو کشاند و آن همه نسلها و عصرها را به هدر داد و در آخر‪ ،‬همچون‬ ‫جنگ و جدال و قيل و قال اطفال بيصاحب‪ ،‬فروکش کرد و تنها نتيجهای که همه‬ ‫فرقههای مخالف و نحلههای متخاصم‪ ،‬در آن‪ ،‬به تساوی‪ ،‬سهيم شدند‪ ،‬اين بود که‬ ‫اساساً‪ ،‬روح انسان عصرما را از هر چه بحث مذهبي و جنگ فرقهای و کشاکشهای‬ ‫کالمي اديان است بيزار و بری ساخت!‬ ‫تقصير اين بود‪ ،‬حق با آن بود‪ ،‬فالني مرتد شد‪ ،‬آن يکي بدعت نهاد‪ ،‬اين يکي‬ ‫خصلت بورژوازی داشت‪ ،‬رويزيونيسم‪ ،‬آنبورژوازمان‪ ،‬کيش شخصيتپرستي‪ ،‬خيانت‬ ‫تيتيسم‪ ،‬استالينيسم‪ ،‬مائوئيسم‪ ،‬احيای گرايش مذهبي‪ ،‬تجديد خطر خداپرستي‪ ،‬بازگشت‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪612‬‬

‫ما و اقبال‬

‫به خصلتهای بورژوازی‪ ،‬انقالب مجدد فرهنگي‪ ،‬مبارزه مجدد با مذهب‪ ،‬رئيس‬ ‫جمهور يکهو خائن شد‪ ،‬رهبر حزب راهگشای سرمايهداری شد‪ ،‬زن پيشوای کبير‪ ،‬او را‬ ‫در حال کسالت‪ ،‬فشار ميداد و حرفهای نامربوط و تصميمات ناجور را از زبانش‬ ‫ميکشيد و به دولت و ملت ديکته ميکرد‪ ،‬حتي‪ ،‬يک نفر‪ ،‬طي چند سال‪ ،‬چند بار هي‬ ‫مرتد شد و هي مؤمن و در رفت و آمد دائم ميان کفر و امامت و اخيراً متوجه شدند که‬ ‫نه‪ ،‬همه اين مصائب تقصير کنفسيوس بوده است‪ :‬متوفي به سال ‪ 559‬پيش از ميالد!‬ ‫و در کنار اين روشنفکران وارث پيروزی تلخ‪ ،‬روشنفکران وارث تلخي شکست‪.‬‬ ‫اينان‪ ،‬غالباً‪ ،‬سادهتر از آنها خود را خالص کردهاند‪ :‬استعمار! رفته رفته‪ ،‬اين کلمه‪ ،‬در‬ ‫فرهنگ معاصر‪ ،‬معنايي به خود ميگيرد مترادف «روزگار» و «چرخ کجمدار» و «فلک‬ ‫غدار» در فرهنگ قديم‪ ،‬يا «شيطان حرامزاده» در زبان توده مذهبي‪.‬‬

‫‪9‬‬

‫اينها همه‪ ،‬معلول را به جای علت گرفتن است و يا‪ ،‬به تعبير خوب فالسفه خودمان‪،‬‬ ‫«مؤيدات فعل» را با «علت فاعلي» اشتباه کردن‪ ،‬يا در «علل قريب» متوقف شدن و از‬ ‫«علل بعيد» يا «علت العلل» غافل ماندن‪.‬‬

‫‪ . 9‬حتي از آن هم پيش تر! به معني هر چه بد و مضر و خوی زشت و عادات انحرافي و امور غيربهداشتي است‪ .‬در يکي‬ ‫از نوشته های مذهبي راجع به مضرات استمناء‪ ،‬نويسنده روشنفکر ضد امپرياليست‪ ،‬آن را يک عادت مضره و زشت‬ ‫استعماری تعبير کرده بود‪ .‬فکر ميکنم به اين دليل که هر دو از باب استفعال اند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪613‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و در مورد روشنفکراني که به «فلسفه خيلي علمي تاريخ» تعصب ميورزند‪ ،‬و به بقا‬ ‫و حتي رجوع به تقليد از ميت آن هم در اصول «معتقدند»‪ ،9‬از آنرو که در رساله علميه‬ ‫«مانيفست» فتوا اين است که‪« :‬اين خودآگاهي انسانها نيست که وجودشان را معين‬ ‫ميسازد‪ ،‬بلکه‪ ،‬برعکس‪ ،‬اين جايگاه اجتماعي آنها است که خودآگاهي انسانشان را‬ ‫مقدر ميکند»‪[ ،6‬بايد گفت] عليرغم تکيه انحصاریای که در ادبيات سياسي‪ ،‬به‬ ‫«انسان»‪« ،‬مردم» و «کارگر» دارند‪ ،‬در تفکر فلسفي و تحليل علمي‪ ،‬تنها به جبر ابراز کار‬ ‫و شيوه توليد تکيه ميکنند و «انسان» و «مردم» و «کارگر» را نيز همچون ديگر «کاالها»‪،‬‬ ‫محصول جبری آن‪ .‬و در نتيجه‪ ،‬ايدئولوژی‪ ،‬ارزشهای انساني‪ ،‬انقالب اجتماعي و هر‬ ‫گونه حرکتي و جهتي و ايمان و آرماني و مسئوليت و عمل و جهادی‪ ،‬زاييده ميزان‬ ‫رشد ابزار کار و پيشرفت صنعت و بنابر اين‪ ،‬سرنوشت هر ملتي عبارت است از آنچه‬ ‫توليد اقتصادی معين ميسازد‪ ،‬و «تقدير» هر فرد يا هر جامعه انساني‪ ،‬آن چيزی است‬

‫‪ . 9‬آنها خود درست خالف اين مي انديشيدند‪ .‬انگلس در نخستين کلماتي که پس از شنيدن خبر مرگ مارکس در ‪94‬‬ ‫مارس ‪ 9223‬از برنشتين‪ ،‬مي نويسد‪ ،‬مي گويد‪ ... :‬در سالهای آينده‪ ،‬همراه وی‪ ،‬نظريات برجسته اش نيز رنگ خواهند باخت‬ ‫و محو خواهند شد‪ .‬اين امور از اختيار ما خارج است‪ ،‬اما حرکت راه خود را ادامه مي دهد بي او ‪K.Marx oeuvres, ( ...‬‬ ‫‪)economie, l’edit gall, P Cl xxvi‬‬ ‫‪ . 6‬نظريه ای که در ايدئولوژی آلماني و فقر فلسفه به تفصيل آمده و عصاره آن در اين عبارت مشهور‪ ،‬به متن مانيفست‬ ‫اضافه شده است‪)Marx, oeuvres, Economie, P 9526( .‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪612‬‬

‫ما و اقبال‬

‫که دست قاهر و قادر «محيط خارجي» او «مقدر» ميکند و به تعبير مارکس‪ -‬انگلس‪:‬‬ ‫«وجدان انساني» مخلوق جبری و طبيعي «وضع اجتماعي» انسان است‪.‬‬ ‫برای درک اين حقيقت که‪ :‬آری گفتن به اين اصل‪ ،‬نه گفتن به اصالت انسان است‪،‬‬ ‫به هوش بسيار نياز نيست‪ .‬تنها يک «عقل آزاد سالم» کافي است‪.‬‬ ‫اسالم‪ ،‬بيآنکه بخواهد قوانين علمي و عوامل اجتماعي را در تاريخ نفي کند‪ -‬بلکه‪،‬‬ ‫برعکس بر آن تکيه دارد و انسان را به شناخت و پيروی از آنها فرا ميخواند‪ -‬در تعيين‬ ‫سرنوشت و تغيير نظام اجتماعي‪ ،‬مخاطبش‪ ،‬به طور مستقيم‪ ،‬انسان آگاه‪ ،‬آزاد و صاحب‬ ‫قدرت عمل و استعداد انتخاب‪ ،‬يعني «انسان مسئول» است و از اين رو است که تغيير‬ ‫سرنوشت را‪ ،‬نه در تغيير خودبهخودی شيوه توليد‪ ،‬که در تغيير خودآگاهانه شيوه تفکر‬ ‫و عمل سازنده‪ 9‬ميداند‪ .‬تکيه بر «ايمان» و «عمل صالح» که به گونه تفکيک ناپذيری‬ ‫در زبان اسالم تکرار ميشود‪ ،‬نشان ميدهد که اسالم‪ ،‬تغيير وضع اجتماعي را معلول‬ ‫تغيير وضع انساني ميشمارد و در تغيير وضع انساني‪ ،‬به «آگاهي اعتقادی» و «عمل‬

‫‪ . 9‬عمل صالح در برابر عمل خير و به تعبير قرآن حسنه ]است[ که خدمت و کمک (سرويس) به فرد يا جمع يا نوع در‬ ‫رفع نياز و تقويت و توسعه‪ ،‬در حال بودن و بر اساس سود است (حاتم طائي‪ ،‬پاستور‪ ،‬اديسون‪ ،‬اطعام‪ ،‬قرض الحسنه و ‪.)...‬‬ ‫عمل صالح‪ ،‬کاری است بر اساس تغيير ارزشي و کيفيتي و هدايتي و طبق ايدئولوژی انقالبي‪ .‬برعکس آنچه در فارسي – بر‬ ‫اساس دوبله از فرهنگ اروپايي – عمل اصالحي را در برابر عمل انقالبي قرار مي دهند‪ ،‬در فرهنگ قرآني اين دو تعبير يکي‬ ‫است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪611‬‬

‫ما و اقبال‬

‫انقالبي» تکيه دارد و تأکيد ميکند که‪« :‬محتوای واقعي يک جامعه (ما بقوم)‪ -‬نه‬ ‫اشکال و اطوار و روابط ظاهری و جابجا شدنهای صوری که امروز‪ ،‬انقالب مينامند‪-‬‬ ‫به گونه جبری (اهلل)‪ ،‬دگرگون نميشود‪ ،‬مگر آنکه‪ ،‬انسانها‪ ،‬خود‪ ،‬محتوای حقيقي و‬ ‫چگونگي انساني خويش (ما بانفسهم) را دگرگون سازند»‪.‬‬ ‫در اينجا است که اصالت و عظمت و وزن مسئوليت در انسان‪ ،‬آن هم در قبال تغيير‬ ‫وضع اجتماعي و نهاد و بنياد زندگي و تقدير تاريخياش‪ ،‬آشکار ميشود‪ .‬چه‪ ،‬انساني‬ ‫که مقدراتش را تقدير اجتماعياش معين ميسازد «مسئول» نيست‪ ،‬بلکه‪« ،‬معلول» است‪.‬‬ ‫بدينگونه است که اسالم‪ ،‬بار سنگين سرنوشت يک ملت را‪ ،‬تماماً بر دوش انسان‪،‬‬ ‫يعني اراده خودآگاه انسانها ميافکند و روشنفکر‪ ،‬نه معلول و مخلوق روبنايي و‬ ‫فرعيای که به اقتضای جبری نظام اقتصادی و زيربنای توليدی شکل گرفته‪ ،‬بلکه به‬ ‫عنوان علت و خالق‪ ،‬رسالتي تغييردهنده‪ ،‬سازنده و رهبری کننده در تاريخ بر عهده دارد‬ ‫و به همين دليل نيز‪ ،‬متعهد است و مسئول و بنابر اين‪ ،‬بار گناه پريشاني‪ ،‬فقر‪ ،‬انحطاط و‬ ‫اسارت جامعه خويش را نيز بايد بر گردن گيرد و از اين رو است که تجليل وی در‬ ‫نقشي موسايي و ابراهيمي‪ ،‬به همان اندازه و به همان دليل معقول و موجه است که‬ ‫توبيخ وی در نقشي فرعوني و نمرودی‪ .‬چه‪ ،‬وی در حرکت تاريخ و شکل جامعهاش‬ ‫نقش يک علت را بر عهده دارد‪ .‬چنين تلقيای از انسان در تاريخ و تعهد روشنفکر در‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪691‬‬

‫ما و اقبال‬

‫جامعه‪ ،‬نه تنها به ما شيوه تجزيه و تحليل مسائل اجتماعي‪ ،‬نهضتهای سياسي و‬ ‫تحوالت تاريخي را ميآموزد‪ ،‬که ما را در نحوه عمل‪ ،‬انجام مسئوليت و جهتگيری‬ ‫مبارزه راه مينمايد‪.‬‬ ‫و اين است که اقبال‪ ،‬نه تنها به عنوان يک متفکر بزرگ‪ ،‬اسالمشناس هوشيار و‬ ‫مترقي‪ ،‬که به عنوان يک مبارز ضد استعمار‪ ،‬روشنفکر متعهد و مجاهد و مرد حرکت و‬ ‫عمل در عصر خويش و در قبال مردم خويش‪ ،‬تکيهگاه اصلياش را «دگرگوني ذهني‪-‬‬ ‫رواني» وجدان انساني ملتش (يغيروا ما بانفسهم) انتخاب ميکند‪ ،‬و آنها که «عمل‬ ‫اجتماعي» را تنها در اشکال «عمل بدني» يا «عمل سياسي» منحصر نميبينند‪ ،‬ميتوانند‬ ‫عميقاً درک کنند که اساسيترين «عمل روشنفکر» مسئول همين است‪.‬‬ ‫اقبال در نخستين مرحله‪ ،‬يک «جهانبيني» ويژه و بديعي را ارائه ميدهد که فهم آن‪،‬‬ ‫به همان اندازه که برای روشنفکر جديد جامعههای اسالمي‪ -‬که پرورش ذهني و‬ ‫قالبهای فهمياش را از فرهنگ و ايدئولوژی غربي گرفته است‪ -‬دشوار است‪ ،‬حياتي‬ ‫است‪.‬‬ ‫اين جهانبيني‪ ،‬به همان اندازه که نو است‪ ،‬ريشه در اعماق فرهنگ و ايمان ديرين‬ ‫ما دارد و از دورترين سرچشمههای معنوی خود ما آب ميخورد‪ .‬در اين جهانبيني‪،‬‬ ‫جوهر اشراق شرقي‪ ،‬عمق و لطافت و وحدتنگری عرفاني‪ ،‬مثبتانديشي و روشنبيني‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪699‬‬

‫ما و اقبال‬

‫جهتدار و مسئوليت آفرين و واقعيتآفرين و واقعيتگرای اسالمي‪ ،‬در ذهني که رشد‬ ‫و گسترشش را از آشنايي با مدنيت جهان معاصر سير و سفر با بلندپروازترين‬ ‫انديشههای فلسفي عصر ما در رفيعترين قلههای تفکر غرب يافته است‪ ،‬به گونهای طرح‬ ‫شده است که هماهنگي منطقي و ترکيب طبيعي خويش را دارد و هم اصالت خويش‬ ‫را‪ .‬و در عين حال‪ ،‬نه يک جهانبيني ذهني و فلسفي و نظری‪ ،‬که در رابطه با نياز انسان‪،‬‬ ‫جهت حرکت تاريخ و نيز‪ ،‬درد ملتها و مردمي که در قبالشان مسئوليتي حاد و سنگين‬ ‫و فوری احساس ميکند‪ ،‬ارائه ميشود و اين خصوصيتي است که اساساً‪ ،‬جهانبيني‬ ‫اصيل مذهبي را از جهانبينيهای فلسفي و روحاني جدا ميسازد و اين اختالف را ما در‬ ‫مقايسه ميان انبيا و حکما‪ -‬ابراهيم و موسي و محمد‪ ،‬و سقراط و ارسطو و افالطون‪ ،‬يا‬ ‫ابوذر و ابوعلي‪ -‬در تاريخ و اثری که در حرکت تودهها و تغيير سرنوشتها داشتهاند‪،‬‬ ‫به روشني و به گونهای عيني‪ ،‬مييابيم‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪696‬‬

‫ما و اقبال‬

‫جهانبینی‬ ‫‌‬ ‫يکي از اساسيترين شاخصههای جهانبيني اقبال «تهاجم ضدفلسفي» وی است‪ .‬اين‬ ‫جهتگيری فکری در تارخ فرهنگ اسالمي‪ ،‬اساسي استوار دارد‪ .‬ورود فلسفه يوناني‪،‬‬ ‫به همان اندازه که در فکر و فرهنگ اسالمي‪ ،‬به ويژه از اواخر قرن سوم بسيار فاتحانه‬ ‫بود و نه تنها نبوغهای بزرگي چون ابنسينا و رازی و اينرشد را صيد کرد‪ ،‬که‬ ‫قویترين جريان تفکر عقلي را در فرهنگ ما پديد آورد و چنان نفوذی يافت که در‬ ‫عمق انديشه مذهبي ما نيز رسوخ يافت و در همين حال‪ ،‬و به همين دليل از سوی‬ ‫جناحهای ديگر فکری با مقاومت بسيار روبرو شد‪)93( .‬‬ ‫گرچه فلسفه يوناني‪ -‬البته بيشتر ارسطويي‪ :‬فلسفه مشاء‪ -‬به رشد عقلي و تقويت و‬ ‫غنای نيروی تحليلي و منطقي و توجيه آگاهانه عقايد و احکام ديني کمک بسيار کرد‪،‬‬ ‫ولي بينش اصيل و جهانبيني ويژه قرآني را تغيير داد و اين تغيير‪ ،‬در انحراف مسير‬ ‫حرکت فکر و ايمان اسالمي تعيين کننده بود و بزرگترين اثرش‪ ،‬تبديل اسالم‪ ،‬از يک‬ ‫دعوت مردمي و بسيج اجتماعي و حرکت انقالبي در جهت تحقق رهبری سياسي و‬ ‫تکوين نظام اجتماعي مبتني بر امامت و عدالت‪ ،‬به صورت يک فرهنگ پيشرفته‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪693‬‬

‫ما و اقبال‬

‫فلسفي‪ -‬علمي بود‪ .‬آنچه «مدينه» را از «آتن» و «مسجد محمد» را از «آکادميای‬ ‫افالطون» و باالخره‪ ،‬در اسالم‪« ،‬اصحاب صفه» را از «علمای نظاميه» مشخص ميسازد!‬ ‫گرچه تمامي جناحهايي که عليه حکمت مشاء يا فلسفه عقلي به پا خاستند‪ ،‬مترقي‬ ‫نبودند‪ ،‬و چه بسا چهرهای ارتجاعي‪ ،‬جزمي و متعصبانه و قشری داشتند‪ :‬بسياری از‬ ‫اشاعره‪ ،‬اخباريون‪ ،‬فقهای خشک و برخي از محدثين اهل ظاهر که اسالم برايشان‬ ‫عبارت بود از حفظ و امالء و استمالی مجموعهای «منقوالت»‪ ،‬بيهيچ تفسير و تحليل‬ ‫عقلي‪ .‬و برخي از اين موضعگيریهای فکری عليه انحراف فلسفي‪ ،‬خود نيز‪ ،‬در جهتي‬ ‫ديگر‪ ،‬نوعي انحراف از مسير اصلي طرز فکر اسالمي بود‪ ،‬از قبيل بيشتر صوفيه و زهاد‬ ‫که غالباً تحت تأثير غيرمستقيم گرايشهای مذهبي يا فکری شرقي‪ ،‬فلوطيني‪ ،‬غنوصي‪،‬‬ ‫رهبانيت مسيحي‪ ،‬عرفانگرايي و وحدت وجود اشراقي هندويي و چيني و مانوی‪...‬‬ ‫بودند‪ .‬اما يک مقاومت هوشيارانه‪ ،‬مترقي و اصيلي نيز وجود داشته است که هدفش‪،‬‬ ‫وفادار ماندن به شيوه نگرش و طرز فکر و فهم ويژه و جهانبيني اصيل و اصلي اسالمي‬ ‫بوده است و در عين حال‪ ،‬از دگماتيسم ظاهری و متعصبانه و قشری و خالي از‬ ‫روشنبيني عقلي و صرفاً تعبدی و تقليدی به دور است و مبارزهاش با فلسفه‪ ،‬نه مخالفت‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪694‬‬

‫ما و اقبال‬

‫با مطلق گرايش عقلي در مذهب‪ ،‬که ناشي از خودآگاهي عميق نسبت به فاجعه‬ ‫عقيمساز «يونانيزدگي اسالم»‪ 9‬بوده است‪.‬‬ ‫جهتگيری ضدفلسفي اقبال‪ ،‬نماينده چنين سنت عميق و اصيل است که در طول‬ ‫تاريخ درگيریهای فکری و جنگ اعتقادی ما‪ ،‬استمرار داشته است‪ ،‬منتها‪ ،‬نه يک‬ ‫تقليد و تکرار کار قدما‪ ،‬که تکامل آن و جبههگيری هوشيارانه و سازنده و زندهای بر‬ ‫اساس آنچه در عصر ما ميگذرد‪ ،‬يعني طرح مقاومت اصيل ضديونانيزدگي گذشته‪،‬‬ ‫در شکل مقاومت اصيل فکر و فرهنگ اسالمي در مبارزه با غربزدگيای که اکنون‬ ‫با آن مواجهيم و به محو يا مسخ خويش تهديد ميشويم‪.‬‬ ‫ترپ رها هي فالطون ميان غيب و حضور‬ ‫ازل سي اهل خردکا مقام هي اعراف‬ ‫تری ضمير په جب تک نه هو نزول کتاب‬ ‫گرهگشای نه رازی‪ ،‬نه صاحب کشاف‬ ‫***‬

‫‪Helenisation. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪695‬‬

‫ما و اقبال‬

‫افالطون در برزخ غيب و حضور حيران است‬ ‫جايگاه اهل خرد‪ ،‬از آغاز اعراف است‬ ‫تا «کتاب» (قرآن) بر ضمير خود تو نازل نشود‬ ‫نه رازی و نه صاحب کشاف گرهي نميگشايد‬ ‫چرا؟ اعتراض اقبال به فلسفه عقلي‪ -‬يوناني يا اروپايي‪ -‬چيست؟‬ ‫وی‪ ،‬طي يک «سفر روحاني»‪ -‬به شيوه کمدی الهي دانته‪ -‬به نمايندگي عاليترين‬ ‫نبوغهای فلسفي غرب معاصر‪ ،‬هگل را به مصاف موالنا‪ ،‬اين رستم دستان فرهنگ شرق‬ ‫ميخواند و پيدا است که اسفنديار رويينتن انديشه غرب‪ ،‬با تير قهرمان ما که از‬ ‫«سيمرغ» مدد ميجويد کور ميشود و به خاک ميافتد‪ .‬اکنون‪ ،‬فهم ما به رازی که‬ ‫اقبال در سخن دارد نزديک شده است‪ .‬جهانبيني ما همچون جهانبيني غربي‪،‬‬ ‫مجموعهای از صورتهای خشک ذهني‪ ،‬انعکاس انفعالي از جهان و تصويرهايي مجرد و‬ ‫بيروح و بيجوش از طبيعت نيست‪ ،‬نوعي تماس مستقيم با حقيقت است‪ ،‬کشف‬ ‫فرمول احتراق نيست‪ ،‬دست نهادن بر آتش است‪ .‬درآميختن با کائنات‪ ،‬پيوستن به جان‬ ‫هستي و جريان يافتن انسان در متن جاری حيات و حرکت طبيعت‪ ،‬و يا‪ ،‬جريان يافتن‬ ‫حيات و حرکت طبيعت در عمق وجود و خون حيات انسان است و در نتيجه‪ ،‬فرو رفتن‬ ‫در نوعي جذبه‪ ،‬کشش مغناطيسي ميان دو وجود‪ ،‬اين «بينهايت کوچک» که در برابر‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪692‬‬

‫ما و اقبال‬

‫آن «بينهايت بزرگ» قرار ميگيرد‪ ،‬و به گفته ويکتور هوگو‪« :‬نماز اين است»! نه علم‪،‬‬ ‫يعني «اطالع بر پديده خارجي»‪ ،‬که نوعي «کشف و شهود» و دست يافتن به «حيرت»!‬ ‫حيرت در برابر احساس شکوه هستي و زيبايي طبيعت‪ ،‬و باالخره‪ ،‬بيتابي‪ ،‬خودجوشي‪،‬‬ ‫خودگذاری و خودشکني و از خود برون پريدن و پرواز گرفتن و «وصال»‪ ،‬پيوستن به‬ ‫آن کانون اصلي حيات و حرکت عالم‪ ،‬قلب پرتکان و تپش وجود‪ ،‬روحي که اين‬ ‫طبيعت بزرگ بسيار نقش‪ ،‬پيکر او است!‬ ‫نه يک علم نظری‪ ،‬ذهنيت بازی پوک و بيشعور و منفعل‪ ،‬که يک «نور»‪ ،‬آن پرتو‬ ‫شگفت و دگرگونسازی که عالم پر از عجايب درون را روشن ميکند و به آتش‬ ‫ميکشد‪ .‬يک دانش مهاجم ويرانگر و خالق‪ ،‬دانشي که جهان را طرحي ديگر‬ ‫ميافکند‪ ،‬انسان را خلقتي ديگر ميبخشد‪.‬‬ ‫مری لئي هي فقط زور حيدری کافي‬ ‫تری نصيب افالطون کي تيزی ادراک‬ ‫مری نظر مين بهي هي جمال و زيبايي‬ ‫که سر به سجده هين قوت کي سامني افالک‬ ‫***‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪693‬‬

‫ما و اقبال‬

‫مرا زور حيدری بس است‬ ‫زرنگي هوش افالطون از آن تو‬ ‫در نگاه من اين زور حيدری با جمال و زيبايي خويشاوند است‬ ‫چه‪ ،‬در پيشگاه «قوت» است که افالک سر به سجده تمکين فرود ميآرند‪.‬‬ ‫نه هو جالل تو حسن و جمال بيتأثير‬ ‫ترا نفس هي اگر نغمه هو نه آتشناک‬ ‫در جهانبيني فلسفي‪ -‬قديم يا جديد‪ -‬جهان مجموعهای است از‪« :‬واقعهها» و‬ ‫«واقعيتها»‪« ،‬جواهر» و «اعراض»‪« ،‬هيولي» و «صورت» و «ماده» و «مرکب» و «مجرد» و‬ ‫«خاکي» و «افالکي» و «الهوتي» و «ناسوتي» و «محسوس» و «معقول» و «علت» و‬ ‫«معلول» و «ماده» و «انرژی» و «بار مثبت» و «بار منفي» و «الکترون» و «پروتون» و‬ ‫«فوتون» و «اتر» و «حرکات» و «روابط» و «جاذبه» و «دافعه» و‪ ...‬انسان‪ .‬در برابر اين‬ ‫مجموعه‪ ،‬يک «ذهن»‪ ،‬آينهای که از آنچه هست و از آنچه ميگذرد‪ ،‬تصويرهايي‪-‬‬ ‫صادق‪ ،‬کاذب يا مغشوش و مبهم و آميخته با رنگ و زنگ و ناهمواریها و آلودگيها‬ ‫و غبارها و لکهها و رگهها و مويهها و کژیها و نابجاييهای آينه‪ -‬در آن منعکس‬ ‫ميشود و اين «علم» است‪« ،‬اطالع»‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪692‬‬

‫ما و اقبال‬

‫رابطه انسان و جهان‪ ،‬رابطه «ذهن» است و «عين»‪ ،‬و آنچه فيلسوف‪ ،‬واقعيات عيني و‬ ‫حقايق علمي ميپندارد‪ ،‬جز همان «ذهنيات» خويش نيست‪ .‬وی با عالم وجود مستقيماً‬ ‫سر و کار ندارد‪ ،‬با آن صاف و راست‪ ،‬صميمانه و صادقانه‪ ،‬در ارتباطي نزديک‪،‬‬ ‫بيواسطه و بيپرده نيست‪ ،‬با پندارهای خويش بازی ميکند و نام اين بازی‬ ‫سرگرمکننده و فريبنده «فلسفه» است‪ .‬وی مخبر کنجکاو‪ -‬اما بيکاره و منفي و منفعل‪-‬‬ ‫هستي خويش و هستي طبيعت است‪ .‬آگاهي فلسفي «خبر» است‪ .‬خبر‪ ،‬اطالع بر رويهها‬ ‫و پوستهها است‪ .‬آگاهي عرفاني «ديدهای سبب سوراخ کردن» و «پوست شکاف» است‬ ‫که نگاهش چون نيشتر در تن اشيا‪ ،‬در پيکر طبيعت فرو ميرود و در قلب کائنات‬ ‫مينشيند و جان هستي را لمس ميکند‪ .‬نگاهي که به رنگها مشغول نميشود‪ ،‬در‬ ‫پديدهها سرگردان و حيران نميگردد‪ ،‬در رويهها و رويدادها معطل نميماند و انبوهي‬ ‫از «اطالعات» و «اخبار»ی اينچنين عطشش را فرو نمينشاند و به غرور فلسفي گرفتار‬ ‫نميشود‪ .‬وی نه «اهل خبر»‪ ،‬که «صاحب نظر» است‪ ،‬وی چشم در جان نور ميگشايد و‬ ‫با حقيقت روياروی ميگردد و اينچنين با او «مالقات ميکند و پيدا است که عاشق‬ ‫بيقرار حقيقت [است] نه «اطالع» که «وصال» و نه «خبر» که «نظر» سيرابش ميکند‪.‬‬ ‫زمانه عقل کو سمجها هوا هي مثل راه‬ ‫کسي خبر که جنون خودهي صاحب ادراک‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪691‬‬

‫ما و اقبال‬

‫خرد کي پاس چيزکي سواکچهاور مهين‬ ‫ترا عالج «نظر» کي سواکچه اورمهين‬ ‫***‬ ‫عصر ما عقل را چراغ راه ميپندارد‬ ‫که خبر دارد که جنون خود صاحب ادراک است‬ ‫عقل جز اطالع‪ ،‬هنری ندارد‬ ‫عالج درد تو جز در «نظر» نيست‬ ‫و اين است که اقبال از قافلهساالر خونين عشق‪ ،‬موالنا‪ ،‬که نور وی خاک روشنبين‬ ‫است‪ ،‬ميپرسد‪:‬‬ ‫خاک تيری نورسي روشن بصر‬

‫غايت آدم «خبر» هي يا «نظر»؟‬

‫و وی پاسخ ميدهد‪:‬‬ ‫آدمي «ديد» است‪ ،‬باقي پوست است‬ ‫«ديد» آن باشد که ديد دوست است!‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪661‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بايد با بينش روح و فرهنگ و واژههای ويژه اين مکتب آشنايي يافت و در اين راه‪،‬‬ ‫شرط اول قدم آن است که همه قالبهای ذهني و اصطالحات فلسفي غربي را از عمق‬ ‫فهم و شيوه منطقمان که در آن سخت رسوخ يافته است‪ ،‬بزداييم و بشوييم‪.‬‬ ‫اين «آگاهي نظری» در برابر آن «آگاهي خبری» چگونه است و از کجا؟ اين پيدا‬ ‫است که اين آگاهي ارمغان «نظر» است‪ ،‬اما «نظر» که کار «ديده بينا» است‪ ،‬چيست؟‬ ‫اقبال خود معني ميکند!‬ ‫چشم بينا سي هي جاری جوی خون‬ ‫علم حاضر سي هي دين زار و زبون‬ ‫چشم بينا چشمهای است که از آن جاری جوی خون است‪« ،‬علم حاضر» بازيچهای‬ ‫است که از آن‪ ،‬ايمان بيجان و زبون است!‬ ‫«علم حاضر» چيست؟‬ ‫اين «جويبار خون» که از ديده بينا جاری است چه رازی را حکايت ميکند؟‬ ‫«بينايي» و «خون»‪ ،‬در اين مکتب‪ ،‬چه خويشاوندی با هم دارند؟‬ ‫در اينجا است که مسأله «شناخت» و «آگاهي»‪ ،‬در جهانبيني «فلسفي‪ -‬علمي» و‬ ‫«عرفاني‪ -‬ديني»‪ ،‬خود را در دو چهره مشخص مينماياند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪669‬‬

‫ما و اقبال‬

‫آگاهي «فلسفي‪ -‬علمي» در همان مرز «خبری» خويش متوقف ميماند‪ ،‬آگاهي به‬ ‫عنوان رابطهای ذهني ميان انسان و واقعيت عيني‪ ،‬رابطه ميان «عالم» و «معلوم»‪ .‬اما در‬ ‫جهانبيني «عرفاني‪ -‬ديني»‪ ،‬عالوه بر آنکه‪ ،‬جوهر شناخت به گونهای ديگر است‪ ،‬خبر‬ ‫يافتن از واقعيت نيست‪ ،‬حضور صورت اشيا در «ذهن» نيست‪ ،‬ديدار با حقيقت است‪،‬‬ ‫حق را «وجدان کردن» و در تصميم خويشتن تجربه کردن و در عمق «دل» يافتن است و‬ ‫آنگاه‪ ،‬در نهايت‪ ،‬همچون لحظهای که آفتاب‪ ،‬به نصفالنهار ميرسد و از ستيغ بلند‬ ‫ظهر بر فرق ميتابد‪ ،‬بر گونه «سايهای» در «ذات» حقيقت خزيدن و در نفي خويشتن‬ ‫نمودين خويش‪ ،‬به اثبات حقانيت خويش رسيدن و روح جهان در کالبد حيات مرگبار‬ ‫خويش دميدن و در حق دم زدن و بر صليب بلند شهادت‪ ،‬در انبوه خلق و روی در روی‬ ‫خلقت‪ ،‬بانگ اذان «انا الحق» برداشتن و اينچنين‪ ،‬بر سيطره ظلمت و سطوت ظلم و‬ ‫غوغای جهل و قساوت جور و تمامي ضعفها و وسوسهها و دلبستگيها و شور و‬ ‫شادیهای حقيری که در لجنزار خوشبختيهای دني اين دنيا ميگذرد تسخری‬ ‫مسيحايي زدن و مرگ را چون گردنبندی از گوهر بر گردن دختران جوان‪ ،‬زيور‬ ‫زيبايي مرد گرفتن و همچون طفلي گرسنه‪ ،‬بر دامن مهربان عشق‪ ،‬از پستان شهادت‪،‬‬ ‫شهد حياتي که جانداران دانشمند فهم نتوانند کرد‪ ،‬نوشيدن‪...‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪666‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و سر «خودی» اقبال اين است‪ .‬جز اينکه «آگاهي عرفاني‪ -‬ديني»‪ ،‬در مقايسه با‬ ‫«آگاهي فلسفي‪ -‬علمي»‪ ،‬از نوعي ديگر است‪ ،‬آنچه آن را مشخص ميسازد اين است‬ ‫که آن «آگاهي» با سه عنصر «درد»‪« ،‬عشق» و «عمل» سرشته است‪.‬‬ ‫سه عنصری که فلسفه پيچيده هگل و «چشم خشک علمي» فرانسيس بيکن از آن‬ ‫محرومند و تمدن مقتدر عصر جديد را اينچنين خشن و بيروح و انسان پيشرفته معاصر‬ ‫را سرد و سنگ و در عين حال‪ ،‬اين همه ضعيف و آسيبپذير ساخته است‪ .‬انساني که‬ ‫به تعبير آقای پل سيمون‪« :‬ديگر در انتظار هيچ چيز نيست‪ ،‬جز رسيدن تاکسي»!‬

‫‪9‬‬

‫آگاهي همزاد و همنژاد با «درد»‪« ،‬عشق» و «عمل»‪ .‬درد مرز ميان «انسان در‬ ‫جستجوی رفاه» و «انسان در تکاپوی کمال» را معين ميسازد و نيز دو عقل‪ ،‬دو تمدن‪،‬‬ ‫دو فرهنگ‪ ،‬دو هنر‪ ،‬دو نوع زندگي و باالخره دو علم متضاد را‪ :‬علمي که‪ ،‬به تعبير‬ ‫بيکن‪« ،‬در طلب حقيقت بود و اکنون در کسب قدرت است»‪ ،‬علمي که کوپن نان‬ ‫ميدهد و علمي که جان ميبخشد‪ ،‬علمي که زاينده «زور» است و علمي که تابنده‬ ‫«نور»‪ ،‬علم «واقعيتشناسي و سود و سيطره و توسعه و برخورداری و تيمار و تسکين و‬

‫‪ . 9‬در متن سخنراني وی مترو است که در حال و هوای مردم ما تاکسي بيشتر رساننده است‪ .‬هر چند مردم پيشرفته و‬ ‫حتي روشنفکران ما نه تاکسي سوارند و نه اتوبوس سوار‪ ،‬شايد انتظاری که برای ما مطرح است رسيدن نوبت پيکان سفارشي‬ ‫مان است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪663‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اشباع غريزه و خوشبختي در «بودن» بشری»‪ ،‬و علم «حقيقتپرستي» و ارزش و آزادی و‬ ‫تزکيه و بينيازی و تقوا و تحريک و جانشيني غريزه و تکامل‪ ،‬در «شدن» انساني»‪ ،‬و‬ ‫باالخره‪ ،‬علمي که پادو مزدور و مصلحتباز تکنولوژی است و از نزديکي نامشروع‬ ‫«پول» با وی بود که ماشين اينچنين حرامزاده به دنيا آمد‪ ،‬و علمي که راهگشای‬ ‫روشنگر و حقيقتپرست ايدئولوژی است و هماهنگ با «عشق»‪ ،‬دو بال «طيران آدميت»‬ ‫رادر معراج وجودیاش به سوی عرش خدای «حقيقت» و «خير» و «زيبايي» ميسازند تا‬ ‫او را در تعالي و تکامل و نجات سرشت و سرنوشت خويش ياری دهند و به مکتبي‬ ‫برسانند که در آن‪ ،‬آدمي را بر «خلق و خوی خدا» ميپرورند و بر «صورت رحمان»‬ ‫ميآرايند‪.‬‬ ‫به تعبير اقبال‪ ،‬در «آگاهي بوعليوار»‪ ،‬انسان خبرنگار کنجکاوی است‪ ،‬بر سر‬ ‫جنازهای به نام طبيعت ايستاده و در قبرستان وسيعي به نام جهان پرسهزن‪ ،‬در پي کسب‬ ‫خبر‪ ،‬جمعآوری اطالعات و در «آگاهي عليوار»‪ ،‬انسان تشنه «بيتاب و زنداني بيقرار و‬ ‫عاشقي [است] از يار و ديار خويش مهجور افتاده و جهان را ميگردد و در چهره‬ ‫کائنات مينگرد در جستجوی نيستان خويش‪ ،‬در کشف حقيقت‪ ،‬يافتن گمشده‪،‬‬ ‫رسيدن به سرچشمه و باالخره‪ ،‬راه يافتن به حريم آشنايي‪ ،‬ورود به حرم دوست‪ ،‬ديدار‬ ‫با «او» در ميقات‪ ،‬حضور در ميعاد‪...‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪664‬‬

‫ما و اقبال‬

‫برای وی‪ ،‬آگاهي‪ ،‬شناخت آيات طبيعت‪ ،‬زمان و مکان معنايي اينچنين دارند و‬ ‫بديهي است که وی‪ ،‬در برابر طبيعت‪ ،‬نه مخبری بر جنازهای‪ ،‬که مهاجری است دل‬ ‫برکنده از دلبستگيهايي که به ماندنش ميخوانند و اکنون‪ ،‬در اين کوير شب گرفته‬ ‫غربت و هول و عدم‪ ،‬رسيده به درگاه بلند قلعهای که خويشاوند آشنايش‪ ،‬معشوق‬ ‫گمشدهاش را در آن سراغ کرده است و اينک‪ ،‬با دو چشم بينايي که چون دو چشمه‬ ‫جوشان جويبار خون بر خاک روان ميسازد و نگاههايي که چون برق آذرخش از‬ ‫طوفان دل و ابر اندوهش‪ ،‬پياپي شرارهها بر در و بام و برج و باروی اين حصار‬ ‫ميافکند‪ ،‬به تماشا و تأمل ايستاده است‪ ،‬که او اينچنين جهان را مينگرد و «نظر زورمند‬ ‫حيدری» که با جمال و زيبايي عجين است‪ ،‬اين است‪ .‬و سيمای طبيعت در اين سرای‬ ‫بزرگ است‪ ،‬کعبه دربستهای که خدا در آن خانه دارد و او‪ ،‬در پس اين در‪ ،‬بيرون از‬ ‫اين خانه‪ ،‬نميتواند آرام گيرد‪ ،‬نميتواندبه خبر بسنده کند‪ ،‬نميتواند بايستد‪ ،‬بنشيند‪ ،‬به‬ ‫خواب رود‪ ،‬به خود يا به آنچه در دستش و دم دستش و پيش پايش مييابد (دنيا) دل‬ ‫مشغول کند و به شعف آيد و به شناخت‪ ،‬خوشبختي‪ ،‬لذت‪،‬رفاه و به «بودن» و «ماندن»‬ ‫قانع شود و سربلند و دلگرم‪ .‬چه ميکند؟ پيدا است‪ ،‬در حالتي که هستياش همه فرياد‬ ‫لبيک دعوت دوست شده است و جانش در گداز آتش هراس از «بيرون در ماندن» و‬ ‫نياز «ره به درون يافتن» و درد «ناديدن» و شور و شوق «پيوستن» و بيتابي در را گشودن‪،‬‬ ‫تمامي بودن «خويش» را حلقه در ميکند و با قدرت درد و اقتدار نياز و نيايشي که از‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪665‬‬

‫ما و اقبال‬

‫شدت‪ ،‬حالت آمرانه و مهاجم يافته‪ -‬هجومي غرقه در دوست داشتن و اشک‪ -‬حلقه‬ ‫وجود را پياپي بر در اين سر ميکوبد و ميکوبد‪ ...‬تا‪ ...‬صدايش کنند‪ ،‬در را به رويش‬ ‫بگشايند‪.‬‬ ‫و در اين مکتب‪ ،‬علم اين است‪ ،‬درد اين است‪ ،‬عشق اين است‪ ،‬عمل اين است و‬ ‫باالخره طبيعت‪ ،‬و رکوع و سجود آدمي اينچنين‪ ،‬در اين طبيعت‪ ،‬اين!‬

‫‪9‬‬

‫گفت پيغمبر رکوع است و سجود‬ ‫بر در حق‪ ،‬کوفتن حلقه وجود‬ ‫اکنون ميتوانيم نوع ديگری از «فهميدن» را‪ -‬که در فرهنگ شرقي ما ريشه دارد و‬ ‫با جوهر اصيل مذهب خويشاوند است‪ -‬احساس کنيم و در برابر «عقل سرد‪ ،‬عقيم و‬ ‫منفعل فلسفي»‪ ،‬به تعبير زيبا و عميق سهروردی‪ ،‬از يک «عقل سرخ» سخن بگوييم‪،‬‬ ‫«عقل آتشناک‪ ،‬مولد و فعال ديني» که در کنه کائنات رسوخ ميکند و با روح عالم‬ ‫ميآميزد و تشنه ناآرام و پويای «حقيقت» است و در درون نيز انقالبي وجودی بر پا‬ ‫ميسازد و عميقترين دگرگونيها را در خلقت طبيعي‪ -‬اجتماعي‪ -‬طبقاتي‪ -‬تاريخي‬ ‫آدمي پديد ميآورد و زيبايي‪ ،‬ارزش‪ ،‬تعالي و آزادی وجودی را در بودن و زيستن‬

‫‪ . 9‬نگاه کنيد به بر در حق کوفتن حلقه وجود در کتاب خودسازی انقالبي‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪662‬‬

‫ما و اقبال‬

‫وی‪ ،‬جانشين کششهای کور غريزی‪ ،‬سود‪ ،‬ترقي و اشباع حيواني ميسازد و از «انسان‬ ‫ميموننما»‪« ،‬انسان خدانما» ميآفريند‪.‬‬ ‫اما اين «انسان خدانما»‪ ،‬به حکم تقدير زميني خويش‪ ،‬يک موجود خاکي است‪،‬‬ ‫اسالم تأکيد ميکند که وی را از «خاک»‪« ،‬گل» و «لجن سياه»‪« ،‬رسوب سفت شده‬ ‫سيل» سرشتهاند‪ ،‬يعني با ميمون همخانه است و با جانوران همنژاد‪ .‬در عين حال «روح‬ ‫خدا» را در خويش دارد و «امانت ويژه خدا» را به دست گرفته و با خدا «ميثاق فطرت»‬ ‫بسته است‪ .‬ميبينيم که انسان از يک «تضاد وجودی» رنج ميبرد و ميتوان فهميد که‬ ‫چگونه انسان‪ ،‬هرچه خودآگاهتر ميشود‪ ،‬تمايل به رفاه‪ ،‬خو گرفتن با روزمرگي و‬ ‫لذت زندگي و آرامش خوشبختي و رضايت از سيری و پری خويش را از دست‬ ‫ميدهد و «ني»ای ميشود بر لبهای زندگي ناالن‪ ،‬از «خالي وجود» خويش آگاه‪،‬‬ ‫هستياش «غم اينجا ماندن» ناله دردآلود غربت و «عشق پيمودن راه خونيني که به‬ ‫نيستان خويش ميپيوندد»!‬ ‫فلسفه‪ ،‬در نهايت آگاهي‪ ،‬به «تنهايي» ميرسد‪ .‬اگزيستانسياليسم جديد را ببينيد! اما‪،‬‬ ‫خودآگاهي عرفاني‪« ،‬جدايي» را مطرح ميکند‪« .‬تنهايي»‪« ،‬بيکسي» است‪.‬‬ ‫و «جدايي»‪« ،‬بياويي»!‬ ‫و طبيعي است که در آنجا‪ ،‬آدمي به «يأس» ميرسد‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪663‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و در اينجا‪ ،‬به «عشق»!‬ ‫اکنون ميتوانيم حس کنيم که «آه سينهسوز سحری» که اقبال از آن سخن‬ ‫ميگويد‪ ،‬چيست؟ و چرا؟‬ ‫در اينجا است که «علم» و «عشق» به گونه دو جهانبيني‪ ،‬و اساساً‪ ،‬دو رابطه متضاد‬ ‫ميان انسان و جهان مطرح ميشود‪ ،‬هر يک با ويژگيهايي که از ديگری ممتاز است‪:‬‬ ‫عشق کي گرمي سي‪ ،‬هي معرکه کائنات‬ ‫علم مقام صفات‪ ،‬عشق تماشای ذات‬

‫معرکه کائنات از گرمای عشق است‬ ‫علم در بند صفات است و عشق تماشای ذات‬

‫علم سکون و ثبات‪ ،‬عشق حيات و ممات‬ ‫علم هي پيدا سؤال‪ ،‬عشق هي پنهان جواب‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪662‬‬

‫ما و اقبال‬

‫عشق کي هين معجزات سلطنت و فقر دين‬ ‫عشق کي ادني غالم‪ ،‬صاحب تاج و نگين‬

‫سلطنت و فقر و دين اعجازآفرينيهای عشق است‬ ‫بنده بيهنر‪ ،‬از عشق‪ ،‬شهريار تاج و نگين است‬

‫شرع محبت مين‪ ،‬هي عشرت منزل حرام‬ ‫شورش طوفان حالل‪ ،‬لذت ساحل حرام‬

‫در راه دوست داشتن‪ ،‬منزل شادخواری حرام است‬ ‫شورش طوفان حالل و لذت در ساحل حرام است‬ ‫آنچه تا اينجا مسلم شده اين است که قالبهای ذهني و اصطالحات فلسفي رايج در‬ ‫فلسفههای غربي‪ ،‬از قبيل ايدهآليسم‪ ،‬رئاليسم‪ ،‬ماترياليسم‪ ،‬ابژکتيويسم‪ ،‬سوبژکتيويسم‪،‬‬ ‫اگزيستانسياليسم‪ ،‬اومانيسم‪ ،‬تهايسم و آتهايسم و ناتوراليسم‪ ...‬هيچکدام در اين‬ ‫جهانبيني معنايي نميتوانند داشت و هيچ چيز را بيان نميکنند‪ .‬اگر بخواهيم‪ ،‬طبق‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪661‬‬

‫ما و اقبال‬

‫معمول شيوهای که فرهنگ غربي بر ما ديکته کرده است‪ ،‬اين جهانبيني را در‬ ‫چهارچوب تنگ و خشک يکي از اين قالبهای ذهني بگنجانيم‪ ،‬به حقيقت خيانت‬ ‫کردهايم‪ ،‬چه‪ ،‬برای گنجانيدن آن‪ ،‬ناچار بايد مثله و مسخش کنيم و اساسيترين‬ ‫ويژگي اين جهانبيني «قالبي» نبودن آن است و اين صفت بارز حقيقت انسان و حقيقت‬ ‫جهان است و بنابر اين‪ ،‬نشانهای از حقانيت اين «جهانبيني انساني»‪.‬‬ ‫و اما‪ ،‬جز درد و جز عشق‪ ،‬سومين عنصر اصلي اين جهانبيني‪« ،‬عمل» است‪ ،‬و اين‬ ‫طبيعي است‪ ،‬چه‪ ،‬درد و عشق نميتواند با آرامش و سازش همزيستي کند‪ ،‬و نيز طبيعي‬ ‫است که «عمل» در تلقي اين «چشم بينای خونين»‪ ،‬معنايي عميقتر‪ ،‬غنيتر و متعاليتر از‬ ‫آن دارد که در تنگنای حقير‪ ،‬جامد و فقير مترادف غربي آن بگنجد‪ .‬عمل‪ ،‬در فرهنگ‬ ‫غربي‪ ،‬يک مفهوم مکانيکي و مصلحتي دارد‪ ،‬زاده «حيله هوش زرنگانه» و در جهت‬ ‫استخدام و انتفاع‪ ،‬آنچه به کار تقويت تمدن مادی و توسعه زندگي غريزی ميآيد اما‪،‬‬ ‫به «درد انسان» نميخورد و در «دگرگوني متعال وجودی» نقشي ندارد‪.‬‬ ‫اما‪ ،‬بنگريد تا اقبال‪ ،‬از «عمل» چه ميفهمد؟‬ ‫انجام خودی هي بيحضوری‬ ‫هي فلسفه و زندگي سي دوری‬ ‫افکار کي نغمههايي بيصوت‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪631‬‬

‫ما و اقبال‬

‫هين ذوق عمل کي واسطي موت‬ ‫دين سر محمد و براهيم‬ ‫دين مسلک زندگي کي تقويم‬ ‫دل در سخن محمدی بند‬ ‫ای پور علي‪ ،‬ز بوعلي چند؟‬ ‫ما در بابر يک «جهانبيني خونين و آتشين» قرار داريم!‬ ‫«ذوق عمل»! سخن از يک عمل آتشناک و انقالبي است‪ ،‬عملي زاده انفجار درد و‬ ‫اشتعال عشق‪ .‬بدينگونه است که اقبال از عمل تعبيری ميتواند کرد که برای آنها که‬ ‫عمل را يا در تکنولوژی بورژوايي‪ ،‬يا اکونوميسم مارکسيستي و در اوج فلسفي آن‪،‬‬ ‫پراگماتيسم امريکايي ميفهمند‪ ،‬سخت شگفتانگيز است‪« :‬مستي کردار»!‬ ‫در اين ميخانه‪ ،‬شراب مستيبخش «کردار» را که مينوشد؟ «مجاهد»!‬ ‫صوفي کي طريقت مين فقط مستي احوال‬ ‫مالکي شريعت مين فقط مستي گفتار‬ ‫شاعر کي نوامرده و افسرده و بيذوق‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪639‬‬

‫ما و اقبال‬

‫افکار مين سرمست‪ ،‬نه خوابيده‪ ،‬و نه بيدار‬ ‫وه مرد مجاهد نظر آتا نهين مجهکو‬ ‫هوجس کي رگ و پي مين فقط مستي کردار‬ ‫***‬ ‫در طريقت صوفي تنها «مستي احوال» است‬ ‫در شريعت مال فقط «مستي گفتار‬ ‫نوای شاعر مرده و فسرده و بيشعور‬ ‫در او که نه خواب است و نه بيدار‪« ،‬مستي افکار»‬ ‫من آن مرد مجاهد را نميبينم که‬ ‫در رگهايش فقط «مستي کردار» است‪.‬‬ ‫آری‪« ،‬مستي احوال»‪« ،‬مستي گفتار»‪« ،‬مستي افکار» و باالخره‪« ،‬مستي کردار»! چهار‬ ‫تيپ مشخص از روشنفکران‪ ،‬با چهار جهانبيني متفاوت‪ :‬صوفي‪ ،‬روحاني‪ ،‬هنرمند و‬ ‫«مجاهد»‪.‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪636‬‬

‫ما و اقبال‬

‫در اينجا‪ ،‬اين سؤال پيش ميآيد که‪ :‬پس‪ ،‬کو فيلسوف؟ بيشک‪ ،‬پاسخ اقبال اين‬ ‫است که‪ :‬فيلسوف‪ ،‬اساساً‪ ،‬مست نيست!‬ ‫در اين جهانبيني‪ ،‬رابطه منطقي ميان «درد»‪« ،‬عشق» و «عمل» را به روشني در‬ ‫مييابيم و نيز‪ ،‬روشنتر از آن‪ ،‬در مييابيم که اين سه‪ ،‬نه از مقوله «اصول موضوعه‬ ‫کالمي» يا «مصنوعات مصلحتي ذهن فلسفي»‪ ،‬که خصائل ذاتي و ابعاد وجودی و‬ ‫خصائص طبيعي و جداييناپذير اين «جهانبيني» است‪.‬‬ ‫برای درک مستقيم و درست اين جهانبيني‪ ،‬که اقبال آن را «بينايي آتشناک خونين‬ ‫معنيياب زيباييشناس شکوهمند توانای حيدری» تعبير ميکند‪ ،‬بايد با زبان اقبال آشنا‬ ‫گشت‪ .‬اقبال آن را «جهانبيني ديني» مينامد‪ ،‬اما اين صفت «ديني» برای ما چه مفهومي‬ ‫را القا ميکند؟ اگر آنچه را عوام مذهبي و عموم روشنفکران غيرمذهبي يا ضدمذهبي‬ ‫از «دين» ميفهمند اعتبار کنيم‪ ،‬نه تنها سخن اقبال را نفهميدهايم‪ ،‬که آن را به بدترين‬ ‫مفهوم مبتذل و منحطي که ممکن است تلقي کردهايم و حتي‪ ،‬درست در معني ضد‬ ‫آن‪ .‬نه فقط «سوءتفاهم»‪ ،‬که «نقص غرض»! چه‪ ،‬امروز دو جناحي که «مؤمنين مذهبي»‬ ‫و «روشنفکران ضدمذهبي» نام گرفتهاند‪ ،‬در عين حال که با هم در تضاد شديد و‬ ‫متعصبانه فکری و حتي علمياند‪ ،‬از نظر فکری‪ ،‬آن هم «فکر مذهبي» با هم «همفکر»ند!‬ ‫يعني‪ ،‬هر دو‪ ،‬مذهب را و تمامي عقايد و احکام مذهب را به يک گونه ميفهمند‪ ،‬اين‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪633‬‬

‫ما و اقبال‬

‫در مرحله بعدی‪ ،‬يعني مرحله اعتقادی است که با هم اختالف پيدا ميکنند و به «معتقد»‬ ‫و «منکر» تقسيم ميشوند‪ .‬هر دو بهشت و دوزخ را در پاداش و کيفر‪ ،‬به همين معني‬ ‫«گلشن» و «گلخن» ميفهمند‪ ،‬هر دو خلقت «آدم» را در زبان اسالم‪ ،‬به همان صورت‬ ‫ابوالبشری [ميفهمند] که خدا با دست خويش‪ ،‬به صورت مجسمهای گلي ساخت و‬ ‫سپس در آن پف کرد و زنده شد و گفت زن ميخواهم‪ ،‬و خدا از «دنده چپ» وی‪،‬‬ ‫تکهای جدا کرد و با آن حوا را ساخت و بعد هم گندم خوردند و از بهشت اخراج‬ ‫شدند و انسانها هم که جورکش «شکمشلي» پدر خويشاند‪ ،‬بايد با «گريه و التماس و‬ ‫چاپلوسي و تعريف و تملقهای خوشايند و توسل به اين و آن و شفاعتطلبي از‬ ‫شخصيتهای مقرب دستگاه و نذر و نياز‪ »...‬خدا را بر سر لطف و عفو آورند و او را‬ ‫راضي کنند که بچههای اين پدر گناهکار مطرود‪ ،‬بعد از مرگ‪ ،‬به باغ برگردند! انتظار‬ ‫موعود را هر دو به يک معني ميفهمند‪« :‬ظلم و فساد به طور جبری رو به توسعه و غلبه‬ ‫است و جهانگير ميشود و هر تالشي از سوی انسان‪ ،‬برای ايجاد صالح و اقامه عدل و‬ ‫مبارزه با رژيم ستمگران و نظام بهرهکشان و استيالی روزافزون سياهکاران‪ ،‬تالشي‬ ‫است هم از پيش محکوم به شکست و هم در حقيقت‪ ،‬مخالف با مشيت قاهره و نقشه‬ ‫پيشساخته خداوند در حرکت تاريخ و سرنوشت محتوم و مکتوب انسان‪ .‬و در نتيجه‪،‬‬ ‫عبث بودن هر اقدام و قيامي در راه عدالت و احيای حق و فلج شدن اراده انساني و نفي‬ ‫مسئوليت اجتماعي انسانها در قبال سرنوشت مردم و تاريخ جامعه و آينده انسان و تن‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪634‬‬

‫ما و اقبال‬

‫دادن به سلطه فساد وسلطنت جور و توجيه وضع موجود و غلبه جهانگير و‬ ‫مقاومتناپذير و روزافزون قدرت جباران و جالدان و تبهکاران و دشمنان حقيقت و‬ ‫انسانيت و محکوميت هرچه بيشتر آزادی و عدل و عقبنشيني قطعي و جبری‬ ‫حقپرستي و پاکي و در نهايت‪ -‬آخرالزمان‪ -‬نجات مردم و پيروزی عدل و صالح از‬ ‫طريق يک اعجاز غيبي و ظهور نيرويي فوق انساني و ماوراءطبيعي‪ .‬و به طور کلي‪،‬‬ ‫انسانها نه در برابر ظهور ظلم و فساد در جامعه خويش مسئوليتي دارند و نه در ظهور‬ ‫عدل و صالح نهايي شرکتي‪ ،‬همه چيز بستگي به شانس تو دارد که در «دوره غيبت» به‬ ‫دنيا آمده باشي و يا در «دوره ظهور»!مؤمن دعای ندبهخوان بازاری ما‪ ،‬مسأله «انتظار» را‬ ‫دقيقاً به همين گونه ميفهمد و روشنفکر مترقي انقالبي و علمي سوسياليست ما هم‬ ‫درست به همين گونه‪ .‬هر دو با هم «همفکر»ند‪ .‬تنها در اين مرحله که بايد آن را باور‬ ‫داشت يا نداشت با هم در کشاکشاند و اين چه کشاکش بيهوده و غمانگيزی است‪،‬‬ ‫کشاکش بر سر مسألهای که اساساً «عوضي» طرح کردهاند و «عوضي» ميفهمند و در‬ ‫نتيجه‪ ،‬مجموعه جنگ و جدال بر سر اثبات و انکار آن‪ ،‬جز پرت و پال‪ ،‬هيچ نيست‪.‬‬ ‫دانشآموز بودم و به يکي از مدارس قديمه هم ميرفتم و درسي ميگرفتم و هم‬ ‫مباحثهای هم از طالب داشتم‪ .‬روزی ديدم طلبه هممباحثه من با رفيق هماطاقش بر سر‬ ‫مسألهای علمي که در شعری مطرح شده بود در افتاده و کار جدل دارد به جدال‬ ‫ميکشد‪ ،‬اين دو با هم اختالف عقيده شديدی پيدا کرده بودند و هر يک در جبهه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪635‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ايدئولوژيک مستحکم و متعصبانهای روياروی ديگری قرار گرفته بود و از موضع‬ ‫فکری خويش با شور و شر وصفناپذيری دفاع ميکرد و ديگری را بيرحمانه‬ ‫ميکوبيد‪ .‬رفيق من با شاعر موافق بود و به اين اصل ايمان داشت که آفتابه روحي واقعاً‬ ‫دل را پرورش ميدهد و در اثبات آن داليل عقلي و نقلي متعددی اقامه ميکرد و از‬ ‫جمله اينکه آفتابه روحي عامل نظافت و طهارت تن است و تن پاک مايه دل پاک‬ ‫است‪ ،‬چه‪ ،‬روشني قلب و صفای روح را زياد ميکند و چنانکه حضرت رسول‬ ‫ميفرمايد‪« :‬النظافه من االيمان» و ميدانيم که ايمان هم دل را پرورش ميدهد‪ ،‬بر اساس‬ ‫شکل اول قياس منطقي‪ ،‬نتيجه ميگيريم که‪:‬‬ ‫کبری‬

‫‪:‬ايمان دل ميپرورد‬

‫صغری ‪:‬نظافت ايمان است‬ ‫نتيجه‬

‫‪:‬نظافت دل ميپرورد‬

‫کبری‬

‫‪:‬نظافت دل ميپرورد‬

‫صغری ‪:‬آفتابه روحي نظافت است‬ ‫نتيجه‬

‫‪:‬آفتابه روحي دل ميپرورد!‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪632‬‬

‫ما و اقبال‬

‫با چنين منطق محکم و دقيق عقلي و آن حديث معتبر نبوی به عنوان دليل نقلي و‬ ‫شرعي‪ ،‬طرف مقابلش که نقش يک روشنفکر رئاليست مترقي را به عهده داشت و‬ ‫علمي ميانديشيد‪ ،‬به شدت اعتراض ميکرد که‪ :‬شعر از اين جفنگتر و شاعر از اين‬ ‫دبنگتر ميشود؟ آقا اين چه مزخرفي است؟ آفتابه روحي چه ربطي به پرورش دل و‬ ‫دماغ دارد؟ دل جايش در شقيقه است و آفتابه سر و کارش با‪ ...‬اين را چه ربطي به آن؟‬ ‫مضافاً بر اينکه روحي بودن جنس آفتابه در اين پرورش معنوی چه نقشي ميتواند‬ ‫داشت؟ اين قيل و قال و گير و دار و مبارزه سخت ايدئولوژيک ميان دو جبهه ايمان به‬ ‫اصالت و حقانيت آفتابه روحي در تربيت معنوی و پرورش احساس عرفاني و انکار و‬ ‫ابطال آن‪ ،‬همچنان اوج ميگرفت و يکي مؤمن متعصب به نظريه شاعر بود و ديگری‬ ‫کافر روشنفکر و دشمن متعهد مبارز با مکتب اين شاعر‪ ،‬که ديدم اين مصرعي از شعر‬ ‫شيرين و عميق «اديب» است که بيسوادی آن را شنيده و خوشش آمده و مصراع اولش‬ ‫را گوشه کتاب نوشته و به جای کسره اضافه‪ ،‬های غيرملفوظ گذاشته و «آفتابه روح»‬ ‫نوشته و در لهجه عوام خراسان هم «روی» را «روح» تلفظ ميکنند‪ 9‬و اصل شعر اديب‬ ‫اين است‪:‬‬

‫‪ . 9‬مثل سيني روح‪ ،‬کاسه روح‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪633‬‬

‫ما و اقبال‬

‫آفتاب روح دل ميپرورد‬ ‫بذر جان در آب و گل ميپرورد‬ ‫تيره خاک سرد‪ ،‬گرم از تاب او‬ ‫واژه بيتاب و معنيياب او‬ ‫تمام جنگ و جدلهايي که بر سر اثبات و انکار دين بر پا کردهاند همه از اين‬ ‫قماش است‪ .‬معتقدين و منکرين «آفتابه روحي و نقش آن در رشد معنوی انسان» با هم‬ ‫کشمکش دارند و در اين ميان‪ ،‬آنچه قرباني ميشود و مجهول ميماند و انديشه و‬ ‫زندگي آدمي از آن محروم ميگردد‪ ،‬اديب است و حقيقت ارزشمند و آموزنده و‬ ‫زيبای سخنش!‬ ‫رها کنيم اين دو «بطله هماطاق» را و نه او را به نام «مؤمني که انديشه ديني دارد»‬ ‫باور کنيم و نه اين را به عنوان «روشنفکری که علمي ميانديشد»‪ .‬گول «تدين» او‪ ،‬و‬ ‫«تمدن» اين را نخوريم‪ ،‬اينها‪ ،‬هر دوشان «هماطاقي»هايياند که اساساً معني «شعر خدا»‬ ‫را در اين «کتاب» نميفهمند‪ .‬هر دو آن را يک جور ميخوانند‪ ،‬هم غلط و هم زشت‪،‬‬ ‫هم کتابي را که با «آيات عناصر» نوشتهاند و از «کلمات ذره»‪ ،‬هم کتابي را که با عناصر‬ ‫آيات آفريدهاند و از «ذرات کلمه»‪ .‬اين دو «هماطاقي جدلباز عوضي» را رها کنيم و با‬ ‫«نگاه سومي» متن را بخوانيم و «آفتاب روح» را بشناسيم که دل را ميپرورد‪ ،‬به آدمي‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪632‬‬

‫ما و اقبال‬

‫عمق‪ ،‬غنا‪ ،‬زيبايي و‪ ،‬عظمت و تعالي وجودی ميبخشد‪ ،‬بذر «خودی» را که در الی و‬ ‫لجن زندگي کرمگونه دنيايي پنهان است بشناسيم‪ ،‬بيابيم و برون آريم و بپاالييم و در‬ ‫زير نوازش سرانگشتان لطيف اشعه زندگيبخش برويانيم‪ ،9‬و خاک قبرستان سوت و‬ ‫کور و شبستان سرد و سياه جهان و حيات خويش را از تابش آن گرم و روشن سازيم و‬ ‫ببينيم و بيابيم که هر ذره خاک اين عالم واژهای است بيقرار و چشمانتظار معني خويش‬ ‫و ما که «غالم آن آفتابيم»‪ ،6‬واژهها را خبر کنيم تا که با کوزههای‪ 3‬خالي خويش‪،‬‬ ‫چرخزنان و پایکوبان‪ ،‬به سوی سرچشمه خورشيد بشتابند‪.‬‬

‫‪ . 9‬سوره شمس است! سوگند به آفتاب و اشعه اش ‪ ...‬به نفس و آنچه راست آوردش‪ ،‬پس فجور و تقوا را به او الهام‬ ‫کرد‪ ،‬هر که آن را (نفس = خويشتن آدمي‪ ،‬خودی را) پيرايش و پااليش کرد‪ ،‬بهره برگرفت و هر که مدفون و محبوسش‬ ‫ساخت‪ ،‬بي بهره گشت و ناکام ماند و نگاه کنيد به خودسازی انقالبي ص ‪ 933‬و با مخاطبهای آشنا ص ‪952‬‬ ‫‪ . 6‬تعبير مولوی‪ :‬چو غالم آفتابم همه ز آفتاب گويم‬

‫‪ . 3 .6‬غزل اسماعيلي خويي است که تعبيرات زيبايش در اين معني بکار گرفته شده‬ ‫است‪:‬‬ ‫در من امشب ترنم غزلي است‬ ‫دلم امشب ستاره باران است‬ ‫واژه ها را خبر کنيد‬ ‫تا که با کوزه های خالي خويش‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪631‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اقبال‪ ،‬جهانبيني ويژهای را که «زيبايي» و «شکوه» و «هجوم» درذات آن است و‬ ‫«درد» و «عشق» و «عمل» خصائل طبيعي و تراوشهای جوهری آن‪« ،‬جهانبيني ديني»‬ ‫نام ميکند و بدينگونه ميخواهد آن را از «جهانبيني فلسفي» و «جهانبيني صوفيانه» و‬ ‫«جهانبيني شاعرانه» (رمانتيک) مشخص سازد‪ .‬آنچه وی «جهانبيني فلسفي» ميخواند‪،‬‬ ‫به همان اندازه جهانبيني ماترياليستي را در برميگيرد که جهانبيني ايدهآليستي را و در‬ ‫عين حال‪ ،‬واهمه بسيار دارد که‪ -‬به خاطر تکيهای که بر «خدا» دارد و زبان عرفان‬ ‫گونهای که به کار ميبرد‪ -‬مکتب فکری او را با «مذهب مال» يا «مشرب صوفي» اشتباه‬ ‫کنند‪ ،‬چه‪ ،‬وی با اينکه مفهوم خدا را بيش از هر فيلسوف الهي و متکلم مذهبي‪ ،‬در‬ ‫جهانبينياش وسعت بخشيده‪ ،‬و «عشق» را بيش از همه صوفيان شعلهور ساخته‪ ،‬با اين‬ ‫دو پيوندی ندارد و خدا و عشق وی با خدا و عشق آنان خويشاوند نيستند‪.‬‬ ‫بزرگترين مشکلي که امثال اقبال از آن رنج ميبرند دقيقاً‪ ،‬همين است‪ .‬آنهايي که‬ ‫يک تئوری جديد‪ ،‬راه و رسم نوساز و ايدئولوژی «من در آوردی» بيسابقه و بيريشه‬

‫بشتابند سوی من که امشب‬ ‫در من است آنچه در دف باران‬ ‫و آنچه در نای چشمه ساران است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪641‬‬

‫ما و اقبال‬

‫را ابالغ ميکنند‪ ،‬با اين مشکل هرگز روبرو نميشوند و از اين جهت‪ ،‬خيالشان تخت‬ ‫است و خوانندهشان هم کارش آسان‪ .‬چه‪ ،‬اساساً زباني که با آن سخن ميگويند‪ ،‬ساده‪،‬‬ ‫صريح‪ ،‬يک بعدی و سر راست است‪ ،‬همه از «محکمات» است و «متشابهات» ندارد‪.‬‬ ‫رمز و ايهام و استعاره و مجاز و کنايه و تداعيهای بيشمار و معاني متعدد و متغير و‬ ‫متحول و مختلف ندارد‪ .‬هر کلمهای و تعبيری و اصطالحي فقط همان معنايي را‬ ‫ميرساند که گوينده يا نويسندهاش بدان ميدهد‪.‬‬ ‫اما کساني که از حقانيت مذهب يا مکتبي سخن ميگويند که قرنهای بسيار‪،‬‬ ‫ملتهای گوناگون‪ ،‬تمدنها و فرهنگهای متعدد‪ ،‬قلمها‪ ،‬نبوغها و احساسهای بيشمار‪،‬‬ ‫قدرتها‪ ،‬رژيمها‪ ،‬طبقات‪ ،‬جناحها‪ ،‬فرصتطلبيها‪ ،‬حقيقتجوييها‪ ،‬مصلحتبازیها‪،‬‬ ‫توطئههای سياسي‪ ،‬خباثتها و خيانتهای گوناگون فردی و جمعي‪ ،‬تعصبهای قومي‬ ‫و نژادی و فرقهای‪ ،‬مشربها و مسلکهای فلسفي‪ ،‬علمي‪ ،‬عرفاني‪ ،‬مذهبي‪ ...‬تحريفات‬ ‫و جعليات و توجيهات و تأويالت شناخته و ناشناخته‪ ،‬رنگها و نيرنگها‪ ،‬و استعمالها‬ ‫و استخدامها‪ ،‬نظامهای مختلف اجتماعي و بنيادهای متنوع اقتصادی و تحوالت و‬ ‫تغييرات و نهضتها و انقالبها و اختالطها و اشتباهها و مبادالت و مراودت فکری و‬ ‫فرهنگي و تاريخي و سنتي بيحد و حصر‪ ...‬بر آن گذشته و با زباني سخن ميگويند که‬ ‫هزار و دوهزار و سههزار سال فکر و فرهنگ را درپي دارد‪ ،‬بيشک‪ ،‬هميشه بيم آن‬ ‫دارند که «بد فهميده شوند»! زيرا‪ ،‬مفاههيمي را که طرح ميکنند و اصطالحاتي را که‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪649‬‬

‫ما و اقبال‬

‫به کار ميبرند‪ ،‬در طول يک تاريخ طوالني رايج بوده است و در مکتبها و فرقهها و‬ ‫جناحها و قطبهای فکری‪ ،‬فرقهای‪ ،‬طبقاتي‪ ،‬سياسي و اجتماعي مختلف و حتي متضاد‬ ‫مشترک است و طبيعتاً‪ ،‬خطر آنکه معنايي را که متفکری اينچنين مطرح ميکند‪ ،‬نه تنها‬ ‫غلط‪ ،‬که درست‪ ،‬در جهت ضد آنچه وی قصد کرده‪ ،‬تلقي نماينده‪ ،‬همواره وجود‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫«المال هلل»! اين اصلي است که توحيد اسالم بر آن تکيه دارد و تنها‪ ،‬خدا را مالک‬ ‫ميشمارد‪ .‬يک اسالمشناس ضداستثمار و يک مسلمان ابوذری که دشمن سرمايهداری‬ ‫است و تبعيض را مغاير با توحيد ميشمارد‪ ،‬تمامي آرمانهای ضدانحصارطلبي و‬ ‫خواستهای برابری طلبانه و عدالتخواهانهاش را بر روی اين «اصل» بنا ميکند و با تکيه‬ ‫بر آن‪ ،‬مالکيت استثماری و سرمايهداری فردی را ملغي ميشمارد‪ ،‬چه‪ ،‬مالکيت در‬ ‫انحصار خدا است‪ ،‬يعني متعلق به بندگان خدا همه است‪ ،‬زيرا مردم همه بندگان‬ ‫خدايند‪.‬‬ ‫اما ميبينيم‪ ،‬اولين کسي که بيش از همه‪ ،‬بر اين اصل تکيه ميکرد و آن شعار‬ ‫ساخته بود‪ ،‬معاويه بود و ميگفت‪« :‬مال مال خدا است و من خليفه خدايم و نماينده‬ ‫خدا‪ ،‬به هر که خواهم دهم و هر که را خواهم از آن محروم سازم»!‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪646‬‬

‫ما و اقبال‬

‫تا جايي که مردی چون ابوذر‪ -‬که اين اصل بيش از همه اصول به کار قيام‬ ‫ضداستثماری و ضداندوزیاش ميآيد‪ -‬از شدت خشم‪ ،‬بر سر خليفه فرياد ميکشد‬ ‫که‪« :‬مگو‪ :‬المال هلل! المال للمسلمين»!‬

‫‪9‬‬

‫ميبينيد که از اسالم سخن گفتن چقدر دشوار است؟ از خدا و عشق و پرستش و‬ ‫معاد و قرآن و نماز و حج و شهادت و علي‪ ...‬ميگوييم و ناگهان‪ ،‬خود را با‬ ‫خراباتيترين صوفيها و منجمدترين محرابيها‪ ،‬مرتجعترين مالهای دارالخالفه شام و‬ ‫بغداد‪ ،‬منحطترين آخوندهای دارالسلطنه عالي قاپوی اصفهان و شمسالعماره تهران‪،‬‬ ‫همزمان مييابيم! چنين تشابهي‪ ،‬حتي برای خود ما که گوينده و نويسندهايم تکاندهنده‬ ‫و بدآيند است‪ ،‬چه رسد به شنوندگان و خوانندگانمان!‬

‫‪ . 9‬يکي از متفکرين بزرگ معاصر‪ ،‬از من انتقاد مي کرد‪ :‬که بعضي مسائل را شرح و بسط زياده از اندازه مي دهي و يا‬ ‫چندين جا تکرار کرده ای‪ .‬اين از لطف سخن مي کاهد‪ .‬گفتم‪ :‬راست است‪ .‬من هم از هنر نويسندگي و ارزش ادبي سخن‬ ‫بيش و کم آگاهم و هم به درستي انتقاد شما درباره خودم معترف‪ .‬ولي من نميخواهم يک نويسنده هنرمند باشم و به ارزش‬ ‫ادبي نوشته هايم بيانديشم‪ .‬من تمام تالشم اين است که حرفم را بزنم و همه ترسم اينکه آن را بد بفهمند‪ .‬اين است که آن‬ ‫همه شرح و بسط مي دهم و باز هم خيلي ها بد مي فهمند‪ .‬و اما در آنجاها که مي بينيد مسأله ای را چند بار تکرار کرده‬ ‫ام‪،‬مي خواهم بگويم که من جز اين حرف ديگری ندارم‪ ،‬بقيه همه حاشيه است‪ .‬مثالً زر وو زور و تزوير‪ ،‬هر جا که جز‬ ‫تکرار اين سه‪ ،‬حرف ديگری زده ام پشيمانم‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪643‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اسالم‪ ،‬در چهرهها‪ ،‬از علي و حسين‪ ،‬تا معاويه و يزيد‪ ،‬در پايگاههای اجتماعي‪-‬‬ ‫طبقاتي‪ ،‬از ابوذر تا عثمان‪ ،‬در مسير تاريخي‪ ،‬از «خالفت غصب» تا «امامت حق»‪ ،‬و در‬ ‫نوعي تلقي و برداشت و فهم مذهبي‪ ،‬از «آفتاب» تا «آفتابه» فاصله دارد‪.‬‬ ‫«جهانبيني ديني» را در زبان اقبال‪ ،‬بايد به همان معنايي گرفت که وی از اين کلمه‬ ‫ميفهمد‪ ،‬برای آنکه در فهم سخن وی دچار اشتباه نشويم‪ ،‬بايد واژه «دين» و «ديني» را‬ ‫در زبان وی‪ ،‬آنچنان تلقي کنيم که گويي برای نخستين بار با آن برخورد کردهايم و‬ ‫ناچار‪ ،‬بايد منتظر بمانيم تا وی خود آن را معني کند و توضيح دهد‪.‬‬ ‫تمامي فالسفه الهي‪ ،‬متکلمين و حکمای مذهبي از خدا سخن گفتهاند و از همين جا‬ ‫است که مرز فکریشان با فالسفه مادی‪ ،‬دهری‪ ،‬شکاک‪ ،‬يعني فالسفه غيرالهي جدا‬ ‫ميشود‪ .‬اما‪ ،‬خدای اقبال‪ ،‬با خدای اين حکما شباهت بسيار کمي دارد‪.‬‬ ‫غالباً‪ ،‬فالسفه الهي‪ ،‬تمامي تالششان مصروف اين است که وجود خدا را «اثبات»‬ ‫کنند و در اين راه‪ ،‬ناچار به رد داليل منکران خدا نيز پرداختهاند‪.‬‬ ‫خدا‪ ،‬در فلسفه اينان‪ ،‬غالباً يکي از «موضوعات اساسي فلسفه»شان است که پس از‬ ‫اثبات وجود و بحث از صفات ثبوتيه و سلبيه وی‪ ،‬به ساير موضوعات ميپردازند‪.‬‬ ‫وانگهي‪ ،‬اينان وجود خدا را چنان اثبات ميکنند که مثالً نيوتون نيروی جاذبه را‪ ،‬و از‬ ‫او در جهان‪ ،‬چنان سخن ميگويند‪ ،‬که انگار سلطان در مملکت‪ ،‬يا معمار در بنا‪ ،‬و خود‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪644‬‬

‫ما و اقبال‬

‫در رابطه با وی‪ ،‬گويي اديسوناند در رابطه با برق‪ ،‬يعني عالم‪ ،‬مکتشف يا محققي نسبت‬ ‫به معلوم خويش‪ ،‬با آنچه کشف کرده و موضوع تحقيقي که در پيش دارد‪ .‬درست‬ ‫همانند حکمای يوناني که در جستجوی علت اساسي و عنصر اصليای بودند که‬ ‫طبيعت از آن سرزده و يا با آن بنا شده است‪ :‬آب‪ ،‬آتش‪ ،‬اتم‪ ،‬عدد‪...‬‬ ‫اما‪ ،‬آنچنان که اقبال ميفهمد‪ ،‬در «جهانبيني ديني»‪ ،‬خدا «وجود مطلق»‪« ،‬معني‬ ‫وجود»‪« ،‬حقيقت نهايي»‪« ،‬کانون اصلي نور و نيرو و حرکت و حيات»‪« ،‬سرچشمه‬ ‫زاينده زيبايي و عشق»‪« ،‬علو‪ ،‬عظمت و جالل مطلق»‪« ،‬پايگاه اصيل و علت غايي‬ ‫ارزشها»‪« ،‬توجيه حقپرستي‪ ،‬آزادی‪ ،‬جهتگيری‪ ،‬تقوا‪ ،‬وفاداری‪ ،‬فداکاری‪ ،‬ايثار و‬ ‫شهادت» در انسان‪« ،‬جوهر زيبايي‪ ،‬حقيقت و خير‪ ،‬جهت نهايي تغيير‪ ،‬حرکت‪ ،‬پيشرفت‬ ‫(تکامل)‪ ،‬روح طبيعت‪ ،‬اراده آگاه جهان‪ ،‬آفتاب منظومه کائنات‪ ،‬کعبه طواف‬ ‫موجودات‪ ،‬ذات تمامي آيات‪ ،‬بود همه نمودها‪ ،‬غيب همه شهادتها‪ ،‬علت قانونمند‬ ‫بودن حرکات‪ ،‬معقول و منطقي و علمي بودن امور‪ ،‬ثابت بودن اصول تغييرات‪ ،‬وحدت‬ ‫و پيوند و همبستگي و هماهنگي پديدهها و رويدادها‪ ،‬ناممکن بودن تصادف و عبث‪،‬‬ ‫جهت مشخص و اندازه مقدر و هدف معين داشتن هر واقعيتي و هر واقعهای و هر‬ ‫صفتي‪ »...،‬در جهان است‪ ،‬و باالخره‪« ،‬معنای هستن»‪« ،‬جوهر پديدهها»‪« ،‬وجدان‬ ‫طبيعت»‪« ،‬من منها»‪« ،‬جان جهان»‪ ،‬و به تعبير اقبال‪« :‬خودی عالم وجود» «خدا» است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪645‬‬

‫ما و اقبال‬

‫خدا را اينچنين «يافتن»‪ ،‬يعني جهان را نه آنچنان ديدن و پنداشتن که ماترياليسم‬ ‫فلسفي و ايدهآليسم فلسفي ميپندارد و نيز‪ ،‬نه انچنان که متکلم «اهل قال» اثبات ميکند‬ ‫و متصوف «اهل حال» احساس مينمايد و يا اساساً‪ ،‬انکار! چنين دريافتي از خدا‪،‬‬ ‫شناخت ديگری از جهان را در پي دارد‪ ،‬شناختي که در سطح مرز فيزيک و شيمي و‬ ‫زمينشناسي و هيأت نميماند و به تفسير و توجيه روابط و صفات «پديدهها» قناعت‬ ‫نميکند و سر آن دارد که سر از «غيب» درآورد و «راز وجود» را بيابد و تا سرچشمه‬ ‫دور و پنهاني اين شط شگفت و پرشوکت جاری براند و جای پای «حقيقت» را تا قلب‬ ‫صحرای عميق «ابديت» برود‪ ،‬و با «من طبيعت» آشنا شود و با «خودی جهان» خودماني‪،‬‬ ‫و با اين همه‪ ،‬نه تنها طبيعت خاکي را تکذيب يا تحقير نميکند و پديدههای طبيعي را‬ ‫ناديده نميگيرد و قوانين علمي را ناچيز نميانگارد که‪ -‬برعکس‪ ،‬طبيعت اقيانوس‬ ‫کريم و گرانقدری است که تنها‪ ،‬با شناوری و خوض و غور در آن‪ ،‬ميتواند گوهر‬ ‫اسرار نهاني و حقايق ماورايي را پيدا کند و در شکافتن امواج و ستيز با طوفان وغواصي‬ ‫در اعماق اين دريا است که توفيق آن مييابد تا دست و دامن از صدفهايي پر کند‬ ‫که در سينه هر يک دُر حقيقتي و مرواريد رازی نهفته است‪ ،‬اين واژههای حقيقت‬ ‫سرشت خدای آهنگي که بر «لوح محفوظ» وجود نقش بستهاند و قلم «قضا و قدر»‬ ‫«کتاب مبين» را با اين زبان نگاشته است‪ ،‬و «راسخان در علم» که آگاهي خدايي دارند‬ ‫و با «علم الکتاب» آشنايي‪ ،‬اينانند‪ .‬همينها که اين طبيعت را ميشناسند‪ ،‬زمين و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪642‬‬

‫ما و اقبال‬

‫آسمانها و آنچه را ميان اين دو است‪ ،‬عالمانه مينگرند‪ ،‬و در شتری که ويژه‬ ‫صحراهای خشک و سوزان و رملستانهای بيآب و علف و بيراه و بينشان ساخته‬ ‫شده است‪ ،‬در آفتاب و مهتاب که از پس يکديگر ميآيند و ميروند‪ ،‬در ابر و باد و‬ ‫باران و ستاره و چراگاه و کوهها که چون ميخهايي در زمين فرو رفتهاند و آن را استوار‬ ‫نگاه ميدارند و اين گوی سرگردان چرخيده در فضا را لنگروار و در زير پای ما رام و‬ ‫آرام ميسازد‪ ،‬در لبخند سپيدهدم و شکافتن چشمه زرين فجر و در «صبح که نفس‬ ‫ميزند» و در شب و روز که در آغوش هم فرو ميروند و در هم ميميرند‪ ،‬در انجير‪،‬‬ ‫زيتون‪ ،‬عنکبوت‪ ،‬زنبور عسل‪ ،‬موريانه‪ ،‬در همه چيز‪ ،‬در خاک و نان نيز خدا را‬ ‫ميجويند‪ .‬نگاه اينان‪ -‬بر خالف آنچه صوفيان و حکيمان و فيلسوفان الهي و ماديون و‬ ‫منکران خدا و دشمنان مذهب ميپندارند‪ -‬نگاهي «متافيزيکي»‪« ،‬ماوراءالطبيعي»‪،‬‬ ‫«تحقيرکننده ماديت‪ ،‬غيبت‪ ،‬لذت و ثروت» و «نفي کننده واقعيت» و باالخره‪ ،‬آنچه‬ ‫ايدهآليسم‪ ،‬سوبژکتيويسم‪ ،‬اسپيرتواليسم‪ ،‬نيهيليسم‪ ،‬سورئاليسم‪ ،‬اومانيسم‪ ،‬ميستيسيسم‪،‬‬ ‫اصالت ذهن برکليوار‪ ،‬مثلبافي افالطوني‪ ،‬خيالبافي فلوطيني‪ ،‬آخرتگرايي ضددنيايي‬ ‫روحاني‪ ،‬رياضتکشي رهباني‪ ،‬درونگرايي بودايي‪ ،‬آسمانگرايي هندويي‪ ،‬تائوپرستي‬ ‫ضدعقلي و ضداجتماعي و ضدترقي و ضدمادی الئوتزويي‪ ،‬روح و روحانيتزدگي‬ ‫مسيحي‪ ،‬و‪« ...‬خسرالدنيا و االخره»مآبي مذهبيهای کنوني نيست‪ ،‬نگاهي است که‬ ‫پديدههای جهان و حرکت تاريخ و جامعه و تالش و معاش مردم را آيهها و سنتهای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪643‬‬

‫ما و اقبال‬

‫قدسي خداوند ميبيند و جهتيابي درست زنبور عسل را که در پيچ و خمهای سر در‬ ‫گم کوهستانها‪ ،‬در شب تاريک و از دور دست‪ ،‬بي هيچ نشاني و دليل راهي‪ ،‬راه‬ ‫کندوی خويش را به نيروی شعور شگفتي که هادی او است‪ ،‬مييابد و بر آن هدايت‬ ‫ميشود‪ ،‬به همان چشم مينگرد که نيروی شعور نبوت را که انسان را هدايت ميکند و‬ ‫مسيری را که در اين زندگي و در کشاکشهای گونهگون غريزهها‪ ،‬هوسها‪،‬‬ ‫دلبستگيها‪ ،‬عادتها و خودخواهيها‪ ،‬گمراهيها و پريشان انديشيها و وسوسهها و‬ ‫نابيناييها و بيراههها و بازگشتها و ميل به رکودها و رسوبها و‪ ...‬به آدمي‪ ،‬کندوی‬ ‫سرنوشت نهايي و آبشخور تشنگي و انگبين گرسنگي وجودی وی را سراغ ميدهد و‬ ‫به حکايت «کالم» که راه را نشان ميدهد‪ -‬و شهادت «امام»‪ -‬که سنگ نشانهايياند‬

‫‪9‬‬

‫که در ره گم نشود‪ -‬او را جهت ميبخشد و راه مينمايد‪ ،‬نيرويي که در انسان‪ ،‬غريزه‬ ‫را تکميل ميکند‪ ،‬يعني‪ -‬آنجا که نيروی غريزه متوقف ميشود‪ ،‬اين آغاز ميشود تا‬ ‫هدايت انسان را تعهد کند‪ .‬و تصادفي نيست که نام هر دو نيرو‪ ،‬نيروی هدايت غريزی‬ ‫زنبور عسل و نيروی هدايت نبوت‪ ،‬يکي است‪ :‬وحي!‬

‫‪ . 9‬معالم الطريق‪ ،‬سياسه العباد و ارکان البالد (نشانه های راه‪ ،‬سياستمداران مردم و بنيادهای جامعه ها) از رسالت امام‬ ‫حکايت مي کنند و ببينيد چه فاصله ای است ميان اين تعبيرها با آنچه امروز درباره ائمه مي بافند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪642‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«و اوحي ربک الي النحل ان اتخذی من الجبال بيوتا‪ ...‬ثم کلي من کل الثمرات‬ ‫فاسلکي سبل ربک ذلال‪»...‬‬

‫‪9‬‬

‫«خداوندگار تو به زنبور عسل وحي کرد که از کوهستانها خانه گير‪ ...‬سپس از همه‬ ‫ميوهها بخور پس راههای خداوندت را هموار برو‪» ...‬‬ ‫«اکان للناس عجبا ان اوحينا الي رجل منهم ان انذر الناس»‬

‫‪6‬‬

‫«آيا برای مردم عجيب است که به مردی از ايشان وحي کنيم که مردم را بيم دهد؟»‬ ‫نه تنها نيروهای حياتي و غرايز حيواني‪ ،‬که نيروهای طبيعي و قوانين فيزيکي وحي‬ ‫نام دارند‪:‬‬ ‫«فقضيهن سبع سماوات في يومين و اوحي في کل سماء امرها‪»...‬‬

‫‪3‬‬

‫«پس آن دود را در دو مرحله‪ ،‬هفت آسمان کرد و در هر آسمان کار آن را وحي‬ ‫کرد»‪.‬‬

‫‪ . 9‬سوره نحل‪ ،‬دو قسمت اول آيات ‪ 22‬و ‪21‬‬ ‫‪ . 6‬يونس – ‪6‬‬ ‫‪ . 3‬فصلت (حم السجده) – ‪96‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪641‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اينها اساسيترين درسهايي است که قرآن ميآموزد و بر آن تأکيد بسيار دارد‪.‬‬ ‫هرچند يوناني مآبي يا غربزدگي قديم در تاريخ اسالم‪ ،‬که فيلسوفها را ساخت‪،‬‬ ‫شرقزدگي که صوفيان را ساخت‪ ،‬و مسيحيتزدگي که زاهدان را‪ ،‬نگذاشت که‬ ‫«طبيعتگرايي خدابين» و «واقعيتبيني انسانگرای کمال جوی» که شاخصه جهانبيني‬ ‫قرآني و انسانشناسي اسالمي بود‪ ،‬در عمق فهم و شيوه نگرش و منطق تعقل و تفکر و‬ ‫رفتار و نظام ارزشي و بنياد اخالقي و در نتيجه‪ ،‬ساختمان اجتماعي و فلسفه زندگي ما‬ ‫رسوخ يابد و هر کس‪ ،‬خود را به يکي از مکتبهای رايج و شناخته عصر خويش‬ ‫باخت و سرسپرده روح غالب در فلسفه و اخالق و مذهب روزگار خود گشت و سپس‪،‬‬ ‫قرآن و محمد را به دنبال آن کشاند و آياتي و رواياتي را دستچين کرد و با توجيه و‬ ‫تأويلهای جور و ناجور‪ ،‬به ريش و سبيل پير طريقت و استاد حکمت و معلم اول عقل‬ ‫حادی عشر‪ ...‬خويش چسباند و نتيجه چه شد؟ جامعههای اسالمي از رسالت اسالم که‬ ‫يافتن خدا از طريق شناخت طبيعت و شناخت انسان و شناخت تاريخ و شناخت‬ ‫نهضتها‪ ،‬قدرتها‪ ،‬نظامها‪ ،‬دعوتها‪ ،‬عمل ملتها و کشف قوانين و سنتهای علمي‬ ‫يا الهي بود و هدف اسالم که بنای نظامي بود با روبنای «معاد» و زيربنای «معاش» و‬ ‫ساختن «امتي نمونه و مياندار (وسط)» بر اساس الگوی «رسول»‪ ،‬تا خود‪ ،‬برای بشريت‪،‬‬ ‫الگوی خودسازی انساني و اجتماعي باشد‪ ،‬پاک محروم ماند و با آن‪ ،‬به کلي‪ ،‬بيگانه‪ ،‬و‬ ‫بينش فکری و روش علمي مسلمانان‪ ،‬به تقليد مذاهب قديم و فلسفهها و مکتبهای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪651‬‬

‫ما و اقبال‬

‫کهنه‪ ،‬جستجوی خدا‪ ،‬در آن سوی طبيعت‪ ،‬خارج از جهان‪ ،‬جستجوی ارزشهای‬ ‫اسالم در آن سوی زندگي و پس از مرگ‪ .‬و در برابر طبيعت‪ ،‬جهل در برابر زندگي‪،‬‬ ‫فقر در برابر جامعه‪ ،‬ضعف‪ ،‬و امروز‪ ،‬نسل جوان روشنفکر ما که برانگيخته تا جهان را‬ ‫بشناسد‪ ،‬زندگي پيشرفته و جامعه نيرومندی داشته باشد‪ ،‬طبيعتاً در برابر اسالم ميايستد و‬ ‫مذهب را متهم ميکند‪ ،‬اتهامي که تمامي قراين عيني‪ ،‬قضاوت وی را به عنوان داليلي‬ ‫روشن و قاطع‪ ،‬تأييد مينمايد‪ .‬و از وی نميتوان انتظار داشت که جامعههای مذهبي‪،‬‬ ‫فرهنگ و اقتصاد و روابط طبقاتي و استبداد سياسي و استبداد ديني‪ 9‬و انحطاط فکری و‬ ‫جهل و حتي بيسوادی عمومي و تعصب و جمود و کهنهانديشي و سرسپردگي مطلق به‬ ‫«قدما» و «علوم قديمه» و ترس از نوانديشي و اجتهاد عقلي و آزادی فکری و بيگانگي با‬ ‫جهان و عقبماندگي از زمان و ناهماهنگي با روح انقالبي و تحوالت تاريخي و تمايل‬ ‫به محافظهکاری و تعصب به شعائر و ظواهر و مظاهر موروثي شبهمذهبي و تلقي هرگونه‬ ‫«ابداع» ‪-‬که الزمه حيات و حرکت و کمال است‪ -‬به صورت «بدعت» و گرايش به‬ ‫نوعي «آپارتهيد مذهبي» و «نظام کاستي» و «تبعيض طبقاتي» و «اريستوکراسي ديني»‪ ،‬به‬

‫‪ . 9‬تعبير عالمه ناييني در رساله در رساله تنبيه االمه و تنزيه المله – در توجيه آزادی و حکومت مردم و حاکميت قانون‬ ‫بر اساس تشيع (رد بر مالهای مرتجعي که امامت شيعي را پشتوانه شرعي سلطنت موروثي و نفي دموکراسي و فقه جعفری را‬ ‫سنگر استبداد فکری و عناد با حکومت قانون و بمباران مجلس با اسلحه دين ساخته بودند و مشروعه را در برابر مشروطه علم‬ ‫کرده بودند‪ ،‬علمي که در زير آن کلنل لياخوف قزاق روس و محمدعلي شاه قاجار و قداره بندان دربار سينه مي زدند)‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪659‬‬

‫ما و اقبال‬

‫نام «نجس و پاک»‪« ،‬روحاني و جسماني»‪« ،‬مقلَد و مقلِد»‪« ،‬آيات عظام و عوام کاالنعام»‬ ‫و «سيد و عام»‪« ،‬شريف و وضيع»‪ ...‬که دقيقاً نسخهبرداری از اشرافيت نژادی و طبقاتي و‬ ‫سلطنت موروثي و فرهنگ و ادب و اخالق و نظام ارزشي فئوداليسم‪ ،‬اريستوکراسي‪،‬‬ ‫نژادپرستي و شرک است و دنبالهروی از صدرنشيني اجتماعي و موضعگيری اشرافي و‬ ‫جبههبندی ضدمردمي و تشخيص طبقاتي و تمايز ذاتي خانوادههای «واالتبار» و «طبقات‬ ‫واالمقام» و «زبدگان )‪ (Elite‬اصيل و نجيب و شريف و عزيز و آقازاده و شاهزاده و‬ ‫متعين و متشخص‪ »...‬که «شخصيت» و «حيثيت» و «شأن» خاص دارند و از توده مردم‬ ‫(ناس) و متن جامعه (امت) ممتازند و طبيعتاً‪ ،‬جدا از عموم‪ ،‬و اين جدايي اجتماعي و‬ ‫خصوصيات طبقاتي را با لباس و نشان و آرايش خاص‪ ،‬رفتار خاص‪ ،‬زبان خاص‪،‬‬ ‫تشريفات و تعارفات و آداب و رسوم خاص و‪ -‬به تقليد مقامات درباری و‬ ‫شخصيتهای اشرافي‪ -‬عناوين لفظي و اوصاف و القاب پرطمطراق و مجلل و بيمعني‬ ‫حکايت ميکنند‪...‬‬ ‫آری‪ ،‬نميتوان از وی‪ -‬که يک دانشجو‪ ،‬مهندس‪ ،‬طبيب‪ ،‬مترجم‪ ،‬جامعهشناس‪،‬‬ ‫حقوقدان‪ ،‬شاعر‪ ،‬هنرمند‪ ،‬يا بازاری آزاديخواه‪ ،‬کارمند مترقي‪ ،‬کارگر انقالبي‪ ،‬دهقان‬ ‫رنجکشيده محروم خودآگاه‪ ،‬زني عاصي قرباني تحقير و تبعيض و اسارت و انحطاط و‬ ‫«ناقص»! ناسيوناليست ضداستعمار‪ ،‬رنجبری خصم فئوداليته قديم يا سرمايهداری جديد‪،‬‬ ‫روشنفکری کتابخوان و آشنا با زمان و بيش و کم‪ ،‬آگاه از اوضاع و احوال و اخبار‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪656‬‬

‫ما و اقبال‬

‫جهان و پيشرفت علوم‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬تمدن‪ ،‬آزادیهای اجتماعي و حقوق انساني‪،‬‬ ‫نهضتهای مترقي‪ ،‬قيامهای رهاييبخش‪ ،‬انقالبهای عدالتخواه‪ ،‬ايدئولوژیهای‬ ‫ضدطبقاتي و ضداستثماری و مردمي‪ ...‬است‪ -‬انتظار داشت که همه اين «واقعيتهای‬ ‫ملموس» و «ناهنجاریهای محسوس» و «عينيات زشت و منحط و ضدعقلي و ضدعلمي‬ ‫و ضدانساني و ضدمردمي» را در متن زندگي فردی و جمعي و فکری و علمي و فقهي‬ ‫و تبليغي و سياسي و اقتصادی و خانوادگي و روحي و اخالقي و ذهني و عيني و عملي‬ ‫عوام و خواص مذهبي‪ ،‬ناديده انگارد و به حساب نياورد و خدا و معاد و قرآن و محمد‬ ‫و علي و امامت و عدالت و امت و حق و کنز و قسط و ربا و دنيا و آخرت و ايمان و‬ ‫عمل صالح و جهاد و فالح و تقوا و شهادت و توحيد و وحدت و اخوت و مسئوليت و‬ ‫آيات و سنت و استضعاف و استکبار و طاغوت و وسواس و خناس و صدورالناس و‬ ‫غاسق و اقب و نفاثه و مالء و مترف و فرعون و نمرود و قارون و بلعم باعور و شرک‬ ‫اقتصادی و شرک سياسي و شرک مذهبي و در برابرش‪« :‬ربالناس» و «ملکالناس» و‬ ‫«الهالناس» و شيطانزدگي پول‪ 9‬و تلقي «سودخوار»ی که نه بهرهگير «کار»ش‪ ،‬که‬ ‫بهرهکش «سرمايه خويش است‪ ،‬به عنوان کسي که آشکارا‪ ،‬با خدا اعالن جنگ داده‬ ‫است! همه را‪ ،‬مستقيماً و مستقالً از متن قرآن بيرون کشد و محققانه بسنجد و عالمانه‬

‫‪ . 9‬بقره – ‪634‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪653‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ارزيابي کند و بيابد که اين کتاب‪ -‬کتابي که زبان وحي است و جوهر روح و متن‬ ‫انديشه مذهب و پيامبرش يک امي‪ -‬بيشترين تکيهاش بر تاريخ است و آن هم‪ ،‬همه‬ ‫تاريخ جامعهها‪،‬مکتبها‪ ،‬دعوتها و نهضتها و ايمان و عمل و انتخاب انسانها و‬ ‫مصرانهترين تأکيدش بر طبيعت آن هم‪ ،‬به همه پديدههای محسوس‪ ،‬قوانين حرکت و‬ ‫اسرار حيات و سراسر فرمان نگريستن و تفکر و تعقل و تدبر و شناخت اسرار خلقت و‬ ‫فهم حقيقت و ستايشهای شورانگيز و مقدس از عقل و علم و حکمت و بصيرت و‬ ‫بحث و تحقيق و گوش کردن بيطرفانه به هر سخني و سخن هر کسي و پذيرفتن و‬ ‫حتي عمل کردن به حرف حسابي و نظر حقي‪ ،‬و نه باتعصب و خشونت و هوچيگری‬ ‫و تحريک و تکفير‪ ،‬مخالف را سرکوب کردن‪ ،‬و نه از مقابله علمي و فکری با وی‬ ‫ترسيدن و گريختن‪ ،‬که «با تکيه بر آگاهي و خردمندی و با آرمان حقطلبي و نيت‬ ‫خيرخواهي (حکمت و موعظه حسنه)‪ ،‬خلق را به راه خداوند خواندن و با مخالف‪ ،‬بر‬ ‫خوبترين شيوهای که ممکن است‪ ،‬به مناظره منطقي و مجادله اعتقادی پرداختن»‪ ،9‬و با‬ ‫تحقيق و شناخت علمي طبيعت‪ ،‬نه با خيال و قياس و وهم و گمان و منطق صوری و‬ ‫عقل مجرد و ذهنيتبافي مطلق و دور از واقعيت و بيگانه با عينيت و در آن سوی‬ ‫طبيعت‪ ،‬و نه با مکاشفههای دروني و تأمالت باطني و خلسات روحاني و جذبات‬

‫‪ . 9‬نحل – ‪964‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪654‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اشراقي و احساسات ماليخوليايي و مجموعاً‪« ،‬عقليات» يا «اشراقيات» و نامش «فلسفه يا‬ ‫تصوف‪ ،‬حکمت الهي يا فلسفه مادی‪ »...‬يعني جهانشناسي علمي‪ ،‬فلسفهای که بر‬ ‫مشاهده عيني و آگاهي علمي و شناخت نظری و تعقل و تعمق در اشيای طبيعت و‬ ‫حرکت و تغيير و مرگ و زندگي و کون و فساد و خلق و امر و تضاد و تکامل استوار‬ ‫شده است‪ ،‬و از آفرينش و حقيقت نهايي جهان و معنای نهاني وجود و باالخره‪« ،‬خدا»‬ ‫را شناختن‪« ،‬ايمان» را بر پايه اين «شناخت» نهادن و آنگاه‪ ،‬با تحقيق و شناخت تاريخ‪،‬‬ ‫نقش انسان و سهم آگاهي و اراده و عمل و مسئوليت قدرتمندان‪ ،‬ثروتمندان‪،‬‬ ‫دانشمندان‪ ،‬روحانيان‪ ،‬اشراف مأل و مترف‪ ،‬تودههای مردم (ناس) انسانهای خودآگاه و‬ ‫حقپرست و مجاهد (مؤمن)‪ ،‬عناصر نابينا‪ ،‬حقکش‪ ،‬دنياپرست و خيانتکار و ستمگر‬ ‫(کافر) و باالخره‪ ،‬سهم رسالت و دعوت و کتاب و پيام و حکمت و بينهای که پيامبران‬ ‫به اقوام بشری ارزاني داشتند و بيداریها و حرکتها و ايمانها و جهادها و قدرتها و‬ ‫مدنيتها و فرهنگها و ارزشها و جهتگيریها را که در تاريخ پديد آوردند بررسي‬ ‫و ارزيابي کردن و از اين طريق‪ ،‬قوانين علمي جامعهشناسي و مباني اساسي حرکت‬ ‫تاريخ را کشف نمودن و در نتيجه‪ ،‬هم «راه و جهت اينده و مسير تاريخ فردای بشريت‬ ‫و سرنوشت مذهب و مدنيت و ماهيت نهايي انسان» را پيشبيني علمي کردن‪ ،‬و هم‪،‬‬ ‫«مسئوليت» خويش را‪ -‬به عنوان يک انسان و نيز‪ ،‬يک مسلمان‪ -‬در قبال انسان و اسالم‬ ‫تشخيص دادن‪...‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪655‬‬

‫ما و اقبال‬

‫شما از يک روشنفکر‪ ،‬يک جوان تحصيلکرده جديد‪ ،‬آن هم با اين فرهنگ دوبله‬ ‫شده فرنگي به فارسي‪،‬انتظار داريد که از اين راههای پرپيچ و خم و صعبالعبوری که‬ ‫مجهولند و متروک خود را به صدر اسالم و سرچشمه زالل ايمان نخستين و رسالت‬ ‫راستين توحيد برساند؟ چگونه ميتوان توقع داشت که يک دانشجوی جوان ما‪ ،‬با‬ ‫خواندن قرآن و زندگي پيامبر و سخن علي‪ ،‬به شناخت حقايق و درک معانيای از‬ ‫اسالم نائل آيد که علمای برجسته روحاني ما‪ ،‬با بيش از نيم قرن مطالعه و تحقيق و‬ ‫تخصص‪ ،‬در طي قرنهای بسيار بدان نرسيدهاند؟‬ ‫طبيعي است که وی‪ ،‬اسالم را در چهره روحانيت اسالمي‪ ،‬جامعههای اسالمي‪ ،‬طرز‬ ‫فکر و شيوه زندگي تيپهای مذهبي و مراسم وشعائر و منبرها‪ ،‬محرابها‪ ،‬هيأتها و‬ ‫اعمال مذهبي از قبيل زيارت حج و اطعام خيرات و عبادات و سوگواری و باالخره‪،‬‬ ‫کانونهای ايمان مذهبي‪ -‬بازار‪ -‬و پايگاههای علوم مذهبي‪ -‬مشهد و قم و نجف‪-‬‬ ‫خواهد ديد و اسالم را و دعوت توحيد را و رسالت پيامبر را و واليت علي را و مکتب‬ ‫امام صادق را بر آن قياس خواهد کرد و اگر هم‪ ،‬اهل تحقيق و مطالعه علمي باشد به‬ ‫سراغ «کتابهای مذهبي» خواهد رفت و پيدا است که از کجا سر در ميآورد؟ در اين‬ ‫صورت‪ ،‬شک داريد که اگر در آغاز‪ ،‬کمترين احتمالي هم ميداد که شايد در اين‬ ‫مذهب‪ ،‬عناصر مترقيای هم در مسير علم يا اصالت انسان و عدالت خلق يافت شود‪ ،‬در‬ ‫پايان کار‪ ،‬مطمئن شود که‪ :‬نه‪ ،‬هيچ خبری نيست؟‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪652‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و آنگاه‪ ،‬به روشني ميتوان پيشبيني کرد که سرانجام اين بدبيني و نوميدی و با‬ ‫تعبير دقيقتر که حالت رواني و عاطفي ناشي از آن را نيز ميرساند‪« ،‬سرخوردگي» از‬ ‫اسالم‪ ،‬در انديشه و احساس روشنفکر ما چه خواهد بود؟ وی‪ ،‬يک مجتهد متخصص‬ ‫در اسالم‪ ،‬مذهبشناسي‪ ،‬تاريخ و فلسفه نيست‪ ،‬اما «کتابخوان» هست و به همين زبان‬ ‫عربي يا حتي فارسي و اردو و ترکي و ديگر زبانهای ملي جهان مسلمان‪ ،‬به آساني‬ ‫ميتواند‪ ،‬بهترين آثار تحقيقي‪ ،‬فلسفي‪ ،‬ادبي‪ ،‬هنری‪ ،‬تاريخي‪ ،‬علمي‪ ،‬فيلم‪ ،‬تئاتر‪،‬‬ ‫نمايشنامه‪ ،‬بيوگرافي‪ ...‬از تأليف و ترجمه را به دست آورد و دنيا را در همه ابعادش‬ ‫بشناسد و از همه مسائل گوناگون که امروز مطرح است شناختي علمي داشته باشد‪:‬‬ ‫رنسانس‪ ،‬انقالب کبير فرانسه‪ ،‬انقالب صنعتي انگليس‪ ،‬تمدن و فرهنگ و علوم و‬ ‫مکتبهای فلسفي معاصر غربي؛ آزادی بردگان‪ ،‬جنگهای استقالل آمريکا‪ ،‬نبوغهايي‬ ‫چون بيکن‪ ،‬پاسکال‪ ،‬دکارت‪ ،‬کانت‪ ،‬هگل‪ ،‬اشپلنگر‪ ،‬نيچه‪ ،‬فويرباخ‪ ،‬استوارت ميل‪،‬‬ ‫اسميت‪ ،‬ولتر‪ ،‬روسو‪ ،‬داروين‪ ،‬فرويد‪ ،‬برگسون‪ ،‬شيللر‪ ...‬و ايدئولوژیهای نوين پروردن‪،‬‬ ‫سنسيمون‪ ،‬اون‪ ،‬مارکس‪ ،‬انگلس‪ ،‬پلخانف‪ ،‬کييرکيگارد‪ ،‬ياسپرس‪ ،‬هايدگر‪ ،‬سارتر‪،‬‬ ‫وان گوک‪ ،‬ژرژساند‪ ،‬ميکلآنژ‪ ،‬بتهوون‪ ،‬باخ‪ .‬ماترياليسم‪ ،‬ناتوراليسم‪ ،‬ديالکتيک‪،‬‬ ‫ليبراليسم‪ ،‬دموکراسي‪ ،‬سوسياليسم و ناسيوناليسم‪ ،‬اومانيسم‪ ،‬سوسيال دموکراسي‪،‬‬ ‫سيانتيسم‪ ،‬اگزيستانسياليسم‪ ،‬ايدهآليسم‪ ...‬و رشتههای نوين علمي چون جامعهشناسي‪،‬‬ ‫فلسفه تاريخ‪ ،‬سيستمهای مختلف اقتصادی‪ ،‬انسانشناسي فلسفي يا علمي‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪653‬‬

‫ما و اقبال‬

‫مذهبشناسي‪ ،‬اخالق‪ ،‬زيباشناسي‪ ،‬هنر‪ ،‬ادبيات‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬زيستشناسي‪ ،‬تکامل‪،‬‬ ‫اکولوژی‪ .‬توجيه انسان و انديشه و احساس و فرهنگ و ايمان و جامعه و تاريخ انسان بر‬ ‫اساس طبيعت‪ ،‬جغرافيا‪ ،‬محيط‪ ،‬زيربنای اجتماعي‪ ،‬توليد‪ ،‬نژاد‪ ،‬روانشناسي‪ ،‬شخصيت‪،‬‬ ‫بيولوژی‪ ...‬که همگي‪ ،‬مستقيم يا غيرمستقيم با ايمان مذهبي تماس مييابند و طرز فکر‪،‬‬ ‫شناخت‪ ،‬عقيده‪ ،‬احساس‪ ،‬اخالق و رفتار وی را تعيين ميکنند‪.‬‬ ‫در برابر چنين «شناخت» و «برداشت»ی که از جهان و انسان و جامعه و تاريخ و‬ ‫اقتصاد و سياست و فلسفه و علم و ايدئولوژی و چهرههای نمايان فکری و علمي و ادبي‬ ‫و هنری و انقالبي پيدا ميکند‪ ،‬مذهب‪ ،‬اسالم و تشيعي که بر او عرضه ميشود‪ ،‬در بازار‬ ‫و منبر و محراب و کتبي چون مفاتيح و جناتالخلود و کحل البصر و منتهي اآلمال و‬ ‫بحاراالنوار و حق اليقين و کفايه الموحدين و منتخب االثر و طوفان البکاء و روضه‬ ‫الشهداء و «العسل المصف في مناقب حسن االول الي حسن المثني» و آخرين تحقيقات‬ ‫علمي و اجتهادات فقهي در تعيين وظايف ديني و مسئوليتهای عملي و طرح مسائل‬ ‫عيني برای مردم‪ ،‬که از مراکز علمي و دانشگاههای رسمي صادر ميشود و نتيجه نيم‬ ‫قرن تحقيق و تتبع بزرگترين متخصصان و مجتهدان اسالم و پيشوايان شيعيان جهان‬ ‫است و اسامي و القابي چون آيتاهلل العظمي‪ ،‬مرجع عاليقدر‪ ،‬عالمه فقيه حجتاالسالم‬ ‫و المسلمين به عنوان محقق و مؤلف‪ ،‬بر پشت جلد اين آثار به چشم ميخورد‪ .‬کدام‬ ‫آثار؟ رسالهها و مناسک! به موضوعات‪ ،‬و طرز بيان موضوعات در درون اين آثار‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪652‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اشارهای نميکنم و نمونهای نميآورم و ميدانيد چرا؟ اما‪ ،‬شايد دقيقاً ندانيد که‬ ‫عکسالعمل روشنفکر کتابخوان ما که مسائل علمي‪ ،‬عملي‪ ،‬اجتماعي‪ ،‬اقتصادی‪،‬‬ ‫انساني‪ ،‬حقوقي و بهداشتي را در فرهنگها و ايدئولوژیهای اين روزگار بيش و کم‬ ‫ميخواند و ميشناسد و ميبيند‪ ،‬پس از مطالعه اين متون چيست؟ ميخواهيم به وی که‬ ‫چهار اسبه از تنگنای مذهبي اين چنين ميگريزد تا خود را به آغوش مارکس يا سارتر؛‬ ‫ايدئولوژی يا علم يا فلسفه يا دموکراسي يا آزاديخواهي يا اصالت انسان‪ ...‬در جهان‬ ‫بيرون از مذهب و بيگانه با اسالم افکند‪ ،‬بگوييم که برادری انساني را نه در فرهنگ‬ ‫بورژوازی انقالب کبير فرانسه‪ ،‬که در فلسفه «آدم»‪ ،‬جهانشناسي عميق و هماهنگ و‬ ‫معنيدار را نه در ماترياليسم‪ ،‬که در «جهانبيني توحيدی‪ ،‬جامعه بيطبقه و‬ ‫ضدسرمايهداری و ضدبورژوازی را نه در مارکسيسم‪ ،‬که در «امت توحيدی» و «ميزان»‬ ‫و «قسط» و نفي «سودخواری» و «کنز» و محکوميت «دنياگرايي» و اصالت «کار» و‬ ‫انحصار مالکيت و مال به «خدا» و «جانشيني مردم» و «شعارابوذر» و «رژيم اقتصادی‬ ‫علي»‪ ،...‬رهبری انقالبي را در «وصايت و امامت شيعي»‪ ،‬حکومت مردم را در «بيعت و‬ ‫شورا و اجماع امت اسالمي» و حتميت علمي تاريخ و پيروزی نهايي مستضعفان زمين و‬ ‫پيشوايي قطعي محکومان و تحقق برابری مطلق طبقاتي‪ -‬اقتصادی را در فلسفه انتظار و‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪651‬‬

‫ما و اقبال‬

‫انتقام و قيام جهاني موعود» و باالخره معني داشتن و منطقي بودن و توجيه عقلي داشتن‬ ‫«عدالت» در جهان‪« ،‬ارزش»‪ 9‬در انسان‪« ،‬خير و شر» در عمل‪ ،‬اراده آگاه در طبيعت‪،‬‬ ‫هدف در زندگي‪ ،‬مسئوليت در انتخاب‪ ،‬جهت در حرکت‪ ،‬غايت در تکامل و‪ ...‬نفي‬ ‫پوچي و عبث و بيحساب و کتابي و بيمعنايي در هستي و حرکت و حيات عالم و آدم‬ ‫را در دواصل «خدا» و «معاد» و باالخره‪« ،‬خودسازی انقالبي تکاملي» را در «عشق‪،‬‬ ‫عبادت‪ ،‬تقوا‪ ،‬تزکيه‪ ،‬اخالص وجودی و پرستش آگاهانه و عاشقانه»ی خدا ‪-‬که کمال‬ ‫مطلق است و مظهر «ارزشهای» متعاليای چون آگاهي و عظمت و اراده و آزادی و‬ ‫آفرينندگي و هدايت و استغناء و اصالت و استقالل و عدالت و حقيقت و خير و زيبايي‬ ‫و شکوه و غنا و قدرت وجود و گذشت و مهر و پاکي و کمال و علو مردمدوستي و‬ ‫ضعيفنوازی و دشمني با سلطهجويان و قدارهبندان و جباران و ستمکاران و دزدان‬ ‫زراندوزان و رياکارن و رباخواران و همدمي و ياری ستمديدگان و يتيمان و مستضعفان‬ ‫و‪ -...‬و انسان‪ ،‬در شناختن او‪ ،‬ياد کردن مدام او‪ ،‬انديشيدن به او‪ ،‬تکيه کردن و اميد‬ ‫بستن و ايمان داشتن به او و ياری خواستن تنها از او‪ ،‬ستايش کردن و پرستيدن و تسليم‬

‫‪ . 9‬ارزش (‪ - )valuer‬در برابر سود و زور که انگيزه های مادی و پست خودگرايانه و مصلحت پرستانه اند – عبارت‬ ‫است از هر صفت‪ ،‬جهت‪ ،‬پديده يا عمل يا حرکتي که در آدمي احساس حرمت و قداست و اصالت و ايمان به فضيلت و‬ ‫زيبايي و خير را نسبت به خود بر مي انگيزد‪ .‬در رابطه انسان – سود‪ ،‬جهت از سود به سوی انسان است و برعکس در انسان –‬ ‫ارزش‪ ،‬انسان برای ارزش است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪621‬‬

‫ما و اقبال‬

‫شدن و جهت گرفتن و تالش و ايثار کردن و حتي از خود گذشتن در راه او و خواست‬ ‫او‪ ...‬به خودآگاهي‪ ،‬آزادی‪ ،‬استقالل و استغنای وجودی و رهايي از هرچه و هرکه او را‬ ‫به بندگي و پستي و ترس و تملق و طمع با خودبيگانگي و قدرتپرستي و شخصيت‬ ‫ستايي سياسي و پولزدگي و سرسپردگي و استضعاف وجودی و ابتذال انساني‬ ‫ميکشاند‪ .‬و با اين هدف که عبادت و طاعت انحصاری انسان در برابر «او» که روح و‬ ‫اراده و شعور و کمال مطلق عالم وجود است و جلوهگاه تمامي ارزشهای متعالي بر‬ ‫خالف آنچه از معني لغوی اين دو اصطالح در رابطههای اجتماعي و سياسي و طبقاتي‬ ‫و زندگي مادی بر ميآيد‪ -‬و هم مذهبيهای جاهل آنچنان ميکنند و هم‬ ‫ضدمذهبيهای جاهل آنچنان ميفهمند‪ -‬رويهای از سکه عشق است که رويه ديگرش‪،‬‬ ‫طبيعتاً‪ ،‬سرکشي تسليمناپذيری در برابر «غير» است‪ ،‬چه‪ ،‬در اين معامله‪ ،‬هرکه «معشوق»‬ ‫نيست‪ ،‬و مدعي است‪« ،‬منفور» است و هرکه «محبوب» نيست و مدعي است‪« ،‬مبغوض»‬ ‫است و «مغضوب»‪ ،‬وانگهي‪ ،‬در نهايت‪ ،‬اين عبادت‪ -‬اگر به تعبير علي‪ ،‬اين عابد‬ ‫خداگونه بزرگ و راستين‪ -‬اگر «عبادت احرار» باشد‪ )94(،‬عابد را همانند و خويشاوند‬ ‫معبود ميسازد و روانشناسي وجودی‪ ،‬آنچه را در گذشته‪« ،‬واليت» و «محبت» مدعي‬ ‫بود‪ ،‬امروز اثبات کرده است که عاشق و معشوق‪ ،‬اگر عشقي «سالخورده» و همراه با‬ ‫شناخت‪ ،‬اخالص‪ ،‬شيفتگي‪ ،‬خشوع و پيوستگي را تجربه کنند‪ ،‬با يکديگر همانند‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪629‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ميشود و بيگانگي‪ ،‬در اين دو‪ ،‬به يگانگي صفات و توحيد شخصيت ميرسد و اين‪ ،‬نه‬ ‫يک «نظريه شخصي» و «استنباط ذوقي» من‪ ،‬که فرمان پيامبر است که‪:‬‬ ‫«تخلقوا باخالق اهلل»! خلق و خوی خدا را بگيريد‪ ،‬با «ارزشهای خدايي»‪ ،‬برای‬ ‫خود‪ ،‬اخالق انساني» بسازيد‪ ،‬خود را انسانهايي خداگونه پروريد‪ .‬و اين‪ ،‬عيناً فرمان‬ ‫خداوند است‪:‬‬ ‫«عبدی! اطعني! حتي اجعلک مثلي»‪.‬‬ ‫«بنده من‪ ،‬از من اطاعت کن‪ ،‬تا تو را «مثل خود» سازم»!‬ ‫شگفتا! اين چه افقي است از اين جهان خداپرستي و مکتب ايمان و انسانپروری‬ ‫اسالم؟ اينگونه مذهب را فهميدن و چنين تفسيری از جهانبيني توحيدی کردن و چنين‬ ‫تلقي و تعبيری در انسانشناسي و جامعهشناسي و خودسازی و مسئوليت و سياست و‬ ‫اقتصاد و فلسفه زندگي‪ ،‬از توحيد قرآن و رسالت محمد و واليت علي و عصمت و‬ ‫انتظار و شهادت و وراثت و عدالت و عبادت و حج و نيايش و عترت و تشيع علوی و‬ ‫شفاعت و تقيه و تقليد و اجتهاد و جهاد و امت و امامت و استضعاف و استکبار و خناس‬ ‫و وسواس و رب و ملک و اله و ناس و غاسق و نفاثه و حاسد و مأل و مترف و ربا و کنز‬ ‫و تقوا و تزکيه و آدم و هبوط و بهشت و ميوه ممنوع و عصيان و ابليس و حکمت و‬ ‫کتاب و ميزان و آهن و آيه و سنت و غيب و شهادت و «امت وسط» و اسوه و لوح‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪626‬‬

‫ما و اقبال‬

‫محفوظ و اجل مسمي و قدر و روح و فجر و نازعات‪ ...‬و عاديات و فالح و نفس و‬ ‫تزکيه و دسيسه و امام و امي و رسالت و وحي ‪ ...‬داشتن تمامي عقدههای حقارت و‬ ‫خودکمبيني و نارسايي و کهنگي و عقبماندگي روشنفکر ما را‪ ،‬به عنوان يک مسلمان‬ ‫در برابر فکر و فرهنگ بورژوازی يا مارکسيستي غرب‪ ،‬در جانش ريشهکن ميسازد‪ ،‬و‬ ‫حتي‪ ،‬در برابر تمامي دعوتها از دموکراسي و ليبراليسم و مارکسيسم و سيانتيسم و‬ ‫اومانيسم‪ ،‬حالتي انتقادی و تهاجمي در خود مييابد و در ديدگاه يک «منتقد»‪ ،‬در جبهه‬ ‫يک «معترض» و در پايگاه يک «مدعي» موضعگيری ميکند و به اشباع ايدئولوژيک‪،‬‬ ‫خودآگاهي روشن و قائم و مصلح و مجاهد و انقالبي و مسئول و متعهد اجتماعي و‬ ‫خودسازی موفق و دگرگون و قوی و عمق فطری و تغيير انقالبي وجودی و تقدير‬ ‫خودساخته انساني و «خودی خدايي» ميرسد و خود را که اکنون عضوی از آن «امت‬ ‫وسط» است‪ ،‬در متن زمان و وسط صحنه جنگ عقايد ميبيند و قلب رويدادها و‬ ‫درگيریها و تقديرآفرينيها و رسالتهای بيدارگری‪ ،‬حرکت‪ ،‬دعوت‪ ،‬راه‪ ،‬آرمان‪،‬‬ ‫ويرانگری و بازآفريني و گشودن راه رهايي و دست يافتن به روشنايي و حق و عدل و‬ ‫آزادی و رستگاری و کوفتن راه فالح انسان‪ ،‬معبر نجات تاريخ و صوراسرافيل قبرستان‬ ‫عصر خويش بودن و خود‪ ،‬در ابعادی وجودی و ارزشهايي خدايي‪ -‬که در جهان‬ ‫تنگ ماترياليستي نميگنجد‪ -‬رشد کردن و رو به خدا‪« ،‬شدن»! وی‪ ،‬ديگر به ضعف‬ ‫وجودی‪ ،‬فقر معنوی‪ ،‬کمبود فرهنگي و نارسايي ايدئولوژيک و در نتيجه‪ ،‬نفرت از‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪623‬‬

‫ما و اقبال‬

‫خويش‪ ،‬حيرت فلسفي يا خودباختگي عقدهدارانه در برابر امپراطوریهای تکنولوژيک‬ ‫يا ايدئولوژيک ديگران گرفتار نخواهد شد‪ .‬چه‪ ،‬با چنين زاويه نگرشي به جهان و انسان‬ ‫و چنين بينش و شناختي از مذهب و اسالم‪ ،‬در قفای خويش‪ ،‬اقيانوس مواج و عميق و‬ ‫بيکرانهای از فکر و فرهنگ و ارزش و زيبايي و احساس و آرمانهای متعالي و‬ ‫استعدادهای اعجازآفرين و نيروهای زندگيساز و آتشهای انفجارانگيز انقالب افروز‬ ‫و بخشنده نور و حرارت و حيات و حرکت [ميبينيد] که دستاورد قرنها جهاد و اجتهاد‬ ‫و تالش و ايثار و نبوغ و نهضت و بعثت و شهادت و آگاهي و تجربه و ميراث غنيترين‬ ‫و توفندهترين تاريخ بنيآدم است و اينک‪ ،‬در زير خاکستر جهل و ضعف و ذلت ما‬ ‫وارثان نااليق و مدعيان کاذب‪ ،‬مدفون مانده است‪.‬‬ ‫اما‪ ...‬دردآورترين فاجعه اينجا است که در اوج شور و شوق و اميد و ايماني که‬ ‫روشنفکر جوان ما‪ ،‬در اين بازگشت خودآگاهانه و عاشقانهاش به خويشتن خدايي و‬ ‫ايمان اسالمي خويش يافته است و در اين راه‪ ،‬فاصله قرنها را چند ساله بريده و در‬ ‫تقوا‪ ،‬اصحاب صُفّه را به ياد ميآورد و در عدالتخواهي‪ ،‬ابوذر را و در نيايش سجاد را و‬ ‫در شهادت حسين را و در همه فضيلتهای انساني و ارزشهای اسالمي‪ ،‬علي را و‬ ‫زنش‪ ،‬فاطمه را و دخترش‪ ،‬زينب را و زمان را فتح کرده و وجدان عصر خويش را‬ ‫جذب و اسالم را در عرصه درگيریهای مبارزه و زندگي طرح و با چهره خويش‪،‬‬ ‫نشان داده است که‪ :‬اسالم همچنان زنده است و استعداد خارقالعادهاش را در‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪624‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«نمونهسازی» برای بشريت بازيافته است‪ .‬و اسالم‪ ،‬ماسک خشک و زشتي را که به نام‬ ‫سنتهای موروثي و علوم قديمه و تعصبات و موهومات عجيبه و غريبه و شعائر و‬ ‫مراسم و تشريفات و مناقب و مدايح و کرامات و الفاظ و القاب و اوراد و اذکار بيروح‬ ‫و تکراری و قالبي و بياثر و بينفع و ضرر و بيبو و خاصيت‪ ،...‬بر چهره زيبا و سرشار‬ ‫از جاذبه حيات و گرمي خون و جوشش عشق وی زده بودند‪ ،‬به دور افکنده و اکنون به‬ ‫عنوان يک «ايدئولوژی»‪ ،‬يک «جهانبيني وسيع‪ ،‬عميق و خودآگاهانه و منطقي»‪« ،‬يک‬ ‫رسالت انساني» و «دعوت اجتماعي» و «مسئوليت بيداری و هدايت و عمل»‪ ،‬مترقيترين‬ ‫پايگاههای روشنفکری و جبهههای انقالبي را‪ -‬که در انحصار گروهها و‬ ‫ايدئولوژیهايي بود که آزاديخواهي‪ ،‬مردمگرايي‪ ،‬بينش علمي‪ ،‬مبارزه ضداستثماری‪،‬‬ ‫شيوه زندگي ضدبورژوايي‪ ،‬مشي انقالبي‪ ،‬خصلت مترقي و گرايش به سوی طبقه‬ ‫مستضعف و تالش برای نقض انحصارطلبيها و تبعيضها و تحقق برابری اقتصادی و‬ ‫برادری انساني را در انحصار خويش ميشمردند‪ -‬فتح کرده‪ ،‬و گروندگان اين بعثت‬ ‫نوين قرآني‪ ،‬هم در انديشه و هم در عمل‪ ،‬از آنها که خود را «انسان طراز نوين» لقب‬ ‫داده بودند و ايدههاشان را «فلسفه علمي» ميخواندند پيشي گرفتهاند‪ ،...‬ناگهان‪ ،‬همآواز‬ ‫با «احبار يهود» و «رهبان قيصر» و «مغان کسری» و «سحره فرعون» و «شيوخ اشرافيت‬ ‫قريش» و «کاهنان بتخانه شرک» ‪ ...‬از زبان برخي مدعيان ايمان و متخصصان علوم ديني‬ ‫و نمايندگان اسالم ميشنويم که‪« :‬نه! اين اسالم نيست‪ :‬تصوير نويني که اينان از اسالم‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪625‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ارائه دادهاند و از مذهب يک «ايدئولوژی»‪ ،‬و از توحيد يک «جهانبيني» و از امت يک‬ ‫«جامعه نمونه فکری مردمي مسئول» و از امامت يک «رژيم ويژه در رهبری انقالبي» و‬ ‫از قسط‪ 9‬يک زيربنای اقتصادی‪ -‬اجتماعي عادالنه بر پايه اصل «به هر کس به اندازه‬ ‫حقش» و از انتظار و فرج بعد از شدت و ظهور منجي موعود و مصلح عدالتگستر‬ ‫منتقم جهاني و قيام و نجات آخرالزمان يک «فلسفه سازنده مترقي تقدير تاريخ» و از‬ ‫قصه خلقت آدم يک «فلسفه انسانشناسي» و از تقوا يک مکتب عميق «خودسازی‬ ‫انقالبي» و از تقيه يک «تاکتيک عملي در شرايط مخفي مبارزه برای فريب دشمن و‬ ‫کتمان اسرار و حفظ تشکيالت و از‪...‬‬ ‫مهم نيست‪ ،‬دشمن بايد‪ ،‬در زير دست و پای شيرخدايي که اکنون قفس طاليياش‬ ‫را در هم شکسته و برعرصه پهندشت عصر ما چيره شده است و با شتاب خيرهکنندهای‬ ‫ميتازد وميغرد و چون طوفان بر سر اين قوم عاد ميتوفد‪ ،‬زوزه بکشد‪ ،‬و به تعبير‬ ‫قرآن()‪ 6‬ديگر دير شده است‪ ،‬اکنون‪ ،‬اسالم در ايمان و در عمل‪ ،‬در جهتگيری فکری‬ ‫و در جبههگيری اجتماعي‪ ،‬همه آن بنبستها و تنگناها و مردابهای قرون وسطايي‬ ‫گذشته را پست سر نهاده و ميرود تا زمام دانش‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬تکنولوژی‪ ،‬جامعه‪ ،‬تمدن‪،‬‬

‫‪ . 9‬قسط = حق‪ ،‬سهم‪ ،‬عدل‬ ‫‪ . 6‬جمله به تعبير قرآن بعداً توسط برادر به متن اضافه شده است ولي پس از () مطلبي نيامده است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪622‬‬

‫ما و اقبال‬

‫سياست و تاريخ فردای مردم خويش را به دست گيرد و رسالت نخستينش را که بنای‬ ‫انساني و فرهنگي و تمدني و ارزشهايي نوين بر ويرانههای دو ابرقدرت امپرياليستي‬ ‫شرق و غرب بود و نوکران سرسپرده و رژيمهای وابستهشان‪ ،‬در جهان دوقطبي و در‬ ‫قلب تودههای مستضعف و ملتهای مستعمره و انسانهای رنجور از عقبماندگي و‬ ‫اسارت و بيدادگری و گرسنگي و تشنه آزادی و گرسنه نان و محتاج نور‪ ،‬تجديد کند‪.‬‬ ‫اما طبيعي است که دشمن دست از تکرار دشنام و اتهام و توهين و تحقير خويش‪-‬‬ ‫هرچند بيثمر‪ -‬برنگيرد و زبان در نکشد‪.‬‬ ‫اين زمزمههای تکذيب و تحقير‪ ،‬يا از حريفي است که جان گرفتن اسالم بيجانش‬ ‫ميکند‪ ،‬چه‪ ،‬اسالم برای به زانو در آوردن او‪ ،‬که قدرت متجاوز و غارتگر و پليد و‬ ‫آدمخوار است قيام کرده است‪ ،‬او تنها اسالمي را که ميپسندد که عبايش را بر سرش‬ ‫کشد و جوالنگاه وجودیاش‪ ،‬نوسان يکنواخت و مکرر و بيضرر و بيخطر و بياثر‬ ‫ميان خانه و مسجد باشد و اگر‪ ،‬بخواهد روزی پا از اين خط فراتر دراز کند و از اين‬ ‫دور باطل‪ ،‬گاهي خارج شود‪ ،‬تنها به طرف «بهشت زهرا» مجاز است‪ ،‬ال غير! گذرنامه‬ ‫اسالم فقط برای عبادت معتبر است و زيارت و سرقبر‪ .‬حق ورود به شهر و سرکشيدن به‬ ‫مجلس و دانشگاه و روزنامه و راديو و تلويزيون و ارتش و حزب و شرکت در انتخابات‬ ‫و دخالت در سياست و اقتصاد را ندارد‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪623‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و اما اکنون که اين گذرنامه جعلي تحميلي را به زبالهدان افکنده و به ميدان آمده و‬ ‫آن هم نه به قصد شرکت در امور و گرفتن جايي در اين نظام و سهمي و نقشي در اين‬ ‫بازی‪ ،‬که در يک کلمه‪ ،‬به قصد واژگون کردن بنيادی تمامي اين نظم و نظام و مالکيت‬ ‫و ملوکيت و روحانيت به هم بافته با هم ساخته سرطاني‪ ،‬و اين است که کتاب مفاتيح و‬ ‫مصائب را زمين گذاشته و محمدوار‪ ،‬پا از گليم انزوا بيرون نهاده‪،‬دثار خودگرايي از تن‬ ‫فرو افکنده و قرآنوار‪ ،‬در دستي «کتاب» و در دستي «حديد» و شعارش «ميزان»‪ ،‬تا‬ ‫خلق به پای خيزند و «قسط» را به پای دارند‪ ...‬پيدا است که جبهه متحد «قاسط» و‬ ‫«مارق» و «ناکث»‪ ،‬مثلث شوم و شرک وسوسهانگيز خناس که دل و دماغ مردم را به‬ ‫پوچي و تباهي ميکشاند و وجدان توده را کور و «خودی انساني» ناس را مسخ‬ ‫ميسازد و وسواسزده و باخودبيگانه‪ ،‬و همچون بتعيار‪ ،‬يک لحظه به رنگ‬ ‫«ربالناس» در ميآيد و يک لحظه به رنگ «ملکالناس» و يک لحظه‪ ،‬به رنگ «اله‬ ‫الناس»‪ ،‬و امپرياليسم سياه و جهانگير «غاسق واقب» و استحمار «نفاثهها»ی افسونگری‬ ‫که در رشته کار و روزگار خلق گره ميزنند و بر آن دم جادو ميدمند و سحره دربار‬ ‫فرعوناند و عمله دستگاه فريب و علمای دستيار غاسق‪ ،‬تا هر جا که تيغشان ببرد و‬ ‫طالشان بخرد و تسبيحشان بفريبد‪ ،‬در ريشهکن کردن اين «بعثت انقالبي توحيدی»‪ -‬که‬ ‫ميکوشد تا امتي از «کتاب و ترازو و آهن»‪ ،‬در قلب «جهل و بيعدالتي و ضعف»‪ ،‬پي‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪622‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ريزد‪ -‬پيش خواهند آمد و اين طبيعي است‪ ،‬چه‪ ،‬اين بعثت برای ريشهکن کردن‬ ‫«اشرافيت جاهلي» و «رژيم سفياني» و «فرهنگ دجالي» آنان پيش آمده است‪.‬‬ ‫و يا نه‪ ،‬اين تيربارانهای تبليغاتي‪ ،‬از سوی رقيبي است که گسترش و پيشرفت‬ ‫اسالم‪ ،‬به عنوان يک ايدئولوژی مترقي انقالبي جا را بر او تنگ ميکند و او را پس‬ ‫ميراند‪ .‬چه‪« ،‬توحيد» به عنوان يک جهانبيني زنده و معنيدار‪« ،‬امت»‪ ،‬در تلقي يک‬ ‫جامعه مشترک و متحد حزبي‪« ،‬قسط»‪ ،‬در معني يک زيربنای اجتماعي‪ ،‬امامت‪ ،‬به‬ ‫مفهوم يک فلسفه سياسي و رهبری انقالبي‪ ،‬انتظار و «فرج بعد الشده» و اصل «وراثت»‬ ‫از آدم تا آخرالزمان‪ ،‬به مثابه ايمان به آينده‪ ،‬تفسير انساني و مثبت جبر تاريخ و وحدت‬ ‫و پيوستگي تاريخي و آدم و عصيان و هبوط‪ ،‬عميقترين اومانيسم‪ ،‬اصالت آزادی و‬ ‫اراده و خودآگاهي و مسئوليت خودآفريني انسان و زيربنای فلسفي‪ -‬علمي‪ -‬اعتقادی‬ ‫انترناسيوناليسم انساني‪ ،‬وحدت نژادی و نفي رئاليسم‪ ،‬تبعيض و تفرقه قومي و «برابری‬ ‫حقوقي» مبتني بر «برادری حقيقي»‪ ...‬مارکسيسم را در اشتراکيت اقتصادی و وحدت‬ ‫طبقاتي‪ ،‬ايدهآليسم هگلي را در ديالکتيک حرکت و تکامل و رشد خودآگاهي و‬ ‫تحقق نهايي «انسان خدايي»‪ ،‬اگزيستانسياليسم را در اصالت وجودی و تبديل «انسان‬ ‫مخلوق» به «انسان خالق» و اصل «آزادی» و در نتيجه‪« ،‬مسئوليت انتخاب» و «غربت» و‬ ‫«اضطراب وجودی» و رسالت «تعيين ماهيت خويش» و «حجت بودن و ارزش آفريدن و‬ ‫قانون نهادن و اسوه شدن برای بشريت»‪ ،...‬اومانيسم را در اصالت انسان و تکيه بر‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪621‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ارزشها و نيازهای انساني و احترام به حرمت و حريت و حقيقت و قداست و اعتراف به‬ ‫حقوق و آزادیها و استقالل و شخصيت و زيبايي و شرافت و فضيلت ممتاز نوعي وی‬ ‫در طبيعت‪ ،‬و سوسياليسم را در جانشيني اصالت و حاکميت «جامعه و کار»‪ ،‬به جای‬ ‫«فرد و سرمايه»‪ ،‬نفي روح افزونطلبي و بيماری پولپرستي و ننگ بهرهکشي و زندگي‬ ‫انگلي و شيطانزدگي سود و زشتيهای اشرافيت و تجمل و مصرفپرستي و خودپايي‬ ‫و روانشناسي پست و دغلکارانه سوداگری و فرهنگ بازاری و اخالق دنيايي و‪...‬‬ ‫باالخره‪ ،‬سيانتيسم را در شناخت بيغرضانه طبيعت و آگاهي بر واقعيت‪،‬و ليبراليسم را‬ ‫در حرمت و حمايت آزادی انديشه و تحمل عقيده مخالف و امکان رشد آزاد انسانها‬ ‫و دموکراسي را در نفي حکومت جبارانه و سلطنت جائرانه و استعالء و استکبار‬ ‫قدرتهای مسلط و تکيه بر مردم‪ ،‬به عنوان منشا قدرت دولت‪ ،‬و چپگرايي را در‬ ‫همدردی و همدستي و ياری و مسئوليت در قبال ملتهای محروم و تودههای‬ ‫مستضعف و جبههگيری ضداشراف و نفرت از زراندوزان و گردن کلفتهای «مالء» و‬ ‫شکمگندههای «مترف» و‪ ،‬در يک چشمانداز وسيع‪ ،‬تمامي دعوتهای مترقي و‬ ‫مکتبهای مدعي را در رهبری و ترقيخواهي و نجات روشنفکران حقپرست‪،‬‬ ‫ملتهای محکوم و طبقات محروم و پاسخگويي به نيازها و رنجها و آرمانهای انسان‬ ‫راستين‪ ،‬خلع سالح ميسازد و همه مکتبهای وسوسهانگيز و خوشبرخورد و‬ ‫چربزبان غربي را‪ ،‬چون سيانتيسم‪ -‬که دانش زرخريد خواجگان و خانهزاد خاقانان‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪631‬‬

‫ما و اقبال‬

‫است و نوعي «اسکوالستيک جديد»‪ ،-‬ليبراليسم‪ -‬که ميدان آزاد مسابقهای است که در‬ ‫آن همه حق شرکت دارند و همه ميتازند‪ ،‬و طبيعي است و جبری‪ ،‬که تنها سوارهها‬ ‫پيش ميافتند‪ -‬و دموکراسي‪ -‬که حکومت اکثريت «آرای» مردم است‪ ،‬اما‪ ،‬آرايي که‬ ‫پيشساخته و طلسمشده جادوی پول است و مردمي که هرچه را حقيقت مييابند‪،‬‬ ‫آشکارا‪ ،‬از دل‪ ،‬ابراز مينمايند و سرمايهداری‪ ،‬آنچه را مصلحت ميداند‪ ،‬پنهاني‪ ،‬به‬ ‫دلشان‪ ،‬الهام ميکند‪ -‬و ماترياليسم‪ -‬که جهانبيني اعتقادی و زيربنای اخالقي «نفي‬ ‫اعتقاد» است و «نفي اخالق» و توجيه فکری اين دعوت که در جهان و در انسان‪ ،‬نه‬ ‫«حقيقت» وجود دارد و نه «ارزش»‪ ،‬چه‪« ،‬ماديت فلسفي» اساس «ماديت اخالقي» است و‬ ‫بر خالف ادعای شگفت ژرژ پوليتزر‪ ،‬نميتوان در فلسفه (فکر)‪ ،‬ماترياليست بود و در‬ ‫اخالق (عمل) ايدهآليست و تاريخ نيز نشان داده است که در برابر خداگرايي (ايمان)‬ ‫که همواره پايگاه ارزشهای اخالقي و معنيگرايي انساني بوده است‪ ،‬مادهگرايي‬ ‫(کفر)‪ ،‬هميشه تکيهگاه الاباليگری و تبهکاری و بيحرمتي به هر حقي و اصل و ارزشي‬ ‫بوده و منطق توجيهي رفتار لشها و عياشها و عربدهجوهايي که در حقکشي و‬ ‫خونريزی و پليدی و تجاوز به هر حرمي و حريمي و آلودن هر شرافتي و عصمتي‪ ،‬قيدو‬ ‫بندی نداشتهاند و حدی نميشناختهاند و هيچ سدی جلودار ترکتازشان نبوده است‪.‬‬ ‫تصادفي نيست اگر ماترياليسم‪ ،‬که در فرهنگ گذشته‪ ،‬جهانبيني يزيدی بود‪ ،‬در‬ ‫فرهنگ جديد‪ ،‬جهانبيني بورژوايي ميشود‪ .‬چه‪ ،‬وقتي هستي حساب و کتابي نداشته‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪639‬‬

‫ما و اقبال‬

‫باشد و انسان را سرانجامي نباشد‪ ،‬در جهاني هيچ و پوچ و در اين زندگيای که هر‬ ‫حقيقتي و مسئوليتي و آرماني بيمعني و موهوم است‪ ،‬تنها چيزی که به بودن‪ ،‬بهانهای‬ ‫وبه زيستن‪ ،‬معنايي ميدهد‪ ،‬طول بودن است و عرض زيستن! «لذت»‪ ،‬هرچه بيشتر‪،‬‬ ‫يعني‪ :‬زندگي و «فرصت لذت بردن» هرچه بيشتر‪ ،‬يعني‪ :‬عمر! به گفته داستايوفسکي‪:‬‬ ‫«اگر خدا را از جهان برداريم‪ ،‬هر کاری مجاز است»‪ ،‬و پيدا است که چنين «جواز‬ ‫عبوری» عزيزترين چيزی است که پيروان اپيکوريسم ميجويند و به راستي‪ ،‬اگر جهان‬ ‫را شعوری و زندگي را حسابي و انسان را غايتي نباشد‪ ،‬انديشيدن به هر چه جز اين‬ ‫جواز رهاييبخش‪ ،‬گرفتار شدن به موهومترين نوع ايدهآليسم است و کودکانهترين‬ ‫شکل رمانتيسم‪.‬‬ ‫چون بيسر و پا باشد‪ ،‬اوضاع فلک چونين‬ ‫در سر هوس ساقي‪ ،‬در دست شراب اولي‬ ‫و اين منطقي است که هم خليفهای بدوی و مظهر اشرافيت جاهلي عرب در هزار و‬ ‫چهارصد سال پيش با آن سخن ميگويد و هم روشنفکر متجدد و مظهر اومانيسم‬ ‫متمدن غرب در بحبوحه رشد اقتصادی و بلوغ فرهنگي بورژوازی معاصر‪ .‬آنجه به اين‬ ‫دو‪ -‬با اين همه اختالف‪ -‬زبان مشترک بخشيده و به تلقي مشابهي از زندگي رسانده‬ ‫است‪ ،‬جهانبيني همانندی است که ماترياليسم نام دارد و قضاوت واحدی که‪« :‬هر چه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪636‬‬

‫ما و اقبال‬

‫هست‪ ،‬همين است»! و ماترياليسم بدوی يا علمي‪ ،‬مکانيکي يا ديالکتيکي‪ ،‬فکری يا‬ ‫عملي‪ ،‬فلسفي يا اخالقي‪ ،‬تنها «اشکال مختلف» يک واقعيت را بيان ميکنند‪ .‬و باالخره‪،‬‬ ‫مارکسيسم‪ ،‬که در اوج جنگ همهجانبهای که ميان روشنفکران عصر جديد و کليسای‬ ‫کاتوليک درگير بود‪ ،‬مبارزه با سرمايهداری‪ ،‬زرپرستي‪ ،‬بهرهکشي‪ ،‬تضاد فقر و غنا‪،‬‬ ‫تبعيض طبقاتي و گرايش به سوی برابری و اشتراکيت را‪ ،‬که در متن دعوت راستين‬ ‫مذهب مطرح بودند و اساسيترين ارزشهای اخالقي را تشکيل ميدادند و اجزای‬ ‫پيوسته و جداييناپذير خداپرستي‪ ،‬توحيد و تقوا و آخرتگرايي ديني به شمار ميآمد‪،‬‬ ‫از ريشه اصلي و طبيعي و منطقي و تاريخيشان بريد و با ماترياليسم پيوند زد و در‬ ‫نتيجه‪ ،‬اکنون ميبينيم که چه ميوههای تلخي به بار آورده است و طفلي که تمامي اميد‬ ‫بشريت محروم و ستمکش به آينده وی وابسته بود و آن همه خونها و عشقها در طول‬ ‫تاريخ‪ ،‬نثارش شده بود‪ ،‬از پستان مادرش‪ -‬توحيد‪ -‬باز گرفته شد و با شير گرگ سيه‬ ‫پستان ماترياليسم پرورش يافت و در دست و دامن بورژوازی‪ ،‬ماشينيسم‪ ،‬راسيوناليسم‬ ‫خشک و سرد حسابگرانه و بيعشق و بيگانه با روح و ايثار و اخالص و آتش دکارتي‪،‬‬ ‫و اکونوميسم پست و ضدانساني غربي پرستاری شد و مزدک‪ ،‬خلق و خوی نوشيرواني‬ ‫گرفت و ابوذر‪ -‬فاجعه را ببين!‪ -‬دل و دماغ يزيدی! و کودک ما‪ -‬پس از هزار سال‬ ‫اميد و انتظار و جهاد و ايثار شهيدان راه آزادی و عدالت و آگاهي‪ -‬بزرگ شد و ريش‬ ‫و سبلت برآورد و بر تخت توفيق تکيه زد و شور و شوقهای پيروزی که فروکش کرد‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪633‬‬

‫ما و اقبال‬

‫در چهرهاش خيره شديم‪ .‬شگفتا! که اين نه توحيد‪ ،‬که وحدت همان تثليث شوم دين‬ ‫است‪ .‬در آن واحد‪ ،‬هم فرعون است و هم قارون و هم بلعم باعور!‬ ‫کمونيسم سر از گريبان اکونوميسم برون آورد‪ .‬و انسان‪ ،‬آنچه را در طول قرنهای‬ ‫سياه بردگي و فئوداليسم حفظ کرده بود‪ ،‬آنچه را‪ ،‬حتي در همين نظام پليد بورژوازی‪،‬‬ ‫پس از انقالب کبير فرانسه به دست آورده بود‪ ،‬کمونيسم از چنگش ربود و ثمره آن‬ ‫همه عشق و اميد و رويای ديرين نجات انسان از بند زور و زر و تزوير‪ ،‬ظهور يک‬ ‫«ابرقدرت» ديگر بر روی زمين شد و بر قبرستان تمامي آرزوهای آدمي که چه‬ ‫بيرحمانه دفن شد!‬ ‫آری‪ ،‬بازگشت به خدا و دوباره چنگ زدن به ريسمان استوار ايمان‪ ،‬نه برای‬ ‫گرايش به سوی مرگ و بردن دين به قبرستان‪ ،‬که برای بيرون آوردن اين آرزوهای‬ ‫مدفون از اين قبرستان ناکامي و شکست انسان و احيای روح ايمان و جهاد و دوباره‬ ‫برافروختن آتش عشق و برافراشتن پرچم توحيد بتشکن و نمرودشکن ابراهيمي و‬ ‫پيوند دادن شاخههای بريده آگاهي و عدالت و آزادی انسان به ريشه اصلياش و‬ ‫بازگرداندن اين طفل به دامان مادرش‪[ ...‬است] اينچنين بازگشتي به مذهب‪ ،‬چنين‬ ‫رسالتي به توحيد و نقش «شهادت» و «ميانداری»‪ ،‬به اسالم در اين عصر جاذبه زيبايي و‬ ‫درخشش حقيقت و توفندگي و «آتش آشاميِ» عشق‪ ،‬و حيات و حرکتي به اين مکتب‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪634‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و دعوت ميبخشد که در برابرش‪ ،‬تمامي آن مکتبهای مدعي و دعوتهای مترقي‬ ‫مهاجم‪ ،‬رنگ ميبازند و بديهي است که نبايد از هيچ قدرتي توقع داشت که با رعايت‬ ‫نزاکت و ادب‪ ،‬در حاليکه لبخند بر زبان دارد و کالهش را به نشانه ادای احترام از سر‬ ‫برميگيرد‪ ،‬صحنه را برای رقيب ترک کند و عقب بنشيند و تمامي پايگاههای‬ ‫افتخارآميز دعوت و رسالت خويش را به او واگذارد‪ .‬اتهام و دشنام و توطئه و خيانت و‬ ‫خنجر از پشت زدن و حتي برای آنکه اين رقيب تازهنفس و آتش دوباره جان گرفته و‬ ‫برافروخته را ريشهکن سازد و خاموش‪ ،‬با دشمن رسمي و ديرين خويش‪ -‬که هم را‬ ‫خوب ميشناسند و ميدانند چگونه با هم کنار آيند و قسمت کنند‪ -‬همدست و‬ ‫همداستان شدن‪ ...‬کامالً عادی است و قابل پيشبيني‪.‬‬ ‫اما‪ ،‬اين هياهوی دشنام و اتهام و تحريک و توطئه‪ ،‬درست با همان تعبيرها و‬ ‫توهينها و حملهها که ايدئولوژی های دشمن‪ ،‬در طرد و نفي اين بعثت انقالبي و‬ ‫رسالت توحيدی و اسالم مهاجم ابوذری‪ ،‬انتخاب ميکنند‪ ،‬از حلقومهای دوست‪،‬‬ ‫درست از قلب خود ما و از پشت جبهه ما برخاسته و به گوش همه ميرسد‪ .‬هم‬ ‫کوشندگان و پيشتازان و راهگشايان اين دعوت و اين نهضت که پيشاپيش جبهه‪،‬‬ ‫درگير سختترين پيکارهايند و در زير باران بال ميجنگند و پيش ميروند‪ ،‬اين آيات‬ ‫يأس را ميشنوند و هم دشمنان ما! و چه شادی و شوری از اين بزرگتر برای دشمن‪ ،‬که‬ ‫با شگفتي باورنکردنيای ميبيند و ميشنود که اينان‪ ،‬دقيقاً با همان سالحها اين مکتب‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪635‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و اين جبهه مجاهدان و شهيدان شکوهمندش را ميکوبند که آنها‪ ،‬دقيقاً‪ ،‬به همان‬ ‫نقطهها حمله ميبرند و با همان شيوه‪ ،‬که آنها! [ميگويند‪[:‬‬ ‫«خدای اديان هيچگاه چنين مفهومي در ميان خداپرستان نداشته‪ ،‬اين نقشي را که در‬ ‫تاريخ به توحيد ميدهيد‪ ،‬هرگز نداشته است‪ ،‬توحيد يعني خدا يکي است و نه بيشتر‪.‬‬ ‫همين و بس‪ .‬جنگ شرک و توحيد‪ ،‬هيچ ربطي به نظامهای اجتماعي‪ ،‬شرک طبقاتي و‬ ‫توحيد طبقاتي و وحدت بشری و آزادی انساني ندارد و نداشته‪« .‬آدم» در قرآن‪ ،‬همان‬ ‫مجسمه گلي است که خدا‪ ،‬با دست خود‪ ،‬ساخت و بعد هم در آن‪ ،‬واقعاً دميد و‬ ‫ناگهان زنده شد و بعد هم‪ ،‬چنانکه اطالع داريد‪ ،‬از آن ميوه ممنوعه خورد‪ .‬انتها شما‬ ‫ميتوانيد در همين حد که اين ميوه چه بود؟ گندم بود يا خرما يا سيب و گالبي! اجتهاد‬ ‫علمي کنيد و نظر بدهيد‪ .‬هبوط هم به معني همان فرود است که از جنت خدا به زمين‬ ‫دنيا افتادند‪ .‬قسط هم اساساً به بشر مربوط نيست‪ .‬عدل‪ ،‬هم موضوع صفت الهي است و‬ ‫آن هم مربوط به قضاوت خدا درباره بندگان در قيامت است‪ .‬امامت هم يعني اعتقاد به‬ ‫دوازده شخصيت فوقبشری و دارنده علم غيب و عصمت ذاتي و واليت تکويني که‬ ‫اول آنها موال علي بن ابيطالب و آخر آنها حضرت حجت قائم غايب که بعد از آنکه‬ ‫دنيا پر از ظلم و گناه شد ظهور کرده‪ ،‬آن را پر از عدل و صالح خواهد کرد و تا آن‬ ‫هنگام‪ ،‬شيعه هم بايد منتظر بماند و فقط در مورد خويش مسئوليت دارد و همين انتظار‬ ‫هم هست که افضل العبادات است‪ .‬و خمس‪ ،‬زکات‪ ،‬شهادت‪ ،‬عبادت‪ ،‬قيام حسين و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪632‬‬

‫ما و اقبال‬

‫امت محمد و واليت علي و شفاعت اهل بيت و قضا و قدر و جبر و مشيت و کنز و ربا‬ ‫و قسط و مالکيت و خواجه و عبد و تقيه و تقليد و نيابت و علم غيب و کرامات و‬ ‫معجزات و جن و پری و ملک و روح و شب اول قبر و آثار و ادعيه و اوراد و اشک و‬ ‫تباکي و حواشي مفاتيح و متون بحار و ذلت امام در برابر خليفه عباسي و‪ -‬به پيروی از‬ ‫او‪ -‬طاعت نايبش از سلطان صفوی‪ ...‬همه به هم مربوط است و همه اجزای الينفک‬ ‫مذهب ما است و همه‪ ،‬به همين معني رايج و معمول صحيح است و مستند‪ .‬مسائل‬ ‫سياسي و اجتماعي و طبقاتي و اقتصادی و جهاني و فلسفه تاريخ و مسئوليت علمي و‬ ‫بينش علمي گرايشهای مردمي و جبههگيریهای انقالبي و جهانبيني مترقي و اصالت‬ ‫انسان و مبارزه با اشرافيت و مالکيت سرمايهداری و استعمار و استثمار و توحيد‬ ‫اجتماعي و مالکيت امت و زهد انقالبي و‪ ...‬اين حرفها را شما به اسالم چسباندهايد‪ .‬اينها‬ ‫همه «بدعت» است‪ ،‬بدعت «ادخال ما ليس من االسالم في االسالم» است‪ .‬شما هم اين‬ ‫چيزها را از مارکسيستها‪ ،‬سوسياليستها‪ ،‬اومانيستها‪ ،‬ليبرالها‪ ،‬دموکراتها‪،‬‬ ‫دانشمندان‪ ،‬ايدئولوژیهای انقالبي‪ ،‬مکتبهای جديد فلسفي و نهضتهای مترقي و‬ ‫روشنفکرهای امروز دنيا گرفتهايد و داخل اسالم کردهايد‪ .‬مسئوليت يک مسلمان تقليد‬ ‫از مرجع‪ ،‬عمل به رساله علميه‪ ،‬خواندن مفاتيح‪ ،‬عبادات‪ ،‬مستحبات‪ ،‬زيارت قبور ائمه‪،‬‬ ‫توسل‪ ،‬گريه بر حسين‪ ،‬حداالمکان دوری از گناه‪ ،‬استغفار‪ ،‬اگر فقيری‪ ،‬صبر و قناعت‪،‬‬ ‫حفظ خود در برابر وسوسه شيطان‪ ،‬در خيانت به مال اغنياء‪ ،‬اگر سرمايهداری‪ ،‬پرداخت‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪633‬‬

‫ما و اقبال‬

‫سهم‪ ،‬صاف کردن مال‪ ،‬زيارت خانه خدا و استحباباً اطعام فقرا و کمک به خويشاوندان‬ ‫مسکين‪ ،‬اطعام‪ ...‬و فلسفه زندگي‪ :‬کسب ثواب آخرت از طريق عبادت‪ ،‬نه تزکيه نفس‪،‬‬ ‫و توسل و توبه و تولي و تبری و لعن ظلمه سقيفه و قتله کربال‪ ...‬البته‪ ،‬اجتهاد هم داريم‬ ‫و «حوادث واقعه» جديد را هم در اين عصر از نظر علمي اسالمي تحقيق ميکنيم و‬ ‫موضعگيری اسالم و مسئوليت جامعه اسالمي را در قبال آن تعيين ميکنيم‪ ،‬چنانکه‬ ‫کردهايم‪:‬توجيه ديني اشکال جديد ربا (مثل اشکال قديمش که توجيه کردهايم و همه‬ ‫مؤمنين و مقلدين ما عمل ميکنند)‪ ،‬مسائلي چون بانک‪ ،‬سرقفلي‪ ،‬جواز خوردن ربا از‬ ‫کافر و در سوق غيراسالمي (مثل سود پول مسلمان در بانکهای خارجي که نيازی به‬ ‫کبريت يا دستمال برای شرعي کردنش نيست)‪ .‬تکليف نماز يوميه و روزه ماه رمضان‬ ‫در قطب شمال يا جنوب که شب و روزش شش ماهه است و ماه رمضان هم ندارند‪ ،‬يا‬ ‫تشخيص قبله برای فضانوردان و اعمال عبادی در ايستگاههای فضايي يا کره ماه و‬ ‫مريخ‪»...‬‬

‫‪9‬‬

‫مسائلي که امروز‪ ،‬به نام «جهانبيني توحيدی» و «رسالت قرآني» و «امامت علوی» و‬ ‫«عدالت ابوذری»‪ ،...‬از نظر «مکتب اسالم» يا «امت مسلمان»‪ ،‬مطرح ميشود‪ ،‬به عقيده‬

‫‪ . 9‬مي بينيد که نه تنها مرتجع و کهنه پرست نيستند که حتي از برنامه ريزان درازمدت غربي در امور اقتصادی و تکنيکي‬ ‫و جامعه شناسان کنگره سال ‪ 6111‬هم آينده نگرتر و پيشتازترند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪632‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اينها‪ ،‬نه به اسالم ربطي دارد و نه به مسلمين‪ .‬انقالب اجتماعي‪ ،‬تغيير زيربنای جامعه‪،‬‬ ‫نظام مالکيت و توليد و توزيع و مصرف‪ ،‬اصالت کار يا سرمايه در اقتصاد‪ ،‬امپرياليسم‬ ‫جهاني‪ ،‬استعمار ملتها‪ ،‬نفي طبقات‪ ،‬بهرهکشي پول از نيروی کار‪ ،‬فلسفه رهبری‪ ،‬رژيم‬ ‫سياسي‪ ،‬مسير تاريخ‪ ،‬قوانين اجتماعي‪ ،‬حقوق بشری‪ ،‬عوامل حرکت و تغيير‪ ،‬مسئوليت‬ ‫فرد مسلمان در برابر امت اسالمي‪ ،‬نقش امت اسالمي در برابر تودههای بشری (ناس)‪،‬‬ ‫«حوادث واقعه» عصر جديد از قبيل استعمار‪ ،‬صهيونيسم‪ ،‬استعمار نو‪ ،‬وابستگيهای‬ ‫سياسي و اقتصادی جامعههای اسالمي به امپرياليسم‪ ،‬ماشينيسم‪ ،‬کاپيتاليسم‪ ،‬بورژوازی‬ ‫دالل‪ ،‬استعمار فرهنگي‪ ،‬تغيير ارزشها‪ ،‬سيانتيسم‪ ،‬تکنوکراسي‪ ،‬بوروکراسي‪ ،‬احيای‬ ‫ناسيوناليسم جاهلي‪ ،‬فاشيسم‪ ،‬نژادپرستي‪ ،‬قطبي شدن سريع و وقيح و خشن جامعه‪،‬‬ ‫سرمايهداری صنعتي‪ ،‬مصرفپرستي‪ ،‬رفاهگرايي‪ ،‬تکوين و رشد و فشردگي طبقه تازهای‬ ‫به نام کارگر صنعتي «پرولتر‪ -‬که نه چون مالک منبع توليد دارد‪ ،‬نه چون تاجر و‬ ‫کاسب‪ ،‬سرمايه و نه چون دهقان عمله ابزار کار‪« .‬آفتابنشين» است اما‪ ،‬همان استقالل‬ ‫و آزادی و خودآگاهي انساني و ماهيت شخصي و فرديت معين «آفتابنشينهای»‬ ‫روستايي و «مادون پرولترها» (مثل بليتفروش و ماشين بپا‪ )...‬و «لومپنهای» شهری‬ ‫(التها) را نيز ندارد»‪ 9‬آفتهای فکری و رواني و اجتماعي جديدی چون‪ :‬اکونوميسم‪،‬‬

‫‪ . 9‬پرولتر‪ ،‬در لغت‪ ،‬باالتر از گدا و پايين تر از کارگر است‪ ،‬آنهايي که کار مشخصي ندارند حتي وسيله کاری چون‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪631‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بيل و کلنگ واره را ‪ ،...‬که خود نشانه چه کاره بودن کارگر است نيز فاقدند‪ ،‬توی ده‪ ،‬غالبه چوشه آفتاب نشسته اند به انتظار‬ ‫تصادفي يا پيش آمدن کاری‪ ،‬يا بيکاره هايي که در کوچه و بازار شهر مي پلکند و با دست خالي‪ ،‬خود را به عنوان يک‬ ‫نيروی بازو بر خانه ها عرضه مي کنند‪ ،‬آب حوضي‪ ،‬برف انداز‪ ،‬قالي شور‪ ...‬گداهايي اند که گدايي نمي کنند‪ .‬کارگر‬ ‫کارخانه ها که نيروی کار خود را به سرمايه دار در ازای پولي به نام مزد (که پول اجاره شخص وی يا بهای نيروی بازوی‬ ‫وی است و در هر دو تعبير‪ ،‬تلقي انسان به صورت شئ‪ ،‬يعني انسان فروشي و برده خری جديد) مي فروشد و ابزار کار هم‬ ‫ندارد (ابزار اينجا ماشين است) و در انتخاب و طرح و اداره و نتيجه و جريان توليد نقشي و سهمي و دخالتي و حتي بدان‬ ‫دخالتي ندارد‪ ،‬پرولتر خوانده شده است‪ .‬در حاليکه چنانکه گفتم از پرولتر نيز محروميت و محدوديت انساني اش بيشتر‬ ‫است‪ ،‬چه‪ ،‬در مسير کار صنعتي‪ ،‬کمتر به انسان – کسي که در خود نيازی حس مي کند و در نتيجه هدفي پيدا مي کند و‬ ‫برای نيل بدان طرحي مي ريزد و برای عملي کردن آن‪ ،‬عمل مي کند و از فلسفه کار‪ ،‬مقدمات‪ ،‬جريان و نتيجه نهايي آن‪،‬‬ ‫آگاهي دارد و خود انتخاب کرده است‪ ،‬يعني احساس ميکند‪ ،‬مي انديشد‪ ،‬انتخاب مي کند و دارای آگاهي ‪ ،‬آزادی و در‬ ‫نتيجه خودآگاهي است – شباهت دارد و بيشتر به يک شئ زنده (نه حيوان)‪ ،‬يعني پيچ و مهره و آچاری که در دستگاه عظيم‬ ‫و پيچيده نصب مي شود مانند است که يک حرکت را هم بر او تحميل کرده اند و سرمايه دار هم‪ ،‬درکنار مخارجي که برای‬ ‫تقليل استهالک و حفظ ماشين آالت و سوخت کارخانه اش دارد‪ ،‬مبلغي را هم صرف نگهداری اين ابزار انسان نمايش مي‬ ‫کند تا هم بهتر و هم بيشتر از او کار کشد اگر به او مزد مي دهد و حتي – در شرايطي که نيروی کار قيمت پيدا ميکند و‬ ‫ارزان گير نمي آيد – به بهداشتش هم عالقه نشان مي دهد‪ ،‬فلسفه اش اين است و عنوانش چيزهای ديگر‪ .‬بنابراين انتخاب‬ ‫صفت پرولتر نيز که کارگر بي وسيله کار معني ميدهد‪ ،‬برای وی توصيف دقيق و تعريفي جامع نيست‪ ،‬چه اوالً پرولتر انساني‬ ‫است که آزاد است‪ ،‬مي انديشد‪ ،‬خودآگاهي دارد و عامل اصلي کار است‪ ،‬حق انتخاب وقت و فراغت و نوع و شکل و‬ ‫مدت کار را دارد‪ ،‬در صورتيکه‪ ،‬وی نه تنها فاقد همه اين خصايص طبيعي و خصايل نوعي انسان است‪ ،‬اساساً کارگر نيست‪،‬‬ ‫کارگر ماشين است و ماشين‪ ،‬به عنوان کارگر حقيقي و اصلي‪ ،‬به ابزار کار نيازمند است‪ ،‬به اربابش سفارش مي دهد که چه‬ ‫مقدار مهره نفس کش که از گوشت و پوست ساخته شده و خون دارد‪ ،‬برايش ابتياع کند‪ .‬او هم افراد انسان را بصورت ماده‬ ‫خام مي خرد و بر حسب احتياج کارگرش قالب ريزی مي کند و تراش ميدهد (نامش تربيت تجربي نيروی کار)‪ ،‬و هر جا‬ ‫که ماشين بگويد‪.‬از اينجاست که اين تفسير جامعه شناسي طبقه پرولتر صنعتي با مارکسيسم کالسيک تضاد پيدا ميکند‪.‬‬ ‫مارکس بر اساس منحني رشد جبری طبقه کارگر دو دوران تبدلي بورژوازی بازاری و صنايع دستي به سرمايه داری متمرکز‬ ‫صنعتي و صنايع ماشيني (که در آن نيروی محرکه بخار‪ ،‬جانشين نيروی بازوی انسان يا حيوان شد و با پيچيدگي و تکميل‬ ‫ماشين‪ ،‬بسياری از کارها را ماشين از دست انسان گرفت و خود تقبل کرد) که در عصر وی به اوج شدت رسيد‪ ،‬اين مسير را‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪621‬‬

‫ما و اقبال‬

‫فرويديسم‪ ،‬نيهيليسم‪ ،‬اگزيستانسياليسم الابالي‪ ،‬جبر مادی‪ ،‬ماديت اخالقي‪ ،‬بيپشتوانه‬ ‫ماندن و در نتيجه سقوط ارزشها‪ ،‬فلسفه عبث‪ ،‬جهانبيني مکانيکي‪ ،‬علمپرستي‬ ‫ضدانساني‪ ،‬ادبيات و هنر پوچ‪ ،‬اخالق لش‪ ،‬زندگي سکس‪ ،‬جامعه رفاه‪ ،‬انسان شيء‬ ‫شده‪ ،‬عبادت لذت‪ ،‬عبوديت قدرت‪ ،‬سلطنت پول‪ ،‬مرگ احساس‪ ،‬تاريک شدن روشني‬ ‫اشراق‪ ،‬سرد شدن شعله عشق‪ ،‬بريدگي از تاريخ‪ ،‬بيگانگي با خويش‪ ،‬يکبعدی شدن‬ ‫آدمي‪ ،‬و باالخره‪ ،‬له شدن و مسخ شدن انسان در زندان استبداد ماشينيسم و حکومت‬ ‫يافتن مطلق تکنولوژی بر ايدئولوژی و در نتيجه‪ ،‬محو شخصيت ما‪ ،‬به عنوان «مسلمان»‪،‬‬

‫مطلق انگاشت و در نتيجه‪ ،‬آينده را بصورت جامعه ای پيش بيني کرد که طبقه پرولتر صنعتي اکثريت محتوای انساني را‬ ‫شامل مي شود و با اين فرض نتيجه گيريهايي کرد که از نظر منطق مجرد عقلي درست و دقيق مي نمايد ولي واقعيت‬ ‫اجتماعي خط سير ديگری را تعقيب نمود و آن ظهور عامل تکنيکي خاصي بود که نقش تعيين کننده آن‪ ،‬در قرن نوزدهم‬ ‫قابل تصور نبود و آن عامل اتوماسيون – يا خودکار شدن ماشين – که هر روز‪ ،‬با کارگر کمتر‪ ،‬توليد بيشتر مي کند و‬ ‫خودکار شدن وی که نقش انسان را از کارگری‪ ،‬به کنترل تقليل مي دهد – برخالف جبر تاريخي ويژه مارکس و پيش بيني‬ ‫انقالب اجتماعي و پيش آمدن حتمي آينده ای که در آن طبقه کارگر صنعتي تمام حجم جامعه را اشغال مي کند – تاريخ‬ ‫فردا را به سوی تقليل تدريج نيروی کار انساني در توليد و تعهد توليد به وسيله ماشين پيش مي برد و اين تغيير جهت هم‬ ‫اکنون در جامعه های صنعتي خيلي پيشرفته خود را نشان مي دهد‪ ،‬بطوری که رشد کمي کارکناني که در زمينه خدمات و‬ ‫مشاغل فکری ‪ -‬و امور تفنني – مشغولند شتابي بيشتر از کارگران صنعتي (پرولتاريا) دارد و جالب است که اين واقعيت در‬ ‫نظامهای سوسياليستي که از نظر صنعتي بسيار پيشرفته اند (شوروی‪ ،‬چکسلواکي‪ ،‬آلمان شرقي) محسوس تر است زيرا‪ ،‬در‬ ‫اين نظام ها توليد صنعتي محدود به نيازهای اصلي جامعه است و در نتيجه‪ ،‬تکنيک پيشرفته‪ ،‬با نيروی کارگری کمتری نياز‬ ‫جامعه را تکافو مي کند و پيشرفت صنعت و تکامل اتوماسيون با سرعت بيشتری افراد انساني را از مسير توليد اقتصادی آزاد‬ ‫مي سازد و اين واقعيت به صراحت‪ ،‬در شوروی منعکس است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪629‬‬

‫ما و اقبال‬

‫قلب ماهيت و تبديل خلقت همه‪ ،‬به عنوان «انسان»‪ ،‬اينها است‪ ،‬کفرها‪ ،‬نفاقها‪ ،‬فسادها‪،‬‬ ‫شرکها‪ ،‬بتپرستيها‪ ،‬جادوگریها‪ ،‬رباخواریها‪ ،‬گناهها‪ ،‬بردگيهای نوبهنو «ناس»‪ ،‬و‬ ‫وسواسهای دمبهدم «خناس» در عصر ما‪ ،‬در سينه نسل ما‪...‬‬ ‫اما‪ ،‬برای اين آقايان ذویالشأن و االحترام‪ -‬که غالباً‪ ،‬حجت زمين و آسماناند و‬ ‫نايب امام و وارث انبيا و دستکم‪ ،‬پيشوای مسلمانان جهان‪ -...‬تمامي اين مسائل‪ ،‬پرت‬ ‫و پالهايي است که بوی کفر ميدهد و هر که به اين بدعتها عقيده دارد‪ ،‬در آن واحد‬ ‫و با يک ضرب‪ ،‬هم ملحد است و هم وهابي و هم غربزده و هم دستپرورده کليسا و‬ ‫هم کمونيست و هم غيره! قدر متقين اين که اينها افکار ضدديني و ضدواليتي دستهای‬ ‫است به نام «مارکسيستهای وهابي مسلک» يا «کمونيستهای وابسته به عربستان‬ ‫سعودی»!‬ ‫وگرنه‪ ،‬اسالمشناسي ميخواهي؟ «بحاراالنوار»‪ ،‬عبادت؟ «مفاتيحالجنان»‪ ،‬عمل؟‬ ‫«رساله عمليه»‪ ،‬نجات؟ «اشک»‪ ،‬توفيق؟ «نذر»‪ .....،‬و اگر هم مرگ؟ «بهشت زهرا»!‬ ‫نميتوان گفت‪ ،‬به راستي اينان‪ ،‬عظمت توحيد و رسالت انساني محمد و مکتب‬ ‫انقالبي علي را در اين ايدئولوژی جهاني و اين فرهنگ غني و خالق و پرخون و آتش‬ ‫و اين تاريخ توفنده و پرتب و تاب اسالم و گنجينه پايانناپذير انسانساز سرشار از جهاد‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪626‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و اجتهاد و شهادت شيعه را‪ ،‬در حجمي اينچنين حقير و محتوايي اين اندازه فقير‪،‬‬ ‫ميفهمند‪ .‬تلقي اينان از اين مذهب‪ ،‬تفسير اين فرمول قديمي و مجرب است‪:‬‬ ‫اسالم دهکدهای حقير بودن‪ ،‬خود در آن‪ ،‬کدخدايي کبير نمودن! والسالم‪ ،‬نعمت‬ ‫تمام!‬ ‫آری ميبينيم که «امت توحيد»‪ -‬که در قرآن‪« :‬جامعه نمونه و ميانداری است که بر‬ ‫الگوی رسول‪ ،‬خودسازی ميکنند تا تودههای انساني‪ ،‬در جهان‪ ،‬خود را بر الگوی آنان‬ ‫بسازند»‪« ،‬برترين امتي که برای مردم‪ ،‬خروج کردهاند‪ ،‬به زيبايي فراميخوانند و با‬ ‫زشتي مبارزه ميکنند و به خدا ايمان دارند»‪ -‬در چشم اينان‪ ،‬به راستي يک «دهکده‬ ‫حقير» است‪ ،‬خراب آبادی راکد و ساکت و بيخشم و خروش و دور از گذرگاه زمان‪،‬‬ ‫در حصاری تنگ و تاريک‪ ،‬با برجهايي خاموش و درهای بسته و در آن‪ ،‬مالک و مال و‬ ‫ژاندارم به هم پيوسته و در کمين رعيت نشسته‪ ،‬به چوبکاری! يکي به چوب شاه‬ ‫ميزندش‪ ،‬يکي به چوب طال‪ ،‬و آن دگر به چوب خدا! امت اسالمي! جامعهای که‬ ‫زيربنايش پيوند عميق و رابطه اصيل و متقابل ميان «حاجي» و «مال» يعني به همسازی‬ ‫«دينار» و «دين» و بقيه هيچ‪ ،‬عوام کاالنعامي که مسئوليت مذهبيشان‪ ،‬برای حاجي کار‬ ‫کردن و برای مال‪ ،‬دست بوسيدن است‪ .‬خونش را آن ميمکد و اشکش را اين‬ ‫ميگيرد‪ .‬همين!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪623‬‬

‫ما و اقبال‬

‫خارج از اين «خطکشيهای جزم جامعهشناسي» و «قالبهای تنگ اسالمشناسي»‪،‬‬ ‫هر که پا بيرون نهد‪ ،‬بر خدا خروج کرده و به دارالکفر وارد شده و بيکمترين ترديد و‬ ‫تأملي‪ ،‬به تير تکفيرش ميزنند و «استکانش را آب ميکشند»! جالبتر از اين شيوه‬ ‫تفسير «اسالم خودشان» و تکفير «اسالم ما»‪ ،‬هماهنگي دقيق و همکالمي مطلق دشمنان‬ ‫اصولي اسالم و منکران رسمي مذهب‪ ،‬با اين مقامات روحاني و حاميان رسمي اسالم‬ ‫است‪ .‬اينان نيز که مبارزان متعصب عليه مذهبند‪ ،‬از پايگاه ماترياليسم‪ ،‬مارکسيسم‪،‬‬ ‫ديالکتيک مادی‪ ،‬اصالت انسان‪ ،‬فلسفه علمي‪ ،‬فلسفه عقلي‪ ،‬چپگرايي مترقي‪،‬‬ ‫ايدئولوژی انقالبي‪ ،‬سيانتيسم الحادی‪ ،‬سوسياليسم‪ ،‬دموکراسي‪ ،‬آزادی انساني‪ ،....‬با‬ ‫شور و شعف زايدالوصفي‪ ،‬دقيقاً‪ ،‬همان ادعاهايي را که آنها در اثبات اصالت دين خود‬ ‫دارند تأييد ميکنند و با همان لحن‪ ،‬فتواهايي را که در تکفير ما صادر کردهاند‪ ،‬مدام‬ ‫تکرار مينمايند و تبليغ! اينان نيز از توحيدی [هراس دارند] که نه به شکل يک «دگم»‪،‬‬ ‫که يک «جهانبيني»‪ ،‬از قرآني که نه چون يک «شيء متبرک» و «ورد مقدس»‪ ،‬که‬ ‫يک «کتاب خواندني‪ ،‬برای آگاهي و عمل و هدايت و مسئوليت»‪ ،‬از اسالم‪ ،‬نه به مثابه‬ ‫«سنتهای تقليدی و عقايد تعبدی و تشريفات ظاهری و اوراد و اشکال و عادات موروثي‬ ‫و تکراری و يا موزهای از معارف اساطيری و اصول اجدادی و علوم قديمه»‪ ،‬که به‬ ‫عنوان يک «ايدئولوژی فطری و مکتب انساني‪ -‬اجتماعي و دعوت و مسئوليت و جبهه‬ ‫و جهت و آرمانخواهي و درگيری و خطمشي تاريخي و جهانبيني مترقي و باز و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪624‬‬

‫ما و اقبال‬

‫متحرک و ايمان مسلکي و تعهد مرامي خودآگاهانه‪ ،‬انتخابي‪ ،‬روشن و روشنگر و‬ ‫خودساز و زمانساز و امتآفرين و انقالبي و ارزشپرور و کمالجوی‪ »...‬و باالخره‪ ،‬از‬ ‫برون آمدن مذهب از زاويه معبد و حضورش در متن زندگي و صحنه اجتهاد فکری و‬ ‫جهاد اجتماعي و ميدان خالقيت و پيکار و بعثت و رسالت و رهبری و ظهورش در‬ ‫سيمای درخشان و جذاب و زيبای عقلي و علمي و سياسي و انساني و انقالبي و‬ ‫بازگشتش از جمود و جهل و ضعف و باخودبيگانگي و کهنگي و مرگ فامي‪ ،‬به‬ ‫خويشتن راستين و خودی نخستين و حيات و حرکت و پيشآهنگي و نقش ويرانگری‬ ‫و سازندگياش و دعوت به عزت و حکمت و امت و عدالت و نعمت و علم و عقل و‬ ‫عشق و فالح انسان و از محمد‪ ،‬نه موجودی غيرانساني که سايه نداشت‪ ،‬که برعکس‪،‬‬ ‫سايه داشت‪ ،‬سايهای که آتش فريب معبد موبد را کشت و کنگره کاخ ستم خسرو را‬ ‫شکست و دريای ثروت دهگان و بازارگان را خشکاند‪ ،‬و در دستي «کتاب» آگاهي‪ ،‬و‬ ‫در دستي «شمشير» پيکار‪ ،‬و از علي‪ ،‬نه لنگر زمين و آسمان و دارنده جفرورمل و‪ ...‬که‬ ‫آفتاب روشنگری و آتشفشان عشق و تجسم انساني «روح» و گوشت و پوست يافتن‬ ‫زيبايي و شکوه و اخالص و عدالت و حق‪ ،‬دشمن خونريزی و آشتيناپذير و جور و‬ ‫جهل و جمود و اشرافيت و کنز و دوست گرسنگان‪ ،‬بيپناهان‪ ،‬قربانيان سرمايه و‬ ‫تعصب و ستم و پيشوای نجات مستضعفين زمان و قهرمان انقالبي مغضوبين زمين و‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪625‬‬

‫ما و اقبال‬

‫پاسخ مجسم به چگونه بودن؟ چگونه زيستن؟ چگونه سخن؟ چگونه سکوت؟ چگونه‬ ‫جنگ؟ چگونه صبر؟ چگونه پرستش؟ چگونه تفکر؟ چگونه مسئوليت؟‬

‫‪9‬‬

‫آری‪ ،‬از چنين ايماني و از چنين اسالمي‪ ،‬اينان نيز هراس دارند‪ .‬توحيد مترقي اسالم‬ ‫متحرک و تشيع انقالبي‪ ،‬طبيعي است که هم تاريک انديشان مرتجع‪ ،‬متوقف و‬ ‫محافظهکار مذهبي را به هراس افکند و به تکاپو آورد تا برای نابودی آن‪ ،‬به هر کاری‬ ‫دست زنند‪ ،‬و هم روشنفکران ضدمذهبيای را که در اين دو سه قرن‪ -‬در اروپا‪ -‬و اين‬ ‫دو سه نسل‪ -‬در اينجا‪ ،-‬جهانبيني مترقي‪ ،‬ايدئولوژی متحرک و حزب‪ ،‬نهضت و‬ ‫رهبری انقالبي را در انحصار خود ميپندارند! به هر حال‪ ،‬مذهب مترقي انقالبي‪ ،‬هم‬ ‫«پاپ» را خلع سالح ميکند و هم مارکس را‪ .‬در عين حال که آرمان اصلياش‪،‬‬ ‫واژگون کردن قصر سزار است‪ .‬در اينجا است که ميبينيم‪ ،‬هر گاه بعثت توحيدی خود‬ ‫را باز مييابد و نقش تاريخي خود را باز ميشناسد و رسالت آگاهي‪ ،‬عدالت‪ ،‬نجات و‬ ‫رشد انساني خويش را باز ميگيرد و بيدار کردن انديشه و برشوراندن وجدان و‬ ‫روشنگری راه و «اجتهاد فکری» و نفي جمود و ارتجاع و «جهاد انقالبي» در طرد‬ ‫قدرتهای جور و نظامهای شرک و توطئههای فريب را آغاز ميکند‪ ،‬سه نيروی‬

‫‪ . 9‬در متن اصلي جای دو سه سطر خالي است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪622‬‬

‫ما و اقبال‬

‫مختلف و حتي مخالف‪ ،‬خود را در خطر مييابند‪ ،‬هراسان و زخمخورده‪ ،‬به مقابله بر‬ ‫ميخيزند و خيلي طبيعي و منطقي و موجه است که عليرغم دشمني اصولي و‬ ‫ناهماهنگي جوهری با هم‪ ،‬برای مبارزه با اين خطر مشترک‪ ،‬جبهه مشترکي را‪ -‬پنهاني‬ ‫يا آشکارا‪ ،‬عمالً با فکراً نيز‪ ،‬مستقيم يا غيرمستقيم‪ -‬تشکيل دهند و الاقل‪ ،‬صفهاشان را‬ ‫به هم نزديک کنند و با درگيریهای فيمابين‪ ،‬فرصت جان و توان گرفتن و پيشرفت و‬ ‫اشغال صحنه زمان و فتح وجدان نسل و دست يافتن به متن جامعه و ايمان توده را به وی‬ ‫ندهند‪ .‬اين سه نيرو‪:‬‬ ‫يکي نيروی دشمنان مردم است‪ ،‬قدرتمندان‪ ،‬زراندوزان و آنها که دست بر سر خلق‬ ‫دارند‪ ،‬يا دست در جيب خلق‪ ،‬آنها که بر سفره چرب و رنگين چپاول و جنايت و‬ ‫اسارت انسان‪ ،‬ميچرخند و بر گرده مردم سوارند‪ .‬اينها از اين صرصری که خيمه و‬ ‫خرگاه سياهشان را خواهد کند‪ ،‬از اين والدتي که کنگره کاخ ستمشان را فرو خواهد‬ ‫ريخت و بعثتي که بتهای اشرافيت و سيادت و تجارتشان را خرد خواهند کرد بر خود‬ ‫ميلرزند‪ .‬استخوان شتری که ابوذر به دست گرفته و خشمناک و بر آشفته‪ ،‬به سوی‬ ‫دارالخالفه ميشتابد تا بر سر «عثمان» و عبدالرحمن و کعباالحبار فرو کوبد‪ ،‬اينان را‬ ‫هميشه زمان و همه جای زمين‪ ،‬به هراس ميافکند‪ ،‬چه ‪ ،‬اينان وارثان تاريخي اين سه‬ ‫«چهره» يک «سر» يا «سه سر» يک تناند‪ ،‬و ميبينيم که «عبدالرحمن زر»‪ ،‬از اصل‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪623‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«عثمان زور» را بر مسند مينشاند‪ 9‬در عوض‪« ،‬عثمان زور» از «عبدالرحن زر» حمايت‬ ‫ميکند و «کعباالحبار زرق» هر دو را توجيه‪.‬‬ ‫منظره را در برابر هجوم ابوذر‪ -‬اسالم روشنگر عدالتخواه انقالبي‪ -‬ببين! توده انبوه‬ ‫طالی عبدالرحمن‪ ،‬پيش روی عثمان نهاده‪ ،‬کعب‪ ،‬با سر شکافته از ضربه ابوذر‪« ،‬پشت‬ ‫سر عثمان»‪ ،‬پناه گرفته! چه صحنه معنيدار و تابلو جاويداني!‬ ‫نيروی دوم‪ ،‬پاسداران سنتهای کهنه‪ ،‬اساطير االولين‪ ،‬دين آبا اجدادی‪ ،‬ارزشهای‬ ‫موروثي‪ ،‬ارتجاع تاريخي‪ ،‬جمود اجتماعي‪ ،‬جهل فکری‪ ...‬که خود را حامي ايمان ديني‬ ‫و حامل معارف مذهبي و باالخره‪ ،‬آيه خدا و وارث پيغمبر و نايب امام و حجتاالسالم‬ ‫و مقتدای امام و از اين قبيل‪ ...‬ميشمارند و عالمه نائيني عالم و فقيه آگاه و دلير عصر‬ ‫مشروطه‪ ،‬اينان را بانيان «استبداد ديني» مينامد و قدرتمندان و اشراف و صاحبان سيادت‬ ‫و سعادت در ارتجاع مذهبي‪.‬‬ ‫اينها‪ ،‬قبل از آن دو نيروی ديگر‪ ،‬قدرت ويرانگری اين بعثت توحيدی را تشخيص‬ ‫ميدهند و صريحتر و سريعتر از دشمن اصلي‪ ،‬خطر آن را احساس ميکنند و اين‬

‫‪ . 9‬در شورا که خليفه انتخاب شد اين عبدالرحمن بود که رياست شورا را داشت و زمينه سياسي شکست علي و پيروزی‬ ‫عثمان را فراهم ساخت‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪622‬‬

‫ما و اقبال‬

‫طبيعي است‪ ،‬چون در آغاز «فصل تازه» و «تحويل سال نو» در تقويم و تاريخ ايمان و‬ ‫تجديد حيات و خرمي «روح» و نوبهار «عشق» با تندبارانهای اسفندی که از آسمان و‬ ‫آفتاب‪ ،‬باريدن ميگيرد و سيالبهای بنيانکن و خروشنده که بر اين کوير روان‬ ‫ميشوند‪ ،‬پيش از همه‪ ،‬آب در النه اينها ميافتد و به همين دليل است که پيش از همه‪،‬‬ ‫اينها بر ميشورند و از همه سو‪ ،‬به تکاپو ميافتند‪ .‬تصادفي نيست اگر در برابر يد بيضای‬ ‫موسي‪ ،‬ريسمانهای به «سيماب فريب» آغشته ساحران‪ ،‬بيش از همه‪ ،‬به جنب و جوش‬ ‫ميافتند‪ .‬در ظهور عيسي‪ -‬مسيح موعود و منجي قوم و مصلح مذهب بنياسرائيل‪ -‬پيش‬ ‫از اشراف روم و عمال قيصر و کفار فلسطين‪ ،‬اين «فريسيان»اند که علم تکفير و توهين و‬ ‫تفسيق وی را بر افراشتهاند و در تالشاند تا «باالييها» را بر او خشمگين کنند و‬ ‫«پايينيها» را به او بدبين‪ .‬در آغاز بعثت پيامبر اسالم‪ ،‬شخصيتهای مذهبي که پيشوايان‬ ‫روحاني وعلمای ديني عرب و يهود بودند و پيش از اسالم‪ ،‬ظهور پيامبر را بشارت‬ ‫ميدادند و بعثت را پيشبيني ميکردند‪ ،‬قبل از همه‪ ،‬به تکذيب او پرداختند و در‬ ‫برابرش ايستادند و قرآن از اينان شکوه ميکند و حقکشيشان را سرزنش‪ ،‬چه‪ ،‬پيش از‬ ‫بعثت‪ ،‬اينان با تکيه بر مذهب و سخن گفتن از خدا و فردا و حتي‪ ،‬نقل بشارتها و‬ ‫پيشبينيها در باب بعثت و رسالت محمد‪ ،‬در ايمان و افکار مردم اعتباری مييافتند و‬ ‫در جامعه شأني و شهرتي را و به نام دين و علم‪ ،‬حيثيتي و اکنون‪ ،‬با آغاز نهضتي که‬ ‫دانش آنان را بياعتبار‪ ،‬موقع اجتماعيشان را متزلزل و شخصيتشان را بيرنگ ميسازد‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪621‬‬

‫ما و اقبال‬

‫با تغيير اوضاع و انقالب در ارزشها‪ ،‬وضع طبقاتيشان دگرگون ميشود و فضائل‬ ‫صنفيشان واژگون و اسالم زير پايشان را ناگهان خالي ميکند‪.9‬‬ ‫اين واقعيتي است که در طول تاريخ هميشه تکرار ميشود و اين اصل را نشان‬ ‫ميدهد که همواره‪ ،‬عليه «مذهب»‪« ،‬مذهب» است که ميجنگد‪ .‬توحيد را توحيد از‬ ‫محتوا خالي ميکند و اسالم‪ ،‬کشندهترين ضربهها را از اسالم خورده است و تشيع با‬ ‫توطئه عميق و جادوی سياه تشيع مسخ و محو شده است و بنابر اين‪ ،‬عکس قضيه نيز‬ ‫درست است‪ :‬برای نجات انسان از باخودبيگانگي و ذلت و فلج شدن اراده و آگاهي و‬ ‫انحطاط عقلي و ضعف وجودیاش که کار مذهب است‪ ،‬تنها راه‪ ،‬تجديد بعثت مذهب‬ ‫است‪ ،‬برای رهايي از سلطه بيمارگونه و اسارتبار اين خدا‪ ،‬بايد از نيروی خالق و‬ ‫فروزنده و رهاييبخش خدا مدد گرفت و باالخره‪ ،‬اين اسالم جامد و منحط را که‬ ‫چنين سرنوشت تباهي برای ملتهای مسلمان ساخته است‪ ،‬تنها به ياری اسالم ميتوان‬ ‫بر انداخت‪ .‬و باالخره‪ ،‬از اين تشيعي که پرورده دربار شاه سلطان حسين است و‬ ‫پرورنده جرثومههای ربا و خرافه و جهل و ضعف و ذلت و الابليگری و شرک و رکود‬ ‫و پوسيدگي ذهن و فلج شعور و بيماری روح و کيش شخصيتپرستي و توجيه ظلم و‬

‫‪ . 9‬در متن اصلي جای چند سطر خالي است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪611‬‬

‫ما و اقبال‬

‫فساد و لش بودن‪ ...‬به ستوه آمدهای؟ از خشم بر افروختهای؟ در جستجوی راه‬ ‫چارهای؟ يکراست به در خانه فاطمه رو‪ ،‬علي‪ ،‬همسرش‪ ،‬پسرش و دخترش راه درست‬ ‫اين کار را به تو خواهند آموخت‪ .‬برای انسانهای فالحجوی‪ ،‬ملتهای آزاديخواه‪،‬‬ ‫طبقات عدالتطلب و روشنفکران حقيقت پرست‪ ،‬و باالخره‪ ،‬روحهای رنجور و بيپناه‬ ‫در مسير طوالني تاريخ‪ ،‬در مدينه اين تمدني که معبدهای سياه جهل و کاخهای «سبز»‬ ‫و «سفيد» و «سرخ» جور و دکانها و بازارها و روسپيخانههای گونهگون بر پا است‪،‬‬ ‫جز اين «خانه گلين»‪ ،‬کجا را سراغ داری؟ از اينجا‪ ،‬دو مشعل فروزان و سوزان «امامت»‬ ‫و «عدالت» را وامگير و بر سر دست‪ ،‬از همه قرنهای سرد و سياه تاريخ ماگذرکن و با‬ ‫اين هر دو‪ ،‬اين تار عنکبوتي را که «سلطنت استبداد» و «تبعيض طبقات»‪ ،‬برای صيد‬ ‫خلق‪ ،‬و به دست مغان و موبدان دربار و بازار صفوی‪ ،‬به نام تشيع‪ ،‬بافته است‪ ،‬آتش بزن!‬ ‫«تشيع صفوی» را تنها صاعقه «تشيع علوی» است که بر سر فرود ميآيد و خاکستر‬ ‫ميکند‪ .‬نميبيني که تا ابرهای بارانزا از افق صحراهای ربذه و مرج العذراء و طف‬ ‫ظاهر ميشوند و بر فراز آسمان اين کوير تشنه و شبگرفته خيمه ميزنند و بر سر‬ ‫توطئهسازان ميدان «نقش جهان» غريو تندرهای خشم و تازيانه آذرخشهای عذاب بر‬ ‫ميکشند‪ ،‬در ميان احبار و رهبان کليسای «مسجد شاه» ولوله بر پا ميشود و پيش از‬ ‫قزلباشان شاهسون «عاليقاپو»‪ -‬که با هم همسايهاند و همدست‪ -‬به تکاپو ميافتند و قيل‬ ‫و قال و دشنام و اتهام و تکفير و تفسيق و‪ ...‬هرچه به دهنشان آيد و هر کاری از دستشان‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪619‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و اين واقعيت طبيعي است و قانون علمي و اصل بديهي منطقي‪ .‬چه‪« ،‬مذهب انقالبي»‪،‬‬ ‫به خودی خود‪ ،‬نفي «مذهب ارتجاعي» است‪ ،‬درست به همانگونه که علم‪ ،‬جهل را و‬ ‫نور‪ ،‬تيرگي را و حرکت‪ ،‬سکون را و بيداری‪ ،‬خواب را نفي ميکند‪ ،‬و بودن آن‪ ،‬نبودن‬ ‫اين است‪.‬‬ ‫و باالخره‪ ،‬نيروی سوم‪ ،‬از آن سه نيرويي که از بعثت انقالبي ايمان در وجدان جامعه‬ ‫رنج ميبرد و به عقبماندگي‪ ،‬رنگپريدگي و از دست دادن پايگاههای مترقي تهديد‬ ‫ميشود و ناچار‪ ،‬به مقابله و مقاومت بر ميخيزد‪ ،‬نيروی «روشنفکران ضدمذهبي» است‪.‬‬ ‫جامعه ما به علت «انقطاع تاريخي» معيوب شده است‪ .‬ميان ما و سرچشمه وجودی و‬ ‫آبشخور معنویمان خندقي عميق‪ ،‬فاصله انداخته است‪ .‬يک جامعه رويان و بارور‬ ‫درختي است که ريشه در تاريخ خويش دارد‪ .‬و آفتاب «ايمان»‪ ،‬هوای «آزادی»‪ ،‬باران‬ ‫ابرهای «فراگيری» که از افقهای ديگر ميرسند‪ ،‬و باالخره‪ ،‬خاک حاصلخيز «فرهنگ»‬ ‫که در طول دورانهای بسيار تاريخ قوت و غذا ساخته و يافته است‪ ،‬سالمت‪ ،‬رويش‬ ‫طبيعي‪ ،‬حيات و خرمي و بارآوریاش را تأمين ميکنند‪ .‬اما‪ ،‬درخت وجودی ما‪ ،‬در زير‬ ‫ضربههای تيشهواره و تبری که دشمنان ترکتازش‪ ،‬پياپي بر آن فرود آوردند زخمهای‬ ‫کاری ديد‪ .‬آفت کرمهای جاهليت و جهل و اشرافيت و فرقهبازی و خالفت و قوميت و‬ ‫عصبيتهای فکری و قبايلي و احيای نظامهای فئودالي و بردگي و تضاد طبقاتي و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪616‬‬

‫ما و اقبال‬

‫استبداد سياسي و ديني و بيماریهای آميزشي با فرهنگها و مذهبها و نژادهای‬ ‫ناجنس و ناسالم و عود امراض ريشهدار شرک و جاهليت قديم که در انقالب اسالم‬ ‫سرکوب شده بودند و فلج اما نه ريشهکن‪ ،‬و با مساعد شدن مزاج جان گرفتند‪ ،‬درخت‬ ‫زخمخورده و شکسته را آفت زده و از درون بيمار کرد‪ .‬تفرقههای مذهبي و فکری‪،‬‬ ‫تجزيههای سياسي و قومي آن را قطعه قطعه کرد و شقه شقه و باالخص‪ ،‬در مورد قوم‬ ‫ما‪ ،‬عصبيت قومي و تعصب فرقهای سرپوشي تنگ و تاريک و بيروزن و خفقانآميز بر‬ ‫سرش نهاد و رابطهاش با فضای باز و هوای آزاد و ابرهای بارانزا و بهارآفرين برخاسته‬ ‫از درياهای غني تمدنها و فرهنگها و رودهای روان انديشهها و نهضتهای همه آفاق‬ ‫و انفس جهان اسالم و جز اسالم‪ ،‬قطع کرد و طبيعي است اين «درخت زيتون مبارکي‬ ‫که نه شرقي بود و نه غربي‪ ،‬ريشه در سينه خاک داشت و سر به آسمان کشيده بود»‪ ،‬به‬ ‫زودی پژمرده و از رويش ماند و زردی گرفت و به صورت درخت وحشي جنگلي‬ ‫بيپيوند‪ ،‬بازگشتي قهقرايي و بدوی کرد‪ .‬سالهای خواب گرفته و مرده گذشت‪ .‬ناگهان‬ ‫استعمار پيدا شد و باغبان غربي دست به کار آباداني تمام جهان گشت‪ .‬آمريکا و آفريقا‬ ‫و آسيا‪ ،‬و مگر نه استعمار حقيقتاً به معني «طلب عمران و آبادی است»؟‬ ‫درخت ما را از خاک اين سرزمين در آوردند‪ ،‬ريشه جانش را از قلب تاريخ ما‬ ‫بريدند و در گلداني حقير که با مشتي «کود مصنوعي وارداتي» پر شده بود گذاشتند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪613‬‬

‫ما و اقبال‬

‫گلداني که اول نامش مشروطه بود و آزادی و دموکراسي قالبي غربي‪ ،‬و تا ديدند‬ ‫که همان قالبياش‪ ،‬همان قالب صوری و لفظياش هم خطر دارد و اسباب زحمت‬ ‫ميشود فوری شکستند و به جايش کاسهای از چدن ريختند‪ ،‬به شکلي نوظهور‪ ،‬من در‬ ‫آوردی‪ ،‬چيزی شبيه کاسک نظامي‪ ،‬چکمه قزاقي‪ ،‬نه قنداق تفنگ‪...‬‬ ‫اما‪ ،‬باغبانهای گماشته همانها ماندند‪ ،‬ميرزا ملکمخانها‪ ،‬سيد حسن تقيزادهها‪،‬‬ ‫گوگالوپها‪ ،‬سرسيداحمدخانها‪...‬‬ ‫کمکم‪ ،‬نه‪ ،‬ناگهان! آثاری از حيات و حرکت در آن هويدا شد و چه شور و شوقي‬ ‫و های و هويي که‪ :‬درخت ما دوباره جان گرفته‪ ،...‬جوانه زده‪ ،‬بر شاخش گل شکفته‪...‬‬ ‫نگاه کن! واقعبين باش! حقيقت را اعتراف کن‪ ،‬با بينش علمي‪ ،‬روش مشاهده عيني و‬ ‫تجربه حسي پديدهها را بشناس! درخت ما بر داده‪ ،‬ثمر داده‪ ،‬به بار نشسته! راست بود‪،‬‬ ‫همهاش راست بود‪،‬‬ ‫«همان برگ و همان بار»‪،‬‬ ‫«همان شيوه و رفتار»‪،‬‬ ‫«همان برگ سپيد به مثل ژاله ژاله»‪،‬‬ ‫«به مثل‪ ،‬اشک نگونسار»‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪614‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ولي‪ ،‬ناگهان شور و شوقها خوابيد‪ .‬همه‪ ،‬سرد و ساکت در هم نگريستند و سر از‬ ‫نوميدی و سيهبختي‪ ،‬به گريبان فرو بردند و با خود‪ ،‬به تلخي و به نفرين‪ ،‬زمزمه کردند‬ ‫که‪:‬‬ ‫«چرا بايد تحمل‪ ،‬آبياری کردن باغي‪،‬‬ ‫کزآن‬ ‫گل‪ ،‬کاغذين رويد»؟‬ ‫«گلهای کاغذی»؟ بر شاخههای اين درخت از خاک در آمده ريشه بريده بر‬ ‫گلدان چکمه کاشته کود مصنوعي فرنگي داده زير سقف کوتاه زندان نهاده با خونابه‬ ‫چرکآميز و استفراغ استعمار مست پوده کرده خونآشام غربي آبياری شده‪.‬‬ ‫نوگلهای روشنفکری شکفت‪ ،‬در باغي که برزگران عمرانطلب آبادانخواه‬ ‫مسيحپرست آزادی پناهِ انسانِ دوستِ دموکراتِ حقيقتبينِ بيتعصبِ باتمدنِ پرهنرِ‬ ‫پيرو علمِ پيشرفته باتربيتِ ابرمردی ابرنژادِ ابرفرهنگِ ابرنبوغِ ابرخرد‪ ،‬در اين کوير‬ ‫برهوت سوت و کور ما پي ريختند‪.‬‬ ‫نوبر باغ به بازار آمد‪ .‬پيدايش يک صنف تازه به نام «روشنفکر»‪ ،‬و بزرگترين‬ ‫خصوصيتشان اينکه هرچه در «روشنفکری» جلوتر ميرفتند‪ ،‬از مردم خودشان دورتر‬ ‫ميشدند و با خودشان غريبهتر و با غريبه‪ ،‬خودیتر! يک حرکت جادويي! طبيعي‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪615‬‬

‫ما و اقبال‬

‫است‪ ،‬چه‪ ،‬اول بار‪« ،‬دارالفنون» را‪ ،‬نه پيوسته و افزوده در ادامه و تکميل‪ ،‬که در برابر‬ ‫«مدرسه مروی» بر پا کردند و دانشگاه جديد را بر روی «صفر»‪ ،‬زميني باير و بکر‪،‬‬ ‫درست مثل آفريقای سياه و آمريکای التين‪ .‬در سرزميني که دستکم هزار سال کانون‬ ‫تشعشع نبوغ و سرچشمه جوشان فرهنگ و مدنيت بود و عميقترين و غنيترين‬ ‫سنتهای دانشگاهي را داشت‪.‬‬ ‫موج روشنفکری ما‪ ،‬از اين بنای نوبنياد و با اين زبان و فرهنگ و فکر و علم‬ ‫وارداتي زاده شد و پرورده شد‪ .‬درست شبيه درسخواندههای بومي مدارس استعماری‬ ‫در ميان اقوام بدوی و ممالک مستعمره آفريقای مرکزی‪ :‬بوميان «متشبه» (آسيميله)‪ 9‬که‬ ‫همه چيزشان فرنگيوار بود جز رنگ پوستشان و اين تنها وجه اشتراکي بود که با ملت‬ ‫خويش داشتند‪ .‬و بديهي است که اينها‪ ،‬در جامعهای عقبمانده‪ ،‬روشنفکر به حساب‬ ‫ميآيند و طبيعي است که اينها‪ ،‬همه چيزشان را‪ ،‬تاريخشان‪ ،‬فرهنگشان‪ ،‬مذهبشان و‬ ‫خودشان را نيز‪ ،‬در قالبهای فرنگي‪ -‬تنها قالبهايي که ميشناسند و در دست دارند‪-‬‬ ‫ميريزند و سپس قضاوت ميکنند‪.‬‬

‫‪. Assimile 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪612‬‬

‫ما و اقبال‬

‫مثالً؟ قالبهای تاريخي غرب چيست؟ سه دوران مشخص‪ :‬دوران باستان‪ :‬درخشش‬ ‫علم و فرهنگ و تمدن و پيشرفت‪( ،‬تمدن رم و يونان قديم)‪ ،‬دوران ميانه‪ :‬غلبه مذهب‬ ‫مسيح و مرگ علم و جمود عقل و قدرت فئوداليسم و ضعف و عقبماندگي‪ ،‬دوران‬ ‫جديد‪ :‬بازگشت به خويش‪ ،‬ضعف حکومت مذهب و تجديد حيات فرهنگ و هنر و‬ ‫تمدن و پيشرفت اجتماعي‪( ...‬تمدن جديد اروپا)‪.‬‬ ‫تجربه تاريخ روشن است‪ ،‬مسيحيت نبود‪ ،‬تمدن بود‪ ،‬مسيحيت آمد‪ ،‬تمدن رفت‪،‬‬ ‫مسيحيت رفت‪ ،‬تمدن بازآمد‪ .‬پس‪ ،‬اين مسيحيت است که مدنيت را ميکشد‪ .‬روشنفکر‬ ‫ما ديگر نيازی به چنين تحقيقي ندارد‪ .‬او غربي نشده‪ ،‬غربزده شده است‪ .‬غربي شدن‪،‬‬ ‫خود نوعي متمدن شدن است‪ .‬غربيزده شدن‪ ،‬نوعي مرض است‪ .‬ميمون آدمنما‪ ،‬غير از‬ ‫ميمون آدم شده است‪.‬‬ ‫روشنفکر ما برای دست يافتن به حقيقت و داشتن يک قضاوت درباره خودش‪ ،‬نه‬ ‫نيازی به آن همه تحقيق در شناخت تاريخ و تحليل علمي تاريخ خويش دارد و نه‬ ‫بررسي مستقيم و کامل و دقيق و آشنايي مستقيم با مذهب و تمدن خويش‪ ،‬وی به جای‬ ‫تمامي اين کارها که غربي کرده است‪ ،‬در حکم علمي و فلسفي و تاريخي عميقي که‬ ‫وی راجع به تاريخ و مسيحيت و تمدن و رابطههای علت و معلولي مستقيم و معکوس‬ ‫ميان اينها صادر کرده و در حقيقت پس از چند قرن کار و آن همه کاوشها و رنجهای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪613‬‬

‫ما و اقبال‬

‫حيرتآور و دقتهای شگفتانگيز کشف کرده است‪ ،‬تنها کافي است به جای کلمه‬ ‫«مسيحيت» چشم بسته و اتوماتيک‪ ،‬بگذارد «اسالم»‪ ،‬و به همين سادگي‪ ،‬با حيله‬ ‫سحرآميز و چشمبندی جادويي‪ ،‬يکپا روشنفکر نوانديش مترقي ميشود که علمي فکر‬ ‫ميکند‪ ،‬مسائل تاريخي را تحليل فلسفي و منطقي ميکند‪ ،‬رابطههای پيچيده و عميق‬ ‫ميان تمدن و مذهب و تاريخ و پيشرفت و انحطاط‪ ...‬را که اساسيترين مسائلي است که‬ ‫برای بشريت مطرح است‪ ،‬کشف نموده است‪.‬‬ ‫ميبينيم که با تبديل يک اسم‪ ،‬يعني مسيحيت به اسالم‪ ،‬در جامعه ما‪ ،‬يک عدد‬ ‫«روشنفکر» از نوع ماترياليست علمي ليبرال و سازنده دموکرات تجددخواه و‪ ...‬غيره به‬ ‫دست ميآيد که ميتواند تا آخر عمر با کمال آبرومندی زندگي کند و خود را وارث‬ ‫فرهنگي و فکری رنسانس و انقالب کبير فرانسه بداند و شريک در همه پيشرفتهای‬ ‫علمي که در خارج ميشود و سهيم در افتخاراتي که اصحاب دايرهالمعارف و ديدهرو‬ ‫و ولتر و کلود برنارد و گاليله و ژوردانو‪ ...‬در مبارزه با کليسا و زمينهسازی برای بيداری‬ ‫و نهضت و پيشرفت تمدن جديد کسب کردهاند! و طبيعي است اگر با چنين پشتوانه‬ ‫معتبر و سرمايه عظيم و مفاخر خيرهکننده تاريخي‪ ،‬با همان لحن که ولتر‪ ،‬ديدهرو و‬ ‫ارنست رنان‪ ...‬مسيحيت را‪ -‬به عنوان فلسه تسليم و ذلت در برابر قدرت امپراطوری روم‬ ‫و «اخالق زنانگي» و «خصلت بردگي»‪ -‬به لجن ميکشيدند‪ .‬وی‪ ،‬با تعويض اسامي‬ ‫خاص‪ ،‬انقالب ضداشرافي امپراطوری روم و اسالم و رسالت محمد‪ ،‬پيامبر مسلح و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪612‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ويرانکننده امپراطوریهای شرق و غرب و علي انقالبي و حسين و قائم و زينب‪-‬‬ ‫اسرافيل قيامتساز در قبرستان زمين و صاعقه خشم بر سر جباران زمان‪ -‬و ابوذر‪-‬‬ ‫دشمن آشتيناپذير سرمايهداری‪ -‬و باالخره‪ ،‬تمام اين ايمان و فرهنگ و تاريخ سراپا‬ ‫جهاد و عدالتخواهي و حريت و شهادت را نيز با قاطعيت و گستاخي روشنفکری و‬ ‫غبغب انقالبي و با دو فيس نوانديشي و ولتر مآبانه‪ ،‬محکوم نمايد و پيدا است کسي که‬ ‫سادهتر از طرز عارف شدن باباطاهر عريان‪ ،‬روشنفکر شده‪ ،‬در هر گونه اظهار نظری و‬ ‫صدور حکمي؛ در هر باب‪ ،‬مطلقاً آزاد است و از هر انتقاد و اعتراضي مصون‪ ،‬چه‪،‬‬ ‫چنين کسي مسيحي را که امپراطوری بردارش ميکشد و محمدی را که امپراطوران را‬ ‫به خاک ميافکند‪ ،‬مسيحيتي را که اتهامش مذهب اسير بودن است و اسالمي را که‬ ‫اتهامش مذهب شمشير بودن‪ ،‬و سنپلي را که پايه ايمان را فقر مينامد و ابوذری را که‬ ‫فقر را پايگاه کفر‪ ،‬و يا تشيعي را که طي هزار سال‪ ،‬همواره‪ ،‬ايدئولوژی مبارزات‬ ‫رهاييبخش ضداستعماری در برابر امپرياليسم عرب و ترک و مغول و تکيهگاه فکری‬ ‫نهضتهای انقالبي و آرمانهای مردمي ضدطبقاتي و غالباً‪ ،‬روستايي در برابر‬ ‫فئوداليسم‪ ،‬اشرافيت و سلطه طبقه مرفه شهری بوده است‪ ،‬و مثالً مذهب بودايي را که‬ ‫اساساً‪« ،‬مذهبي شاهزاده و واالتبار» است و همواره‪ ،‬از هند تا اقصای چين‪ ،‬ميان‬ ‫دربارهای ممالک خاور دور ميگشته و هميشه شاهنشين و سلطنتپناه بوده است‪ ،‬از‬ ‫يکديگر تميز نميدهد و نه تنها چپو راست‪ ،‬که حاکم و محکوم‪ ،‬ظالم و مظلوم و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪611‬‬

‫ما و اقبال‬

‫قاتل و مقتول را‪ ،‬تنها به اين دليل که هر دو در تاريخ چهرهای مذهبي داشتهاند‪ -‬کاذب‬ ‫يا صادق‪ ،-‬از يک مقوله ميشمارد و دارای يک نقش اجتماعي و جهت تاريخي و‬ ‫مطلقاً نميداند که رابطه مذهب و پيشرفت يا قدرت دين و علم‪ ،‬در تاريخ ما‬ ‫سرگذشتي‪ ،‬دقيقاً‪ ،‬عکس تاريخ غرب دارد و اين دو منحني هماهنگ صعود و سقوط‬ ‫ميکنند‪ .‬قرون وسطای ما‪ -‬قرون سوم و چهارم‪ -‬عصری است که روح مذهبي بر‬ ‫تمامي ابعاد اجتماعي و انساني ما غلبه دارد و اسالم در اوج قدرت و حکومت خويش‬ ‫است و دقيقاً‪ ،‬در همين دوره است که منحني فرهنگ و دانش ما به بلندترين نقطه اوج‬ ‫خود رسيده و عظمت تمدن و شکوفايي نبوغهای درخشان اسالمي جهان را فتح کرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫از چنين «شبهروشنفکر اطواری دوبله شده به فارسي»‪ -‬که همچون زنان متجددمان‬ ‫به «ضرب قيچي»‪ ،‬از ناچاری‪ ،‬در يک طرفهالعين‪ ،‬وسط کوچه‪ ،‬بين راه‪« ،‬متمدن»‬ ‫شدند‪ -‬غالباً‪ ،‬توی مستراح‪ ،‬با «شوک آفتابه»‪ ،9‬يکهو‪ ،‬به خودآگاهي علمي رسيده و‬

‫‪ . 9‬شوک آفتابه‬ ‫يکي از دانشمندان نامي معاصر ما از همين طريق مستبصر شده است‪.‬نقل مي کند که در دوران طلبگي شبي جنب مي‬ ‫شود و صبح طبق معمول‪ ،‬در صف طوالني طالب در انتظار نوبت مستراح مي ايستد‪ .‬اوالً بايد همين موقع از خواب برخيزد و‬ ‫امروز هم ميان طالب حضور يابد تا ببينند برای نماز صبح برخاسته‪ ،‬ثانياً بايد امروز هم برگردد و در هوای سرد صبح زود‬ ‫زمستان‪ ،‬مسافت نسبتاً زيادی را تا حوض وسط صحن وسيع مدرسه طي کند و يخ را به زحمت بشکند و آفتابه را بيخودی پر‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪311‬‬

‫ما و اقبال‬

‫کند و دوباره به مستراح رجعت کند‪ .‬حال در مستراح کارش را کرده و درمانده که با اين آفتابه چه کند؟ آفتابه را ول کند و‬ ‫بيرون آيد طالب به دو قرينه عقلي و داللت منطقي پي به اين حقيقت دهشتناک خواهند برد که وی طهارت نگرفته است‪:‬‬ ‫يکي اينکه آب آفتابه استعمال نشده و ديگر اينکه اساساً صدايي شنيده نشده‪ .‬پس بايد آفتابه را خالي کرد‪ ،‬اگر تطهير کند‬ ‫نجس تر مي شود‪ ،‬اگر آفتابه را در مستراح سرازيرکند‪ ،‬صدايي از آن برخواهد خاست آنچنان مشخص است و با صدای‬ ‫ويژه تطهير مغاير‪ ،‬که هيچ طلبه تازه کار و غيرخبره جامع المقدمات خواني هم که در همسايگي وی قرار دارد‪ ،‬ممکن نيست‬ ‫به حقيقت امر‪ ،‬کما هو حقه‪ ،‬واقف نگردد‪ .‬فکر کرد‪ ،‬راه چاره منحصر بفرد اين است که در حاليکه با انگشتانش بازی‬ ‫ميکند‪ ،‬با دقت و ظرافت و رعايت تمام نکات لطيف خاص اين فن‪ ،‬بر آنها کم کمک آب ريزد و موسيقي طبيعي ای را در‬ ‫دستگاه تطهير بنوازد تا همسايگان طرفينش که گوش به زنگ طهارت وی اند‪ ،‬نسبت به ايمان و تقوای همدرس همفکرشان‬ ‫يقين حاصل کنند‪ .‬مي گويد‪ :‬از اين همه درگيری ها و کشاکش ها و رياکاری ها و کلک بازيها و دلهره ها و دردسرها و اين‬ ‫همه معضالت پيچيده و مشکالت عديده که بر سرم ريخته بود و در برابرم طرح شده بود و مرا به سختي گرفتار خويش‬ ‫کرده بود‪ ،‬ناگهان بستوه آمدم و عاصي شدم واين آفتابه لعنتي را به خشم بر زمين کوفتم و از جگر جيغي کشيدم که عقده ام‬ ‫بيرون ريخت‪ ،‬خالص شدم‪ ،‬آزاد‪ ،‬رها‪ ،‬راحت‪ ،‬رسوا و بي ريا! تا آفتابه را بر زمين کوفتم‪ ،‬احساس کردم جهان در نظرم‬ ‫ديگر شد‪ ،‬يعني جهان بيني ام عوض شد‪ ،‬از مستراح بيرون پريدم و يکراست رفتم به فرنگ‪.‬‬ ‫آنهايي که از عمق مسائل روانشناسي آگاهند و مي دانند که چگونه يک حالت يا يک رفتار يا حادثه بسيار ساده و پيش‬ ‫پا افتاده‪ ،‬در تحليل علمي روانشناسي‪ ،‬از جدی ترين و عميق ترين و اساسي ترين حقايق انساني‪ ،‬واقعيات اجتماعي تاريخي و‬ ‫قوانين علمي خبر مي دهد و به کشف علل و عوامل مهمي مي انجامد و مسايل بسيار تازه ای را طرح ميکند‪ ،‬مي تواند – به‬ ‫تعبير خود آقای دکتر م – عمق و دامنه اين شوک آفتابه را اندازه گيری کنند و دريابند که اين نمونه‪ ،‬از حقيقت علمي و‬ ‫واقعيت عيني انساني – اجتماعي حکايت مي کند که در روانشانسي اجتماعي و يا جامعه شناسي فکری‪ ،‬فرهنگي‪ ،‬مذهبي و‬ ‫سياسي عصر جديد و نسل نوی ما‪ ،‬وجودی فعال دارد و آن جبهه گيری ها‪ ،‬تغيير جهت ها‪ ،‬حرکات تند‪ ،‬عقايد و عواطف‪،‬‬ ‫قضاوت ها و تعصب هايي است که گرچه خود را به صورت يک جهان بيني فلسفي‪ ،‬مکتب عقيدتي‪ ،‬خط مشي اجتماعي‪،‬‬ ‫بينش علمي‪ ،‬گرايش سياسي و انتخاب ايدئولوژيک ‪ ...‬توجيه ميکند اما غالباً يک عکس العمل است‪ ،‬بازتابي سريع‪ ،‬شديد‪،‬‬ ‫قاطع‪ ،‬ناخودآگاه يا نيمه خودآگاه‪ ،‬جبری و عاطفي‪ .‬با اين ديد‪ ،‬مي توان شناختي علمي‪ ،‬عميق و تحليلي از اين واقعيت عيني‬ ‫داشت که روشنفکران ضدمذهبي (نه غيرمذهبي) برخاسته از محيطها و باالخص‪ ،‬خانواده های شديداً مذهبي و احياناً روحاني‬ ‫اند‪ .‬انگيزه های شديد مارکسيستي‪ ،‬در ميان اشراف زادهها‪ ،‬خرپول زاده ها و در کنار سفره شکم گنده ها و گريبان گردن‬ ‫کلفت ها تب و تاب بيشتری دارد‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪319‬‬

‫ما و اقبال‬

‫تصميم به روشنفکر شدن گرفته است و تمامي قضاوتهايش را‪ ،‬با تعويض اسامي خاص‪،‬‬ ‫از قضاوت فلسفي‪ ،‬علمي‪ ،‬اجتماعي غربي ميگيرد‪ ،‬تاريخش را‪ ،‬چنان تراش ميدهد و‬ ‫تکهتکه ميکند و واقعيتهايش را مثله و مسخ مينمايد تا در «قالبهای غربي» ريخته‬ ‫شود و صورتبندی کند‪ ،‬به جای «خود»ش‪« ،‬غريبه غربي» يا «غيره غربي» را خود‬ ‫احساس ميکند و ميشناسد و در نتيجه‪ ،‬هرچه‪ ،‬بدينگونه‪ ،‬در «خودآگاهي» پيشتر‬ ‫ميرود‪ ،‬از خود دورتر ميشود و با خود غريبهتر‪ .‬حتي‪ ،‬نيازها‪ ،‬دشواریها‪ ،‬کمبودها و‬ ‫آرمانها و ارزشهای او را در خود‪ ،‬تزريق ميکند‪ .‬راهحلهايش‪ ،‬معالجه‬ ‫بيماریهايش؟ نه چون غربي‪ ،‬طبيبانه «معاينه» کردن و «کشف» کردن و بر آن اساس‪،‬‬ ‫نسخه عالج درد را نوشتن‪ ،‬که اين «نسخه نوشته کرده» طبيب غربي را‪ ،‬با تغيير اسم‬ ‫بيمار‪ ،‬عمل ميکند! و اساساً‪ ،‬درد خويش را حس نميکند‪ ،‬حساسيتش فلج است‪،‬‬ ‫مينالد‪ ،‬اما از دردی که ديگری دارد‪ .‬در رشد سيستم توليد اقتصادی‪ ،‬هنوز در مرحله‬ ‫کشاورزی‪ ،‬مصرف نان و پنير و پيازش را تأمين نميتواند کرد و از ناهنجاریهای‬ ‫جامعهای بيمار شده و ناميزان‪ ،‬که [در] توليد ماشيني به دوره اتوماسيون تکنولوژی‬ ‫رسيده باشد‪ .‬برای اياب و ذهاب روزانهاش در پايتخت وسيله نقليه ندارد و به‬ ‫ماشينزدگي و با خودبيگانگي انسان در قبال سلطه مطلق تکنوکراسي دچار شده است‪،‬‬ ‫قرنهای ساکت و راکد‪ ،‬حمله دستههای سارق ترکمن را به آبادیهايش خطيرترين‬ ‫خاطره ساخته و با اين همه‪ ،‬بيماریهای روحي‪ ،‬سياهانديشيهای اخالقي‪ ،‬سقوط‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪316‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ارزشها و تزلزل اصول و يأسهای فلسفي و الاباليگری اروپای پس از دو جنگ‬ ‫جهاني را در روانشناسي‪ ،‬تخيل‪ ،‬هنر‪ ،‬ادبيات‪ ،‬اخالق و ايدئولوژیاش تجربه ميکند‪ .‬در‬ ‫اداراتش‪ ،‬چای است و چرت و حل جدول و غيبت و تا کردن سنجاق و گرفتن‬ ‫«اضافهکار»! و خود را قرباني شبکه خشن بوروکراسي ميپندارد‪ .‬مسأله آب‪ ،‬نان‪،‬‬ ‫گوشت‪ ،‬رفت و آمد‪ ،‬راه‪ ،‬مسکن و سواد‪ ...‬در جامعهاش حل ناشدني مينمايند و آنچه‬ ‫به درونش ميگذرد مسائل اگزيستانسياليستي است و فلسفه عبث‪ ،‬پوچگرايي‪ ،‬نيهيليسم‪،‬‬ ‫ادا اطوارهای فرانسوا ز ساگاني‪ ،‬بکتبازی و گرايشهای تقليدی و تصنعي و تحميلي‬ ‫به لوکس‪ ،‬سکس‪ ،‬مصرف‪ ،‬رفاه‪ ،‬اقتصادپرستي (اکونوميسم)‪ ،‬فرديت و خودپايي‬ ‫(انديوديوآليسم) و تلقي متضاد زن [است]‪ ،‬نه ديگر به عنوان آينه «زيبايي» و آشنايي‬ ‫«روح» و الهامبخش «عشق»‪ ،‬و‪ -‬به تعبير اسالم‪« :-‬گل باغ زندگي»‪« ،‬وديعه پاک‬ ‫آسماني»‪« ،‬خويشاوند فطرت»‪« ،‬جان جامه»ی حيات‪« ،‬آرامشگه روح»‪« ،‬گشتگاه بقا»‪،‬‬ ‫«انيسي که‪ ،‬در شکوه از وحشت و رنج تنهايي‪ ،‬آدم‪ ،‬به البه‪ ،‬از خدا خواسته است»‪ 9‬و‬ ‫اين نخستين نيايش او است‪ ،‬يعني نخستين نياز او و نياز حياتي و الزمه وجودی او‪ ،‬و‬

‫‪ . 9‬جالب اين است که حوا‪ ،‬ابتدا به ساکن‪ ،‬به خواست خدا که به خواهش ادم ودر پاسخ دعا و ابراز نيازمندی وی خلق‬ ‫مي شود‪ ،‬ثانياً خميره خلقت او‪ ،‬نه ماده ای بي نام و نشان‪ ،‬تصادفي و به هر حال‪ ،‬از عنصری ديگر‪ ،‬که از خميره خود آدم‬ ‫گرفته مي شود و يعني که – به تعبير قرآن – هر دو از يک خودند (من نفس واحده)‪ ،‬و – به تعبير رمزی روايات – دقيقاً از‬ ‫پهلوی چپ که جايگاه دل است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪313‬‬

‫ما و اقبال‬

‫باالخره‪ ،‬آيت قدسيای که دامن بيحرمتترينش‪ -‬در نظام بشری‪ -‬به رمز وجود‬ ‫خداوند پيوشته است و هر دو با هم‪ ،‬قبله نمازند و مطاف حج تمامي خداپرستان در همه‬ ‫عصرها و همه نسلها! بلکه‪ ،‬به مثابه «عروسک جنسي» و «ابزار دست دوم کار‬ ‫اقتصادی»‪ ،‬يعني‪ :‬هم «تفنن» و هم «توليد» و در يک کلمه‪ -،‬به هر دو معني‪ -‬يک‬ ‫«موجود بازاری»‪« ،‬حيوان خودنمای رنگ شدهای که خريد ميکند»‪ ،‬ملعبه‬ ‫سرگرمکنندهای که شخصيت انسانياش را اسافل اعضايش منتقل شده و نقش‬ ‫اجتماعياش به توسعه مصرف و تحريک شهوت منحصر گشته است‪« ،‬سودمند» اما‪،‬‬ ‫«بيارزش»‪« ،‬رها»‪ ،‬اما از «حريم حرمت» و «حرم عفت» و «خلوت قداست» و «سراپرده‬ ‫رازهای دل و نيازهای روح»‪ ،‬موجودی که امروز اين حق را به دست آورده است که‬ ‫هم‪ -‬تا هرجا که بخواهد‪ -‬بدنش را عرضه کند و هم‪ -‬تا هر اندازه که بتواند‪« -‬درآمد»‬ ‫به چنگ آورد‪ ،‬اما خيال‪ ،‬ايدهآل‪ ،‬تب و تابهای دل‪ ،‬چشمه الهام‪ ،‬عطش روح‪،‬‬ ‫خويشاوندی وجودی‪ ،‬درد تنهايي‪ ،‬ناله دوری و بيقراری پيوند‪ ،‬معني هستن و بهانه‬ ‫بودن‪ ،‬جوهر زندگي‪ ،‬آن همه شور و شرارهای که نبوغها را ميشکفت و جانها را بر‬ ‫ميآشفت و در زندگي و ادب و فرهنگ و انديشه و احساس آدمي آن همه ذوق و‬ ‫زيبايي و هنر و خالقيت و جوشش و خروش و بيباکي و انقالب و حيات و‬ ‫حرکتهای خارقالعاده ميآفريد و اين زمين زشت و طبيعت سرد و روزمرگي پوچ را‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪314‬‬

‫ما و اقبال‬

‫لبريز زيبايي و گرمي و روح ميساخت و‪ ...‬باالخره‪ ،‬دو آتش اهورايي «شعر» و «عشق»‬ ‫را‪ ،‬از دست داده است!‬ ‫***‬ ‫بدينگونه‪ ،‬پس از آنکه جامعه ما از حيات و حرکت باز ايستاده بود و به خواب رفته‬ ‫بود و اسالم‪ -‬که شعور و روح و سرمايه زندگياش به شمار ميرفت‪ -‬در صورت‬ ‫مجموعهای از قالبهای سنتي و ناخودآگاه و جامد ذهني‪ ،‬ظاهرهای رسمي و‬ ‫بيمحتوای موروثي‪ ،‬شعائر و تشريفات و آداب و رسوم تکراری بيهدف و بيفايده‪،‬‬ ‫تعصبهای خشک و سطحي و باالخره‪ ،‬فرهنگي مرده و منحط‪ ،‬به نام «علوم قديمه»‬ ‫شکل گرفته بود که کارش به حاشيهنويسي و تبعيت و تکرار خالصه شده شود و «علوم‬ ‫عقلي»اش نيز‪ ،‬به «علوم نقلي» بدل گشته بود و «اجتهاد»ش نيز به «تقليد»! و در انزوای‬ ‫حجره و حوزه خزيده بود و توده ناهمگن و معجون درهمي بود از معارفي که در قرون‬ ‫وسطای ما ترکيب شده بود و به نام معارف اسالمي‪ ،‬در جامعه مسلمان وجود داشت‪ ،‬اما‬ ‫نه از حقيقت و رسالت اسالم نخستين آگاهي داشت و نه با واقعيت نظام و رسالت‬ ‫زماني که جهان و جامعه مسلمان عصر ما را ميساخت‪ ،‬آشناييای‪ ...‬با غرب تماس‬ ‫يافت‪ ،‬آن هم غربي که سراپا خلق و خوی بورژوازی گرفته بود و «سرمايهداری»‪ ،‬و‬ ‫«ماشين» به جهانگيری و استعمارش کشانده بود‪ .‬استعماری که علم را در دستي داشت‬ ‫و ماشين را در دستي ديگر و هر دو در خدمت سرمايه و با بينش پست و روح مادی‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪315‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ويژه بورژوازی‪ .‬بورژوازی جهانگير و آدمخواری که برای دستمالي‪ ،‬قيصريه را به آتش‬ ‫ميکشد و انسان را تنها ابزاری وابسته به توليد مينگرد و يا حلقومي پيوسته به مصرف‪،‬‬ ‫و تنها و تنها «شيطان زرد» را ميپرستد و بنابر اين‪ ،‬همه ارزشهای انساني‪ ،‬بايد در برابر‬ ‫سلطنت وی بيارج شود و همه وابستگيها و سنتها و اصالتها و عشقها و ايمانها و‬ ‫نيازها و قداستهای ملتها و مذهبها بايد با ظهور طاليهداران لشکر طال و تأللو‬ ‫جادويي آن‪ ،‬رنگ بازد و مسخ و محو گردد و همه سدها و مرزها و برج و باروهای‬ ‫بيداری و نگهباني و مقاومت از پيش پای هجوم آن برداشته شود و جامعههای‬ ‫گونهگون‪ ،‬هم‪ ،‬يکي شود‪ :‬بازار‪ .‬و مليتهای مختلف‪ ،‬همه يک چيز‪ :‬مصرف‪ .‬و‬ ‫کشورهای شرق و غرب زمين‪ ،‬نه ديگر ميهن‪ ،‬که‪ :‬مزرعه يا معدن‪ ...‬و جز اين «اصول»‪-‬‬ ‫اصول دين بورژوازی جديد‪ -‬هرچه هست‪ ،‬موهوم است و کهنه و بيارزش و تعصبات‬ ‫مذهبي و عصبيتهای قومي و اخالقيات ايدهآليستي و اعتقادات غيرعلمي!‪...‬‬ ‫کدام علم؟ «علم بورژوازی»! اين «اسکوالستيک جديد»ی که عقل را در خدمت‬ ‫قدرت آورده و علم را در خدمت تکنولوژی و تکنولوژی را در خدمت توليد و توليد‬ ‫را در خدمت «سود»!‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪312‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اکنون ميتوان به روشني فهميد و با تمام وجود‪ ،‬مستقيماً‪ ،‬حس کرد که فرهنگ‬ ‫بازاری و زبان سوداگری تمدن جديد غربي‪ ،‬شاهبيتهای قصيده بورژوازی چه معنايي‬ ‫دارد و چرا؟‬ ‫ماترياليسم‪ ،‬رئاليسم‪ ،‬انترناسيوناليسم‪ ،‬اکونوميسم‪ ،‬سيانتيسم‪ ،‬ليبراليسم‪ ...،‬آری‪،‬‬ ‫خداپرستي بايد در غلبه طالپرستي محکوم شود و بورژوازی که مادهپرستي اقتصادی‬ ‫است‪ ،‬بايد بر مادهپرستي فلسفي استوار گردد (ماترياليسم) انسانها بايد به صورت‬ ‫بردههايي در آيند بسته به زنجير جبر «توليد و مصرف»‪ .‬بايد تمامي «ايدهآلهای انساني»‬ ‫را [بميرانند] که در آنان خواستهای برتر‪ ،‬ارزشهای معنوی‪ ،‬انگيزههای حقيقت‪،‬‬ ‫زيبايي‪ ،‬خير‪ ،‬کمال‪ ،‬فضيلت‪ ،‬آزادی وجودی‪ ،‬تعالي فطری‪ ،‬آرمانخواهي و تالش در‬ ‫رهايي از آنچه هست و دست يافتن به آنچه بايد باشد و کشف رازها‪ ،‬عطشها‪ ،‬دست‬ ‫يافتن به معاني بلند‪ ،‬خودآگاهي‪ ،‬دوست داشتن‪ ،‬ايثار‪ ،‬عشق و راه جستن به «روح‬ ‫جهان»‪ ،‬به «حقيقت من» و باالخره‪ ،‬دغدغه هميشگي وجدان برای فهم غايت وجود‪،‬‬ ‫پيدا کردن نهايت حيات و معنای انسان و هماهنگ کردن خويش با ناموس خلقت و‬ ‫حقيقت عالم‪[ ...‬برميانگيزد‪ .‬اين] همه بايد در آدمي بميرد تا وی‪ ،‬آنچنان که بورژوازی‬ ‫جديد انسان را مينگرد و ميپرورد‪ ،‬موجودی شود که جز مصرف و لذت و رفاه‪،‬‬ ‫عشقي و جز پول‪ ،‬ارزشي و جز کار اقتصادی‪ ،‬تالش برای «درآمد هرچه بيشتر»‪ ،‬رسالتي‬ ‫و باالخره‪ ،‬جز واقعيت پست انگيزههای زيستي در خود و جز واقعيت انگيزههای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪313‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اقتصادی در جامعه و جز واقعيت انگيزههای سودجويي در زندگي‪ ،‬انگيزهای و حقيقتي‬ ‫نيابد و وسعت جهان و قلمرو وجودی انسان و دامنه مسئوليت زندگي را جز «سعي‬ ‫مدام» صبح و شامهای مکرر بيسرانجام ميان توليد برای مصرف و مصرف برای توليد‪،‬‬ ‫و «طواف بيپايان» بر گرد کعبه پول و دور باطل «فدا کردن آسايش زندگي برای‬ ‫فراهم آوردن وسايل زندگي آسوده»! نبيند و باالخره‪ ،‬به قول پل سيمون‪« :‬ديگر در‬ ‫انتظار هيچ چيز نباشد‪ ،‬جز رسيدن اتوبوس»! و اين يعني رئاليسم‪.‬‬ ‫همه ملتها و مليتها‪ ،‬يک بازار مصرف شوند و همه خصوصيتها و خصلتها و‬ ‫خطوط چهره و اصالتها و دلبستگيها و خلق و خوهايشان که آنان را تشخصي‬ ‫وجودی و اصالتي معنوی ميبخشيد‪ ،‬محو گردد و همه قالبهايي استاندارد شده شوند‬ ‫با نيازهای استاندارد شده‪ ،‬چرا که سرمايهداری صنعتي آنچه ميسازد استاندارد شده‬ ‫ميسازد‪ .‬انترناسيوناليسم و حتي اومانيسم جديد يعني اين!‬ ‫واقعيت گواهي ميدهد که جهان با آنچه انسانها اصول اخالقي‪ ،‬ارزشهای‬ ‫معنوی‪ ،‬عدالت‪ ،‬برابری‪ ،‬برادری‪ ،‬مقدسات‪ ،‬فضائل‪ ،‬مسئوليت‪ ،‬گذشت‪ ،‬بزرگواری‪،‬‬ ‫تحقير مادیگری‪ ،‬بند زدن بر تمايالت غريزی‪ ،‬نفعطلبي‪ ،‬کسب قدرت‪ ،‬خودنمايي و‬ ‫مصلحتهای فردی‪ ،‬دعوت به ايثار‪ ،‬از خود گذشتن‪ ،‬حق و نفع و سالمت و لذت و‬ ‫زندگي واقعي را فدای ديگران کردن و باالخره‪ ،‬آرمانها‪ ،‬مالکها‪ ،‬خواستها و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪312‬‬

‫ما و اقبال‬

‫تعهدات انساني و اعتقادی و روحاني [مينامند] بيگانه است‪ :‬طبيعت جز قدرتهای‬ ‫مادی و قواعد جبری را نميشناسد و زندگي واقعي و نظم طبيعي بر اساس «تنازع‬ ‫بيعاطفه و کور برای بقا»‪ 9‬و در نتيجه‪ ،‬مرگ قطعي ضعيف و بقای حتمي قوی استوار‬ ‫است‪« .‬قانون جنگل» تنها زيربنای مطلق حيات و قانون اساسي رژيم طبيعت است‪ .‬هر‬ ‫متفکری که علمي ميانديشد و بينشي رئاليستي دارد و فلسفهاش را از ماديت و عينيت و‬ ‫عقيدهاش را از طريق تجربه‪ ،‬مشاهده عيني و با روش حسي و بر اساس قوانين طبيعت و‬ ‫مباني علمي فيزيک و بيولوژی اتخاذ ميکند و انسان را نيز‪ -‬نه همچون خداپرستان‪-‬‬ ‫پديدهای مادی و زادهای طبيعي و در واقع‪ ،‬جانوری چون ديگر جانوران ميبيند‪ ،‬ناچار‬ ‫«قانون جنگل» را‪ -‬که طبيعت بر اجتماع جانوران حاکم ساخته است‪ -‬به مثابه قانون‬ ‫اساسي و زيربنای اصلي جهانبيني علمي و انسانشناسي علمي و جامعهشناسي علمي و‬ ‫ايدئولوژی علمياش اعتراف ميکند و هر اصل اخالقي‪ ،‬آرمان انساني‪ ،‬گرايش‬ ‫عاطفي‪ ،‬ارزش معنوی‪ ،‬جهتگيری اجتماعي‪ ،‬مسئوليت مردمي‪ ،‬مکتب سياسي و طرح‬ ‫اقتصادی و هر «بايست» و «شايست» اعتقادی‪ ...‬که با اين اصل مطلق علمي و جبر حاکم‬

‫‪ . La lutte pour la vie. 9‬اصل االصول زندگي در مکتب داروين‪ ،‬که مارکس به محض انتشار کتاب وی‪ ،‬در نامه‬ ‫ای به انگلس‪ ،‬آن را به عنوان اساس توحيد زيست شناسانه جنگ طبقاتي در تاريخ با لحني شورانگيز و مژده ای هيجان آميز‬ ‫پذيرفت‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪311‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بر زندگي ناساز باشد‪ ،‬انحراف از واقعيت عيني و حقيقت علمي و ضرورت مادی و در‬ ‫نتيجه‪ ،‬پنداری غيرعلمي‪ ،‬پديدهای ذهني‪ ،‬مجرد‪ ،‬ايدهآليستي‪ ،‬مذهبي‪ ،‬متافيزيکي و‬ ‫خواستي اتوپيايي‪ ،‬غيرطبيعي‪ ،‬خيالي‪ ،‬احساساتي‪ ،‬موهوم‪ ،‬جبراً‪ ،‬محکوم به شکست و‬ ‫زوال است و تحقق نيافتني و غيرممکن‪ .‬پس‪ ،‬انسان و جامعه انساني نيز چنين است‪،‬‬ ‫موجودی است مادی و پديدهای زيستي‪ ،‬و در نتيجه‪ ،‬جامعه نيز‪ ،‬که شکلي از طبيعت‬ ‫مادی است و مجموعهای از روابط حاکم بر قلمرو حيات‪ -‬چون دريا و جنگل‪ -‬ميدان‬ ‫بازی است که در آن‪ ،‬هر انساني‪ ،‬به عنوان يک موجود زنده‪ ،‬درگير «جنگ برای‬ ‫زندگي» است و ناچار‪ ،‬تابع قانون تنازع بقا‪ ،‬يعني هر کسي‪ ،‬تا آنجا که در اين جنگ‪،‬‬ ‫قدرت دارد و لياقت از خود نشان ميدهد‪ ،‬برخوردارتر‪ ،‬پيشرفتهتر‪ ،‬سعادتمندتر و‬ ‫موفقتر است و بنابر اصل «انتخاب شايستهتر»‪ ،‬آنکه قویتر است پيش ميرود‪ ،‬ميبرد و‬ ‫ميماند و آنکه عقب ميافتد‪ ،‬ميبازد و ميميرد‪ ،‬در دادگاه زندگي‪ ،‬به چنين سرنوشتي‬ ‫محکوم شده است‪،‬و در اين دادگاه‪ -‬که بنيادش بر بيداد است‪ -‬نه «عدالت»‪ ،‬که‬ ‫«لياقت» حکم ميراند‪ ،‬چه‪ ،‬اين يک اصل بديهي است که‪« :‬حق به جانب قوی» است‪،‬‬ ‫که «در نظام طبيعت‪ ،‬ضعيف پامال است»‪« ،‬الحق لمن غلب»‪ ،‬مگر نه در تاريخ انسانها‬ ‫نيز «فاتحان حق را تعيين ميکردهاند»؟‪« 9‬مالکيت» جز «زور» ضابطهای داشته است؟‬

‫‪ . 9‬در قصه ها و حتي تاريخ ما‪ ،‬بسيار است صحنه هايي که تاج يا شاهدختي آيت زيبايي و سعادت مطرح بوده‪ ،‬و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪391‬‬

‫ما و اقبال‬

‫زمين خدا را چه کساني و بر اساس چه قانوني تقسيم کردهاند؟ آمريکا پيش چشم ما‬ ‫است‪ .‬غلبه زور را برخي از مظاهر «روح» و «عقل» نيز ستودهاند‪.‬‬ ‫ماني که جهان را صحنه جنگ نور و ظلمت ميديد‪ ،‬با لحني پيامبرانه! اعالم ميکرد‬ ‫که‪:‬‬ ‫«هر که فاتح است عنصری نوراني است و هر که مغلوب‪ ،‬عنصری ظلماني»!‬

‫‪9‬‬

‫نيچه نابغه نيز عقل سرکش و آتشناک خويش را مديحهسرای قداره و قدرت‬ ‫ساخت و کسي که با غروری پوالدين فرياد زد‪« :‬خدا مرده است»‪« ،‬در پای خان پيشاني‬ ‫سجود بر خاک نهاد» و «مسيح» را در وجدان ملتش‪ ،‬دوباره مصلوب کرد تا زمينه را‬ ‫برای رجعت «قيصر» هموار سازد و مبشر ظهور «هيتلر» باشد که سي سال پس از‬ ‫مرگش‪ ،‬به عنوان «ابرمرد»ی که وی ميپرستيد‪ ،‬جانشين «خدا» شد!‬ ‫اين واقعيت عيني که «زور فوق هر حقي است» تجربهای است گرفته از طبيعت و از‬ ‫تاريخ که به صورت ضربالمثلي در فرهنگ مردم رواج يافته است‪:‬‬

‫انتخاب کسي را که از ميان مدعيان‪ ،‬حق دارد‪ ،‬به عهده جنگ وا مي گذاشتند و جنگ طبيعتاً‪ ،‬حق – حق تصاحب تاج يا‬ ‫دست يافتن بر دختر – را به غالب مي داد و سران قوم يا پدر دختر در برابرش تمکين مي کردند‪.‬‬ ‫‪ . 9‬مصداق عيني بارزش هم جنگ نژادی در تاريخ که نتيجه اش را شاهديم که سپيدپوستان به دليل نژاد نوراني شان‬ ‫پيروز شدند و سياهان شکست خورده و محکوم!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪399‬‬

‫ما و اقبال‬

‫‪La raison du plus fort est toujours la meilleur‬‬ ‫(هر که زورش بيشتر است‪ ،‬حرفش حسابيتر است)!‬ ‫جامعه بشری‪ ،‬تجمعي از انواع و اقسام آدمها است‪ ،‬کودنها‪ ،‬زرنگها‪ ،‬تنبلها‪،‬‬ ‫فعالها‪ ،‬بيعرضهها‪ ،‬باعرضهها‪ ،‬ضعيفها‪ ،‬قویها‪ ،‬بيمارها‪ ،‬سالمها‪ ،‬نابغهها‪ ،‬باهوشها‪،‬‬ ‫کمهوشها‪ ،‬بيهوشها‪ ...،‬و خالصه‪ ،‬همچنانکه همه‪ ،‬در قد و قامت و قيافه و رنگ و‬ ‫وزن‪ ...‬با هم متفاوتاند‪ ،‬در نوع استعداد‪ ،‬درجه استعداد‪ ،‬لياقت عملي‪ ،‬ذهني و روحي‬ ‫نيز هر کدام با ديگری و با ديگران فرق دارد‪.‬‬ ‫آفتاب‪ ،‬هوا‪ ،‬آب‪ ،‬زمين‪ ،‬مرتع‪ ،‬جنگل‪ ،‬معدن‪ ...‬همه مواهبي است که بر پهنه طبيعت‬ ‫گسترده است و هر کسي حق دارد و در برخورداری از حقش آزاد است که از اين‬ ‫مواهب برخوردار شود‪.‬‬ ‫(تا اينجا‪ ،‬ببينيد که چه خوب پيش ميآيد؟ اشتراکيت‪ ،‬حق‪ ،‬آزادی‪ ،‬برابری!‪)...‬‬ ‫ خوب‪ ،‬چگونه؟‬‫ طبيعي است که فقط با «کار»!‬‫ خوب‪ ،‬از اين بهتر نميشود‪ ،‬حاال بفرماييد که چه اندازه؟ به چه شرطي؟ با چه‬‫مالکي؟‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪396‬‬

‫ما و اقبال‬

‫هيچ! هر کس به اندازه لياقتش‪ ،‬شايستگياش‪ .‬طبيعت سرچشمه اصلي ثروت است‬ ‫و سرمايه حيات و در اختيار همه انسانها‪ .‬قيد و بندها را بر دست و پايشان مزنيد‪ ،‬حد و‬ ‫مرزها را از ميدان جوالن استعداد و ابتکار و تالش و تکاپوی همه برداريد‪ ،‬بر سر راه‬ ‫کسي مانع ايجاد نکنيد‪ ،‬پيشروی نيروهای پيشتاز را سد نکنيد‪ ،‬با مقررات دست و پاگير‬ ‫و شرط و شروط نوميدکننده و بازدارنده‪ ،‬بر سر نبوغ‪ ،‬خالقيت‪ ،‬جهش و جنبش و پرش‬ ‫انسانهای اليق‪ ،‬خالق‪ ،‬راهياب‪ ،‬انقالبي و صاحب ملکات استثنايي و مواهب ذاتي و‬ ‫استخدام‪ ...‬افسار توقف و دهنبند کنترل نزنيد‪ ،‬دولتها را از فضولي در کار مردم‪،‬‬ ‫ابتکار مردم و در تجارت و توليد و کسب قدرت و خلق ثروت و استخراج ذخاير‬ ‫طبيعت باز استعداد آفرينندگي و پشتکار و رهبری و سازماندهي و کشف و طرح و‬ ‫ابداع و داريد‪:‬‬ ‫‪Laissez passer laissez faire9‬‬ ‫برابری؟ حق؟ انسانيت؟ عدالت؟ اينها همه اخالقيات ايدهآليستي است و پنديات‬ ‫مذهبي‪ .‬طبيعت‪ ،‬تاريخ و علم اين احساسات رمانتيک و پندارهای متافيزيک را محکوم‬ ‫ميکند‪ .‬واقعيت عالم فيزيک است و در اين عالم تنها لياقت است که به حساب ميآيد‪.‬‬

‫‪ . 9‬بگذاريد گذر کند‪ ،‬بگذاريد کار کند! اين شعاری بود که فيزيوکرات ها در قرن هجدهم طرح کرده بودند‪ .‬کنه‬ ‫(‪ )Quesnay‬اقتصاددان اين مکتب در فرانسه‪ ،‬از بنيانگذاران اين آزادی بود!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪393‬‬

‫ما و اقبال‬

‫برابری و عدالت‪ ،‬اسب رستم و خرمال را به يک زنجير بستن است و اين صريحترين‬ ‫تبعيض و فجيعترين ظلم است‪ .‬به سياهي که در تاريخ‪ ،‬جز رقاصي و بردگي هنری و‬ ‫استعدادی نداشته است‪ ،‬همان حق را بدهيم که به آريايي و سپيد ژرمني که زمين را‬ ‫دگرگون کرده و تمدنهای عظيم ساخته‪ ،‬منتهای حقکشي است‪ .‬انسانيت؟ آن انسانيتي‬ ‫که يک جوهر مشترک و حقيقت مساوی در همه انسانها ميجويد‪ ،‬مفهوم متافيزيکي‬ ‫مجردی است که مذهب ساخته است‪ .‬مذهبي که از خدا سخن ميگويد و انسانها را‬ ‫همه آفريدگان يک خدا‪ .‬انسانيتي که طبيعت ساخته است‪ ،‬مجموعهای از انسانهای‬ ‫نابرادر و استعدادهای نابرابر است‪ .‬جبر تاريخ اين را ثابت ميکند‪ ،‬نژادشناسي اين را‬ ‫ثابت ميکند‪ ،‬روانشناسي اين را ثابت ميکند و امروز‪ ،‬ژنتيک با داليل علمي و عيني‪،‬‬ ‫در آزمايشگاه و در عمل آن را به رأیالعين نشان ميدهد‪.‬‬ ‫از انسانيت و از انسانها و از زندگي و نظام اجتماعي انسانها به گونهای سخن گفتن‬ ‫که انگار تافتهای جدا بافته در اين جهان است و از حکومت قوانين جبری و احکام قاهر‬ ‫طبيعت و اصول مطلق ماديت خارج است‪ ،‬به زبان مذهب سخن گفتن است‪ ،‬زباني که‬ ‫رئاليسم‪ ،‬ماترياليسم‪ ،‬ناتوراليسم‪ ،‬ژئوگرافيسم‪ ،‬بيولوژی‪ ،‬ژنتيک‪ ،‬پسيکولوژی‪،‬‬ ‫فيزيولوژی‪ ،‬عينيت مادی تاريخ‪ ،‬واقعيت عيني جامعهشناسي و تمامي پديدههای جهان‬ ‫خارج از ذهن و احساسات با آن بيگانهاند‪« ،‬علم» و «عقل» به زبان ديگری سخن‬ ‫ميگويند‪« .‬اخالقيات مذهبي» هرچه ميخواهند بگويند‪« ،‬واقعيت علمي» و نيز‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪394‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«مصلحت علمي»‪« ،‬نظم جبری» نظام سلسله مراتبي‪ ،‬استخدام و استثمار را به عنوان‬ ‫«ساختمان خلقت»‪« ،‬سازمان حيات و حرکت» و باالخره‪ ،‬اساس «قدرت‪ ،‬پيشرفت و‬ ‫تکامل» ميشناسند‪.‬‬ ‫اکونوميسم‪ ،‬سيانتيسم و ليبراليسم (اصالت اقتصاد‪ ،‬اصالت علم و اصالت آزادی) در‬ ‫فرهنگ «ماترياليسم بورژوايي» غرب‪ ،‬به اين معني است‪.‬‬ ‫بورژوازی در اواخر قرون وسطي‪« ،‬طبقه متوسط» به شمار ميرفت‪ -‬طبقه شهرنشين‬ ‫و بازاری‪ ،‬ميانه دو طبقه متضاد «ارباب» و «رعيت» در نظام فئودالي‪ -‬از نظر اقتصادی‪،‬‬ ‫بينش منطقي‪ ،‬روابط انساني‪ ،‬حقوق اجتماعي‪ ،‬گرايش به سوی آزادیهای سياسي و‬ ‫فکری و دموکراسي‪ ...‬نسبت به طبقه اشراف فئودالي‪ ،‬درباری و روحاني که بر‬ ‫آريستوکراسي‪ ،‬تحقير توده‪ ،‬فاصله طبقاتي با رعايا و استبداد مذهبي و سياسي و جمود‪،‬‬ ‫خفقان‪ ،‬خرافه و تعصب فکری‪ ،‬فرهنگي و امپرياليسم کليسايي استوار بود‪ ،‬نقشي مترقي‬ ‫و متحرک داشت‪ ،‬اما با ظهور استعمار آمريکا‪ ،‬آسيا و آفريقا‪ -‬که «گنجهای بادآورده»‬ ‫آورد‪ 9-‬و ماشين‪ ،‬که تشديد استثمار تکثير و تمرکز سرمايه و تبعيض طبقاتي و تضاد‬ ‫ارباب‪ -‬رعيتي تازهای را به نام سرمايهدار‪ -‬پرولتر در پي داشت‪ ،‬اين طبقه متوسط به‬

‫‪ . 9‬نوع ويژه ای از توليد! و ثروت است و در آن‪ ،‬ابزار توليد باد است!گنج بادآورده‪ .‬اسم خاص يکي از سي و پنج گنج‬ ‫مشهور خسروپرويز است‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪395‬‬

‫ما و اقبال‬

‫صورت انقالبي (فرانسه) يا تدريجي‪ ،‬جايگزين شاهزادگان و اشراف و خوانين قديم‬ ‫شد و نظام طبقاتي تازهای را بنا کرد که در آن‪ ،‬اشراف جديد (پولدارها) «شرف»‬

‫‪9‬‬

‫نداشتند و رعايای جديد (پرولتارها)‪« 6‬ابزار کار»‪:‬‬ ‫اين است که توسعه تکنولوژی‪ ،‬ارتباطات‪ ،‬سيستمهای پيچيده و تکامليافتهتر‬ ‫تجارت و مديريت و کار و تبديل اقتصاد ساده تجاری و ربايي و رقابتي و پولي‪ ،‬به‬ ‫اقتصاد سرمايهداری و مالي و سازشي (تراست‪ -‬کارتل) و بانک و مؤسسات و‬ ‫شرکتهای مرکب و چندمليتي و بازیهای جادويي با سفته و چک و حواله و برات و‬ ‫اعتبار و سهام و ارز و وام‪ ...‬و باالخره‪ ،‬تغيير فرمول مبادله «کاال‪ -‬پول‪ -‬کاال» به «پول‪-‬‬ ‫کاال‪ -‬پول»‪ -‬که در آن‪ ،‬پول‪ ،‬نه ديگر وسيله مبادله کاال‪ ،‬که کاال وسيله و پول هدف‬ ‫است‪ -‬بورژوازی نيز رشد سرطاني و دهشتناکي را يافته که از استعمار جهاني و استثمار‬

‫‪ . 9‬جانشين زمين دارها (کنت ها‪ ،‬لردها‪ ،‬دوک ها‪ ،‬آريستوها‪ ،‬کاشاترياها‪ ،‬نجبا‪ ،‬خوانين‪ ،‬اشراف‪ ،‬دهگانان‪ ،‬اسواران‪،‬‬ ‫شواليه ها‪ ،‬سادات‪ ،‬صاخبان بيوت کريمه‪ .‬اشتباه نشود‪ ،‬اين ايدئولوژی اسالمي و انساني و در مقايسه با انسانيت‪ ،‬آدم حسابي‬ ‫نيستند وگرنه‪ ،‬در مقايسه با بازاری و سرمايه دار سفته باز سکه پرست چرتکه انداز به ويژه در اقتصاد کثيف و بي عاطفه‬ ‫جديد فرنگي يا فرنگي مآب‪ ،‬تمام القاب و اوصافشان معني دارد و به روشني اصالت و شرافت و نجابت و حميت و غيرت و‬ ‫شهامت و سخاوت و فخر و حيثيت و اعتبار وجودی و ارزش اخالقي و کرامت انساني دارن‪ .‬برای نمونه زن در فرهنگ آنها‬ ‫ناموس است و در تمدن اينها‪ ،‬جنس‪ ،‬غيرت و غرور و وفا و آبرو که پايه های استوار زندگي آنها را مي سازد در زبان اينها‬ ‫الفاظ مهمل و مجهولي است که هيچگاه‪ ،‬مورد استعمال پيدا نمي کند‪.‬‬ ‫‪ . 6‬جانشين دهقان ها و توده های روستايي و کارگران صنايع دستي‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪392‬‬

‫ما و اقبال‬

‫طبقاتي‪ ،‬به عنوان دو دستاورد شوم آن‪ ،‬سخن گفتن‪ ،‬سادهلوحي کسي را ميماند که در‬ ‫هجوم سيل بنيانکن و اشتعال حريق بنيادسوز‪ ،‬از مضرات افزايش رطوبت داد سخن‬ ‫دهد که خطر رماتيسم دارد و يا از شدت گرمای هوا بنالد که ضررش عرق زياد ريختن‬ ‫است و خواب راحت نکردن و در نهايت‪ ،‬از کار افتادن يخچال!‬ ‫بورژوازی سرطاني و سرمايهداری فوالدزره جديد‪ ،‬ديگر از مرز هميشگياش‪ ،‬يعني‬ ‫خوردن «حق انسانها» گذشته و «وسواس خناس»ی شده است که «حقيقت انسان» را‬ ‫دارد مسخ ميکند و جوهر وجودی و معنای حقيقي آدمي از دست ميرود‪.‬‬ ‫سوسياليستهای عدالتخواه فرياد اعتراض بر ميآورند که سرمايهداری «سود‬ ‫اضافي» را ميخورد و بيش از آنکه به کارگر ميدهد‪ ،‬از او کار ميکشد و بهره‬ ‫ميگيرد‪.‬‬ ‫دامنه فاجعه را چه کم گرفتهاند و عمق زخم را چه اندک! اين‪ ،‬همانند فرياد‬ ‫هيأتهای عزاداری است که در فاجعه کربال و همدردی با عزيز شهيد و محکوميت‬ ‫يزيد جالد حقکش مردمکش اسالمکش‪ ،‬اعتراض ميکنند که‪« :‬اگر کشتند‪ ،‬چرا آبت‬ ‫ندادند»؟‬ ‫جبر جبار و غول آدمخوار و غده سرطاني و وسواس خناس و جادوی سياه‬ ‫سنگکن و خم آدم رنگکن و سحار مسخکننده حقيقت و جراح تغييردهنده جنسيت‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪393‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و تبديلکننده فطرت و تجزيهکن وحدت و تحريفکن خلقت که شاهکار شرک شوم‬ ‫اين عصر بيخدايي است و توطئه تثليث خشن اين سه بت شرير «ماترياليسم‪ ،‬کاپيتاليسم‬ ‫و ماشينيسم» است‪ ،‬انسان‪ -‬اين آيه قدسي و روح اهورايي و خودآگاه خداگونه‪ -‬را‪ ،‬نه‬ ‫ديگر «شخص»‪ ،‬که «شيء» ساخته و به مثابه ابزار فرعي کار‪ ،‬در دستگاه سلطان ماشين‬ ‫نصب کرده و ناچار‪ ،‬همچون سلولي در يک پيکر يا مهرهای در يک موتور‪ ،‬قائم به غير‬ ‫است و در دايره «زور» ميچرخد و به آهنگ «سود» ميرقصد و فلسفه وجودیاش؟‬ ‫نقشي در توليد‪ ،‬حقيقت خوشبختياش؟ سهمي در مصرف‪ ،‬مسئوليتش؟ اخالقش؟‬ ‫اسالمش؟ تطبيق و تمکين و تسليم در برابر جبر ماده‪ ،‬حکم سرمايه و نظم ماشين و در‬ ‫غايت‪ ،‬عشقش؟ رفاه‪ ،‬هدفش؟ بازنشستگي و آرزوی نهايياش؟ فراغت و راحت‬ ‫دوراني که در «اطاق انتظار مرگ» به سر ميبرد و باالخره‪« ،‬معني وجودی»اش در عمر؟‬ ‫«مبلغ موجودی»اش در بانک!‬ ‫و اگر سرمايهدار است که همين اندازه نيز تنوع حيات و تموج عمر و تعدد ابعاد‬ ‫وجود ندارد‪ .‬زالويي است که فقط ميمکد‪ ،‬شپشي يا کرم رودهای که نيش نميزند و‬ ‫انگلوار ميزيد‪ .‬خوکي که سر از آخور بر نميدارد تا «ببيند»‪ ،‬ميبلعد و ورم ميکند‪.‬‬ ‫مورچهای که عمر را همه ميدود و ميربايد و انبار ميکنند و موش کوری که‬ ‫نميخورد و نميتواند بخورد‪ ،‬اما برای تسکين خارش لثههايش و جلوگيری از رويش‬ ‫نيشهايش‪ ،‬سکه ميدزدد و از صدها راه پر پيچ و خم سردرگم به سوراخهايي که‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪392‬‬

‫ما و اقبال‬

‫زيرزمين‪ ،‬دور از نگاه و پنهان از آفتاب و آسمان‪ ،‬حفر کرده ميبرد و بر هم مينهد و‬ ‫ميجود و بازی ميکند!‬ ‫«الذی جمع ماال و عدده»‬

‫‪9‬‬

‫او ديگر‪ ،‬يک بيمار است‪ ،‬بيمار هار‪ ،‬خطرناک و در عين حال‪ ،‬رقتانگيز‪ .‬مذهب‬ ‫زرپرستي و جنون افزون طلبي که او را از تمامي ارزشهای اخالقي و نيازهای انساني و‬ ‫استعدادهای وجودی و لذت بردن از زيبايي‪ ،‬آگاهي‪ ،‬ايمان‪ ،‬خير‪ ،‬کمال و معني‬ ‫زندگي محروم ميسازد و به بوی پول‪ ،‬ديوانهوار و ددمنشانه‪ ،‬ميدواندش تا آنگاه که‬ ‫در مغاک مرگ سرازير شود و از سگدويي باز ايستد و آرام گيرد‪.‬‬ ‫‪6‬‬

‫«الهيکم التکاثر حتي زرتم المقابر» ّ‬

‫طال‪« ،‬شيطان زرد»‪ ،‬همچون جن در بندگانش حلول ميکند و هرچه از آدميت در‬ ‫اندرونشان بيايد ميخورد و به جای «خود» آنان مينشيند و اين جنزدگي‬

‫‪ . 9‬همزه‪ 3 -‬قرآن را را ببين که چگونه روانشناسي ويژه پول پرستان و سودخواران را تحليل و تقسير مي کند ؟ ! در‬ ‫اينجا‪ ،‬نمي گويد آنکه پول جمع مي کند و مي خورد‪ ،‬مي گويد‪ :‬جمع مي کند و نط مي شمارد! او تنها از اين کار است که‬ ‫لذت مي برد‪ ،‬لذتي جنون آميز‪.‬‬ ‫‪ . 6‬تکاثر‪ 6 -‬و ‪ 3‬افزون طلبي در خود غرقتان ساخت و از هر خوبي و زيبايي و کمال و مسئوليتي بازتان داشت‪ ،‬تا آن‬ ‫لحظه که با گورها ديدار کرديد!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪391‬‬

‫ما و اقبال‬

‫)‪(Alienation‬که در ميان بورژواها جنون رايجي است‪ ،‬با بيماری ويژهای که‪ ،‬در‬ ‫روانشناسي‪« ،‬جنون مذهبي» ناميده ميشود همانند است‪ ،‬چه‪ ،‬در ميان برخي مذهبيها‪،‬‬ ‫احساس پرستش‪ ،‬گاه‪ ،‬حالت عشقي صوفيانه ميگيرد و «خودآگاهي عارفانه»‪ -‬که ويژه‬ ‫مذهب است و عامل تحکيم اصالت و تبلور فطرت و اخالص وجودی و تقوای روحي‬ ‫انسان‪ -‬به حالت «بيخودی مستانه»‪ -‬که در صوفيانِ مجذوبِ سر از پا نشناس‬ ‫شطحياتگویِ طاماتبافِ غرقه در جذبه و خلسه و مي و منگ‪ -9‬تبديل ميشود و در‬ ‫اين حالت‪ ،‬بيمار خود را «خدا» حس ميکند و همچون حالج‪ ،‬بانگ «اناالحق»‪ -‬من‬ ‫خدايم‪ -‬بر ميدارد و به راستي مييابد که «در جامه خويش‪ ،‬جز خدا‪ ،‬هيچ نيست»‪ .6‬و‬ ‫اين حالت را در تصوف‪« ،‬وحدت وجود» مينامند‪ ،‬يعني که هرچه ميبيني هيچ است‪،‬‬ ‫پوچ است‪ ،‬هرچه هست خدا است‪« ،‬من» نيز خدا است‪...‬‬ ‫در مذهب طالپرستي نيز‪ ،‬بندگان مؤمن شيطان زرد‪ ،‬هر صبح و شام رو به قبله وی‬ ‫نماز ميبرند و در پای اين «بت عزّیِ زر» پيشاني سجود بر خاک عبوديت ميسايند و با‬ ‫«سعي» ديوانهوار و «طواف» عاشقانه‪ ،‬حج خانه طال ميکنند و در آخرين منزل‪ ،‬در منای‬

‫‪ . 9‬و اين اصطالحات روشن ترين نشانه های اين بيماری روحي‪ ،‬و بهترين داليلي که بيگانگي اين مشرب را با مذهب‬ ‫گواهي مي دهد‪.‬‬ ‫‪ . 6‬ليس في جيبي اال اهلل (حالج)‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪361‬‬

‫ما و اقبال‬

‫شيدايي و شهادت‪ ،‬پس از رمي «آزادی» و «برابری» و «آگاهي»‪ -‬که سه جلوه انساني‬ ‫خدايند ‪«-‬خويشتن انساني خويش» را‪ ،‬به نشانه اخالص و ايثار مطلق و نيل به مرحله‬ ‫نهايي «فنا» در طال و «بقا» در طال‪ ،‬ذبح ميکنند و اسماعيلها را‪ ،‬در راه تقرب به طال‪،‬‬ ‫قرباني‪ ،‬و در پايان‪ ،‬سر را به نشان سرسپردگي به سلطنت و ربوبيت و الوهيت طال‬ ‫ميتراشند‪.‬‬ ‫اينان مؤمنان عادی و بندگان سالم اين مذهباند‪ .‬اما‪ ،‬در اين مذهب نيز‪ ،‬گاه‪،‬‬ ‫پرستش به عشق بدل ميشود و کار به «وحدت وجود» ميکشد و «تصوف طال» نيز‬ ‫صوفيان مست خويش را دارد که غرق جذبه و خلسه و رياضت و عشق و ورد و ذکر و‬ ‫تسبيح طاليند و طال موال و مرشد و قطب و بديل و پير و پيغمبرشان است و‬ ‫گاوصندوق‪ ،‬لوح محفوظشان و چتکه ترازوی عدلشان و ترازنامه‪ ،‬نامه عملشان و سود و‬ ‫زيان بهشت و دوزخشان و به واقع‪ ،‬ميبينند و مييابند که طال واجبالوجود است‪ ،‬حق‬ ‫و حقيقت است‪ ،‬مالک زشتي و زيبايي‪ ،‬خير و شر نقص و کمال‪ ،‬پستي و شرف‪ ،‬ننگ‬ ‫و نام‪ ،‬حق و باطل‪ ،‬رشد و غي‪ ،‬فاجعه و فالح است‪ ،‬ميزان االعمال است‪ ،‬امام و ولي و‬ ‫مقتدا و مرجع است‪ ،‬بازگشت همه به سوی او است‪ ،‬قسيم جنت و نار است‪ ،‬مرگ و‬ ‫حيات به دست او است‪ ،‬قضا و قدر در چنگ او است‪ ،‬سعادت و شقاوت به امر او‬ ‫است‪ ،‬جهان را او ميگرداند‪ ،‬خالق و رازق و صانع و حکيم و عزيز و قدير و قوی و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪369‬‬

‫ما و اقبال‬

‫غني طال است‪ ،‬هرچه جز طال‪ ،‬هيچ و پوچ است‪ ،‬در جان و جهان جز طال هيچ نيست‪،‬‬ ‫«من» نيز طاليم‪ ،‬خدا نيز طال است‪.‬‬ ‫«وحدت وجود» طاليي! اين است که حالجهای تصوف طال‪ ،‬به راستي خود را طال‬ ‫حس ميکنند‪ ،‬طال را خود مييابند‪ ،‬احساس ميکنند که در جامهشان‪ ،‬جز طال‪ ،‬کسي‬ ‫نيست‪ .‬اين است که واقعاً‪ ،‬نژاد و تبار و سرشت خويش را واال‪ ،‬علي‪ ،‬آقا‪ ،‬نجيب‪،‬‬ ‫شريف‪ ،‬عزيز‪ ،‬کريم‪ ...‬ميشمارند‪ .‬آدميزاد را از خاک آفريدهاند‪« ،‬طينت»ش از «طين»‪-‬‬ ‫گل‪ -‬است و اينان از «طال» مگر خود‪ ،‬آشکارا‪ ،‬نميگويد‪« :‬گوهر»؟ اين همه کبريايي و‬ ‫غرور از اينجا است‪ .‬اين است که هرگز ارزش توده را‪ ،‬فضيلت مردم را اقرار نميکنند‪،‬‬ ‫هيچگاه سر تسليم در برابر فرزندان آدم فرود نميآورند‪ ،‬چه‪ ،‬اينان جوهر خلقتشان از‬ ‫خاک است و آنان گوهر واالی تبارشان از طال‪ ،‬و «طال»‪ ،‬چگونه ميتواند پيشاني‬ ‫سجود بر «خاک» نهد؟‬ ‫شگفتا! اين عاشقان مجذوب و بيخودان مست «شيطان زرد»‪ ،‬به راستي که خلق و‬ ‫خوی معبود خويش را گرفتهاند‪ .‬مگر نه به «وحدت وجود» رسيدهاند و شيطان زرد در‬ ‫درونشان حلول کرده است؟ اين خود شيطان است که از حلقوم بندگان خويش سخن‬ ‫ميگويد‪ .‬مگر نه شيطان که از سر کبر و خودپسندی‪ ،‬سر از سجده آدم باز زد‪ ،‬به‬ ‫واالگهری خويش استناد کرد و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪366‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«قال‪ :‬انا خير منه‪ ،‬خلقتني من نار و خلقته من طين»‬ ‫«قال‪ :‬أ أسجد لمن خلقت طينا»؟‬

‫‪9‬‬

‫‪6‬‬

‫«سوسياليستهای اخالقي» که از بورژوازی به عنوان آفتي مسخکننده آدمي سخن‬ ‫ميگفتند‪ ،‬آن را نوعي «جنون پول» تلقي ميکردند‪ .‬بيماری رواني و آفت عقليای که‬ ‫به عقيده عوام‪ ،‬ديو يا جن (ديوانه‪ -‬مجنون) در وجود بيمار وارد ميشود و او را با خود‬ ‫بيگانه ميکند و اليناسيون ‪ Alienation‬اين است و در بورژوازی‪ ،‬ديو دينار و شيطان‬ ‫شاهي و جن جني و غول پول و خناس اسکناس‪ ...‬فرزندان ابليس زرد در جان و جوهر‬ ‫و دل و مغز فرزندان آدم حلول ميکند و او را با خود بيگانه ميکند‪ ،‬از خود به در‬ ‫ميبرد و بي«خود» ميکند و فطرت خدايي انسان‪ ،‬فطرت طاليي شيطان ميگردد و‬ ‫بدينگونه‪ ،‬ابليس‪ ،‬آنچنان که در آغاز خلقت آدم‪ ،‬تهديد کرده بود‪ ،‬از فرزندان وی‬ ‫انتقام ميکشد‪ .‬و خود‪ ،‬راهش را نيز پيشبيني کرده بود‪« ،‬فريب بنيآدم از طريق بر‬ ‫افروختن آتش عشق افزونطلبي‪ ،‬حرص مال‪ ،‬غرق دنيا و‪« »...‬غفلت»!‬

‫‪ . 9‬دو جا تکرار شده است‪ :‬اعراف – ‪ . 96‬ص‪32 -‬‬ ‫‪ . 6‬اسرائ – ‪( : 29‬گفت ‪... :‬آيا من به خاک کسي افتم که از گل ساخته ای) ؟‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪363‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و مگر نه اين همه‪ ،‬اوصاف و آثار «طال» است؟ يعني جامعهشناسي و روانشناسي‬ ‫ويژه بورژوازی‪ ،‬اخالق و رفتار و زندگي و روح و بينش طبقه بورژوا! و از اين‬ ‫شگفتتر‪ ،‬تعبير «خدا» است‪ -‬اين دشمنترين دشمن سازشناپذير و کينجوی «طال»‪-‬‬ ‫آنجاها که از خصلت اين آدمکهای قاروني و «همزه لمزههای سکهشمار و‬ ‫افزونطلب و سودخوار» سخن ميگويد و چه شباهتي در تعبير و حتي انتخاب کلمه‪ ،‬با‬ ‫روانشناسي انساني‪ ،‬جامعهشناسي مردمي و ايدئولوژیهای ضدبورژوايي انقالبي!‬ ‫«الذين يأکلون الربوا‪ ،‬ال يقومون اال کما يقوم الذی يتخبطه الشيطان من المس»‬ ‫(بقره‪)634 /‬‬ ‫«آنها که سود ميخورند‪ ،‬بياستثناء همچون کسي رفتار ميکنند که شيطان خود را‬ ‫بر او زند و منگش کند‪» .‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪364‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«يمحق اهلل الربوا‪ ...‬و اهلل ال يحب کل کفار اثيم* يا ايها الذين آمنوا اتقوا هلل و ذروا‬ ‫ما بقي من الربوا‪ ،‬ان کنتم مؤمنين* فأن لمتفعلوا‪ ،‬فأذنوا بحرب من اهلل و رسوله»‪( 9‬بقره‪/‬‬ ‫‪)635‬‬ ‫«نابود کند خدا سود سرمايه را‪ ...‬و خدا هيچ حقکش سيهکار را دوست نميدارد‪.‬‬ ‫ای کساني که باور داريد‪ ،‬خدای را پروا گيريد و خويشتن بداريد و آنچه را از سود‬ ‫سرمايه باقي مانده است رها کنيد‪ ،‬اگر دين باوريد‪ .‬پس‪ ،‬اگر نکرديد‪ :‬با خدا و‬ ‫پيامآورش‪ ،‬آشکارا‪ ،‬اعالن جنگ دهيد»!‬

‫‪6‬‬

‫‪ . 9‬و ‪ ...‬جای تامل بسيار است که اين آيات (تا شماره ‪ )621‬آخرين آياتي است که نازل شده و پس از آن وحي لب‬ ‫فرو مي بندد و رسالت پايان مي گيرد و زندگي پيامبر‪ ،‬بيش از چند روز (بيست و يک و به قولي يک هفته) ديگر نمي پايد‪.‬‬ ‫نبوت در تاريخ ‪ ،‬با رسالت محمد ختم شد و رسالت محمد با نفي سودخواری و اعالم جنگ خدا با سودخواران!‬ ‫‪ . 6‬ربوا‪ ،‬هم ريشه با تربيت سرمايه ای که در کثافت بازار و لجن جامعه ای که پول بر آن حکم مي راند‪ ،‬خود به خود‬ ‫جرب و چاق مي شود‪ ،‬آبستن مي شود و بچه مي کند و سرمايه دار‪ ،‬بي آنکه کار کند آنچه را اينچنين بر آن مي رويد مي‬ ‫خورد‪،‬بچه را صاحب مي شود‪ ،‬نه دسترنج کار‪ ،‬نتيجه توليد يا حقه الزحمه تجارت و توزيع (بيع)‪ ،‬که نفع پول‪ ،‬سود سرمايه‪،‬‬ ‫سود اضافي ای که سرمايه دار پس از وضع تمامي هزينه های توليد‪ ،‬به عنوان سهم ويژه سرمايه اش‪ ،‬روی قيمت کاال مي‬ ‫کشد و باالخره ربع پولي که قرض مي دهند‪.‬به هرحال آنچه بر پول مي رويد و سرمايه را زياد مي کند‪ .‬بهره ای که نه در‬ ‫قبال کار بلکه به جادوی پول و معجزه خارق العاده و کرامات غيبي سرمايه نصيب مي شود‪.‬نفرت از اين بهره کشي سرمايه‬ ‫داری در احساس اسالم چنان است که احاديث‪ ،‬در دشنام به آن‪ ،‬رعايت ادب کالم را هم نمي کند! کمترين صورتش برابر‬ ‫زشتي زشتي و گناه هفتاد بار زنا با مادر خود در کعبه است‪ )95(.‬و قرآن سودخوار و بهره کش رنج کار ديگران به وسيله‬ ‫سرمايه را شيطان زده ای که اعالن جنگ با خدا و رسول داده مي خواند و با اين همه فقه و فقهای ما اين همه هياهوی اسالم‬ ‫و خشم و خروش قرآن و دشنام سنت را به مسخرگي گرفته و با کلک های رسوا و مضحکي که به شوخي های رکيکي مي‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪365‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اين همه خشم و نفرت و اعالن جنگ با خدا‪ ...‬در نظام قبايلي بدوی و در مرحله‬ ‫اقتصاد دامداری که سرمايهدارش چند شتردار قريشاند و استثمارگرش چند نفری که‬ ‫مشهورترينش‪ -‬که پيامبر در آخرين پيامش‪-‬حجهالوداع‪ -‬از او به اسم نام ميبرد و در‬ ‫برابر صدهزار زائر در عرفات‪ ،‬رسوايش ميکند‪ ،‬عباسبن عبدالمطلب‪ ،‬عموی بزرگ‬ ‫وی است! (‪)92‬‬ ‫امروز که عباس نزولخوار و ابوسفيان شتردار و اميهبن خلف بردهدار و عبد ياليل‬ ‫باغدار و ابولهب کاسبکار که به مثابه چند دکاندار ده و گلهدار بيابان و پولدار قبيلهاند‪،‬‬ ‫به خانوادههای راکفلر و فورد و مورگان و کمپانيهايي چون جنرال موتور و جنرال‬ ‫وستينگهاوس و کروپ و مانهاتايم و استاندارد اويل و آرامکو و کرايسلر و اکسان و‬ ‫ناسيونال‪ ...‬تبديل شدهاند که گاه‪ ،‬سرمايه برخي از آنها از بودجه کشور آباد و پيشرفته و‬ ‫متمدني چون فرانسه بيشتر است و هيوالهايي افسانهای شدهاند که خون ميليونها کارگر‬

‫ماند لوث شده است‪ .‬اوال ربوا را منحصر به ربح ساده معمول در بازار خرده بورژوازی و بورژوازی قديم کرده اند‪ ،‬ثانيا همين‬ ‫را هم فقط در صورت مبادله نقدين يعني سکه طال يا نقره (به سبک عهد بوق) ربا مي شمارند و برخي اسکناس را اساسا پول‬ ‫نمي شناسند وبنابراين ربای اسکناس يا سفته و چک و حواله و اوراق بهادار‪ ...‬ربا نيست! و در آخر اگر ربادهنده مبلغ پولي‬ ‫که مي رهد يک سير نمک (البد برای اينکه خدا نمک گير شود) يا يک مثقال نبات (که تغيير ذائقه بدهد) يا يک حبه قند‬ ‫(شيريني که او رضايت دهد) و يا يک دستمال (تملق؟!) ضميمه کند‪ ،‬جنگ با خدا و زنای با مادر و زبانه های دوزخ‪ ...‬همه‬ ‫مي خوابد و خدا متوجه نمي شود که اين همان ربا است و خيال مي کند بيع است‪ ،‬يا صلح يا رهن‪ ...‬آخر خدای فقها و‬ ‫بازاری ها خيلي ساده است و به راحتي سرش کاله شرعي مي رود‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪362‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و ميلياردها مصرفکننده را در سراسر عالم ميمکند و همچون اشباح جادو‪ ،‬در هر‬ ‫چشم به هم زدن گندهتر ميشوند و هولناکتر‪ ،‬و همه جا آتش جنگ بر ميافروزند و‬ ‫بيپناهان و کودکان و قبايل آواره و ملتهای ضعيف و جوانان برومند را برای گرم‬ ‫داشتن بازار تجارت مرگ‪ ،‬قتلعام ميکنند و ريشههای ايمان را ميخشکانند و بنياد‬ ‫ملتها را بر ميکنند و ارزشهای اخالقي را پايمال ميسازند و شيرازه وحدتها را‬ ‫ميگسلند و پيوند نسلها را با تاريخ خويش ميبرند و نقش وجودی فرهنگها و‬ ‫مذهبها و مدنيتهای ريشهدار و گرانبهای بشری را محو مينمايند و حرم مقدسات و‬ ‫حريم نواميس و حرمت فضائل و گنجينه معنويتهای غريزی را که ميراث جبرانناپذير‬ ‫نسلها و عصرهای گذشته و دستاورد عمر دراز بشريت بر روی زمين است‪ ،‬به لجن‬ ‫ميکشند و به غارت ميبرند و همه ملتها را قالبريزی ميکنند و زندگيها را‬ ‫مصرفي و آدمها را پوک‪ ،‬پوچ‪ ،‬بينور‪ ،‬بيايمان‪ ،‬بيآرمان‪ ،‬پست‪ ،‬ضعيف‪ ،‬برهنه از هر‬ ‫پيرايه ارزشي‪ ،‬خالي از هر محتوای حقيقتي‪ ،‬معنايي‪ ،‬دردی‪ ،‬ايدهآلي‪ ،‬رسالتي‪ ،‬عشقي‪،‬‬ ‫اصالتي‪ ،‬و عاری از هر نشان انسانيتي‪ .‬آدمها‪ ،‬همه‪ ،‬آدمکهای خيمهشب بازی‪،‬‬ ‫صورتکهای سرد و بيروح‪ ،‬مانکنهای گچي که فلسفه وجودی و نقش زندگي و‬ ‫معنای اصليشان در جامههای نوبهنوی است که بر قامتشان ميبرند و بر پيکرشان‬ ‫ميپوشانند‪ ...‬و همه چيزشان‪ :‬حرفها و عشقها و دردها و نيازها و رابطهها و رفتارها و‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪363‬‬

‫ما و اقبال‬

‫خياالت و عقايد و ذائقههاشان همه ديکته شده‪ ،‬وارداتي‪ ،‬مثل هم‪ ،‬به اقتضای مد روز‪،‬‬ ‫استاندارد شده‪.‬‬ ‫آرمانهای بلندشان‪ :‬اضافهکار‪ ،‬اتومبيل‪ ،‬آپارتمان‬ ‫دردها و درگيریهاشان‪ :‬وام‪ ،‬ترافيک‪ ،‬قسط‪ ،‬پالتو پوست‪ ،‬تالش برای توفيق در نيل‬ ‫به آخرين مرز مجاز در عروج دامن‪ ،‬ابراز وجود از پايين‪ ،‬تجلي شرف انساني و کرامت‬ ‫ذاتي و تعالي فرهنگ و تکامل مدنيت و ميزان ترقي و تجدد و روشني فکر در اسافل‬ ‫اعضا و مظاهر روح و فطرت‪ ،‬مخارج بول و غايط‪ ،‬ميز‪ ،‬موجودی بانک‪ ،‬لبخند يا اخم‬ ‫آقای رئيس‪ ،‬تقلب‪ ،‬تملق‪ ،‬تقرب ‪.‬‬ ‫افکار و عقايدشان‪ :‬آنچه دستگاههای «ارتباط جمعي» يا «رسانههای گروهي» برای‬ ‫مصرف جامعه ميسازند و به همه ميرسانند‪.‬‬ ‫ادبيات و هنرشان‪ :‬اين را ميتوانيد از حشيش و الکل و الاسدی و ماریجوانا و‬ ‫هروئين و کوکائين بپرسيد يا رمانهای پليسي‪ ،‬هذيانهای ارواح بيمار و عقلهای‬ ‫معيوب‪ ،‬ايسمهای مريض‪ ،‬واريتههای جالب‪ ،‬سريالهای حساب شده‪ ،‬فيلمهای خشونت‬ ‫و سکس‪ ،‬شبهای شعر‪ ،‬مجامع رسمي فرهنگ و هنری تلويزيون رنگي‪ ،‬پوسترهای‬ ‫تبليغاتي‪ ،‬فلسفهها و ايدئولوژیها و گرايشهای سياسي و مکاتب اعتقادی و موجهای‬ ‫ادبي و فکریای که مثل مد دامن و سبک توالت و انواع کرست عوض ميشوند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪362‬‬

‫ما و اقبال‬

‫آموزشهای اخالقي و روابط خانوادگي‪:‬‬ ‫سريال «روزهای زندگي» خانواده آقای دکتر هورتون که عبارت است از خانواده‬ ‫متمدن و روشنفکر و تحصيلکردهای که موضوع اصلي داستان آن «صله رحم»‬ ‫امريکايي‪ 9‬است‪ ،‬در نقش آقای بيل که هي زن اخویهايش را‪ ،‬به نوبت‪ ،‬آبستن ميکند‬ ‫و آقای دکتر که پدر دانشمند خانواده است آن را رفع و رجوع مينمايد تا نوبت به زن‬ ‫اخوی ديگرش برسد! و اين سريالي بود که چند سال ادامه داشت و در تمام ممالک‬ ‫واقع در «دنيای آزاد»‪ ،‬به عنوان برنامه آموزشي پخش شد و صله رحم را در خانواده‬ ‫عصمت و طهارت و اهلبيت عترت دکتر هورتون که نمونه کامل و سرمشق جامع يک‬ ‫خاندان تحصيلکرده در فرهنگ و علم و آزادی و تمدن بورژوازی پيشرفته و مذهب‬ ‫ماترياليسم علمي جديد است‪ ،‬آموزش ميداد‪.‬‬ ‫و باالخره‪ ،‬زن و عشق؟ اين که حل شده است‪ ،‬مؤسسه معتبر و مشهور و رسمي‬ ‫«باغهای رنگين کمان» در شمال محله «مانهاتان» در امريکا نمونه رايجش‪ .‬برای مردم‬ ‫محروم و به عنوان حل مشکل‪ .‬طبقات زحمتکشي که بضاعت خريدن آپارتمان‬ ‫خصوصي‪ ،‬اجاره اطاقهای مخصوص هتل‪ ،‬ورود به پارتيهای مجلل خانوادههای‬

‫‪ . 9‬در جاهليت هم مرسوم بود و نام آن نکاح عوض بود‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪361‬‬

‫ما و اقبال‬

‫محترم‪ ،‬کلبههای کليد پارتي‪ -‬که زنان يکديگر را با قرعهکشي کليد اطاقهاشان برد و‬ ‫باخت ميکنند و با هم عوض مينمايند‪ -‬و يا امکان استفاده از جزاير تفريحي لختيها و‬ ‫شرکت در شبنشينيهای هزار و يک شبي جديد را ندارند‪ ،‬ميتوانند به اينجا مراجعه‬ ‫کنند و با پرداخت مبلغ يک دالر‪ ،‬در يک تاالر بزرگ از ميان صدها دختر رنگارنگ‬ ‫زيبايي که آماده و منتظر ايستادهاند يکي را انتخاب کنند و دختر زيبا و آراسته‪ ،‬بليت‬ ‫مشتری را ميگيرد و در ازای آن‪ ،‬با وی‪ ،‬همراه موزيک بسيار مدرني که فضا را‬ ‫ميکوبد‪ ،‬ميرقصد و در همين حال‪ ،‬او را در رسيدن به حالت انزال‪ ،‬کمک ميکند‪ .‬در‬ ‫زبان زن آزاد در اين تمدن ?‪ Shall I help you‬يعني اين!‬ ‫ميبيني که در يک جامعه پيشرفته‪ ،‬همه مسائل به سادگي حل شده است‪ ،‬پول و‬ ‫مختصری منطق علمي مشکلگشای همه است‪ .‬سرمايهداری‪ ،‬حتي از مشکالت‬ ‫تودههای زحمتکش و طبقات کمبضاعت نيز غافل نيست‪ .‬اومانيسم وی سايه لطفش را‬ ‫بر سر همه انسانها گسترده است‪ .‬در اين دنيای سرسامآور که همه چيز رو به گراني‬ ‫است‪ ،‬نرخ عشق را ببين که برای ملت چه ارزان کردهاند؟ با يک دالر‪ ،‬يک دفترچه‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪331‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ميخرند که شش بليت دارد و بر روی هر بليت نوشته «برای دو بار رقص تربيتي»! يعني‬ ‫هر دوازده بار عشق آميخته با هنر و تربيت‪ ،‬يک دالر‪.9‬‬ ‫فکرش را بکنيد‪ ،‬حتي به فکر جوانان عشايری ما هم هست که در سينه سوخته‬ ‫کويرها و دل سخت کوهستانهای آسيا و آفريقا زندگي ميکنند و از مواهب تمدن و‬ ‫سعادت زندگي در نيويورک و پاريس و استکهلم و لندن‪ ...‬محرومند‪ .‬نميبيني که با‬ ‫چه دست و دلبازی‪ ،‬مجالت رنگين و گرانقيمت پلي بوی را رايگان در ميانشان پخش‬ ‫ميکنند؟‬ ‫راستي هم پيامبر اسالم‪ -‬که در نظام قبايلي و توليد بدوی و اقتصاد ما قبل فئودالي‪،‬‬ ‫از فاجعه سرمايهداری‪ ،‬شيطانزدگي سود‪ ،‬اعالن جنگ بهرهکشان با خدا و عاقبت‬ ‫جهنمي «کنز» و حقکشي و بيمسئوليتي و تبهکاری «مالء»‪ ،‬سد راه خدا شدن و‬ ‫حقکشي کردن و آفت ايمان و اخالق و آگاهي هدايت و رستگاری و فالح خلق بودن‬ ‫«مترف» و بيماری پولشماری و سرکشي و خودفريبي زرپرست همزه لمزه و جنون‬

‫‪ . 9‬برخي شرقي ها و عقب مانده های سنتي و مذهبي که با تمدن بزرگ آمريکايي آشنا نيستند‪ ،‬خيال مي کنند اين جور‬ ‫مؤسسات هم از نوع اماکن فساد يا روسپي خانه هاست ؟ چه اشتباهي‪ .‬اين يک مؤسسه آموزشي و تربيتي است و اين دختران‬ ‫زيبايي که شش قرآن مي گيرند و يک دوره رقص همراه با کمک به مرد برای استمنائ انجام مي دهند‪ ،‬معلم رقصند و کار‬ ‫آموزشي و هنری و تربيتي مي کنند‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪339‬‬

‫ما و اقبال‬

‫هاری سگدوهای افزونطلب فرياد بر ميآورد و بيم ميدهد و امتش را به مبارزه با‬ ‫فجايع دنياپرستي و زرطلبي و سودخواری ميخواند‪ -‬اگر امروز‪ ،‬به جای بازار عکاظ و‬ ‫باغدار طائف و شتردار قريش و نزولخواری عباسبن عبدالمطلب‪ ،‬والاستريت را‬ ‫ميديد‪ ،‬و تراستهای جهانخوار و کارتلهای نفتي و بانکداران سوئيس و کمپانيهای‬ ‫هولناک و مرموز چندمليتي و نقش ويرانگر بورژوازی دالل (کمپرادور) و بازیهای‬ ‫جادويي و چشمبندیهای بازاری و سهم و سفته و وام و اعتبار و جواز و حواله و ارز و‬ ‫احتکار و بورس بازی و مصرفهای تفنني و نقل و انتقالهای غيبي و ثروتهای‬ ‫افسانهای و سرمايههای افسونگر را‪ -‬از اين دست به آن دست‪ ،‬از اين مرز به آن مرز و‬ ‫از اين بانک به آن بانک و از اين قطب به آن قطب‪ -‬در عصر خويش مييافت چه‬ ‫ميگفت و چه ميکرد؟‬ ‫و اگر‪ -‬وای!‪ -‬تمامي اين فاجعهها را در بازار مسلمين و در زندگي مؤمنين خويش‬ ‫و در رابطه با روحانيت رسمي مذهب خويش ميديد‪ ،‬گمان نميکنم که عکسالعملي‬ ‫ماليمتر از آنچه با يهود بنيقريظه کرد‪ ،‬نشان ميداد‪.‬‬ ‫در برابر چنين نظامي و چنين باليي که حق انسان را ميخورد و اکنون دارد حقيقت‬ ‫انسان را ميکشد و مسخ ميکند و تمامي ارزشهای انساني را به لجن ميکشد و‬ ‫عاليترين احساسها و قداستهای روح آدمي را با پول به خريد و فروش ميگذارد و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪336‬‬

‫ما و اقبال‬

‫جز حرص افزونطلبي و رقابتهای ددمنشانه‪ ،‬به هيچ يک از استعدادهای معنوی و ابعاد‬ ‫وجودی انسان و مايههای قدسي و عناصر خدايي زندگي انساني مجال نمو و رشدی‬ ‫نميدهد‪ ،‬سوسياليسم قد بر افراشت‪.‬‬ ‫مذهب که در انحصار دستگاه کهنه و رسمي کليسا بود‪ ،‬کليسايي که خود‬ ‫بزرگترين سرمايهدار غرب به شمار ميرفت و در طول قرون وسطي زيربنای فکری و‬ ‫فرهنگي فئوداليسم بود و اکنون‪ ،‬همان نقش را برای طبقه جديدی که جانشين آن شده‬ ‫است‪ ،‬يعني بورژوازی و کاپيتاليسم بازی ميکند‪ ،‬با تمام نيروی خويش‪ -‬که نامش‬ ‫مذهب بود‪ -‬به مقابله با سوسياليسم برخاست و با سالح خدا‪ ،‬ايمان‪ ،‬غيب و معنويت و‬ ‫اخالق‪ ...‬يعني تمامي زرادخانه‪ ،‬مذهب‪ ،‬به سرکوبي آن پرداخت و نقش فدايي و‬ ‫نگهبان و مرزدار سرمايهداری را در برابر هجوم سوسياليسم به عهده گرفت‪.‬‬ ‫طبيعتاً‪ ،‬سوسياليسم‪ ،‬به عنوان عکسالعمل طبيعي‪ ،‬در قبال مذهبي که پناهگاه‬ ‫کاپيتاليسم شده بود‪ ،‬به ماترياليسم پناهنده شد و با آن‪ ،‬عقد اخوت‪ ،‬چه ميگويم؟‪ -‬عقد‬ ‫ازدواج بست‪ ،‬ازدواج ناميموني که به همان اندازه بدعاقبت و ناجور بود که عقد مذهب‬ ‫و سرمايهداری‪ ،‬پيوندهای عوضي را نگاه کن! معنويت مادی شد و ماديت معنوی!‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪333‬‬

‫ما و اقبال‬

‫«خدا» دنيا پرست شد و سکهباز و گنجاندوز و توجيهکننده تبعيض و حامي دشمنان‬ ‫خلقش و رضايت داد که پرستندگانش همه بندگان پول شوند و رعايای قارون و‬ ‫قربانيان شيطان زرد‪.‬‬ ‫و «خاک»‪ ،‬ناگهان آخرتپرست شد و ستايشگر حق و عدل و برابری و هوا و‬ ‫هوسهای فردی و دعوتکننده انسان به رستگاری از بند زندگي مادی و بيماری‬ ‫حرص و موعظه خلق به دور ريختن خصلت خودپرستي و خوی سودجويي و پرورش‬ ‫روح جمعي و روحيه برادری و برابری و مسئوليت اعتقادی و پارسايي اخالقي و‬ ‫مالکيت خدايي و توصيه حق و صبر و تقوا و ايثار و اعراض از دنيا و خدمت به خلق و‬ ‫جهاد با نفس و نفي کنز و رسالت مؤسساتي در ساحران را باطل کردن و فرعون را‬ ‫غرق کردن و قارون را در شکم زمين دفن کردن!‪...‬‬ ‫همه چيز جابجا شد‪ .‬مذهب اهل دنيا شد و ماترياليسم اهل معني‪ ،‬و اين طبيعي بود‪.‬‬ ‫چه‪ ،‬وقتي کليسا‪ ،‬مذهب را به خدمت دنياداران گماشت تا از نظام سرمايهداری و‬ ‫بهرهکشي و پولپرستي و افزونطلبي و سودخواری حمايت کند‪ ،‬در حقيقت‪ ،‬عصای‬ ‫موسي که افعي شده بود‪ ،‬به جای آنکه بر فرعون حمله ببرد‪ ،‬ماری شد و بر سر گنج‬ ‫قارون نشست و پاپ ميراث ابراهيم را به وارثان نمرود و ميراث عيسي را به خلفای‬ ‫امپرياليسم روم و ميراث محمد را به جانشينان قريش و ميراث علي را به بازماندگان‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪334‬‬

‫ما و اقبال‬

‫دارالخالفه دمشق و بغداد فروخت‪ .‬ماترياليسم هوشيار نيز توانست به راحتي تمامي‬ ‫ارزشها و آرمانها و دستاوردهای آنان را که چنين بيصاحب مانده بود‪ ،‬تصاحب کند‬ ‫و خود‪ ،‬زمام قافلهای را به دست گيرد که در طول راه دراز تاريخ‪ ،‬قافله سارانش‬ ‫پيامبران بودند و زمامش در دست مذهب بود و از دورترين نقطههايي که به چشم!‬ ‫ميآيد‪ ،‬همواره با آهنگ خداپرستي و شور عشق راه ميسپرد‪ ،‬قافلهای که از طلوع‬ ‫انسان‪ ،‬همه عصرها را بر خط سرخ شهادت گذشته است و همه نسلها‪ ،‬پيشاپيش آن‪،‬‬ ‫پرچم توحيد را به وراثت از هر بعثتي به بعثتي‪ ،‬دست به دست کرده و تا روزگار ما‬ ‫پيش آورده است‪.‬‬ ‫رشد سرمايهداری صنعتي‪ ،‬که ناگزير با جذب دهقانان‪ ،‬آفتابنشينان و تودههای‬ ‫شهری‪ ،‬سپاهي فشرده و رو به افزايش از کارگران صنعتي را تشکيل داد‪ ،‬سپاهي با‬ ‫نفرات به زنجير کشيده‪ ،‬تابع مطلق نظم خشک ماشيني‪ ،‬فاقد اختيار‪ ،‬ابزار کار و‬ ‫شخصيت مستقل که همچون مهرههای تراشيده در دستگاه توليد نصب ميشوند و به‬ ‫خاطر جبران استهالک و حفظ قدرت کار و تجديد نيروی مصرف شده روزانهشان‪،‬‬ ‫مبلغي به عنوان مزد يا کمکهای بهداشتي و غذايي از طرف سرمايهدار خرجشان‬ ‫ميشود‪ ،‬جبراً‪ ،‬تشکل طبقاتي‪ ،‬تشخص سيمای طبقاتي‪ ،‬با زبان و فرهنگ و زندگي و‬ ‫کار و روابط جمعي ويژه خويش‪ ،‬تشديد استثمار به وسيله ماشين و پيشرفت شيوههای‬ ‫اداری و سيستمهای کار جمعي و در نتيجه‪ ،‬تحريک خودآگاهي و تقابل و تضاد‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪335‬‬

‫ما و اقبال‬

‫طبقاتي و نيز تمرکز روزافزون سرمايهها در يک قطب و تجمع نيروهای کار در قطب‬ ‫ديگر همراه با تقليل کمي طبقه سرمايهدار و تکثير کيفي متشکل و فشرده طبقه کارگر‬ ‫را به دنبال داشت و طبيعتاً انديشه و گرايش به نجات از اين جبر ناهنجار ضدمردمي را‬ ‫در جامعه تقويت ميکرد و طبقه کارگر به انگيزه دردمندی و حقطلبي و روشنفکران‪،‬‬ ‫به انگيزه همدردی و حقپرستي‪ ،‬نهضتهای ضدسرمايهداری و ضدماشينيسم را آغاز‬ ‫کردند و سوسياليسم‪ ،‬به عنوان راه حل اين گره کور و راه نجات از اين جبر ماشين و‬ ‫حاکميت پول و بيماری سودپرستي و افزونطلبي و هزارها مفسده اخالقي و اجتماعي و‬ ‫انساني ناشي از آن‪ ،‬مطرح شد‪.‬‬

‫‪9‬‬

‫جنگ ميان اين دو قطب آغاز شد و فاشيسم از سويي و مذهب از سويي به ياری‬ ‫سرمايهداری آمدند و سوسياليسم‪ ،‬به عنوان عکسالعملي در قبال اين توطئه‪ ،‬با‬

‫‪ . 9‬و اين بر اساس بررسي های جامعه شتاسي و اقتصادی است و تجربيات علمي و نتايج آماری که ثابت مي کند هر چه‬ ‫در تغذيه و بهداشت علمي و نتايج آماری و تامين عواملي که به حفظ و تقويت نيروی کار اين سپاه توليدی کمک مي کند‬ ‫سرمايه گذاری بيشتر شود‪ ،‬راندمان کار و کميت و کيفيت توليد آنقدر باال مي رود که سود بيشتری را عايد سرمايه دار مي‬ ‫سازد و اين آگاهي است که به سر عقل آمدن سرمايه داری جديد نام گرفته و موجب تغيير رفتار سرمايه داری و پرولتاريا‬ ‫شده است‪ .‬چنانکه مارکس به عنوان اصلي ‪ ،‬اعالم مي کرد که سرمايه دار به سوی هر چه غني تر شدن و طبقه کاگر به سوی‬ ‫هر چه فقيرتر شدن پيش مي رود و امروز‪ ،‬برعکس‪ ،‬شاهد بهبود نسبي وضع کارگران در نظام سرمايه داری قرن بيستم‪-‬‬ ‫نسبت به قرن نوزدهم‪ -‬هستيم‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪332‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ماترياليسم و ديکتاتوری پرولتاريايي همداستان گشت‪ ،‬با اينکه جوهر و روح‬ ‫سوسياليسم با ايدهآليسم اخالقي و آزادی انساني خويشاوندی و سازگاری داشت‪.‬‬ ‫در نتيجه‪ ،‬ماترياليسم دقيقاً همان کاری را با سوسياليسم کرد که فئوداليسم با مذهب‬ ‫کرده بود! فئوداليسم خداپرستي را که تجلي عشق‪ ،‬پرستش‪ ،‬جستجوی کمال‪ ،‬معني و‬ ‫حقيقت نهايي جهان است و تکيهگاهش ارزشهای انساني‪ ،‬به ابتذال کشاند و در نتيجه‪،‬‬ ‫مذهب که رسالتش اخالص و تعالي وجودی و رهايي انسان از تمايالت پست غريزی و‬ ‫تعلقات اسيرکننده دنيايي بود‪ ،‬به خدمت دشمنان اصلياش در آمد و کارش توجيه‬ ‫موضع دنياخواران شد و تخدير مردم و با ماترياليسم روح عدالتخواهي و عشق به برابری‬ ‫که معنویترين و ضدمادیترين تجلي وجدان اخالقي آدمي است و رسالتش تحقق‬ ‫برادری انساني‪ ،‬آزاد کردن انسان از جبر مادیگری خشن و انسانکش اقتصاد‬ ‫سرمايهداری و سودپرستي و افزونطلبي‪ ،‬نظام بهرهکشي و مزدوری و شفای روحي‬ ‫انسان از بيماری پولزدگي و حرص نفعطلبي و زراندوزی و رقابت و فريب و‬ ‫سکهپرستي و خودباختگي و از خودبيگانگي اقتصادی و حاکميت مطلق سرمايه و‬ ‫توسعه تصنعي مصرفپرستي و تفنن و تجمل و خلق روزافزون نيازهای انحرافي و‬ ‫باالخره بنای نظامي بر پايه برادری و برابری و آزادی و اصالت ارزشهای انساني و‬ ‫تکامل معنوی و رهايي اقتصادی نوع انسان‪ ،‬بود‪ ،‬به خدمت دشمنان اصلياش يعني‬ ‫ديکتاتوری سياسي‪ ،‬اختناق فکری‪ ،‬قالبريزی متعصبانه اخالقي و اصالت اقتصاد‪-‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪333‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اکونوميسم‪ -‬که پستترين خصيصه بورژوازی است‪ ،‬در آمد و کارش هرچه قویتر‬ ‫شدن دولت و هرچه ناتوانتر شدن مردم و شعارش اصالت توليد‪ -‬اقتدار پليس‪ -‬استبداد‬ ‫دولت و پرستش رهبر! درست همان دشنامهايي که به بورژوازی‪ ،‬فاشيسم و مذهب‬ ‫ميداد!‬ ‫آری‪ ،‬ما در چنين دنيايي زندگي ميکنيم‪ .‬عناصر اصليای که آن را ميسازند و ما‪،‬‬ ‫خواه يا ناخواه‪ ،‬با آنها سر و کار داريم اينهايند‪:‬‬ ‫الف‪« :‬سرمايهداری»‬ ‫اما نه آنچنان که در گذشته معني ميداد‪ :‬پولي داشتن و از راههای قانوني يا‬ ‫غيرقانوني آن را به زمينداری‪ ،‬گلهداری‪ ،‬سوداگری‪ ،‬اجاره‪ ،‬شرکت‪ ،‬مضاربه‪ ،‬مزارعه‪،‬‬ ‫مساقات‪ ،‬احتکار‪ ،‬رباخواری‪ ،‬رقابت‪ ،‬سلفخواری و انواع و اقسام ديگر از طرق پول‬ ‫در آوردن و پولدار شدن‪ ،‬زدن و آن را در راه خوردن و رياستطلبي کردن و آبرو جا‬ ‫کردن و لذت بردن و خانه دنيا يا آخرت و يا هر دو را آباد ساختن و بخشش و نذر و‬ ‫وقف و ارث و صلح‪ ...‬صرف کردن‪ ،‬که امروز‪ ،‬هم از نظر کميت‪ ،‬هم کيفيت‪ ،‬هم‬ ‫طرق اکتساب‪ ،‬هم اشکال مصرف‪ ،‬هم اهداف توليد‪ ،‬هم فلسفه وجودی‪ ،‬هم نقش‬ ‫اجتماعي و انساني و باالخره‪ ،‬هم روانشناسي زاده آن و موضع آن در رابطه با انسان‬ ‫سرمايهدار و انسانهای قرباني سرمايه با گذشته متفاوت است و يکي از خيانتها و يا‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪332‬‬

‫ما و اقبال‬

‫خطاهای بزرگ اين است که برخي از فقها‪ ،‬حقوقدانها‪ ،‬جامعهشناسها‪ ،‬اقتصاددانها‪-‬‬ ‫چه آنها که خودآگاهانه علم و قلم و هنر و تحقيق و دين خويشش را به استخدام‬ ‫سرمايهداری و قدرتهای وابسته بدان در آوردهاند و چه آنها که از شدت هراس و‬ ‫عقده نفرت از مارکسيسم‪ ،‬به آغوش سرمايهداری ميگريزند‪ ،‬چه‪ ،‬جز اين دو در‪،‬‬ ‫پناهي نمييابند‪ 9-‬مالکيت فردی را‪ ،‬در نظامهای قديم‪ ،‬پيش از ماشين‪ ،‬از نظر مزايايي‬ ‫که در تأمين استقالل و آزادی انسانها و مصونيت مردم از تجاوز و دزدی و تعدی‬ ‫حکام و قلدران و چپاولگران و غاصبان داشته و نيز نقشي که در تحريک افراد به کار و‬ ‫تالش و ابتکار و در نتيجه‪ ،‬پيشرفت اقتصاد و صنعت و توليد و تجارت و احيای موات و‬ ‫استخراج معادن و کسب رفاه و رشد دانش و تجربه و تکامل تمدن و تحرک جامعه و‬ ‫تکامل انسان و تاريخ ايفا کرده است و نيز‪ ،‬از جهت روايات و احکام ديني و فقهيای‬ ‫که در حرمت مالکيت فردی و مشروعيت برخورداری از دسترنج و حرام بودن دزدی و‬

‫‪ . 9‬مثال رايج در استالل اين گروه که هميشه تکرار مي کنند اين است که‪ :‬شما اگر بخواهيد به جايي پناه بريد‪ ،‬روسيه و‬ ‫چين و آلباني را برای ماندن و زيستن و فکر کردن و کار کردن انتخاب مي کنيد با آمريکا و آلمان و انگليس را ؟ پاسخ‬ ‫مخاطب روشن است‪ ،‬چه‪ ،‬اگر روشنفکر ضد سرمايه داری يا حتي مارکسيست هم باشد‪ ،‬دموکراسي و آزادی و امنيت و‬ ‫اطمينان به حرمت انساني و حقوق فردی را به قيمت تحمل سرمايه داری ترجيح مي دهد و سوسياليسم را به بهای استبداد‬ ‫پليسي و اختناق فکری رژيمي که برايش اقتصاد بر انسان ترجيح دارد و با پول مي توان ايدئولوژی اش را ابتياع کرد نخواهد‬ ‫پذيرفت‪ ،‬ولي اين سؤال ويژه بردگان است‪ ،‬بردگان اند که آنچه برايشان مطرح است‪ ،‬مقايسه ميان ارباب ها است که‬ ‫کدامشان مهربان ترند و خوب تر ؟ يعني کمتر بد ؟‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪331‬‬

‫ما و اقبال‬

‫تعدی و غصب مال مردم وجود دارد و موازيني که در تعيين حدود و شروط کار‬ ‫اقتصادی‪ -‬در اقتصاد صيد و شکار و دامداری و کشاورزی و کاردستي و مبادله‬ ‫تجاری‪ -‬به وسيله مذهب‪ ،‬در اين دورههای تاريخي و نظامهای توليدی ارائه شده است‪،‬‬ ‫به گونهای طرح و تلقي مينمايند که انگار يک «حقيقت مطلق و ابدی و مقدس» است‬ ‫و چون در مذهب نيز مطرح شده است‪ ،‬جوهری قدسي و الهي دارد و اصلي است از‬ ‫نوع ايمان به توحيد و وحي و نبوت و فالح و تقوا و عبادت! (و در عمل و عکسالعمل‪،‬‬ ‫حساستر و خطيرتر و جدیتر از اين همه!)‪ ،‬و آنگاه با مغلطهای ماهرانه و سفسطهای‬ ‫هنرمندانه‪ ،‬از آن‪ ،‬مشروعيت ديني و مقبوليت عقلي و اجتماعي و انساني و اقتصادی‬ ‫سرمايهداری جديد را استدالل و استنتاج ميکنند و مثالً‪ ،‬از اصل «احيای موات»‪ -‬که‬ ‫هر که زمين مردهای را آباد کند‪ ،‬مالک آن ميشود‪ -‬اساسي برای توجيه مالکيت‬ ‫سرمايهداری ميسازند‪ ،‬در حاليکه اصل احيای موات‪ ،‬اصالت کار را در تحقق مالکيت‬ ‫گواهي ميدهد و سرمايهداری‪ ،‬تکامل کمي و کيفي «ربوا» يا «سود پول» خواری است‬ ‫و امروز‪ ،‬سرمايهدار‪ ،‬حتي مباشر در کار استثمار نيروی توليدکنندهها و دستمزد‬ ‫مصرفکنندهها نيز نيست‪ ،‬بلکه‪ ،‬عمرش را در سياست بازی و جنگ افروزی و‬ ‫قدرتتراشي و توطئهسازی و شبنشينيهای هزار و يک شبي و کاخهای نمرودی و‬ ‫باغهای شدادی و قمارهای سرسامآور و تفننهای جنسي و امور مخصوص «هنری» و‬ ‫بادهگساریها و عياشيها و سيهکاریهای ابليسي ميگذارند و در دنيايي ديگر‪ ،‬غرقه‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪341‬‬

‫ما و اقبال‬

‫در هوايي ديگر و زندگي ديگری به سر ميبرد و اگر هم در کار اقتصادی دستي و‬ ‫نقشي دارد‪ ،‬ساخت و پاختها و زد و بندها و تراست و کارتلسازیها و بده بستانهای‬ ‫پنهان و پيدا با قدرتها و دولتها و سرمايهگذاری در انتخابات دموکراتيک و‬ ‫کودتاهای سياسي و انقالبات اجتماعي! و جنگهای خيلي ملي و به دست آوردن‬ ‫امتيازها و فتح بازارها و محو ارزشها و ايمانها و فرهنگها و اصالتها و معنويتهای‬ ‫انساني ملتها و مذهبها و مدنيتهای اصيل و ريشهدار و تبديل انسانها به مهرههای‬ ‫قالبي و موجودهای قسطي و جانداران يکنواخت مصرفي است و همين کارهای خيلي‬ ‫توليدی و اقتصادی و ابتکاری را هم غالباً در همان شبنشينيها و پارتيها و کلوپهای‬ ‫اختصاصي از پيش ميبرد و محل کارش آغوش ملکههای زيبايي و بتهای جنسي و‬ ‫کانونهای زنا و قمار و شراب و ماریجوانا است و مبادالت اقتصادیاش با همان‬ ‫آهنگ و همان عفت و شرافت و در همان زمان‪ ،‬که زنان يکديگر را برای تنوع و‬ ‫تازگي بيشتر‪ ،‬با هم مبادله ميکنند!‬ ‫مشخصات کلي سرمايهداری جديد را بدينگونه ميتوان ياد کرد‪:‬‬ ‫‪ -9‬ميل به تمرکز‪ :‬به گونهای که ميبينيم مسير حرکت سرمايهداری به سوی هرچه‬ ‫بيشتر شدن «سرمايهها» و هرچه کمتر شماره «سرمايهداران» است‪( .‬چنانکه‪ ،‬همين نسل‬ ‫حاضر شاهد بوده است که در يک شهر متوسط‪ ،‬صدها مالک و تاجر پولدار سرشناس‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪349‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بود و اکنون‪ ،‬در تمامي مملکت‪ ،‬سرمايهداران معدودند و انگشتشمار‪ ،‬بزرگترين عامل‬ ‫چنين پديدهای‪ ،‬جانشين شدن «سرمايهداری صنعتي» است و عقبنشيني «سرمايهداری‬ ‫تجاری» و «اقتصاد بازاری»‪ .‬چه‪ ،‬توليد صنعتي به سرمايههای هنگفت نيازمند است و‬ ‫گذشته از آن‪ ،‬ماشين‪ ،‬در نظام سرمايهداری خصوصي و رقابتي‪ ،‬تابع جبر «پيشرفت»‬ ‫است‪ ،‬هم از نظر کميت و هم از نظر کيفيت توليد‪ .‬يک ماشين‪ ،‬اگر چند سال درجا‬ ‫بزند‪ ،‬محکوم به مرگ است زيرا در جنگ رقابتها نابود ميشود‪ ،‬زيرا برای آنکه بازار‬ ‫مصرفش را حفظ کند ناچار است جاذبه خريد را نسبت به کاالی توليدی خود نگاه‬ ‫دارد و اين جاذبه هميشه زاده دو عامل است‪ :‬يکي مرغوب بودن کاال (از نظر جنس‪،‬‬ ‫زيبايي و کاملتر بودن ساخت) و ديگری‪ ،‬ارزانتر بودن قيمت کاال‪ .‬چگونه ميتوان‬ ‫اين دو را با هم جمع کرد؟ تنها از طريق توسعه حجم توليد و افزايش مداوم سرعت‬ ‫توليد‪ .‬و اين هر دو به سرمايهگذاری هرچه بيشتر در توسعه کار و نيز ابتکار پياپي فني‬ ‫در تکميل ماشين و شيوههای اداری و نظم و مديريت کار [نياز] دارد‪.‬‬ ‫‪ -6‬پيچيدگي روزافزون فني و اداری توليد صنعتي‪ ،‬همراه با نياز تصاعدی به‬ ‫سرمايههای کالن در ايجاد يک دستگاه توليدی‪ ،‬تشکيل شرکتها را ايجاب ميکند و‬ ‫در نتيجه‪ ،‬شرکتها (کمپانيها) جانشين شخصيتها ميشوند و شخصيتهای اقتصادی‬ ‫به صورت «سهام مالي» در ميآيند‪ ،‬گذشته از آن‪ ،‬چون کار اقتصادی هرچه بيشتر با‬ ‫علم و تخصص فني و اداری و رشتههای گوناگون حسابداری‪ ،‬مهندسي‪ ،‬مديريت‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪346‬‬

‫ما و اقبال‬

‫جامعهشناسي‪ ،‬روانشناسي علم اقتصاد‪ ،‬حقوق و آگاهيهای سياسي و بينالمللي‬ ‫پيوستگي جبری مييابد‪ ،‬در نتيجه‪ ،‬سرمايهدار‪ ،‬هر روز‪ ،‬از مسير کارش و سرنوشت‬ ‫سرمايهاش پرتتر و با آن بيگانهتر ميگردد و در نتيجه‪ ،‬ميان او و سرمايه و دستگاه و‬ ‫افرادش‪ -‬يعني نيروی مالياش ابزار توليدش و نيروی انساني کارش و کااليي که توليد‬ ‫ميکند و باالخره‪ ،‬عرضه و فروش و مشتری و بازار‪ ،‬مصرف کااليش‪ -‬فاصله ميافتد و‬ ‫طبقه جديدی که از نظر کمي و کيفي و وضع و نقش اجتماعي‪ ،‬به سرعت روبه رشد‬ ‫است‪ ،‬اين فاصله را پر ميکند و ميان سرمايهدار و سرمايهاش واسطه ميشود و ميان‬ ‫سرمايهدار و کارگر حائل‪ .‬اين وضع‪ ،‬که رو به تشديد است‪ ،‬موجب پيدايش اين طبقه‬ ‫واسط و حائل شده است‪ ،‬طبقه مهندسان‪ ،‬متخصصان‪ ،‬حسابداران و اقتصاددانان و‬ ‫مديران صنعتي و کارفرمايان تحصيلکرده حرفهای و صاحبان مشاغل تخصصي وابسته به‬ ‫توليد از قبيل تبليغاتچيها‪ ،‬بازاريابها‪ ،‬بررسها‪ ،‬آمارگرها‪ ،‬طراحها‪ ،‬نقشهکشها‪،‬‬ ‫پژوهشگران فني و محققان اقتصادی و جامعهشناسي صنعتي و اقتصادی و وکالی‬ ‫دادگستری و داللها و دفترسازها و کارچاقکنها و بسياری از عناصر و عوامل‬ ‫دستاندرکاری که وجودشان و دست و قدم و زبان و تجربه و نبوغ و نفسشان باعث‬ ‫خير و برکت کار سرمايهدارند و سود سرشار سرمايه‪ .‬اينها مجموعاً «طبقه متوسط»‬ ‫جديدی را در جامعه ميسازند‪ .‬طبقه متوسط يا واسطه قديم‪ ،‬بورژواها بودند‪ ،‬يعني‬ ‫کاسبکارها و تاجرها و صاحبان صنايع دستي و دارندگان مشاغل اداری و به طور کلي‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪343‬‬

‫ما و اقبال‬

‫اکثريت شهریها که ميان دو طبقه ارباب و رعيت قديم يعني اشراف زميندار و دهقانان‬ ‫و به طور کلي‪ ،‬روستاييان پيدا شدند‪ .‬نمونهاش‪ ،‬در يک ده‪ ،‬آن دکاندار است که نه‬ ‫«خان» بود و نه دهقان‪ ،‬چيزی پايينتر از «حاجي» و باالتر از «مشهدی»‪« ،‬کرباليي» بود!‬ ‫کارش‪ ،‬کارگاه رنگرزی‪ ،‬جلدوزی‪ ،‬نجاری‪ ،‬آهنگری و يا دکان عطاری‪ ،‬خريد و‬ ‫فروش کاالهای جديد مصرفي شهری و در کنارش‪ ،‬رباخواری و سلفخری و سر و‬ ‫کارش با «پول»! اين خرده بورژوا است که رشد ميکند و چاق ميشود و دکانش‬ ‫ميشود فروشگاه بزرگ و تجارتخانه و کاروانسرا و «پاساژ»! و کارگاهش ميشود‬ ‫کارخانه و آن نزولخواری جزئي و فرعي و بدنام و نامشروعش‪ ،‬ميشود يک کار‬ ‫آبرومند و پيشرفته و افتخارآميز‪ ،‬که همه برايش سر و دست ميشکنند و برای اينکه‬ ‫بدوشندشان صف ميکشند و نوبت ميگيرند و پارتيبازی ميکنند و ممنون ميشوند و‬ ‫نامش‪ :‬بانکداری‪ ،‬بورس!‪...‬‬ ‫در اين صورت‪ ،‬نبايد به قياس جامعههای قرون وسطايي و يا به تقليد از‬ ‫جامعهشناسي قرن نوزدهمي و تکرار اصطالحات کالسيک مارکسيستي‪ ،‬از بورژوازی‬ ‫به عنوان «طبقه متوسط» نام برد‪ .‬در نظامهای پيشرفته سرمايهداری صنعتي‪ ،‬طبقه حاکم‬ ‫بورژوازی بزرگ يا سرمايهدار است (به جای ارباب زمين) و طبقه محکوم کارگر (به‬ ‫جای دهقان) است و بر خالف آنچه جامعهشناسي مارکسيستي پيشبيني ميکرد‪ ،‬طبقه‬ ‫متوسط‪ -‬خرده بورژوازی‪ -‬در حال از ميان رفتن نيست‪ ،‬بلکه اين خرده بورژوازی است‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪344‬‬

‫ما و اقبال‬

‫که در حال ميان رفتن است و به جای آن‪ ،‬طبقه جديدی اين جای خالي را ميان آن دو‬ ‫طبقه پر ميکند و آن طبقه تکنو ‪-‬بوروکراتها است و وابستهها و داللها و انگلهای‬ ‫مربوط به آن‪ .‬طبقه متوسط جديدی که با نهايت شرمندگي‪ ،‬برخالف سلف خويش‪ ،‬به‬ ‫جای «پول»‪« ،‬علم» دارد!‬ ‫عجبا! جای داروغه و پيشکار و انباردار و مباشر و پادو ارباب و دکاندار و نزولخوار‬ ‫ده را‪ ،‬که در طبقه واسطه ميان خان زميندار و رعيت زمينگير قديم بودند‪ ،‬در نظام‬ ‫پيشرفته جديد‪ ،‬تحصيلکردهها و انديشمندان و دانشمندان و هنرمندان و به طور کلي‪،‬‬ ‫روشنفکران اشغال کردهاند‪.‬‬ ‫علم را ببين که چه مقام و موقعي در تمدن جديد‪ ،‬در عصر سلطنت انسان بر جهان‪،‬‬ ‫يافته است! تصادفي نيست که بورژوازی جديد‪ ،‬با مبارزهای دامنهدار و اصولي‪ ،‬مذهب‬ ‫را از صحنه زندگي و متن جامعه و قلب انسان کنار زد و علم را از آغوش وی گرفت و‬ ‫با شعارهای فريبنده و افسونهای شورانگيز و مسحورکننده و ادعاهای بزرگ «آزادی‬ ‫علم و استقالل عقل و انساني شدن فرهنگ و ملي شدن آموزش و منطقي شدن اخالق‬ ‫و رهايي يافتن هنر از قيد مذهب و از وابستگي به ايمان و تعهد در قبال حقيقت‪ ،»...‬همه‬ ‫روشنفکران‪ ،‬حتي روشنفکران انقالبي ضدبورژوايي و نيز روشنفکران شرقي و از جمله‪،‬‬ ‫مسلمان را که خود‪ -،‬هم از نظر ملت و هم فرهنگ‪ -‬قرباني بورژوازی جديد غربي‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪345‬‬

‫ما و اقبال‬

‫بودند فريفت‪ ،‬با اينکه‪ ،‬به چشم خويش‪ ،‬در همين قرن و در رويدادهای سياسي و‬ ‫فرهنگي و اجتماعي همين عصر از تاريخ تحوالت معاصر ميديدند که پيامآوران‬ ‫فکری و بازيگران سياسي اين مکتب و فرهنگ و تمدن و سياست و نظام اجتماعي و‬ ‫سيستم اخالقي که مشخصات آن‪ :‬ماترياليسم فلسفي و اخالقي‪ ،‬گرايشهای رئاليستي‬ ‫ضدمعنوی‪ ،‬علمگرايي ضدمذهبي‪ ،‬تجددگرايي ضداصالت و شخصيت اعتقادی و ملي‪،‬‬ ‫پولپرستي ضدخداپرستي‪ ،‬تکيه بر «قدرتطلبي» در برابر معنويتجويي‪« ،‬منفعت»‬ ‫(سود) در برابر «فضيلت» (ارزش)‪« ،‬مصلحت» در برابر «حقيقت»‪« ،‬رفاه اقتصادی» در‬ ‫برابر «فالح انساني»‪« ،‬اصل پيشرفت» در برابر «اصل حق»‪« ،‬چگونگي زندگي» در برابر‬ ‫«چرايي زندگي»‪[ ...‬است] و به هر حال تمرکز تمامي تالشها و ابتکارها و کششها و‬ ‫دغدغههای انساني و اجتماعي و حتي علمي و آموزشي و هنری در مصرف و لذت و‬ ‫قدرت و افزونطلبي و اقتصادگرايي و در مقابل‪ ،‬مرگ همه نيازها‪ ،‬روشناييها‪،‬‬ ‫ارزشها‪ ،‬حقپرستيها‪ ،‬آرمانگراييها‪ ،‬عشقها‪ ،‬زيباييها و دغدغه وجودی آدمي در‬ ‫برابر معني حيات‪ ،‬راز طبيعت‪ ،‬روح جهان‪ ،‬سرنوشت انسان و باالخره [مرگ] عشق و‬ ‫عطش هميشگي فطرت و وجدان انسان در جستجوی «غيب»‪« ،‬حقيقت»‪« ،‬ابديت» و‬ ‫«غايت»‪ -‬کلماتي که در مسير تکامل نوع انسان در تاريخ‪ ،‬تا از مرز زندگي جانوری و‬ ‫مرحله هدايت غريزی به مرحله آگاهي و تأمل در جهان و در خويش پا نهاد و از‬ ‫دغدغه امنيت و غذا آسود‪ ،‬پيش از آنکه به لباس و خانه و خط رسيده باشد و حتي‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪342‬‬

‫ما و اقبال‬

‫پيش از آنکه بتواند اين کلمات را به گونه واحدهای کامل زبان‪ ،‬تلفظ نمايد‪ ،‬معرف‬ ‫عميقترين و شورانگيزترين و خالقهترين نيازها و تب و تابها و جستجوگریها و‬ ‫عشق و پرستشهای زندگي جمعي و جوششها و کششهای دروني وی شد‪ -‬و‬ ‫کيست که کمترين آگاهي از تاريخ انسان داشته باشد و نداند که بنياد وجودی و‬ ‫محتوای اصلي و روح و فلسفه حيات و حرکت تمام تمدنها و فرهنگها و جامعهها و‬ ‫ملتها «ايمان» بوده است‪.‬‬ ‫اين قضاوت‪ ،‬برخالف پيشداوری عناصر فابريکيای که سکه رايج «خرده‬ ‫روشنفکری» بر پيشانيشان ضرب شده است‪ ،‬قضاوت مذهبيها نيست‪ ،‬چه‪ ،‬مذهبيها‪،‬‬ ‫معموالً‪ ،‬جز مذهب خودشان‪ ،‬مذاهب ديگر را کفر ميشمارند‪ ،‬گذشته از اين دليل‬ ‫عقلي‪ ،‬داليل نقلي حکايت از آن دارد که اين عقيده را جامعهشناسان مادی و حتي‬ ‫مارکسيست ابراز کردهاند‪ .‬شيلر ميگويد عامل حرکت تاريخ «عشق» بوده است و‬ ‫«گرسنگي»‪ .‬دورکهيم‪ -‬که مذهب را تجلي روح جمعي ميشمارد‪ -‬معتقد است که‬ ‫اساساً جامعه غيرمذهبي‪ ،‬در تاريخ‪ ،‬غيرقابل تصور است و محال‪ ،‬وانگهي‪ ،‬نخستين‬ ‫اشکال ابتدايي جامعه‪ ،‬با پيدايش مفاهيم مقدس ‪ le sacré‬در قبال مادی ‪le‬‬ ‫‪«،profane‬روح»‪« ،‬جاودان»‪« ،‬ماورا»‪« ،‬اراده مؤثر و دارای شخصيت و مسئوليتخواه‬ ‫غيبي»‪« ،‬عشق‪ ،‬پرستش و احساس تکليف در چگونه بودن‪ ،‬چگونه انديشيدن و چه‬ ‫کردن در قبال او»‪« ،‬کنجکاوی و دغدغه کشف راز جهان‪ ،‬معني زندگي‪ ،‬معمای‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪343‬‬

‫ما و اقبال‬

‫طبيعت و روح اشيا» و‪ ...‬باالخره‪ ،‬به عنوان نتيجه ايمان به غيب و تالش برای کشف راز‬ ‫و تقرب به آن نيروی قاهر‪« ،‬اعتقاد به عليت در رويدادها و پديدهها و ابتکار و اختراع‬ ‫راهها و رسمها و وسايل» که ريشه اصلي و محرک اساسي پيشرفت علم (تالش برای‬ ‫تفسير و تحليل و تعليل امور و جستجوی علل و عوامل نامحسوس) و نيز ترقي تکنيک‬ ‫بوده است و اشکال ابتدايي اين دو را در جادو‪ ،‬کيمياگری‪ ،‬معبدسازی‪ ،‬مجسمهسازی‪،‬‬ ‫مهرهتراشي (في تيش)‪ ،‬نقاشي‪ ،‬تزيين‪ ،‬زيباشناسي‪ ،‬ستارهشناسي‪ ،‬شناخت مظاهر و‬ ‫حوادث طبيعت‪ ،‬بيماریها‪ ،‬داروها‪ ،‬گياهان‪ ،‬جانوران‪ ...‬ميتوان بافت‪.‬‬ ‫جالبتر از همه‪ ،‬مارکسيسم است که در ستايش از جامعه پيشنهادی و پيشبيني‬ ‫تاريخي تمدني که بر اساس ايدئولوژی خود خواهد ساخت‪ ،‬رسماً اعتراف ميکند که‬ ‫«تمدنهای گذشته‪ ،‬همگي «تمدنهای روحاني» بودهاند و مارکسيسم نويددهنده‬ ‫آيندهای است که برای نخستينبار‪« ،‬تمدن کار» در تاريخ انسان پايهگذاری ميشود»!‬

‫‪9‬‬

‫‪ . 9‬اوال بايد گفت‪ :‬آنچه درباره تمدن های تاريخ است‪ ،‬سخن از يک واقعيت تحقق يافته است و آنچه درباره تمدن‬ ‫آينده‪ -‬تمدن کار‪ -‬يک غيب گويي‪ ،‬که نشانه های بسياری هست بر اين حقيقت که مارکسيسم‪ ،‬پيش بيني هايش‪ ،‬معتبرتر از‬ ‫پيش بيني های انوری خودمان نيست‪ :‬گذشته از آن‪ ،‬سرمايه داری صنعتي ثابت کرده است که اگر تمدن کار ماد ی و‬ ‫اقتصادی مالک باشد از مارکسيسم اليق تر است‪ .‬ژاپن در برابر چين و آلمان غربي در برابر نيمه ديگرش آلمان شرقي و‬ ‫نمونه هايش! کمونيسم را که بر اصل انسانيت و عدالت استوار بود‪ ،‬ببين که چگونه در بينش غربي باز سر از گريبان‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪342‬‬

‫ما و اقبال‬

‫پيدايش تمدني که در آن‪ ،‬انسان به يک ابزار کار ساده تقليل يابد‪ -‬آن هم در‬ ‫شرايطي که ماشين کارگر اصلي است و انسان ابزار فرعي آن‪ -‬و «روح» مرده باشد و‬ ‫عشق متروک گردد و پرستش‪ -‬به جای «خدا» که حقيقت مطلق است و مظهر‬ ‫ارزشهای متعالي‪ -‬نثار مصرف‪ ،‬سکس‪ ،‬پرچم يا مدعيان جديد خدايي و وارثان‬ ‫تاريخي همان قيصر و خسرو و خليفه‪ ،‬سلطان صاحبقران و خان خانان‪ ،‬به نامهای تازهای‬ ‫چون «صدر» و «رئيس» و «پيشوا» و «دبيرکل حزب» و «رهبر انقالب»‪ ...‬گردد‪ ،‬برای‬ ‫انسان پيشرفته و خودآگاه و خالقي‪ ،‬که به آزادی‪ ،‬زيبايي‪ ،‬حقپرستي و تکامل بيش از‬ ‫عرضه فراوان کاالی مصرفي و حتي غذا و سکس رايگان در کانتينهای اشتراکي‬ ‫نيازمند است و مشتاق‪ ،‬هرگز مژده شورانگيز و اميدوارکننده و خبر از ظهور منجي‬ ‫موعود و رسيدن «فرج بعد الشده»ای نيست‪ .‬عارفانهترين انديشهها در ارزش و اثر «کار»‬ ‫ترديدی ندارد و نقش آن را هم در تکامل وجودی انسان و هم در تکوين تمدن و‬ ‫تأمين نيازهای زندگي آدمي معترف است‪ ،‬اما جامعهای‪ ،‬تمدني و انساني که کار‬ ‫اقتصادی را آرمان انساني و غايت مطلق تلقي کند و فلسفه زندگي‪ ،‬معنای وجودی‪،‬‬ ‫حقيقت نهايي‪ ،‬جوهر ارزش و باالخره‪ ،‬پاسخ «چرايي» عمر و ماهيت و مسئوليت اخالق‬

‫اکو نوميسم در مي آورد که بر اصالت اقتصاد و پيشرفت مبتني است! بينش غربي و روح بورژوازی و فرهنگ ماترياليستي‪ ،‬به‬ ‫هر حال‪ ،‬لگد خودش را مي زند!‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪341‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و ايمان و اميد و فکر و فرهنگ و تاريخ و تمدن و «من» و خانواده و جامعه و نوع‪ ،‬و‬ ‫پيوند «انسان‪ -‬انسان» و «انسان‪ -‬طبيعت» و «انسان‪ -‬وجود» را‪ ،‬همه‪ ،‬در «کار کردن»‬ ‫خالصه نمايد‪ ،‬تصورش محال و در عين حال‪ ،‬دهشتزا است‪ .‬تقليل انسان به «کار‪-‬‬ ‫ماشين‪ -‬کاال» و تخفيف زندگي به «توليد‪ -‬مصرف»‪ ،‬آنچنان که ديگر‪ -‬حتي در انديشه‬ ‫و احساس و فرهنگ‪ -‬عناصر عشق‪ ،‬عطش و پرستش‪ ،‬و مفاهيم «حقيقت»‪« ،‬ارزش»‪،‬‬ ‫«زيبايي»‪« ،‬خير»‪« ،‬ايمان»‪« ،‬ايدهآل»‪« ،‬عظمت»‪« ،‬ابديت»‪« ،‬معنويت»‪« ،‬تعالي» و‪« ...‬مطلق»‬ ‫ريشهکن گردد و زندگي از اين مايهها خالي و انسان با اين انگيزهها و خودجوشيها و‬ ‫جاذبهها و نيروهای محرک و خالق و انقالبي و ارزشساز و انسانپروری‪ ،‬که به تاريخ‬ ‫تکان و به انسان تپش و به زندگي جوشش و به تمدن روح و به فرهنگ زيبايي و عمق‬ ‫و روشنايي و گداختگي و به بودن معني و به جهان محتوا بخشيدهاند‪ ،‬بيگانه گردد‪،‬‬ ‫چهرهای از انسان را مجسم ميسازد که با نوع ما‪ ،‬پاک بيگانه است‪ .‬و زندگي‬ ‫مکانيکي‪ ،‬خشک‪ ،‬قالبي‪ ،‬بيروح‪ ،‬خالي از شور و شوق و انتظار و درد و داغ و عصيان‬ ‫و عطش و التهاب و حرمت و شرف و عظمت و جستجو و دغدغه و تأمل و شکوه و‬ ‫شگفتي و راز و غيب و عمق و آزادی و انتخاب و ابداع و انقالب و جهشها و‬ ‫جوششها و خالقيتهای بيحساب و بيشمار و بيرون از قالبهای ريختني و قابهای‬ ‫شش در چهار تحميلي و ضابطههای پيشساخته و قرار و مدارها و ساخت و پاختها و‬ ‫حساب و کتابها و حد و مرزهای پيشبيني شده‪ ...‬که «زندگي کندويي» را در نظم و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪351‬‬

‫ما و اقبال‬

‫نظام «تمدن کار» ميسازد‪ ،‬برای ما‪ -‬که «زندگي»‪ ،‬بي«روح»‪ ،‬در خيال نيز نميگنجد و‬ ‫فهمش محال مينمايد‪ -‬نه انسان را‪ ،‬آن هم انسان تکامل يافته آينده را‪ ،‬که حيات منظم‬ ‫و سراسر تالش زنبور عسل و مور و موريانه را تداعي ميکند‪ :‬که به راستي‪« ،‬کندو»‬ ‫يک «جامعه کار» است و «مورچه سواری» همان انسان ايدهآل آن «تمدن» پيشرفتهای‬ ‫که برای نخستين بار‪ ،‬جانشين همه تمدنهای انساني تاريخ خواهد شد و فلسفه‬ ‫دترمينيسم تاريخي که فلسفه حتميت مادی تاريخ است و از روی «ابزار توليد» جفر و‬ ‫رمل و اسطرالبي ساخته که از گذشته و آينده خبر ميدهد و آنچه را در پيشاني هر‬ ‫کس نوشته شده‪ ،‬پيشبيني قطعي ميکند و سرگذشت انسان را از آغاز خلقت و‬ ‫سرنوشت او را تا آخرالزمان غيبگويي مينمايد‪.‬‬ ‫عجب! مذهب‪ ،‬که «مخالف علم» است و «افيون مردم»‪ ،‬و فاناتيسم منحطي که‬ ‫آزادی و عزت و استقالل انسان را فلج ميسازد‪ ،‬از انسان‪ ،‬در طبيعت‪ ،‬جانشيني برای‬ ‫خدا ميساخت و او را چهرهای بر انگاره خدا ميخواست‪ ،‬و فلسفه علمي و اومانيست‪،‬‬ ‫او را در بلندترين دوره تاريخ و مدينه فاضله فردا و آخرين مرحله تکامل وجودی و‬ ‫اجتماعياش‪ ،‬يک «ابزار کار»‪« ،‬زاده و پرورده ابزار کار» و در نهايت‪ ،‬نه خداگونهای‬ ‫در جهان و جانشين خدا در زمين‪ ،‬که زنبوری در يک کندو‪ ،‬مورچهای در صفي ميانه‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪359‬‬

‫ما و اقبال‬

‫خرمن و انبار! اينجا است که دامنه سخن اديت برت‪ 9‬مارکسيست نامي و همعصر‬ ‫مارکس و انگلس را که با لحني جدی و حتي حماسي ميگويد‪« :‬مارکسيسم فلسفه‬ ‫توليدکنندگان است» ميتوان‪ ،‬تا نهايت‪ ،‬فهميد‪ .‬کيست که در اين اصيلترين و‬ ‫نمايندهترين جلوههای فکری و گرايشهای اخالقي مارکسيسم‪ ،‬بوی تند بورژوايي را‬ ‫استشمام نکند و اين مشرب را دنباله طبيعي همان مسير نيابد که طبقه نوپای بورژوازی‬ ‫معاصر‪ ،‬از قرن هفده و هجده انتخاب کرد و در قرن نوزدهم‪ ،‬به اوج رسيد‪ ،‬مسيری‬ ‫خالف جهت معنويتگرايي و روح عرفاني و انگيزههای اشراقي و ارزشپرستي‬ ‫اخالقي‪ -‬که مذهب نماينده اين همه بود‪ -‬و رو به قبله مادیگری‪ ،‬وفور اقتصادی‪،‬‬ ‫بينش رئاليسم پست مصلحتي‪ ،‬شيوه بازارپسند پراگماتيستي و اصالت کار و توليد و‬ ‫مصرف منفعت و مصلحت و لذت و ثروت و قدرت و‪ ...‬رها کردن همه آرمانها و‬ ‫ارزشهای متعالي با اين تعبير که اينها همه ايدههای مذهبي‪ ،‬رمانتيک‪ ،‬ارتجاعي‪،‬‬ ‫ايدهآليستي و غيرواقعي است و اين همان روحيه و بينشي است که در سنسيمون‪ ،‬مثل‬ ‫اعالی خويش را مييابد‪.‬‬

‫‪Edit berth. 9‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪356‬‬

‫ما و اقبال‬

‫و امروز‪ ،‬حتي آنها که با مسائل علمي جامعهشناسي آشنايي تخصصي ندارند‪ ،‬با‬ ‫آگاهي از روابط اجتماعي و جو اقتصادی و روح حاکم بر جامعهها و طبقات نوين‪ ،‬به‬ ‫روشني احساس ميتوانند کرد که روح بورژوازی و شيوه سرمايهداری جديد صنعتي‬ ‫است که متعصبانهترين ستايشها را از کار و کار و کار بر زبان دارد و روح جنبش و‬ ‫جوش و تالش بيامان و سعي و هروله در راه «مسعي»ی بازار و طواف بيانقطاع و‬ ‫سرسامآور بر گرد کعبه پول را در هر نقطهای که وارد ميشود به شدت بر ميانگيزد‪.‬‬ ‫وقتي ساعت شش صبح‪ ،‬در راهروهای زيرزميني پاريس‪ ،‬لندن يا نيويورک ميليونها‬ ‫دختر و مادر را ميبينيد که هراسان‪ ،‬شتابزده و سرسامگرفته‪ ،‬در هم ميلولند و از هم‬ ‫ميگريزند و در پي متروهای برقي ميدوند تا خود را سر وقت‪ ،‬به سر کار برسانند‪،‬‬ ‫گويي اهالي شهر بال رسيده پمپياند که از غريو و حريق آتشفشان ميگريزند و يا قوم‬ ‫عاد که همچون افواج پرندگان طوفانزده‪ ،‬صرصر عذاب الهي سر در پيشان دارد و‬ ‫ميبيني که به راستي آن «تمدن کار» که بشارت ظهورش را در آخرالزمان دادهاند‬ ‫هماکنون آغاز شده است و عالئم ظهور آن اين است‪ ،‬تمدني که همه قدرت پول و‬ ‫کار و نبوغ و علم و تکنولوژیاش را وقف توليد «وسايل آسايش زندگي» کرده است‬ ‫و با اين همه‪ ،‬مردمش‪ ،‬همچون مردگاني که از گورها‪ ،‬هراسان بر شوريدهاند و در‬ ‫صحرای مخوف محشر‪ ،‬ديوانهوار و وحشتزده‪ ،‬به هم بر آمدهاند و هر يک به سويي‬ ‫ميدود و قيامتي بر پا شده است و محشر کبرايي و «يوم يفر المرء من اخيه‪ ،‬و امه و‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪353‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ابيه»!‪ ،9‬قرآن‪ ،‬در وصف هول قيامت ميگويد‪« :‬و اذا العشار عطلت»!‪ 6‬هنگامي که ماده‬ ‫شتران جوان آبستني که شکم اولشان است (يعني جنينش سفت و سخت است و‬ ‫سقطش بعيد)‪ ،‬از وحشت کره بيندازند! و کيست که هر روز اين خبر مکرر را در‬ ‫صفحه حوادث روزنامهها نخواند که‪:‬‬ ‫«زني در تاکسي زاييد‪!» ...‬‬ ‫اگر تمدن کار فضيلتي است‪ ،‬پاسخ انساني را که از آن همه جنب و جوش‬ ‫خستگيناپذير و تب و تاب داغ تالش و کار و اضافهکار و کار دوم و سوم لندن و‬ ‫پاريس و ژاپن و هامبورگ و توکيو به محيط امشيزده سرد شهرهای اروپای شرقي قدم‬ ‫ميگذارد و آدمهايي را ميبيند که به تعبير لنين «يک گام به پيش‪ ،‬دو گام به پس» راه‬ ‫ميروند و تنها وقتي که چشمشان به آجان و بازرس ميافتد‪ ،‬ميجنبند‪ ،‬با چه زباني بايد‬ ‫داد؟ در برابر واقعيتي اينچنين ملموس و صريح و سنگين‪ ،‬از توجيهات ديالکتيکي و‬ ‫مسائل ايدئولوژيکي‪ -‬که برای سخنراني حزبي و پليکپيهای تبليغي جان ميدهد‪-‬‬ ‫هيچ کاری ساخته نيست‪ .‬انسان در اصالت اين تجربهاش هيچ گاه ترديد نخواهد کرد‬ ‫که‪« :‬در تحريک مردم به کار و تالش‪ ،‬نفع‪ ،‬انگيزهای قویتر و مؤثرتر از ترس است»!‬

‫‪ . 9‬روزی که آدمي از برادرش و مادرش و پدرش مي رود‪ .‬قرآن‪ -‬سوره عبس آيات ‪ 34‬و ‪35‬‬ ‫‪ . 6‬قرآن‪ ،‬سوره تکوير (کورت)‪5 -‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪354‬‬

‫ما و اقبال‬

‫آری‪ ،‬محرک «پول» قویتر از «پليس» است‪.‬‬ ‫تجربه بزرگ قرن ما دست يافتن به اين واقعيت ترديدناپذير و انسانبرانداز است که‬ ‫بيماری حرص‪ ،‬يعني افزونطلبي توقفناپذير تصاعدی در جمع پول و کسب قدرت‬ ‫که از مرز تأمين «رفاه» و «لذت» در ميگذرد و به گونه عطش فزاينده و‬ ‫خاموشناشدنيای که نوعي بيماری هاری در آدمي است‪ ،‬او را همه عمر‪ ،‬شب و روز‪،‬‬ ‫تا دم مرگ‪ ،‬به سگدويي در طلب پول و عشق به قدرت و پرستش لوکس و نيازهای‬ ‫روزافزون انحرافي و مصرفهای پايانناپذير تفنني و تجملي ميراند و در اين‬ ‫سگدويي هار‪ ،‬آنچه پايمال ميشود ايمان است و ارزشهای اخالقي‪ ،‬انگيزهها و‬ ‫خواستهای معنوی و فلسفه وجودی‪ ،‬جوهر فطری‪ ،‬حقپرستي‪ ،‬آزادگي و‬ ‫عدالتطلبي و تمامي زيباييهای زندگي و تکامل نوعي انسان‪ ،‬و در نتيجه‪ ،‬باخود‬ ‫بيگانگي انسان در برابر پول و پيدايش و پرورش تمايالت پست‪ ،‬رقابتهای ضدانساني‪،‬‬ ‫رابطههای توطئهآميز و خصومتانگيز و توسعه فرهنگ و اخالق و رفتار و بينش و روح‬ ‫دنياگرايانه مادی اقتصادپرستانه و انتقال ارزشها و تواناييهای انسان از «وجود»‪ ،‬به‬ ‫«موجودی» و به تعبير امروز‪ ،‬خلق و خوی بورژوايي‪.‬‬ ‫اما‪ ،‬اين بيماری و آثار انحطاطآور آن را هم فرهنگ قديم و مذاهب بزرگ قديم و‬ ‫هم انسانشناسي و جامعهشناسي و ايدئولوژیهای مترقي جديد به خوبي ميشناسند‪،‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪355‬‬

‫ما و اقبال‬

‫آنچنان که پايه اخالقي انسان‪ ،‬در طول تاريخ‪ ،‬بر نفي آن نهاده شده است‪ ،‬ولي‪ ،‬آنچه‬ ‫به عنوان تجربه جديدی‪ ،‬برای روشنفکران مسئول و ايدئولوژیهای مترقي و‬ ‫انقالبهای عدالتخواهانه مردمي و ضدبورژوازی بسيار شورانگيز است اين حقيقت‬ ‫انساني و واقعيت عيني است که افزونطلبي مادی‪ -‬که در فرد به عنوان آفتي ضدانساني‬ ‫و آرمانبرانداز و ريشهکنکننده ارزشهای اخالقي و تعهدهای اعتقادی شناخته شده‬ ‫است‪ -‬در «جامعه» و در «نظام سياسي» نيز‪ ،‬دقيقاً‪ ،‬ميتواند همان آثار شوم را داشته باشد‪.‬‬ ‫و اين يک نکته ساده علمي و نظريه فرعي جامعهشناسي و انسانشناسي نيست‪ ،‬واقعيتي‬ ‫تعيينکننده و سرنوشتساز است انسان امروز‪ ،‬برای دست يافتن بدان‪ ،‬عزيزترين‬ ‫آرمانها و اصيلترين ايمانهای خويش را از دست داده و در پي شکست بزرگترين‬ ‫انقالبها و ناکامي مقدسترين تالشها و جهادها و شهادتها و به باد رفتن متعاليترين‬ ‫آرزوهای خويش بر آن آگاه شده است‪.‬‬ ‫«والسالم»‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪352‬‬

‫ما و اقبال‬

‫یادداشتها‌و‌توضیحات‌ناشر‬ ‫‌‬

‫)‪(96‬ص‪ – 933‬در اين متن توجه به آيات زير است‪:‬‬ ‫والعصر ان االنسان لفي خسر االالذين آمنوا و عملوالصالحات (سوره عصر‪.)9-6-‬‬‫والضحي (ضحي‪.)9-‬‬‫والليل اذا يغشي و النهار اذا تجلي (ليل‪.)9-6-‬‬‫«والشمس و ضحيها والقمر اذا تليها و النهار اذا جليها والليل اذا يغشيها و السماء و ما‬‫بنيها و االرض و ما طحيها و نفس و ما سويها» (شمس‪.)9-3-‬‬ ‫والتين و الزيتون و هذا البلداالمين (تين‪ 9-‬و ‪.)3‬‬‫والفجر وليال عشر والشفع والوتر و الليل اذا يسر (فجر‪.)9-4-‬‬‫"‪-‬و الصبح اذا تنفس" (تکوير‪)92-‬‬ ‫والسماء ذات البروج و اليوم الموعود و شاهد و مشهود (بروج‪.)9-3-‬‬‫"‪-‬ال اقسم بيوم القيمه و ال اقسم بالنفس اللوامه (قيامه ‪)9-6‬‬ ‫ال اقسم بيوم القيمه و ال اقسم بالنفس اللوامه (قيامه‪.)9-6-‬‬‫والنجم اذا هوی (نجم‪.)9-‬‬‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪353‬‬

‫ما و اقبال‬

‫ن والقلم و ما يسطرون (قلم‪.)9-‬‬‫«والعاديات ضبحافالموريات قدحافالمغيرات صبحافاثرن به نقعافوسطن به جمعا»‬‫(عاديات‪)9-5-‬‬ ‫«والنازعات غرقاو الناشطات نشطاو السابحات سبحافالسابقات سبقافالمدبرات امرا»‬‫(نازعات‪)9-5-‬‬ ‫***‬ ‫)‪(93‬ص‪ -945‬نمونه اين گونه مقامتها را در ابيات قصايد زير از خاقاني و سنائي‬ ‫ميتوان ديد‪:‬‬ ‫الف‪ -‬خاقاني‬ ‫چشم بر پرده امل منهيد‬

‫جرم بر کرده ازل منهيد‬

‫ای امامان و عالمان اجل‬

‫خال جهان از بر اجل منهيد‬

‫علم تعطيل مشنويد از غير‬

‫سر توحيد را خلل منهيد‬

‫فلسفه در سخن مياميزيد‬

‫وانگهي نام آن جدا منهيد‬

‫وحل گمرهيست بر سر راه‬

‫ای سران پای در وحل منهيد‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪352‬‬

‫ما و اقبال‬

‫رحل زندقه جهان بگرفت‬

‫گوش همت بر اين رحل منهيد‬ ‫فلس در کيسه عمل منهيد‬

‫نقد هر فلسفي کم از فلسي است‬ ‫دين به تيغ حق از فشل رسته است‬

‫باز بنيادش از فشل منهيد‬

‫حرم کعبه کز هبل شد پاک‬

‫باز هم در حرم هبل منهيد‬

‫مشتي اطفال نو تعلم را‬

‫لوح ادبار در بغل منهيد‬

‫مرکب دين که زاده عربست‬

‫داغ يونانش بر کفل منهيد‬

‫قفل اسطوره ارسطو را‬

‫بر در احسن الملل منهيد‬

‫نقش فرسوده فالطن را‬

‫بر طراز بهين حلل منهيد‬

‫‪.......‬‬ ‫گل علم اعتقاد خاقانيست‬

‫خارش از جهل مستدل منهيد‬

‫افضل ارزين فضولها راند‬

‫نام افضل به جز اضل منهيد‬ ‫***‬

‫ب‪-‬سنائي‬ ‫مسلمانان مسلمانان مسلماني مسلماني‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪351‬‬

‫ما و اقبال‬

‫از اين آئين بيدينان پشيماني پشيماني‬ ‫بميريد از چنين جائي کزو کفر و هوا خيزد‬ ‫ازيرا در چنان جانها فرو نايد مسلماني‬ ‫شراب حکمت شرعي خوريد اندر حريم دين‬ ‫که محرومند از اين عشرت هوسگويان يوناني‬ ‫برون کن طوق عقالني به سوی ذوق ايمان شو‬ ‫چه باشد حکمت يونان به پيش ذوق ايماني‬ ‫***‬ ‫)‪(94‬ص‪ -931‬حکمت ‪ 661‬از نهجالبالغه درباره عبادت‪:‬‬ ‫قال عليه السالم‪:‬‬ ‫«ان قوماعبدوااهلل رغبهً عبادهً التجار‪ ،‬و ان قوما عبدوااهلل رهبهً فتلک عبادهً العبيد‪ ،‬و ان‬ ‫قوما عبدوااهلل شکرا فتلک عبادهً االحرار»‪.‬‬ ‫***‬ ‫)‪(95‬ص‪ -653‬الربا سبعون جزء‪.‬‬ ‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪321‬‬

‫ما و اقبال‬

‫حدثنا محمدبن عليبن الشاه قال حدثنا ابو حامد قال حدثنا ابويزيد‪ ،‬قال حدثنا‬ ‫محمدبن احمدبن صالح التميمي عن ابيه قال حدثنا انسبن محمدبن ابومالک عن ابيه‬ ‫عن جعفربن محمد عن ابيه عن جده عن عليبن ابيطالب عليه السالم عنالنبي صلي اهلل‬ ‫عليه و آله سلم‪ ،‬انه قال في وصيته له‪:‬‬ ‫«يا عليالربا سبعون جزء فايسرها مثل ان ينکح الرجل امه في بيت اهلل الحرام‪ ،‬يا علي‬ ‫درهم اعظم من سبعين زنيهً کلها بذات محرم في بيت اهلل الحرام‪( ».‬خصال شيخ صدوق‪.‬‬ ‫ج‪ ،6‬حديث ‪ .63‬ترجمه فارسي ص ‪.)339‬‬ ‫***‬ ‫)‪(92‬ص‪ -654‬قسمتي از خطبه حجه الوداع درباره ربا (تحف العقول چاپ‬ ‫کتابفروشي اسالميه‪ ،‬با ترجمه فارسي ص‪.)36‬‬ ‫« ‪...‬فمن کانت عنده امانهً فليوءدها الي من ائتمنه عليها‪ ،‬و ان رباالجاهليهً موضوع و‬ ‫ان اول ربا ابدأ به ربا العباس بن عبدالمطلب‪.» ....‬‬

‫لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيد‪www.shariatihome.com :‬‬

‫‪329‬‬

View more...

Comments

Copyright ©2017 KUPDF Inc.
SUPPORT KUPDF