پيشگفتار 4 ............................................. ................................ ................................ يادداشتها و توضيحات ناشر 62....................................... ................................ اقبال مصلح قرن اخير 62........................ ................................ ................................ يادداشتها و توضيحات ناشر 941 .................................... ................................ ما و اقبال 955 ....................................... ................................ ................................ يادداشتها و توضيحات ناشر 353 .................................... ................................
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
3
پیشگفتار
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
4
پيشگفتار
محمد اقبال ،يکي از آن چهرههای فکری و انساني درخشاني است که فرهنگ بارور اسالم به جامعه انسانيت هديه کرده است. اسالم در همه ابعاد گوناگون روح انساني ،انسان بزرگ ساخته است و خانواده عظيم بشری ،بسياری از شخصيتهای برجسته خويش را مرهون آن ميداند و اقبال يکي از آنان است. اما آن چه اقبال را در صف اين مردان بزرگ ،ممتاز ميکند اين است که :اين درخت بلند بارآور در عصری سر زد و به برگ و بار نشست که مزرعه فرهنگي اسالم را آفت گرفته و در سکوت غم انگيز و مرگبار پائيزی فرو رفته و در همين حال، ناگهان سيل و طوفان ريشه برانداز استعمار از غرب ،بر آن تاخته و اين مزرعه آفتگرفته پائيز زده را سراسر آب گرفته بود و دهقانان مصيبت زدهاش را هم خواب .و
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
5
پيشگفتار
داروغههايش تنها غارتگرانش و مزرعه دارانش همه گلههای يورشکننده گرگان و روبهان و کفتاران! به گفته حافظ: از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت عجب که رنگ گلي ماند و بوی نسترني در چنين فصلي و از چنين کشتزار خشک و ويران شدهای ،ناگهان سرو آزادی قامت برکشيد و چشم دوست و دشمن را خيره کرد و به گلبوتههای ضعيف ،بيدهای زردی گرفته لرزان ،نهالهای نورس نو دميده و هزاران دانهای که ،با صدها شور و شوق شکفتن و شکافتن ،و سر از خاک برآوردن و به آسمان سر بر کشيدن ،در زير گامهای دشمن مدفون مانده بودند ،و از هول اين فصل بد و سيل بال به «پنهان مردن و خاموش پوسيدن» تسليم شده بودند ،صال در داد که :در اعماق اين مزرعه سوخته و آفت گرفته ،دريای بيکران روح اسالم همچنان موج ميزند و در بطن اين خاک ،منبع فرهنگي سرشاری از شيره حيات و ماده رويش و جنبش و بارآوری نهفته است و اگر ريشههای خشک و کوتاه خويش را ،که اکنون اين چنين از خاک بيرون ماندهاند و در معرض هوای مسموم و بادهای زهرآگين که از غروب ميوزد قرار دارند ،در اعماق خاک حاصلخيز فرهنگ خويش فرو بريد ،و از دريای ايمان و حيات اسالم نخستين، روح و توان گيريد ميتوانيد همچون درختان صبور و شجاعي که در کوير ميرويند و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
2
پيشگفتار
نيرومند و گستاخ به آتش سر ميکشند ،علي رغم اين سمومي که از غرب غارتگر و فرهنگ کش به سرزمين پائيز گرفته اسالم ميوزد ،بروئيد بر پای خويش بايستيد و در زير آفتاب و باران آسمان خويش ،برگ و بار بيفشانيد و اين کوير ويران شده غمزده و سوخته را بار ديگر بهشتي از حيات و خرمي و آباداني کنيد. آری مگر همين روح شگفت نبود که بر ريگستان سوخته شبه جزيرهای وزيد و در آن صحرای خاموش ،که گياه نيز از روئيدن ميهراسيد ،از کالبدهای پوک و بينام و نشان چند برده و بدوی و وحشي ،در ده سال مرداني پرورد که به تاريخ تمدن بشری روح تازه دميدند و بر روی زمين نژاد نوی از انسان پديد آوردند؟ مگر نه همين روح بود که چند قبيله عاجز فقير را در ميان دو پايگاه عظيم امپراطوری نظامي و سياسي و مدني عالم ،نه تنها در مدتي کمتر از يک ربع قرن از زنجير استعمار روم و ايران آزادی بخشيد ،که از آنان مجاهداني ساخت که تودههای وسيع شرق و غرب را از سلطه قدرتهای جبار قيصران و خسروان و موبدان و کشيشان و دهگانان و اربابان نجات دادند .اقبال نه تنها با سخن خويش ،که با «بودن» خويش نيز ،چنين درسي را به مسلمانان استعمارزده جهان امروز آموخت! وی نشان داد که اسالم ،علي رغم جهل و رکود داخلي و اسارت در چنگالهای بيرحم نظامي خارجي ،همچنان استعداد آن را دارد که نبوغهای بزرگ پديد آرد، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
3
پيشگفتار
روحهای زيبا و عميق و نيرومند بپرورد .و فرهنگش هنوز ميتواند فرزند خويش را از دامن فرهنگ و تمدن غالب غرب باز گيرد و در دامن خويش بپرورد و از يک جوان هندی که از کشوری مستعمره بيمار به اروپای استعمارگر نيرومند و متمدن راه يافته بود ،يک «اقبال» بسازد .اقبال مردی است با يک روح و در چندين بعد .و اين تصادفي نيست .روح اسالمي چنين است. خدای اسالم ،کتاب اسالم ،پيامبر اسالم ،پروردگان نمونه اسالم ،مدينه اسالم و حتي مسجد اسالم اين چنيناند .اهلل ،هم جباريت يهوه ،خدای يهود را دارد و هم رحمانيت خدای مسيح را و قرآن ،جامعه گرايي تورات را و روحانيت انجيل را و محمد (ص) ،در عين حال هم موسای مجاهد آزادی بخش است و هم عيسای روح و عشق ،و مدينه ،هم روم سالح و قدرت ،هم آتن حکمت و انديشه ،و مسجد ،هم کليسای عبادت و هم سنای شور و هم آکادميهای علم ،و علي (ع) ،در عين حال يک کارگر ،يک رهبر سياسي ،يک قهرمان نظامي ،يک عارف پارسا و باالخره يک سخنور زيبا سخن ،يک متفکر حکيم و مرد رنج ،صبر ،سکوت و دوست داشتن! اقبال فرزند چنين خانداني است و پرورده چنين مکتبي ،فيلسوف ،سياستمدار، مجاهد ،محقق ،عارف ،اسالم شناس ،شاعر و صاحب دو فرهنگ غربي و شرقي.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
2
پيشگفتار
در چشم فيلسوفان اروپايي ،وی چهره ايست در کنار هانری برگسون .اما هرگز فلسفه او را از رنج مردم و سرنوشت ملت گرسنه و اسيرش غافل نساخت .از انزوای تأمالت عميق فلسفي و گوشههای امن و بيدرد بحثهای فکری و علمي و نظری بيرون تاخت و پيشاپيش مجاهدان آزادی با استعمار انگليس روياروی جنگيد .غرق شدن در تاريخ و معارف اسالمي او را با جهان امروز و فرهنگ و تمدن و علوم جهان بيگانه نساخت و در قالبهای قديمه و قرنهای گذشته محبوس نماند و تمدن و علم و انديشه جديد را مستقيم و عميق شناخت و مرد اين قرن شد .و اما تحصيل و تحقيق در اروپا و فرهنگ و روح اروپائي او را از خويش ،از تاريخ و فرهنگ و ايمان خويش، يعني اسالم دور نساخت و دانشمندی اروپايي مآب نشد که به شرق بازگردد و با مردم خويش و زندگي و روح و رنج و خلق و خوی مردم خويش ناآشنا گردد و به اين پرت و پالها تفاخر کند و چيزهايي را از فرنگ برای ملتش به سوغات آورد که به دستش دادهاند و دالل مظلمه استعمارش کردهاند .خشکي عقلي فلسفه او را از زيبايي و لطافت شعر محروم نساخت و رقت شعر او را از عمق انديشه فلسفي تهي نکرد .ايمان مذهبي او را به تعصب نکشاند و جهان بيني باز ،ايمان را از دلش نبرد .سياست او را در روزمرگي محصور نساخت و عرفان ،در آسمانهای بلند روح و احساس ،واقعيتهای خشن و سرنوشت ناهنجار جامعه و سياست جامعهاش را از چشمش نينداخت و باالخره، همچون برگسون ميانديشيد و همچون موالنا عشق ميورزيد و همچون ناصرخسرو لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
1
پيشگفتار
برای ايمانش ميسرود و همچون سيد جمال برای رهايي ملتهای مسلمان با استعمار ميجنگيد و همچون تاگور برای نجات تمدن از فاجعه عقل حسابگر و آفت قدرت طلبي ميکوشيد و همچون کارل ،دميدن روح و عشق را در کالبد خشک زندگي انسان امروز آرزو ميکرد و همچون لوتر و کالون« ،تجديد انديشه مذهبي» را در مذهب خويش و «رنسانس اسالمي» را در اين عصر ،هدف خويش ساخته بود. اقبال ،مرد دين و دنيا ،ايمان و دانش ،عقل و احساس ،فلسفه و ادب ،عرفان و سياست ،خدا و مردم ،پرستش و جهاد ،عقيده و فرهنگ ،مرد ديروز و امروز« ،پارسای شب و شير روز» بود ،مسلمان بود. پيداست که شناخت وی برای روشنفکر سرگشته و فرهنگ زدای ما ،برای توده عوام تخدير شده ما ،و برای دانشمندان جديد و علمای قديم ما ،تا چه حد فوری و حياتي است .تصادفي نيست که آنها که از جهل مردم تغذيه ميکنند و از روشنايي ميهراسند و پاسداران شب و خواب و غفلت جامعههای مسلماناند و مسئولاند تا توده مردم را همواره «عوام کاالنعام» نگاه دارند از نام وی به وحشت افتند و از اين که مسلمانان ما سيمای مسلماني چون اقبال را بشناسند ،احساس خطر کنند! مؤسسه حسينيه ارشاد در سال 9341بر آن شد تا برای شناساندن درست و نشان دادن «تمام چهره اقبال» ،کنگرهای تشکيل دهد و از متخصصان و متفکران ايراني و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
91
پيشگفتار
خارجي دعوت کند که هر يک ،جلوهای از روح شگفت مردی را که در قرن ما به مسلمانان افتخار و انديشه و آگاهي بخشيد معرفي کنند تا مردم ايران که همواره بايد شخصيتهای غربي را بشناسند و چشم در سيمای ديگران داشته باشند ،اينبار چهره درخشاني از خويش را بنگرند و در اين آيينه زالل و صادق ،خود را و فرهنگ و روح و شخصيت و ايمان خود را ببينند و بدانند که ميتوانند اقبال شد و با دين او ايمان از دسترفته خويش ،و ايمان به خويش را باز يابند)9(. ***
راجع به تشکيل کنگره بزرگداشت اقبال در حسينيه ارشاد پرسيده اند:9 «چرا برای اقبال الهوری در حسينيه ،هفته اقبال تشکيل داديد و آن همه از او تجليل کرديد و حال آن که (به تعبير نويسنده محترم) او زنديق و دشمن اهل بيت بوده و اطالع داريد در ديوان شعرش صريحاً به امام جعفر صادق عليه السالم ،رئيس مذهب
. 9اين سؤال در جلسه پاسخ به سؤاالت و انتقادات ( که از طرف حسينيه ارشاد در تاريخ 9351/1/63مصادف با روز رحلت حضرت صادق (ع) در تاالر ارشاد تشکيل شد) عنوان گرديد (سؤال )4و دکتر علي شريعتي به صورتي که در متن ديده مي شود بدان پاسخ گفت( .بنياد) لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
99
پيشگفتار
شيعه بدگوئي و هتاکي کرده است .شما چرا از اين مرد بدسني ،که به امام ما فحش ميدهد تجليل کرديد؟» دکتر شريعتي :عرض کنم اين تهمت و دشنامي که به عالمه اقبال الهوری زده شده و حاکي از يک اصل کلي تری است و مهمتر از تهمت به يک شخصي است به نام عالمه الهوری ،نشان دهنده يک نوع تفکر ،يک نوع احساس ،تيپ فکر ،و يک نوع نقشي است که اين جور تهمت زنندهها در جامعه ما دارند و بايد هم اين نقش را داشته باشند. بعد از اينکه تمدن اسالمي در قرون اخير به ضعف گرايش پيدا ميکند و دوره انحطاط علمي و اجتماعي و سياسي اسالم پيش ميآيد ،در قرون اخير ،عالمه اقبال الهوری ،يکي از چند نفر معدودی است که به قول ونسان مونتي و رنه گروسه ،در اسالم شخصيت جهاني پيدا کرده ،غير از شخصيت انساني خودش ،به عنوان چهرهای جهاني در دنيا معرفي شده ،و به قول يکي از نويسندههای معاصر ،آقای پروفسور شاندل« :ظهور اقبال نشان ميدهد که فرهنگ اسالمي و تمدن اسالمي و ايمان اسالمي هنوز هم در همين دوره انحطاط جامعههای اسالمي ،استعداد خودش را در ساختن و پرداختن انديشهها و شخصيت هايي در سطح جهاني حفظ کرده است».
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
96
پيشگفتار
اقبال در تاريخ فلسفه جهان و در تاريخ تفکر امروز دنيا ،شخصيتي است که در برابر برگسون و در کنار دکارت مطرح ميشود ،و اين يک افتخار بزرگي است که هنوز - عليرغم همه علل و عوامل سياسي و استعماری و ارتجاعي و مادی که مانع رشد و پيشرفت شخصيتها و نبوغها در جامعههای اسالمي هست -اسالم چون گذشته، قدرت سازندگي انسان و پرورش دهندگي نبوغ را در خود حفظ کرده؛ نشانهاش اقبال است از نظر جهاني .از نظر داخلي هم ،در جامعه اسالمي ،در آن سکوت مرگبار دوره استعمار جامعه اسالمي ،بخصوص در جامعه شرقي اسالمي يعني هند و اندونزی و مالزی و امثال اين کشورها ،اقبال يک فرياد بلند بيداری است که بزرگترين ضربه بر پيکر دشمن اسالم و قدرت استعماری است که همواره داروی الی اليي خواب و داروی تخدير بخورد انديشهها و احساسهای مسلمانان ميدهد و همچنين يک متفکر بزرگي است که از نظر فکری و فلسفي برجستگي خاصي دارد .اقبال نشان داده ،که در جهان امروز ،در دنيای تفکر امروز اسالم ميتواند در عاليترين سطح پرش انديشه فکری و علمي ،مطرح باشد و نقش داشته باشد ،از نظر اجتماعي ،اقبال يک نقش عملي بسيار مثبت در مبارزه عليه استعمار بازی ميکند .اقبال هم مرد تفکر فلسفي است ،و هم مرد تفکر علمي ،هم عاليترين تحصيالت امروز دنيار را دارد ،و هم مرد سياست و انديشيدن به سرنوشت جامعه است .مرد عمل است ،مرد مبارزه است ،مرد شعر است، ادب است ،سخن است ،مرد قبول تعهدهای سنگين در برابر جامعه خودش است و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
93
پيشگفتار
مردی است که در همه ابعاد گوناگون ،عاليترين تجلي را داشته ،شاعر ،فيلسوف، مبارز فکری ،مجاهد بيدار سياسي ،اهل خلوت و دعا و تأملهای روحي ،اهل مبارزه اجتماعي ،اهل مبارزه عليه استعمار ،اهل بيداری فکری جامعه ،اهل احيای فرهنگ و ايمان اسالمي ،اهل سخن و ادب است ،يعني مسلمان است ،اين آدم خطرناک است هم برای استعمار خارجي و هم برای استحمار داخلي ،چرا؟ برای اينکه کساني که از جهل مردم و از خواب مردم و از تعصبهای تنگنظرانه بينش عوام تغذيه ميکنند، بزرگترين دشمنشان ،دشمنان روياروی اسالم نيستند ،دشمن اينها ،استعمار نيست، دشمن اينها کفر نيست ،که کفر و استعمار پشتوانه اينها است ،دشمن اينها مسلمانان بيدار کننده و راستين و درستند .اقبالها ميتوانند عوامل ارتجاعي را نابود کنند ،اقبالها ميتوانند مسلمانان را بيدار کنند .روشنفکرهای متجدد مآب فرنگي مآب کوچکترين تأثيری روی تودههای مردم مسلمان ندارند ،برای همين هم هست که عوامل ارتجاعي به آنها کار ندارند ،سخنرانيهای مفصل ،کتابهای مفصل ،عليه اسالم ،عليه خدا، عليه احساس مذهبي ،عليه مقدسات شيعي در همين جامعههای اسالمي منتشر ميشود پشت سر هم ،و آنها کوچکترين عکس العملي نشان نميدهند .چندی پيش در همين تريبون آقای بالغي نامهای از دانشگاه را با مهر و مارک رسمي دانشگاه مطرح کردند و استيضاح کردند ،اعالم کردند که مطلبي رسماً به نام يک نشريه علمي و به نام ارگان بزرگترين سازمان تحقيقاتي و علمي اين مملکت منتشر شده ،و رسماً هم گفته شده لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
94
پيشگفتار
قرآن امروز ديگر تکافوی نياز علمي و اجتماعي و حقوقي اين جامعه را نميکند ،يک کسي اخم هم نکرد از اين عده ،اما طرح اسم و انديشه و سخن مرداني مثل اقبال است که تمام وجود و حيثيت زندگي مادی و همه ايمان و تعصبشان را تحريک ميکند ،زيرا اقبالها هستند که چهره راستين اسالم را به مسلمانان نشان ميدهند و اين بزرگترين خطر رسواگر است برای آنها که چهره اسالم را مسخ کردهاند و مردم مسلمان را به نام اسالم ،به جهل و جور و خرافه و ذلت و سواری دادن خواندهاند و به خوابشان کردهاند. متجدد فرنگي مآبي که دم از بيديني ميزند و به خدا و قرآن و پيامبر و علي حمله ميکند ،بيشتر مردم را از ترس المذهبي و به خاطر حفظ معتقدات و مقدساتشان ،به دامن اينها که ظاهراً خود را مدافع اسالم معرفي کردهاند ،ميافکند ،اما اقبالها که معني حقيقي توحيد و پيام قرآن و سيمای محمد و علي را بر انديشههای مردم به درستي ترسيم ميکنند و وجدانها را بيدار مينمايند ،متوليان دروغين و مدافعان بيلياقت و بيايمان را ،جبراً ،به همه ميشناسانند و اين است که اينها ،ناچار با هياهو و جنجال و سيل تهمت و دروغ و جعل و تحريف و دشنام و تحريک احساسات ،ميکوشند تا به سرعت ،قبل از اين که صدای اينها به مردم برسد ،فلجشان کنند يا خفه شان سازند و مردم را از اطرافشان بپراکنند .تصادفي نيست که يک بار شنيده نشده اينها عليه ميرزا ملکم خانها و آخوندوفها و تقي زادهها ...حرفي زده باشند ،هميشه سيد جمالها و اقبالها هستند که بيدريغ تفکير ميشوند و تفسيق! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
95
پيشگفتار
حسينيه ارشاد از اقبال ستايش کرده به خاطر اين که اين همه ،هم در وجهه سياسي و اجتماعي ،به جامعه اسالمي خدمت کرده و هم در وجهه علمي و فرهنگي ،به مکتب اسالم خدمت کرده ،بخاطر اين که در مبارز جامعه اسالمي در برابر کفر و استعمار دشمناني خوني اسالم و مسلمين ،بزرگترين نقش را و اثر را داشته و بزرگترين سهم را دارد و نيز به خاطر اين که شاعر و نويسنده و متفکری است در چنين سطح ،که قدرت فکری و بخصوص استعداد شگفت هنریاش را به عنوان شاعر و متفکر بزرگ در ستايش و بيان حقايق راستين اسالم ،در خدمت فهم و بيان و نشر حقايق اسالم قرار داده ،و به خصوص به خاطر اين که همچون يک عاشق مخلص ،شيفته آگاه و بيريای خاندان پيغمبر و ستاينده يکايک شخصيتهای بزرگ و مقدس تشيع و وابستگان به خانواده عترت است و بيشک ،جامعه شيعه بيش از جامعه بزرگ اسالمي غير شيعه، مديون اين مرد است و بايد از او ستايش کند؛ چه ،او يک شيعه در جامعه شيعي نيست که ستايش کردن از علي و خانواده پيغمبر ،و از فاطمه زهرا وجهه عمومي ،و حيثيت و پول و دستبوسي و محبوبيت برايش پاداش داشته باشد .در يک جامعه اهل تسنن زندگي ميکند و ستايشگر تشيع است ،اين بزرگترين ديني است که ما به گردن داريم از اين نويسنده بزرگ ،از اين افتخار بزرگ جامعه اسالمي ،به خصوص شيعه .ما در برابر خدمات اقبال شرمندهايم که به عنوان يک ملت مسلمان و يک ملت دوست دار اهل بيت ،تاکنون در اثر تلقينات سوء و بدآموزیهای بسيار و غفلتهای بيشمار، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
92
پيشگفتار
نتوانستهايم آن چنان که شايسته او است و بايسته ما ،ارزش او را ارج نهيم و خدماتش را قدر دانيم و از عظمت بزرگ اسالمياش در اين مملکت تجليل کنيم .اين همه کنگرهها و بزرگداشتها و تجليلها و محفلها و مراسم و دعوتها ،که برای هر کسي و ناکسي ،از خانم گيتس ناتينگل گرفته تا فالن ستاره سينما و موسيقي دان غربي و شاعر شرقي ،در اين جامعه تشکيل ميشود يک بار صدای اين حضرات درنمي آيد ،و يک بار که جمعي خواستند برای يکي از بزرگترين شخصيتهای معاصر اسالم و يکي از مفاخر علمي و فلسفي و ادبي و اجتماعي و ضد استعماری دنيای اسالم ،مجلس سادهای بگيرند و چند محقق را دعوت کنند که درباره شرح حال و خدمات علمي و اجتماعي وی ،سخني بگويند و نسل جوان مسلمان اين مملکت يک بار هم سخن از يک چهره جهاني مسلمان بشنوند ،سر و صدای آقايان بلند شد و دلشان برای اهانت به «اهل بيتشان» و «امام جعفر» و «امام صادقشان» سوخت .اين چه جور خدمت به اهل بيت است که هر آدم باشعوری ،هر آدم متفکری ،هر شخصي که از نظر علمي ،و از نظر فکری ،يک ارزش جهاني يا ارزش ملي دارد و فکرش ،شخصيتش ،قلمش و اثرش را به نام اسالم ميتوان در دنيای امروز نشان داد ،و در اين قحط الرجال آب ليمويي که دچار شدهايم ،اسمش را برد ،او را منسوب کرد به هر جا غير تشيع .اين اسمش دفاع از تشيع است؟ اگر اين جور باشد ،غير از تو و امثال تو ،که فارسي خودت را نميتواني بخواني ،و جز عدهای عوام ساده دل مظلوم را نميتواني بفريبي و غير از تهمت و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
93
پيشگفتار
تحريف و تکفيرهای آب دوغ خياری هنری برای اسالم نداری ،کس ديگری مدافع تشيع نيست .در اين جا نميتوانم از خدمات علمي و ارزشهای فکری اقبال سخن بگويم ،فقط در جواب اين اتهام که شايع کردهاند اقبال دشمن اهل بيت است و دشنام به امام جعفر صادق داده ،بايد بگويم که از ميان همه شعرای امروز شيعي ،بزرگترين اثر ،عاليترين اثر ،هم از لحاظ فکر ،هم از لحاظ شدت اخالص ،هم از لحاظ منطق، هم از لحاظ اثر ادبي ،ديوان و شعر اقبال است ،درباره خانواده پيغمبر! اخالص او همين بس که در جامعه سني مذهب است و ستايشگر خاندان پيغمبر و اردو زبان است و سراينده بهترين مدحها درباره ائمه شيعه به فارسي .آن هم در حالي که ما يک ريزه که برای خودمان «شخصيت محترم» ميشويم ،عار داريم که در تبليغ دين منبر برويم و به خصوص در مدح اهل بيت شعر بگوئيم .اقبال ،يک شخصيت جهاني است ،يک فيلسوف بزرگ معروف در تاريخ فلسفه معاصر است ،يک تحصيلکرده برجسته اروپا است و يک رهبر بزرگ سياسي و اجتماعي و پيشوای عظيم ملي است و مدح فاطمه ميکند و اين چنين: مريم از يک نسبت عيسي عزيز
از سه نسبت حضرت زهرا عزيز
نور چشم رحمهً للعالمين
آن امام اولين و آخرين
آن که جان در پيکر گيتي دميد
روزگار تازه آئين آفريد
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
92
پيشگفتار
بانوی آن تاجدار هل اتي
مرتضي مشگل گشا شير خدا
پادشاه و کلبهای ايوان او
يک حسام و يک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان ساالر عشق
آن يکي شمع شبستان حرم
حافظ جمعيت خير االمم
تا نشيند آتش پيکار و کين
پشت پا زد بر سر تاج و نگين
وان دگر موالی ابرار جهان
قوت بازوی احرار جهان
در نوای زندگي سوز از حسين
9
اهل حق حريت آموز از حسين
سيرت فرزندها از امهات
جوهر صدق و صفا از امهات
مزرع تسليم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجي دلش آنگونه سوخت
با يهودی چادر خود را افروخت
نوری و هم آتشي فرمانبرش
کم رضايش در رضای شوهرش
آن ادب پرورده صبر و رضا
آسيا گردان و لب قرآن سرا
. 9درباره حضرت امام مجتبي (ع) است( .بنياد) لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
91
پيشگفتار
گريههای او ز بالين بينياز
گوهر افشاندی به دامان نماز
اشگ او برچيد جبريل از زمين
همچو شبنم ريخت بر عرش برين
رشته آئين حق زنجير پا است
پاس فرمان جناب مصطفي است
ورنه گرد تربتش گرديدمي
سجدهها بر خاک او پاشيدمي
اين دشمني او با اهل بيت! و اين هم فحشي که اين زنديق!!! به امام جعفر صادق داده. به چه قيمت در ين جامعه شبهمذهبي کينههای شخصي ارضاء ميشود؟ به چه قيمت؟. پس از تشکيل کنگره بزرگ داشت اقبال در ارشاد ،شنيديم که يکي از چهرههای برجسته و کامل «روحانيت صفوی» ،شايع کردهاند که اين اقبال را که حسينيه ارشاد اين همه بزرگ ميکند و اشعارش را بر در و ديوار حسينيه کتيبه کرده و در مقدمه برنامههايش ميخواند و حاال هم چند روز پياپي مجلس تجليل برايش تشکيل داده ميدانيد کيست؟ يک سني بد کينه نسبت به اهل بيت عصمت و دشمن واليت! (مقصود اينها را از واليت به آن معني که اينها ميگويند ،آخرش نفهميديم) و حتي در همين ديوان شعرش که به فارسي هم هست ،صاف و پوست کنده نسبت به مقام لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
61
پيشگفتار
عصمت و طهارت امام جعفر صادق رئيس مذهب شيعه فحاشيهای زشت و اهانت آميز دارد و حتي ملعون ميگويد :جهنم هم امام جعفر صادق را قبول نميکند!... چنين قضاوتي با اين صراحت و قاطعيت و اسم و رسم و آدرس ،از زبان کسي که لباس روحاني دارد و مدعي مقام عدالت و تقوی و علم است ،چه اثری در عوام بيچاره دارد؟ در عوام؟ خود ما هم جا خورديم! رفتيم به سراغ ديوانش که آدرس داده بود ،ديديم راست ميفرمايد ،اينک فحاشي او به «امام جعفر صادق» آن آقا ،که رئيس مذهب ايشان است: اقبال دارد تاريخ هند را ميگويد به اين جا ميرسد: اندرون او دو طاغوت کهن
روح قومي کشته از بهر دو تن
جعفر از بنگال و صادق از دکن
ننگ آدم ،ننگ دين ،ننگ وطن
... ... ... ... ... ... ... ... ...
... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
کي شب هندوستانايد به روز
مرد جعفر ،زنده روح او هنوز
گاه او را با کليسا ساز ساز
گاه پيش ديريان اندر نياز
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
69
پيشگفتار
هم با کليسا ساخت و پاخت داشته و در مراسم کر و آواز مسيحيان شرکت ميکرده ،هم با برهمنان هندو ،به دعا ميپرداخته. تا گذشتيم از جهان شرق و غرب
بر در دوزخ شديم از درد و کرب
از اين دنيا که رفتيم و دردناک از دست اين دو خائن وطن به جهنم سر زديم، ديديم ،دوزخ: يک شرر بر صادق و جعفر نزد گفت دوزخ را خس و خاشاک به
بر سر ما مشت و خاکستر نزد شعله من زين دو کافر پاک به
(آقای بالغي :به به) آدرس داده ،زمانش را تعيين ميکند ،مال هندوستان است ،ساخت و پاخت با برهمن داشته ،با مسيحيت و اروپا و استعمار غربي داشته ،دو تا هستند ،يکي جعفر است و يکي صادق يکي مال بنگال و يکي اهل دکن .اصالً صحبت از تاريخ هند معاصر است! اول که يک مرتبه چنين کشفي را از طرف يکي از آقايان ملبس به لباس مقدس روحانيت شنيديم ،خيلي تعجب آور بود برای ما با آن اقبالي که فکرش ،کارش، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
66
پيشگفتار
تحصيلش آن همه ارادت و اشتياقش را و اين وقف کردن هنرش را در خدمت اهل بيت ميشناختيم :يک مرتبه چنين کشفي از يک آدمي که ظاهراً ...چه بگويم؟ خوشبختانه خودش آدرس داده بود ،منتهي با خيال راحت که مريداني که اطراف امثال ايشاناند از نعمت خط و سواد محروماند و بعد از فرمايش آقا ،نميروند دنبال ديوان اقبال که تحقيق کنند؛ ولي ما که مراتب ارادتمان مانع از آن نميشود که برای اطمينان خاطر بيشتر ،اول صحت نظريات ايشان را تحقيق کنيم ،رفتيم ديوان را گشتيم و خوشبختانه يافتيم! اين را هم اضافه کنم ،که در مقايسه با ديگر اتهامات که امثال ايشان ميسازند ،باز اين اتهام بجاتر و منصفانهتر است ،چون باالخره ،جعفر و صادقش در متن مورد اتهام درست بود! اين دو کافر خائن هندی را فهميديم که «امام جعفر صادق» آنها هستند امام ما نيستند اما نشناختيم که چه کردهاند و چه کساني بوده اند؟ تا اين که آقای سيدغالمرضا سعيدی که با اقبال آشنايي دارند از سالها پيش و مترجم آثار ايشان هستند به فارسي ،و خودشان ميگويند :در آن دورهای که فوکلي گری و تجدد مآبي در ايران خيلي مد شده بود ،خوشبختانه تصادف مرا کشاند به هندوستان و در دوره اقبال ،و بعد اقبال بود که اسالم را به من آموخت و شناساند و حقانيت و حقيقت مذهبم را به من تعليم کرد و من زنده شده ديني اقبالم .ايشان يک مرتبه يادش آمد که اين است قضيه :اين جعفر لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
63
پيشگفتار
بنگالي و صادق دکني دو تا جاسوس بودند و بعد چنين توضيحي را نوشتهاند که من برای شما عين نوشته ايشان را ميخوانم: «برای اين که دو تا ننگ وطن را در هندوستان بشناسيد ،در تاريخ مسلمانان هندوستان دو نفر از شيعيان مبارز به نام سراج الدوله که حاکم بنگال است و تيپو سلطان که حاکم ميسور است در جنوب هند ،در راه استقالل وطن و ملت خود عليه قوای انگليس جنگيدهاند و همواره مورد تمجيد و ستايش مسلمانان بودهاند ،اقبال نيز نسبت به آنها به خصوص درباره تيپو عالقه و عشق خاصي نشان ميداد .سراج الدوله نوه علي وردی خان ايراني بود که در سال 9353ميالدی در جنگ پالسي در مقابل قوای انگليس صف آرايي کرد ،ولي انگليسها وزير او را که جعفر نام داشت فريب داده و با وعده واگذاری استانداری يکي از شهرهای بنگال ،به دست او توطئه خائنانهای عليه ملت مسلمان و ولينعمش ايجاد و موجبات شکست قوای او را در برابر انگليسها فراهم کرد ،که اين ننگ و روسياهي ابدی را در تاريخ مسلمانان هند وستان برای خود باقي گذارد و همچنين تيپوی شيعه مذهب نيز در سال 9311ميالدی در مقابل قوای انگليس و متحدين آنها به علت خيانت سپهساالر خود که نامش صادق بود شکست خورد و بدنامي جاويداني را برای خود باقي گذارد .از اين لحاظ ،اين شکست، شکست مرگبار مسلمانان ،که در اثر خيانت اين دو وزير ،يکي در بنگال ،و يکي در دکن صورت گرفت ،تنفر همه مسلمانان را برانگيخت ،و اقبال اشعار باال را درباره آنها لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
64
پيشگفتار
سرود ،و هميشه آن دو فرد خائن وطن و ملت مسلمانان را به بدنامي و دشمني با دين ياد ميکرد و سراج الدوله و به خصوص تيپو را که هر دو شيعه مذهب بودند ،به عنوان قهرمان ميستود و تيپو را سلطان شهيد ميخواند و در مدحش عاشقانه شعر ميسرود». در چه جامعهای زندگي ميکنيم! ()6 ***
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
65
پيشگفتار
داشتهاوتوضیحاتناشر یاد
) - (9به دنبال اين قسمت در صفحه 66و 63کتاب عالمه اقبال گزارش کنگره بزرگداشت اقبال در حسينيه ارشاد (چاپ حسينيه ارشاد) راجع به برگزاری مطلبي است که قسمت اعظم آن عيناً و چند جمله آن نيز با اندکي تغيير در جواب به سوال عنوان شده در تاالر حسينيه ارشاد آمده است .نظر به اين که پاسخ مذکور نقل شده است ،از تکرار مطلب خودداری کرديم. *** ) - (6پس از پايان سخنان معلم شهيد ،آقای صدر بالغي که اداره جلسه پاسخ به سواالت و انتقادات را به عهده داشتند به عنوان ختم جلسه مطالبي بيان کردند که قسمتي از آن به نقل از "کتاب پاسخ به سئواالت و انتقادات" (چاپ حسينيه ارشاد) ص 36و ( 33چاپ دوم) چنين است: «با اظهار تشکر و سپاس کامل از افادات و افاضات جناب دکتر و با تجديد سپاس از آقايان محترم و اساتيدی که بنده را مأمور کردند که جلسه را افتتاح کنم و به پايان ببرم ،ميخواستم که جلسه را به پايان ببرم ،و سخني که من در پايان دارم -که البته بلندگوی همه آقايان هستم -يکي اينست که برای ترويج روح مرحوم اقبال و عذرخواهي از اين سوء ادبي که نسبت به مقام شامخ او شده است که اگر چه :کي شود لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
62
پيشگفتار
دريا ز پوز سگ نجس ،اما در عين حال به عنوان جبران و تدارک اين معني ،از روی توجه فاتحهای برای ترويح روح اين فيلسوف مجاهد و مؤمن بزرگ بخوانيم» ...
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
63
اقبال مصلح قرن اخیر سخنراني در کنگره بزرگداشت اقبال حسينيه ارشاد 41/6/4
اقبال مصلح قرن اخير
«هنگامي که يک انسان بزرگ را ميشناسيم که در زندگي موفق زيسته است ،روح او را در کالبد خويش ميدميم و با او زندگي مي کنيم ،و اين ما را حياتي دوباره ميبخشد ». شاندل (دفترهای سبز)
با اين برنامه بسيار پرارزش و سودمندی که ،به ابتکار مؤسسه تحقيقي و تبليغي حسينيه ارشاد ،در اين جا برگزار ميشود ،شايد برای اولين بار باشد که ما در دوره جديد ،در سطح جهاني فکر اسالمي و بينش انساني و بين المللي اسالمي يک کار علمي و تحقيقي و منطقي ميکنيم و اين خود نشانه احساسي است که محمد اقبال، مظهر اين احساس در عصر ماست. اسالم ،در دوره رکود و توفيقش ،در چهار چوبههای تنگ قومي و قالبهای بسته محلي خود منجمد شده 9و بينش جهاني و جهان بيني اسالم فراموش گشته است.
. 9وقتي اينجا مي گوييم اسالم ،مقصود مسلمين و جامعه اسالمي است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
61
اقبال مصلح قرن اخير
وحدتي که اسالم بر اساس يک طرز تفکر جهاني -که در هيچ قوميت خاصي در سرزمين خاصي محدود نميشود -بنيان گذاشته بود ،تجزيه گرديده و متأسفانه، مسلمين به دوره انزوا در خود فرو رفتن باز گشته و در چهارچوبهای محدودی از سنت و تاريخ و عناصر مخلوطي از مذاهب گوناگون جاهلي و افکار غير اسالمي و عقايد مسخ شده از اسالم ،محصور و محبوس ماندهاند .اما امروز ،امثال اين برنامه نشان ميدهد که روشنکفران جامعه اسالمي از جمله در ايران به مرحلهای رسيدهاند که چهارچوبههای محدودی را که زمان بر گرد پيکر بزرگ انساني و فکری آنها کشيده است بشکنند و باز کوشش ميکنند تا اين اندامي که زمان و غداران زمان ،تجزيه و متالشياش کرده بودند ،به هم پيوند بخورد و آن وحدت کلي و آن «کل اسالمي» - که ،جز در آن کليتش ،هرگز اسالم نميتواند به صورت زنده تجسم پيدا کند -تجديد بنا شود .اين «تجديد بنا» درست اصطالحي است که محمد اقبال در اثر بزرگش به نام «تجديد بنای طرز فکر مذهبي» عنوان ميکند و من اميدوار هستم که اين ،آغاز يک دوره جديدی در تحقيقات اسالمي و در کوششهای معنوی و فکری و علمي و اسالم شناسي ما باشد و ما شاهد برنامه هايي دقيقتر و کاملتر و سودمندتر از اين باشيم. و باالخص من آرزو ميکنم که فوریتر از همه ،چنين جلسه و برنامهای ،برای بنيانگذار اين روح جديدی که در کالبد نيم مرده مسلمين جهان دميده است -سيد جمال افغاني – ]داشته باشيم[ ،برای کسي که نخستين فرياد بيداری ،در شرق خواب لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
31
اقبال مصلح قرن اخير
رفته ،بود و کسي که هنوز هم انديشههای مشکوک و دستهای آلوده ،حتي از سايهاش نيز ميترسند حتي هنوز خاطرهاش را هم بمباران ميکنند ،هفتهای را بنشينيم و درباره اين مرد و اثرش که نه تنها بر روی جامعه اسالمي و ايراني ،بلکه بر روی ملتهای در زنجير ،و به قول «فرانتزفانون» ،بر روی همه «انسانهای مغضوب زمين» اثر گذاشته است ،بحث کنيم و او را بشناسيم .نميخواهم تنها از او تجليل کنيم .بلکه شناختن مرداني مانند سيد جمال و اقبال ،شناختن يک شخصيت فردی نيست ،شناختن يک مکتب و شناختن يک ايدئولوژی است ،و شناختن شرايط اوضاع و احوال خودمان است. اقبال عنوان يک فصل است .ما با شناختن اقبال ،يا سيد جمال وارد متني ميشويم که عنوانش اين شخصيتها هستند .متنش خود ما ،انديشه ما ،مشکالت و راه حلهای ماست .اينست که شناختن سيد جمال و شناختن اقبال ،خود شناختن اسالم و شناختن مسلمانان و شناختن زمان حال و آينده است.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
39
اقبال مصلح قرن اخير
«من مسلمان» در اين عصر ،رنجهايش و پرسشهايش من ،به عنوان يکي از هزاران، که در اين مملکت و در اين قسمت از زمان ايستادهاند و به سرنوشت خود و آينده شان و وضع موجود جهان و وضعيت خودشان ميانديشند و ناچار در جستجوی راه حل و نجاتي هستند ،از زبان چنين کساني سخن ميگويم .خودم از آنها هستم و ميخواهم به همدردان خودم عرض کنم که :اقبال يک «عالمت» است در اين سرزمين باير و در اين کوير آشوبنده و طوفان کننده زمان ما ،که يک انديشمند تشنه جستجوگر ،به هر مکتب و مذهبي که رو ميکند و به هر راه حلي و به هر فکر و طرحي که رو ميکند، سيراب نميشود و اگر راه حل درستي هم باشد و به نتيجه مطلوبي هم برسد کفايت همه دردها و نيازهای او را نميکند ،زيرا من نوعي -به عنوان يک نسل در روزگار کنوني -تنها در چهارچوب مملکت خودم ،جامعه خودم ،و تاريخ خودم ،زندگي نميکنم. من از يک سو وابسته به قرن بيستم هستم -در عين حال که من خود در قرن بيستم زندگي نميکنم -دردها و مشکالت و جريانهای قرن بيستم روی من و احساس من و سرنوشت من و جامعه من تأثير دارد .بنابراين ،در برابر اين غول عظيم صنعت و علم و زور و پيشرفت و فساد و انقالب و کون و فساد ،به نام تمدن غربي ،ايستادهام و بايد وضع خودم را در برابر اين طوفان عظيم و در برابر اين همه رنگارنگي و در برابر اين همه جلوههای خوب و بد و درهم آميخته تعيين کنم. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
36
اقبال مصلح قرن اخير
و از سوی ديگر ،من يک انسان هستم و در اين طبيعت و در اين جهان بزرگ بايد بدانم که ،به نام يک «موجود انساني» ،چه کاره هستم؟ چه جور بايد زندگي کنم؟ و سرنوشت و سرگذشت من چه بوده و سرشت من چيست؟ برای چه آمدهام و برای چه بايد زندگي کنم و معنای آفرينش و روح و تدبيری که بر آفرينش تسلط دارد چيست؟ من به چه چيز معتقد باشم؟ و مبنای بينش من در برابر زندگي و در برابر هستي و در برابر جامعهام و زمانم و خودم چه بايد باشد؟ از طرفي ديگر من ،وابسته به يک منطقهای از زمين هستم به نام «شرق» ،با گذشتهاش و حالش و آيندهاش که هر سه تأمل انگيز و هر سه وسوسه انگيز و درآورد است. همچنين وابسته به جامعه و امتي به نام امت اسالمي هستم و سرشتم و سرنوشتم و احساسم و تربيتم با اين امت پيوند دارد و اين امت در وضعي است و از عواملي رنج ميبرد که من نميتوانم در برابرش بيمسئوليت بمانم .نميدانم بر چه مبنايي احساسم را بنا کنم؟ و بر اساس چه فلسفهای جهان را ببينم؟ و به چه چيز معتقد باشم؟ همه اين پرسشها بيپاسخ ماندهاند.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
33
اقبال مصلح قرن اخير
اديان در وضع خاصي هستند و اگر خود را با بينش کنوني و رنجها و پريشانيهای امروز انسان منطبق نکنند و پاسخ درستي به آنها ندهند ،بيشک از جامعه امروز بشری فاصله گرفتهاند .چنانکه فاصله ميگيرند. علم مدعي پاسخ گويي هم ،امروز ،بخصوص پس از ماشينيسم و بورژوازی صنعتي و فرهنگ تجاری ،به بن بست رسيده و ايمان نسل حاضر و حتي دانشمندان ،به آن متزلزل شده است. اين پريشانيهای من است در اين هستي .به عنوان يک موجود انساني در اين عالم طبيعت ،نميدانم به چه چيز معتقد باشم ،به چه چيز معتقد نباشم ،راه حل کدام است؟ حقيقت کلي هستي چيست؟ در طبيعت ،هدفي هست يا نيست؟ ***
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
34
اقبال مصلح قرن اخير
رنجهایقرنبیستمیمن ™ از طرفي تمام پريشاني هايي که بشر قرن بيستم دارد و بشر متمدن امروز دارد] ،من هم دارم[ و گر چه من شرقي از اين تمدن جديد استفادهای نميکنم و از مواهبش بيبهره هستم ولي از همه فسادها و رنجها و بيماریها و بدبختيهايش برخوردارم ،حتي بيشتر از خود اروپايي متمدن امروزی! هنوز به تکنوکراسي نرسيدهايم ،به دوره بوروکراسي نرسيدهايم ،به دوره ماشينيسم و کاپيتاليسم نرسيدهايم ،اما همه پريشانيها همه رنجها و بيماریهای خاص اين دوره را که در غرب هست ،با تمام وجودمان و تمام احساسمان حس ميکنيم .اينها همه غير از عواقب و فجايع شوم شرقي بودن و مورد هجوم مادی و معنوی قرار گرفتن من است در برابر اين سيستمهای جديد .زيرا ،در همان حال که من شرقي همه پريشانيها و دردهای قرن بيستم را با مظاهر مادی و روحي تمدن جديد در خود احساس ميکنم ،دردها و پريشانيهای يک جامعه عقبمانده را نيز -امثال گرسنگي ،جهل و بدبختي -بايد احساس کنم .يعني ايستادهام در ميان دو دوره و همه رنجهای متناقض اين دو دوره را در خود مييابم :هم ،مانند يک انسان غير متمدن ،از عقبماندگي و از انحطاط و از ضعف مادی و فقر فرهنگي و بيسوادی و بيناني بايد رنج ببرم و هم مانند يک انسان وابسته به دوره ماشين و صنعت و قدرت و علم ،از پريشان انديشي ،از سياهي و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
35
اقبال مصلح قرن اخير
بيماریهای روحي و يأسهای فلسفي و تنهايي از همه انحطاطها و انحرافات و فسادهای قرن بيستم و تمدن پيشرفته جديد ،بايد در رنج باشم. من چه کنم؟ به اين سئوالها کيست که پاسخ بدهد؟ :کسي که هم آگاه است و هم دردمند و هم مسئول و در عين حال ،هم مسلمان و هم شرقي. در عين حال که بيترديد ،سيد جمال را بزرگترين بنيانگذار نهضت اسالمي ميدانم ،ولي معتقدم که نهضت عظيم و سازنده و آغازکننده سيد جمال ،در مسير تکاملياش به اقبال رسيده است و اقبال ،نه تنها با افکار ،بلکه با وجود خودش به تمام اين پرسشهای من ميتواند پاسخ بدهد .سخني را که در آخر سخنانم بايستي ميگفتم در آغاز ميگويم: من وقتي به اقبال ميانديشم« ،علي گونهای» را ميبينم :انساني را بر گونه علي ،اما بر اندازههای کمي و کيفي متناسب با استعدادهای بشری قرن بيستم. چرا؟ زيرا علي کسي است که ،نه تنها با انديشه و سخنش ،بلکه با وجود و زندگياش ،به همه دردها و نيازها و همه احتياجهای چندگونه بشری ،در همه دورهها، پاسخ ميدهد. ***
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
32
اقبال مصلح قرن اخير
™اسالمتجزیهشده،علیمتالشی اما اين علي ،اين اسالم ،در طول تاريخ ،در اثر عوامل مختلف -که اکنون وقت تشريحش نيست -تجزيه شد .اسالم از بين نرفت ،علي از بين نرفته است ،مکتب اسالم وجود دارد .اما آن چه مکتب اسالم را از آن قدرت انقالبي و شور حياتي انداخته، متالشي شدن پيکر اسالمي است ،نه از ميان رفتن آن .اسالم برای اولين بار در تاريخ، مکتبي بود که احساس مذهبي و قدرت معجزآسای مذهب را که همواره در درون گرائي و ذهنيت فرد تجسم داشت و به تزکيه نفس و به ساختن انسانهای متعالي ميپرداخت ،از آسمان به زمين آورد 9،اين قدرت عظيم معنوی دروني و فردگرائي را وجهه بيروني و اجتماعي نيز داد و در مسير ساختمان جامعه بشری و رهبری عيني و زندگي اين جهاني اجتماع انسان به کار گرفت. رهبری .نه اين که رهبری اخالقي را بدهيم دست مسيح ،و رهبری سياسي را دست قيصر. زندگي .نه اين که زندگي اخروی را بر مبنای دين بنا کنيم و زندگي دنيوی را بر منبای تعقل.
. 9سخن سقراط درباره فلسفه که گفت :من فلسفه را از آسمان به زمين آوردم .اسالم ،مذهب را چنين کرد. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
33
اقبال مصلح قرن اخير
و انسان .نه اين که درون گرائيش را با عشق و ايمان و عرفان ،و برون گرائيش را با ماديت و علم بسازيم :بيتوجيه جهاني و بيزيربنای جهان بيني. اسالم ،مکتب فردی و اجتماعي ،مادی و معنويش را بر مبنای توحيد نهاد و ،چنان که گفتهام ،توحيد تنها در حصار فلسفي و کالمي خودش آن چنان که در تاريخ و در اذهان متفکران و روحانيان هميشه وجود داشته محصور نيست .توحيد -به معنای وحدت ذات خدا -انعکاسات و التزامات منطقي اين جهاني و مادی و انساني دارد. اعتقاد به توحيد در عين حال زيربنای وحدت بشری و همچنين زيربنای وحدت طبقاتي انساني و نيز به معنای بنای يک وحدت عام در هستي است که در آن ،انسان در مسير طبيعت ،تکامل پيدا ميکند. اين معنای توحيد اسالمي است و اين نه تنها زيربنای فلسفي و مذهبي است ،بلکه زيربنای فلسفه تاريخ ،جامعه شناسي و انسان شناسي و زندگي شناسي بشری نيز هست.9 در اين «دين توحيد» ،علي و همه شخصيتهای بزرگ تربيت شده ناب و مستقيم دست پيغمبر و مکتب اسالم ،چنين هستند .اينها شخصيتهای دو بعدی هستند، شخصيتي هستند که درست مثل علي ،مردی که در حاالت و جذبههای درونياش يک
. 9چهار بعد توحيد:جهان بيني ،تاريخ ،جامعه و انسان .ر.ک .به درسهای اسالم شناسي :ارشاد لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
32
اقبال مصلح قرن اخير
روح فارغ از هستي را به ياد ميآورد و در معراجهای معنویاش راههای آسمان را از راههای زمين بهتر ميشناسد ( ،)3چنين روحي شب تا صبح خواب ندارد که« :در نقطهای دور دست از جامعه اسالمي ،يک انساني گرسنه به خواب رفته» .يک روحي که در برابر مسأله گرسنگي در جامعه ،حتي گرسنگي يک فرد در يک نقطه از زمين، اين قدر حساس است ،درست مثل يک رهبر مردم دوست مادی است که جز به اصالت زندگي مادی مردم نميانديشد)4( . از آن بُعد ديگرش يک حکيم سوخته خلوت و سکوت و درون است که گوئي به همه اين عالم نميانديشد. اين «مرد شمشير و سخن ،عشق و انديشه ،مردی که از شمشيرش مرگ ميبارد و از زبانش وحي» ،اين مرد ،يک الگوی ايده آل انساني است .اين اصحاب بزرگ ،الگوها و نمونههای انساني هستند که پيغمبر و مکتبش به تاريخ بشر و انسان و امت اسالمي نشان ميدهد تا اين چنين خود را بسازند« :انسانهای تمام» ،نمونههای ايده آلي ،از آن گونه انسان هائياند که در جامعه شناسي » «L' homma totalمينامند :يعني انساني که در همه ابعاد کامل و «خود تمام» انسان ايده آل را داراست. يکي از معاني امام اينست :الگوی متعالي و انسان نمونه.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
31
اقبال مصلح قرن اخير
اين شخصيت علي و اين مکتب اسالم باقي مانده ،اما تجزيه شده درست مثل اين که من بمانم اما دستم را يک جا قطع کنند و ببرند و پايم را يک جای ديگر ،سرم و چشمم را جای ديگر و قلبم را جائي و مغزم را جای ديگر ،من بتمامه هستم ،از ميان نرفتهام و حتي تجليل ميشوم و خيلي هم تقديس ميشوم و شايد هم خيلي مبالغه آميز، اما زندگي و حرکت نميتوانم داشته باشم زنده نيستم. آن بعد عرفاني علي به عنوان يک تصوف بسيار زالل و متعالي و عميق و يک عرفان بسيار پخته و لطيف انساني در تاريخ اسالم رشد کرد.9 بُعد قهرماني علي به صورت تجسم و تجلي و سمبل جوانمردی و فتوت و پهلواني در يک قشر ديگر از جامعه ،جداگانه و بيرابطه با بعد عرفانياش رشد کرد. بُعد حکمت و علم قرآن شناسياش به صورت يک منبع و سرچشمه تفسير و شناخت اسالم و حديث و مبنای معارف اسالمي و ايماني رشد کرد. بُعد انديشهاش به عنوان يک مظهر تفکر و سخن و علم رشد کرد.
. 9به سوءاستفاده هايش کاری نداريم ،هر مکتبي سوء استفاده هايي دارد. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
41
اقبال مصلح قرن اخير
بُعد سياسياش به عنوان مظهر عدالتخواهي و حق طلبي و حتي خدای عدل و حق تا سر حد الوهيت در ميان تودههای ستمديده تاريخ رشد کرد. ميبينيم علي ماند ،اما تکه تکه .اسالم ماند اما جزء جزءشده .اينست که ميبينيم قرآن وجود دارد و ميبينيم شخصيتهای برجسته تربيت شده مکتب اسالم در فرهنگ و شناخت ما وجود دارند ،اما هر کدام از يک ديد نگريسته ميشوند ،اما هر کدام قطعه قطعه شدهاند و هر قطعهاش جدا از قطعات ديگر اصالت يافته و تجليل ميشود. ***
تجدیدساختمان «تجديد ساختمان» يعني اين که بازگرديم و بجوئيم :در فرهنگ خودمان و در همه معاني و معارفي که موجود است و در ميان اسناد و تاريخ و شرح احوال و عوامل و عناصر شناخت اين فکر و اين شخصيتها بگرديم و عناصر اساسي را بجوئيم و ابعاد اصيل انسان نمونه را که در شخصيتهای تربيت شده به صورت واقعي و عيني و نه به صورت سمبل و مثل اساطير و قهرمانهای افسانهای ،هستند بشناسيم و اين شخصيتها را و اين مکتب بزرگ را تجديد بنا کنيم .يعني :باز انسان نمونه بسازيم و اين کتاب به
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
49
اقبال مصلح قرن اخير
هم ريخته را ،که هر فصلش و هر ورقش در دست کسي است ،شيرازه بندی کنيم و از نو همچون اول تدوين کنيم. زيرا يک انديشه و يک روح در يک پيکر درست و در يک کل واقعي وجود دارد ،اما اگر عناصر را از هم تجزيه کنيم تأثيرش نابود ميشود و هر چه نسبت به اين عناصر و اعضای از هم جدا افتاده بيشتر تجليل کنيم ،و هر چه اين اندامهای جدا افتاده را رشد و تکامل هم بدهيم آن روح از بين رفته و آن شخصيت نابود شده است .روح در تجديد بنای کلي اين اندام پديد ميآيد. اسالم کنوني به ما تحرک نميبخشد ،بلکه به ما سکوت و سکون و قناعت ميدهد، به معنای قناعت و صبری که خودمان ميگوئيم ،نه به معنايي که اسالم گفته است (که اين دو معني اصالً متناقض با هم اند) به معنای نااميدی از آن چه هست و بدبيني به طبيعت و به زندگي و جامعه و حيات اسالم ،و همه اميدها را به بعد از مرگ موکول کردن ،به نام متدين بودن. کي اين روح به صورت اوليهاش درمي آيد ،صورتي که در ظرف ربع قرن انسا ن را از وحشيگری ،به صورت انسان سازنده تمدن و سازنده تاريخ تازهای در عالم و عوض کننده مسير تاريخ و جبر تاريخي که آغاز شده بود ،تغيير داد و ساخت؟ کي اين مکتب ميتواند ،باز يک جندب بن جناده ،نيمه وحشي عرب بيسوادی را ،که نه تنها از لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
46
اقبال مصلح قرن اخير
دنيا خبر ندارد ،از مملکت خودش هم خبر ندارد ،به صورت ابوذر غفاری درآورد: مردی که امروز هم يک چهره زنده و الهام بخش حرکت سعادت بشری است و اميد بخش تودههای محروم و غارت شده؟ کي؟ وقتي که اين کالبد و اين اندام تجزيه شده در طول تاريخ سياه قرون وسطايي را دوباره تأليف و تجديد کنيم ،تا اين روح به آن کالبد تمام و درستش برگردد و باز اين ماده تخديری فعلي تبديلي بشود به آن روح القدس که همچون صور اسرافيل در قرن بيستم بر جامعههای مرده دمد و آن همه حرکات بار آورد و آن همه قدرت و روح و معني را در دنيا به وجود آورد .اين تجديد حيات شخصيت نمونه انسان مسلمان ،به صورت تجديد بنا و تأليف عناصر انساني دور از هم و پاشيده از هم ،در قرن بيستم در يک اندام نوين تجلي کرد .اين شخصيت نوساخته و نوخاسته محمد اقبال است. محمد اقبال نه يک عارف مسلمان است ،مثل غزالي و يا مثل محيي الدين عربي و حتي مثل مولوی ،که تنها و تنها به آن حاالت عرفاني ماورائي بيانديشند و به آن تکامل فردی و تزکيه نفس و درون روشن خويش و يا چند تني چون خويش فقط بسازد ،و از بيرون غافل بماند و از حمله مغول ،استبداد حکومت و استعباد خلق خبردار نشود .نه مانند ابومسلم و حسن صباح و صالح الدين ايوبي و شخصيتهای مثل اوست که در تاريخ اسالم فقط مرد شمشير و قدرت و جنگ و مبارزه باشد و اصالح و تغيير و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
43
اقبال مصلح قرن اخير
انقالب در انديشه ،و روابط اجتماعي و تربيت بشری را با اعمال قدرت و زور و تسلط بر دشمن کافي بداند و نه مانند علمايي چون سر سيد احمد خان هندی است که بپندارد وضع جامعه اسالمي هر جور که باشد (ولو در زير تسلط نايب السلطنه انگليسي) ميتوان با يک تفسير عالمانه امروزی ،با تأويالت علمي و منطقي قرن بيستم از عقايد اسالمي و از آيات قرآني و تحقيقات عميق عالمانه و تدقيقات فيلسوفانه ،اسالم را احياء کرد. اقبال مرديست که در عين حال نه مانند غرب ،علم را عامل کافي برای نجات بشری و تکامل و رفع رنجهای او بداند و نه مانند فالسفهای است که اقتصاد و تأمين نيازهای اقتصادی را ،تأمين همه نيازهای انساني معرفي کند و نه مانند هموطنان خودش يعني متفکران بزرگ هند و بودائي صفای باطن و رستن روح را از اين زندگي «سامسارايي» و از اين گردونه «کارمائي» به «نيروانا» انجام رسالت بشری بپندارد ،و خيال کند که ميتوان در جامعهای که گرسنگي هست ،بردگي و ضعف و ذلت هست ،روحهای پاک متعالي و انسانهای تربيت شده و سعادتمند و حتي اخالق مزکّي ساخت. نه ،اقبال با مکتب خويش و اساساً با هستي خود نشان ميدهد که انديشهای که به آن وابستگي دارد ،يعني اسالم ،انديشه ايست که در عين حال که به دنيا و نيازهای
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
44
اقبال مصلح قرن اخير
مادی بشر سخت توجه کرده است ،اما باز دلي به آدمي ميبخشد که به قول خودش: «زيباترين حاالت زندگي را در شوقها و در تأملهای سپيده دم و صبحگاه ميبيند ». درست يک عارف بزرگ با يک روح زالل فارع از ماده است و در عين حال مرديست که به علم و به پيشرفت تکنيک و به پيشرفت تعقل بشری در زمان ما به ديده احترام و عظمت نگاه ميکند. اشراق و احساسي چون «تصوف» و «مسيحيت» و «مذهب الئوتزو»« ،بودا» و «اوجين» که تحقير علم و تحقير عقل و تحقير پيشرفت علمي باشد ،نيست .همچنان که باز علم خشکي نيست که چون علم «فرانسيس بيکن» و «کلودبرنارد» تنها در حصار کشف روابط پديدهها و نمودهای مادی و استخدام قدرتهای طبيعي برای زندگي مادی باشد .در عين حال هم متفکری نيست که فلسفه و اشراق و علم و دين و عقل و وحي را با هم مونتاژ کند چنان که خيلي ناجور ،امثال داراشکوه و ديگران کردهاند. بلکه وی در نگاه و بينش خود به اين جهان ،تعقل را و علم را -به همان معنايي که امروز در جهان هست ،نه با آن هدف -همدست و همراه و همگام با عشق و احساس و الهام ميداند و اين دو را در جهت تکامل روح بشری با هم همدست ميخواند. بزرگترين اعالم اقبال به بشريت اينست که :دلي مانند عيسي داشته باشيد، انديشهای مانند سقراط و «دوستي» مانند دست قيصر اما «در يک انسان» ،در يک لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
45
اقبال مصلح قرن اخير
موجود بشری ،بر اساس يک روح و برای رسيدن به يک هدف ،يعني خود اقبال :مردی که هم بيداری سياسي زمان را در اوج خود داشت (به طوری که بعضي او را فقط يک چهره سياسي و يک رهبر آزادی ملي و ضد استعماری در قرن بيستم ميدانند ) و هم در انديشيدن فلسفي و علمي به پايهای بود که در غرب امروز او را يک متفکر و فيلسوف معاصر ميدانند ،در رديف «برگسون» و در تاريخ اسالم در رديف «غزالي» .در عين حال مردی که ما او را به عنوان يک مصلح جامعه اسالمي ميدانيم و ميناميم ،که به وضع جامعه بشری و اسالمي و جامعهای که خودش در آن زندگي ميکند ميانديشد و برای نجات و بيداری و آزادیاش جهاد ميکند .نه تنها به صورت تفنني و علمي و به قول سارتر بشکل «تظاهرات روشنفکرانه چپ نماهای سياسي» ،بلکه به صورت يک آدم متعهد و ملتزم نگاه ميکند و کار ميکند و تالش ميکند و در عين حال عاشق مولوی هم هست و با معراجهای روحاني او همسفر ،و از آتش عاشقي و درد و اضطرابهای روحي ،داغ ،سوخته و گداخته. اما بزرگ مردی که يک بعدی نشده ،تجزيه نشده ،مسلماني که يک جنبهای و يک جانبه نشده .يعني مسلمان تمام .اگر به مولوی هم عشق ميورزد هيچ وقت در او محو نميشود ،به يک پهلو کج نميشود.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
42
اقبال مصلح قرن اخير
اقبال رفت به اروپا و به عنوان يک فيلسوف در اروپا تجلي کرد و مکتبهای فلسفي اروپا را شناخت و شناساند و همه اقرار کردند که يک فيلسوف قرن بيستم است اما تسليم غرب نشد ،غرب را تسخير کرد؛ و با يک انديشه انتقادی و يک قدرت انتخاب در قرن بيستم و در تمدن غربي زيست .در برابر مولوی که شيفته او و مريد او هم هست ،تا جائيست که با ابعاد اصيل ديگر روح اسالمي مغاير نيست. تصوف ميگويد: «چو قسمت ازلي بيحضور ما کردند گر اندکي نه به وفق رضا است خرده مگير» يا: «زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز ». اما اقبال صوفي ميگويد: «زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستيز! » زمانه يعني سرنوشت و سرگذشت انسان ،زندگي انسان .خود انسان موج است ،يک ساحل افتاده نيست و وجودش ،بودنش در حرکت کردن است ،چه ميگويم؟ حرکت کردن است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
43
اقبال مصلح قرن اخير
انسان در عرفان اقبال ،که نه تصوف هندی است و نه فاناتيسم مذهبي ،بلکه عرفان قرآني است ،زمان را بايد عوض کند. اسالم قرآن جای تقدير آسماني را -که در آن انسان هيچ است -به تقدير انساني داده است که انسان در آن نقش اساسي دارد. و اين بزرگترين اصل انقالبي و در عين حال اصل مترقي و سازنده ايست که اسالم در جهان بيني و فلسفه حيات و انسان شناسي مذهبي بشر پديد آورده است. زيرا بزرگترين انتقادی که اومانيسم و روشنفکران آزادانديش قرون جديد نسبت به مذهب داشته و دارند اينست که اعتقاد مذهبي که بر پايه «قاهريت» مطلق اراده آسماني يعني مشيت الهي 9و «مقهوريت» مطلق اراده زمين يعني خواست انساني استوار است ،منطقاً انسان را بازيچه بياراده و ناتوان دست قوای غيبي نشان ميدهد .و اين خود مايه ذلت و عبوديت است و عامل سلب قدرت و آزادی و نتيجه نفي مسئوليت و در نتيجه تن دادن به «وضع موجود» و رضا دادن به هر چه پيشايد و قبول هر سرنوشتي که بر آدمي در اين جهان تحميل ميشود ،و اعتراف به بيهودگي و بيمعنايي (و حتي فضولي و عصيان) هر گونه انتقاد يا کوششي برای تغيير وضع و جانشين کردن «آنچه
Providence. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
42
اقبال مصلح قرن اخير
دلخواه» آدمي است به جای «آن چه از پيش به طور محتوم» مقدر شده و چون هر چه هست و بوده و خواهد بود تقدير آسماني است ،تدبير آدمي در تغيير و تبديل و اصالح آن ،هم ناممکن است و هم نامعقول و هم نامشروع .اما فلسفه اسالم با اين که خدای واحد بر سلطنت مطلق و جبروت ملکوتي خويش تکيه دارد و «خلق و امر» -يعني هم کار آفريدن و هم کار هدايت و تدبير و حکومت بر جهان -را در دست دارد« :له الخلق و له االمر» ،در عين حال انسان را در اين امپراطوری عظيم و مستبدانه عالم به گونهای طرح ميکند ،که با آن که از قلمرو قانون و سلطه حکومت خداوند نميتواند خارج گردد ،آزادانه زندگي کند ،و خداوند به انسانها اعالم ميکند که« :شما را گرامي داشتيم و بر و بحر و زمين و آسمان را در اختيارتان نهاديم و روح خويش را که اراده و قدرت ابداع و انتخاب و رهبری و تدبير و خودآگاهي و استخدام و انديشيدن و استعدادهای مافوق طبيعي است در شما دميديم تا بدانيم که کدامتان نيک کردارتريد». انسان اسالم دارای اراده ،و قدرت عصيان و تسليم ،بنابراين مسئول و سازنده تصوير خويش است« :کل نفس بما کسبت رهينه» (المدثر ،)32 -هر فرد انساني در گرو کارکرد خويش است ،و برای انسان ،جز آن چه به کوشش خويش و به حرکت و تالش خويش به دست آورده است ،نيست« :ليس لالنسان اال ما سعي» (النجم – .)31
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
41
اقبال مصلح قرن اخير
اقبال در سير عرفاني خويش با قرآن به اين اصل -يعني اصالت عمل و مسئوليت در انسان -رسيده است يعني به آن چه اومانيستها يا اگزيستانسياليستها ،و راديکاليستها ميکوشند تا با نفي مذهب و انکار خدا ،بشر را به آن برسانند. زيرا اينان به حق ،مذهب و خدای مذاهب رايج در اذهان را با آزادی و عزت و اصالت و مسئوليت انساني مغاير ميديدند .در حاليکه اسالم ،روشن و بيامکان توجيه و تأويلهای فلسفي گونه ،اعالم ميکند که سرنوشت نهائي آدمي در روزی است که انسان آن چه را با دو دست خودش از پيش ساخته و فرستاده است ميبينيد« :يوم ينظر المرء ماقدمت يداه» (النبأ – .)41 اقبال همه منزلهای فلسفي و روحي اين عصر را با بينش و جهتيابي ايمان و عرفان اسالمي خويش پيموده است و ميتوان گفت وی يک «مهاجر» مسلمان است که از اعماق اقيانوس پر اسرار هند سر زد و تا بلندترين قلههای کوهستان پراقتدار اروپا باال رفت ،اما نماند و به ميان ما بازگشت تا ره آورد سفری اين چنين شگفت را به ملت خويش -يعني به ما ارزاني دارد -و من در شخصيت او ميبينم که يک بار ديگر، اسالم برای نسل خودآگاه و دردمند اما پريشان خويش ،در قرن بيستم نمونه سازی کرده است.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
51
اقبال مصلح قرن اخير
يک روح گدازان و پر الهام شرقي را از سرزمين فرهنگ روح و اشراق و دل برگزيده ،انديشه عظيم غرب -سرزمين تمدن و عقل و علم را با همه قدرت خالقيت و پيشرفت -در دماغ او نهاده و آنگاه با سرمايهای اين چنين ،قرن بيستم را شناخته است. وی از آن مرتجعان و کهنه پرستاني نيست که بدون اين که بشناسند با هر چه نواست ،و با تمدن جديد و با غرب ،بدون جهت و سبب دشمني ميورزند .همچنين مثل آن هايي نيست که بدون داشتن جرأت انتقاد و انتخاب ،محو و مقلد غرب ميشوند .او از طرفي علم را استخدام ميکند و از طرف ديگر عدم کفايت و نقصان علم را برای تکافوی همه نيازهای معنوی و همه مقتضيات تکامل بشری احساس ميکند و برای تکميلش راه حل دارد .به هر حال اقبال آدمي است که يک جهان بيني دارد و بر اساس اين جهان بيني و تفسير روحاني فلسفي که از عالم ميدهد و از آدم ،مکتب اجتماعي خودش را بنا کرده و بر اساس فرهنگ و تاريخي که به آن متصل است -تا آن جا که مصالح ساختماني انساني قرن ما استعداد دارد -او را آن چنان که خود معيار ميدهد ،بر انگاره «علي» ساخته است. يعني چه بر انگاره علي؟ يعني چگونه؟ يعني انساني با دل شرق ،با دماغ غرب. مردی که هم درست و عميق ميانديشد و هم زيبا و پرشکوه عشق ميورزد .مردی که هم با دردهای روح آشناست و هم با رنجهای زندگي .کسي که هم خدا را ميشناسد و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
59
اقبال مصلح قرن اخير
هم خلق را .پارسای پاکبازی که درخشش نور معرفت و سوزش آتش عشق و ايمان دارد و لحظهای پرده سياه غفلت و جهالت نسبت به سرنوشت ملتهای دربند ،جلو چشم تيزبين او را نميگيرد و اصالح و رفرم و انقالب و تغيير فکری را بنا نهاده است .و همچنين به عنون انديشمند پي برده است که چشم خشک علم (چنان که فرانسيس بيکن ميگفت) چشمي نيست که همه حقيقت را در عالم بيابد .همچنين احساس ميکند که يک دل شيدای عاشق تنها با رياضت و تصفيه باطن و تزکيه نفس به جايي نميرسد ،زيرا انسان وابسته به جامعه و وابسته به زندگي و ماده است و نميتواند به تنهايي خودش را در ببرد ،فرد با کاروان جامعه در حرکت است و نميتواند راه خودش را جدا از آن انتخاب کند. اينست که همان طور که همه آرزو ميکنيم که ما مکتبي داشته باشيم که هم نياز فلسفي ما را پاسخ گويد (در اين دنيايي که هم مکتبها و هم فلسفهها ،بشر امروز و انديشه امروز را نميتوانند پاسخ گفت) و هم انسان متفکری بسازد که جهان امروز و تمدن و فرهنگ جديد دنيا را بشناسد و با خود ما و مايههای غني فرهنگ ما نيز بيگانه نباشد .انساني که با فرهنگ و تمام سرمايههای معنوی و مذهبي ما از نزديک و به درستي آشنا باشد ،اما با زمان بيگانه نباشد و در قرن چهارم و پنجم زندگي نکند و همچنين انساني که بتواند بينديشد و فکر دقيق علمي داشته باشد و نسبت به رنج و زندگي و اسارت و سختي امت خويش غافل نماند و انساني که باز اگر به رنجهای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
56
اقبال مصلح قرن اخير
عيني و مادی بشری رو ميکند و به پريشانيها و بدبختيهای فعلي -جامعه بشری يا جامعه خودش -ميانديشد باز از ايده آل انساني و از معنای کلي بشر و از سالت جاويد انسان در تاريخ غافل نماند و انسان را و تمام ايده آلهای انساني را در مرحله مصرف مادی پايين نياورد. همه آن چه را در اين زمينههای گوناگون ميخواستيم ،در اقبال ميتوان ديد .زيرا اقبال تنها کاری که کرده است -و اين بزرگترين موفقيت اقبال به عنوان يک مسلمان در جامعه اسالمي قرن بستم است -اينست که توانسته است بر مبنای همه شناخت هائي که به يمن فرهنگ غني جديد و قديم دارد خود را بر اساس الگوئي که مکتب اعتقادی او -يعني اسالم داده است -بسازد .اين بزرگترين موفقيت اقبال و اين بزرگترين عظمت او در قرن بيستم و در جامعه ما است. نميگويم شخصيت کامل است ،هرگز .نميگويم که شخصيت سمبل است ،نه. شخصيتي است که پس از متالشي شدن شخصيت يک مسلمان تمام و شخصيت کامل اسالمي ،دو مرتبه در قرن بيستم تجديد بنا شده است .اين تجديد بنا شدن آغاز کاريست که ما به عنوان روشنفکران مسلمان بايد بدان دست بزنيم و بزرگترين مسئوليت را در ساختمان خويش و همچنين در ساختمان جامعه خويش احساس کنيم. برای اولين بار سيد جمال بود که اين خفته عظيم و بزرگ چندين قرن را آگاه کرد که: لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
53
اقبال مصلح قرن اخير
چگونهای و چگونه بودهای ،و اقبال پس از اين نهضت برای اولين بار نخستين ميوه بود از اين بذری که سيد جمال در اين امت باير شده پاشيد و اين نخستين ميوه ،يک الگوی بزرگ و يک سرمشق بزرگ و بسيار شورانگيز برای «ما» است. «ما» به عنوان شرقي و به عنوان وابسته به اين نقطه از زمين و به عنوان وابسته به اين تاريخ و به عنوان انساني در برابر طبيعت و به عنوان انساني در برابر غرب. اما اين که اقبال مصلح است يعني چه؟ آيا «اصالح» ميتواند واقعاً جامعه را از همه پريشانيها و رنجها و بدبختيها نجات بدهد؟ يا بايد يک انقالب ناگهاني شديد ريشه دار ايجاد شود ،هم در انديشه و هم در روابط اجتماعي؟ وقتي ميگوييم اقبال به عنوان مصلح ،خانمها و آقاياني که به اصطالحهای رايج در بين تحصيل کردهها آشنا هستند، ميپندارند که اين صفت را به معنای اصطالحي معمول آن در جامعه شناسي سياسي به کار ميبرم يعني اصالح يا «رفرم» 9در برابر کلمه «انقالب» .6معموالً وقتي ميگوييم اصالح ،يعني تحول تدريجي و يا روبنايي و وقتي ميگوييم انقالب ،يعني يک دگرگوني ناگهاني و زيربنايي ،يک فرو ريختن همه چيز ،يک بنا کردن همه چيز.
Reforme. 9 Revolution. 6 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
54
اقبال مصلح قرن اخير
ولي ما وقتي در اين تعبير ميگوييم اقبال مصلح است ،عنايت به آن تحول آهسته تدريجي در جامعه نداريم و مقصود تحول تدريجي يا اصالح ظاهری نيست ،اين کلمه را به معنای لغوی اعم آن به کار ميبريم که شامل انقالب نيز ميشود. وقتي ميگوئيم اقبال مصلح است يا متفکران بزرگ بعد از سيد جمال به عنوان مصلحان قرن اخير در دنيا معرفي شدند به اين عنوان نيست که آنها طرفدار تکامل تدريجي و اصالح ظاهری جامعه بودند ،نه! بلکه به يک معني ،طرفدار انقالب عميق و ريشه دار بودند ،انقالب در انديشيدن ،در نگاه کردن ،در احساس کردن ،انقالب ايدئولوژيک ،انقالب فرهنگي. اقبال و سيد جمال و کواکبي و محمد عبده و بن ابراهيم و اعضای انجمن علمای مغرب ( )5و مردان بزرگي که در اين صد سال اخير شرق را تکان دادند همه اساس اصالحشان و به تعبير بهتر انقالب اصالحي شان بر اقرار و اعتراف به اين اصل استوار است که ميدانند امکان اصالح فردی نيست. چند نفر ،چرا .من ميتوانم به گونهای بينديشم و زندگي کنم که خود انتخاب کرده ام؛ از زمان ،از جامعه اثر نپذيرم و در زمان فاسد و در جامعه منحرف ،خود را يک انسان پاک و راستين بسازم .اگر چنين امکاني برای فرد در جامعه نبود ،مسأله مسئوليت معني نداشت. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
55
اقبال مصلح قرن اخير
اما در عين حال من نسبت به اين گونه اصالح ترديد دارم که چگونه امکان دارد که انسان در محيط زندگي کند و از محيط اثر نپذيرد؟ محيط( ،يعني مجموعه شرايط و عواملي که تاريخ ،طبيعت ،جامعه ،روابط فردی و خصوصيات خانوادگي و ارثي ميسازند و از درون و برون فرد را در خود ميگيرند و ميپرورند) فرد را ميسازند ،گر چه فرد نيز بر محيط ميتواند اثر بگذارد و اين اثرگذاری به ميزان قدرت اراده و خود آگاهي پيشرفته و تجهيز علمي و تکنيکي فرد بستگي دارد. من در اين مسأله رايج که از قرن نوزدهم در جامعه شناسي مطرح است يعني اصالت و تقدم فرد بر جامعه ،يا جامعه بر فرد ،نظر ويژهای دارم. در قرن نوزدهم انديويدوآليستها و بسياری از راديکاليستها و اومانيستها معتقد بودند که فرد يعني ارادهها و انديشههای افراد است که جامعه را ميسازد و تاريخ را راه ميبرد ،در حالي که سوسياليستها ،ناتوراليستها و ماترياليستها بعدها بيشتر تحت تأثير داروينيسم که مبنای علوم انساني هم قرار ميگرفت (حتي مبنای تاريخ ادبيات و انواع هنر) انسان را تافته جدا بافته طبيعت نميدانسته و همچون درخت و جانور ،که زاده و پرورده جبری محيط طبيعي است ،زاده و پرورده جبری محيط اجتماعي و ساخته قوانين عيني و خارجي ،که تاريخ و اجتماع را ميگرداند ميدانستند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
52
اقبال مصلح قرن اخير
امروز در جامعه شناسي مبحث فرد يا جامعه جايش را به مبحث تازهای به نام روانشناسي يا جامعه شناسي و جنگ اين دو داده است .اگر چه هنوز جنگ فرد با جامعه در ميان نيمه روشنفکران ما ،که هنوز يک قرن از جريانات فکری و علمي عقباند ،خيلي گرم و سخت مطرح است. من در اين جا به نظريه گورويچ استاد بزرگم معتقدم .او با وحدت علت يا اعتقاد به عامل تام و واحد در مسائل انساني و اجتماعي مخالف بود و ميگفت مسائل انساني پيچيدهتر از آن است که يک سلسله علت و معلول داشته و از يک جهت بتوان تحليلشان کرد ،بلکه به تعدد عوامل معتقد بود .يک پديده اجتماعي 9يا يک واقع اجتماعي 6ساخته و پرورده و تغذيه شده از چندين عامل اجتماعي تاريخي ،فرهنگي، اقتصادی ،طبيعي ...است و هر يک از اين عوامل نيز يک امر بسيط نيست ،که با شيوههای علوم طبيعي که مسائل انساني و جامعه شناسي را تحليل ميکنند به «ساده و سطحي کردن» 3آن و در نتيجه مسخ و تحريف آن بپردازند .کاری که به همان اندازه که برای عوام روشنفکران ،جذاب و شورانگيز و اشباع کننده است برای جامعه شناسي
Phenomene Social. 9 Fait Social. 6 Simplifier. 3 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
53
اقبال مصلح قرن اخير
مصيبت بار است .يعني برای تبليغ و ترويج مکتبي خوب است ،اما برای تحقيق و تحليل علمي زيان آور است .گذشته از آن ميان فرد يا روانشناسي و جامعه يا جامعه شناسي، رابطه عليت يک جانبه نيست ،دو جانبه و متقابل است .وجدان فردی و وجدان جمعي در برابر هم قرار دارند و به طور مداوم در حال اثرگذاری و اثرپذيری متقابلاند. رابطه علت و معلول و معلول و علت برقرار است يعني علت در همان حال معلول آن و معلول در عين حال علت آن ميگردد. بنابراين ،اين بحث که فرد جامعه را ميسازد يا جامعه فرد را بايد بدين صورت مطرح شود که :فرد و جامعه دائماً در حال ساختن و پرداختن يکديگرند. اما آن چه من در اين زمينه انديشيدهام اين است که در اين جا عامل سومي هست که فراموش شده است و آن عامل ،رشد و تکامل فرد است. فرد انساني را به عنوان يک واقعيت ثابت در نظر گرفتهاند ،هم گورويچ ،هم انديويد و آليستها و پسيکولوژيستها و هم هيستوريستها ،ناتوراليستها و سوسيولوژيست ها. وقتي ميگوييم فرد ،مقصودمان شخص نيست بلکه شخصيت است و شخصيت يا فرد در اين جا اراده فردی انسان است در برابر اراده جامعه يا طبيعت يا تاريخ يا وراثت و ميزان عملي که به ابتکار و تصميم خود در محيط انجام ميدهد و تأثيری که بر محيط لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
52
اقبال مصلح قرن اخير
ميگذارد و قدرتي که در پديد آوردن يا تغيير دادن دلخواه از خود نشان ميدهد .و ميدانيم که چنين ارادهای در طول تاريخ و در جامعهها و مراحل مختلف رشد اجتماعي و فرهنگي و مدني متفاوت است. فرد در يک جامعه قبايلي ،در يک مرحله ابتدايي وجود ندارد ،جامعه و روح جمعي است که او را آن چنان که اقتضا دارد ميزايد و ميپرورد .به ميزاني که تاريخ پيش ميرود و تمدن و فرهنگ رشد ميکند و علم و آگاهي و تکنيک تکامل مييابد فرد به خودآگاهي ميرسد و ميتواند بشناسد ،بينديشد تحليل کند و سپس قضاوت نمايد و روح انتقاد در او پديد آيد و چون به علم و تکنيک (به معني اعم) مجهز شده است به تغيير و تکميل و اصالح و ويران کردن و ساختن بپردازد ،چنان که همين اصل را در رابطه انسان و طبيعت مييابيم. بنابراين قبل از اين که به اين پرسش جواب دهيم که فرد جامعه را ميسازد يا جامعه فرد را ،پسيکولوژی اصل است يا جامعه شناسي؟ بايد پرسيد که در کدام مرحله رشد فرهنگي و مدني جامعه؟ و نيز کدام فرد؟ فرد امروز است که روح انتقادی دارد و ميتواند حکومت و مذهب ،شکل زندگي و سنن اجتماعي خود را عوض کند و بر آن بشورد ،اشکال ديگری را انتخاب کند .فرد قبيلهای خود ،ساخته و پرداخته ناخودآگاه اين عوامل است اينها برايش تقدس دارند و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
51
اقبال مصلح قرن اخير
جنبه مُنْزَلْ و ابدی و ازلي .اين است که با توجه به نظريه دورکهيم ميتوان گفت :که تاريخ به ميزاني که پيش ميرود و تمدن تکامل مييابد سوسياليسم (اصالت و تفوق مطلق روح جمعي) سست ميشود و انديويدوآليسم (فرديت و خودآگاهي فردی و استقالل فرد از روح جمعي) رشد ميکند و اين حقيقت را در مقايسه ميان جامعه متمدن اروپايي و جامعه بومي و قبايلي قديم (مثل اعراب جاهلي که قبيله قبيله به اسالم ميگروند نه فرد فرد) ميتوان احساس کرد. بنابراين فرد به ميزاني که از رشد و فرهنگ و خودآگاهي بيشتری برخوردار است قدرت و امکان تغيير محيط و اصالح و انقالب اجتماعي را بيشتر دارا ميشود و توانايي آن را که خود ،سرنوشت خود و جامعه خود را بسازد و يا در ساختن آن سهيم باشد بيشتر به دست ميآورد از همين جاست که مسئوليت و تعهد برای او بيشتر مطرح است. در نتيجه اصالً اين مسأله که بايد فرد خوب و صالح تربيت کرد ،يا نه بايد «جامعه خوب و صالح» ساخت ،بيمعني است .اين دو از هم جدا نيستند .تنها در يک مبارزه اجتماعي است که انسان ،رشد طبيعي و راستين مييابد .در انزوا فيلسوف ،شاعر ،پارسا، عابد ميتوان ساخت اما مسلمان نميتوان ساخت. مسلمان تمام و کمال تنها و تنها در عقيده و جهاد ساخته ميشود .کوشش پيغمبر به دو مرحله تقسيم ميشود: لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
21
اقبال مصلح قرن اخير
مرحله فردسازی ( 93سال مکه) و مرحله جامعه سازی ( 91سال مدينه) .اما در مرحله فردسازی مکه ميبينيم که وی اين افراد را چگونه ميسازد .فرد در کاروان جامعه به سر ميبرد و در مسير تاريخي اين کاروان در حرکت است .خود را فريفته است اگر با گوشهای نشستن و از ديگران بريدن و به کاروان ساالر و کارگزاران و راه بلدان کاروان کاری نداشتن ،خيال کند که سرنوشتي غير از کاروانيان انتخاب کرده است .وی درست همان جاده و همان منزل را ميپيمايد که کاروان؛ در آخر در همان سرمنزل پياده خواهد شد که کاروان ميرسد. امکان ندارد وقتي زمان فاسد است و روابط اجتماعي فاسد است ،فرهنگ و تربيت و مسير حرکت روحي و سياسي و اقتصادی جامعه رو به فساد است ،بتوانيم اميدوار باشيم که انسانهای صالح داشته باشيم ،چنين چيزی ممکن نيست. اگر فردی بتواند خود را از سيل برهاند و از سقوط دسته جمعي در ببرد ،ولو هم موفق شود و واقعاً هم خود را در برده باشد و نه دامنتر کرده باشد و نه لغزيده باشد ،باز بزرگترين خيانت را مرتکب شده است ،برای اين که بزرگترين رسالت او ،پرداختن
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
29
اقبال مصلح قرن اخير
به اصالح ديگران و اصالح جامعهاش بوده است و نکرده است .به قيمت خيانت به ديگران نميتوان به خود خدمت کرد)2( .9 کسي که با هوشياری و تالش ،از زنداني که با خويشاوندان و همفکران و همدردان و آزاديخواهان در آن اسير است بگريزد ،آزادی خود را به دست آورده است اما هرگز انسان آزاده نيست ،يک خودخواه پست راحت طلب بيارزش است ،او حق ندارد به اين آزادی افتخار کند .هرگز نبايد از آن دم زند ،اين يک نجات نيست ،ننگ است. به عقيده من ،بزرگترين عمل انقالبي و ارزش انساني اسالم و بزرگترين خدمتي که به تمدن و تاريخ بشری (نه تنها به مسلمين) کرده است اين است که قدرت عشق مذهبي و نيروی معجزه آسا و غيرمادی «احساس عرفاني» را که در درون انسانها بوده و هميشه روحها را به انقالب ،جانبازی و استقبال ساده مرگ و شهات و قرباني کردن خود و کودک خود در راه معبود و در آستانه معبد وادار ميکرده است ،در راه ساختن
. 9من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم .به نظر من مستضعفين که قرآن از آنها سخن مي گويد و مسؤوليت انحراف آنان را به گردن پيشوايان و روحانيون مي افکند همين افرادند .در بدر ،پيغمبر دستور مي دهد سرها و جگرگوشه های قريش را بزنيد و در نامه ای به رؤسای ملل تصريح مي کند که اگر تسليم نشويد گناه تمام ملت به گردن شما است .من دمکراسي را با آن که مترقي ترين شکل حکومت مي دانم و حتي اسالمي ترين شکل ،ولي در جامعه قبايلي ،بودن آن را غيرممکن مي دانم و معتقدم که طي يک دوره رهبری متعهد انقالبي بايد جامعه متمدن دموکراتيک ساخته مي شد سپس ... لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
26
اقبال مصلح قرن اخير
جامعه بشری و استقرار عدالت و کسب قدرت و پيشرفت در زندگي مادی و معنوی اين جهان به کار گرفته است. اينست که در تاريخ مذاهب ميبينيم که به خاطر تعصب ديني ،خشنودی خدا، حفظ معابد و بتها و مظاهر و تشريفات مذهبي ،اقوام بشری از چيني و هندی و يهودی و مسيحي ،چه قتل عامها ،آتشسوزیها و جانبازیهای هولناک دسته جمعي که تحمل نکردهاند اما همه «مرگ هايي پاک در راههايي پوک» ،همه در «صحنههای جنگ هفتاد و دو ملت» ،اما محمد (ص) تنها با کمتر از دو هزار تن کشته از دشمن و دوست توانست نه تنها مسير تاريخ بشری را عوض کند بلکه با يک جهش انقالبي خارق العاده ،جامعهای را از مرحله «بدوی و قبيلهای و چادرنشيني» و حتي ،ماقبل تاريخي به يک جامعه پيشرفته بين المللي ايدئولوژيک ،با فرهنگ و مدنيت تکامل يافته و نهادهای اجتماعي بسيار نو و مترقي پرتاب کند. اين همه قدرت ويران کننده و سازنده و انقالبي که در تاريخ بيسابقه است از کجا ناگهان جوشش کرد؟ به نظر من از آن جا که قدرت خارق العاده معنوی و روحي مذهب در مسير زندگي اجتماعي قرار گرفت و از درون ارواح و زوايای آرام و تاريک معابد و ديرها و صومعهها ،به ميان کوچه و بازار آمد و آن همه نيرو و مصالحي که منحصراً صرف لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
23
اقبال مصلح قرن اخير
ساختن منازلي در آخرت ميگرديد ،صرف بنا کردن مدنيت و اجتماع مقتدر و غني در دنيا شد .مذهبيها فرزندانشان را در پای بتها يا در زاويه محرابها قرباني ميکردند تا از اين طريق به تزکيه نفس و طرد شيطان و ارواح خبيثه و جلب نيروهای اهورائي بپردازند ،اما مسلمانان اين جانبازیها را به صحنههای باز اجتماعي و جنگي و فکری کشاندند و به قدرت انديشه و ايمان مسلکي و اجتماعي و مبارزه با ظلم و استبداد و خرافه پردازیهای مذهبي و سياسي و قومي و نابودی سنتهای جاهلي و ساقط کردن ارزشهای کهنه نژادی و حکومتي و خانوادگي و باالخره شکستن کنگرههای قصور قيصرها و خسروها و اطفاء آتشها و آتشگاههای دروغين ضد مردم و شکستن بتهای تبعيض و تضاد طبقاتي و قبيلهای و ملي و آزاد کردن تودهها از استعباد زميني و باال بردن انديشههايشان به رفعت حريت و برابری و عزت خدايي و ويران کردن طبقات روحاني و اشراف درباری و امپراطوریهای جهانخوار و رهايي ملتها از حکومت فرعوني و استقرار ارزشهای نوين انساني ،و باالخره در مبارزه اجتماعي و اصالح زندگي بشری ،نه تنها به زندگي مادی و بنای جامعه مقتدر اقتصادی و سياسي و غنای معنوی و فرهنگي و اخالقي و رشد مدنيت و رفاه اين جهان رسيدند ،بلکه در عين حال خود به عنوان فرد در اين کشاکشهای ايدئولوژيک و انجام رسالتهای سنگين و سازنده اجتماعي رشد اخالقي نيز يافتند و به تقوی و تزکيه و صالح روح و پاکي احساس و استغنا و صبر و فضيلت دست يافتند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
24
اقبال مصلح قرن اخير
شايد بزرگترين انقالب اسالم در تاريخ زندگي اجتماعي و معنوی بشری تغيير جهت دادن به قدرت عظيم مذهب است .يعني استخدام آن همه نيروها و خونها و وقتها و پيرايهها (که در محرابها و خانقاهها و ديرها و بت خانهها به هدر ميرفت) در راه حرکت و تکامل جامعه بشری ،نابودی برج و باروهای استبداد و استثمار و جهل توده و تقويت روح عدالت خواهي و رشد فرهنگ و علم و همه ابعاد حيات اين جهاني. اين است تنها راه «اصالح فردی» ،تزکيه نفس و تکامل اخالق و کسب تقوی و «اصالح خود». تقوی و تزکيه نفس و اصالح فرد در انزوا از جامعه و در غفلت از سرنوشت مردم و در فراموش کردن مسئوليت اجتماعي ممکن نيست ،در اسالم هم نيست .هرگز ،نه به تصديق انديشهها و مباني مکتبي که داريم و نه به تصديق آدم هايي که داشتيم -به عنوان مظهر تربيت شدگان اسالمي در تاريخ -چنين نبوده است. ما در پيرامون پيغمبر ،يک عابد ديرنشين و يک صحابي گوشه گير نميشناسيم. حتي «اصحاب صفه» که عرفا و زهاد ما خود را به آنها ميچسبانند افراد شمشير به دست آماده مأموريت و جهاد بودند که دل از خانه و زندگي شخصي برکنده بودند ،اما نه برای هدر دادن خود در گوشه معابد و شکاف کوهها و بوسيدن درگه زهدپرستي و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
25
اقبال مصلح قرن اخير
رهبانيت ،بلکه درست برعکس برای آن که همه وجود و تمام لحظات عمرشان را به کار اجتماعي و مبارزه اعتقادی خود وقف کنند .آدمهای استثنايي که زندگي فردی شان را فدای مبارزه اجتماعي و فکری کرده بودند. تمام مصلحان مسلمان قرن بيستم ما نيز دارای اين خصوصيت فکری و اين اعتقاد اصيل و بديهي بودند :چون از بديهيات بينش اسالمي است و يکي از اصول مسلم و جزئي از عقايد مذهبي اسالم است و اصالً «جهت» و «جبههگيری» و «مسير» مکتب و بينش کلي و گرايش عام روح اسالمي است. حتي دشمنان اسالم که پيغمبر ما را پيغمبر مسلح ميگويند و اسالم را مذهب شمشير ،معترفند که اسالم يک مذهب اجتماعي است وگرنه احساس عرفاني و تزکيه نفس و پرداختن به اصالح فردی و تقوای ديني ،به معني کالسيک آن ،که نياز به شمشير ندارد .زيرا چنين کاری را در هر رژيمي و در هر شرايطي ميتوان کرد. استبداد ،استثمار ،ظلم و غصب و جنايت ،نه تنها با آن مخالف نيست بلکه همه شرايط الزم و مساعد را برايت فراهم ميکند که بروی گوشهای و به کار او و سرنوشت مردم کاری نداشته باشي و با نفس مبارزه کني .او تو را در اين مبارزه ياری ميکند! در اسالم ،فرد در اثنای مبارزه برای اصالح جامعه به اصالح فردی و اخالقي ميرسد ولو در مبارزهاش موفق هم نشود .اينست که ما معتقديم که در يک جامعه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
22
اقبال مصلح قرن اخير
فاسد نيز ،فرد صالح ميتواند وجود داشته باشد يعني ميتواند ساخته شود و مسئوليت فردی از همين جا پديد ميآيد ولي با اين قيد :مسئوليت فرد خودآگاهي به خلق است و مبارزه با همه عوامل انحرافي و بيمارکننده و ضد ترقي وسالمت و حقيقت (امر به معروف و نهي از منکر بدين معني است نه به آن معني خنک و نفرت انگيز رايج). فرد مسلمان در برابر خدا ،يعني راه مردم و سرنوشت مردم و طرز تفکر مردم مسئول است و متعهد ،هم تعهد فکری و هم عملي و اجتماعي .اين امر به معروف و نهي از منکر -که بصورت مضحک امروز درآمده -يعني همان اصل که امروز در غرب و در برابر جهان بيدار و در ميان روشنفکران امروز به عنوان «انسان و مسئوليت روشنفکر و دانشمند و هنرمند و مسأله تعهد» مطرح است ،نه به عنوان نصيحتهای خنک بيريشه و بيتوجيه سطحي و کودکانه ،و يا کم ارزش و محصور در دايره تنگ زندگي فردی و روابط معاشرتي يا اعمال انفرادی ،که تازه گوش هم اگر بکنند ،چيزی نيست و آن هم بدون هيچ معني و مقدمه علمي و بدون تأثير و پذيرش و بدون هيچ احتياجي به چنين نصايحي. امر به معروف و نهي از منکر نصيحت بابا به بچهها نيست يا توصيههای مقدسها، در باب ريش و سبيل و احکام طهارت و نجاست و شکيات و معضالت نتهای قرائت و تجويد و يا طرز لباس پوشيدن و رفتار کردن و... لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
23
اقبال مصلح قرن اخير
امر به معروف و نهي از منکر يعني رسالت فرد در سرنوشت جامعه خويش و مکتب اعتقادی که به آن معتقد است ،يعني همان مسئوليت روشنفکر ،مسئوليت يک انسان مسلکي ،يک انسان معتقد به ايدئولوژی ،يک فرد حزبي ،يک انسان وابسته به جامعه اسير عقب مانده ،استعمار زده ،طبقه محروم استثمار شده ،يک متفکر ،فيلسوف، نويسنده ،دانشمند ،هنرمند وابسته به زمان ،به انسانيت امروز... من متأسفانه فرصت ندارم که راجع به مصلحين قرن بيستم يکايک سخن بگويم. اگر يکايک را بخواهم نام ببرم بايد به نام بردن و يادآوری آثار و زمان و اشاره به زندگي آنها اکتفا کنم و آن هم بيارزش است اما مبادی و اصولي را که نهضت بيداری يا رنسانس يعني «تجديد تولد» اسالم بر آن مبتني است طرح ميکنم تا روشنفکران و مسلمانان الاقل جهت و مشخصات کلي آن را بتوانند احساس کنند. کلمه «رنسانس» - 9به معنای واقعي کلمه -برای اين نهضت خيلي پرمعنيتر است و با توجه به روح و معنايي که رهبران و پيروان اين نهضت از آن احساس ميکردهاند اين لغت مناسبتر است تا رنسانس برای آن نهضت اروپايي ضد قرون وسطايي قرن پانزده و شانزده ،به اين نام .زيرا ما معتقديم و تاريخ هم به روشني نشان ميدهد که اگر جامعه
Renaissance. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
22
اقبال مصلح قرن اخير
ما تجديد تولدی بکند ،اين جامعه مرده اسالمي مانند تولد درخشان نخستين ،حياتي بارور و نيرومند و مترقي خواهد يافت. تاريخ ،اين تولد نخستين را در اسالم چگونه نشان ميدهد؟ چگونه ارزيابي ميکند؟ نميگويد تا پيغمبر اسالم متولد شد کتابخانهها زياد شد ،عرفان درخشيدن گرفت، خدای عشق به رقص آمد ،خدای علم به هيجان افتاد ،مريخ خدای جنگ لرزيد ،تير و کمان از دست هرکول افتاد ،نوری از آسمان تابيد ،زمين را زلزله گرفت... نه ،بلکه آتشکده پارس ،آتشهای دروغين خاموش شد ،آتشهای دروغين .چرا؟ برای اين که اين آتشها ،آتش اهورامزدا نبود ،آتش اهورامزدا يکي است ،اين آتشها سه تا بود ،آتش گشتاسب در آذربايجان مال شاه و شاهزادگان و اشراف ،آتش برزين مهر متعلق به دهقانان و آتش پارس در استخر متعلق به روحانيون زردشتي :يکي از صفوف برجسته طبقه حاکمه استثمارگر و مستبد و عصاره کش مردم .اين آتش، آتش فريب و نيرنگ و دروغ بود ،بدتر از هر آتشي ،آنها آتش زور و آتش پول بودند و اين آتش خدعه و انحراف افکار و تخدير مردم ،به نام دين .آنها آتش استبداد بودند و آتش استثمار ،و اين آتش استحمار و چه کسي نميداند که اين سوزندهترين و خاکستر کنندهترين آتش است؟ اين آتش مرد ،و اين آتشها خاموش شد ،آتش هايي که همواره توده در آن ميسوختند به نام اهورا مزدا و به نفع اهريمن. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
21
اقبال مصلح قرن اخير
و کنگره قصر ساساني فرو ريخت .يعني اين يک تولد پرمعنايي است ،تولد يک روح و عرفان جديد و يک احساس و اشراقي است که مذهب است ،اما بر خالف مذهبهای رايج ،به خشت ،خشتي که روی هم کج بنا شده است کار دارد ،به هر در و ديوار و پايهای که به ستم برکشيده است کار دارد. يعني اين پيغمبر ظهور نکرد تا خود را مثل زرتشت و ماني و مزدک و کنفسيوس و ...به اين کاخ برساند و در رديف شاعر و منشي و خواجه دربار بنشيند ،آمده است تا آن را ويران کند« .تا پيغمبر اسالم چشم به اين جهان گشود ،آتشکده فارس خاموش شد و کنگره قصر مدائن فرو ريخت» کيفيت نگاه و مأموريت اسالم را به اين جهان و در اين جامعه بيان ميکند. متأسفانه يک عده از روشنفکران مسلمان که ميخواهند اسالم را با روح و زبان امروز بيان کنند ،و به هر فکر و سليقهای که روح زمان ما ميپسندد و مد ميشود ]رو ميکنند[ امروز صلح جهاني ،هم زيستي مسالمت آميز ،عدم تعصب ،آزادی و احترام به همه افکار و عقايد مد شده است -حتي يکي از ادبای معاصر ما نوشته بودند که وقتي تو به تبليغ عقيده خودت ميپردازی به ديگری اهانت کردهای ،يعني تو بر باطلي -آن وقت روشنفکران مسلمان ما يا مسلمانان تازه روشنفکر ما هم خود را برای ليبراليسيتها و دمکراتها و اومانيستها ،لوس ميکنند که اسالم از سلم است و سلم يعني صلح و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
31
اقبال مصلح قرن اخير
صلح هم يعني همزيستي مسالمت آميز و سازشکارانه ميان طبقات و مذاهب و افکار و عقايد... عجبا! اسالم صلح نيست ،اسالم جنگ است .نبايد از اتهام کشيشها و استعمارگران و شبه روشنفکران کاردستي آنها ترسيد و جا زد .با بزک کردن و امروزی وانمود کردن اسالم کاری از پيش نميرود ،حقيقت را بايد آن چنان که هست شناخت ،نه آن چنان که ميپسندند .جهاد را نبايد دفاع توجيه کرد .دفاع احکام ديگری دارد و جهاد احکام ديگری .اسالم ،جنگ حق و باطل ،از آدم تا انتهای تاريخ (آخر الزمان) است. نهضتي که به وسيله مصلحان اخير اسالمي در محيط اسالم ،از چين گرفته تا خليج فارس و تا شمال افريقا ،از نيمه قرن نوزدهم تاکنون به وجود آمده ،نهضتي است در ادامه نهضت تاريخهايي که فلسفه تاريخ اديان ابراهيمي بر آن استوار است .اين نهضت محصور در چهارچوبهای مسائل کالمي و فلسفي و متافيزيکي نيست .لبه تيز اين مبارزه ،متوجه نظام عيني حاکم بر تاريخ و بر زندگي و بر مردم است. يک اطلس جغرافيايي آسيا و افريقا را جلو خودتان باز کنيد .جغرافيای افريقا را بهتر ميشناسيم ،برای اين که انقالبات و نهضتهای ضد استعماری و ضد غربي را که در افريقا به وجود آمده ميشناسيم ،فعليتر است ،هنوز جزو اخبار است همه ميدانيم. افريقا يک سلسله اقوام و کشورهای اسالمي دارد و يک سلسله از اقوام و کشورهای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
39
اقبال مصلح قرن اخير
غير اسالمي .اما همه افريقا روی نقشه جغرافيای جهان به قول شاندل -يک نويسنده فرانسوی اصل شمال افريقا -به صورت يک قطره اشک ،يک قطره اشک گرم! آری، افريقا اشک زمين است ،قلب گداخته زمين است .قلب نيز شبيه اشک است ،چه ،هر دو همزاد و همدردند ،افريقا نيز با اين دو خويشاوند است .افريقا قلب مجروح و اشک داغ اين کره ستمديده رنجور است .همواره در آتش بردگي ،در تاريخ ،و در آتش استعمار ،در زمان جديد ،ميسوخته و ميسوزد. در تاريخ ،تنها کشورهای اسالمي افريقا هستند که احياناً اتهام برده گرفتن دارند اما اتهام برده دادن هرگز نداشتهاند .هيچ وقت کسي از مراکش يا تونس يا الجزاير يا از مصر برده به جائي نميبرده ،در عصر جديد تمام افريقا به زور و يا به تزوير تسليم استعمار شد ،افريقای مرکزی ،افريقای غربي و شرقي تازه متوجه ميشوند که کي استعمار آمد و به اين سادگي وارد شد. استعمار :به صورت يک عده مبلغ مسيحي يا مهاجر اروپايي که برای سرمايه گذاری و آبادی و ايجاد توليد و کار و ترقي ميآمدند در گوشهای زندگي کنند و به عمران آن بپردازند (استعمار) و يا در شکل عدهای تاجر فرانسوی يا انگليسي و غيره ميآمدند ،به سادگي و حتي با استقبال و احياناً مساعدت و خشنودی بوميان وارد ميشدند و کم کم صاحب همه چيز ميگشتند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
36
اقبال مصلح قرن اخير
در قرن نوزدهم ،تازه از شيشههای رنگي ،الماس بدلي و سنگهای قيمتي و جواهر مصنوعي ساخته بودند و فرنگي رند هفت خط ،خان خرکن و متجدد رنگ کن چند مشت از اين شيشه رنگيها بر ميداشت ،و ميبرد به افريقا و به رؤسا و اشراف و شيوخ قبايل افريقا هديه ميکرد ،بخصوص در جشنها و مراسم عروسي و تشريفات قبيلهای شان يک مشت شيشه ميداد و يک گله گوسفند در مقابل ميگرفت. تجمل پرستي جزء خصوصيات اصلي انديشه و روح غير متمدن بدوی است .تجمل بدوی مدرن با بدوی غير مدرن ،فرق ندارد .تجمل پرستي نياز روحهای سطحي و فقيری است که از زيباييهای روح و سرمايههای معنوی و چشم اندازها و انقالبها و عظمت هايي که در ايمان و انديشه و علم و هنر و ادب و فلسفه و پروازهای شگفت دل آدمي هست ،مرحوماند.اين حقيقت را در مقايسه ميان افرادی که ،از نظر رشد فکری و فرهنگي و اجتماعي ،در درجات مختلفي هستند ميتوان بررسي کرد. ملتها نيز چنيناند .بر خالف آن چه در وهله اول به ذهن ميرسد ،جامعههای عقب مانده ،بيشتر از پيشرفته (افريقا بيشتر از آسيا و آسيا بيشتر از اروپا و اروپا بيشتر از امريکا) لوکس پرستند .در جامعه ما زنان قديمي بيشتر از زنان متجدد و زنان عامي بيشتر از زنان تحصيل کرده يا روشنفکر جواهربازند.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
33
اقبال مصلح قرن اخير
بسياری از خانمهای تيپ «عليه عاليه» خود را بصورت مجسمهای ميآرايند که بجای توالت خود را رنگآميزیهای تند و چرب و غليظي ميکنند که فضائي به شعاع چندصد متر را «اشکآور» ميسازند و مخاط بيني آدم چائيده را به خارش دچار ميکنند و وجودشان را به شکل پايهای در ميآورد که فقط برای اين بر پا است که بر آن طال و سنگهای زينتي و «جواهرآالت» سنگينوزن آويزان کنند و بچسبانند، چندان زياد و پرزرق و برق و مبالغهآميز که همپای بوهای تند و تيز توالتش سر و صدای جواهرش در فضا منتشر است و سرگيجهآور و صماخ گوش آدم سمعکي را که در «عصر ماشين» و «شهر تهران» زندگي ميکند ،آزار ميدهد .چرا که وجود «بيبهاء» و روح «بيکرامت» و زندگي مرده گنگ و شخصيت «بيبو و خاصيت» خويش را که هيچ معنايي نميدهد ميبيند ،و هيچ نشانهای که بودنش را نشان دهد در خود نمييابد و رنگي که بوجودش تشخص بدهد و از عدم ،متمايزش نمايد فاقد است و هيچکس، حتي خودش ،هيچگاه ،متوجه نيست که« :او هست» .بنابر اين ناچار به زور «سرمايه» و قدرت «صنعت» و افسون «هنر» و پيشرفتهای فني در «صنايع مستظرفه» و تقليد و تشبه به «زيبايان از ما بهتران» از «احجار کريمه» و «اشياء گرانبها» و سر و صداهای جواهرآالت و رنگ و بوئي تند و تيز و زيب و زيورهای فريبا ،کرامت و قيمت به عاريه ميگيرد و نام و نشان مييابد و وجودش که تجسمي از عدم است و تجسدی از «پوچي و عبث» معني و ماهيت پيدا ميکند و به ياری اين «دانستنها» و توسل به اين «بودنها» لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
34
اقبال مصلح قرن اخير
عقدهگشائي ميکند و «کمبودها» و حتي «بيبودها» و «نابودها»يش را ترميم مينمايد و خالصه اين «بيهمهچيز تحقير شده مفقود» با اتصال و انتساب به آن چيزها ،هم «چيزی» ميشود (حاال ،هرچه!) و هم با تشبه به تعظيمشدهها عقده حقارتش تخفيف پيدا ميکند و برايش کمآزارتر ميشود و هم ،با اين ظواهر و عالئم و آثار و اوصاف مصنوعي اعتباری ،در احساس و ادراکها نه ،ولي الاقل در چشمها« ،مطرح» ميشود و «هست» ميشود .چه ،روح آدمي از اين سه محروميت ،سخت رنج ميبرد و عقده دار ميشود و اگر نتوانست از طريق طبيعي برخوردار شود .به صورت بيمارگونه و مصنوعي و حي انحرافي و گاه با فساد و جنايت ميکوشد تا عقده گشايي کند و به دست آورد يا به داشتنش تظاهر کند و ديگران و حتي خود را هم فريب دهد .کودکي که در جمعي، فراموش ميشود و ميبيند که هيچ کس متوجه او نيست خشمگين ميشود ،و اگر ببيند، کودک يا کودکان ديگری با درخشش خويش همه نظرها را به خود جلب کردهاند و او را به محاق بردهاند ،بيتاب ميشود و به خصوص اگر احساس کند که واقعاً هيج و پوچ است و چيزی ندارد که بتواند مطرح باشد و اين است که هيچ کس را به ياد نميآورد و تا بر سر راهي قرار نگيرد و تنهاش به تنه کسي از حضار نخورد ،کسي متوجه نميشود که ايشان هم در مجلس تشريف دارند ،ديگر نميتواند خاموش بماند و تحمل کند ،ميکوشد تا ادای بچه هايي را که نقل محفل شدهاند درآورد .اگر فايده نکرد -که غالباً هم نميکند -دست به شرارت ميزند ،حادثه ميآفريند ،مجلس را لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
35
اقبال مصلح قرن اخير
عوض ميکند .اگر نتوانست کاری کند که ستايشش کنند ،دست به کاری ميزند که الاقل باعث تعجب ديگران گردد ،و اگر نشد ،حتي دسته گلي به آب ميدهد که موجب نفرت و سرزنش بشود ،و گاه حمله ميکند تا مورد حمله قرار گيرد ،مخاطب دشنام و طرف دشمني واقع شود ،به هر حال «مطرح» شود! همه متوجه شوند که او هست ،هر چند بد .به هر حال« ،بد» يک صفت است .ميتواند به شيوه دکارت ،وجود خود را اثبات کند ،به اين جمعي که انکارش کرده بودند ،بگويد« :من بد ميکنم ،پس من هستم» .و به حيله حافظ ،معشوق را متوجه خود کند و چشم او را به سوی خويش بگرداند و در دل او ،احساس و ادراک او که وی هميشه از آن جا غايب بوده ،مطرح شود و اين است که ]به قول نشاط[: طاعت از دست نيايد ،گنهي بايد کرد در دل دوست ،به هر حيله ،رهي بايد کرد اين جا است که رابطه ميان « -تجمل» و عقب ماندگي دقيقاً آشکار ميشود و ريشه رواني آن و نقش رواني -طبقاتي -اجتماعي آن عميقاً دانسته ميشود .درباره آن تيپ زنان «چهل ستون ،چهل پنجرهای» و «سرخاب سفيدابي» که در «سفره پارتيها»، نمايشي خيره کننده از الماس و زمرد و ياقوت و فيروزه و مرواريد و طال آالت ميدهند و يک ويترين جواهرفروشي را بر سينه حمل ميکنند و چند جعبه رنگ و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
32
اقبال مصلح قرن اخير
چندين بطری عطر را بر سر و رو خالي کردهاند و اين «نمايشگاه سيار سرمايه و صنعت» را در زير خيمه مجلل حجاب ،برای تماشاچيان اهل و گوهرشناس افتتاح ميکنند ،که از اين عالئم و امارات ذيقيمت و درخشنده به اصالت خانمي ،شرافت خانوادگي و حتي حرمت اخالقي و قداست ديني و عزت و کرامت و نعمت و موهبت الهي سرکار عليه ،حاجيه خانم عاليه ،پي ميبرند و همه فضايل ناداشته انسان را به فضل اين داشتهها به ايشان ارزاني مينمايند و بدين طريق ،ايشان که عبارتند از «هيچي» در وسط دو حلقه پدر و شوهر -که اين دو نيز تمام شخصيتشان در جيبشان قرار دارد و تمامي معني و فلسفه وجودی شان ،موجودی شان -به ياری اين وسايل خيره کننده جلب کننده ارزشمند و زيبا و برتری دهنده ،آن سه عقده حقارت را ميگشايند .اين تيپ تجمل پرست عقدههای حقارتش را در زير چادر سياه اشرافيت قديم ميگشايد و نداشتن سواد ،شعور ،اصالت فردی ،شخصتي معنوی ،احساس ،هدف ،مسئوليت اجتماعي ،کار، ايده ،ايده آل ،و باالخره نقشي ،وضعي ،رسالتي ،اعتقادی ،خدمتي ،و چيزی که با تکيه بدانها بتواند بگويد« :پدر ،شوهر ،برادر ،برادر شوهر ،پدر شوهر ...نه! من» .او را در برابر تيپ زن پيشرفته تحقير ميکند .وی در برابر درخشش زناني که جاذبههای شخصي ،فکری ،اجتماعي ،اعتقادی ،هنری ،شغلي و يا حتي امکان تجلي جاذبههای زنانه و زيباييهای جسمي و جنسي خود را دارند ،به محاق ميرود و فراموش ميشود و ناچار ،با افراط در استخدام اين سمبلها و استعاره اين ارزشها خود را تأمين ميکند، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
33
اقبال مصلح قرن اخير
طرح ميکند ،اثبات وجود ميکند ،معني وجودی و شخصيت ممتاز و نمايان ميگيرد و مصرانه فرياد ميکند که :ايها الناس ،من هستم .ايها الناس ،من چيزی هستم! در اين جا نپنداريد که ميخواهم ،تيپ زنان متجدد را در برابر اين تيپ زنان متقدم بگذارم و به اين دليل که اين تيپ ،معموالً و در قياس با آن تيپ در استعمال مواد و مصالح آرايش و آويزان کردن زيورآالت سنگين وزن و سنگين قيمت ،حرص جنون آميز و خودنمائي مرض گونهای ندارد ،توالت تند نميکند و خودنمايي جوهراتي ندارد ،ميخواهم نتيجه بگيرم که اين تيپ متجدد چون پيشرفته است و از نظر کمال انساني و زيباييهای ذاتي و شخصي برجسته ،عقده خودنمايي ندارد ،به اين ظواهر اعتباری و شاخصههای بيروني و اعتباری نيازمند نيست. هرگز! اين که زن متجدد ،از بستن افراطي طالآالت بدش ميآيد و توالت تند را خوش ندارد ،بلکه بيشتر دوست دارد توالت مات کند و رنگ پريده جلوه نمايد ،به خاطر سادگي اخالقي و بيزاری از خودنمائي و بينيازی از خودآرايي نيست .بلکه اين جا بحث بر سر يک اختالف ذوقي است و تفاوت مد زيبايي و تغيير مالکهای زيبايي شناسي در تيپ زيبايي زن .من آنقدر ساده لوح نيستم که مثالً رواج دامن ماکسي را در سال هفتاد ،نشانه احيای روح عفت و سنت پوشيدگي و بازگشتن زن امروز به حجاب تلقي کنم و موج ريش گذاشتن مردان را در انگلستان و امريکا تأثير روحانيت در نسل لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
32
اقبال مصلح قرن اخير
جديد تفسير کنم و يا شيوع برهنگي را در غرب ،که از طريق عکسها و فيلمها ميبينيم و بعد با مطالعه کلي و عميق به اين واقعيت پي ميبريم که بعد از جنگ دوم جهاني است که اين مناظر لخت و عور در امريکا و اروپا زياد ديده ميشود و سپس ،با تأييد اطالعات و تحقيقات آماری که از وسعت جنگ و شدت آن ،و بخصوص عواقب شوم و ويرانيها و بدبختيهای ناشي از آن در دست داريم ،ناگهان به اين کشف نبوغ آميز توفيق مييابيم که :بله! هنر و بخصوص فيلم و تئاتر و باله ،اپرا ...آينه واقع نمای اجتماعاند و نمايشگر وقايع عيني زندگي مردم و شيوع برهنگي و ظهور ستارگان زن و اخيراً مرد ،به صورت لخت و پتي ،حاوی يک پيام است و يک فلسفه رآليستي در هنر متعهد امروز ،که ميکوشد تا واقعيت زندگي و سرگذشت عيني جامعه امريکا و اروپا را نشان دهد؛ چون که پس از جنگ جهاني دوم ،مردم امريکا و اروپا و بخصوص آن تيپ و آن طبقهای که پرسوناژهای اين فيلمها نماينده واقعي آن ميباشند، در اثر شيوع فقر و بيداد مصيبتهای جنگ ،غالباً از تأمين پوشاک کافي برای خود عاجزند و چنان که به رأی العين ديده ميشود ،يا بيچارهها عرياناند و يا اگر هم يک ال پيرهني نازک و بدن نما بر تن دارند ،غالباً تنگ و کوتاه از جلو و عقب وباال و پايين به شکل بسيار رقت بار و عبرتانگيزی کم و کوتاه و افتاده و بريده و ناقص است و گاهي اوقات ،حتي نواميسشان و زنان محصنه محترمه و با شخصيتشان از ستر عورت خود هم عاجز ماندهاند ،و مسلم است که برهنگي هميشه با گرسنگي توأم است و گرسنگي را لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
31
اقبال مصلح قرن اخير
هم ما نه تنها در رنگ پريده چهرههای مات و مهتابي و لبهای کبود و اجسام الغر و پوست بر استخوان و شکم بر پشت چسبيده شان به طور دلخراشي مشاهده ميکنيم و در عموم آنها ميبينيم که رنگ در صورت ندارند و گوشت و پيه در تنشان ذوب شده است ،بلکه شدت و عموميت گرسنگي به جائي رسيده که بيغذايي و گرسنگي برايشان صورت يک قاعده مسلم و حکم کلي و ثابتي شده است و نرسيدن چربي به دل و جگرشان و نان نخوردن و سير نشدن و در شبانه روز يک بار بيشتر غذای درست صرف نکردن و به جای خورشي قوت دار و آبگوشت غليظي که بيست جور حبوبات دارد و دو بند انگشت چربي رويش ايستاده و تکههای دنبه در آن غلت ميخورد و به جای روغن زرد که صبحها به ناشتا داغ ميکرديم و يک قدح به سالمتي باال ميکشيديم ،يک فنجان سوپ! يعني آب چرک زيپو با يک انگشتوانه آب گاز دار چشيدن برای عمومشان صورت يک صورت يک «رژيم» پيدا کرده ،و وقتي آن وضع رقت بار لباس و اين وضع رقت بارتر غذا آن قيافههای مات زده و اسکلتهای خشکيده همين امريکاييها و اروپاييها را در اين روزگار ميبينيم و با سر و وضع خودمان مقايسه ميکنيم که بحمداهلل ميبينيم يک خانواده معمولي ما زيرپيرهني دارد و باالتر پيرهن کرکي و کشي و باالتر پيرهن و باالش ژاکت و باالش جليقه و باالش جليقه پوستي و باالش کت و باالش قبا و باالش لباده و يا پالتو و باالش عبا و يا پوستين و بعد يک من آش پر از گوشت سرسينه و دمبه و پيه و نخود و لوبيا و سيب زميني و لپه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
21
اقبال مصلح قرن اخير
و عدس و ماش و رشته و ...را با چهار تا قورت باال ميکشد و پنج سير گوشت کوبيده شب مانده را با ده تا پياز و شش جور ترشي شش لقمه کله گرگي ميکند و پائين ميدهد و يا نصف کله و يک تغار دو مني آب روغن کله پاچه و يک شکمبه سيرآبي و قلوه و شيردون و يک پاچه و دو تا دست و سه شيشه ترشي بادمجان و پنج تا پياز کله گربهای با يک نان سنگک ...کارش را ميکند و دو تا خربوزه باالش و يک سماور چای داغ روش و بيست تا آروغ از مخرج ،پشت بندش و يک قدح تخمه کدو و هندوانه و کشته زردآلو باالی همهاش و بعد هم خانوادگي از همه اطراف و جوانب ميخزند زير کرسي داغ آتش خاک زغال و لحاف کرسي سي من پشم ميش را ميکشند رو سرشان و پاهاشان را خانوادگي ،گرم و صميمي و تنگاتنگ ،در هم ميدوانند و گرداگرد منقل حلقه ميبندند و در جائي نرم و گرم و پشمي ميان تشک و لحاف و متکا و منقل ،به خوابي لطيف و رويا انگيز فرو ميروند و چون برمي خيزند ميبينيم که اين شده است يک دست گوشت و دمبه ،سرخ وسفيد( ،مرحومه مهوش)! و او شده است يک دست پوست و استخوان ،مات و مبهوت( ،خانم توئيگي)! يعني اين چنين «روشنفکر غرب شناس جامعه شناس و اهل نقد و آناليز مسائل هنری و سياسي و اجتماعي و طبقاتي»ام؟ يا اينجور «روشنفکر ضد غربزدگي طرفدار سنتهای اصيل ايراني و پاسدار مقدسات ملي و معتقد به تکيه کردن بر پايگاههای عميق و استوار فرهنگي و آداب و رسوم و سنن معنوی و مباني قومي و نهادهای ريشه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
29
اقبال مصلح قرن اخير
دار اجتماعي و ميراثهای مقدس و پر معني تاريخي خودمان و بريدن از غرب و پيوستن به شرق و اتکاء بر فرهنگ و هنر توده ،به عنوان يک ضرورت روشنفکرانه و تعهد مسئوليت اجتماعي بر اساس بازگشت به خويش و علم و ادبيات و هنر و قلم و فکر در خدمت جامعه و در مسير خودآگاهي مردم و تحليل علمي و واقع گرايانه مسائل خاص و اريژينال ايراني برای درک مستقيم و تحليل بينش و روح و فرهنگ مردم اين سرزمين» ...؟ و حرف هايي از اين قبيل ،به آن معنا که اخيراً رايج کردهاند و بدان عمل هم ميکنند ،چه هولناک و چه روده بر. مسأله اين است که «زن متجدد» ،درست مثل «زن متقدم» است .هر دو پوچ و هر دو در برابر تييپ زن کمال يافته و با فضيلت ،عقده دار حقارت و هر دو در دلهره بينام و نشاني ،و ديوانه وار و زشت و بيمارگونه ،در تالش خودنمائيهای ناشيانه و عجوالنه و هر دو ،برای جبران کمبود ارزشهای انساني شخص و شخصيت خويش ،به دنبال استخدام وسايل و استعمال مظاهر جلب کننده و جبران کننده و در جای خالي کرامت و ارزش و هنر و زيبايي و جاذبه انساني و سرمايه انديشه و روح ،نشاندن عالئم و ظواهر و سمبلها و نشانهها و رمزها و ابزار و آالتي و اطوار و حاالتي که به قاعده تداعي و بازتاب شرطي و تشابه و اعتبار و انتساب و تقارن و قياس و به هر حال ،به داللت خارجي ،بتواند در اذهان جانشين آن ارزشهای ذاتي و فضيلتهای انساني ئي شود که زن اشرافيت قديم و اشرافيت جديد از نداشتنش رنج ميبرد و به گونه بسيار ناشيانه و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
26
اقبال مصلح قرن اخير
دستپاچگيهای ابلهانه و مهوع و افراط کاریهای زشت ميکوشد تا کتمان کند .اين هر دو تيپ از يک نوع کمبودهايي رنج ميبرند و رنجشان ناشي از تضادی است که بين دو «وجود» يا دو «حيثيت»شان هست و اينان در ميان دو سنگ اين آسيای سنگين چون دانه ضعيفي فشرده ميشوند و آن تضادی است که ميان «حيثيت يا وجود انساني» بالذاتشان و «وجود يا حيثيت اجتماعي» بالغيرشان ايجاد شده است :وجود ذاتي شان پوچي مطلق ،بيهيچ اصالتي ،ارزش فکری يا احساسي يا علمي يا هنری يا اجتماعي و يا حتي اخالقي ،و اما حيثيت و موقع اجتماعي شان ،تنها به سبب پدر يا شوهر و معموالً هر دو -و اين هر دو نيز معموالً تنها به سبب «پول» ،يعني آن چه در جيب دارند ،نه آن چه در سر يا در سرشت -بيش و کم حساس است و خطير و دارای مسئوليت و حرمت و الزمهاش داشتن صالحيتها و فضيلتها و کسب ارزشهای انساني ممتازی است که دارنده آن را از مردم عادی و عامي برجستهتر دارد .در حالي که اينان ،که به خاطر پول و شرايط خاص جامعه طبقاتي ،در چنين مقام و موقع اجتماعي برجستهای «قرار گرفتهاند» (کسب نکرده اند) ،نه تنها از مردم عادی و زنان عامي برتری ذاتي و انساني ندارند ،بلکه غالباً به خاطر نوع تربيت طبقاتي و رفاه اقتصادی ظالمانه و زندگي طفيلي ...دارای خلق و خويي انحرافي ،ضعيف ،عاطل و باطل ،ناآگاه حتي از مسائل روزمره زندگي اجتماعي ،حتي خانوادگي و فاقد برداشتها و بينشهای تجربي که از تماس با واقعيتها و شناخت زندگي و جامعه مردم و مهمتر از همه ،انديشيدن يا کار لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
23
اقبال مصلح قرن اخير
کردن ناشي ميشود و اينها فاقد اين همه اند :نميانديشند ،چون تيپ «زن سنتي» ما تحصيل نميکند ،حتي جو فکری مذهبي هم ندارد .کار نميکند ،چون تيپ زن سنتي، هم برای کار خارج تربيت نشده ،هم کار در خارج را بد ميداند و کار يدی و توليدی و حتي کار خانه را بدتر ،و بدان نيازی ندارد. «زن متجدد» کيست؟ اشتباه در همين جا است .چون تيپ او با تيپ (سنخيت) اشرافي اُمّل خيلي فاصله دارد و حتي متضاد است ،غالباً چنين احساس ميکنند که ذات يا کاراکتر اين دو با هم متضاد است ،و اين اشتباه رايجي است .حتي روشنفکران و به خصوص هنرمندان ما (به خصوص در تئاتر و سينما و داستان نويسي که بيشتر بر اين دو تکيه دارد) تيپ و کاراکتر را غالباً با هم عوضي ميگيرند و حتي مترادف خيال ميکنند! زن متجدد ما درست همان زن اُمّل پولدار سابق است که فقط تيپش عوض شده است .لباس و آرايش و مصرف و نوع سرگرمي ورفتار و آداب معاشرت و سليقهاش فرق کرده است وگرنه سطح انديشه و نوع بينش و عمق احساس و درجه خودآگاهي و رشد معنوی و مسئوليت اجتماعي و روشنبيني اعتقادی و وسعت جهانبيني و تکامل ارزشهای اخالقي او ،در هر دو تيپش يکي است .گر چه از بسياری قيدهای متعصبانه قديم رها شده است .ولي اشتباه ديگری نيز که رايج است ،يکي انگاشتن «رهايي» و «آزادی» است .رهايي يک مسأله عدمي است ،جنبه منفي صرف است ،در حالي که آزادی يک مسأله وجودی است ،رهايي يک «وضع» است و آزادی لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
24
اقبال مصلح قرن اخير
يک «خصلت» ،يک درجه تکاملي انساني که با رنج و کار و آگاهي و رشد کسب ميشود. فرق است ميان فردی که از زندان خالص ميشود -وی رها است ،هر که ميخواهد باشد ،حتي يک بنده يا دزد ،يا دشمن آزادی -اما ،در همان حال ،يک انسان تکامليافته اصيل و خودآگاه که آزاد است ممکن است به اسارت افتد و زنداني گردد. هر کس که از يک «قيد» -هر چند قيد غير انساني و منحط -رها ميگردد ،نبايد سخاوتمندانه و سهل انگارانه ،لقب بزرگ و خدائي «آزاد» را برايش حرام کرد و با ستايش او به نام آزادی ،هم او را فريفت و هم به آزادی خيانت کرد. بايد ديد که زن متجدد ،وقتي قيدهای منحط خويش را در تيپ سنتي و قديم خود شکست و از آنها رها شد ،به کجا رفت؟ چه شد؟ چه جانشين آن کرد؟ و با از دست دادن آن سنتهای بد ،چه ارزشهای خوبي را انتخاب نمود؟ ممکن است بپرسيد :نفس گسستن بندی که بر دستها بسته است مگر نه خو يک فضيلت است؟ بيترديد ميگويم :هرگز! بايد اول پرسيد :چه کسي اين بند را از دست تو باز کرد؟ و چرا؟ اگر دستها تو را گشودند تا در توطئهای ،به خون انسان بيگناهي فرو برند ،تو ستايشگر رهايي دستهای خويش خواهي بود؟ لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
25
اقبال مصلح قرن اخير
به ياد داريم که چومبه ،لومومبا را از زندان خويش رهايي داد ،تا بيمسئوليت ،در حال رهايي و گريز مقدس از زندان کاتانگا ،او را به تير بزند ،و زد! ميبيني که بايد پرسيد :چه کسي رها ميکند و چرا؟ از رها شدنها سخن نگوييم، تنها به آزادی يافتن و بهتر بگويم« :آزادی را شناختن و انتخاب کردن و آزاد شدن» بينديشيم .همچو يک درجه تکاملي ،يک مرحله متعالي از رشد انساني ،و زن متجدد، همان اُمّل مدرن شده است .اگر هم از من نپذيريد که «رهايي از قيد» به طور مجرد و مطلق ،قابل ستايش نيست ،الاقل در اين باره بايد اين واقعيت عيني را اعتراف کنيد که زن متجدد ،از قيدهای منحط سنتي رها شده است ولي در عين حال ،يک سلسله ضعفهای اخالقي را کسب کرده است که در تيپ قبلي خويش -تيپ سنتي -از آنها سالم بود« .قيدهای منحط» آری ،ولي شکستن و رها شدن از اين قيدها برای يک «زن روشنفکر» ،يک موفقيت و کمال محسوب ميشود و قابل ستايش است ،زيرا زن روشنفکر ،در رهايي از اين قيدها ،آزادی به دست آورده است .در حالي که زن متجدد در رهايي از اين قيدها ،از انحطاط به فساد و انحراف افتاده است و اين يک سقوط بيشتر است.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
22
اقبال مصلح قرن اخير
در گسستن از اين قيدها ،زن روشنفکر به آزادی رسيده است و زن متجدد به بيقيدی! و فرق اين دو ،همان است که در اختالف ميان «آزادی» و «الاباليگری» ميتوان احساس کرد. زن روشنفکر ،در اين رهايي ،از «قيد» به «مسئوليت» رسيده است و زن متجدد ،يک الابالي بيقيد و بيمسئوليت است. زن متجدد ،همان مخدره پوچ پولدار سابق است که در گذشته خود را در حجابي دروغين به نام دين پنهان کرده بود و حال در يک بيحجابي ئي راستين ،به ادعای دروغين تمدن! زن روشنفکر ،خود قيدهای منحط سنتي را نفي کرده و آزادی را در طريق تمدن ،آگاهانه انتخاب نموده است .زن متجدد ،اسيری ناآگاه و بازيچه است که قيدها را بر دستش شکستهاند و تجدد را به دستش دادهاند .الابالي گری و رهايي نيز جبری است که عوامل خارج از اختيار او ،بر او تحميل کرده اند! زن متجدد ،همان زن پوچ پولدار قديمي است و با همان عقدهها و کمبودها و همان تظاهرها و توسلهای دروغين برای عقده گشايي ،تظاهر و تقليد .او با نشان دادن جواهرش و اين با نشان دادن اسافل اعضايش ميکوشند تا پوچي وجودی خويش را معنايي بخشند و به هر حال ،مسألهای داشته باشند که بتوان طرح کرد و جاذبهای ،که بتوانند با جلب توجهها،
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
23
اقبال مصلح قرن اخير
احساس کنند که وجود دارند .حال ،از اين دو ،کدام زشتتر است ،خود انتخاب کنيد! اين دو زن «هيچ و پوچ» -يکي سنتي و ديگری مدرن -هر دو در برابر زن روشنفکر احساس حقارت ميکنند و چون ارزشهای وجودی او را فاقدند ،ميکوشند تا از طريق نمودهای جنسي يا مالي و تجمل پرستيهای مبالغه آميز ،بينمودیهای خويش را در برابر زن روشنفکر ،جبران نمايند .تنها زن روشنفکر ،که زن پيشرفته است و آگاهي و آزادی و مسئوليت و هدف و معني وجودی دارد ،به تجمل پرستي نيازمند نيست و آن دو تيپ ديگر جبراً به تجمل پرستي کشيده ميشوند ،برای اين که در اين دو تيپ ،مذهب يا تمدن ،تنها دو پوشش ظاهریاند که نقشي توجيه کننده دارند ،نه تعيين کننده ،و نميتواند جز اين باشد؛ چه ،هم مذهب و هم تمدن ذاتاً با پوچي و بيمسئوليتي و تجمل پرستي تضاد جبری دارند. *** يک حقهباز فرانسوی در قرن 91با شير خشک ،يک مذهب درست کرد .اصالً قرن 91قرن خاصي است .در اروپا مکتب درست ميکردند و در جامعه اسالمي مذهب. يازده عدد امام زمان در نيمه قرن 91در اسالم ظهور کرد .همه با هم معاصر! به فاصله سه چهار ،تا دوازده سال ،يکي از آنها همين دين شير خشکي بود. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
22
اقبال مصلح قرن اخير
تازه در اروپا شير خشک اختراع شده بود ،چند کيلو برداشت ،رفت افريقا گفت:ای مردم! خداوند گرسنگي شما را ديد و بر فقر و گرسنگي شما رحمت آورد ،مرا برای نجات شما فرستاده است .من معجزهای دارم که مثل معجزه انبياء ديگر نيست که شکم انسان را سير نکند ،يک معجزه ايدهآليستي نيست ،ذهني و متافيزيکي نيست ،ميخوری و ميفهمي .آب که داريد ،خداوند به من نيرويي داده است که آب را در افريقا برای اين مردم گرسنه شير کنم ،شير طبيعي .هر کس که باور ندارد خودش برود آب بياورد، ميرفتند آب ميآوردند و او ،طي تشريفات و ذکر اوراد خاصي ،کمي از اين گرد شير خشک مخفيانه در آب ميريخت و ميداد همه ميخوردند و ميديدند واقعاً شير است و واقعاً هم ايمان پيدا ميکردند. االن نيايشها و سرودها و دعاهای فراوان وجود دارد در تجليل از همين پيغمبر که رسالتش شير خشک بوده! بعد از اين که کارش باال گرفت ،مثل همکار معاصرش در ايران که اعالم کرد :من «باب»ام ،مهدی موعود ،پيغمبر ،خود خدا در لباس بشر و آن «نقطه اولي» بعد ميآيد و من مبشر اويم ،من که رفتم او ميآيد! ،او هم بشارت ظهور بعدی را داد و سپس ژنرال گيوم آمد ،فاتح افريقا!
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
21
اقبال مصلح قرن اخير
اين ژنرال را آنها به عنوان همان پيغمبری که موعود آن يارو ،شير خشکي بود و منتظرش بودند گرفتند و االن سرودهای فراوان در تجليل از «حاج قيوم» 9به عنوان منجي وجود دارد که يکي از دوستان افريقايي من از مردم موريتاني تزش را راجع به اين نهضت مذهبي نوشته است. اين افريقای ديروز بود ،استعمار مثل گربه ،راحت و بيصدای پايي وارد افريقا شد، کسي نفهميد کي و از کجا وارد شد ،وقتي فهميدند که ديدند هزاران بچه زائيده است و نسل چهارم و پنجم و ششم است .وقتي فهميدند که ديدند صحبت از اين است که آيا برای حکومت بر کشور افريقايي خود افريقاييها هم حق رأی دارند يا نه؟ امروز است که افريقا ،رهبران و متفکران بزرگي مانند جوموکنياتا و لومومبا و نيرره و امه سزر و عليون ديپ دارد .اينها متوجه شدند که اين «اجنه ارزق چشم فرنگي» چه طور آمدند و چه طور در افريقايي حلول کردند .جوموکنياتا رهبر دانشمند کنيا ميگويد« :وقتي اين اروپاييها آمدند ،ما زمين داشتيم آنها انجيل ،اما حاال آنها زمين دارند ،ما انجيل»!
. 9گيوم قيوم مي شود .از همان ريشه قيام و قائم! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
11
اقبال مصلح قرن اخير
اما بر خالف افريقای سياه غير مسلمان ،از سال 9296ميالدی تا 9129نگاه کنيم، کدام سال در شمال افريقا و در جامعه اسالمي افريقايي شمشير به زمين گذاشته شده است؟ حتي صحراها و قبايل صحرا و روستاهای دوردست شمال افريقا به صورت صحنه جنگ دائمي ،ميان وفاداران و نگاهبانان اصالت فرهنگ و استقالل مليت و انسانيت و قوميت و مذهب و تمدن و زبان ملي و اسالمي ،با مهاجمان يورش همه جانبه علمي و جامعه شناسي و فرهنگي و اقتصادی و نظامي فرانسه هوشيار و مقتدر و متمدن، درآمد .و پيش از فرانسویها اسپانياييها و در مصر انگليسها نيز هم! آخرش اروپا شکست خورد .اين جنگ بيش از يک قرن 961 ،سال طول کشيد ،چهار پنج نسل آمد و رفت و اينها فرانسوی نشدند .فرانسویهای اعالم کردند« :همان طور که رودخانه سن از وسط پاريس ميگذرد مديترانه هم از وسط فرانسه ميگذرد» .برای اين که آن طرف مديترانه الجزائر و تونس و مراکش است و اين طرف فرانسه است .بنابراين دريای مديترانه از وسط فرانسه ميگذرد! در افريقا که وارد ميشديم در برخي جاها يک مرتبه تابلويي ميديديم که نوشته :اين جا مرز فرانسه است! هدف اين بود که اينها چنان حل شوند در فرهنگ فرانسه که خودشان را فرانسوی احساس کنند. چرا استعمار حاضر است که افريقايي بربر و عرب را که همواره نژادشان را تحقير ميکند و آنها را موش صحرائي مينامد فرانسوی بنامد؟ و دلش ميخواهد او را در لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
19
اقبال مصلح قرن اخير
مليت خودش محو کند ،جزء نژاد برتر و آقا تلقياش نمايد؟ اما او خود را مسلمان احساس نکند؟ برای اين که اگر اين بابا خودش را مسلمان احساس کرد ،يک مرتبه خودش را متصل به هزار و سيصد سال تاريخ ،انديشه و تمدن و فرهنگ و هنر و نبوغ و حماسه مييابد و نميشود بر او سوار شد ،بايد او را خلع فرهنگ کرد تا خلع شخصيت شود، يکي فکلي متجددی بشود که آرزويش شبيه شدن به فرنگي است ،مسلماني که فرهنگ و تاريخ و معنويت و شخصيت غني و عظيم فکری و مدني و اخالقي و حماسي خود را احساس ميکند ،هرگز عنتر لوطي فرنگي نميشود. اما مسلمانان افريقا که خود را وارث چنان تمدن و چنان گذشته تاريخي حس ميکردند ،رام استعمار نشدند ،خيره جالل و جبروت فرنگي نشدند و همواره جنگ ضد استعماری وجود داشت .هر چند به صورتهای مختلف و پراکنده .اما چرا پراکنده و ضعيف؟ زيرا «خودآگاهي فرهنگي و اسالمي» شان ضعيف و پراکنده شده بود. جامعه سنتي و منحط شده بود .تا آن که به تصديق سه نفر از نويسندگان برجستهای که تاريخ بيداری افريقای مسلمان را نوشتهاند (فرحت عباس ،عمر اوزغان و هانری مارتينه) :در نهضت بيداری شمال افريقا ،اگر روزی را خواسته باشيم به عنوان آغاز نهضت تعيين کنيم ،از روزی شروع ميشود که محمد عبده از مصر آمد به مغرب لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
16
اقبال مصلح قرن اخير
(تونس و مراکش و الجزاير) نه ميتينگ داد و نه اسلحه برداشت و نه زد و بند سياسي کرد ،علمای شمال افريقا را جمع کرد ،علمايي که رفته بودند تو پوست انديشهها و دانشهای متحجری که حرکت ندارد و احساس مسئوليت به هيچ کس نميدهد. علمائي که «علوم قديمه» را با «علوم اسالمي» اشتباه ميکنند ،علمائي که اسالم را به عنوان مجموعه فرهنگي از علوم و فنون و قوانين تصور ميکنند ،نه يک «ايدئولوژی»، نه يک بينش و حرکت و روح سازنده و مسئول و متحرک .در آن حوزههای علميه، تفسير قرآن را به صورت يک بدعت بايد وارد حوزه اسالمي کرد! با اين «حوزههای علميه» نميشود مبارزه دائمي عليه استعمار بيدار و نقشه کش و متفکر و مقتدر کرد و در برابر هجوم فرهنگ استعماری و حمله تمدن و فرهنگ و فلسفه غربي عليه همه ارزشهای اسالمي ايستادگي نمود. محمد عبده وارد ميشود و همه علمای اسالمي را صدا ميزند و ميگويد :فعالً همه رشتههای علوم قديمه را رها کنيد و فقط و فقط به تفسير آگاهانه قرآن و شناساندن قرآن به مردم مشغول شويد. اين سنت قرآن شناسي در اواخر قرن نوزدهم برای اولين بار در بين روشنفکران مترقي علمای اسالمي باب ميشود وگرنه قرآن چنان که هنوز در ميان ما معمول است، برای خواندن و فهماندن نيست ،معني آن بر ما پوشيده است! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
13
اقبال مصلح قرن اخير
آيا قرآن برای استخاره است ،يا برای اسباب کشي و تبرک و توسل و جلوگيری از چشم زخم و حفظ پستانهای گاو شيرده و شگون مجلس عقد و عروسي و بازوبند و بند قنداق بچه ها؟ و يا در حوزههای علميه ،برای جستن يک حکم فقهي و يا توجيه يک روايت اختالفي و يا يافتن صنايع بديعي و مثالي برای درس معاني و بيان و بديع؟ اين قرآن باز شد و اين جامعهها و اين مدارس راکد و درهای غبار گرفته مدارس قديمه گشوده شد و به طرف گرائيدن و انديشيدن و مسئوليت و آگاهي اجتماعي و سياسي و خودآگاهي انساني و جهت گيری و راه يابي ،تکان خورد! حرفهای تازه ،شعارهای تازه آمد« ،جامعه علمای اسالمي» ،بالفاصله بعد از «نهضت بازگشت به قرآن» تشکيل ميشود ،به دست محمد عبده که يکي از بيدار شدگان انديشمند نهضت فکری سيد جمال است. کسي ميتواند ارزش انقالبي و اجتماعي اين تغيير بينش و روشن فکری مذهبي را درست دريابد که وضع فکری حوزههای علوم قديمه را بشناسد ،که نقشههای فرهنگي استعمار را بخصوص در قرن نوزدهم بشناسد ،و نيز اثر انقالب فکری و فرهنگي را در انقالب و بيداری اجتماعي ،مثالً در رنسانس و پرتستانتيسم اروپای قرون وسطائي بشناسد .اين فريادی است که سيد جمال بلند کرد.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
14
اقبال مصلح قرن اخير
اين بود که پس از تکان خوردن بينش و انديشه مذهبي در جامعه مذهبي شمال افريقا «ستاره شمال افريقا» ( - )3به عنوان نخستين حزب سياسي برای نجات شمال افريقای مسلمان از تسلط فرهنگي و اقتصادی و نظامي و سياسي -تشکيل شد و همين جبهه بود که بعد به صورت احزاب و گروههای مختلف ،جنگ مسلحانه را آغاز کرد و ادامه داد تا ملل مسلمان افريقای شمالي رها شدند. و بعد از رها شدن جامعههای اسالمي در افريقا است که بيداری و رهائي جامعههای سياه افريقا آغاز ميشود. اکنون اين سئوال بايد طرح شود که چرا ملتهای مسلمان در نبرد رهايي بخش عليه استعمار ،بر ملل غيراسالمي مقدم بودند؟ چرا در يک قاره اينها زودتر بيدار شدند و زودتر در برابر فرانسه و در برابر انگليس ايستادند و ديرتر تحت تأثير نيروی غرب قرار گرفتند؟ مسلمانان که روبروی هجوم فرهنگ و تمدن غربي ايستادند ،برای اين بود که زيربنای عظيم معنوی و فرهنگي داشتند و حفظش کردند ،و اين زيربنای فرهنگي اسالمي است که يک فرهنگ سازنده و نيرومند تحريککننده فکر و روح و احساس است .نميشود يک مسلمان در برابر اين فرهنگ مسئوليت اجتماعي خودش را احساس نکند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
15
اقبال مصلح قرن اخير
فرهنگ اسالمي تنها يک فرهنگ روحي و اخالقي و متافيزيک مذهبي مانند بودائي و ودائي و مسيحي و زرتشتي و مانوی نيست ،يک فرهنگ اجتماعي و سياسي حماسي و مسئوليت زا نيز هست. قرآني که بيش از همه احکام مذهبي و فقهي و عبادی از جهاد سخن ميگويد، پيغمبری که سراسر عمرش را به مبارزه سياسي و نظامي عليه دشمن و برای جامعه خود گذرانده و در دوران مدينه هر پنجاه روز به طور معدل يک فعاليت رزمي داشته است، تاريخ اسالمي که تاريخ جهاد و حماسه و قدرت است ،مسلمان آشنا را چگونه ميتواند در خمودی و بردگي و ذلت سياسي و تخدير نگاه دارد؟ اسالمي که متهم است که دين شمشير است غير از ادياني است که دين تخديراند. در قرن ( 91در ربع سوم )91تمام جامعههای اسالمي يک پارچه شورش به شکلهای مختلف پخته و ناپخته عليه استعمار و تسلط غرباند ،از طرف مردم و به رهبری علمای اسالمي. در خود ايران نهضت تنباکو است که ارزش آن را درست نميشناسيم! اين نهضت با فتوای کوچک ميرزا حسن شيرازی آغاز ميشود که همه ميدانند و اين فتوا تحت تأثير نامه سيد جمال است که به او بيدارباش ميدهد که اين مسأله تنباکو نيست .اينها تنباکوی ما را نميخواهند دود کنند ،ميخواهند سبيل ما را دود دهند ،چپق ما را چاق لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
12
اقبال مصلح قرن اخير
کنند! هستي ما را باال بشکند و اصالتهای ما را خاکستر و دود کنند! ساختمان کمپاني را که در تهران ميسازند نگاه کنيد! اين همه برج و بارو و آن ديوارهايي که ده متر عرض دارد چرا؟! تنباکو که اين جور برج و بارو ندارد ،اين يک پايگاه سياسي و نظامي است .ميرزا احساس مسئوليت کرد ،اعالم کرد... . ببينيد دين و دنيا چه جور در اسالم قابل تفکيک نيست و اصالً قابل تشخيص نيست. استعمار به دهان ما انداخت که مذهب از زندگي جدا است و روشنفکران ما هم طوطي وار بازگو کردند به خيال اين که دارند ادای روشنفکران اروپايي را در برابر کليسا درمي آورند .غافل از اين که اين قياس مع الفارق است .اين فتوای ميرزا حسن شيرازی است: «از االن استعمال تنباکو به هر شکل که باشد در حکم محاربه با امام زمان است». شاهزاده کامران ميرزا که نايب السلطنه و وزير جنگ است به غالمش ميگويد برو قليان بيارو نميآورد .زنش برايش قليان چاق نميکند .در اندرون همه قليان ميکشيدند ،همه قليانها را در يک روز به عنوان وابستگي به اين حکم شکستند. آيا نهضت «مقاومت منفي» ،آن مرد بزرگ ،گاندی ،که کمي بعد از اين نهضت تحريم تنباکوست ،تحت تأثير اين نهضت نبوده است؟ نهضت ميرزا عليه استعمار اقتصادی که به شکل کمپاني رژی (شبيه کمپاني هند شرقي در هند) به ايران وارد شد؟ لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
13
اقبال مصلح قرن اخير
هيچ کس نه جنگيد ،نه کاری کرد ،فقط و فقط مصرف نکردند ،فقط مقاومت منفي دسته جمعي کردند که اولين درخت استعماری را که به صورت صريح و روشن در اين جا غرس کردند و ميخواست ريشه بدواند ريشه کن کرد و استعماری که هزاران ميليون خرج ميکند تا کم کم بازارها و منابع توليد و معادن و حتي آدمها را بخرد و سپس محصول بردارد ،ديد که اين جا ،با اين جامعه مسلمان که با يک فتوی برمي آشوبد و با اين مذهبي که پيروانش تا از گيجي تخدير به هوش ميآيند بيدرنگ سياسي ميشوند نميشود سرمايه گذاری کرد. آن وقت هم که مردم ما «روشنفکر» نبودند .فقط يک ميرزا «ملکم خاني» بود که کسي هم به او گوش نميکرد ،حقه باز و بدنام و دستش رو .دزد التاری! بعد از اين نهضت تحريم تنباکو و مقاومت منفي عليه کمپاني رژی بود که گاندی نهضت منفي عليه انگليس و تحريم استعمال منسوجات و کاالهای انگليسي را در سراسر هند اعالم ميکند و ميبينيم که با دست خالي ،امپراطوری کبير را خلع يد ميکند و دستش را قطع ميسازد .و انگلستان در اوج قدرتش آن قاره زرخير را از دست ميدهد. استعمار وقتي ميتواند به زندگياش ادامه دهد و رشد کند که مردم بومي عمله توليدش شوند و مصرف کننده کااليش .اگر اينها مقاومت کردند ،اگر متجدد نشدند
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
12
اقبال مصلح قرن اخير
و کاالی خودشان را مصرف کردند ،استعمار ميميرد .اين است که آنها اول ما را متجدد کردند بعد سوارمان شدند. نشانههای آغاز بيداری مشروطيت را در اواخر قرن 91بايد جست. اعالم عدالت خواهي و حکومت قانون و طرد استبداد فردی در اواخر قرن 91است و اين قبل از بزرگترين انقالبي است که تمام مشروطيت به صورت يک قيام مسلحانه سياسي تجلي کرد .در پس هر انقالب مسلحانه يک نهضت فکری و فرهنگي وجود دارد که زاينده انقالب است. تمام افريقای مسلمان (تونس ،الجزاير ،مراکش ،مصر و سودان ،) ...در نيمه دوم قرن نوزدهم ،به صورت قيامهای يک پارچه مسلح اسالمي درآمد و تاختن و حمله بردن به سپاه مسلح اروپايي .در شبه قاره هند نيز ،گر چه از نظر تجلي سياسي و نظامي متأخر بود ولي در اين دوره يک جريان تخمير و تکوين انقالبي را در افکار و در فرهنگ اسالمي ميگذارند که عيني و قابل مطالعه و تأمل است ،آن چه به نهضت ضد استعماری هند نيرو و خوراک معنوی و روحي داد و آن را زمينه سازی کرد. اما اين شورشها اين همه انقالبات و اين بيداری دائمي اين کشورها در اين منطقه وسيع ،که فرهنگ اسالمي بر آن حکومت ميکند مرهون کساني است که اسالم را علي رغم زمان و علي رغم مشکالت در قرن اخير« ،تجديد بنا» کردند به همان اصطالح لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
11
اقبال مصلح قرن اخير
اقبال ،يا «تجديد تولد» به تعبير عصر جديد .اينها که اندامهای تکه پاره مکتب اسالم را که جدا جدا بود و تکههايش را جدا جدا تحليل ميکردند و رشد ميدادند همه را دو مرتبه از اول و مانند اول در انديشهها تدوين کردند و نشان دادند که پيکره تام و تمام فکر اسالمي اين است ،همين انديشمندان و علمای «آگاه» اسالم شناس بودند. نامي که سيد جمال نخستين بنيانگذار نهضت رنسانس اسالمي ،يا به قول اقبال تجديد بنای فکر اسالمي برای اين نهضت انتخاب کرد نهضت «سلفيه» بود .يعني همان نهضت بازگشت به حيات گذشته و ،به تعبير بهتر ،نهضت باز آوردن حيات گذشته به کالبد مرده و بيحرکت کنوني. اين تجديد والدت است ،يک عمل انقالی و مترقيانه و ضد پوسيدگي و ضد تخدير و مرگ و توقف و انحطاط کنوني است که عارض يک جامعه متحرک و يک مذهب نيروبخش و مترقي شده است. آيا فکر رنسانس که عليه کليسا و اسکوالستيک و شرايط رکود و اختناق قرون وسطائي بود و بازگشت به دوران عصر طاليي يونان مقتدر را اعالم ميکرد ،يک نهضت ارتجاعي بود؟ نبايد ظاهری و اسمي و فرماليست قضاوت کرد.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
911
اقبال مصلح قرن اخير
هر نهضت بازگشتي ،يک نهضت کهنه و مرتجعانه نيست .نخستين جامعهها و ملت هايي که علي رغم ارزشهای تمدن و فرهنگ استعماری و بيماری غرب زدگي و عليه فضائل تحميلي تمدن اروپايي ايستادند و مبارزه را با آن شروع کردند جامعهها و ملل مسلمان بودند ،و از همان آغاز استعمار و غرب زدگي دنيای غير اروپايي و استعمار زده ،نهضت بازگشت به خويش و نفي ارزشهای فرهنگي غربي را آغاز کردند. اين در قرن اخير به خصوص بعد از جنگ بين الملل دوم است که از رهبران افريقا و از رهبران امريکای التين عده زيادی از دانشمندان بزرگ مثل امه سزر ،عليون ديپ، سنگور ،فرانتز فانون ،تاگور ،رادها کريشنان ،سين يات سين ،به ارزشهای فرهنگي تمدن اروپايي تاختند و گفتند که تمدن غرب بزرگترين تمدن و تنها تمدن بزرگ بشری نيست و ما هم فرهنگ داريم .فرهنگهای قومي هست ،مذهبهای اصيل هست، ارزشهای هنری قومي هست .اما تا آن موقع همه ملتهای بومي و حتي جامعههای متمدن تاريخي قانع شده بودند که بزرگترين تمدن درخشان و آخرين ارزشهای انساني بدون رقيب ،ارزشها و تمدن و فرهنگ غرب است. مسلمانهای انديشمند و اين علمای مترقي اسالمي ضد استعمار کساني هستند که با يک روح انتقادی و همچنين با يک روح بدبيني و با اعالم خطر در برابرش ايستادند و اين انديشه بزرگ بازگشت به خويش را که امروزه «کنگره سياهان» يا شخصيت هايي لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
919
اقبال مصلح قرن اخير
چون امه سزر و سنگور و ژوليوس نيرره در دنيا اعالم ميکند ،بيش از صد سال است که از طرف انديشمندان اسالمي ،در برابر هجوم وحشتناک و نابود کننده همه چهرههای غرب ،غرب اقتصادی و نظامي و خطرناکترين چهره غرب يعني امپرياليسم فکری غرب اعالم شده است. آری! خطرناکترين و در ضمن ناشناختهترين و پنهانيترين قيافه استعمار غربي! امپرياليسم فرهنگي وفکری اوست که اول فکر و تعصب و انديشه را از بين ميبرد ،طرز برداشت ما را از دين تغيير ميدهد و جاده نفوذ و زمينه استقرار خودش را در اذهان و در متن جامعه غير اروپايي ميکوبد و صاف ميکند و هجوم اقتصادی و نظامي را به دنبال ميآورد .اگر امپرياليسم فرهنگي وجود نداشت راه باز نبود. اولين بار روشنفکران مسلمان بودند که نقاب فرهنگ و روشنفکران و تمدن را از قيافه کريه امپرياليسم فرهنگي استعمار که کارش فرهنگ زدائي و نفي مذهب و محو معنويت و روح و اصالت و غارت فضائل اخالقي و مدني در جامعهها بود کنار زدند و احساس کردند که در نخستين قدم بايد در برابر هجوم فرهنگي استعمار غربي ايستاد و اين است که در جامعه علمای اسالمي الجزائر آگاهانه اين شعار را در مبارزه عنوان کردند که :االسالم ديننا ،و العربيه لساننا و الجزائر وطننا ( )2برای اين که آنها در آن موقع احساس ميکنند که فرانسه نيامده است برای اين که تمدن جديد بياورد و مصرف لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
916
اقبال مصلح قرن اخير
جديد بياورد و حتي تنها منافع مادی ببرد و منابع ثروت را غارت کند ،نه! آمده انسان را مسخ کند و تاريخ را عوض نمايد ،همه ارزشهای انساني ما را نابود کند ،آنها اين را احساس کردند ،برای اين است که استعمار فرانسه ميگويد فرانسه زبانتان باشد و فرانسوی مليتتان باشد و ميکوشد تا مسيحيت دينتان .و احساس ميکند در برابر اين شعارهای استعماری اين شعارها را بايد داد. اين است معني روشنفکر بودن و آگاهي مترقي سياسي و اجتماعي و ضد استعماری داشتن ،نه طوطي وار ترجمه کردن آن چه به نام روشنفکری از غرب صادر ميشود و امروز روزيست که روشنفکران جوان پس از جنگ بين الملل دوم در جهان استعمار زده ،به خصوص افريقا به اين حقيقت پي بردهاند و خطر هجوم و غارت فرهنگي استعمار را دريافتهاند .اين اصلي است که رهبران سياه پوست افريقا و روشنفکران مترقي امريکای التين دنبالش هستند. «نيرره» يکي از جامعه شناسان و رهبران و متفکران افريقای شرقي است .زبان خودش و همه تحصيلکردهها و روشنفکران جامعه خودش انگليسي است و در کمبريج تحصيل کردهاند و در لندن چيز ياد گرفتهاند ،اما زبان عوام و توده بيسوادشان زبان سواحلي است از اين رو امروز اعالم ميکند که زبان سواحلي که يک زبان نيمه وحشي بومي است و يک زبان منحط است به جای زبان انگليسي در دانشکدههای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
913
اقبال مصلح قرن اخير
خودشان و مدارس خودشان و ادارات و انجمنهای تحقيقي و علمي و سياسي شان مبادله شود. اين طرز فکر از آن يک روشنفکر بسيار مترقي است که دنيا او را به عنوان يک عنصر انقالبي ميشناسد .همه کساني که به عنوان رهبران انقالبي قرن بيستم وابسته به جامعه «ملتهای مغضوب در زمين» شناخته شدهاند اين شعار را ،اين اصل را شعار خود ساخته اند :اصل طرد ارزشها و قالبهای فرهنگي غرب و بازگشت به اصالتها و ارزشهای فرهنگي خويش. اما در صد سال اخير ما از دانشمندان و علمای روشنفکر خودمان توقع داشتيم که الاقل به اجمال نهضتهای مترقي و بيدارکنندهای را که در جامعههای اسالمي در برابر غرب و حيلههای غرب و عمال غربي ايستادگي کردند بررسي کنند و ببينند ،چه نهضتي در برابر اين «تجدد بازی» -که بازاريابي و مصرف کننده سازی در جامعهها برای استعمار بود ،و به اشاره استعمار و به دست متجددان بومي ،که خود را به غلط روشنفکر و مترقي نام کرده بودند علم شد -مقاومت کردند؟ در صدر همه نهضت هايي که در برابر هجوم فرهنگي و حتي سياسي و اقتصادی استعمار غربي عکس العمل ايجاد کرد و به پای خيزی و رستاخيز به وجود آورد، چهرههای علمای مترقي و شجاع و آگاه اسالمي را ميبينيد. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
914
اقبال مصلح قرن اخير
بدون ترديد ،بدون استثناء من اين را به عنوان يک مسلمان يا مبلغ مذهبي نميگويم ،اين يک واقعيت تاريخي و جامعه شناسي است. من به شبه روشنفکراني که درباره مذهب اسالم و علمای اسالم همان قضاوت صادراتي اروپاييها را درباره قرون وسطای مسيحيت و کليسای کاتوليک تکرار ميکنند کاری ندارم .آنها که قضاوت هايشان کار خودشان وصادر شده از انديشه مستقل و تحقيق و شناخت مستقيم خودشان است ميدانند که نقش علمای مذهبي، مذهب ،مسجد و بازار در نهضتها و انقالبات سياسي صد سال اخير چه بوده است و بايد بدانند که در اسالم مانند مسيحيت روحانيت يک سازمان اداری متشکل ندارد که بتوان دربارهاش يک قضاوت عمومي کرد. در اسالم علما برگزيدگان طبيعي توده و جامعهاند و هر کدام شخصيتي مستقل .و بنابراين در اسالم از يک «جامعه واحدی» به نام «روحانيت» سخن گفتن و درباره آن قضاوت کردن سخت و جاهالنه است .ولي با اين که در ميان آنان افراد منحط و حتي وابسته به استبداد بودهاند ،در عين حال مقايسه آنان با سازمان روحانيت قرون وسطای اروپا منطقي نيست ،زيرا دو واقعيت اجتماعي نامتجانس و نامتشابهند.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
915
اقبال مصلح قرن اخير
اين که ميگويم روح و رهبری همه نهضتهای ضدامپرياليستي و ضد استعماری و ضد هجوم فرهنگي اروپايي را ،در نهضتهای اسالمي ،علما و متفکران بزرگ اسالمي به دست داشتهاند ،و گاه حتي از اصل ايجاد کردهاند يک واقعيت عيني است. در تمام جامعههای اسالمي که در صد سال اخير با تمدن جديد آشنا شدند و با مسائل اقتصادی و سياسي و نظامي اروپا سر و کار پيدا کردند نگاه کنيد ،پای يکي از اين قراردادهای سياهي را که در اين يک قرن و بيش از يک قرن تدوين شده و اين قراردادهای شوم استعماری که در ميان کشورهای اسالمي افريقا و آسيا با امپرياليسم منعقد گرديده ،يعني تحميل گرديد ،زير يکي از اين قراردادها امضای يک عالم اسالمي وجود ندارد. متأسفانه و با کمال شرمندگي همه امضاها از تحصيلکردههای مدرن و روشنفکر و امروزی و غيرمتعصب و دارای جهان بيني باز و اومانيستي و مترقي و غيرمذهبي است! حتي اگر يکي از ميان اين علماء ميخواسته خود را بفروشد و پای «قرارداد استعماری» را امضاء کند ،اول عمامه و قبا و عبا را ميکنده و ريش ميتراشيده و فکل ميبسته و يک سفری به فرنگ ميرفته است و در رودخانه تايمز غسل تعمديش ميدادهاند و بعد برمي گشته و «تصحيف حر» ميشده و آلت فعل و باالخره به نام يک شخصيت متجدد و مترقي اروپايي مآب غيرمذهبي امضاء ميکرده است (تقي زاده))1( . لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
912
اقبال مصلح قرن اخير
اين رهبران و متفکران اسالمي بودند که بيش از همه خودشان و همچنين با زبان معنوی و مذهبي خودشان که با توده مردم و نسل خودشان (بر خالف روشنفکران فرنگي مآب امروز) تفاهم و تبادل فکری داشتند ،اعالم خطر کردند که اروپا نيامده که فقط و فقط غارت مس و طاس و نفت و پنبه و کتان کند و منابع زيرزميني و معادن گرانبها را به يغما ببرد ،بلکه در عين حال همه منابع ثروت انساني و سرمايه فرهنگي و فضائل اخالقي و ريشههای سنتي و مذهب و معني و شخصيت و تاريخ و هر چه موجوديت ملي ما را ميسازد نيز غارت ميکند و به لجن ميکشد. اولين بار اينها بودند که در برابر امپرياليسم که ميايستادند بر خالف رهبران ملي نهضتهای ضد استعماری ،مبارزه ضد استعماريشان را تنها در بعد اقتصادی و سياسي محدود نکردند ،بلکه يک زيربنا و پشتيبان فکری و ايدئولوژيک و معنوی هم داشتند و استعمار را در همه چهره هايشان شناختند و به خصوص در پنهانيترين و مهيبترين جناح هجوم و نفوذش يعني جناح فکری و معنوی و اخالقي و علمي يعني فرهنگش با او درگير شدند .اينان با يک سالح فرهنگ و فکر در برابر غرب ايستادند .اقبال وقتي که تمدن غرب را ميکوبد غير از يک ناسيوناليست ضد استعمار در کشورهای آسيايي و افريقايي است که به غرب حمله ميکند تا «خود» را از سلطه سياسي و اقتصادی او نجات دهد .وی به عنوان يک مدعي رهبری انسان به غرب و تمدن و فرهنگ و فکر غرب حمله ميکند ،کساني که دشمن انسان هستند .به تمدني که ميخواهد همه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
913
اقبال مصلح قرن اخير
تمدنها و فرهنگهای ديگر را نفي کند ،انکار کند ،پايمال سازد ،به شيوه زندگي و تفکری که در اساس ضد بشری است ،به غرب ميتازد ،نه به عنوان اسيری که تالش ميکند که خودش را از اسارت سياسي غربي نجات بدهد. دامنه مبارزه ضد استعماری و بينش ضد غربي در جامعههای اسالمي ،در مکتبهای مترقي مصلحان آگاه و بيدار اسالمي وسيع است .بر يک «جهانبيني» باز و مترقي استوار است .بر يک بينش ايدئولوژيک بشری مبتني است ،نه بر يک تمايل ناسيوناليستي و سياسي محدود. آن چه را امروز متفکران بزرگي چون اوزغان ،کاتب ياسين ،امه سزر ،عليون ديپ، ژوليوس نيرره و سنگور ،بدان پي بردهاند و ترجمه افکارشان در ميان روشنفکران دو سه سال اخير ما شورانگيز بوده است ،از زمان سيد جمال تا کواکبي و اقبال در ميان متفکران آگاه ما به عنوان اساس کار طرح بوده است ولي افسوس که اينان به ما منسوباند و ما ،نيمي مؤمن و مقدسيم و از همين «رسالههای عمليه» پا فراتر نميگذاريم و مهارت ما پامال کردن شخصيتهای متفکرمان است (به دليل اين که در اين صد سال در کدام محفل يا حوزه ديني نامي از سيد جمال برده ايم؟) با سکوت کردن درباره آنان و اجازه دادن به دشمن که پايمالشان کنند .و نيمي ديگر ،متجدد غير
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
912
اقبال مصلح قرن اخير
مذهبي و به قول معروف روشنفکريم و از همان ترجمههای فرنگي و افکار وارداتي اروپا قدمي فراتر نميگذاريم و قدرت تشخيص و شناخت مستقل را فاقديم. اسالم وفرهنگ اسالمي که بيش از هر ملت و مذهبي از استعمار ضربه خورده است بيش از هر مکتب و مسلکي در جامعههای استعمار زده عليه استعمار جنگيده است .يک نمونه بدهم: وقتي که الجزاير روی کار آمد و استعمار فرانسه را در 9129ميالدی راند (اين مثال که ميخواهم بگويم نشان ميدهد که قدرت مذهب در اين نقطه از زمين به عنوان مثال تا چه حد در رهايي ملت از قيد استعمار ،در همه ابعادش تأثير داشته است) بيشتر غيرمذهبيها کار را در حکومت و پارلمان ملي که برای اولين بار بعد از استعمار فرانسه تشکيل شد به دست گرفتند. خود من در سالهای اوج جنگ الجزاير يعني از 9152در فرانسه بودم و مستقيماً با مجاهدان » «F. L. Nآشنايي و تماس داشتم و مسائل را از نزديک ميشناختم و همه حوادث و تحوالت و شخصيتهای متفکر و آگاه و جناحهای مختلف اجتماعي و سياسي و ايدئولوژيک داخل جبهه و نيز متن جامعه الجزاير را ميشناختم .وقتي مليون روی کار آمدند و پس از هفت سال جنگ مداوم پيروز شدند ميديدم که عناصر مذهبي جبهه آزادی بخش با ناراحتي شديد ميگفتند اکثريت کساني که روی کار لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
911
اقبال مصلح قرن اخير
آمدند و مجلس را ساختهاند غير مذهبيها هستد و حتي بعضي ضد مذهبي ها! اکثريت با چپيهای مخالف مذهب بود (چپ نه به معني ايراني آن) اما همين غير مذهبي هايي که در مجلس اول در سال 29اکثريت يافته بودند ،اولين اقدامشان اين بود که ميخواستند برای دولت خودشان اسم و عنوان رسمي تعيين کنند. يکي از اصول مسلم و مشترک ميان همه روشنفکران و جناحهای مترقي در سراسر دنيا اين است که دمکراسي و ليبراليسم و آزادی عقايد حکم ميکند که يک دولت ملي دمکراتيک و مترقي بايد «الئيک» باشد يعني غيرمذهبي باشد .اگر دولتي خود را بسته به يک دين خاص بنمايد يک کار ارتجاعي کرده است زيرا رژيم حکومت مذهبي در افکار پيشرو دنيای امروز محکوم است ،دولت بايد متعلق به همه جناحها و گروههای ملت باشد .وقتي که دولت ميگويد من وابسته به فالن دين هستم اين يک ارتجاع است و ضد دمکراتيک. اما با کمال تعجب و بر خالف رويه و اصل عام بينش مترقي مدرن در تمام جهان، همين نمايندگان چپ سوسياليست غير مذهبي ،نامي را که برای رژيم سياسي خود انتخاب کردند «جمهوری تودهای سوسياليستي اسالمي» بود؟ از اين مهمتر ،تندروترين و چپ روترين جناح جبهه آزادیبخش الجزاير جناح دانشجويان بود که بزرگترين سهم را در مبارزه فکری و همچنين جنگ مسلحانه عليه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
991
اقبال مصلح قرن اخير
استعمار فرانسه داشتند .اينها تندروترين سوسياليستهای چپ الجزاير بودند .نه از آن چپهای روشنفکری که در کافهها ،به نيروی آب جو ،تندروی کنند و به زمين و زمان دشنام بدهند .نه ،جايشان سنگرهای کوهستاني بود ،دانشجوياني بودند که در سال 9154با دعوت جبهه ،همگي کالسهای درسشان را در دانشگاههای پاريس و بروکسل و لندن و مصر رها کردند و به کوهستانها بازگشتند و سالح واقعي به دست گرفتند و جنگ عملي کردند. اينها سوسياليسم را از روی ترجمههای پراکنده و غلط و غلوط بيسر و ته ياد نگرفته بودند ،اينها در متن فرهنگ و جامعه و احزاب و سنديکاهای مترقي و چپ فرانسه با فرهنگ و مکتب واقعي سوسياليسم آشنايي و پرورش يافته بودند .اسمي که اينها برای خود انتخاب کرده بودند انجمن دانشجويان مسلمان الجزايری (U. N. E. M. A. ) 9بود. از اين مهمتر قانوني که در همان روزهای اول مجلس ملي الجزاير که از مبارزان تند و انقالبي و اکثر غيرمذهبي و بيشتر سوسياليست تشکيل شده بود تصويب کرد اين بود:
Union National des Etudiants Musulmans Algriens. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
999
اقبال مصلح قرن اخير
«به خاطر اين که جامعه الجزاير يک جامعه اسالمي است و در اسالم مشروبات الکلي تحريم شده است ،استعمال مشروبات الکلي در سراسر الجزاير تحريم ميشود» (سپس بعضي هتلها و باریهای اروپايي را در نقاط خاصي و تحت شرايط خاصي برای خارجيهای مقيم استثناء ميکنند). معني اين اعالميه را کسي ميتواند بداند که با وضع آن مملکت در اين ايام آشنا باشد. يکي از کارهای استعمار اروپايي يک «کشته کردن» 9زراعت يک مملکت استعمار زده است .يعني کشوری که هم پنبه دارد و هم زيره و هم توتون و هم گندم و جو و ميوه ،و جامعه همه يا اکثر احتياجاتش را از زمينهای زراعتي خودش برمي دارد، استعمار تمام زمينهای کشت را به بهترين محصول کشاورزی آن کشور اختصاص ميدهد .زيرا برای استعمار ،کشورهای آسيايي يا افريقايي يا امريکای التين کشورهايي مستقل نيستند ،بلکه مزارعي هستند متعلق به کشور متروپل يا استعمارگر .بنابراين ،وقتي ميبيند از فالن کشور مثالً زيره يا پنبه خوب به عمل ميآيد ،همه کشتها و باغها را
Monoculture. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
996
اقبال مصلح قرن اخير
ويران ميکند و همه زمينهای زراعتي را به زير کشت پنبه يا زيره ميبرد .مثالً تمام کوبا ميشود مزرعه نيشکر ،تمام مصر مزرعه پنبه ،تمام ويتنام کائوچو. اين معني يک کشته کردن (مونوکولتور) يک مملکت است که از خصوصيات عمل استعماری است و اين کار به همان اندازه که برای رژيم استعماری سود بيشتری دارد برای مردم آن کشور زيان آور است و مشکالت و مصائب اقتصادی و اجتماعي و حتماً سياسي متعدد پيش ميآورد. در الجزاير هم تمام زمينها تبديل به تاکستان شده بود برای اين که آفتاب دارد و انگورش شراب فراوان و خوبي ميدهد .اين الجزاير تبديل شد به سرزميني که توليد منحصر و اساسياش شراب بود :برای فرانسوی. الجزايری مسلمان که شراب نميخورد و آن را نجس و حرام ميداند و تنها محصولش و تنها سرمايه حياتياش شده است شراب! حال فرانسویها را ازاله کردهاند و شاخ غول دوگل را شکستهاند و جنايتکاران ارتش سری را هم که ساخته دست سرمايه داری بود و همدست اوليه همين ژنرال خوشنام! نابود کردهاند و خود سرنوشتشان را به دست گرفتهاند ،اما جز شراب چيزی ندارند و آن را هم اگر فرانسه نخرد بايد به صحرا بريزند .چون در داخل مصرف ندارد ،جز يک اقليت کمي از اروپاييهای الجزايری. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
993
اقبال مصلح قرن اخير
کار دولت اينست که بايد ميليونها فرانک سرمايه گذاری کند و چند سال صبر ،تا اين باغهای بيانتهای انگور را براندازد و تبديل به مزارع متنوع زراعتي کند .و اما اکنون الجزاير ،اگر درآمدی داشته باشد از نظر مصرف داخلي ،همين مصرف شراب است و در عين حال و در اولين قدم ،همين مصرف را رسماً ممنوع ميکنند! چه کساني؟ کساني که هرگز تهمت مقدس مآبي به آنان نميتوان زد! چه کساني؟ کساني که هر الخ سبيلشان به صدها گله از اين شبه روشنفکران اطواری پر ادعای بيسواد ما که به معني فارسي کلمه چپاند ميارزد. پس چرا ،اينها که مذهبي نيستند ،اينها که مجاهد ملي و ضد استعمار و دموکراتيکاند ،اينها که روشنفکر توده ایاند و نه مقدس مآب سنتي مرتجع ،چرا مشروبات الکلي را -آن هم در چنان شرايطي که از نظر اقتصادی يک ضربه است - تحريم ميکنند و نام اسالم را بر رژيم خود مينهند و به فرهنگ اسالمي تکيه ميکنند؟ چرا؟ درست به همين دليل که سنتي و مرتجع نيستند .درست به همين دليل که روشنفکرند و دموکراتاند و به خصوص «تودهای و ملي»اند. برای آنها اين الفاظ معني دارد .برای ماست که جنبه مد و تظاهر به روشنفکری دارد و خالي از محتوی است.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
994
اقبال مصلح قرن اخير
در جامعه ما است که عدهای چون از گوشه و کنار شنيدهاند که ،در اروپا روشنفکران مذهبي نيستند ،خيال کردهاند آنها هم بايد ضد مذهبي باشند و هر کس با مذهب ،هر مذهبي و در هر شکلي و در هر وقتي مخالفت کرد يک روشنفکر اروپايي ميشود! اين است که من بسيار شده است که نظريهای را طرح کردهام که جزء مباني اصلي روشنفکری است اما او نخوانده و نشنيده و نفهميده ،با آن مخالفت کرده است، تنها به اين دليل که يا اسمي از اسالم در آن برده شده يا تنها به اين دليل که شنيده من دارای گرايش مذهبي هستم .اغلب کتابهای مرا از پشت جلدش رد کرده اند! درست شبيه مقدسين متعصب ما که تمام حرفهای مرا از روی لباس و قيافه ظاهريم محکوم ميکنند .و فقط به دليل داشتن مثالً يک ته ريش به خود اجازه ميدهند که عليه من فتوی صادر کنند و حرف مرا نفهميده و حتي قدرت قرائت عبارتش را نداشته طرد کنند. اين است که ميگوئيم اينها هر دو سر و ته يک کرباسند ،گول تضاد عنوانها را نبايد خورد! خوشمزهتر از همه ،حرف يکي از روشنفکران بود که استدالل مرا نميتوانست رد کند و ناچار قبول کرد ولي گفت :حرفهای شما درباره اين که اگر به فرهنگ خودمان و به مباني مترقي فکری اسالمي برگرديم ،جامعه مان شخصيت مستقل و متحول مييابد درست و اين که ميگوئي اين که هست ،خرافات مخلوط به لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
995
اقبال مصلح قرن اخير
اسالم مسخ شده است ،صحيح ،و اين که ميگويي اسالم حقيقي يک مذهب حياتي و اجتماعي و آگاهي بخش و مترقي است و اگر روح و فرهنگ آن که در ميان ما هست احياء بشود ميتوانيم در برابر هجوم غرب بايستيم و استقالل انساني و معنوی هم بگيريم و توده را که دارای ايمان مذهبي است با اين نيرو به حرکت و بيداری واداريم ،راست و قبول داريم که اسالم حقيقت است و آن هم يک حقيقت الزم و مفيد و مورد نياز ما، ولي تا کي اين افکار انحرافي و اسالم مخلوط فعلي را کنار زنيم و اسالم حقيقي را احياء کنيم؟ اين کار خيلي مشکل است ،بهتر نيست بگوييم اصالً مذهب ولش! دين را از ريشه بگذاريم کنار ،بعد که کنارش زديم آن وقت صاف و راسته به مردم بگوييم: راه اين ،چاه آن؟ به او گفتم به علت اين که مشکل است دليل نميشود که ولش کنيم .اگر ميگويي اسالم درست است ،حقيقت دارد ،يک فکر مترقي و ارجمند و واقعي است ،خودبه خود به آن معتقد ميشويم ،دَرَکْ که مشکل است ،علمي ميشود يا نميشود. من نميتوانم بگويم آقا من يک ديني دارم و يک مکتبي هست که درست است، حقيقت واقعي و علمي است ،اما آن را طرد ميکنم و قبولش ندارم چون احياء و اجرای آن در جامعه فعلي و شرايط کنوني مشکل است و خيلي طول ميکشد ،ناچار
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
992
اقبال مصلح قرن اخير
آن را از ريشه رد ميکنيم و ميرويم دنبال يک فکر و مکتب اعتقادی ديگری که آسان باشد و زود بشود رواجش داد! به من ميگويد «در قرن بيستم که قرن بيديني است ميتوان از طريق دين به مردم و به ملت خدمت کرد و جامعه را اصالح نمود و تغييری در وضع اجتماعي داد و انديشهها را بيدار کرد»؟ عجبا! چه اشتباهي؟! قرن بيستم به من چه ،روشنفکران ما «زمان تقويمي» را با «زمان اجتماعي» يک ميپندارند! از نظر تقويمي تمام انسان هايي که هم اکنون تنفس ميکنند معاصرند ،در قرن بيستم زندهاند اما همه در قرن بيستم زندگي نميکنند. اولين کاری که روشنفکر اصيل (نه اين ترجمههای مقلد اطواری) بايد بکند ،اين است که زمان اجتماعي جامعه خويش را تعيين کند .يعني بفمد که جامعه او در چه مرحله تاريخي و در چه قرن زندگي ميکند؟ در همين قرن بيستم بسياری از جامعهها هستند که وارد تاريخ نشدهاند ،در دوره قبل از تاريخ زندگي ميکنند. بسيار ساده لوحانه است که خيال کنيم مثالً يک جامعهای که هنوز فئوداليته در آن هست ،هنوز مشکالتش بيسوادی عمومي يعني نداشتن خط است و نداشتن قانون اساسي و نهادهای اجتماعي مترقي دمکراتيک ،در قرن بيستم زندگي ميکند و در آن جا از بوروکراسي و دموکراسي و ماشينيسم و کاپيتاليسم و طبقه پرولتاريا وليبراليسم و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
993
اقبال مصلح قرن اخير
بورژوازی و اومانيسم و انترناسيوناليسم و فلسفه پوچي و عصيان فلسفي و طبقه جهاني و ...ديگر مسائل خاص جامعه قرن بيستم حرف بزنيم! روشنفکر ايراني ميداند که جامعه قرن بيستم اروپايي که صد سال پيشش قرن نوزدهم بود ،هگل را داشت و نيچه و نهضت سوسياليسم و پرودون وسن سيمون و مارکس و انگلس ...و قرن هيجدهمش انقالب کبير فرانسه ،انقالب صنعتي انگلستان ولتر ،روسو و دائرهالمعارف را داشت و در قرن هفده نهضت روشنفکری را و در قرن 92و 95نهضت عظيم رنسانس و انقالب علمي گاليله و کپرنيک و ...تا فرو ميرود به تاريکي و تعصب و جمود و استبداد روحاني و قاچاق بودن عقل و علم و آزادی و حاکميت امپراطوری اعتقادی و محکمه تفتيش افکار و نظام منحط فئوداليسم خاص غربي و ملوک الطوايفي پيشرفته و اوج اشرافيت موروثي خانها و شواليه بازیهای رايج و حاکم. اما جامعه او در صد سال پيشاش؟ درست در همان سالها که هگل و نيچه و پرودون و مارکس و مالکيت دزدی است و کاپيتال و فلسفه تاريخ و سوسياليسم و ايدئولوژیهای انقالبي و نهضت کارگری در اروپا بود ،او نهضت شيخيه و ميرزا علي محمد باب و ميرزا حسينعلي بهاء و قيام بابيه و کتاب بيان و اقدس را داشت و بحثها و
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
992
اقبال مصلح قرن اخير
درگيریهای کالمي و فرقهای و بدعتهای مذهبي و بشارت ظهور و باب و امام زمان قالبي و پيغمبربازی و تحقيق درباره جنس امام و رکن رابع و عالم هورقليائي!... در قرن هفده نهضت مذهبي و ملي صفويه را ،نهضت فلسفي عظيم اين عصر را، پيش از آن هر چه قرن قرن عقب ميرويم به روشنايي و فرهنگ و اصالتهای انساني ميرسيم تا همزمان با قرون وسطای تاريک و مرده آنها ،ما عصر درخشان تمدن و فرهنگ جهاني و زنده و متنوع و آزادانديشي و رشد علمي و شکوفايي عقلي را داريم (قرنهای سوم تا ششم و هفتم هجری) .تاريخ جامعه من ،به عنوان فردی متعلق به اين جامعه ،نسبت به تاريخ جامعه اروپايي مسيری معکوس دارد! او از قرون وسطي به عصر طاليي تمدن و فرهنگ و عقل و علم رسيده و ما از عصر طاليي خويش به اعماق ظلماني و مرگبار و مختنق قرون وسطايي. جامعه قرن بيستم! من به قرن جامعه خودم کار دارم .من روشنفکر نبايد فراموش کنم که نه در آلمان قرن نوزدهم هستم و نه فرانسه قرن بيستم و نه ايتاليای قرن 92و ،95من در مشهد و تهران و اصفهان و تبريز و قم و خوزستان زندگي ميکنم ،اين واقعيت است. رآليست بودن يعني همين .يعني قضاوتهای اجتماعي را -نه از روی آثار روشنفکران جهان -بلکه از ميان توده مردم بيرون کشيدن ،نه متن کتاب ،که متن مردم لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
991
اقبال مصلح قرن اخير
را خواندن ،به من چه که قرن غيرمذهبي است ،جامعه من يک جامعه مذهبي است .من، چه مذهبي باشم و چه نباشم (به عنوان يک بينش فلسفي فردی) اگر روشنفکرم بايد به اين واقعيت عيني اجتماعي و جامعه شناسي معترف باشم. بيشتر روشنفکران ما عقيده شخصي شان را با واقعيت اجتماعي خلط ميکنند .چون خودشان مخالف مذهبند ،در کار اجتماعي و سياسي شان نيز جامعه را مخالف مذهب تلقي ميکنند .روشنفکر واقع گرا ،غير ايدآليست است ،يعني کسي که عقيده دروني و گرايش ذهني خود را با واقعيت عيني جامعه عوضي نگيرد. من ميبينم که روح اجتماعي ملت من مذهبي است ،و ديدهام که استعمار و عوامل آن گاه بدان تکيه ميکنند و گاه با آن به شدت مبارزه ميکنند... بنيان گذار استعمار انگليس ،قرآن را به زمين زد و فرياد کرد که تا اين کتاب هست نفوذ ما در ميان مسلمانان محال است .من ميدانم که روشنفکر مترقي بايد بر فرهنگ و روح و شخصيت جامعهاش و ملتش تکيه کند و از اين پايگاه ،نهضت خويش را آغاز کند و ميدانم که فرهنگ ملي ما يک فرهنگ اسالمي است .ميدانم که اسالم (چه از نظر مذهبي بدان مؤمن باشم چه نباشم) سرشار از عناصر اجتماعي و سياسي و ضد طبقاتي و دارای بينش اين جهاني و فرهنگ مبارزه و حماسه است.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
961
اقبال مصلح قرن اخير
بنابراين در جامعه من ،اسالم هم ايمان توده است ،قدرت نيرومند اجتماعي است، هم تاريخ است و هم فرهنگ ملي و هم در ذات ،سازنده و آگاهي بخش و عدالت خواه و ضد استبداد و معتقد به عزت انساني و اجتماعي و مادی پيروانش .نفهميدن اين واقعيات يعني نفهميدن هيچ چيز! اگر من روشنفکر بتوانم اين منبع سرشار و عظيم فرهنگي را استخراج کنم ،اگر به مردمي که به اسالم ايمان دارند ،آشنايي و آگاهي اسالمي بدهم و اگر چشم آنان را نيز مانند قلبشان به اين تاريخ پرحماسه و حرکت مکتب پر از جنبش و شعور زندگي بگشايم ،رسالت خويش را به عنوان يک روشنفکر آگاه انجام دادهام .روشنفکر جز اين رسالتي ندارد که بر اساس فرهنگ و شخصيت معنوی و ملي يک جامعه ،بدان خودآگاهي ملي يا طبقاتي بدهد .رهبری سياسي کار خود مردم است. ببينيد که اين مغز روشنفکران ما را چه جور ساختهاند که وقتي من از ابوذر سخن ميگويم که مترقيترين مبارزه ضد طبقاتي و به معني واقعي و علمي امروز «انقالبي» و ضد استبدادی و ضد سرمايه داری را در تاريخ و در مذهب آغاز کرد ،وقتي از علي (ع) سخن ميگويم که مظهر آزادگي و حماسه بشری و عدالت خواهي و مبارزه انقالبي عليه زور و فريب و سوء استفاده از مذهب است و سرچشمههای الهام بخش و واقعي حريت و دالوری و جانبازی و انديشه و احساس ،شبه روشنفکر ما سری تکان ميدهد که :بله! حرفهای مذهبي و کهنهای ميزند (به تقليد از مثل ولتر در برابر فالن لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
969
اقبال مصلح قرن اخير
کشيش که از پاکي بول خر حضرت عيسي حرف ميزند!) .وقتي خودش از آرش کمانگير حرف ميزند که ،برای زياد کردن خاک ايران ،به قدری هنگام تير انداختن در تعيين مرز ،زور زد که غيب شد! و از رستم دستان و سيمرغ و تهمينه و اشکبوس و کيکاووس و ديو سپيد و هفت خوان رستم ...حرف ميزند آن وقت کار مترقي کرده، روح حماسي ايجاد کرده ،بيداری ملي و امتي و قومي و آگاهي به وجود آورده است! صحبت از حقانيت فلسفي مذهب نميکنم .از همين نظر اجتماعي ،آيا توده مردم کنوني ،به مبارزه ابوذر ايمان پيدا ميکنند و از جوانمردی و عدالت خواهي علي به خود ميآيند و آگاهي مييابند ،يا از زال ،و زرير؟ زينب (ع) به آنها ميتواند درس آزادی و شهامت و مبارزه عليه ستم بدهد يا گردآفريد؟ من منکر ارزش اساطير نيستم ولي ميگويم وقتي شما روشنفکران به نفس اساطير و افسانههای دوردست و موهوم و غالباً فراموش شده در بيداری ملي و خودآگاهي اجتماعي و احيای فرهنگي معتقديد ،چگونه ارزش اين واقعيتهای تاريخي نزديک و روشن و صريح و مورد اعتقاد مردم و شعله انگيز وجودشان و شورانگيز روحشان را منکريد و ميکوشيد تا آن را به دور ريزيد؟! اين فرهنگ يک فرهنگ ذلت آور و مسئوليت زدا نيست بلکه قدرت آور و سازنده است .بسيار ساده لوحانه و جاهالنه است که نقش مذهبي را که متهم است که مذهب لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
966
اقبال مصلح قرن اخير
شمشير است ،در مبارزه اجتماعي و ضد استعماری ،با نقش مذهبي که بر صلح کل و زهد و انزواطلبي مبتني است و مذهب صليب است ،يکي بدانيم؛ مسأله حق و باطلش را از نظر فلسفي مطرح نميکنيم. اما اگر اعتقادی به سرنوشت جامعه داريم تنها راه بيدار شدن اين جامعه و تنها راهي که بتوان در کالبد نيمه جان اين امت مذهبي روح حيات و حرکت دميد و تنها راهي که بتوان عاملي را که به نام اسالم و به نام دين اين مردم را متحجر کرده است ،به عامل متحرک و متحولي بدل نمود اين است که از همان راهي وارد شويم که استعمار وارد شده ،همان شيوهای را عمل کنيم که استبداد و ارتجاع تجربه کرد و هر دو موفق شدند، چه کردند؟! پوستين دين را به تعبير حضرت امير پشت رو تنش کردند )91( .جهاد با خصم را در اسالم به جهاد با نفس به شيوه بودائي و مسيحي بدل کردند ،حتي خون جوشان و انقالبي و داغ حسين (ع) را ماده تخديرزای افيون کردند. روشنفکران اگر راست ميگويند که مذهب را استعمار و استبداد و ارتجاع سالح دستش کرده است عليه مردم ،شما او را خلع سالح کنيد به نفع مردم. چگونه دشمن را خلع سالح ميکنند؟
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
963
اقبال مصلح قرن اخير
با ترک سالح و نفي ارزش و موجوديت و عدم اعتقاد مردم به فايده سالح ،يا به گرفتن سالح از دست دشمن و دادن سالح به دست دوست؟ مبارزه روشنفکران عليه مذهب در جامعههای اسالمي بزرگترين خدمت را به عمال جنايت و ارتجاع و دشمنان فريبنده مردم کرده است ،زيرا با مخالفت اينان توده مردم مذهبي دست از دين برنميدارند ولي کساني که خود را پاسدار دين و وضع خود را منطبق با دين معرفي ميکنند زير پايشان محکمتر ميشود و در حمله به نهضت روشنفکری و عدالت خواهي و آزادی ،قوی دستتر ميشوند! روشنفکر جامعه ما بايد اين دو اصل را بداند که اوالً جامعه ما اسالمي است و ثانياً اسالم يک حماسه اجتماعي و متحرک است .اگر يک متفکر بتواند نهضت خود را برای بيداری و آگاهي و رشد اجتماعي و فرهنگي تودههای ما بر اين پايه استوار کند موفقيتش حتمي و سريع است. سيد جمال را نگاه کنيد ،يک سيد گمنام آسمان جل دهاتي ،از اسدآباد همدان ميآيد ،بدون اين که وابسته به هيچ طبقهای ،خانوادهای ،حزبي ،گروهي ،يا دستهای باشد ،يک آواره که مثل توپ فوتبال از اين مملکت به آن مملکت پرتابش ميکنند، آن هم در عصری که استعمار غرب در اوج سلطنت جهاني و شرق در حضيض خواب خرگوشي ،آن هم در جامعههای اسالمي ،که بر سر هر کشوری شاه وزوزکها و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
964
اقبال مصلح قرن اخير
آدمک هايي از قبيل ناصرالدين شاه حکومت ميکرد ،فريادی از حلقوم تنهايش برميآورد ،همچون صور اسرافيل و ملتهای مسلمان کفن بر خويش ميدرند و از قبرستان سکوت و رکود بر ميشورند. اين همه قدرت و نفوذ چرا؟ چه عاملي موجب شد که فرياد اين يک تن تنها تا اعماق دلها و تا اقصای سرزمينها راه کشد؟ جز اين بود که ملتهای مسلمان اين ندا را ندای دعوت يک آشنا احساس کردند؟ احساس کردند که اين صدا از اعماق روح فرهنگ و تاريخ پر از افتخار و حيات و حماسه خودشان برآمده است؟ اين صدای غريبه نيست ،ترجمه آخرين موج فکری خارجي نيست ،اين صدا يکي از انعکاسات همان فريادی است که در حرا ،در مکه ،در مدينه ،در احد ،در قادسيه، بيت المقدس ،در تنگه الطارق ،در جنگهای صليبي ميپيچيد .همان صدای حيات بخش دعوت به جهاد و عزت و قدرت است که در گوش تاريخ پر از حماسه اسالم طنين افکن است. اين ندا با جان و تارهای انديشه و احساس مسلمانان بازی يي آشنا دارد ،اطمينان بخش است و خاطره انگيز .از اين رو هر کس آن را از عمق جان ميشنود .اين است زبان روشنفکری که با فرهنگ و تاريخ و زبان و ملت خود آشنا است.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
965
اقبال مصلح قرن اخير
اين آشنايي است که علي رغم زمان و قدرتهای حاکم بر سرنوشت ،به روشنفکر نيرو و امکان و موفقيت ميبخشد .اين قدرت عظيم مذهبي در جامعه اسالمي به سادگي ميتواند تبديل شود به يک نيروی سازنده آگاهي بخش ،اگر روشنفکر ما بداند و بشناسد ،ميفهمد که فرهنگ اسالمي يک فرهنگ رهباني دروني و فردی و گسسته از زندگي و جامعه ماديت نيست .فرهنگ جهاد است ،فرهنگ سياسي است ،فرهنگ اجتماعي است پايهاش بر مسئوليت جمعي و عزت و قدرت و حکومت و رهبری است. فرهنگ دنياگرا است .آخرت ايده آل همه مذاهب است اما در اسالم ،آخرت انعکاس زندگي اين جهان است ،دنيا همه جا بر آخرت مقدم است ،آخرت هيچ نيست جز دنباله منطقي و علت و معلولي دنيا. اقتصاد اصل است :معاد از آن جامعهای است که معاش دارد (پيغمبر)« .کسي که نان ندارد ،گرسنه است بايد با شمشير برهنه بر همه بشورد ،زيرا همه مسئول گرسنگي اويند»! (ابوذر). اسالم جهتي ضد اشرافي دارد .دين مردم (ناس) است .با طبقات حاکم سر مبارزهای آشتي ناپذير دارد :با مالء (کلهگندهها) با مترف (شکمگندهها) و حتي با طبقه روحانيون (احبار و رهبان) که در همه جامهها و اديان گذشته يکي از طبقات حاکمه بودهاند .هدف نهايي اسالم استقرار عدالت و برابری جهاني است :لِيَقُومَ النّاسُ بالقسط لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
962
اقبال مصلح قرن اخير
(الحديد .)65 -فلسفه تاريخ اسالم ،پيروزی قطعي و مقدر توده محکوم و مردم اسير و ضعيف جهان و حکومت آنان بر روی زمين است :وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَي الّّذينّ اسْتُضعِفوُا فِي االَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَهً وَ نَجعَلَهُمُ الوارَثين (القصص.)5- فرق است ميان ديني که رهبران و شخصيتهايش در ميدانهای جنگ يا گوشههای زندان جان دادهاند ،با ديني که قديسينش در ديرها و شکاف کوهها پوسيدهاند. افسوس! که اين حرفها را نه اغلب روشنفکران ما ميفهمند و نه حتي اغلب مذهبيهای ما! اينها هر دوشان يک نوع شناخت مشابه از اسالم دارند. پيغمبر (ص) ميگويد ،کسي که زندگي مادی ندارد ،زندگي اخروی هم ندارد :مَن المَعاشَ لَهُ المَعادَ لَهُ. مي گويد :فقر همسايه ديوار به ديوار کفر است :کادَ الفَقْرُ أن يَکُونَ کُفراً. ابوذر ميگويد :وقتي فقر از دری وارد ميشود دين از در ديگر بيرون ميرود اين دين غير از دين صوفيانه سعدی است که ميگويد: اندرون از طعام خالي دارد .معلوم است که در آن چي ميبيني! هيچ چي! سر و صداهای روده هالي خالي .صدای باد معده. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
963
اقبال مصلح قرن اخير
عظمت کار اقبال بر اساس اين مسائل و اين بينش اسالمي و اجتماعي و سياسي و فرهنگي پديدار ميشود .او غرب را از نزديک شناخته و با آشنايي عميق و مستقيم و همه جانبه با تمدن و فرهنگ و جامعه و تاريخ غرب از اسارت غرب زدگي نجات يافته است. يکي از راههای مبارزه با غرب زدگي شناختن واقعي غرب است :اينها که تظاهر به فرنگي مآبي ميکنند و شيفته و شيدای تمدن اروپايياند ،آن را عالمانه و درست و از نزديک نميشناسند .همچنان که مرتجعين متعصب و کهنه پرست ،که با غرب و تمدن و فرهنگ غرب يک پارچه و به قول فرنگيها به طور سيستماتيک مخالفند. اقبال در غرب خود را به بلندترين قله تفکر عقلي امروز جهان رساند .به ارزش علم و تکنيک جديد اروپائي پي برد .اقبال با ايران و فرهنگ ايراني آشنا شد و معنويت و لطافت روح و ظرافت و عمق بينشي را که در فرهنگ اسالمي ايراني است ،به خصوص در تجلي ادبي اش ،اخذ کرد. گذشته از اين ،اقبال ،فطرت انديشهاش انديشه قومي است است که در طول تاريخ، دقت احساس و نازکي خيال و صفای روح و معنويت دل و اشراق و الهام جزء خصوصيات نژادی و فرهنگي اوست .اقبال در هند با آن سرمايه عظيم معنویاش و با اين مايهها و با چنين روح و بينشي چشم بر اسالم گشوده است و توانائي و شايستگي لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
962
اقبال مصلح قرن اخير
آن را يافته که عناصر متالشي شده و پراکنده مکتب فکری اسالم را جمع کند و آن را دوباره تجديد بنا نمايد. محمد اقبال يک روح چند بعدی مسلمان است .او نه تنها کوشيد تا ابعاد تجزيه شده و اعضاء متالشي شده ايدئولوژی اسالمي را ،پيکره زنده اسالمي را که در طول تاريخ به وسيله خدعههای سياسي و گرايشهای ضد و نقيض فلسفي و اجتماعي قطعه قطعه شده است و هر قطعهای از آن ميان گروهي نگهداری ميشود جمع کند ،تأليف کند، تجديد بنا سازد؛ نه تنها شاهکارش کتاب «تجديد بنای تفکر مذهبي» است ،بلکه شاهکار عظيم ترش ساختن شخصيت بديع و چند بعدی و تمام خودش است« .تجديد بنای يک مسلمان تمام» است در شخص خودش. او يک «خودساخته» بزرگ و گرانبهايي است .چگونه توانست خود را از روی طرح هايي که اسالم از يک مسلمان داده است بنا کند؟ در يک تجديد تولد انقالبي ،يک مسلمانزاده سنتي معمول هندی ،يک جوان فرنگي مآب تحصيلکرده انگلستان ،يک دکتر فلسفه از لندن ،يک شاعر پارسي گوی هند ،يک جوان روشنفکر ضد استعمار در يک کشور مستعمره ،تبديل شد به «يک مسلمان تمام» ،به يک «علي گونه»ای در قرن بيستم. يعني چه «عليگونه»؟ لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
961
اقبال مصلح قرن اخير
يعني يک انسان با همه ابعاد انساني که معموالً در يک فرد جمع نميشود .بسيار غيردقيق است اگر از اقبال به عنوان يک رهبر آزادی خواه مترقي ضد استعماری ،که مسلمان است ياد کنيم. اقبال با بينش عقلي و فلسفي پيشرفته و سرمايهای که در فلسفه جديد غرب و تعقل پيشرفته امروز اروپا يافته بود و با روح اشراق و الهامي که در فطرت قومي و ذاتي او به عنوان يک متفکر هندی بود و با پرورش و استغراقي که در عرفان عميق و سرمايه دار و متعالي و پر از حرکت و حرارت و انقالب اسالمي ايران يافته بود و ارادت و عشق و معرفتي که به مالی روم داشت و به مثنوی و ديوان شمس و ادبيات فرهنگ دار و پرانديشه تازی و باالخره با شناخت وسيع و جامعي که در فلسفههای اسالمي و تاريخ و تحوالت فکری در تاريخ معارف اسالم به دست آورده بود و باالخص با ممارست و آزمايش و آشناييهای عميق و همه جانبهای که از جواني مستقيماً با قرآن داشت و با روح و زبان آن خو گرفته بود ،يک جهان بيني عميق يافته بود و به يک زيربنای فلسفي استوار و بديع و در عين حال مبتني بر فرهنگ و بينش اسالمي رسيده بود به نام «فلسفه خودی» که در عين حال جهان و انسان و حيات را برايش تفسير ميکند. در اين جا اقبال به عنوان يک متفکر مسلمان که با جهان و انديشه امروز جهان و بن بستهای فلسفي انديشه عصر ما آشنا است ظاهر ميشود ،و به ما -که در همان حال لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
931
اقبال مصلح قرن اخير
که به عنوان روشنفکران وابسته به دنيای سوم ،جامعههای عقب مانده يا در حال رشد و حرکت ،از کمبودهای مادی و پريشانيهای اجتماعي و اقتصادی رنج ميبريم ،به عنوان روشنفکران متأثر از فرهنگ و انديشه جهاني از پريشاني فکری و يأس فلسفي و تزلزل مباني اعتقادی و فرو ريختن همه ميزانها و مالکهای اخالقي و معنوی و بن بست امروز انديشه فلسفي و علمي بشريت نيز به شدت متأثريم -اقبال ميتوانند ،بر مبنای ايمان مذهبي و اسالمي خويش پاسخ گويد. جهان بيني و تلقي فلسفي او از جهان و از انسان به عنوان يک متفکر مسلمان برای ما که فلسفه اسالمي را با دو وجهه عرفاني و صوفيانه قديمش ميشناسيم و يا درقالبهای فکری حکمت قديم بوعلي و ابن رشد و غزالي و مالصدرايش ،و يا در چهارچوبهای کليشه وار سنتي معمول و موروثياش -بسيار ارجمند و آشنايي با آن بسيار فوری و حياتي است. گذشته از آن ،اقبال يک اسالم شناس است .آنها که اسالم را به عنوان يک مذهب ،بدون اين که لزومي ميبينند که آن را بشناسند ،کنار گذاشتهاند و نفهميده محکوم و مطرود کردهاند و خيالشان از اين جهت راحت است و خيلي هم مغرور و مفتخر که روشنفکر شدهاند و نيز آنها که اسالم را در همان قالبهای سنتي رايج و
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
939
اقبال مصلح قرن اخير
محدودش ميشناسند و به همان نيز قانعاند و اشباعشان ميکند ،به اسالم شناسي نيازی ندارند. برای آن روشنفکران و اين مؤمنان هر دو اسالم عبارت است از همان چه در رسالهها و محرابها واگو ميکنند و اين دو فرقشان فقط در اين است که ،يکي بدان معتقد است و ديگری به آن کافر .اما برای آنها که مقيدند که تا مکتبي را درست و دقيق نشناسند دربارهاش قضاوت نکنند ،برای آنها که خود ميانديشند و تشخيص ميدهند و عقايدشان را مثل فرم لباس و آرايش و رقص و اثاثه خانه و اتومبيل بر حسب مد و رواج و پسند اروپايي انتخاب نميکنند و برای آنها که عقده متجدد بودن و روشنفکر بودن ندارند .برای آنها که نه ميخواند مذهبي خرافي و موروثي باشند و نه ضد مذهبي اطواری و ترجمهای و تقليدی ،و باالخره برای روشنفکران حقيقي و اصيل که ميدانند برای شناختن جامعه خويش ،فرهنگ و مردم خويش ،راه يافتن به صميم قلب ملت خويش ،شناختن تاريخ عظيم بخش بزرگي از اقوام متمدن جهان و برای فهم بزرگترين تمدن و فرهنگ جهاني در تاريخ بشری و باالخره برای پي بردن به علت يا علل واقعي اين نهضت عظيمي که در جهان پديد آمد و نيز برای آشنايي با يکي از بزرگترين مکتبهای مذهبي و فکری و اخالقي و سياسي و اجتماعي در زندگي بشر، بايد اسالم را بشناسند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
936
اقبال مصلح قرن اخير
اسالم شناسي از طريق علمي و دقيق و به وسيله متفکر بزرگ و آشنا و نوانديش و پرمايهای چون محمد اقبال يک ضرورت چندجانبه معنوی و اجتماعي و علمي و تاريخي و سياسي است .يک خودشناسي است ،زيرا ما دارای هر فلسفهای که باشيم به هر حال در اين مکتب و در اين تاريخ ،زاده شدهايم و رشد يافتهايم. اقبال يک مصلح و متفکر انقالبي اسالمي است. اگر ارزش کار مصلحاني چون لوتر و کالون را در غرب بشناسيم و نهضت اصالح مذهبي پرتستانتيسم را که مذهب مسيح را از چهارچوبهای متحجر و حالت رخوت و رکورد و انحطاط کاتوليکي آن نجات داد بررسي کرده باشيم و بدانيم که اين نهضت تا کجا در بيداری و حرکت و پيشرفت بنياد تمدن و قدرت اروپای امروز سهيم بوده است ،به اين نتيجه ميرسيم که جامعه خواب آلود و متحجر اسالمي ما اکنون بيش از هر چيز به چنين مصلحان معترض 9اسالمي نيازمند است مصلحان معترضي که خود با اسالم دقيقاً آشنا باشند و نيز با اجتماع و با دردها و نيازهای زمان؛ و بدانند که بر روی چه اصولي بايد تکيه کنند ،عليه چه پايگاهها و انحراف هايي بايد به اعتراض پردازند.
Protestant. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
933
اقبال مصلح قرن اخير
در اين جاست که ارزش کار و عظمت نقشي که متفکر اسالم شناس مصلحي چون اقبال داشته ،که هم عالم اسالمي است و هم آگاه اجتماعي و هم يک روح مترقي مسئول و ضد استعمار ،روشن ميشود و روشنفکران جامعه اسالمي خواهند دانست که در انجام رسالت اجتماعي خويش تا چه حد به انديشه مردی چون اقبال نيازمندند و شناخت او و شناساندن انديشه او تا چه حد ميتواند در بيداری و حرکت و انقالب فرهنگي و خودآگاهي اجتماعي تودههای مسلمان مؤثر باشد و تا چه حد ميتواند برای روشنفکران اسالمي سرمشق! اقبال يک رهبر ضد استعمار است .در برخي از شرايط تاريخي و اجتماعي ،يک جهتگيری خاص ميتواند معرف همه وجوه يک شخصيت يا جنس و جوهر يک فکر و يک مکتب باشد. در يک جامعه عقب افتاده يا استعمار زده ،ضد استعمار بودن تنها معرف يک گرايش سياسي نيست ،بلکه نشان دهنده شخصيت انساني و درجه آگاهي و شعور انساني و صداقت اخالقي و تقوای روحي و حقيقت مکتب يا مذهب يک فرد است. يک اروپائي امروز ميتواند بگويد من يک فيلسوف ،يک اديب و نويسنده ،يک هنرمند يا يک مهندس يا اقتصاددانم اما سياسي نيستم ،به مسائل سياسي نميانديشم، سياست را به سياست مداران واگذاشتهام. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
934
اقبال مصلح قرن اخير
اما يک افريقايي ،يک استعمارزده آسيايي يا امريکايي هرگز چنين اعترافي نميتوند کرد زيرا سياست در جامعه پيشرفته و نسبتاً سالم الاقل طبيعي ،يک رشته اختصاصي از فعاليتهای اجتماعي و فکری است و هيچ ضرورتي ايجاب نميکند که هر کسي خود را در آن متعهد احساس کند. يک اروپايي ميتواند يک نويسنده ادبي يا يک فيلسوف يا اقتصاددان باشد و کار سياست را به سياسيها ،يعني کساني که او و جامعه او برای تعهد اين کار انتخاب کردهاند ،تفويض نمايد .اما در يک کشور استعمار زده و عقب افتاده سياست ديگر يک واجب کفايي نيست که متخصصان اين «فن» بدان مشغول باشند. در اين جا سياست اداره حکومت و گرداندن مملکت و پرداختن به مسائل خاصي نيست که در کشور ،در رابطه با کشورهای ديگر مطرح است .سياست در اين جا يک واجب عيني فوری انساني و حياتي و حاد است ،پرداختن به نجات يک غريق ،اقدام برای اطفاءيک حريق و ايستادن در برابر يک هجوم عمومي و تالش برای رهايي يک ملت در بند افتاده و محتضر و مجروح است .در آن جا سياست يعني کار کردن در اداره آتش نشاني ،اين يک کار اختصاصي است متعلق به گروه آگاه و متخصص اين کار .اما در کشورهای عقب افتاده و استعمار زده سياست يعني کوشش برای نشاندن آتش که در اندام يک جامعه گرفته است .در اين حال بحث از اين که من مأمور اداره لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
935
اقبال مصلح قرن اخير
آتش نشاني هستم يا نه ،فيلسوفم ،نقاشم ،کشيشم ،معلم اخالقم ،شاعرم و نويسنده تاريخ يا مهندس ساختمان هستم بيمعني است. عقب ماندگي ،فقر عمومي ،تبعيض اجتماعي ،استعمار خارجي ،جزء مسائل طبيعي و اختصاصي و رايج يک جامعه نيست که خاص عدهای کارمند و کارگزار متخصص باشد .بنابراين در آسيا ،افريقا يا امريکای التين وقتي ميگوييم روشنفکر ،متفکر مترقي، انسان اخالقي ،فيلسوف متعهد و مسئول ،يعني جبراً ضد استعمار .فرقي نميکند ،مذهبي يا غيرمذهبي فيلسوف يا هنرمند ،جامعه شناس يا شاعر و آن گاه که از يک متفکر مصلح اسالمي سخن ميرود اين خصيصه در او حتميتر و مشخصتر است. اسالم هدف تمام اديان حق را در تاريخ «استقرار قسط و عدل» و سپردن زمام حکومت زمين به مردم اسير و ضعيف اعالم ميکند .اين نکته نخست آموزنده و تأمل آور است که از ميان اصحاب پيغمبر اسالم حتي يک تن را نميشناسيم که مجاهد مسلح و پيکارجوی واقعي و عملي نباشد ،هر مسلمان به خودی خود در زندگي -و نه در حاالت و حوادث استثنايي -يک پارتيزان مسلح است. اسالم تنها مذهبي است که فقط به موعظه و پند و اندرز نميپردازد بلکه خود برای تحقق کلمه ،شمشير هم ميکشد .اگر بخواهند از پيغمبر اسالم مجسمهای بريزند بايد در
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
932
اقبال مصلح قرن اخير
يک دستش کتاب باشد و در دست ديگرش شمشير ،مسلمان واقعي هرگز مفت به صليب کشيده نميشود. غالم احمد قادياني که در هند کوشيد تا يک نهضت نوين اسالمي بر پا کند ،به تسلط امپراطوری انگليسي بر هند کاری نداشت و حتي حضور او را برای جلوگيری از تعصب هندوها عليه مسلمين مفيد ميدانست و جهاد را هم از اسالم برداشت! ،در نظر مسلمين نه تنها يک رهبر و مصلح اسالمي تلقي نشد بلکه يک بدعت گذار مشکوک و منحرف و خيانتکار معرفي شد .اقبال تنها به دليل اين که يک مسلمان آگاه و مصلح اسالمي بود ،يک شخصيت ضد استعمار نيز بود .کوشش او برای آزادی هند و بنياد يک جامعه پاک اسالمي که از يوغ اسارت انگليس ،ارتجاع و انحطاط و خرافه رها باشد بر همه آشکار است .به گونهای که بسياری او را تنها يک شخصيت سياسي و يک آزادی خواه ضد استعماری و يک قهرمان ملي در نهضت استقالل طلبي هند ميشناسند .وی استعمار را در همه چهرههايش مورد حمله قرار ميداد. اقبال يک شاعر است ،شايد اين صفت برای شخصيت جدی و عظيمي چون اقبال سبک باشد اما وزن و ارج هر هنری به وزن و ارج هنرمند مربوط است. جالل الدين محمد بلخي اين روح شگفت و عظيمي که آسمان ما را پر کرده است و تاريخ ما از هياهوی او هنوز ميلرزد ،يک شاعر است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
933
اقبال مصلح قرن اخير
شاعر بودن يعني چه؟! يعني هنر يک نوع سخن گفتن را داشتن ،بنابراين ارزش هر شاعری به اين است که از چه سخن ميگويد و چگونه از اين هنر برای گفتن آن چه نثر از انتقال و تأثير آن عاجز است کار ميگيرد؟. و اقبال نمونه يک هنرمند مسئول و آگاه است .امروز در باب مسئوليت هنر و تعهد اجتماعي آن و آشنايي و تماس جبری هنرمند با زمان و زمينهای که در آن زندگي ميکند و به خلق هنری ميپردازد فراوان سخن ميرود« .ادبيات متعهد» يعني ادبياتي که جبراً خود را در خدمت مردم قرار داده است تا او را در مبارزهاش عليه طبقه استثمارگر و عليه جبهه سرمايهداری و سلطه بورژوازی ياری کند .بنابراين ادبيات متعهد در اروپا قطعاً ضد طبقاتي و ضد سرمايهداری است و همراه و همگام با طبقه کارگر که برای رهايي و پيروزی خود ميجنگد .اما در دنيای سوم و باالخص دنيای استعمار شده ،قبل از هر چيز ضد استعماری است. زيرا آن چه را مارکسيستهای ارتدکس! نميتوانند بفهمند اين است که زيربنای جامعه استعمارزده را استعمار تعيين ميکند نه اقتصاد! نه شکل مالکيت و توليد .و ابزار و منابع و شکل توليد ،در جامعه مستعمره ،بر مبنای جامعه شناسي مارکسيستي :يعني
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
932
اقبال مصلح قرن اخير
توجيه همه مسائل اجتماعي به عنوان مسائل فرعي و روبنايي استوار بر زيربنای اقتصادی آن ،يعني شالوده توليد اقتصادی ،هيچ مسألهای روشن نميشود . در آن جا همه مسائل و وجوه اجتماعي از توليد اقتصادی گرفته تا مسائل مربوط به فرهنگ و ادبيات و سياست و حتي شکل اجتماعي و نيز تصور فردی از مذهب ،بايد با عامل يا عوامل متعدد و نامتجانس استعماری تجزيه و تحليل گردد .در جامعه مستعمره ،زيربنا استعمار است. اقبال يک هنرمند ،يک شاعر مسئول و متعهد زمان و جامعه خويش است اما اين بدان معني نيست که سطح انديشه و احساس و دامنه خلق هنری و ادبي خويش را در چند شعار سطحي سياسي و روزنامهای و بياني مبتذل پائين آورد .مسأله تعهد هنری در کار او محدود به مسائل روزمره سياسي نيست بلکه يک تعهد وسيع و عميق فکری و انساني دارد که مسأله ضد استعماری بودن يکي از لوازم جبری و قطعي آن است. اقبال در ميان دو پايگاه متعصب و يک چشم افراطي و تفريطي موجود در جامعههای آسيايي و افريقايي ،که در برابر غرب موضع گرفتهاند ،پايگاه سومي را اعالم ميکند .آن دو پايگاه ،يکي معتقد است که به قول تقي زاده و ميرزا ملکم خانهای ما از «فرق سر تا ناخن پا فرنگي شويم» و نميتوان در برابر غرب به انتخاب دست زد «و نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعضٍ »(نساء )951 -بود ،تمدن و فرهنگ و اخالق و فلسفه و فکر لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
931
اقبال مصلح قرن اخير
و هنر و شيوه زندگي جديد اروپايي يک بافت واحد و متجانس و غيرقابل تفکيک و تجزيه است .بايد آن را يک جا و دربست پذيرفت و هر چه را در ميان ما با آن مغاير است يک جا و دربست دور ريخت. برخي نيز از آن سو افتادهاند و با هر گونه اخذ و اقتباسي از غرب دشمني ميورزند، حتي سوار شدن به اتومبيل يا مراجعه به طبيب تحصيلکرده جديد را نامشروع ميدانند. اين فکر «طرد يک جا و دربست غرب» با همه مظاهر تمدن و فرهنگش حتي در ميان جناح هايي از مردم چين ،هند ،ژاپن و به خصوص خاخامهای يهودی وجود داشته و دارد. اما اقبال ،ابتدا به تحليل وضع فکری و انتقاد از بينش و شيوه زندگي و تمدن و فرهنگ شرقي و غربي ميپردازد که: شرق حق را ديد و عالم را نديد
غرب عالم را بديد از حق رميد
و سپس اعالم ميکند که تسليم دربست به تمدن فرنگي ،هم ذلت و بردگي شرق است ،و هم از دست دادن آن چه شرق دارا است و انسانيت بدان محتاج است ،يعني حق پرستي و شوق و عشق ماورايي و غيب جويي و فضيلت خواهي و دغدغه دائمي روح شرقي در برابر راز خلقت ،در برابر مطلق و حقيقت کلي و معمای هستي و بريدن قطعي از غرب و طرز تمدن او ،ماندن در رکود است و ضعف و حتي پذيرش اسارت لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
941
اقبال مصلح قرن اخير
در برابر سلطه او .زيرا يک جامعه غيرصنعتي هميشه جيره خوار و وابسته و در خطر امپرياليسم صنعتي غرب خواهد ماند. اقبال ميگويد :بر خالف متفکران مشکوکي که ميگويند نميتوان علم و صنعت غربي را گرفت و فرهنگ و اخالق و روابط اجتماعي و شيوه زندگياش را کنار زد ،نه تنها ميتوان چنين کرد بلکه بايد چنين کنيم .هيچ دليلي وجود ندارد که ثابت کند جامعهای که با عشقهای بلند و عرفان روح و اشراق دل و برخورداری از لذتهای پاک و عميق اخالقي و معنويت آشنا است ،نميتواند به جای گاوآهن تراکتور براند، عوض کجاوه جت سوار شود ،و پيه سوز را دور بريزد و المپ الکتريک روشن کند. نه تنها چنين کاری ممکن است که مسئوليت و ايده آل بشريت جمع اين دو است. بشريت هنگامي کامل است که کسي با پرواز دل و معراجهای روح آشنا است با هواپيما پرواز کند و به فضا صعود نمايد و به سيارات سفر کند .چنين انساني شايستگي بيشتر دارد و پرواز و صعود او به آسمان برای تکامل و خوشبختي بشريت سود بيشتری خواهد داشت. پيام اقبال اين است که «آتش خويش» را در دل هايمان برافروزيم و روح ايمان و عرفان و آن عشق بزرگ انسان پرور را دوباره در جان هايمان مشتعل سازيم تا با روح هستي و معني جان و راز طبيعت و هدف نهايي وجود آشناتر گرديم و در اوج قدرت و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
949
اقبال مصلح قرن اخير
موفقيت و رفاه مادی و صنعتي همچون اروپا به بن بست و پوچي و سياه انديشي و پريشاني ايمان و گمراهي انديشه دچار نشويم و مذهب را در خويش نيرو دهيم تا به قدرت او بر خويش تسلط يابيم و از قيد تمايالت ضد انساني و هوسهای پستانه و جنايت آميز و طمعها و ترسها و ضعفهای روح و خوی خويش رها شويم و به آزادی رسيم ،و هم علم و تکنيک پيشرفته و منطق زندگي جهان غرب را بگيريم تا بر عالم تسلط يابيم و طبيعت را مسخر خويش سازيم و به ياری اين دو بر فقر و ضعف و عوامل قاهر طبيعت چيره گرديم و با بينيازی از خواستهای مادی خويش که به دست علم و تکنيک جديد ممکن است ،راه تکامل معنوی و حقيقت جويي و پيشرفت نوع انساني را سبکبارتر و سرمايه دارتر ادامه دهيم. تجربه ژاپن گر چه برای ايده آل اقبال مثال کامل نميتواند باشد اما برای طرد استدالل متفکران شبه روشنفکری که استدالل ميکنند که نميتوان شخصيت ملي و فرهنگ و اخالق خويش را حفظ کرد و تنها به اقتباس صنعت و علم اروپايي پرداخت مثال زنده و عيني و نزديکي است .ملتي که در ظرف يک ربع قرن در صنعت از مدرنترين کشورهای صنعتي اروپا پيشي گرفته است و در فرنگي مآبي و تجددبازی تا هزار سال ديگر به گرد تهرانيها و روشنفکرهای متجدد شهرستاني ما هم نخواهد رسيد .زن ژاپني را نگاه کنيد در کنار لوکسترين اتومبيل ساخت خودش و با لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
946
اقبال مصلح قرن اخير
مدرنترين وسايل زندگي امروز جهان که خودش ساخته است ايستاده ،اما با همان «خلق و خوی املي قديمي زنانه» ژاپني و همان لباسها و آرايشهای عهد بوقي! اصالً بلد نيست امروزی لباس بپوشد! و زن ايراني يا سياه پوست افريقايي را نگاه کنيد که از تمام اين دنيای مدرن و تمدن جديد فقط يک شماره مجله بوردا دارد و به قدری آزاد و مدرن ميشود که دلش بر عقب ماندگي زنهای سويس ميسوزد! که هنوز آزادی انتخابات ندارند! و همچنين مرد متجدد ما در برابر مرد امريکايي (آپولو را اين به فضا ميفرستد اما معلوم نيست به چه جهت او در اين جا چنان باد در غبغب مياندازد که ديگر حريفش نيستي). اقبال آرزو داشت که پاکستان يک تجربه بزرگ تازه در اسالم قرن بيستم باشد. هندی باشد که تمدن غرب را در خود بنا کرده است .يا تمدن اروپايي که در آن جا روح هند را در کالبد نيرومند خود دميده است .9چنين جامعهای يک جامعه دلخواه اسالمي است .چنان که خود نيز انساني چنين بود .دل شرق با دماغ غرب يعني يک مسلمان آگاه و تجديد بنا شده!
. 9افسوس که هندی شد که روح خود را هم باخت. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
943
اقبال مصلح قرن اخير
اين نه تنها نياز مسلمانان يا نياز شرق بلکه نياز بشريت است .بشريتي که نيمش در غرب رشد ميکند و نيمش در شرق رشد کرده است و هر دو نسخه ناقص بشريت کامل است؛ پرنده ايست که دو بالش يکي در آن و يکي در اين سو از هم جدا افتادهاند .اين دو بال هر چند جدا از هم رشد کنند و نيرو گيرند ،اين پرنده را از خاک بلند نخواهند کرد. اسالم کوششي است برای الصاق اين دو بال بر يک اندام پرشکسته و بر خاک افتاده ،کوششي برای آن که اين دو بال ،هم آهنگ و هم اندازه و هم پيوند ،رشد کنند. اما افسوس که اسالم نيز خود به سرنوشت اين پرنده دچار شد و اقبال ميکوشد تا آن را تجديد بنا کند. اين است که کوشش اقبال و کوشش همه مصلحان آگاه و انديشمند اسالمي کوشش محصور در چهارچوب يک مذهب يا ملت خاص نيست ،در عين حال کوششي برای تجديد بنای همه بشريت و تجديد بنای تمدني نو و ساختن يک نژاد انساني نوين است .آن چه فانون آرزو ميکرد. و باالخره اقبال يک نابغه متفکری است که ،پس از سيد جمال ،نهضت بازگشت به خويش را در ميان اين امت عظيم اسالمي -که از خليج فارس تا شمال افريقا و کناره چين گسترده و پراکنده است -ادامه داد .اين بازگشت به خويش نه بدان معني است لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
944
اقبال مصلح قرن اخير
که اخيراً رواج يافته و پس از آن غربزدگي ميمون وار ،باز به اين شرق زدگي و «خودزدگي» و جاهليت گرايي مهوع بازگشتهايم .احيای سنتهای بومي و محلي و بدوی و جمع آوری و تظاهر به خرافات قومي و سنتهای پوسيده انحرافي و متحجر و عقبمانده ارتجاعي نيست .بله برون و شبيه خواني و شليته پوشي و مهره خر آويزان کردن و جل و توبره االغ به ديوار اطاق پذيرايي نصب کردن و فيلم حسن کچل ساختن که خويشتن سنتي و احيای فرهنگ قومي و فلکوريک نيست .اين هم باز تقليد مهوع و متمدن وار از فرنگيها و امريکايي هاست. بازگشت به خويش ،يعني بازگشت به خويشتن اصيل انساني و احيای ارزشهای فرهنگي و فکری سازنده و مترقي و آگاهي بخش خود ما. بازگشت به خويشتن يعني آن چنان که پس از مد شدن مخالفت با غرب زدگي، خود همين غربزدهها باز آن را مد کردهاند و نميدانند که بازگشت به خويش ،به مدرن شدن و تظاهر کردن و به فرنگي بد گفتن و به آداب و رسوم کهنه بومي و ارتجاعي برگشتن نيست. بازگشت به خويش ،يک نهضت عميق و دشوار خودشناسي و خودسازی است؛ الزمهاش شناختن تمدن و فرهنگ اروپا است ،شناختن دنيای امروز با همه زشتيها و زيباييهايش و نيز شناختن تاريخ تمدن و فرهنگ و ادب و مذهب و اصالتهای انسان لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
945
اقبال مصلح قرن اخير
و عوامل انحطاط و ارتقا تمدن و اجتماع ما و تفاهم با توده مردم و تجانس با متن جامعه و باالخره احيای آن چه انحطاط در ما کشت و استعمار از ما برد و در ميان ما نسخ کرد و قلب کرد .و اين کاری نيست که با ترجمه يک يا دو مصاحبه از امه سزر و فانون و چند تا مقاله از چند نويسنده ايراني ،به تقليد آنها از بازگشت به سنت سخن بگوئيم. بازگشت به خويش ،چگونه؟ آن چنان که اقبال بازگشت .به اروپا رفت و يک فيلسوف متفکر امروز در سطح جهان شد .فرهنگ و تمدن و جامعه غرب را محققانه شناخت و سپس بازگشت به اسالم و خود را با رنج و کوشش و تفکر و تعليم و مبارزه مداوم و مطالعه اسالم و شناخت قرآن و عرفان و فرهنگ در سرنوشت مردم و مملکت و حکومتهای اسالمي ،جامعه هند و استعمار جهاني و شرکت فعاالنه سياسي و ادبي و هنری و فلسفي و عملي در مبارزه استقالل طلبي و عدالت خواهي و ضد استعماری شناخت و باالخره با خودشناسي و خودسازی «به خود بازگشت» و خود را پس از گشت و گذار در همه آفاق و انفس جهان ديروز و امروز ،يک شرقي مسلمان مترقي انديشمند آزادی خواه اشراقي فيلسوف مجاهد هنرمند اديب اسالم شناس ،ساخت. اين است بازگشت به خويش. اين است در قرن بيستم بودن ،اين است در جامعه عقبمانده استعمارزده اسالمي شرقي ،يک روشنفکر بودن .اين است در اين بن بست فلسفي و پوچي و عبث فکری و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
942
اقبال مصلح قرن اخير
پريشان انديشي عصر ما ،مکتب داشتن و جهان بيني بر مبنای اعتقادی استوار و اصيل داشتن .اين است يک «علي گونه شدن» و ...باالخره اين است محمد اقبال يک مسلمان تمام عيار ،معمار «تجديد بنای تفکر اسالمي» در قرن ما. من بيماری قوميت پرستي ندارم اما واقعيت اين است که انديشه ايراني در سختترين شرايط سياسي در تاريخ اسالم نشان داد که حقيقت اسالم را نه آن چنان که بر او عرضه کردند بلکه آن چنان که آن را پنهان کردند تا تاريخ از ياد ببرد ،دريافت و ايرانيان در آغاز اسالم ،علي رغم همه تبليغات عالمگير بني اميه و بني عباس ،حق پايمال شده و راه نخستين را در اسالم تشخيص دادند و نبوغ ايراني در قرن دوم و سوم و چهارم که عصر طاليي تمدن و فرهنگ اسالم بود بزرگترين و شايد به گفته عبدالرحمن بدوی مصری تنها عامل گسترش فرهنگ و روح و معنويت تمدن اسالمي بود 9و شگفت اين که امروز نيز در نهضت رنسانس اسالمي و احيای روح و حرکت و
. 9اين علما و محققان ملي اخير که برای تضعيف اسالم مي گويند ايرانيان برای فرار از ماليات (جزيه) ظاهراً به اسالم گرويدند ،نه تنها از تاريخ چيزی نمي دانند و حتي شعور اين را ندارند که بدانند با ماليات ،مذهبي گسترش نمي يابد ،بلکه بزرگترين اهانت را به يک ملت روا مي دارند ،ملتي که در راه عقيده خويش خونها داده است – و حتي پيش از اسالم در نهضت مزدک – متهم مي کنند که به خاطر فرار از پرداخت ماليات ،دين و مليت خود را رها کرده است .اين اجداد شما محققان ،چنين آدمهای مالياتي بوده اند ،نه ملت ايران .ملتي که باغ خونين نوشيروان را دارد با بيست هزار شهيدی که برای عدالت ،از سردر خاک غرس شدند .اين باغ نيم قرن بعد به برگ و بار نشست و اسالم در ايران يعني اين! و اين وارثان آن دبيران ،که هنوز لب از مديحه سرايي جباران نبسته اند و همچون سحره فرعون ،قلم به سيماب فريب ،مي آاليند و دست در لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
943
اقبال مصلح قرن اخير
بيداری فکر اسالمي و جامعههای خواب آلوده مسلمان ،نخستين بنيان گذار و پيشگام آن سيد جمال اسد آبادی از ميان ما است و باالخره ادامه دهنده نهضت او عالمه اقبال بزرگ هم ،خطابش به ما ايرانيها که ميگويد: چون چراغ الله سوزم در خيابان شما ای جوانان عجم ،جان من و جان شما حلقه بر گردم زنيدای پيکران آب و گل آتشي در سينه دارم از نياکان شما! اين سخن را برای تفاخر ملي و رجزخواني قومي نگفتم ،گفتم تا روشنفکران آگاه و دردمند جامعه ما مسئوليت خويش را در اين کار احساس کنند. والسالم ***
کار جعل تاريخ و وضع لقب اند و باغ شداد را بهشت عدن مي خوانند و جالد بيست هزار عدالتخواه را انوشه-روان عادل! اينها را چه مي فهمند؟ در قاموس اينها مليت چيزی است جدا از ملت .هر که بر گرده ملت سوار شود و موبدان و مستوفيان و مطربان و دلقکان و مغنيان و منجمان و فال بينان و کنيزان و خواجه سرايان و دبيران و مورخان درگاه را نواله بخشد ،مليت و ميهن و مذهب و غيره هم اوست! (ر.ک .قصيده فرخي در مدح سلطان محمود ترک) ()99 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
942
اقبال مصلح قرن اخير
یادداشتهاوتوضیحاتناشر
) - (3اشاره به کالم علي (ع) در خطبه 639نهجالبالغه است« :ايهاالناس سلوني قبل أن تفقدوني ،فألنا بطرقالسماء اعلم مني بطرق االرض» ... *** ) - (4اشاره به قسمتي از نامه علي (ع) است به عثمان بنحُنيف انصاری ،عامل امام در بصره .به امام خبر رسيد که در بصره عاملش را مهمانيای دعوت کردهاند و وی پذيرفته و بر سر سفره حاضر شده است: علي (ع) در قسمتي از اين نامه (نامه )45چنين ميگويد: ولو شئت الهتديت الطريق الي مصفي هذا العسل ،ولباب هذاالقمح ،و نسائج هذاالقز ،ولکن هيهات ان يغلبني هوای ،و يقودني جشعي الي تخير االطعمهً و لعل بالحجاز اواليمامهً من ال طمع له فيالقرص و ال عهد له بالشبع ،او ابيت مبطانا و حولي بطون غرثي و اکباد حری .او اکون کما قال القائل: و حسبک عارا ان تبيت ببطنه و حولک اکباد تحن الي القد
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
941
اقبال مصلح قرن اخير
«أ أقنع من نفسي بان يقال[ :هذا] اميرالمومنين ،و ال اشارکهم في مکاره الدهراو اکون اسوهً لهم في جشوبهً العيش» .. *** ) - (5در خصوص انجمن علمای مغرب نگاه کنيد به افضل الجهاد ،از عمار اوزگان ،ترجمه فارسي. *** ) - (2نگاه کنيد به کافي از کليني رحمهً اهلل عليه ،کتاب االيمان والکفر ،باب: «االهتمام بامور المسلمين و النصيحهً لهم ونفعهم» و از جمله احاديث زير: حديث « :9عليبنابراهيم ،عن ابيه ،عن النوفلي ،عن السکوني ،عن ابي عبداهلل عليه السالم قال :قال رسول اهلل: «من اصبح اليهتم بامور المسلمين فليس بمسلم» حديث :4محمدبن يحيي ،عن احمدبن محمدبن عيسي ،عن ابن محبوب ،عن محمدبن القاسم الهاشمي عن ابي عبداهلل عليه ااسالم قال: «من لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم».
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
951
اقبال مصلح قرن اخير
حديث :5عنه عن سلمهً بن الخطاب ،عن سليمانبنسماعهً ،عن عمه عاصمالکوزی عن ابي عبداهلل عليه السالم ان النبي صلي اهلل عليه و آله قال: «من اصبح اليهتم بامور المسلمين فليس منهم و من سمع رجال ينادی ياللمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم» *** ) - (3در مورد "ستاره شمال آفريقا" نگاه کنيد به افضل الجهاد از عمار اوزگان، ترجمه فارسي. *** ) - (2درباره اين شعار نيز نگاه کنيد به افضل الجهاد از عمار اوزگان ،ترجمه فارسي. *** ) - (1تقيزاده در نطق خود در مجلس دوره پانزدهم (هفتم بهمن )9363راجع به تمديد قرارداد نفت ( )9133چنين گفته است..« :روز آخر کار به ناگهاني صحبت تمديد مدت را به ميان آوردند و اصرار ورزيدند ...ما چند نفر مسلوباالختيار ....ليکن
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
959
اقبال مصلح قرن اخير
هيچ چارهای نبود ....اگر در اين کار قصوری يا اشتباهي بوده تقصير آلت فعل نبوده، بلکه تقصير فاعل بوده که بدبختانه اشتباهي کرد و نتوانست برگردد»....
9
*** ) - (91استناد به پايان خطبه 913نهجالبالغه: «لبس االسالم لبس الفر و مقلوبا» نيز.ر.ک .به حج .مجموعه آثار ش. 2 *** ) - (99قصيده فرخي در مدح سلطان محمود به مناسبت فتح سومنات .برخي از ابيات اين قصيده به شرح زير است: فسانه گشت و کهن شد حديث اسکندر سخن نو آر که نو را حالوتيست دگر ........
. 9نگاه کنيد به نطقهای دکتر مصدق دردوره شانزدهم مجلس شورای ملي جلد اول ،دفتر دوم .انتشارات مصدق (ش )4ص .12 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
956
اقبال مصلح قرن اخير
يمين دولت ،محمود ،شهريار جهان خدايگان نکومنظر و نکو مخبر شبي که روز و شب او را جز اين تمنا نيست که چون زند بت و بتخانه بر سر بتگر ........ بلي سکندر سرتاسر جهان برگشت سفر گزيد و بيابان بريد و کوه و کمر وليکن او زسفر آبزندگاني جست ملک رضای خدا و رضای پيغمبر وگر تو گوئي در شأنش آيت است ،رواست نيم من اين را منکِر که باشد آن منکَر به وقت آن که سکندر همي امارت کرد نبد نبوت را بر نهاده قفل به در به وقت شاه جهان گر پيمبری بودی لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
953
اقبال مصلح قرن اخير
دويست آيت بودی ،به شأن شاه اندر ........ هميشه تا علوی را نسب بود به علي هميشه تا عمری را شرف بود به عمر خدايگاني جز مر تو را
همي نسزد
خدايگان جهان باش و از جهان برخور جهان و مال جهان سر به سر خنيده تست به شهرياری و فيروزی از خنيده بچر فاعتبروا يا اولي االبصار!!......
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
954
ما و اقبال
ما و اقبال
...اما از برخي مکتبها ،اثرها و آدمها نميتوان ابداً حرفي نزد .دنيا از آنها حرف ميزند ،مردم همه ،بيش و کم از آنها نامي شنيدهاند و يادشان همه تکرار ميشود .اينها را ديگر نميتوان ،به کلي منکر شد ،به سکوت برگزار کرد .به هر حال بايد از آنها چيزی گفت ،تا ندانند که خيلي چيزها هست که از آن ،هرگز ،هيچ نشنيدهاند ،چرا که از آن هيچ نميگويند. اما چگونه؟ چگونه ميتوان از اينها که هم «ناجورند» و «ناهنجار» و هم نميشود که اصالً «صدايشان را در نياورد» و «از بيخ ،پاک ،عرب شد» حرفي زد؟ صنعت ادبي «ساعتها و سالها ،صفحهها و کتابها ،حرف زدن ،بيآنکه هيچ حرفي زده شود»! که خود چندين شيوه دارد و به انواع و اقسام بسياری منقسم ميشود ،و از آن جمله است« :مناقب و فضائل و محاسن و مقامات و کرامات» پيامبر ،امام ،قرآن، اسالم ،علم ،تشيع ،اجتهاد ،واليت ،امامت ،عدل ،حق ،قسط ،امربه معروف -نهي از منکر ،شهادت ،علي ،حسين ...،را به طريق «تنسيق الصفات» رديف کردن و عاليترين لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
952
ما و اقبال
ستايشهايي را که قوه واهمه شاعران و خيالبافان و سخنپردازان قدرت خلقش را دارد نثار آنان ساختن و کتاب فضلي در هر باب تصنيف کردن ،که آب بحر هم کافياش نباشد که «ترکني سر انگشت و صفحه بشماری» و با اين همه ،کلمهای که به کار شناختن و فهميدن آيد ،از زبان يا قلم -به تصادف يا غفلتي حتي -بيرون نپريدن ،به گونهای که يک ملت ،شب و روز ،هر هفته و هر ماه و هر سال ،کار و زندگي و فکر و دينش را ورد و ذکر علي و فاطمه و حسين و زينب و واليت و شهادت و انتظار کرده است و تمامي نيروی ايمان و مايه فرهنگ و مسئوليت علمي اسالم ما وقف سخن گفتن از اينها ميشود و هنرمندی و هوشياری را ببين که با اين همه ،اينها کلماتي مرموز و اسامي قدسي مجهولي ماندهاند که اکنون ،برای يک کتابخوان آگاه ما ،شناختن «چارلي» از شناختن «علي» آسانتر است ،و به فارسي ،آنچه درباره بودا و ژاندارک داريم ،عميقتر ،علميتر و شيواتر است از آنچه ميتوان درباره محمد و زينب خواند. در هيچ گوشه شرق و غرب عالم ،به اندازه ما در «فضيلت علم» سخن نميگويند و کدام گوشه دنيا است که همچون ما ،اساساً ندانند مقصود از اين کلمه چيست؟ يک جزوه کوچک که درباره هگل ،دکارت ،سارتر يا راسل ميخوانيم ،بيش و کم ميفهميم که کيست و حرفش چيست و چه کارهايي کرده ،چه نظرياتي ويژه خويش دارد؟ اما تمام عمر ميشنويم که: لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
953
ما و اقبال
«ما پيروان مذهب جعفریايم ،امام جعفر صادق مؤسس مذهب شيعه است ،فقه حقيقي اسالم ،فقه جعفری است ،مقام علمي امام صادق در جهان ،بيبديل و نظير است، چهار هزار شاگرد تربيت کرده است ،در تمام علوم متبحر و صاحبنظر است ،بسياری از رشتههای علمي ،غيرمذهبي را نيز تدريس ميکرده است ،حتي جابربن حيان پدر علم شيمي قديم ،شاگرد وی بوده و جز امام استادی نداشته است ،پدرش شکافنده علوم لقب دارد و »...ولي کيست که يک نظريه تازه در يک رشته يا حتي يک موضوع از امام -امامي که مؤسس مذهب ما است -به گوشش خورده باشد؟ برای شناختن امام صادق هم ،ما تنها ملت جعفری جهان ،بايد زبان خارجي بياموزيم تا بتوانيم مثالً با کار دانشمندان استراسبورگ در شناخت نظريات علمي تازه و شگفتانگيز امام خويش آشنا شويم. اين است هنر حرف زدن و مکرر و مدام حرف زدن و هيچ حرفي نزدن! راه دوم ،چهرهها را نيمرخ نشان دادن است و از افکار و آثار ،همچون کتابي سخن گفتن که صفحاتي از اوايل و اواخر و اواسطش سقط شده است! اين است که خيلي از اين شخصيتهايي را که نميتوان مطلقاً به سکوت برگزار کرد و بايد از آنان چيزی گفت ،ما سانسور شده ميشناسيم.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
952
ما و اقبال
از آن جمله است ،محمد اقبال ،که چهره ادبياش شاعری است پارسيگوی در هند و چهره سياسياش متعلق به سفارت پاکستان و يادآور محافل گرم و باشکوه و فراموش نشدني تحت عنوان «شب اقبال» که طبق معمول سنواتي بر اساس قرارداد «مبادالت و مناسبات فرهنگي» و اصل «حسن همجواری» برگزار ميشود. اقبال را به شاعری و پارسيگويي ستودن آنچنان است که پيشوای متفکر و انقالبي چون لوتر را به عنوان «مردی دارای زيبايي اندام که خط بسيار خوشي هم داشت» به دنيای مسيحيت معرفي کنيم. به راستي اقبال را چگونه بايد معرفي کرد؟ پيش از آن ،بايد به معرفي خود بپردازيم. اين مهمتر است. شيخ گفت :در محفلي من چهارده دليل آوردم و خدا را اثبات کردم .شمس تبريزی در پاسخ ميگويد :من از جانب خدا از سرکار متشکرم .مرد! «تو برو خود را اثبات کن» ،خدا به اثبات تو نياز ندارد. توصيه شمس يک قانون کلي و هميشگي است .خدا ،مذهب ،تمدن ،فرهنگ، ايدئولوژی ،شناختها ،مسئوليتها ،راهها و آرمانها ،حقها ،و نيز پرداختن به چند و چون مردها و مکتبهای بزرگ جهان ما و تاريخ ما« ،همه» ،هنگامي ميتواند سرگرمي فکری ،سربندی علمي ،تحقيقات بيمعني ،ذهنيت بازی پوچ ،معارف عبث ،علوم عقيم، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
951
ما و اقبال
رنجهای بيثمر ،جهد و نقد و جهاد و اجتهادهای بيهدف ،ذوقيات بيروح و بيدرد و تنقالت ذهني و تفننات لفظي و فاضلنماييهای حقير نباشد و از آنچه در عمق واقعيت و صميم حقيقت و تب و تاب زمان و زندگي و انسان و رنج و نياز راستين يک نسل ميگذرد ،پرت و بيگانه ننمايد ،که پيش از هر کاری ،به «اثبات خويش» بپردازيم و ببينيم که به راستي چه هستيم و بدانيم که به درستي چه ميخواهيم؟ مرد فاضلي که تحصيالت قديم و علوم ادبيه و عربيهای در سطوح باال داشت ،از بد روزگار ،ناچار ،با همه فضل و علم و ادب ،محضردار شده بود و يکي از دفاتر اسناد رسمي تهران را اداره ميکرد. وی ،جز معلومات ادبي و زبان عربي ،طبع شعری هم داشت و از اينکه هم استعدادش و هم علمش اينچنين بيحاصل و معطل مانده است تأسف ميخورد. دريغش آمد که زبان عليوارش در کام ماند و ذوالفقارش در نيام ،تصميم گرفت علم و هنرش را به کار اندازد ،شعر بگويد ،اما هرچه ميجست موضوعي نمييافت. باالخره کاری که کرد اين بود که «تمام بخشنامههای رسمي اداره کل ثبت کشور را به دفاتر اسناد رسمي از سال 9391تا آبانماه 9363به زبان عربي به نظم در آورد». ما محقق دانشکده ادبيات نيستيم« ،رساله تحقيقاتي»« ،مقاله فاضالنه» و «تتبعات محققانه» و «تفحصات عالمانه» در باب شرح حال يکي از ارباب علم و ادب لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
921
ما و اقبال
نمينويسيم ،شدت عالقه و دلبستگي پرشور به زبان مادری هم نيست که ما را به شناخت اقبال عالقمند کرده باشد .حتي رفع نياز علمي و يا احساس ديني ما را به سراغ اقبال نفرستاده است .اساساً ،هدف اين نيست که در نهايت بفهميم که عالمه اقبال که بود و چهها داشت؟ يعني که علم برای علم! ميخواهيم ببينيم که برای پاسخ گفتن به نياز خويش در اين عصر ،از اقبال چهها ميتوانيم گرفت؟ مسأله اين است .يعني که علم برای «هدايت»« ،رشد» ،فالح .برای «انسان» .و در اينجا ،نه باز برای آن انسان کلي ،مجرد ،عام ،که برای ما ،ما که در اين منطقه از زمين و در اين دوره از زمان ،با «تاريخ»« ،رنج»« ،ايمان» و «سرنوشت» ويژه خويش مشخص شدهايم و دشواریهای خويش را داريم و ناچار مسئوليتهای خاص خويش را. انسان ،به گفته سارتر ،يک «وضع» است ،9آنچه «وجود» او را ،به معني اگزيستانسياليستي آن ،اثبات ميکند مرزهايي است که «وضع انساني» را مشخص ميسازد ،چه ،از آن رو که در مکتب وجودی وی ،ماهيت انسان متأخر بر وجود او است ،ناچار ،تنها حد و فصلي که او را «تعريف» ميتواند کرد« ،وضع» او است .مقصود
Situation humaine. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
929
ما و اقبال
اثبات اين نظريه نيست ،زيرا سخن بر سر انسان کلي نيست ،بر سر ما انسانهايي است که به عنوان يک «امت» ،تاريخ و فرهنگ و ايمان و درد و نيازی مشترک داريم و ناچار، در جستجوی سرنوشت ويژه خويشيم و طبيعتاً ،اين خودآگاهي ،مسئوليت ويژهای را نيز متوجه ما کرده است. «ما» ،در يک کلمه ،يعني« :ما مسلمانها». و در باره اثبات وجودی اين «ما» است که استدالل سارتر -اگر در باب آنچه وی از آن سخن ميگويد مبهم يا حتي مردود باشد -درست و دقيق مينمايد ،زيرا ،نخستين گام در راه شناخت خويش و رسيدن به يک «خودآگاهي راستين وجودی» پاسخ گفتن به اين سؤال است که« :ما اکنون در کجای تاريخ قرار داريم؟ در اين مرزبندیها و صفآراييها و جبههگيریها و جهتها ،موضع ما کجا است»؟ اگر «جايگاه تاريخي» و «موضع جهاني» خويش را بتوانيم به راستي تعيين کنيم، خود را به درستي «تعريف» کردهايم و در اينجا است که احساس «خودآگاهي»ای که خواهيم داشت ،احساسي صادق است ،چه ،غالباً ،آنچه را «خودآگاهي» ميناميم مغشوش و منحرف است ،زيرا عناصر بسياری از وجود غير در ما حلول کرده ،و اغراض تلقيني و تزريقي و تقليدی ،فطرت تاريخي ما را آلوده است و «بيگانه» ،به جای «خود» ،در ما خانه کرده و طبيعي است که «خودآگاهي» آنکه استحاله شده و به غير لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
926
ما و اقبال
بدل گشته و با خود بيگانه شده است ،احساس کاذبي بيش نيست و با اين احساس ،درد و نيازی که در خود مييابد ،مسئوليتي که به دوش ميگيرد ،راه حلي که ميجويد و انتخابي که ميکند همه موهوم و پرت و بيمعني است و اساساً آرمانهايش هرچند ،به طور مجرد« ،متعالي» و -در جای ديگر« -درست» نيز باشد ،در او ،و در وضع او ،بيپايه و ،به معني دقيق کلمه« ،بيجا» -بي «جا» -است. اگر به راستي معترفيم که پيش از هر چيز ،و به تعبير شمس ،پيش از اثبات وجود خدا ،و به زبان امروز ،پيش از اثبات حق و باطل هر مذهب يا مکتبي ،کشف هر ايدئولوژیای ،و انتخاب هر راهي و دست يازيدن به هر عملي ،بايد در پي «اثبات وجود خويش» باشيم ،بايد «وضع انساني» خويش را بشناسيم و به معني دقيق اين اصطالح عميق« ،حيثيت» 9خود را مشخص سازيم و از اين طريق به «شخصيت وجودی» خود پي بريم. «جايگاه تاريخي» و «موضع جهاني» ما را اين مرزها معين ميسازد:
. 9حيثيت ،از حيث به معني جايگاه و موضع انسان است و معني عميق و غني اصطالحي آن که در زبان ما مترادف شخصيت است ،نشان مي دهد که در بينش ما ،آنچه را سارتر مي خواهد بگويد و جامعه شناسان علمي گفته اند ،شناخته بوده است و در فرهنگ ما گاهي بوده است که شخصيت انساني حيثيت اجتماعي معين مي کند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
923
ما و اقبال
شرق :ما شرقيايم ،و اين کلمه تنها يک نام جغرافيايي نيست .از يک نوع بينش، روح و گرايشي حکايت ميکند که در فرهنگها ،تمدنها ،مذهبها و شيوه جهانبيني و زندگي و سنخيت انساني ما منعکس است وانگهي ،اين بستگي ،ما را در برابر آنچه «غرب» نام دارد ،موضع مشخصي ميبخشد. اسالم :ما مسلمانيم .اسالم ،قبل از هر چيز ،برای ما يک مکتب اعتقادی است ،ايمان و ايدئولوژی معيني است .ولي فرق است ميان ايدئولوژیای که يا نوساخته است و يا به تازگي از جانب ملتي انتخاب شده است ،با ايدئولوژیای که يک ملت ،قرنها با آن زندگي کرده است. از اين رو است که اسالم ،برای ما ،در عين حال ،تاريخ ،زبان ،فرهنگ ،بينش، اخالق ،روابط اجتماعي ،عاطفه ،رفتار ،نوعي جهانبيني و تلقي از انسان و زندگي است .اين است که اسالم ،جز «حقيقت» ،به صورت يک «واقعيت» نيز در متن فرهنگ و فطرت ما و وجدان جمعي و روابط اجتماعي ما حضور دارد ،و روشنفکران مسئولي که حتي ،آن را به عنوان يک «حقيقت» نفي ميکنند ،به نابينايي فاحشي دچار شدهاند اگر «واقعيت حي و حاضر» آن را در جان و جوهر در جامعه و فرهنگ تاريخ ملت خويش انکار کنند و ندانند که :اسالم ،نه يک «عقيده متافيزيکي» است که از مغزها بزداييم ،نه عنصری در فرهنگ و واقعهای در تاريخ و روبنايي در جامعهمان ،که بتوانيم لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
924
ما و اقبال
بيهيچ ضرر و خطری نابودش کنيم ،و نه يک جامه بر اندام شخصيت انساني ما که چون کهنه شود از تن به در آريم و با جامه نو و مد روزی عوضش کنيم ،که اسالم عالوه بر آنکه يک ايدئولوژی است ،برای ما ،محتوای تاريخ ،روح و خصلت فرهنگ، شيوه زندگي ،رفتار فردی و اجتماعي ،روح جمعي ،و باالخره ،تعيينکننده تلقي ويژه ما از جهان ،رابطه ما با هستي و نيز تشکيلدهنده بنای ارزشي و بنياد انساني و فطرت وجودی ما است و بيشک ،روشنفکر مسئولي که دامنه «مسئوليت» را نه در تنگنای حقير و سطحي و گذرای يک «موضعگيری پليتيک» ،و در «تغيير مکانيکي» روابط توليد -توزيع -مصرف کاال ( -که فرهنگ غربي ميفهمد) بلکه در وسعت و ژرفا و اوج و اصالت و صالبت و سهمگيني و نگاهي مشرف و چندبعدی و جوهر شکاف و آفريننده و عمل ثوری «مقلب القلوب و االحوال انساني» مييابد ،که در معادل اسالمي آن« ،ميثاق فطرت» و «رسالت نبوت و امامت» معني ميدهد ،به خوبي آگاه است که «اسالمزدايي» انسانهای ما در جامعه بزرگ اسالمي ،مصادره فجيعي است که آنان را تا سطح جوامعي تازه به دوران رسيده و ملتهايي نوساز ،بيريشه و تهي ،و حتي در چگونه بودن محتاج به کمک و مجبور به تقليد از غير ،سقوط ميدهد و آنگاه افالسي اينچنين را -که يک جامعه ريشهدار در تاريخي عميق ،و سرمايهدار معني و فرهنگ را به فقر وفاقهای دهشتناک کشانده ،و از هستي انساني خويش ساقط کرده و از همه ذخاير غني تغذيه وجودی محروم و با روح نيرومند و حياتآفرين ،و ماهيتساز خويش بيگانه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
925
ما و اقبال
ساخته -هرگز با اعطای يک سيستم دولتي در توليد کاال و انتشار جزوههای ايدئولوژيک از طرف حزب نميتوان جبران نمود. تجربه ترکيه مدرن و نيز ارزيابي نسل متجددی که در جامعههای اسالمي از ايمان فرهنگ اسالمي بريدهاند و به جهان متمدن و فرهنگ پشيرفته غرب پيوستهاند ،ميتواند چهره انسانهای ما را ،در جامعهای که از محتوای تاريخي -فرهنگي -اخالقي تکوين يافته در اسالم ،خالي شده است؛ به ما بنماياند ،چهرهای که هر روشنفکر آگاه و اصيل و انسانشناسي را که دلي معنيياب دارد -هر چند غيرمذهبي -به نفرت و هراس افکند. يک متفکر فاقد مسئوليت ،با رها کردن ايمان خويش به اسالم ،ميتواند خود را از اسالم رها کند ،اما روشنفکری که در قبال مردمش مسئول است و آگاهي و هدايت و بسيج قوم خود را بر عهده دارد و در جستجوی تفاهم و پيوند و خويشاوندی با مردم است ،و ناچار به شناخت تاريخ و فرهنگ و زبان و ملتش نيازمند است و با روح جامعه و فطرت توده و احساسها و ارزشها و گرايشهای وی در ميآميزد و به راستي که با متن مردم خويش ،سرشار از اخالص و صداقت و صميميت زندگي ميکند و با آنان نفس ميکشد ،نميتواند چشم خويش را بر واقعيت عميق و نيرومندی که در عمق تاريخ و جان و وجدان مردمش ريشه دارد ،فرو بندد ،و همچون فيلسوفي مجردانديش، آنچه را نميپسندد ،بيباک و الابالي ،به دور اندازد و خود را آسوده کند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
922
ما و اقبال
مسلمان بودن -به اين دو اعتبار -ما را در برابر ايدئولوژیهای ديگر که به دعوت انسان ميپردازند ،موضع خاص ميبخشد و نيز تاريخ و فرهنگ ما را مشخص مينمايد. تاريخي که مسير حرکت ما را ميسازد و «سرگذشتي» که در پيشبيني «سرنوشت» ما نقش اساسي دارد و فرهنگي که سرشت اجتماعي و انساني ما را ميآفريند. دنيای سوم :ما به هر حال ،جزئي الينفک از دنيای سوم به شمار ميآييم .اين واقعيتي است که ما آن را انتخاب نکردهايم و بنابر اين ،نه ميتوانيم انکارش کنيم و نه ناديدهاش انگاريم. اما« ،دنيای سوم» ،امروز ديگر ،تنها نام سادهای که ژئوپليتيک بر زبان ميراند و يا مرز جغرافياييای که آن را از غرب سرمايهداری و شرق مارکسيستي مشخص ميسازد نيست ،بلکه -آنچنان که فانون در تالش آن بود و به گونه شورانگيزی آرزو ميکرد- ميرود تا مفهوم يک «راه سوم» را بگيرد و در برابر دو دنيای زورمندی که همه آرمانهای قدسي انسان را به نوميدی کشاندند ،تالش و تجربه ديگری باشد و اين است که ميتوان گفت ،امروز« ،دنيای سوم» مفهومي وسيعتر و جدیتر از مصداق آن يافته است و هر چند که اين دنيا ،از مجموعه کشورهای عقبافتاده و عقبزده تشکيل شده است و قدرت و ثروت و سالح و صنعت دو همسايه چپ و راست خويش را ندارد ،اما دو گنجينه بزرگ را دارا است که آن دو دنيای غني و قوی آن را فاقدند ،يکي ميراث لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
923
ما و اقبال
يک تاريخ عميق و لبريز از فرهنگ عظيم بشری است و ديگری ،تجربه شکست اين دو حريفي است که يکي از «آزادی»« ،گنجي قاروني» نهاد و يکي از «برابری»« ،قصر فرعوني» و هر دو از «انسان» بردگاني ذليل و پيرواني پوک يا پليد ،در پيشگاه بت «مصرف»!
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
922
ما و اقبال
قرنبیستم با اين همه ،ما -هم روشنفکرانمان ،هم توده مردممان -در اين قرن زندگي ميکنيم و بيش و کم ،ناچار ،بدان وابستهايم .و مقصودم از قرن بيستم ،مجموعه نظامها، ايدئولوژیها ،روابط و شرايط ،خصائص فکری ،فرهنگي ،اخالقي و تمامي دشواريها، بنبستها ،شکستها و پيروزیها و زشتيها و زيباييهايي است که عصر ما و زندگي انسان عصر ما را در اين جهان ميسازد و عبارت است از: شکست کليسا و به حاشيه خزيدن نيروی مذهبي ،رشد بورژوازی و طبقه متوسط و سقوط حکومت و حاکميت طبقه اشراف و ارباب و ارزشهای اشرافي و شخصيت گرفتن توده مردم ،انقالب کبير فرانسه و انقالب صنعتي انگليس و در نتيجه ،توسعه افکار آزاديخواهي و گرايش به سوی حکومت مردم ،در برابر حکومت روحانيون و استبداد سالطين و اشراف فئودال ،پيدايش «ماشين» و «استعمار» که به يمن توليد و غارت خارقالعاده اين دو ،کاپيتاليسم و امپرياليسم جهان را به دو نيمه متضاد تقسيم کرد ،و جامعه را به دو قطب متخاصم و انسان را قرباني فاجعههای بسيار :ماترياليسم اخالقي يا فلسفي يا هر دو ،زيربنا شدن اقتصاد ،سقوط ارزشهای انساني و معنويتگرايي و حقيقتطلبي و عشق ،و ظهور ارزشهای اقتصادی ،ماديتگرايي، نفعطلبي و عقل حسابگر و علم سوداگر ،به گونهای فراگير و مطلق ،تشديد استثمار لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
921
ما و اقبال
نيروی کار طبقه محروم به وسيله ماشين و استعمار ملتهای مظلوم از طريق امپرياليسم نظامي ،سياسي ،فرهنگي و در نتيجه ،گسترش «جنگهای طبقاتي» و «قيامهای ملي» عليه سلطه «کاپيتاليسم» و «امپرياليسم جديد» و نيرو گرفتن روح انديشه «ناسيوناليسم» و «سوسياليسم». در آن سو ،به لجن کشيده شدن دموکراسي ،ليبراليسم ،آزادی فردی و حرمت حقوق انساني -که پس از انقالب کبير جان گرفته بودند -با ظهور قدرت سرمايهداری و حکومت پول و کيش سوداگری و زرپرستي و حاکميت مطلق روح پست و پليد و دنيوی که در آن علم را و عشق را هم با پول ،ميتوان خريد ،و انسان ،جز در رابطه توليد و مصرف ،هيچ معنايي ندارد و «وجود» ،جز مقدار «موجودی» ،هيچ ارزش. و در اين سو ،به لجن کشيده شدن آرزوهای بلند و نيازهای فطری و حياتي و اجتماعي انسان امروز :اشتراک همه مردم در برخورداری از همه نعمتهای حيات و سرمايههای طبيعت ،عدالت و برابری و توحيد اجتماعي و نفي نظام طبقاتي و ضعف يا حذف حکومت و نجات از بردگي اقتصادی و بندگي ماشينيسم و شفا از بيماری باخودبيگانگي سياسي ،اقتصادی ،فکری و رهايي از شبکهبندی بوروکراسي ،تجزيه وحدت انساني در نژادپرستي ،قوميت ،طبقه و تخصص ،خشونت حاکم و تکنوکراسي و رهايي از جنون آزمندی ،افزونخواهي ،زراندوزی ،رقابت خصمانه و ضداخالقي لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
931
ما و اقبال
سوداگری ،تجملپرستي ،دزدی ،غارت ،فريب ،فساد ،فرويديسم کثيف جنسي، سخافت فاحشه شخصيت زن ،مزدوری فاحش نيروی کار ،استخدام خائنانه علم و ابتذال متعفن زيبايي و هنر ...پس از انقالب اکتبر ،با ظهور استالينيسم و مائوئيسم که از کمونيسم ،يک جامعه منجمد و سرد و خفقانآميز و هولناک سراپا بورکراتيک [ساخت] ،بر اساس اکونوميسم و نظام دولتپرستي و کيش رهبرستايي که در آن، سياست ،اقتصاد ،عقيده ،فلسفه ،علم و ادبيات و حتي هنر و ذوق و زيبايي از طرف ادارات دولتي مربوطه بر همه ديکته ميشود و هر که کلمهای را غلط بنويسد يا خائن است و يا ديوانه! و هر ابتکاری حرام است و هر اجتهادی بدعت و هر تجديد نظری کفر و هرکه ،هرجا و هر وقت ،تا قيام قيامت ،از نص کتاب منزل يا حديث نبي مرسل يا امر امام مفترض الطاعه يا حکم فقيه حاکم رسمي شرع يا فتوای رساله عمليه مرجع غفلت کند مهدورالدم است و نجس و ملعون و با رطوبت نميتوان با او مالقات کرد. و نام اين مکتب نه يک فرقه متعصب کهنه و تابويي مذهبي ،که ايدئولوژی علمي مترقي و متحول انقالبي و ديالکتيک! و در سياست جهاني و انساني هم که يک بازرگان فرصتطلب ،که امتياز ميگيرد و ايمان ميفروشد و همچون تشيع برای سلطنت صفوی و اسالم برای خليفه عربي و مسيحيت برای قيصر رومي و جادوگری برای فرعون قبطي ...ايدئولوژی برايش ابزار تخدير مردم و توجيه حکومت است.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
939
ما و اقبال
و اين است دستاورد انسان معاصر در طول پنج قرن تالش و دو انقالب بزرگ. پرستش خدا را که مظهر متعال تمامي ارزشهای مطلق انساني است رها کرد تا از ايمان به نيرويي حاکم بر او در هستي رها گردد و آزاديش ،در رابطه با عالم وجود نيز، محدود نباشد و از خداپرستي به زرپرستي افتاد و آزادی ،پس از قرنها که با پاکترين خونها آبياری شد ،ثمرش را سرمايهداری چيد و چاق شد ،و زن ،حجاب و حرم را ،با رنجهای بسيار ،دور افکند تا شخصيت و اصالت آزاد و انساني خويش را بازيابد، بازيچه پليد بازار بيحرمت جنسيت و جاهليت شد و ابزار فريبای لذتپرستي و فلجسازی و فريب و انحصار تمامي ارزشهايش در اسافل اعضايش .ايمان را به اميد علم از دست بگذاشت و علم را از خدمت به دين آزاد ساخت ،علم او را به پوچي و شک و سياهانديشي کشاند و تمامي اميدها و ارزشها و ايمانهايش را از او بگرفت و در نيمه راه ،گمراه و بيپناه ،رها کرد و خود به خدمت قدرت و پول در آمد و بيطرف شد و بيجهت و نسبت به سرنوشت انسان و بيچارگي و گمراهي و رنج خاليق« ،بيمسئوليت»! شدت بهرهکشي و زشتي سرمايهداری و پليدی بورژوازی و پولزدگي و تبهکاری و موشصفتي و خوکمآبي و تجملپرستي و انحصارطلبي و تضاد طاقتفرسای طبقاتي و فقر و مصرفپرستي نظامي که در آن ،پول بر کار حاکم است و ماشين بر انسان و لوکس بر ارزش و مصرف بر آرمان و قدرت بر حقيقت و سود بر زيبايي و جنسيت بر عشق و آنچه در جيب داری بر آنچه در جبين ،انديشههای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
936
ما و اقبال
بيدار و ارادههای آزاد و دلهای پاک و وجدانهايي را که هنوز تب و تابهای انساني در آن نمرده بود به عصيان کشاند و عشق به برابری و برادری ميان همه انسانها و نفرت از امتياز و انحصار و تضاد و تبعيض و حرص و زرپرستي -که عميقترين و کهنترين احساسهای نوع انسان است و اساسيترين پايههای هميشگي و همهجايي اخالق و اصليترين تکيهگاهها و دعوتهای مذهب -سراسر قرن نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم را در دنيايي که ماشين و استعمار ،سرمايهداری و استثمار را به اوج خود رسانده بود ،بر آشفت و بهشت موعود بورژوازی -که بيحضور خدا و بينياز به دين ،با عقل مادی و به رهبری علم و ياری تکنيک ،بر پا شده بود -جهنم شد .تودههای محروم به قدرت رنج و نفرت و روشنفکران ،به نور آگاهي و آتش عشق -آگاهي بر واقعيت و عشق به حقيقت -طوفاني بنياد برانداز برانگيختند به اين اميد که «طرحي نو در اندازند» و از نو فلکي دگر چنان بسازند که در آن ،کار کاال نباشد و انسان مزدور سرمايه نگردد و آزادی تنها ميدان باز و بيمانعي برای ترکتازی سرمايهداران به شمار نيايد و علم اجير پول نشود و هنر کارش «سربند کردن» مردم در بند و «سرگرم کردن» طبقه بيکار بيعاری که نميدانند با اين همه پولهای غارت و اين همه ايام فراغت چه کنند نباشد و امتي بسازند که در آن همه از مواهب طبيعت و حيات برخوردار باشند و همه برابر زندگي کنند و هر کسي از نان و دانش و فرهنگ و هنر و آزادی و ارزشهای انساني و امکان تربيت و تکامل ،به فراخور کاری که ميکنند و حقي که به دست ميآورد بهره لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
933
ما و اقبال
گيرد و شور و شوق عدالتطلبي و عشق شورانگيز به برابری و کين و نفرت از اين همه تبعيض و انزجار از زندگي پليد طفيليها (که به گفته راسل« :برای به دست آوردن اين همه ثروت و حيثيت ،آقای کنت شما ،جز متولد شدن ،چه رنجي کشيدهايد»؟) و تحملناپذيری قانوني که در پناه آن ،به گونه معجزهآسايي ،پول ،خودبهخود ،بچه ميکند و صاحبش ،زحمت شمردن آن را هم ندارد و تنها گرفتاری و رنج و ابتکارش خرج کردن آن است و يا بر هم نهادنش! تا آنجا پيش رفت که روشنفکران انقالبي و روحهای عدالتخواه ،نظامي را آرزو ميکردند و حتي وعده ميدادند که در آن، بيتوجه به اينکه هر کسي چکاره است؟ چه ميکند و چگونه؟ چه لياقتي دارد و چه رنجي ميبرد و کارش چه ارزشي دارد؟ همه ،تنها به اين دليل که موجودی انسانياند، از يک زندگي يکنواخت ،به معني مطلق ،برابر ،برخوردار باشند! «برابری» ،بر اساسي باالتر از «حق»! آن هم در نظامي بيدولت! چه جامعهای! نه زر حاکم است نه زور! بيش از آنچه نوع انسان در راه کسب «آزادی» قرباني داده بود ،خون نثار «برابری» کرد و نتيجه؟ بيش از آنچه در آن راه ناکام ماند و بازيچه مسخره نظامي قاروني شد ،در اين راه ،فريب خورد و هر مجاهد عدالتخواهي ،همچون قطعهسنگي در بنای اين اهرام فرعوني نصب شد ،اهرام ثالثهای که در زير ميليونها قطعه سنگ نفيس و عزيز آن، جنازه سه شهيد مدفون است :روح آزادی
و کمونيسم
و بر آستانه اين سه مزار ،متولي مخوف ،سرد ،سنگ و صماءشان :ابوالهول! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
934
ما و اقبال
اکنون ،ميتوان ضجه تلخ دردناک و دلخراش روح مجروح و نوميد انسان اين عصر را که در برزخ ميان اين دو دوزخ زمين ،شکنجه ميشود ،از حلقوم نويسندهای که عمر را در عشق دو بهشت آزادی و سوسياليسم سوخته و گداخته است ،شنيد و رعد و برق ابرهای همه عالم را که در جانش ميگريند ،در صدای سخنش حس کرد: « ...همهشان برگشتهاند ،با چنگالهای خونين و خاکآلود»، «از گورستان آمدهاند ،هيچکدامشان را نميتوان شناخت و» «ناچار ،نميتوان از هم بازشناخت .همه ماسک بر چهره» «دارند ،ماسک جانوران نوظهوری که ددان را نيز از وحشت» «و عجب ميرمانند .چه دنيای تباه و تيرهای! نه آب ،نه آيينه»، «و نه نگاه ستارهای ،آنها «تنهايي»« ،اميد» و حتي نوازش» « «خاطرههای خوب گذشتهها»يمان را از دستمان ربودند» . «روزهای پرآفتاب و داغ جواني! روزهايي که خدا» «همچون قنديلي بر سقف شبستان ما روشن بود و سياهي» «و سرما را ميسوزاند و ما در زير آن چه قصهها که از عشق» لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
935
ما و اقبال
«ميگفتيم و چه آرزوها در سر ميپختيم ،آرزوی فردايي که» «من و تو نانمان را با هم قسمت کنيم ،راحت نفس بکشيم»، «دوست بداريم و خدا را که خوبي ،زيبايي و حقيقت مطلق» «است و به زندگي و به اين جهان معني ميدهد ،عاشقانه» «پرستش کنيم! » «اما ...اکنون ،آنها ،با چنگالهای خونين و» «خاکآلود ،از گورستان برگشتهاند! از واژههای عشق»، «آزادی ،برابری ،آگاهي ،صلح ،مردم ،زيبايي ،خير»، «حقيقت ،کمال ،ايمان و ارزش ،مرثيهای بساز برای» « «خدا» و برای «انسان» ».
9
اما ،نه! خدا «اليموت» است و انسان همپيمانش ،حامل روحش و صاحب رسالتش و باالخره ،جانشينش در اين طبيعت معنيدار و مقدس ،که آيينه قدرت و خردمندی و
Chandell, ame solitaire,Paris Rosas P63 (A.H.D) Les murmurs d’une. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
932
ما و اقبال
زيبايي خدا است ،و پيکرهای است زنده و خودآگاه ،که بر «سنتهای خدا» ميگردد و ميرويد و ميپرورد و ميزيد و ميزايد و در دل هر ذره خاک تيرهاش ،آفتابي ميتابد و بر زبان هر سنگريزهاش ،دفتر هر برگش و «نطق آب و نطق خاک و نطق گل»ش، سخن عشق ميرود و شعر خدا ميتراود و ،نه لشي است بيروح و بيشعور و نه تودهای بيمعني و بيهدف و سرد و سياه از عناصر باطل و عبث ،که امواجي گوناگون و بيشمار ،از اقيانوس بيکران وبيانتهای يک حقيقت ،آينهای پاک و وفادار از آيات يک روح ،يک شعور ،يک وجود ،که سرچشمه زاينده و تابنده «حيات» است و «حرکت» و «زيبايي» و «ارزش» و «آگاهي» و «کمال» و ...تمامي آنچه به جهان ،روح ميبخشد و به بودن ،معني و به انسان ،ارزش و به زندگي ،مسئوليت و به حرکت ،جهت ...و با خدايي آنچنان و در جهاني اينچنين ،انسان اين «خداگونه»ی آزاد و آگاه و آفريننده ،که فرشتگان همه در پايش به سجود افتادهاند و زمين و آسمان و هرچه در اين ميانه است مُسخّرِ اويند ،که «حقيقت» و «زيبايي» و «خير» را به نيروی «دانش» و «هنر» و «اخالق» صيد ميکند ،که «عظمت» را ميستايد و «ارزشها» را ميپرستد و «آزادی» را ميجويد و از «جهانآگاهي» به «خودآگاهي» و از آن ،به «خداآگاهي» ميرسد و آنگاه ،از «روزمرگي» به «ابديت» و از «کثرت» به «وحدت» و از «نمودها» به «بود» و از «دنائتگرايي دنيا» -در نگريستن و انديشيدن و انتخاب کردن و رفتن و زيستن و بودن- به «دورنگری و بلندگرايي آخرت» و از «معاش» به «معاد» و از «شرک به «توحيد»،... لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
933
ما و اقبال
که در «ترقي»« ،اسرا»ای تا «مسجداالقصای» جهان ،و در «تکامل»« ،معراج»ی تا «سدرهالمنتها»ی تقرب ،دو گزک مانده تا خدا و از آن هم نزديکتر! [ميرود] ،9که با «روح خدا» نفس ميکشد و «فطرت خدايي» دارد و در برابر «معروف» و «منکر» ،از «عشق» و «کين» لبريز ميشود و برميشورد و «خودآگاهي» به «بيگانگي» و «تنهايي»اش ميکشاند و اين «دنيا» را غربت مييابد و «خويشتن خدايي» خويش را ،درآن، «تبعيدی» ،و آنگاه« ،دغدغه غيب» و جستجوی «اصل» و آرزوی «وصل» و بيتابي «فرار» و بيزاری از «ماندن در آنچه هست» و اشتياق به «آن نميدانم کجايي که اينجا نيست» ،...که از «بودن خويش» به ستوه آمده است ،پيرهني تنگ است و او رويشي فراتر از عالم ،و کفشي تنگ است و او بيتابي فرار ،...که ديگر ،بودن -آنچنان که هست ،-ماندن -آنجا که هست ،-زيستن -آنگونه که هست ،-برايش حقير ميشود و خفقانآور ميشود و دني ميشود و او از علم فراتر ميرود و از عقل فراتر ميپرد و به هنری دست مييابد خدايي و کيميايي اعجازآفرين و ميآموزد که در «فنای» خويش، به «بقا» رسد و در نفي خويش ،به «اثبات» ،و در مرگ خويش ،برای حيات انسان ،به «شهادت» و در «بندگي» ،به «آزادی» و در «طاعت» ،به «طغيان» ،و همه عمر ،هر شب و روز ،در هر پنج نوبتي که کوس سلطنت «حق» را بر بام عرش ميزنند ،او ،با هر
. 9نگاه کنيد به معراج و اسراء در کتاب خودسازی انقالبي لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
932
ما و اقبال
«تکبير» ،همه عظمتهای صغير و کبرياييهای ذليل را تحقير ميکند و تمامي کروفرهای پوچ و های و هویهای دروغ و «ربوبيتها و «ملوکيت»ها و «الوهيت»هايي را که همه شر «وسواس» است و وسوسه مردم فريب افسونساز «خناس» ،پشت گوش نهاده و پشتسر افکنده ،و روياروی او که تنها ممدوح راستين و معبود متعال هر دل زيباييپرست و جان حقپرستي است ،به پای ايستاده و عمر را -که مشرکان و کافران، سراسر به سگدويي در طلب استخواني و پادويي در خدمت اربابي و عبوديت در پيشگاه معبودی و چاپلوسي در بارگاه ممدوحي و ،به تعبير اقبال ،همچون «سگي پيش سگي ،سر به عبوديت خم کردن» و زور و زر و زن پرستيدن و بر در ارباب بيمروت دنيا به ذلت نشستن ،و به بهای فروش شرف خويش ،دستگيری و لطف از خواجگان گدايي کردن ...ميگذرانند -آری ،عمر را به سالها و سال را به ماهها و ماه را به روزها تقسيم ميکند و هر روز ،صبح که بيدار ميشود ،ظهر که از کار بازميگردد .عصر که سر کار ميرود ،غروب که از کار بازميگردد و شب که ميرود تا بياسايد و به خواب رود ،هر بار ،به تأکيد ،خطاب به «او» و اعالم به تمامي «طاغوتيان» و القای به «خويش»، تکرار ميکند که: «حمد و ثنا و سپاس و ستايش ويژه -نه ارباب جبار لئيم -که رب رحمن رحيم است ،ملک و مالک راستين او است و ما تنها در برابر او است که سر به عبادت و عبوديت فرود ميآوريم و تنها و تنها از او است که کمک ميطلبيم .آن هم نه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
931
ما و اقبال
کمکهای حقير و خواستهای خودخواهانه و دني ،که «هدايت»! يافتن و رفتن بر راهي راست و حق ،راه انسانهای نابي که پروردگان نعمتهای خدايياند ،نه بدانديشان پليد و نه گمراهان پوچ»...
9
و باالخره ،انساني که با خدا بيعت کرده است ،و در توحيد حصار گرفته و «جان جامه تقوا» به تن دارد و به عرفان ميبيند و به دعا ميخواهد و از عبادت به جوهر ربوبيت ميرسد 6و در عشق ميگذارد و در «امر» و «نهي» و «هجرت» و «جهاد» خود، انسان و جهان را دگرگونه ميسازد. فيتز جرالد ،شاعر بزرگ انگليسي که در ترجمه رباعيات خيام ،از ذوق و حتي انديشه خويش نيز مايههای هوشيارانه و هنرمندانه گذاشته است و بايد گفت ،نه به ترجمه ،که به بازآفريني آزاد شعر خيام پرداخته و اين مايه آن همه اثرگذاری و شهرت خيام در غرب بوده است ،اين رباعي معروف را که: گر دست بدی بر فلکم چون يزدان برداشتمي من اين فلک را ز ميان
. 9ترجمه مضمون سوره حمد يا فاتحه الکتاب که کليد قرآن است و نماز نيز .سوره ثابت و مکرر هز نماز. . 6العبان جوهره کنهها الربوبيه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
921
ما و اقبال
وز نو ،فلکي دگر چنان ساختمي کازاده به کام دل رسيدی آسان بدينگونه ترجمه ميکند: «آه ،عشق! ميشود که من ،خدا و عشق هر سه با هم توطئهای ميکرديم و جهاني ديگر ميساختيم»؟ به گفته رادها کريشنان« :ما ،اساساً ،بدين توطئه فرا خوانده شدهايم». اين سه ،هرگز شکست نخواهند خورد .همداستاني اعجازآفرين خدا ،انسان و عشق، همدستي سحرآفرين زور ،زر ،و تزوير را -به تعبير قرآن -همچون کفي خواهد برد و زالل سيال «آدميت» که به «سوی خدا در شدن است» آشکارا خواهد شد و عليرغم «وسواس خناس» و سيطره «غاسق واقب» و افسون «نفاثههای پيوند گسل» و خنجر از پشت زدنهای «حاسدان خيانتکار»« ،روح خدا» در آدمي ،حيات و حرکتي پيروز و سرشار از فالح و فضيلت و کمال خواهد آفريد و زمان ،در نهايت ،به چشم خواهد ديد که «زمين ،پس از آنکه قرباني جور شده است و قلمرو حقکشي ،غرقه در عدل خواهد شد و حق» و اين اراده تقدير است که: «مغضوبين محکوم زمين رهبران بشريت خواهند گشت و وارثان تاريخ»!
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
929
ما و اقبال
ما «شرقي» هستيم و در برابر غرب -که ميکوشد تا تمدن ،فرهنگ و شيوه زندگي کردن و چگونگي انسان بودن را ،آنچنان که خود ساخته است ،مطلق سازد و جهاني به قيمت انکار ما و محو ماهيت ما و نفي تمامي ارزشهای ما ،بر ما تحميل کند و از ما، مسخشدگاني بيچهره و بيوجود و در نتيجه ،مقلد و بيمقاومت بسازد -ميخواهيم بايستيم و بايد از سايه شوم و سياه اين ديو «فوالد زره» -که خود را چون «غاسق واقب» بر سر اين عصر افکنده و به افسون کردن انسان و بلعيدن جهان مشغول است -خود را در بريم و همه جان و جهانمان را به آن خورشيدی سپاريم که در سراسر عمر بشريت، روشني و عشق ميبخشيده است و اکنون در پس ابرهای هول وباليي که «هوا را تيره ميدارد ،ولي هرگز نميبارد» پنهان مانده است. ما وابسته به «دنيای سوم»ايم .گرچه اين شماره اکنون ديگر معنايي ندارد و بايد گفت «دنيای دوم»! که دنيای انسانها هميشه دو تا بود و هست و اگر -به يک اعتبار -به گفته آن نويسنده« ،ملت مجموعه انسانهايي است که درد مشترکي دارند»« ،ما» و همه «انسانهای راستين که در راه راستي تالش ميکنند و در کار دگرگوني نظم و نظام زندگي مردم خويش در طريق صالحاند» ،در اين دنيای مستضعفان زمان و به تعبير فانون« ،مغضوبان زمين» ،سرگذشتي و سرنوشتي يگانه داريم و بنابر اين ،راه و کاری با
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
926
ما و اقبال
هم ،و اکنون ،اينانند که هر شبانهروز ،پنجبار ،هر يک از ما ،همراه با جمع خويش، درودشان ميفرستيم ،آن هم ،در نماز ،و آن هم ،با يک درود!
9
ما ،در اين قرن به سر ميبريم ،هرچند در اين قرن زندگي نميکنيم .با اين همه ،بايد فهممان در حصار تنگ محيطمان محبوس نماند و تنها ،به آنچه در پيرامون و پيش رويمان ميگذرد و آنچه در چهار چوبه خشک و حقير روابط و عادات و خياالت و وابستگيها و انگيزهها و سنتها و شناختهای قومي و فرقه ايمان مطرح است ،مشغول نگرديم و از عصری که در آن قرار داريم و از وضعي که جهان و دستاندرکاران جهان برايمان ساختهاند ،غافل نشويم و نگاهمان از مرزهای محيطمان فراتر رود و تمامي جبههها و جناحها و کمينگاهها و توطئهها و خير و شرها همه را به درستي ببيند و جهان را و بشريت را و تمامي زشتيها و زيباييها و دستاوردها و ناهنجاریها و بيماریها و مهلکهها و انديشهها را به خوبي بشناسد تا در الک خود نخزيم ،منجمد و مرتجع و متوقف نگرديم و چشم و گوش بسته ،بازيچه بازيگران و راحت الحلقوم بلعندگان نشويم و در متن واقعيتها و در قلب درگيریها و در وسط صحنه حوادث روزگار و حيات و حرکت ملتها و نهضتها باشيم و ميداندار معرکه عصر خويش،
. 9نگاه کنيد به سالمهای نماز در خودسازی انقالبي لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
923
ما و اقبال
نه غايب و غافل و منزوی و پرت افتاده که نه به حسابمان گيرند ،و نه در آنجا که سرنوشت انسان و تاريخ را ميسازد حضور داشته باشيم و در اين جهان رسالتي و مسئوليتي و سهمي برعهده گيريم ،که مگر نه ما «امت وسط»يم؟ و باالخره ،ما «مسلمان»ايم و اسالم برای ما ،اکنون ،بيش از هر چيز ،يک «ايدئولوژی» است. اسالم ،به عنوان مجموعهای از عقايد جزمي ،عواطف تلقيني ،وابستگيهای ماوراءالطبيعي ،سنتها و عادات و آداب و مظاهر و شعائر مقدس موروثي ،فرهنگ و معارف قديمه ،مايه آرامشبخش روحي و ضوابط مصلحتآميز اخالقي و پليس دروني در زندگي فردی و باالخره ،ديني از نوع ديگر اديان ،چون يهود و مسيحيت و بودايي و هندويي و شينتويي ...نيست .برای ما ،اسالم يک ايدئولوژی تام و تمام است که جهان ،انسان ،رابطه انسان و جهان ،فلسفه تاريخ و حقيقت زندگي ،نظام اجتماعي و بنياد معاش فردی و جمعي و شيوه زيستن و مکتب خودساختن و شکل و محتوای روابط اجتماعي و انساني و گروهي و باالخره ،نظام «ارزشها»ی خويش را در آن ميبينيم و بر اساس ان تعيين ميکنيم و با اين نگاه است که به تأمل و تماس و انتخاب، در برابر اين دنيا و اين تمدن و اين ايدئولوژیها و جناحها و جبههها ،که در برابرش
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
924
ما و اقبال
قرار گرفتهايم ،ميايستيم و به تجديد بنای انساني و اجتماعي و فرهنگي و اعتقادی و سرنوشت تاريخي خويش آغاز ميکنيم. از شناخت دقيق و موضعگيری اصيل در اين قرن و در برابر غرب ،از بازگشت به شرق ،همدردی و همسرنوشتي با دنيای مستضعفان و مغضوبان جهان ،و باالخره ،از تجديدبنای بينش مذهبي و اسالمي به عنوان يک ايدئولوژی توحيدی بر بنيادهای نخستينش :حکمت ،کتاب ،قسط ،ميثاق ،عمل صالح ،فالح ،روح ،تقوا ،امر به معروف، نهي از منکر ،تکليف ،مسئوليت ،ميزان ،آهن ،جانشيني خدا و ...کمال ،در طريق «سپردن زمين به انسانهای صالح خدا» و وراثت و امامت مستضعفان جهان بر انسان ،همه سخن گفتيم و از اقبال هيچ نگفتيم! از اقبال سخن نگفتيم،آری ،اما اين اقبال بود که سخن ميگفت. سنت ابر است اين ،که گيرد از بحر ،آب باز همي سوی بحر ،قطره باران برد اين همه ،درسهايي است که در مکتب او ميتوان آموخت ،او است که به «قيام انقالبي» سيد جمال« ،قوام ايدئولوژيک» بخشيد و درخت برومند و سرکش او را، ريشههای عميق فکری داد.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
925
ما و اقبال
بازگشت به شرق؟ او بود که پس از آشنايي نزديک ،دقيق و درست با عصر ما، پرواز در بلندترين افقهای انديشه غربي و سالها آميزش و آموزش در مکتبي که استادانش اعجوبههای نبوغ فرهنگ جديد ،چون هگل و نيچه و کانت و گوته ...اند، قهرمان رويينتن فکر و فلسفه فرهنگ اروپايي را در پای رستم دستان خداینامه ما، موالنا ،افکند تا به تير آفتاب عشق کورش کند و خود ،به هدايت اين «پير يزداني»، «برج بيروح و بينور و نوای پوالدين» را در پاريس و آن «مجسمه سنگي و نابينای عدالت» را در فرنگ ،ترک کرد و به ندای آسمان «مناره»ای که همه هستياش يک «حلقوم فرياد» است و همه عمرش ،هر صبح و شام ،تکرار يک دعوت ،دعوت معراج انسان از لجن به سوی خدا ،گام در راه صبح نهاد و از قله سپيده باال رفت و از دريچه فلق ،خود را در امواج بيقرار اقيانوس عرفان افکند و به سوی شرق بازگشت و چون از ساحل اسالم سر برآورد و در کنار قرآن آرام يافت ،گفت: «دريغ» بر اين سالياني که در فرنگ ،به بيحاصلي و بيثمری ،تلف کردم!»
9
فلسفه اروپايي ،علم اروپايي ،ارزشهای انساني و زندگي و احساس اروپايي همه، ساختههای خشک و بيروح و بيحرمت ماشيني به نام ذهن است ،ذهني که
. 9اقبال در راه مولوی از دکتر اکرم ،الهور 6 / لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
922
ما و اقبال
حساسترين و صادقترينش ،يک دستگاه عکاسي است که از طبيعت ،حيات ،حرکت و انسان ،تصويرهايي انتزاع ميکند که از جان و جوهر و عشق خالي است و مقصودم نه جان و جوهر و عشق زاهدانه ،صوفيانه و ايدهآليستي است ،مقصود جان طبيعت است و جوهر اشيا و معني انسان .ذهن تصويرساز و انتزاعگر و عددبين و سببانديش و عقلگرا ،که تنها «پديده» را ميشناسد و محاسبه ميکند« ،تحليل علمي» را در تجزيه يک پيکره زنده ،يک واقعيت پيچيده از ملکات و يک حقيقت متعالي عميق و زيبا و معنيدار ،که در نهادش جوهر آفرينندگي و شعشعه ماورايي پرتو وجود دارد و ملکوت سکرآور عشق نهان است ،به صورت مواد اوليه و قالبهای پيشساخته ذهني ميداند و گل را در زير سرانگشتان بيباک «منطق صوری» تشريح مينمايد و آتش را نه با خيره شدن و چشم گشودن در جان نور و تن سپردن و کف دست و چهره و سينه چسباندن به سوزش آتش ،که با فرمول شيميايي آن ميشناسد و اين «تعقل» شي است ،نه فهم و درک و دريافت آن ،و از اين رو است ،که نخستين اثری که از اينگونه تلقي و تعقل در او پيدا ميشود اين است که :خوب! حاال ،اين ،در کسب قدرت و رفع احتياج و کمک به توسعه و تقويت و برخورداری و سلطه «بودن ما» به چه کار ميآيد؟ و اين است که تمامي استعداد خدايي آدمي ،در درک حقيقت و فهم جان و خودآگاهي و خودسازی و اشراق در قبال آفتاب وجود و شوق به وصال عاشقانه با روح کائنات و احساس و هماهنگي با نبض حيات طبيعت و بازآفريني خدايانه آفرينش و مکاشفه فطرت پوشيده لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
923
ما و اقبال
در نمودها و کششها و وابستگيها و زنگارها و آاليشهای جانوری و روزمرگي و قالبريزیهای تحميلي و تحکمي تاريخ و محيط و وراثت و باالخره ،معراج وجودی و کمال ارزشي و حرکت رهاييبخش و تعاليجوی و دگرگونه بودن نوعي و شدن جمعي و فردی خويش ،تنها و تنها ،به «تعقل ذهني» اشيا خالصه ميشود و پي بردن به استعداد ابزاری کائنات و در نتيجه ،تنها عکسالعمل انسان در استخدام آنها در گسترش دامنه زندگي و ادامه کار اعضای بدن .و تصادفي نيست اگر ميبينيم که در بينش غربي، نه تنها علم ،که فلسفه و هنر و زيباشناسي و ...چه ميگويم؟ حتي ايدئولوژیهای انقالبي انسانساز و عدالتآفرين نيز ،در نهايت ،به «تکنولوژی» منجر ميشود .و اکنون، مگر نميبينيم که به اعتراف خودشان ،ايدئولوژی دارد رعيت جاننثار تکنولوژی ميگردد؟ چرا که مگر نميدانيم که ايدئولوژی آنها ،اساساً ،خود،غالم خانهزاد تکنولوژی بود و از پستان سياه بورژوازی شير خورده بود و در دامن ماترياليسم پرورش يافت .دامني که در طول تاريخ ،فرزندان بيمار و بيعار و تبهکار و فاسدی پرورده است، چون :الاباليگری ،عياشي ،حقکشي ،بيبند و باری ،شهوتپرستي ،زورگويي ،فسق و فجور و دنياطلبي و خوشباشي و عربدهجويي و شادخواری ،و شيوه فکری و اخالقي و رفتاری يزيدگونههايي که در رها کردن عقدههای بيمارگونه حرص و زراندوزی و جنون زورگويي و شهوتطلبي و پامال کردن هر حقي و به لجن کشيدن هر ارزشي و دريدن حريم هر حرمتي خود را آزاد ميدانستند و هر قيدی را ميشکستند و هيچ لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
922
ما و اقبال
مرزی و حدی را نميشناختند و هر اصلي را به مسخره ميگرفتند که« :در اين جهان ،نه حسابي است و نه کتابي ،نه خدايي و نه فردايي ،هر چه هست همين است که ميبينيم 9»...و طبيعي است که هوشياری و لياقت و سعادت حکم ميکند که وقتي
. 9 .9شيوه فکری و در نتيجه ،اخالقي و رفتاری يزيدوار تعبيری ادبي و وصفي تصادفي نيست .او است که در نفي هر ارزشي و نگهداشتن هر حدی و حرمت هر اصلي و توجيه الاباليگری و بي پروايي اش در تعدی و تجاوز و حق کشي و جالدی و ميخوارگي و عياشي و زن بارگي اش ،که در ]نفي[ جهان بيني خدايي و تقوايي انساني و رعايت حد و خودداری از آزاد رها کردن تمايالت غريزی و هوسهای پليدش ،اعالم مي کند که: لعب الهاشم بالملک و الخبر جاء و ال وحي نزل (بني هاشم با سياست بازی کردند و سلطنت مي جستند وگرنه ،نه خبری و ماوراءالطبيعه ای در کار است و نه وحي ای) مي بينيد که اين لحن روشنفکرانه و بينش خيلي علمي و برداشت ماترياليستي و روش زندگي و اخالق رئاليستي در فرهنگ ما نه چندان که برخي خيال مي کنند ،تازه است و نه چندان افتخارآميز و نه خيلي مترقي و انساني و مي دانيم که چهره مقابلش کيست و با چه جهان بيني و چه لحني و چه شيوه ای در زندگي و چه پايگاهي در صف آرايي اجتماعي .در عين حال ،استدالل يزيد منطقي است و به خوبي آگاه است که ماترياليسم اخالقي روبنای سازگار ماترياليسم فلسفي است، چه مادی انديشيدن و معنوی عمل کردن نوعي دوگانگي وجودی و دوشخصيتي بودن است :نفاق وجودی ناخودآگاهي که لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
921
ما و اقبال
«حقيقت» وجود ندارد« ،لذت» حکومت يابد .وقتي حساب و کتابي در کار جهان نيست ،هر قيد و بندی موهوم است و به گفته لنين« :هر اصل اخالقي دروغ» .چه، ارزشها ،در جهاني فاقد احساس و هدف و شعور ،موهوماتي خيالي و احساساتي تلقيني و گرايشهايي جاهالنه و غيرعلمياند که فريبکاران بافتهاند و فريبخوران باور کردهاند. بينش غربي ،حتي آنجا که بر رئاليسم و ماترياليسم تکيه ميکند ،بينشي ايدهآليستي دارد و «ماده» را نيز به گونه يک پديده ذهني و صورت مجرد عقلي ميبيند .عينيت ،در انديشه وی ،يک مقوله عقلي است که خود را بر عينيت خارجي تحميل ميکند و چون اين مقوله را مادی مينامد و مييابد ،تحميل ذهنيت عقلي خويش را بر عينيت خارجي، ماترياليسم ميپندارد ،مگر نه اکنون جبر تاريخ ،جامعهشناسي ،انقالب اجتماعي و ديالکتيک طبقاتي را ميبينيم که تا کجا با ماترياليسم ديالکتيک مغاير است و متناقض و تمامي انقالبهای سوسياليستي ،همه در جامعههايي غيرصنعتي و در ميان انسانهايي که قرنها با سرمايهداری و ماشين و پرولتاريا فاصله دارند روی ميدهد و حتي يک نمونه ،به گونهای استثنائي هم ،در جامعههای کاپيتاليستي و به وسيله طبقه پرولتاريای
انسانهای صادق بدان مبتال مي شوند .منافقان مؤمن! عجيب است! خوب نيست و با اينهمه يک تار مويشان مي ارزد به خيلهای کثير از مؤمنان منافق. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
911
ما و اقبال
فشرده صنعتي پديد نيامده و برعکس ،سرمايهداری و صنعت هرچه بيشتر پيش رفته ،از انفجار طبقاتي دورتر شده و حتي پرولتاريای اروپايي و امريکايي شور و شوق انقالبي صد سال پيش خود را از دست داده و احزاب کمونيست غربي با شتابي خيرهکننده به سوی راست مايل شدهاند و با «ابزار سياسي سرمايهداری» -دولت -در کشور خويش همزيست و مسالمت جوی و حتي مترادف ميگردند و واقعيت ،مثل خورشيد در قلب آسمان ،روشن است که اضطراب انقالبي و انگيزههای سوسياليستي را ،در کشورهايي چون داهومي ،حبشه و يمن -ضربالمثلهای عقبماندگي که هنوز به فئوداليسم نرسيدهاند و حتي شکل يک جامعه را نيافتهاند -بايد يافت ،نه در آمريکای شمالي و شمال اروپا و آلمان فدرال که ضربالمثلهای پيشرفت صنعتي و قدرت سرمايهداری و رشد طبقاتي پرولتاريايند .و سالهايي که هماکنون در آنيم ،نمايشي معجزهآسا از سهم انسان و عامل آگاهي و اراده تودهها و نقش رهبری در خلق سرنوشت تاريخي و تغيير زيربنای اجتماعي و محکوميت جبر تاريخ و اقتضای ابزار و شيوه توليد ،در برابر انسان آگاه و مصمم و مجاهد ،همه جا بر پا شده است و کسي که «رئاليسم ذهني» خود را بر «واقعيت» و «ماترياليسم عقلي» خود را بر «ماده» ،به زور سفسطههای کالمي و تعصبهای اسکوالستيکي جديد ،بار نميکند و به تعبير پيامبر ،متن حقايق و واقعيت آيات را در اين «کتاب تکوين» و «قرآن طبيعت»« ،تفسير به رأی» نمينمايد ،اين آيه را، همچون يک «سنت خدايي» به روشني و راستي ميبيند و مييابد که« :اين انقالب است لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
919
ما و اقبال
که ساختمان اجتماعي را ميآفريند و نه ساختمان اجتماعي انقالب را» .ولي ،اصول ذهني ماترياليسم ديالکتيک ،همچنان در تالشي رقتبار ،به گونه تخيليترين نوع ايدهآليسم متعصبانه کالمي« ،واقعيتهای مادی» را در قالب ايدههای ماترياليسم ،که «حقيقتهای مادی» ميخواند ،ميريزد و بدينگونه ،هم از دريافت موثق و مستقيم واقعيت انسان ،تاريخ ،حرکت ،و تفسير معتبر و صادق رويدادهای زمان ما عاجز ميماند و از متن واقعيات دور ميافتد و هم به تحريف و مسخ و مثله حقايق عيني جامعه و نيازها و کششهای عميق و اصيل انسان دست ميزند و در نتيجه ،اساسيترين کارآييهای يک ايدئولوژی که «شناخت واقعيت» است و «تعيين رسالت انسان» و «ارائه طريق هدايت» تعطيل ميگردد :اتومبيلي که چراغش ميزان نيست و فرمانش هم قفل شده است! و در نتيجه ،موتورش هر چه نيرومندتر ،خطرناکتر و فاجعهسازتر! نگاه شرقي ،نه تنها ارزشهای انساني و جلوههای روح و زيبايي وکمال و علو را، که طبيعت محسوس و پديدههای -به اصطالح غرب -مادی را نيز به گونه چشماندازی ملکوتي و آيينه آيات معنوی ميبيند و تصادفي نيست اگر برخالف ايدهآليسم افالطوني و فلسفه ماوراءالطبيعي يوناني و شاگردان يونانيزدهشان ،حتي در فرهنگ فلسفي و کالمي مسيحيت و اسالم -،که جهان را به «فيزيک» و «متافيزيک» تفکيک ميکنند و اين را علوی و آن را سفلي ميخوانند و به تحقير «سرای خاکي» ميپردازند و جهان کون و فساد را پست و پوچ و دروغين و تيردهدل و حجاب معرفت ميشمارند لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
916
ما و اقبال
و خدا را ،همراه فرشتگان و مجردات و روحانيان و کروبيان و قدسيان ،در ورای طبيعت ميجويند و ساکن «عالم باال» و الهوت و ملکوت اعلي[ ...ميدانند] -بينش اصيل اسالمي ،اشيا طبيعي را ،به تعبير مير فندرسکي« ،همه ،شيشههای رنگارنگ ميبيند که پرتو خورشيد وجود -که خداوند است -بر آن افتاده» و -به گونهای که نه انديشه غربي ميفهمد و نه قضاوت غربي باور ميتواند کرد -قرآن که زبان وحي است و اصيلترين متن مقدس ديني ،برای اثبات خدا -برخالف متکلمان فيلسوف مآب ارسطويي يا صوفيمنش افالطوني -تنها بر طبيعت ،تاريخ ،حيات و قوانين ثابت علمي تکيه ميکند و نه تنها خدا را در خاک ميجويد ،و در جلوههای عيني طبيعت و قوانين حرکت نشان ميدهد ،که آنچه را ماترياليسم «جبر مادی» و «شي مادی» مينامد و با اثبات آن ،خدا را نفي ميکند و ايدهآليسم مذهبي ،با نفي آن ،به اثبات خدا ميرسد ،قرآن «سنت» خدا و «آيت» خدا نام ميدهد و برای اثبات خدا به عنوان وجود اصيل و اراده خودآگاه و نيروی خالق و حرکت شاعر و حقيقت ذیعقل و علم و نظم و حساب و کتاب و معني و مقصود و سرچشمه حيات و عشق و ارزش و باالخره ،مغز روح و قلب اين جهاني که يک پيکره زنده و بمثابه يک «انسان کبير» است ،به اثبات آن ميپردازد و طبيعت را نه ماشين خودکار سنگدل تيره درون مرده و احمق و نه سرابي دروغين و آشفته و باطل و عبث و هيچ در هيچ و بيهنر و همه افسون و فسانه و خاکي بر باد و نقشي بر آب ،که «عالم شهادت» تعبير ميکند و وضع قوانين علمي -و به اصطالح آنها ،مادی -را در لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
913
ما و اقبال
فيزيک ،فيزيولوژی و بيولوژی« ،وحي» ميخواند و نام سورهای را که از رسالت پيامبران در هدايت انسان سخن ميگويد« ،نحل» (زنبور عسل) ميگذارد .کتاب وحي است و نام سورههای قدسي خويش را نه از فرشتگان ،صفات ملکوتي و اصطالحات ماوراءالطبيعي و غيبي و حتي فلسفي و روحاني و هنری و تعبيرات صوفيانه، ايدهآليستي ،ذهني و روشنفکرانه ،که همه عيني ،واقعي ،تاريخي ،بشری ،عملي ،طبيعي و به کار آمد زندگي و حرکت و آگاهي و جامعه و بسيج و مسئوليت و حتي خاک و خوراک برميگزيند: آفتاب ،رعد ،نور ،دود ،طور ،ستاره ،ماه ،آهن ،غار ،برجها ،سپيده ،صبح ،شب، زلزله، چهارپايان:9 گاو ،چهارپايان ،زنبورعسل ،مورچه ،عنکبوت ،زالو يا کرم (علق) ،فيل، گروههای انساني: زنان ،مؤمنان ،شعرا ،مردم ،منافقان ،کمفروشان ،کافران،
. 9با توجه به مطلب قاعدتاً بايد جانوران باشند( .بنياد) لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
914
ما و اقبال
تاريخ: آلعمران ،بنياسرائيل ،احزاب ،سباء ،قريش ،روم، صاحبان پيام و رسالت: ابراهيم ،هود ،يونس ،يوسف ،مريم ،پيامبران ،نوح، غذا و اقتصاد: خوراکي ،زيتون ،انجير، مسائل انساني و اجتماعي: مرکب ،قلم ،اخالص ،ياری ،کمک ،عصر ،زمان (دهر) ،افزونطلبي ،ارزش (قدر)، اسبان مجاهدان که از زمين ميکنند (نازعات) ،اسبان نفسنفس زن در پيکار (عاديات)، پيروزی« ،بر نابينا اخم کرد»! ،شورا، تعجب نکنيد ،اينها «پست»« ،دنيوی»« ،بيارزش» و «مادی» نيستند ،اينها مقدساتياند که خدا به آنها قسم ميخورد ،ببين که به چه چيزها زبان وحي سوگند ياد ميکند: به «عصر» که سرمايه انسان است :جز انسانهايي که ايمان دارند و عمل ميکنند ،از سرمايه ميخورند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
915
ما و اقبال
به «بامداد» و به «شب ،آنگاه که ميپوشاند» به «روز ،آنگاه که برتابد» ،به «خورشيد و آفتابش» و به «ماه ،آنگاه که از پياش آيد» ،و به «روز ،آنگاه که برتاباندش» و به «شب ،آنگاه که بپوشاندش» ،و به «آسمان و آنچه بساختش» و به «زمين و آنچه بگستردش» و به «خويشتن انساني و آنچه راست آوردش»... به «انجير» و «زيتون» و «اين شهر امين» ،به «سپيده و شبهای دهگانه و جفت و طاق و شب آنگاه که رود» ،و «صبح آنگاه که نفس زند». به «آسمان و به روز موعود و به شاهد و مشهود» ،به «قيامت و به وجدان سرزنشگر»، به «ستاره آنگاه که فرود آيد» ،به «مرکب و به قلم و آنچه مينويسند»، به «تازندههايي که نفس نفس ميزنند ،به جرقه افروزاني که سم بر سنگ ميکوبند، به يورشبران بامدادان ،که در پياش ،غريو برميکشند و گرد برميانگيزند و به قلب جمع ميزنند». سوگند « به آنها که به شتاب از جا کنده ميشوند تا آنکه از چشم ناپديد گردند ،به آنها که با شور و شادی در جنب و جوشند و از هر سو در تب و تاب ،به آنها که در قلب خطر شنا ميکنند و چه شنايي! پس در مسابقه جهاد و جانبازی ،بر هم سبقت ميجويند و چه سبقتي! پس ،به آنها که چاره ميانديشند و تدبير کار ميکنند»)96( .
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
912
ما و اقبال
توده از اين سخنان بوی ترياک ميشنود؟ گوش سپردن به چنين حماسههای شعلهوری زمزمه خواب و ورد افسون است؟ آيا ،فويرباخ که ميگفت« :خدا غنا و قدرت خويش را از فقر و ضعف پرستندگانش ميگيرد و انسان در پيروی و پرستش خدا از خود تهي ميشود و ارادهاش فلج ميگردد و با خودبيگانه ميشود» ،و مارکس که ميگفت« :فالکت ديني ،آه يک موجود بيچاره ،قلب يک دنيای سنگدل و روح يک وجود بيروح است و ترياک مردم است» ،به راستي ،برای صدور احکامي اينچنين قاطع ،زحمت خواندن چند سوره کوچک را از کتابي که هر پنج نفر در روی زمين، يکي بدان ايمان دارد ،به خود داده بودند؟ محققي که قضاوتش را نه از رفتار عوام و نه از گفتار خواص ،که از تحقيق مستقيم متون اصلي و اسناد قابل استناد ميگيرد ،هنگامي که از مذهب سخن ميگويد ،ميتواند به قرآن که الاقل از نظر تاريخ و شناخت مذهب ،يکي از سه چهار متن مستند و اصيل بزرگترين اديان در تاريخ و در جهان ما است نگاهي هم نيفکند؟ و آنگاه ،مسيح فرنگي -خدای ساخت امپرياليسم رومي را که در پاسخ سيلي قيصر ،طرف ديگر صورتش را پيش ميآورد و همچون تنديس ذلت و نماد تسليم ،دو هزار سال است که ،با تاجي از خار ،بر فراز علم افراشته امپراطور ،از حال رفته و لب فروبسته و جان به سزار تسليم کرده است -اين خدای مرده را با خدايي که به برق سم ضربه اسبان جهاد سوگند ميخورد ،فرق نگذارد و باز نشناسد و به تکرار آنچه خدايان فاسد يوناني در نفي انسان و تأکيد بر ضعف و جهل و ذلتش ميانديشيدند لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
913
ما و اقبال
و آنچه روشنفکران بورژوازی فاسد اروپای عصر جديد در نفي خدا ميگفتند ،بسنده کند؟ ما روشنفکران آگاه و اصيل و مسئول اين سوی جهان ،بايد بفهميم که آن سوييها اساساً ،ما را نميفهمند و فاجعه از اين فجيعتر وجود ندارد که روشنفکر ما ،برای ديدن خودش ،عينک آنها را به چشم بزند و برای فهم فکر و فرهنگ و تاريخ و ايمان خودش -يعني تمامي محتوای انساني و هويت وجودی خويش -قالبهای ذهني و شيوههای فکری و روش تعبير و تلقي و برداشت آنها را خودآگاه و -بدتر از آن- ناخودآگاه ،تقليد کند. اقبال به شرقزدگي ،به عنوان نوعي موضعگيری منطقهای در جهان ،دچار نشده است؟ اقبال ،با «بازگشت به خويش» دعوت کننده به سيری قهقرايي و ارتجاعي و نوعي اريژيناليسم فرهنگي کهنه و تنگنظرانه نيست و شکلي از يک «نوستالژی رمانتيک» را در روانشناسي مکتب فکری وی نميتوان يافت؟ اقبال ،با آن همه شدت و حدتي که در جبههگيری عليه غرب دارد و آن همه تکيه و تأکيدی که بر هند ،انگيزش روح هند و بسيج مردم هند دارد ،همراه با تحقير فرهنگ و روح و نقش فرنگ و تجليل از تاريخ و تعظيم مفاخر و تقديس ارزشهای نهفته در لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
912
ما و اقبال
جان ملت خويش ،به بيماری ناسيوناليسم دچار نشده است و اين بيماری را به ويژه ،از آلمان اوايل قرن بيستم که تب فاشيسم گرفته بود با خود سوغات نبرده است؟ اقبال ،با شور و شوقي مذهبي که داشت ،شعار بازگشت به قرآن و عناد با فلسفههای مترقي و ضدمذهبي هگل و نيچه و روح علمي قرن نوزدهم و عشق به خدا و اسالم و محمد و علي و فاطمه و حسين ،او را گرفتار يک تعصب ديني ،دگماتيسم مذهبي و تکيهگاه ايدهآليستي نکرده است و چنين بينشي و گرايشي و دعوتي ،بيگانگي با جهان و انسان عصر ما و واقعيتهای عيني حاکم بر روابط قدرتها ،ملتها و طبقات، جبههگيریای انحرافي و ستايش ارتجاع و کهنهپرستي نيست؟ اقبال ،با تکيه انحصاری بر وحدت دنيای اسالم و احيای قدرت جهاني مسلمين و انحالل مليتهای گوناگوني که از نظر ديني به اسالم معتقدند ،در يک «امت بزرگ مذهبي» با يک «قدرت و مرکزيت سياسي واحد» ،هدفي جز تشکيل يک امپراطوری ديني و در حقيقت ،تجديد بنای «خالفت اسالمي» دارد؟ يعني ادامه تالش بيثمر و راه بنبستي که سيد جمال آغازگر آن بود .به ويژه که ،پس از سقوط امپراطوری عثماني و تجزيه قومي دنيای اسالم ،تالش برای تجديد وحدت و تشکيل نظام خالفت اسالمي، بيش از همه جا ،در هند پا گرفت و نهضت دامنهداری شد که در نهايت ،به صورت «پاکستان» در آمد. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
911
ما و اقبال
آيا آرزوی اقبال برای ايجاد يک کشور مذهبي که در آن ،رژيم سياسي ،نظام حقوقي ،سيستم اقتصادی ،سازمان آموزشي ،نيروی قانونگذاری و فکر و فرهنگ و مطبوعات و تمامي استعدادات و امکانات اجتماعي و سياسي و معنوی در انحصار يک مذهب خاص باشد ،بازگشت ارتجاعي به ديکتاتوری فکری ،استبداد ديني ،و رجعت به قرون وسطي و تفتيش عقايد و جمود عقل و اسارت علم و مرگ آزادی و نفي دموکراسي و پايمال شدن تمامي حقوقي که انسان ،در طول قرنها تالش و جهاد، کسب کرده است نيست؟ ]هدف] اقبال ،با تکيه بر مذهب ،و آن هم شکل خاص آن -اسالم -تبديل آن از صورت يک عقيده شخصي ،انگيزه روحي و نظام اخالقي ،و آن هم در رابطه دروني فرد با خدا ،به يک «ايدئولوژی» [است] که تمامي ابعاد وجودی انسان ،اجتماع و زندگي مادی و معنوی را در بر دارد و رسالت سازندگي بنياد «جامعه» ،به حرکت آوردن و جهت دادن و تعيين روش ،راه و آرمان «تاريخ» و تغيير سرشت و سرنوشت «انسان» و مسئوليت ،شيوه زندگي ،روابط طبقاتي ،توليد ،توزيع و مصرف اقتصادی، نظام اخالقي و آموزشي و فرهنگي و باالخره ،اساس ،فلسفه ،ضوابط ،جهت و آرمان رهبری را به دست ميگيرد و در نتيجه ،ديگر امکان ماندگاری و نگهداریاش در حصار راحت و غفلت معبد و سلول بسته محرابش نيست و نميتوان او را همچنان ،به تسبيح و زُنّار و اوراد و اذکار و تکرار کرامات و تلقين احساسات و تبليغ مناقب و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
611
ما و اقبال
تعظيم شعائر و ترتيب مراسم« ،طبق معمول سنواتي»! مشغول داشت .در اين صورت ،آيا ظهور مجدد اسالم به عنوان يک «ايدئولوژی» و در نتيجه« ،دعوت» و «رسالت» و «بعثت» ،و از فلسفه به زندگي و از آسمان به زمين و از گذشته به حال و از «پس از مرگ» به «پيش از مرگ» بازگشتن «توحيد»« ،امامت»« ،عدل» ...در همان حال که برای سلطه امپرياليستي انگليس خطرناک بوده است -چه ،پايههای تختش بر جهل و ضعف و تخدير و خرافه و خواب استوار بود و مذهب سنتي و اسالم عادتي را سخت دوست داشت ،-برای نفوذ و رشد انقالب -که طبق پيشبيني منجمان فلسفه علمي تاريخ ،بايد از شانگهای و دهلي ،همزمان بگذرد -مقاومت و مقابلهای عميق و نيرومند نبوده است؟ اسالم ،از آن رو که به تعبير آقای لوئي گارده ،هم «دين» است و هم «امت» و بنيانگذارش هم رسالت «نبوت» را داشته و هم مسئوليت «امامت» را ،طبيعي است که هر گاه «به خود آيد» ،ميتواند ،در همان حال که استعمار را هم در وجهه مادی و هم فرهنگياش طرد ميکند ،مارکسيسم را ،هم در وجهه ايدئولوژيک و هم انقالبياش، جانشين شود و در نتيجه ،بي«زمينه» سازد. اين سؤال مطرح ميشود که آيا اقبال ،در حالي که روح و بينش انسان عصر ما به سوی منطق علمي ،اصالت انسان ،حکومت مردم ،آزادی افکار و عقايد ،غيرمذهبي شدن رژيمهای سياسي و بنيادهای اجتماعي ،تفاهم و وحدتگرايي دنيای سوم و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
619
ما و اقبال
ملتهای استعمارزده و عقبمانده ،از هر نژاد و هر مذهب در برابر امپرياليسم جهاني ،و باالخره تشديد و تأکيد بر مبارزه طبقاتي در نفي بورژوازی ،طرد سرمايهداری و محو استثمار انسان از انسان پيش ميرود ،با «تجديد بنای طرز فکر مذهبي» ،احيای شور و شوق عرفاني ،تکيه بر ارزشهای اخالقي و تقوای انساني ،معنويتگرايي افراطي، احيای روح و فکر و فرهنگ گذشته ،بنای جامعهای پاک ،مدينهای فاضله و انساني تافته به نور «خودی» و گداخته به آتش «عشق» ،از مسير جبری تاريخ و روند تکاملي انسان و احکام قاطع و اجتنابناپذير واقعيات عيني پرت نيفتاده و تحت تأثير محيط تربيتي و رشته تحصيلي و به ويژه ،بينش صوفيانه و پرورش مذهبي خويش ،به نوعي اتوپياسازی محال ،ايدهآليسم فلسفي ،آرمانگرايي مطلق ،رمانتيسم انقالبي، انسانشناسي انتزاعي ،دلبستگي متافيزيک ،گذشتهپرستي احساساتي ،تعصب مذهبي، گرايش صوفيانه شرقي و باالخره ،سانتي مانتاليسم اخالقي ...،دچار نشده است؟
9
9
.در ايران صدر اسالم ،توده های وسيع مردم از تضاد فجيع طبقاتي و غارتگری و زراندوزی حريصانه شاهان و
دهگانان و موبدان رنج مي بردند (ر.ک .آخر شاهنامه :خسروپرويز) و نفرت از تبعيض و بهره کشي و ظلم ،آتش عشق و آرزوی برابری و عدل را در دلشان برافروخته بود و انقالب شکست خورده مزدک مظهرش و روشنفکران شهری از جمود و انحطاط مذهب زرتشت و استبداد و ارتجاع روحانيت حاکم به ستوه آمده بودند و نياز به فکر نو و ايمان مترقي و منطقي، آنان را به سوی بوديسم و مسيحيت و يا نهضت مذهبي جديدی مي کشاند و نهضت ماني نمودارش .اسالم با ورود خود به هر دو نياز پاسخ گفت و هم روشنفکران مترقي و ضدارتجاعي و هم توده مردم انقالبي و ضداشرافي را به سوی خود ،که کتاب را در دستي و شمشير را در دستي ديگر داشت و شعارش توحيد بود ،فراخواند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
616
ما و اقبال
چرا ،اگر با مغز فرنگيمآب بفهميم ،با نگاه فرنگيمآب ببينيم ،و با زبان فرنگيمآب حرف بزنيم ،پاسخ تمامي اين سؤالها ،از يک کنار ،مثبت است و اقبال همه اينها هست. فاجعه بزرگ ما اين است که اساساً ،روشنفکر جديد ما ،با همين مختصات ،از متن مردم ما بيرون آمده و تشخص فکری و فرهنگي و ادبي و در نتيجه ،انساني و اجتماعي يافته است .روشنفکر ما تداوم و تکامل طبيعي و منطقي و پيوسته تحول تاريخي و رشد فرهنگي جامعه ما نيست ،پدر فرهنگي مردم ما علي است و امام صادق و پدر فرهنگي او ... ...و مادر فکریاش ميرزا ملکم خان التاری! دانشگاه ما ،نه در کنار ،که در برابر حوزه ما بر پا شد .نه بر هزار سال سنت دانشگاهي ما ،که بر روی «صفر»! با تغذيه جزوههايي که از زبان فرنگي به زبان جن ترجمه شده بود .روشنفکر ما زبان مادری و ملي ندارد ،فارسي هم که حرف ميزند ،فرانسوی و انگليسي دوبله شده به فارسي است ،در عين حال ،نه فرانسه ميداند و نه انگليسي ،مگر خواص ،آن هم غالباً به قدر حاجت يک دالل ،يا توريست و يا مقلد .او استعداد فهميدن هيچ معنايي را در فرهنگ و مذهب و اخالق و انديشه و زيباييشناسي و هنر و احساس و فکر و ارزش و تاريخ و جامعه و انسان ما ندارد .اساساً ،نوعي «فهميدن» خاص را در مغز او فرو کردهاند که رها شدن از آن آسان نيست و تا اين «فهميدن» ،اين «عقل عوضي» را همچون خوني لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
613
ما و اقبال
سرطاني ،از رگ جانش و دل وجدانش بيرون نکشد و خون سالم حياتبخش به خود تزريق نکند ،هيچ چيز عوض نخواهد شد. ان اهلل ال يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم« 9.تغيير ما بانفسهم» در اينجا عمق و دامنه شگفتي مييابد! برای فهميدن معني اقبال نيز ،بايد «فهم فرنگي» خويش را عوض کنيم .تجربه تالش مردمي که بهترين فرصتها را -که هر يک ميتوانست «شب قدر»ی باشد -و عزيزترين اسماعيلهای خويش را ذبح کرد و آن سه طاغوت همچنان بر پا ماندند و احرامپوشان در شب مشعر و در تنگنای «محشر» از رفتن باز ايستادند و فجر عيد اضحي را نديدند و به سر منزل مني نرسيدند ،و نيز تجربه کاروانهايي که جمره عقبي را هم رمي کردند و عيد گرفتند و از احرام بيرون آمدند و در ايام تشريق ،پس از فتح ،به غرور آنکه حاجي شدهاند ،به زندگي کردن مشغول شدند و ناگهان ديدند و ديديم که «مُني»شان -سرزمين ايمان و ايثار و رمي مدام و اخالص و عشق و آرزو« -بازار» شد و حاجيان سر تراشيده و ذبح کرده ،مشتهاشان باز شد و ای عجب! «سنگريزههای رمي»، به جادوی نفاث و وسوسه خناس ،در چنگشان« ،سکههای اشرفي» شده است!
. 9رعد – 99 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
614
ما و اقبال
چگونه ابراهيميها ،به نجوای دوستانه با نمرود مشغول ميشوند؟ در غار اصحاب کهف ،جز سکههای دقيانوسي را بر نميگيرند؟ اين حاجيها ،از حج که برگشتهاند، سياهدلتر و رياکارتر و در حقکشي ،قسيتر شدهاند و بيچاره سادهلوحان مؤمني که در پي اينها رفتند و جز اوراد و اذکار و الفاظ و آداب و شعائر فريبا ،نه تنها هيچ نصيبي نيافتند ،که آنچه را به خون دل و کدّ يمين و عرق جبين سالها و قرنها عمر دراز خويش ،در همين بازار کثيف ،فراهم آورده بودند ،اول به «کلک» و بعد ،به «دگنک»، از چنگشان ربودند و به درون فراموشخانهایشان افکندند که در آن :نه «آب و آبادی است و نه بانگ مسلماني»! اينها تجربههای تاريخ نيست ،سوزش و تلخي آن را ،در همه دنيای سوم ،نسل حاضر در جان و کام خويش احساس ميکند ،تجربه تالشهای ناکامي که هيچ تغييری را در پي نداشت و يا داشت اما ،به جای «کعبه» ،راه را به سوی «ترکستان» کج کرد. هيچ روشنفکر آزادی نيست که ناکامي تالشهای انسان عصر ما را در شکست يا انحراف هنوز در نيافته باشد. هر روز که ميگذرد ،فاجعهها آنچنان وقيحتر و صريحتر ميشوند که شيفتگان و مريدان و مقلدان وسودازدگان و بتپرستان نيز به خود ميآيند و «زار» از تنشان بيرون ميآيد و سحر از سرشان ميپرد و از تخدير و زکام شفا مييابند و سوزش درد و طعم لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
615
ما و اقبال
تلخ را با همه سوزندگي و زنندگياش حس ميکنند .اما ،در توجيه اين ناکاميها و گمراهيها هنوز نتوانستهاند درست انگشت بر جای درد بگذارند و ريشه فاجعه را بيابند ،و همچون هر طبيب بيتشخيص و هر سياستباف بيتميز و جامعهشناس ظاهربين ،گريبان اين و آن را ميگيرند و با حدس و گمان و قياس و حتي دشنام و اتهام ،گريبان خويش را از چنگ تحقيق و مسئوليت يافتن علت و نشان دادن راه نجات و هدايت رها ميکنند و خود را تسکين ميدهند و ديگران را فريب ،و ببينيد که چه جنجالهای بيثمر و جدالها و جدلهای بياثر به راه افتاده است و فرقهسازیها و تفسيق و تکفيرهای پايانناپذير ،که کشمکشهای کالمي و مذهبي و فقهي قرون وسطي را به ياد ميآورد که آن همه خونها را ريخت و آن همه تودههای معصوم را به اين سو و آن سو کشاند و آن همه نسلها و عصرها را به هدر داد و در آخر ،همچون جنگ و جدال و قيل و قال اطفال بيصاحب ،فروکش کرد و تنها نتيجهای که همه فرقههای مخالف و نحلههای متخاصم ،در آن ،به تساوی ،سهيم شدند ،اين بود که اساساً ،روح انسان عصرما را از هر چه بحث مذهبي و جنگ فرقهای و کشاکشهای کالمي اديان است بيزار و بری ساخت! تقصير اين بود ،حق با آن بود ،فالني مرتد شد ،آن يکي بدعت نهاد ،اين يکي خصلت بورژوازی داشت ،رويزيونيسم ،آنبورژوازمان ،کيش شخصيتپرستي ،خيانت تيتيسم ،استالينيسم ،مائوئيسم ،احيای گرايش مذهبي ،تجديد خطر خداپرستي ،بازگشت لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
612
ما و اقبال
به خصلتهای بورژوازی ،انقالب مجدد فرهنگي ،مبارزه مجدد با مذهب ،رئيس جمهور يکهو خائن شد ،رهبر حزب راهگشای سرمايهداری شد ،زن پيشوای کبير ،او را در حال کسالت ،فشار ميداد و حرفهای نامربوط و تصميمات ناجور را از زبانش ميکشيد و به دولت و ملت ديکته ميکرد ،حتي ،يک نفر ،طي چند سال ،چند بار هي مرتد شد و هي مؤمن و در رفت و آمد دائم ميان کفر و امامت و اخيراً متوجه شدند که نه ،همه اين مصائب تقصير کنفسيوس بوده است :متوفي به سال 559پيش از ميالد! و در کنار اين روشنفکران وارث پيروزی تلخ ،روشنفکران وارث تلخي شکست. اينان ،غالباً ،سادهتر از آنها خود را خالص کردهاند :استعمار! رفته رفته ،اين کلمه ،در فرهنگ معاصر ،معنايي به خود ميگيرد مترادف «روزگار» و «چرخ کجمدار» و «فلک غدار» در فرهنگ قديم ،يا «شيطان حرامزاده» در زبان توده مذهبي.
9
اينها همه ،معلول را به جای علت گرفتن است و يا ،به تعبير خوب فالسفه خودمان، «مؤيدات فعل» را با «علت فاعلي» اشتباه کردن ،يا در «علل قريب» متوقف شدن و از «علل بعيد» يا «علت العلل» غافل ماندن.
. 9حتي از آن هم پيش تر! به معني هر چه بد و مضر و خوی زشت و عادات انحرافي و امور غيربهداشتي است .در يکي از نوشته های مذهبي راجع به مضرات استمناء ،نويسنده روشنفکر ضد امپرياليست ،آن را يک عادت مضره و زشت استعماری تعبير کرده بود .فکر ميکنم به اين دليل که هر دو از باب استفعال اند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
613
ما و اقبال
و در مورد روشنفکراني که به «فلسفه خيلي علمي تاريخ» تعصب ميورزند ،و به بقا و حتي رجوع به تقليد از ميت آن هم در اصول «معتقدند» ،9از آنرو که در رساله علميه «مانيفست» فتوا اين است که« :اين خودآگاهي انسانها نيست که وجودشان را معين ميسازد ،بلکه ،برعکس ،اين جايگاه اجتماعي آنها است که خودآگاهي انسانشان را مقدر ميکند»[ ،6بايد گفت] عليرغم تکيه انحصاریای که در ادبيات سياسي ،به «انسان»« ،مردم» و «کارگر» دارند ،در تفکر فلسفي و تحليل علمي ،تنها به جبر ابراز کار و شيوه توليد تکيه ميکنند و «انسان» و «مردم» و «کارگر» را نيز همچون ديگر «کاالها»، محصول جبری آن .و در نتيجه ،ايدئولوژی ،ارزشهای انساني ،انقالب اجتماعي و هر گونه حرکتي و جهتي و ايمان و آرماني و مسئوليت و عمل و جهادی ،زاييده ميزان رشد ابزار کار و پيشرفت صنعت و بنابر اين ،سرنوشت هر ملتي عبارت است از آنچه توليد اقتصادی معين ميسازد ،و «تقدير» هر فرد يا هر جامعه انساني ،آن چيزی است
. 9آنها خود درست خالف اين مي انديشيدند .انگلس در نخستين کلماتي که پس از شنيدن خبر مرگ مارکس در 94 مارس 9223از برنشتين ،مي نويسد ،مي گويد ... :در سالهای آينده ،همراه وی ،نظريات برجسته اش نيز رنگ خواهند باخت و محو خواهند شد .اين امور از اختيار ما خارج است ،اما حرکت راه خود را ادامه مي دهد بي او K.Marx oeuvres, ( ... )economie, l’edit gall, P Cl xxvi . 6نظريه ای که در ايدئولوژی آلماني و فقر فلسفه به تفصيل آمده و عصاره آن در اين عبارت مشهور ،به متن مانيفست اضافه شده است)Marx, oeuvres, Economie, P 9526( . لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
612
ما و اقبال
که دست قاهر و قادر «محيط خارجي» او «مقدر» ميکند و به تعبير مارکس -انگلس: «وجدان انساني» مخلوق جبری و طبيعي «وضع اجتماعي» انسان است. برای درک اين حقيقت که :آری گفتن به اين اصل ،نه گفتن به اصالت انسان است، به هوش بسيار نياز نيست .تنها يک «عقل آزاد سالم» کافي است. اسالم ،بيآنکه بخواهد قوانين علمي و عوامل اجتماعي را در تاريخ نفي کند -بلکه، برعکس بر آن تکيه دارد و انسان را به شناخت و پيروی از آنها فرا ميخواند -در تعيين سرنوشت و تغيير نظام اجتماعي ،مخاطبش ،به طور مستقيم ،انسان آگاه ،آزاد و صاحب قدرت عمل و استعداد انتخاب ،يعني «انسان مسئول» است و از اين رو است که تغيير سرنوشت را ،نه در تغيير خودبهخودی شيوه توليد ،که در تغيير خودآگاهانه شيوه تفکر و عمل سازنده 9ميداند .تکيه بر «ايمان» و «عمل صالح» که به گونه تفکيک ناپذيری در زبان اسالم تکرار ميشود ،نشان ميدهد که اسالم ،تغيير وضع اجتماعي را معلول تغيير وضع انساني ميشمارد و در تغيير وضع انساني ،به «آگاهي اعتقادی» و «عمل
. 9عمل صالح در برابر عمل خير و به تعبير قرآن حسنه ]است[ که خدمت و کمک (سرويس) به فرد يا جمع يا نوع در رفع نياز و تقويت و توسعه ،در حال بودن و بر اساس سود است (حاتم طائي ،پاستور ،اديسون ،اطعام ،قرض الحسنه و .)... عمل صالح ،کاری است بر اساس تغيير ارزشي و کيفيتي و هدايتي و طبق ايدئولوژی انقالبي .برعکس آنچه در فارسي – بر اساس دوبله از فرهنگ اروپايي – عمل اصالحي را در برابر عمل انقالبي قرار مي دهند ،در فرهنگ قرآني اين دو تعبير يکي است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
611
ما و اقبال
انقالبي» تکيه دارد و تأکيد ميکند که« :محتوای واقعي يک جامعه (ما بقوم) -نه اشکال و اطوار و روابط ظاهری و جابجا شدنهای صوری که امروز ،انقالب مينامند- به گونه جبری (اهلل) ،دگرگون نميشود ،مگر آنکه ،انسانها ،خود ،محتوای حقيقي و چگونگي انساني خويش (ما بانفسهم) را دگرگون سازند». در اينجا است که اصالت و عظمت و وزن مسئوليت در انسان ،آن هم در قبال تغيير وضع اجتماعي و نهاد و بنياد زندگي و تقدير تاريخياش ،آشکار ميشود .چه ،انساني که مقدراتش را تقدير اجتماعياش معين ميسازد «مسئول» نيست ،بلکه« ،معلول» است. بدينگونه است که اسالم ،بار سنگين سرنوشت يک ملت را ،تماماً بر دوش انسان، يعني اراده خودآگاه انسانها ميافکند و روشنفکر ،نه معلول و مخلوق روبنايي و فرعيای که به اقتضای جبری نظام اقتصادی و زيربنای توليدی شکل گرفته ،بلکه به عنوان علت و خالق ،رسالتي تغييردهنده ،سازنده و رهبری کننده در تاريخ بر عهده دارد و به همين دليل نيز ،متعهد است و مسئول و بنابر اين ،بار گناه پريشاني ،فقر ،انحطاط و اسارت جامعه خويش را نيز بايد بر گردن گيرد و از اين رو است که تجليل وی در نقشي موسايي و ابراهيمي ،به همان اندازه و به همان دليل معقول و موجه است که توبيخ وی در نقشي فرعوني و نمرودی .چه ،وی در حرکت تاريخ و شکل جامعهاش نقش يک علت را بر عهده دارد .چنين تلقيای از انسان در تاريخ و تعهد روشنفکر در لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
691
ما و اقبال
جامعه ،نه تنها به ما شيوه تجزيه و تحليل مسائل اجتماعي ،نهضتهای سياسي و تحوالت تاريخي را ميآموزد ،که ما را در نحوه عمل ،انجام مسئوليت و جهتگيری مبارزه راه مينمايد. و اين است که اقبال ،نه تنها به عنوان يک متفکر بزرگ ،اسالمشناس هوشيار و مترقي ،که به عنوان يک مبارز ضد استعمار ،روشنفکر متعهد و مجاهد و مرد حرکت و عمل در عصر خويش و در قبال مردم خويش ،تکيهگاه اصلياش را «دگرگوني ذهني- رواني» وجدان انساني ملتش (يغيروا ما بانفسهم) انتخاب ميکند ،و آنها که «عمل اجتماعي» را تنها در اشکال «عمل بدني» يا «عمل سياسي» منحصر نميبينند ،ميتوانند عميقاً درک کنند که اساسيترين «عمل روشنفکر» مسئول همين است. اقبال در نخستين مرحله ،يک «جهانبيني» ويژه و بديعي را ارائه ميدهد که فهم آن، به همان اندازه که برای روشنفکر جديد جامعههای اسالمي -که پرورش ذهني و قالبهای فهمياش را از فرهنگ و ايدئولوژی غربي گرفته است -دشوار است ،حياتي است. اين جهانبيني ،به همان اندازه که نو است ،ريشه در اعماق فرهنگ و ايمان ديرين ما دارد و از دورترين سرچشمههای معنوی خود ما آب ميخورد .در اين جهانبيني، جوهر اشراق شرقي ،عمق و لطافت و وحدتنگری عرفاني ،مثبتانديشي و روشنبيني لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
699
ما و اقبال
جهتدار و مسئوليت آفرين و واقعيتآفرين و واقعيتگرای اسالمي ،در ذهني که رشد و گسترشش را از آشنايي با مدنيت جهان معاصر سير و سفر با بلندپروازترين انديشههای فلسفي عصر ما در رفيعترين قلههای تفکر غرب يافته است ،به گونهای طرح شده است که هماهنگي منطقي و ترکيب طبيعي خويش را دارد و هم اصالت خويش را .و در عين حال ،نه يک جهانبيني ذهني و فلسفي و نظری ،که در رابطه با نياز انسان، جهت حرکت تاريخ و نيز ،درد ملتها و مردمي که در قبالشان مسئوليتي حاد و سنگين و فوری احساس ميکند ،ارائه ميشود و اين خصوصيتي است که اساساً ،جهانبيني اصيل مذهبي را از جهانبينيهای فلسفي و روحاني جدا ميسازد و اين اختالف را ما در مقايسه ميان انبيا و حکما -ابراهيم و موسي و محمد ،و سقراط و ارسطو و افالطون ،يا ابوذر و ابوعلي -در تاريخ و اثری که در حرکت تودهها و تغيير سرنوشتها داشتهاند، به روشني و به گونهای عيني ،مييابيم.
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
696
ما و اقبال
جهانبینی يکي از اساسيترين شاخصههای جهانبيني اقبال «تهاجم ضدفلسفي» وی است .اين جهتگيری فکری در تارخ فرهنگ اسالمي ،اساسي استوار دارد .ورود فلسفه يوناني، به همان اندازه که در فکر و فرهنگ اسالمي ،به ويژه از اواخر قرن سوم بسيار فاتحانه بود و نه تنها نبوغهای بزرگي چون ابنسينا و رازی و اينرشد را صيد کرد ،که قویترين جريان تفکر عقلي را در فرهنگ ما پديد آورد و چنان نفوذی يافت که در عمق انديشه مذهبي ما نيز رسوخ يافت و در همين حال ،و به همين دليل از سوی جناحهای ديگر فکری با مقاومت بسيار روبرو شد)93( . گرچه فلسفه يوناني -البته بيشتر ارسطويي :فلسفه مشاء -به رشد عقلي و تقويت و غنای نيروی تحليلي و منطقي و توجيه آگاهانه عقايد و احکام ديني کمک بسيار کرد، ولي بينش اصيل و جهانبيني ويژه قرآني را تغيير داد و اين تغيير ،در انحراف مسير حرکت فکر و ايمان اسالمي تعيين کننده بود و بزرگترين اثرش ،تبديل اسالم ،از يک دعوت مردمي و بسيج اجتماعي و حرکت انقالبي در جهت تحقق رهبری سياسي و تکوين نظام اجتماعي مبتني بر امامت و عدالت ،به صورت يک فرهنگ پيشرفته
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
693
ما و اقبال
فلسفي -علمي بود .آنچه «مدينه» را از «آتن» و «مسجد محمد» را از «آکادميای افالطون» و باالخره ،در اسالم« ،اصحاب صفه» را از «علمای نظاميه» مشخص ميسازد! گرچه تمامي جناحهايي که عليه حکمت مشاء يا فلسفه عقلي به پا خاستند ،مترقي نبودند ،و چه بسا چهرهای ارتجاعي ،جزمي و متعصبانه و قشری داشتند :بسياری از اشاعره ،اخباريون ،فقهای خشک و برخي از محدثين اهل ظاهر که اسالم برايشان عبارت بود از حفظ و امالء و استمالی مجموعهای «منقوالت» ،بيهيچ تفسير و تحليل عقلي .و برخي از اين موضعگيریهای فکری عليه انحراف فلسفي ،خود نيز ،در جهتي ديگر ،نوعي انحراف از مسير اصلي طرز فکر اسالمي بود ،از قبيل بيشتر صوفيه و زهاد که غالباً تحت تأثير غيرمستقيم گرايشهای مذهبي يا فکری شرقي ،فلوطيني ،غنوصي، رهبانيت مسيحي ،عرفانگرايي و وحدت وجود اشراقي هندويي و چيني و مانوی... بودند .اما يک مقاومت هوشيارانه ،مترقي و اصيلي نيز وجود داشته است که هدفش، وفادار ماندن به شيوه نگرش و طرز فکر و فهم ويژه و جهانبيني اصيل و اصلي اسالمي بوده است و در عين حال ،از دگماتيسم ظاهری و متعصبانه و قشری و خالي از روشنبيني عقلي و صرفاً تعبدی و تقليدی به دور است و مبارزهاش با فلسفه ،نه مخالفت
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
694
ما و اقبال
با مطلق گرايش عقلي در مذهب ،که ناشي از خودآگاهي عميق نسبت به فاجعه عقيمساز «يونانيزدگي اسالم» 9بوده است. جهتگيری ضدفلسفي اقبال ،نماينده چنين سنت عميق و اصيل است که در طول تاريخ درگيریهای فکری و جنگ اعتقادی ما ،استمرار داشته است ،منتها ،نه يک تقليد و تکرار کار قدما ،که تکامل آن و جبههگيری هوشيارانه و سازنده و زندهای بر اساس آنچه در عصر ما ميگذرد ،يعني طرح مقاومت اصيل ضديونانيزدگي گذشته، در شکل مقاومت اصيل فکر و فرهنگ اسالمي در مبارزه با غربزدگيای که اکنون با آن مواجهيم و به محو يا مسخ خويش تهديد ميشويم. ترپ رها هي فالطون ميان غيب و حضور ازل سي اهل خردکا مقام هي اعراف تری ضمير په جب تک نه هو نزول کتاب گرهگشای نه رازی ،نه صاحب کشاف ***
Helenisation. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
695
ما و اقبال
افالطون در برزخ غيب و حضور حيران است جايگاه اهل خرد ،از آغاز اعراف است تا «کتاب» (قرآن) بر ضمير خود تو نازل نشود نه رازی و نه صاحب کشاف گرهي نميگشايد چرا؟ اعتراض اقبال به فلسفه عقلي -يوناني يا اروپايي -چيست؟ وی ،طي يک «سفر روحاني» -به شيوه کمدی الهي دانته -به نمايندگي عاليترين نبوغهای فلسفي غرب معاصر ،هگل را به مصاف موالنا ،اين رستم دستان فرهنگ شرق ميخواند و پيدا است که اسفنديار رويينتن انديشه غرب ،با تير قهرمان ما که از «سيمرغ» مدد ميجويد کور ميشود و به خاک ميافتد .اکنون ،فهم ما به رازی که اقبال در سخن دارد نزديک شده است .جهانبيني ما همچون جهانبيني غربي، مجموعهای از صورتهای خشک ذهني ،انعکاس انفعالي از جهان و تصويرهايي مجرد و بيروح و بيجوش از طبيعت نيست ،نوعي تماس مستقيم با حقيقت است ،کشف فرمول احتراق نيست ،دست نهادن بر آتش است .درآميختن با کائنات ،پيوستن به جان هستي و جريان يافتن انسان در متن جاری حيات و حرکت طبيعت ،و يا ،جريان يافتن حيات و حرکت طبيعت در عمق وجود و خون حيات انسان است و در نتيجه ،فرو رفتن در نوعي جذبه ،کشش مغناطيسي ميان دو وجود ،اين «بينهايت کوچک» که در برابر لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
692
ما و اقبال
آن «بينهايت بزرگ» قرار ميگيرد ،و به گفته ويکتور هوگو« :نماز اين است»! نه علم، يعني «اطالع بر پديده خارجي» ،که نوعي «کشف و شهود» و دست يافتن به «حيرت»! حيرت در برابر احساس شکوه هستي و زيبايي طبيعت ،و باالخره ،بيتابي ،خودجوشي، خودگذاری و خودشکني و از خود برون پريدن و پرواز گرفتن و «وصال» ،پيوستن به آن کانون اصلي حيات و حرکت عالم ،قلب پرتکان و تپش وجود ،روحي که اين طبيعت بزرگ بسيار نقش ،پيکر او است! نه يک علم نظری ،ذهنيت بازی پوک و بيشعور و منفعل ،که يک «نور» ،آن پرتو شگفت و دگرگونسازی که عالم پر از عجايب درون را روشن ميکند و به آتش ميکشد .يک دانش مهاجم ويرانگر و خالق ،دانشي که جهان را طرحي ديگر ميافکند ،انسان را خلقتي ديگر ميبخشد. مری لئي هي فقط زور حيدری کافي تری نصيب افالطون کي تيزی ادراک مری نظر مين بهي هي جمال و زيبايي که سر به سجده هين قوت کي سامني افالک *** لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
693
ما و اقبال
مرا زور حيدری بس است زرنگي هوش افالطون از آن تو در نگاه من اين زور حيدری با جمال و زيبايي خويشاوند است چه ،در پيشگاه «قوت» است که افالک سر به سجده تمکين فرود ميآرند. نه هو جالل تو حسن و جمال بيتأثير ترا نفس هي اگر نغمه هو نه آتشناک در جهانبيني فلسفي -قديم يا جديد -جهان مجموعهای است از« :واقعهها» و «واقعيتها»« ،جواهر» و «اعراض»« ،هيولي» و «صورت» و «ماده» و «مرکب» و «مجرد» و «خاکي» و «افالکي» و «الهوتي» و «ناسوتي» و «محسوس» و «معقول» و «علت» و «معلول» و «ماده» و «انرژی» و «بار مثبت» و «بار منفي» و «الکترون» و «پروتون» و «فوتون» و «اتر» و «حرکات» و «روابط» و «جاذبه» و «دافعه» و ...انسان .در برابر اين مجموعه ،يک «ذهن» ،آينهای که از آنچه هست و از آنچه ميگذرد ،تصويرهايي- صادق ،کاذب يا مغشوش و مبهم و آميخته با رنگ و زنگ و ناهمواریها و آلودگيها و غبارها و لکهها و رگهها و مويهها و کژیها و نابجاييهای آينه -در آن منعکس ميشود و اين «علم» است« ،اطالع». لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
692
ما و اقبال
رابطه انسان و جهان ،رابطه «ذهن» است و «عين» ،و آنچه فيلسوف ،واقعيات عيني و حقايق علمي ميپندارد ،جز همان «ذهنيات» خويش نيست .وی با عالم وجود مستقيماً سر و کار ندارد ،با آن صاف و راست ،صميمانه و صادقانه ،در ارتباطي نزديک، بيواسطه و بيپرده نيست ،با پندارهای خويش بازی ميکند و نام اين بازی سرگرمکننده و فريبنده «فلسفه» است .وی مخبر کنجکاو -اما بيکاره و منفي و منفعل- هستي خويش و هستي طبيعت است .آگاهي فلسفي «خبر» است .خبر ،اطالع بر رويهها و پوستهها است .آگاهي عرفاني «ديدهای سبب سوراخ کردن» و «پوست شکاف» است که نگاهش چون نيشتر در تن اشيا ،در پيکر طبيعت فرو ميرود و در قلب کائنات مينشيند و جان هستي را لمس ميکند .نگاهي که به رنگها مشغول نميشود ،در پديدهها سرگردان و حيران نميگردد ،در رويهها و رويدادها معطل نميماند و انبوهي از «اطالعات» و «اخبار»ی اينچنين عطشش را فرو نمينشاند و به غرور فلسفي گرفتار نميشود .وی نه «اهل خبر» ،که «صاحب نظر» است ،وی چشم در جان نور ميگشايد و با حقيقت روياروی ميگردد و اينچنين با او «مالقات ميکند و پيدا است که عاشق بيقرار حقيقت [است] نه «اطالع» که «وصال» و نه «خبر» که «نظر» سيرابش ميکند. زمانه عقل کو سمجها هوا هي مثل راه کسي خبر که جنون خودهي صاحب ادراک لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
691
ما و اقبال
خرد کي پاس چيزکي سواکچهاور مهين ترا عالج «نظر» کي سواکچه اورمهين *** عصر ما عقل را چراغ راه ميپندارد که خبر دارد که جنون خود صاحب ادراک است عقل جز اطالع ،هنری ندارد عالج درد تو جز در «نظر» نيست و اين است که اقبال از قافلهساالر خونين عشق ،موالنا ،که نور وی خاک روشنبين است ،ميپرسد: خاک تيری نورسي روشن بصر
غايت آدم «خبر» هي يا «نظر»؟
و وی پاسخ ميدهد: آدمي «ديد» است ،باقي پوست است «ديد» آن باشد که ديد دوست است!
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
661
ما و اقبال
بايد با بينش روح و فرهنگ و واژههای ويژه اين مکتب آشنايي يافت و در اين راه، شرط اول قدم آن است که همه قالبهای ذهني و اصطالحات فلسفي غربي را از عمق فهم و شيوه منطقمان که در آن سخت رسوخ يافته است ،بزداييم و بشوييم. اين «آگاهي نظری» در برابر آن «آگاهي خبری» چگونه است و از کجا؟ اين پيدا است که اين آگاهي ارمغان «نظر» است ،اما «نظر» که کار «ديده بينا» است ،چيست؟ اقبال خود معني ميکند! چشم بينا سي هي جاری جوی خون علم حاضر سي هي دين زار و زبون چشم بينا چشمهای است که از آن جاری جوی خون است« ،علم حاضر» بازيچهای است که از آن ،ايمان بيجان و زبون است! «علم حاضر» چيست؟ اين «جويبار خون» که از ديده بينا جاری است چه رازی را حکايت ميکند؟ «بينايي» و «خون» ،در اين مکتب ،چه خويشاوندی با هم دارند؟ در اينجا است که مسأله «شناخت» و «آگاهي» ،در جهانبيني «فلسفي -علمي» و «عرفاني -ديني» ،خود را در دو چهره مشخص مينماياند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
669
ما و اقبال
آگاهي «فلسفي -علمي» در همان مرز «خبری» خويش متوقف ميماند ،آگاهي به عنوان رابطهای ذهني ميان انسان و واقعيت عيني ،رابطه ميان «عالم» و «معلوم» .اما در جهانبيني «عرفاني -ديني» ،عالوه بر آنکه ،جوهر شناخت به گونهای ديگر است ،خبر يافتن از واقعيت نيست ،حضور صورت اشيا در «ذهن» نيست ،ديدار با حقيقت است، حق را «وجدان کردن» و در تصميم خويشتن تجربه کردن و در عمق «دل» يافتن است و آنگاه ،در نهايت ،همچون لحظهای که آفتاب ،به نصفالنهار ميرسد و از ستيغ بلند ظهر بر فرق ميتابد ،بر گونه «سايهای» در «ذات» حقيقت خزيدن و در نفي خويشتن نمودين خويش ،به اثبات حقانيت خويش رسيدن و روح جهان در کالبد حيات مرگبار خويش دميدن و در حق دم زدن و بر صليب بلند شهادت ،در انبوه خلق و روی در روی خلقت ،بانگ اذان «انا الحق» برداشتن و اينچنين ،بر سيطره ظلمت و سطوت ظلم و غوغای جهل و قساوت جور و تمامي ضعفها و وسوسهها و دلبستگيها و شور و شادیهای حقيری که در لجنزار خوشبختيهای دني اين دنيا ميگذرد تسخری مسيحايي زدن و مرگ را چون گردنبندی از گوهر بر گردن دختران جوان ،زيور زيبايي مرد گرفتن و همچون طفلي گرسنه ،بر دامن مهربان عشق ،از پستان شهادت، شهد حياتي که جانداران دانشمند فهم نتوانند کرد ،نوشيدن...
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
666
ما و اقبال
و سر «خودی» اقبال اين است .جز اينکه «آگاهي عرفاني -ديني» ،در مقايسه با «آگاهي فلسفي -علمي» ،از نوعي ديگر است ،آنچه آن را مشخص ميسازد اين است که آن «آگاهي» با سه عنصر «درد»« ،عشق» و «عمل» سرشته است. سه عنصری که فلسفه پيچيده هگل و «چشم خشک علمي» فرانسيس بيکن از آن محرومند و تمدن مقتدر عصر جديد را اينچنين خشن و بيروح و انسان پيشرفته معاصر را سرد و سنگ و در عين حال ،اين همه ضعيف و آسيبپذير ساخته است .انساني که به تعبير آقای پل سيمون« :ديگر در انتظار هيچ چيز نيست ،جز رسيدن تاکسي»!
9
آگاهي همزاد و همنژاد با «درد»« ،عشق» و «عمل» .درد مرز ميان «انسان در جستجوی رفاه» و «انسان در تکاپوی کمال» را معين ميسازد و نيز دو عقل ،دو تمدن، دو فرهنگ ،دو هنر ،دو نوع زندگي و باالخره دو علم متضاد را :علمي که ،به تعبير بيکن« ،در طلب حقيقت بود و اکنون در کسب قدرت است» ،علمي که کوپن نان ميدهد و علمي که جان ميبخشد ،علمي که زاينده «زور» است و علمي که تابنده «نور» ،علم «واقعيتشناسي و سود و سيطره و توسعه و برخورداری و تيمار و تسکين و
. 9در متن سخنراني وی مترو است که در حال و هوای مردم ما تاکسي بيشتر رساننده است .هر چند مردم پيشرفته و حتي روشنفکران ما نه تاکسي سوارند و نه اتوبوس سوار ،شايد انتظاری که برای ما مطرح است رسيدن نوبت پيکان سفارشي مان است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
663
ما و اقبال
اشباع غريزه و خوشبختي در «بودن» بشری» ،و علم «حقيقتپرستي» و ارزش و آزادی و تزکيه و بينيازی و تقوا و تحريک و جانشيني غريزه و تکامل ،در «شدن» انساني» ،و باالخره ،علمي که پادو مزدور و مصلحتباز تکنولوژی است و از نزديکي نامشروع «پول» با وی بود که ماشين اينچنين حرامزاده به دنيا آمد ،و علمي که راهگشای روشنگر و حقيقتپرست ايدئولوژی است و هماهنگ با «عشق» ،دو بال «طيران آدميت» رادر معراج وجودیاش به سوی عرش خدای «حقيقت» و «خير» و «زيبايي» ميسازند تا او را در تعالي و تکامل و نجات سرشت و سرنوشت خويش ياری دهند و به مکتبي برسانند که در آن ،آدمي را بر «خلق و خوی خدا» ميپرورند و بر «صورت رحمان» ميآرايند. به تعبير اقبال ،در «آگاهي بوعليوار» ،انسان خبرنگار کنجکاوی است ،بر سر جنازهای به نام طبيعت ايستاده و در قبرستان وسيعي به نام جهان پرسهزن ،در پي کسب خبر ،جمعآوری اطالعات و در «آگاهي عليوار» ،انسان تشنه «بيتاب و زنداني بيقرار و عاشقي [است] از يار و ديار خويش مهجور افتاده و جهان را ميگردد و در چهره کائنات مينگرد در جستجوی نيستان خويش ،در کشف حقيقت ،يافتن گمشده، رسيدن به سرچشمه و باالخره ،راه يافتن به حريم آشنايي ،ورود به حرم دوست ،ديدار با «او» در ميقات ،حضور در ميعاد... لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
664
ما و اقبال
برای وی ،آگاهي ،شناخت آيات طبيعت ،زمان و مکان معنايي اينچنين دارند و بديهي است که وی ،در برابر طبيعت ،نه مخبری بر جنازهای ،که مهاجری است دل برکنده از دلبستگيهايي که به ماندنش ميخوانند و اکنون ،در اين کوير شب گرفته غربت و هول و عدم ،رسيده به درگاه بلند قلعهای که خويشاوند آشنايش ،معشوق گمشدهاش را در آن سراغ کرده است و اينک ،با دو چشم بينايي که چون دو چشمه جوشان جويبار خون بر خاک روان ميسازد و نگاههايي که چون برق آذرخش از طوفان دل و ابر اندوهش ،پياپي شرارهها بر در و بام و برج و باروی اين حصار ميافکند ،به تماشا و تأمل ايستاده است ،که او اينچنين جهان را مينگرد و «نظر زورمند حيدری» که با جمال و زيبايي عجين است ،اين است .و سيمای طبيعت در اين سرای بزرگ است ،کعبه دربستهای که خدا در آن خانه دارد و او ،در پس اين در ،بيرون از اين خانه ،نميتواند آرام گيرد ،نميتواندبه خبر بسنده کند ،نميتواند بايستد ،بنشيند ،به خواب رود ،به خود يا به آنچه در دستش و دم دستش و پيش پايش مييابد (دنيا) دل مشغول کند و به شعف آيد و به شناخت ،خوشبختي ،لذت،رفاه و به «بودن» و «ماندن» قانع شود و سربلند و دلگرم .چه ميکند؟ پيدا است ،در حالتي که هستياش همه فرياد لبيک دعوت دوست شده است و جانش در گداز آتش هراس از «بيرون در ماندن» و نياز «ره به درون يافتن» و درد «ناديدن» و شور و شوق «پيوستن» و بيتابي در را گشودن، تمامي بودن «خويش» را حلقه در ميکند و با قدرت درد و اقتدار نياز و نيايشي که از لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
665
ما و اقبال
شدت ،حالت آمرانه و مهاجم يافته -هجومي غرقه در دوست داشتن و اشک -حلقه وجود را پياپي بر در اين سر ميکوبد و ميکوبد ...تا ...صدايش کنند ،در را به رويش بگشايند. و در اين مکتب ،علم اين است ،درد اين است ،عشق اين است ،عمل اين است و باالخره طبيعت ،و رکوع و سجود آدمي اينچنين ،در اين طبيعت ،اين!
9
گفت پيغمبر رکوع است و سجود بر در حق ،کوفتن حلقه وجود اکنون ميتوانيم نوع ديگری از «فهميدن» را -که در فرهنگ شرقي ما ريشه دارد و با جوهر اصيل مذهب خويشاوند است -احساس کنيم و در برابر «عقل سرد ،عقيم و منفعل فلسفي» ،به تعبير زيبا و عميق سهروردی ،از يک «عقل سرخ» سخن بگوييم، «عقل آتشناک ،مولد و فعال ديني» که در کنه کائنات رسوخ ميکند و با روح عالم ميآميزد و تشنه ناآرام و پويای «حقيقت» است و در درون نيز انقالبي وجودی بر پا ميسازد و عميقترين دگرگونيها را در خلقت طبيعي -اجتماعي -طبقاتي -تاريخي آدمي پديد ميآورد و زيبايي ،ارزش ،تعالي و آزادی وجودی را در بودن و زيستن
. 9نگاه کنيد به بر در حق کوفتن حلقه وجود در کتاب خودسازی انقالبي. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
662
ما و اقبال
وی ،جانشين کششهای کور غريزی ،سود ،ترقي و اشباع حيواني ميسازد و از «انسان ميموننما»« ،انسان خدانما» ميآفريند. اما اين «انسان خدانما» ،به حکم تقدير زميني خويش ،يک موجود خاکي است، اسالم تأکيد ميکند که وی را از «خاک»« ،گل» و «لجن سياه»« ،رسوب سفت شده سيل» سرشتهاند ،يعني با ميمون همخانه است و با جانوران همنژاد .در عين حال «روح خدا» را در خويش دارد و «امانت ويژه خدا» را به دست گرفته و با خدا «ميثاق فطرت» بسته است .ميبينيم که انسان از يک «تضاد وجودی» رنج ميبرد و ميتوان فهميد که چگونه انسان ،هرچه خودآگاهتر ميشود ،تمايل به رفاه ،خو گرفتن با روزمرگي و لذت زندگي و آرامش خوشبختي و رضايت از سيری و پری خويش را از دست ميدهد و «ني»ای ميشود بر لبهای زندگي ناالن ،از «خالي وجود» خويش آگاه، هستياش «غم اينجا ماندن» ناله دردآلود غربت و «عشق پيمودن راه خونيني که به نيستان خويش ميپيوندد»! فلسفه ،در نهايت آگاهي ،به «تنهايي» ميرسد .اگزيستانسياليسم جديد را ببينيد! اما، خودآگاهي عرفاني« ،جدايي» را مطرح ميکند« .تنهايي»« ،بيکسي» است. و «جدايي»« ،بياويي»! و طبيعي است که در آنجا ،آدمي به «يأس» ميرسد، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
663
ما و اقبال
و در اينجا ،به «عشق»! اکنون ميتوانيم حس کنيم که «آه سينهسوز سحری» که اقبال از آن سخن ميگويد ،چيست؟ و چرا؟ در اينجا است که «علم» و «عشق» به گونه دو جهانبيني ،و اساساً ،دو رابطه متضاد ميان انسان و جهان مطرح ميشود ،هر يک با ويژگيهايي که از ديگری ممتاز است: عشق کي گرمي سي ،هي معرکه کائنات علم مقام صفات ،عشق تماشای ذات
معرکه کائنات از گرمای عشق است علم در بند صفات است و عشق تماشای ذات
علم سکون و ثبات ،عشق حيات و ممات علم هي پيدا سؤال ،عشق هي پنهان جواب
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
662
ما و اقبال
عشق کي هين معجزات سلطنت و فقر دين عشق کي ادني غالم ،صاحب تاج و نگين
سلطنت و فقر و دين اعجازآفرينيهای عشق است بنده بيهنر ،از عشق ،شهريار تاج و نگين است
شرع محبت مين ،هي عشرت منزل حرام شورش طوفان حالل ،لذت ساحل حرام
در راه دوست داشتن ،منزل شادخواری حرام است شورش طوفان حالل و لذت در ساحل حرام است آنچه تا اينجا مسلم شده اين است که قالبهای ذهني و اصطالحات فلسفي رايج در فلسفههای غربي ،از قبيل ايدهآليسم ،رئاليسم ،ماترياليسم ،ابژکتيويسم ،سوبژکتيويسم، اگزيستانسياليسم ،اومانيسم ،تهايسم و آتهايسم و ناتوراليسم ...هيچکدام در اين جهانبيني معنايي نميتوانند داشت و هيچ چيز را بيان نميکنند .اگر بخواهيم ،طبق لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
661
ما و اقبال
معمول شيوهای که فرهنگ غربي بر ما ديکته کرده است ،اين جهانبيني را در چهارچوب تنگ و خشک يکي از اين قالبهای ذهني بگنجانيم ،به حقيقت خيانت کردهايم ،چه ،برای گنجانيدن آن ،ناچار بايد مثله و مسخش کنيم و اساسيترين ويژگي اين جهانبيني «قالبي» نبودن آن است و اين صفت بارز حقيقت انسان و حقيقت جهان است و بنابر اين ،نشانهای از حقانيت اين «جهانبيني انساني». و اما ،جز درد و جز عشق ،سومين عنصر اصلي اين جهانبيني« ،عمل» است ،و اين طبيعي است ،چه ،درد و عشق نميتواند با آرامش و سازش همزيستي کند ،و نيز طبيعي است که «عمل» در تلقي اين «چشم بينای خونين» ،معنايي عميقتر ،غنيتر و متعاليتر از آن دارد که در تنگنای حقير ،جامد و فقير مترادف غربي آن بگنجد .عمل ،در فرهنگ غربي ،يک مفهوم مکانيکي و مصلحتي دارد ،زاده «حيله هوش زرنگانه» و در جهت استخدام و انتفاع ،آنچه به کار تقويت تمدن مادی و توسعه زندگي غريزی ميآيد اما، به «درد انسان» نميخورد و در «دگرگوني متعال وجودی» نقشي ندارد. اما ،بنگريد تا اقبال ،از «عمل» چه ميفهمد؟ انجام خودی هي بيحضوری هي فلسفه و زندگي سي دوری افکار کي نغمههايي بيصوت لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
631
ما و اقبال
هين ذوق عمل کي واسطي موت دين سر محمد و براهيم دين مسلک زندگي کي تقويم دل در سخن محمدی بند ای پور علي ،ز بوعلي چند؟ ما در بابر يک «جهانبيني خونين و آتشين» قرار داريم! «ذوق عمل»! سخن از يک عمل آتشناک و انقالبي است ،عملي زاده انفجار درد و اشتعال عشق .بدينگونه است که اقبال از عمل تعبيری ميتواند کرد که برای آنها که عمل را يا در تکنولوژی بورژوايي ،يا اکونوميسم مارکسيستي و در اوج فلسفي آن، پراگماتيسم امريکايي ميفهمند ،سخت شگفتانگيز است« :مستي کردار»! در اين ميخانه ،شراب مستيبخش «کردار» را که مينوشد؟ «مجاهد»! صوفي کي طريقت مين فقط مستي احوال مالکي شريعت مين فقط مستي گفتار شاعر کي نوامرده و افسرده و بيذوق لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
639
ما و اقبال
افکار مين سرمست ،نه خوابيده ،و نه بيدار وه مرد مجاهد نظر آتا نهين مجهکو هوجس کي رگ و پي مين فقط مستي کردار *** در طريقت صوفي تنها «مستي احوال» است در شريعت مال فقط «مستي گفتار نوای شاعر مرده و فسرده و بيشعور در او که نه خواب است و نه بيدار« ،مستي افکار» من آن مرد مجاهد را نميبينم که در رگهايش فقط «مستي کردار» است. آری« ،مستي احوال»« ،مستي گفتار»« ،مستي افکار» و باالخره« ،مستي کردار»! چهار تيپ مشخص از روشنفکران ،با چهار جهانبيني متفاوت :صوفي ،روحاني ،هنرمند و «مجاهد».
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
636
ما و اقبال
در اينجا ،اين سؤال پيش ميآيد که :پس ،کو فيلسوف؟ بيشک ،پاسخ اقبال اين است که :فيلسوف ،اساساً ،مست نيست! در اين جهانبيني ،رابطه منطقي ميان «درد»« ،عشق» و «عمل» را به روشني در مييابيم و نيز ،روشنتر از آن ،در مييابيم که اين سه ،نه از مقوله «اصول موضوعه کالمي» يا «مصنوعات مصلحتي ذهن فلسفي» ،که خصائل ذاتي و ابعاد وجودی و خصائص طبيعي و جداييناپذير اين «جهانبيني» است. برای درک مستقيم و درست اين جهانبيني ،که اقبال آن را «بينايي آتشناک خونين معنيياب زيباييشناس شکوهمند توانای حيدری» تعبير ميکند ،بايد با زبان اقبال آشنا گشت .اقبال آن را «جهانبيني ديني» مينامد ،اما اين صفت «ديني» برای ما چه مفهومي را القا ميکند؟ اگر آنچه را عوام مذهبي و عموم روشنفکران غيرمذهبي يا ضدمذهبي از «دين» ميفهمند اعتبار کنيم ،نه تنها سخن اقبال را نفهميدهايم ،که آن را به بدترين مفهوم مبتذل و منحطي که ممکن است تلقي کردهايم و حتي ،درست در معني ضد آن .نه فقط «سوءتفاهم» ،که «نقص غرض»! چه ،امروز دو جناحي که «مؤمنين مذهبي» و «روشنفکران ضدمذهبي» نام گرفتهاند ،در عين حال که با هم در تضاد شديد و متعصبانه فکری و حتي علمياند ،از نظر فکری ،آن هم «فکر مذهبي» با هم «همفکر»ند! يعني ،هر دو ،مذهب را و تمامي عقايد و احکام مذهب را به يک گونه ميفهمند ،اين لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
633
ما و اقبال
در مرحله بعدی ،يعني مرحله اعتقادی است که با هم اختالف پيدا ميکنند و به «معتقد» و «منکر» تقسيم ميشوند .هر دو بهشت و دوزخ را در پاداش و کيفر ،به همين معني «گلشن» و «گلخن» ميفهمند ،هر دو خلقت «آدم» را در زبان اسالم ،به همان صورت ابوالبشری [ميفهمند] که خدا با دست خويش ،به صورت مجسمهای گلي ساخت و سپس در آن پف کرد و زنده شد و گفت زن ميخواهم ،و خدا از «دنده چپ» وی، تکهای جدا کرد و با آن حوا را ساخت و بعد هم گندم خوردند و از بهشت اخراج شدند و انسانها هم که جورکش «شکمشلي» پدر خويشاند ،بايد با «گريه و التماس و چاپلوسي و تعريف و تملقهای خوشايند و توسل به اين و آن و شفاعتطلبي از شخصيتهای مقرب دستگاه و نذر و نياز »...خدا را بر سر لطف و عفو آورند و او را راضي کنند که بچههای اين پدر گناهکار مطرود ،بعد از مرگ ،به باغ برگردند! انتظار موعود را هر دو به يک معني ميفهمند« :ظلم و فساد به طور جبری رو به توسعه و غلبه است و جهانگير ميشود و هر تالشي از سوی انسان ،برای ايجاد صالح و اقامه عدل و مبارزه با رژيم ستمگران و نظام بهرهکشان و استيالی روزافزون سياهکاران ،تالشي است هم از پيش محکوم به شکست و هم در حقيقت ،مخالف با مشيت قاهره و نقشه پيشساخته خداوند در حرکت تاريخ و سرنوشت محتوم و مکتوب انسان .و در نتيجه، عبث بودن هر اقدام و قيامي در راه عدالت و احيای حق و فلج شدن اراده انساني و نفي مسئوليت اجتماعي انسانها در قبال سرنوشت مردم و تاريخ جامعه و آينده انسان و تن لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
634
ما و اقبال
دادن به سلطه فساد وسلطنت جور و توجيه وضع موجود و غلبه جهانگير و مقاومتناپذير و روزافزون قدرت جباران و جالدان و تبهکاران و دشمنان حقيقت و انسانيت و محکوميت هرچه بيشتر آزادی و عدل و عقبنشيني قطعي و جبری حقپرستي و پاکي و در نهايت -آخرالزمان -نجات مردم و پيروزی عدل و صالح از طريق يک اعجاز غيبي و ظهور نيرويي فوق انساني و ماوراءطبيعي .و به طور کلي، انسانها نه در برابر ظهور ظلم و فساد در جامعه خويش مسئوليتي دارند و نه در ظهور عدل و صالح نهايي شرکتي ،همه چيز بستگي به شانس تو دارد که در «دوره غيبت» به دنيا آمده باشي و يا در «دوره ظهور»!مؤمن دعای ندبهخوان بازاری ما ،مسأله «انتظار» را دقيقاً به همين گونه ميفهمد و روشنفکر مترقي انقالبي و علمي سوسياليست ما هم درست به همين گونه .هر دو با هم «همفکر»ند .تنها در اين مرحله که بايد آن را باور داشت يا نداشت با هم در کشاکشاند و اين چه کشاکش بيهوده و غمانگيزی است، کشاکش بر سر مسألهای که اساساً «عوضي» طرح کردهاند و «عوضي» ميفهمند و در نتيجه ،مجموعه جنگ و جدال بر سر اثبات و انکار آن ،جز پرت و پال ،هيچ نيست. دانشآموز بودم و به يکي از مدارس قديمه هم ميرفتم و درسي ميگرفتم و هم مباحثهای هم از طالب داشتم .روزی ديدم طلبه هممباحثه من با رفيق هماطاقش بر سر مسألهای علمي که در شعری مطرح شده بود در افتاده و کار جدل دارد به جدال ميکشد ،اين دو با هم اختالف عقيده شديدی پيدا کرده بودند و هر يک در جبهه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
635
ما و اقبال
ايدئولوژيک مستحکم و متعصبانهای روياروی ديگری قرار گرفته بود و از موضع فکری خويش با شور و شر وصفناپذيری دفاع ميکرد و ديگری را بيرحمانه ميکوبيد .رفيق من با شاعر موافق بود و به اين اصل ايمان داشت که آفتابه روحي واقعاً دل را پرورش ميدهد و در اثبات آن داليل عقلي و نقلي متعددی اقامه ميکرد و از جمله اينکه آفتابه روحي عامل نظافت و طهارت تن است و تن پاک مايه دل پاک است ،چه ،روشني قلب و صفای روح را زياد ميکند و چنانکه حضرت رسول ميفرمايد« :النظافه من االيمان» و ميدانيم که ايمان هم دل را پرورش ميدهد ،بر اساس شکل اول قياس منطقي ،نتيجه ميگيريم که: کبری
:ايمان دل ميپرورد
صغری :نظافت ايمان است نتيجه
:نظافت دل ميپرورد
کبری
:نظافت دل ميپرورد
صغری :آفتابه روحي نظافت است نتيجه
:آفتابه روحي دل ميپرورد!
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
632
ما و اقبال
با چنين منطق محکم و دقيق عقلي و آن حديث معتبر نبوی به عنوان دليل نقلي و شرعي ،طرف مقابلش که نقش يک روشنفکر رئاليست مترقي را به عهده داشت و علمي ميانديشيد ،به شدت اعتراض ميکرد که :شعر از اين جفنگتر و شاعر از اين دبنگتر ميشود؟ آقا اين چه مزخرفي است؟ آفتابه روحي چه ربطي به پرورش دل و دماغ دارد؟ دل جايش در شقيقه است و آفتابه سر و کارش با ...اين را چه ربطي به آن؟ مضافاً بر اينکه روحي بودن جنس آفتابه در اين پرورش معنوی چه نقشي ميتواند داشت؟ اين قيل و قال و گير و دار و مبارزه سخت ايدئولوژيک ميان دو جبهه ايمان به اصالت و حقانيت آفتابه روحي در تربيت معنوی و پرورش احساس عرفاني و انکار و ابطال آن ،همچنان اوج ميگرفت و يکي مؤمن متعصب به نظريه شاعر بود و ديگری کافر روشنفکر و دشمن متعهد مبارز با مکتب اين شاعر ،که ديدم اين مصرعي از شعر شيرين و عميق «اديب» است که بيسوادی آن را شنيده و خوشش آمده و مصراع اولش را گوشه کتاب نوشته و به جای کسره اضافه ،های غيرملفوظ گذاشته و «آفتابه روح» نوشته و در لهجه عوام خراسان هم «روی» را «روح» تلفظ ميکنند 9و اصل شعر اديب اين است:
. 9مثل سيني روح ،کاسه روح لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
633
ما و اقبال
آفتاب روح دل ميپرورد بذر جان در آب و گل ميپرورد تيره خاک سرد ،گرم از تاب او واژه بيتاب و معنيياب او تمام جنگ و جدلهايي که بر سر اثبات و انکار دين بر پا کردهاند همه از اين قماش است .معتقدين و منکرين «آفتابه روحي و نقش آن در رشد معنوی انسان» با هم کشمکش دارند و در اين ميان ،آنچه قرباني ميشود و مجهول ميماند و انديشه و زندگي آدمي از آن محروم ميگردد ،اديب است و حقيقت ارزشمند و آموزنده و زيبای سخنش! رها کنيم اين دو «بطله هماطاق» را و نه او را به نام «مؤمني که انديشه ديني دارد» باور کنيم و نه اين را به عنوان «روشنفکری که علمي ميانديشد» .گول «تدين» او ،و «تمدن» اين را نخوريم ،اينها ،هر دوشان «هماطاقي»هايياند که اساساً معني «شعر خدا» را در اين «کتاب» نميفهمند .هر دو آن را يک جور ميخوانند ،هم غلط و هم زشت، هم کتابي را که با «آيات عناصر» نوشتهاند و از «کلمات ذره» ،هم کتابي را که با عناصر آيات آفريدهاند و از «ذرات کلمه» .اين دو «هماطاقي جدلباز عوضي» را رها کنيم و با «نگاه سومي» متن را بخوانيم و «آفتاب روح» را بشناسيم که دل را ميپرورد ،به آدمي، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
632
ما و اقبال
عمق ،غنا ،زيبايي و ،عظمت و تعالي وجودی ميبخشد ،بذر «خودی» را که در الی و لجن زندگي کرمگونه دنيايي پنهان است بشناسيم ،بيابيم و برون آريم و بپاالييم و در زير نوازش سرانگشتان لطيف اشعه زندگيبخش برويانيم ،9و خاک قبرستان سوت و کور و شبستان سرد و سياه جهان و حيات خويش را از تابش آن گرم و روشن سازيم و ببينيم و بيابيم که هر ذره خاک اين عالم واژهای است بيقرار و چشمانتظار معني خويش و ما که «غالم آن آفتابيم» ،6واژهها را خبر کنيم تا که با کوزههای 3خالي خويش، چرخزنان و پایکوبان ،به سوی سرچشمه خورشيد بشتابند.
. 9سوره شمس است! سوگند به آفتاب و اشعه اش ...به نفس و آنچه راست آوردش ،پس فجور و تقوا را به او الهام کرد ،هر که آن را (نفس = خويشتن آدمي ،خودی را) پيرايش و پااليش کرد ،بهره برگرفت و هر که مدفون و محبوسش ساخت ،بي بهره گشت و ناکام ماند و نگاه کنيد به خودسازی انقالبي ص 933و با مخاطبهای آشنا ص 952 . 6تعبير مولوی :چو غالم آفتابم همه ز آفتاب گويم
. 3 .6غزل اسماعيلي خويي است که تعبيرات زيبايش در اين معني بکار گرفته شده است: در من امشب ترنم غزلي است دلم امشب ستاره باران است واژه ها را خبر کنيد تا که با کوزه های خالي خويش لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
631
ما و اقبال
اقبال ،جهانبيني ويژهای را که «زيبايي» و «شکوه» و «هجوم» درذات آن است و «درد» و «عشق» و «عمل» خصائل طبيعي و تراوشهای جوهری آن« ،جهانبيني ديني» نام ميکند و بدينگونه ميخواهد آن را از «جهانبيني فلسفي» و «جهانبيني صوفيانه» و «جهانبيني شاعرانه» (رمانتيک) مشخص سازد .آنچه وی «جهانبيني فلسفي» ميخواند، به همان اندازه جهانبيني ماترياليستي را در برميگيرد که جهانبيني ايدهآليستي را و در عين حال ،واهمه بسيار دارد که -به خاطر تکيهای که بر «خدا» دارد و زبان عرفان گونهای که به کار ميبرد -مکتب فکری او را با «مذهب مال» يا «مشرب صوفي» اشتباه کنند ،چه ،وی با اينکه مفهوم خدا را بيش از هر فيلسوف الهي و متکلم مذهبي ،در جهانبينياش وسعت بخشيده ،و «عشق» را بيش از همه صوفيان شعلهور ساخته ،با اين دو پيوندی ندارد و خدا و عشق وی با خدا و عشق آنان خويشاوند نيستند. بزرگترين مشکلي که امثال اقبال از آن رنج ميبرند دقيقاً ،همين است .آنهايي که يک تئوری جديد ،راه و رسم نوساز و ايدئولوژی «من در آوردی» بيسابقه و بيريشه
بشتابند سوی من که امشب در من است آنچه در دف باران و آنچه در نای چشمه ساران است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
641
ما و اقبال
را ابالغ ميکنند ،با اين مشکل هرگز روبرو نميشوند و از اين جهت ،خيالشان تخت است و خوانندهشان هم کارش آسان .چه ،اساساً زباني که با آن سخن ميگويند ،ساده، صريح ،يک بعدی و سر راست است ،همه از «محکمات» است و «متشابهات» ندارد. رمز و ايهام و استعاره و مجاز و کنايه و تداعيهای بيشمار و معاني متعدد و متغير و متحول و مختلف ندارد .هر کلمهای و تعبيری و اصطالحي فقط همان معنايي را ميرساند که گوينده يا نويسندهاش بدان ميدهد. اما کساني که از حقانيت مذهب يا مکتبي سخن ميگويند که قرنهای بسيار، ملتهای گوناگون ،تمدنها و فرهنگهای متعدد ،قلمها ،نبوغها و احساسهای بيشمار، قدرتها ،رژيمها ،طبقات ،جناحها ،فرصتطلبيها ،حقيقتجوييها ،مصلحتبازیها، توطئههای سياسي ،خباثتها و خيانتهای گوناگون فردی و جمعي ،تعصبهای قومي و نژادی و فرقهای ،مشربها و مسلکهای فلسفي ،علمي ،عرفاني ،مذهبي ...تحريفات و جعليات و توجيهات و تأويالت شناخته و ناشناخته ،رنگها و نيرنگها ،و استعمالها و استخدامها ،نظامهای مختلف اجتماعي و بنيادهای متنوع اقتصادی و تحوالت و تغييرات و نهضتها و انقالبها و اختالطها و اشتباهها و مبادالت و مراودت فکری و فرهنگي و تاريخي و سنتي بيحد و حصر ...بر آن گذشته و با زباني سخن ميگويند که هزار و دوهزار و سههزار سال فکر و فرهنگ را درپي دارد ،بيشک ،هميشه بيم آن دارند که «بد فهميده شوند»! زيرا ،مفاههيمي را که طرح ميکنند و اصطالحاتي را که لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
649
ما و اقبال
به کار ميبرند ،در طول يک تاريخ طوالني رايج بوده است و در مکتبها و فرقهها و جناحها و قطبهای فکری ،فرقهای ،طبقاتي ،سياسي و اجتماعي مختلف و حتي متضاد مشترک است و طبيعتاً ،خطر آنکه معنايي را که متفکری اينچنين مطرح ميکند ،نه تنها غلط ،که درست ،در جهت ضد آنچه وی قصد کرده ،تلقي نماينده ،همواره وجود دارد. «المال هلل»! اين اصلي است که توحيد اسالم بر آن تکيه دارد و تنها ،خدا را مالک ميشمارد .يک اسالمشناس ضداستثمار و يک مسلمان ابوذری که دشمن سرمايهداری است و تبعيض را مغاير با توحيد ميشمارد ،تمامي آرمانهای ضدانحصارطلبي و خواستهای برابری طلبانه و عدالتخواهانهاش را بر روی اين «اصل» بنا ميکند و با تکيه بر آن ،مالکيت استثماری و سرمايهداری فردی را ملغي ميشمارد ،چه ،مالکيت در انحصار خدا است ،يعني متعلق به بندگان خدا همه است ،زيرا مردم همه بندگان خدايند. اما ميبينيم ،اولين کسي که بيش از همه ،بر اين اصل تکيه ميکرد و آن شعار ساخته بود ،معاويه بود و ميگفت« :مال مال خدا است و من خليفه خدايم و نماينده خدا ،به هر که خواهم دهم و هر که را خواهم از آن محروم سازم»!
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
646
ما و اقبال
تا جايي که مردی چون ابوذر -که اين اصل بيش از همه اصول به کار قيام ضداستثماری و ضداندوزیاش ميآيد -از شدت خشم ،بر سر خليفه فرياد ميکشد که« :مگو :المال هلل! المال للمسلمين»!
9
ميبينيد که از اسالم سخن گفتن چقدر دشوار است؟ از خدا و عشق و پرستش و معاد و قرآن و نماز و حج و شهادت و علي ...ميگوييم و ناگهان ،خود را با خراباتيترين صوفيها و منجمدترين محرابيها ،مرتجعترين مالهای دارالخالفه شام و بغداد ،منحطترين آخوندهای دارالسلطنه عالي قاپوی اصفهان و شمسالعماره تهران، همزمان مييابيم! چنين تشابهي ،حتي برای خود ما که گوينده و نويسندهايم تکاندهنده و بدآيند است ،چه رسد به شنوندگان و خوانندگانمان!
. 9يکي از متفکرين بزرگ معاصر ،از من انتقاد مي کرد :که بعضي مسائل را شرح و بسط زياده از اندازه مي دهي و يا چندين جا تکرار کرده ای .اين از لطف سخن مي کاهد .گفتم :راست است .من هم از هنر نويسندگي و ارزش ادبي سخن بيش و کم آگاهم و هم به درستي انتقاد شما درباره خودم معترف .ولي من نميخواهم يک نويسنده هنرمند باشم و به ارزش ادبي نوشته هايم بيانديشم .من تمام تالشم اين است که حرفم را بزنم و همه ترسم اينکه آن را بد بفهمند .اين است که آن همه شرح و بسط مي دهم و باز هم خيلي ها بد مي فهمند .و اما در آنجاها که مي بينيد مسأله ای را چند بار تکرار کرده ام،مي خواهم بگويم که من جز اين حرف ديگری ندارم ،بقيه همه حاشيه است .مثالً زر وو زور و تزوير ،هر جا که جز تکرار اين سه ،حرف ديگری زده ام پشيمانم. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
643
ما و اقبال
اسالم ،در چهرهها ،از علي و حسين ،تا معاويه و يزيد ،در پايگاههای اجتماعي- طبقاتي ،از ابوذر تا عثمان ،در مسير تاريخي ،از «خالفت غصب» تا «امامت حق» ،و در نوعي تلقي و برداشت و فهم مذهبي ،از «آفتاب» تا «آفتابه» فاصله دارد. «جهانبيني ديني» را در زبان اقبال ،بايد به همان معنايي گرفت که وی از اين کلمه ميفهمد ،برای آنکه در فهم سخن وی دچار اشتباه نشويم ،بايد واژه «دين» و «ديني» را در زبان وی ،آنچنان تلقي کنيم که گويي برای نخستين بار با آن برخورد کردهايم و ناچار ،بايد منتظر بمانيم تا وی خود آن را معني کند و توضيح دهد. تمامي فالسفه الهي ،متکلمين و حکمای مذهبي از خدا سخن گفتهاند و از همين جا است که مرز فکریشان با فالسفه مادی ،دهری ،شکاک ،يعني فالسفه غيرالهي جدا ميشود .اما ،خدای اقبال ،با خدای اين حکما شباهت بسيار کمي دارد. غالباً ،فالسفه الهي ،تمامي تالششان مصروف اين است که وجود خدا را «اثبات» کنند و در اين راه ،ناچار به رد داليل منکران خدا نيز پرداختهاند. خدا ،در فلسفه اينان ،غالباً يکي از «موضوعات اساسي فلسفه»شان است که پس از اثبات وجود و بحث از صفات ثبوتيه و سلبيه وی ،به ساير موضوعات ميپردازند. وانگهي ،اينان وجود خدا را چنان اثبات ميکنند که مثالً نيوتون نيروی جاذبه را ،و از او در جهان ،چنان سخن ميگويند ،که انگار سلطان در مملکت ،يا معمار در بنا ،و خود لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
644
ما و اقبال
در رابطه با وی ،گويي اديسوناند در رابطه با برق ،يعني عالم ،مکتشف يا محققي نسبت به معلوم خويش ،با آنچه کشف کرده و موضوع تحقيقي که در پيش دارد .درست همانند حکمای يوناني که در جستجوی علت اساسي و عنصر اصليای بودند که طبيعت از آن سرزده و يا با آن بنا شده است :آب ،آتش ،اتم ،عدد... اما ،آنچنان که اقبال ميفهمد ،در «جهانبيني ديني» ،خدا «وجود مطلق»« ،معني وجود»« ،حقيقت نهايي»« ،کانون اصلي نور و نيرو و حرکت و حيات»« ،سرچشمه زاينده زيبايي و عشق»« ،علو ،عظمت و جالل مطلق»« ،پايگاه اصيل و علت غايي ارزشها»« ،توجيه حقپرستي ،آزادی ،جهتگيری ،تقوا ،وفاداری ،فداکاری ،ايثار و شهادت» در انسان« ،جوهر زيبايي ،حقيقت و خير ،جهت نهايي تغيير ،حرکت ،پيشرفت (تکامل) ،روح طبيعت ،اراده آگاه جهان ،آفتاب منظومه کائنات ،کعبه طواف موجودات ،ذات تمامي آيات ،بود همه نمودها ،غيب همه شهادتها ،علت قانونمند بودن حرکات ،معقول و منطقي و علمي بودن امور ،ثابت بودن اصول تغييرات ،وحدت و پيوند و همبستگي و هماهنگي پديدهها و رويدادها ،ناممکن بودن تصادف و عبث، جهت مشخص و اندازه مقدر و هدف معين داشتن هر واقعيتي و هر واقعهای و هر صفتي »...،در جهان است ،و باالخره« ،معنای هستن»« ،جوهر پديدهها»« ،وجدان طبيعت»« ،من منها»« ،جان جهان» ،و به تعبير اقبال« :خودی عالم وجود» «خدا» است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
645
ما و اقبال
خدا را اينچنين «يافتن» ،يعني جهان را نه آنچنان ديدن و پنداشتن که ماترياليسم فلسفي و ايدهآليسم فلسفي ميپندارد و نيز ،نه انچنان که متکلم «اهل قال» اثبات ميکند و متصوف «اهل حال» احساس مينمايد و يا اساساً ،انکار! چنين دريافتي از خدا، شناخت ديگری از جهان را در پي دارد ،شناختي که در سطح مرز فيزيک و شيمي و زمينشناسي و هيأت نميماند و به تفسير و توجيه روابط و صفات «پديدهها» قناعت نميکند و سر آن دارد که سر از «غيب» درآورد و «راز وجود» را بيابد و تا سرچشمه دور و پنهاني اين شط شگفت و پرشوکت جاری براند و جای پای «حقيقت» را تا قلب صحرای عميق «ابديت» برود ،و با «من طبيعت» آشنا شود و با «خودی جهان» خودماني، و با اين همه ،نه تنها طبيعت خاکي را تکذيب يا تحقير نميکند و پديدههای طبيعي را ناديده نميگيرد و قوانين علمي را ناچيز نميانگارد که -برعکس ،طبيعت اقيانوس کريم و گرانقدری است که تنها ،با شناوری و خوض و غور در آن ،ميتواند گوهر اسرار نهاني و حقايق ماورايي را پيدا کند و در شکافتن امواج و ستيز با طوفان وغواصي در اعماق اين دريا است که توفيق آن مييابد تا دست و دامن از صدفهايي پر کند که در سينه هر يک دُر حقيقتي و مرواريد رازی نهفته است ،اين واژههای حقيقت سرشت خدای آهنگي که بر «لوح محفوظ» وجود نقش بستهاند و قلم «قضا و قدر» «کتاب مبين» را با اين زبان نگاشته است ،و «راسخان در علم» که آگاهي خدايي دارند و با «علم الکتاب» آشنايي ،اينانند .همينها که اين طبيعت را ميشناسند ،زمين و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
642
ما و اقبال
آسمانها و آنچه را ميان اين دو است ،عالمانه مينگرند ،و در شتری که ويژه صحراهای خشک و سوزان و رملستانهای بيآب و علف و بيراه و بينشان ساخته شده است ،در آفتاب و مهتاب که از پس يکديگر ميآيند و ميروند ،در ابر و باد و باران و ستاره و چراگاه و کوهها که چون ميخهايي در زمين فرو رفتهاند و آن را استوار نگاه ميدارند و اين گوی سرگردان چرخيده در فضا را لنگروار و در زير پای ما رام و آرام ميسازد ،در لبخند سپيدهدم و شکافتن چشمه زرين فجر و در «صبح که نفس ميزند» و در شب و روز که در آغوش هم فرو ميروند و در هم ميميرند ،در انجير، زيتون ،عنکبوت ،زنبور عسل ،موريانه ،در همه چيز ،در خاک و نان نيز خدا را ميجويند .نگاه اينان -بر خالف آنچه صوفيان و حکيمان و فيلسوفان الهي و ماديون و منکران خدا و دشمنان مذهب ميپندارند -نگاهي «متافيزيکي»« ،ماوراءالطبيعي»، «تحقيرکننده ماديت ،غيبت ،لذت و ثروت» و «نفي کننده واقعيت» و باالخره ،آنچه ايدهآليسم ،سوبژکتيويسم ،اسپيرتواليسم ،نيهيليسم ،سورئاليسم ،اومانيسم ،ميستيسيسم، اصالت ذهن برکليوار ،مثلبافي افالطوني ،خيالبافي فلوطيني ،آخرتگرايي ضددنيايي روحاني ،رياضتکشي رهباني ،درونگرايي بودايي ،آسمانگرايي هندويي ،تائوپرستي ضدعقلي و ضداجتماعي و ضدترقي و ضدمادی الئوتزويي ،روح و روحانيتزدگي مسيحي ،و« ...خسرالدنيا و االخره»مآبي مذهبيهای کنوني نيست ،نگاهي است که پديدههای جهان و حرکت تاريخ و جامعه و تالش و معاش مردم را آيهها و سنتهای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
643
ما و اقبال
قدسي خداوند ميبيند و جهتيابي درست زنبور عسل را که در پيچ و خمهای سر در گم کوهستانها ،در شب تاريک و از دور دست ،بي هيچ نشاني و دليل راهي ،راه کندوی خويش را به نيروی شعور شگفتي که هادی او است ،مييابد و بر آن هدايت ميشود ،به همان چشم مينگرد که نيروی شعور نبوت را که انسان را هدايت ميکند و مسيری را که در اين زندگي و در کشاکشهای گونهگون غريزهها ،هوسها، دلبستگيها ،عادتها و خودخواهيها ،گمراهيها و پريشان انديشيها و وسوسهها و نابيناييها و بيراههها و بازگشتها و ميل به رکودها و رسوبها و ...به آدمي ،کندوی سرنوشت نهايي و آبشخور تشنگي و انگبين گرسنگي وجودی وی را سراغ ميدهد و به حکايت «کالم» که راه را نشان ميدهد -و شهادت «امام» -که سنگ نشانهايياند
9
که در ره گم نشود -او را جهت ميبخشد و راه مينمايد ،نيرويي که در انسان ،غريزه را تکميل ميکند ،يعني -آنجا که نيروی غريزه متوقف ميشود ،اين آغاز ميشود تا هدايت انسان را تعهد کند .و تصادفي نيست که نام هر دو نيرو ،نيروی هدايت غريزی زنبور عسل و نيروی هدايت نبوت ،يکي است :وحي!
. 9معالم الطريق ،سياسه العباد و ارکان البالد (نشانه های راه ،سياستمداران مردم و بنيادهای جامعه ها) از رسالت امام حکايت مي کنند و ببينيد چه فاصله ای است ميان اين تعبيرها با آنچه امروز درباره ائمه مي بافند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
642
ما و اقبال
«و اوحي ربک الي النحل ان اتخذی من الجبال بيوتا ...ثم کلي من کل الثمرات فاسلکي سبل ربک ذلال»...
9
«خداوندگار تو به زنبور عسل وحي کرد که از کوهستانها خانه گير ...سپس از همه ميوهها بخور پس راههای خداوندت را هموار برو» ... «اکان للناس عجبا ان اوحينا الي رجل منهم ان انذر الناس»
6
«آيا برای مردم عجيب است که به مردی از ايشان وحي کنيم که مردم را بيم دهد؟» نه تنها نيروهای حياتي و غرايز حيواني ،که نيروهای طبيعي و قوانين فيزيکي وحي نام دارند: «فقضيهن سبع سماوات في يومين و اوحي في کل سماء امرها»...
3
«پس آن دود را در دو مرحله ،هفت آسمان کرد و در هر آسمان کار آن را وحي کرد».
. 9سوره نحل ،دو قسمت اول آيات 22و 21 . 6يونس – 6 . 3فصلت (حم السجده) – 96 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
641
ما و اقبال
اينها اساسيترين درسهايي است که قرآن ميآموزد و بر آن تأکيد بسيار دارد. هرچند يوناني مآبي يا غربزدگي قديم در تاريخ اسالم ،که فيلسوفها را ساخت، شرقزدگي که صوفيان را ساخت ،و مسيحيتزدگي که زاهدان را ،نگذاشت که «طبيعتگرايي خدابين» و «واقعيتبيني انسانگرای کمال جوی» که شاخصه جهانبيني قرآني و انسانشناسي اسالمي بود ،در عمق فهم و شيوه نگرش و منطق تعقل و تفکر و رفتار و نظام ارزشي و بنياد اخالقي و در نتيجه ،ساختمان اجتماعي و فلسفه زندگي ما رسوخ يابد و هر کس ،خود را به يکي از مکتبهای رايج و شناخته عصر خويش باخت و سرسپرده روح غالب در فلسفه و اخالق و مذهب روزگار خود گشت و سپس، قرآن و محمد را به دنبال آن کشاند و آياتي و رواياتي را دستچين کرد و با توجيه و تأويلهای جور و ناجور ،به ريش و سبيل پير طريقت و استاد حکمت و معلم اول عقل حادی عشر ...خويش چسباند و نتيجه چه شد؟ جامعههای اسالمي از رسالت اسالم که يافتن خدا از طريق شناخت طبيعت و شناخت انسان و شناخت تاريخ و شناخت نهضتها ،قدرتها ،نظامها ،دعوتها ،عمل ملتها و کشف قوانين و سنتهای علمي يا الهي بود و هدف اسالم که بنای نظامي بود با روبنای «معاد» و زيربنای «معاش» و ساختن «امتي نمونه و مياندار (وسط)» بر اساس الگوی «رسول» ،تا خود ،برای بشريت، الگوی خودسازی انساني و اجتماعي باشد ،پاک محروم ماند و با آن ،به کلي ،بيگانه ،و بينش فکری و روش علمي مسلمانان ،به تقليد مذاهب قديم و فلسفهها و مکتبهای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
651
ما و اقبال
کهنه ،جستجوی خدا ،در آن سوی طبيعت ،خارج از جهان ،جستجوی ارزشهای اسالم در آن سوی زندگي و پس از مرگ .و در برابر طبيعت ،جهل در برابر زندگي، فقر در برابر جامعه ،ضعف ،و امروز ،نسل جوان روشنفکر ما که برانگيخته تا جهان را بشناسد ،زندگي پيشرفته و جامعه نيرومندی داشته باشد ،طبيعتاً در برابر اسالم ميايستد و مذهب را متهم ميکند ،اتهامي که تمامي قراين عيني ،قضاوت وی را به عنوان داليلي روشن و قاطع ،تأييد مينمايد .و از وی نميتوان انتظار داشت که جامعههای مذهبي، فرهنگ و اقتصاد و روابط طبقاتي و استبداد سياسي و استبداد ديني 9و انحطاط فکری و جهل و حتي بيسوادی عمومي و تعصب و جمود و کهنهانديشي و سرسپردگي مطلق به «قدما» و «علوم قديمه» و ترس از نوانديشي و اجتهاد عقلي و آزادی فکری و بيگانگي با جهان و عقبماندگي از زمان و ناهماهنگي با روح انقالبي و تحوالت تاريخي و تمايل به محافظهکاری و تعصب به شعائر و ظواهر و مظاهر موروثي شبهمذهبي و تلقي هرگونه «ابداع» -که الزمه حيات و حرکت و کمال است -به صورت «بدعت» و گرايش به نوعي «آپارتهيد مذهبي» و «نظام کاستي» و «تبعيض طبقاتي» و «اريستوکراسي ديني» ،به
. 9تعبير عالمه ناييني در رساله در رساله تنبيه االمه و تنزيه المله – در توجيه آزادی و حکومت مردم و حاکميت قانون بر اساس تشيع (رد بر مالهای مرتجعي که امامت شيعي را پشتوانه شرعي سلطنت موروثي و نفي دموکراسي و فقه جعفری را سنگر استبداد فکری و عناد با حکومت قانون و بمباران مجلس با اسلحه دين ساخته بودند و مشروعه را در برابر مشروطه علم کرده بودند ،علمي که در زير آن کلنل لياخوف قزاق روس و محمدعلي شاه قاجار و قداره بندان دربار سينه مي زدند). لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
659
ما و اقبال
نام «نجس و پاک»« ،روحاني و جسماني»« ،مقلَد و مقلِد»« ،آيات عظام و عوام کاالنعام» و «سيد و عام»« ،شريف و وضيع» ...که دقيقاً نسخهبرداری از اشرافيت نژادی و طبقاتي و سلطنت موروثي و فرهنگ و ادب و اخالق و نظام ارزشي فئوداليسم ،اريستوکراسي، نژادپرستي و شرک است و دنبالهروی از صدرنشيني اجتماعي و موضعگيری اشرافي و جبههبندی ضدمردمي و تشخيص طبقاتي و تمايز ذاتي خانوادههای «واالتبار» و «طبقات واالمقام» و «زبدگان ) (Eliteاصيل و نجيب و شريف و عزيز و آقازاده و شاهزاده و متعين و متشخص »...که «شخصيت» و «حيثيت» و «شأن» خاص دارند و از توده مردم (ناس) و متن جامعه (امت) ممتازند و طبيعتاً ،جدا از عموم ،و اين جدايي اجتماعي و خصوصيات طبقاتي را با لباس و نشان و آرايش خاص ،رفتار خاص ،زبان خاص، تشريفات و تعارفات و آداب و رسوم خاص و -به تقليد مقامات درباری و شخصيتهای اشرافي -عناوين لفظي و اوصاف و القاب پرطمطراق و مجلل و بيمعني حکايت ميکنند... آری ،نميتوان از وی -که يک دانشجو ،مهندس ،طبيب ،مترجم ،جامعهشناس، حقوقدان ،شاعر ،هنرمند ،يا بازاری آزاديخواه ،کارمند مترقي ،کارگر انقالبي ،دهقان رنجکشيده محروم خودآگاه ،زني عاصي قرباني تحقير و تبعيض و اسارت و انحطاط و «ناقص»! ناسيوناليست ضداستعمار ،رنجبری خصم فئوداليته قديم يا سرمايهداری جديد، روشنفکری کتابخوان و آشنا با زمان و بيش و کم ،آگاه از اوضاع و احوال و اخبار لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
656
ما و اقبال
جهان و پيشرفت علوم ،فرهنگ ،تمدن ،آزادیهای اجتماعي و حقوق انساني، نهضتهای مترقي ،قيامهای رهاييبخش ،انقالبهای عدالتخواه ،ايدئولوژیهای ضدطبقاتي و ضداستثماری و مردمي ...است -انتظار داشت که همه اين «واقعيتهای ملموس» و «ناهنجاریهای محسوس» و «عينيات زشت و منحط و ضدعقلي و ضدعلمي و ضدانساني و ضدمردمي» را در متن زندگي فردی و جمعي و فکری و علمي و فقهي و تبليغي و سياسي و اقتصادی و خانوادگي و روحي و اخالقي و ذهني و عيني و عملي عوام و خواص مذهبي ،ناديده انگارد و به حساب نياورد و خدا و معاد و قرآن و محمد و علي و امامت و عدالت و امت و حق و کنز و قسط و ربا و دنيا و آخرت و ايمان و عمل صالح و جهاد و فالح و تقوا و شهادت و توحيد و وحدت و اخوت و مسئوليت و آيات و سنت و استضعاف و استکبار و طاغوت و وسواس و خناس و صدورالناس و غاسق و اقب و نفاثه و مالء و مترف و فرعون و نمرود و قارون و بلعم باعور و شرک اقتصادی و شرک سياسي و شرک مذهبي و در برابرش« :ربالناس» و «ملکالناس» و «الهالناس» و شيطانزدگي پول 9و تلقي «سودخوار»ی که نه بهرهگير «کار»ش ،که بهرهکش «سرمايه خويش است ،به عنوان کسي که آشکارا ،با خدا اعالن جنگ داده است! همه را ،مستقيماً و مستقالً از متن قرآن بيرون کشد و محققانه بسنجد و عالمانه
. 9بقره – 634 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
653
ما و اقبال
ارزيابي کند و بيابد که اين کتاب -کتابي که زبان وحي است و جوهر روح و متن انديشه مذهب و پيامبرش يک امي -بيشترين تکيهاش بر تاريخ است و آن هم ،همه تاريخ جامعهها،مکتبها ،دعوتها و نهضتها و ايمان و عمل و انتخاب انسانها و مصرانهترين تأکيدش بر طبيعت آن هم ،به همه پديدههای محسوس ،قوانين حرکت و اسرار حيات و سراسر فرمان نگريستن و تفکر و تعقل و تدبر و شناخت اسرار خلقت و فهم حقيقت و ستايشهای شورانگيز و مقدس از عقل و علم و حکمت و بصيرت و بحث و تحقيق و گوش کردن بيطرفانه به هر سخني و سخن هر کسي و پذيرفتن و حتي عمل کردن به حرف حسابي و نظر حقي ،و نه باتعصب و خشونت و هوچيگری و تحريک و تکفير ،مخالف را سرکوب کردن ،و نه از مقابله علمي و فکری با وی ترسيدن و گريختن ،که «با تکيه بر آگاهي و خردمندی و با آرمان حقطلبي و نيت خيرخواهي (حکمت و موعظه حسنه) ،خلق را به راه خداوند خواندن و با مخالف ،بر خوبترين شيوهای که ممکن است ،به مناظره منطقي و مجادله اعتقادی پرداختن» ،9و با تحقيق و شناخت علمي طبيعت ،نه با خيال و قياس و وهم و گمان و منطق صوری و عقل مجرد و ذهنيتبافي مطلق و دور از واقعيت و بيگانه با عينيت و در آن سوی طبيعت ،و نه با مکاشفههای دروني و تأمالت باطني و خلسات روحاني و جذبات
. 9نحل – 964 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
654
ما و اقبال
اشراقي و احساسات ماليخوليايي و مجموعاً« ،عقليات» يا «اشراقيات» و نامش «فلسفه يا تصوف ،حکمت الهي يا فلسفه مادی »...يعني جهانشناسي علمي ،فلسفهای که بر مشاهده عيني و آگاهي علمي و شناخت نظری و تعقل و تعمق در اشيای طبيعت و حرکت و تغيير و مرگ و زندگي و کون و فساد و خلق و امر و تضاد و تکامل استوار شده است ،و از آفرينش و حقيقت نهايي جهان و معنای نهاني وجود و باالخره« ،خدا» را شناختن« ،ايمان» را بر پايه اين «شناخت» نهادن و آنگاه ،با تحقيق و شناخت تاريخ، نقش انسان و سهم آگاهي و اراده و عمل و مسئوليت قدرتمندان ،ثروتمندان، دانشمندان ،روحانيان ،اشراف مأل و مترف ،تودههای مردم (ناس) انسانهای خودآگاه و حقپرست و مجاهد (مؤمن) ،عناصر نابينا ،حقکش ،دنياپرست و خيانتکار و ستمگر (کافر) و باالخره ،سهم رسالت و دعوت و کتاب و پيام و حکمت و بينهای که پيامبران به اقوام بشری ارزاني داشتند و بيداریها و حرکتها و ايمانها و جهادها و قدرتها و مدنيتها و فرهنگها و ارزشها و جهتگيریها را که در تاريخ پديد آوردند بررسي و ارزيابي کردن و از اين طريق ،قوانين علمي جامعهشناسي و مباني اساسي حرکت تاريخ را کشف نمودن و در نتيجه ،هم «راه و جهت اينده و مسير تاريخ فردای بشريت و سرنوشت مذهب و مدنيت و ماهيت نهايي انسان» را پيشبيني علمي کردن ،و هم، «مسئوليت» خويش را -به عنوان يک انسان و نيز ،يک مسلمان -در قبال انسان و اسالم تشخيص دادن... لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
655
ما و اقبال
شما از يک روشنفکر ،يک جوان تحصيلکرده جديد ،آن هم با اين فرهنگ دوبله شده فرنگي به فارسي،انتظار داريد که از اين راههای پرپيچ و خم و صعبالعبوری که مجهولند و متروک خود را به صدر اسالم و سرچشمه زالل ايمان نخستين و رسالت راستين توحيد برساند؟ چگونه ميتوان توقع داشت که يک دانشجوی جوان ما ،با خواندن قرآن و زندگي پيامبر و سخن علي ،به شناخت حقايق و درک معانيای از اسالم نائل آيد که علمای برجسته روحاني ما ،با بيش از نيم قرن مطالعه و تحقيق و تخصص ،در طي قرنهای بسيار بدان نرسيدهاند؟ طبيعي است که وی ،اسالم را در چهره روحانيت اسالمي ،جامعههای اسالمي ،طرز فکر و شيوه زندگي تيپهای مذهبي و مراسم وشعائر و منبرها ،محرابها ،هيأتها و اعمال مذهبي از قبيل زيارت حج و اطعام خيرات و عبادات و سوگواری و باالخره، کانونهای ايمان مذهبي -بازار -و پايگاههای علوم مذهبي -مشهد و قم و نجف- خواهد ديد و اسالم را و دعوت توحيد را و رسالت پيامبر را و واليت علي را و مکتب امام صادق را بر آن قياس خواهد کرد و اگر هم ،اهل تحقيق و مطالعه علمي باشد به سراغ «کتابهای مذهبي» خواهد رفت و پيدا است که از کجا سر در ميآورد؟ در اين صورت ،شک داريد که اگر در آغاز ،کمترين احتمالي هم ميداد که شايد در اين مذهب ،عناصر مترقيای هم در مسير علم يا اصالت انسان و عدالت خلق يافت شود ،در پايان کار ،مطمئن شود که :نه ،هيچ خبری نيست؟ لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
652
ما و اقبال
و آنگاه ،به روشني ميتوان پيشبيني کرد که سرانجام اين بدبيني و نوميدی و با تعبير دقيقتر که حالت رواني و عاطفي ناشي از آن را نيز ميرساند« ،سرخوردگي» از اسالم ،در انديشه و احساس روشنفکر ما چه خواهد بود؟ وی ،يک مجتهد متخصص در اسالم ،مذهبشناسي ،تاريخ و فلسفه نيست ،اما «کتابخوان» هست و به همين زبان عربي يا حتي فارسي و اردو و ترکي و ديگر زبانهای ملي جهان مسلمان ،به آساني ميتواند ،بهترين آثار تحقيقي ،فلسفي ،ادبي ،هنری ،تاريخي ،علمي ،فيلم ،تئاتر، نمايشنامه ،بيوگرافي ...از تأليف و ترجمه را به دست آورد و دنيا را در همه ابعادش بشناسد و از همه مسائل گوناگون که امروز مطرح است شناختي علمي داشته باشد: رنسانس ،انقالب کبير فرانسه ،انقالب صنعتي انگليس ،تمدن و فرهنگ و علوم و مکتبهای فلسفي معاصر غربي؛ آزادی بردگان ،جنگهای استقالل آمريکا ،نبوغهايي چون بيکن ،پاسکال ،دکارت ،کانت ،هگل ،اشپلنگر ،نيچه ،فويرباخ ،استوارت ميل، اسميت ،ولتر ،روسو ،داروين ،فرويد ،برگسون ،شيللر ...و ايدئولوژیهای نوين پروردن، سنسيمون ،اون ،مارکس ،انگلس ،پلخانف ،کييرکيگارد ،ياسپرس ،هايدگر ،سارتر، وان گوک ،ژرژساند ،ميکلآنژ ،بتهوون ،باخ .ماترياليسم ،ناتوراليسم ،ديالکتيک، ليبراليسم ،دموکراسي ،سوسياليسم و ناسيوناليسم ،اومانيسم ،سوسيال دموکراسي، سيانتيسم ،اگزيستانسياليسم ،ايدهآليسم ...و رشتههای نوين علمي چون جامعهشناسي، فلسفه تاريخ ،سيستمهای مختلف اقتصادی ،انسانشناسي فلسفي يا علمي، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
653
ما و اقبال
مذهبشناسي ،اخالق ،زيباشناسي ،هنر ،ادبيات ،فرهنگ ،زيستشناسي ،تکامل، اکولوژی .توجيه انسان و انديشه و احساس و فرهنگ و ايمان و جامعه و تاريخ انسان بر اساس طبيعت ،جغرافيا ،محيط ،زيربنای اجتماعي ،توليد ،نژاد ،روانشناسي ،شخصيت، بيولوژی ...که همگي ،مستقيم يا غيرمستقيم با ايمان مذهبي تماس مييابند و طرز فکر، شناخت ،عقيده ،احساس ،اخالق و رفتار وی را تعيين ميکنند. در برابر چنين «شناخت» و «برداشت»ی که از جهان و انسان و جامعه و تاريخ و اقتصاد و سياست و فلسفه و علم و ايدئولوژی و چهرههای نمايان فکری و علمي و ادبي و هنری و انقالبي پيدا ميکند ،مذهب ،اسالم و تشيعي که بر او عرضه ميشود ،در بازار و منبر و محراب و کتبي چون مفاتيح و جناتالخلود و کحل البصر و منتهي اآلمال و بحاراالنوار و حق اليقين و کفايه الموحدين و منتخب االثر و طوفان البکاء و روضه الشهداء و «العسل المصف في مناقب حسن االول الي حسن المثني» و آخرين تحقيقات علمي و اجتهادات فقهي در تعيين وظايف ديني و مسئوليتهای عملي و طرح مسائل عيني برای مردم ،که از مراکز علمي و دانشگاههای رسمي صادر ميشود و نتيجه نيم قرن تحقيق و تتبع بزرگترين متخصصان و مجتهدان اسالم و پيشوايان شيعيان جهان است و اسامي و القابي چون آيتاهلل العظمي ،مرجع عاليقدر ،عالمه فقيه حجتاالسالم و المسلمين به عنوان محقق و مؤلف ،بر پشت جلد اين آثار به چشم ميخورد .کدام آثار؟ رسالهها و مناسک! به موضوعات ،و طرز بيان موضوعات در درون اين آثار لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
652
ما و اقبال
اشارهای نميکنم و نمونهای نميآورم و ميدانيد چرا؟ اما ،شايد دقيقاً ندانيد که عکسالعمل روشنفکر کتابخوان ما که مسائل علمي ،عملي ،اجتماعي ،اقتصادی، انساني ،حقوقي و بهداشتي را در فرهنگها و ايدئولوژیهای اين روزگار بيش و کم ميخواند و ميشناسد و ميبيند ،پس از مطالعه اين متون چيست؟ ميخواهيم به وی که چهار اسبه از تنگنای مذهبي اين چنين ميگريزد تا خود را به آغوش مارکس يا سارتر؛ ايدئولوژی يا علم يا فلسفه يا دموکراسي يا آزاديخواهي يا اصالت انسان ...در جهان بيرون از مذهب و بيگانه با اسالم افکند ،بگوييم که برادری انساني را نه در فرهنگ بورژوازی انقالب کبير فرانسه ،که در فلسفه «آدم» ،جهانشناسي عميق و هماهنگ و معنيدار را نه در ماترياليسم ،که در «جهانبيني توحيدی ،جامعه بيطبقه و ضدسرمايهداری و ضدبورژوازی را نه در مارکسيسم ،که در «امت توحيدی» و «ميزان» و «قسط» و نفي «سودخواری» و «کنز» و محکوميت «دنياگرايي» و اصالت «کار» و انحصار مالکيت و مال به «خدا» و «جانشيني مردم» و «شعارابوذر» و «رژيم اقتصادی علي» ،...رهبری انقالبي را در «وصايت و امامت شيعي» ،حکومت مردم را در «بيعت و شورا و اجماع امت اسالمي» و حتميت علمي تاريخ و پيروزی نهايي مستضعفان زمين و پيشوايي قطعي محکومان و تحقق برابری مطلق طبقاتي -اقتصادی را در فلسفه انتظار و
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
651
ما و اقبال
انتقام و قيام جهاني موعود» و باالخره معني داشتن و منطقي بودن و توجيه عقلي داشتن «عدالت» در جهان« ،ارزش» 9در انسان« ،خير و شر» در عمل ،اراده آگاه در طبيعت، هدف در زندگي ،مسئوليت در انتخاب ،جهت در حرکت ،غايت در تکامل و ...نفي پوچي و عبث و بيحساب و کتابي و بيمعنايي در هستي و حرکت و حيات عالم و آدم را در دواصل «خدا» و «معاد» و باالخره« ،خودسازی انقالبي تکاملي» را در «عشق، عبادت ،تقوا ،تزکيه ،اخالص وجودی و پرستش آگاهانه و عاشقانه»ی خدا -که کمال مطلق است و مظهر «ارزشهای» متعاليای چون آگاهي و عظمت و اراده و آزادی و آفرينندگي و هدايت و استغناء و اصالت و استقالل و عدالت و حقيقت و خير و زيبايي و شکوه و غنا و قدرت وجود و گذشت و مهر و پاکي و کمال و علو مردمدوستي و ضعيفنوازی و دشمني با سلطهجويان و قدارهبندان و جباران و ستمکاران و دزدان زراندوزان و رياکارن و رباخواران و همدمي و ياری ستمديدگان و يتيمان و مستضعفان و -...و انسان ،در شناختن او ،ياد کردن مدام او ،انديشيدن به او ،تکيه کردن و اميد بستن و ايمان داشتن به او و ياری خواستن تنها از او ،ستايش کردن و پرستيدن و تسليم
. 9ارزش ( - )valuerدر برابر سود و زور که انگيزه های مادی و پست خودگرايانه و مصلحت پرستانه اند – عبارت است از هر صفت ،جهت ،پديده يا عمل يا حرکتي که در آدمي احساس حرمت و قداست و اصالت و ايمان به فضيلت و زيبايي و خير را نسبت به خود بر مي انگيزد .در رابطه انسان – سود ،جهت از سود به سوی انسان است و برعکس در انسان – ارزش ،انسان برای ارزش است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
621
ما و اقبال
شدن و جهت گرفتن و تالش و ايثار کردن و حتي از خود گذشتن در راه او و خواست او ...به خودآگاهي ،آزادی ،استقالل و استغنای وجودی و رهايي از هرچه و هرکه او را به بندگي و پستي و ترس و تملق و طمع با خودبيگانگي و قدرتپرستي و شخصيت ستايي سياسي و پولزدگي و سرسپردگي و استضعاف وجودی و ابتذال انساني ميکشاند .و با اين هدف که عبادت و طاعت انحصاری انسان در برابر «او» که روح و اراده و شعور و کمال مطلق عالم وجود است و جلوهگاه تمامي ارزشهای متعالي بر خالف آنچه از معني لغوی اين دو اصطالح در رابطههای اجتماعي و سياسي و طبقاتي و زندگي مادی بر ميآيد -و هم مذهبيهای جاهل آنچنان ميکنند و هم ضدمذهبيهای جاهل آنچنان ميفهمند -رويهای از سکه عشق است که رويه ديگرش، طبيعتاً ،سرکشي تسليمناپذيری در برابر «غير» است ،چه ،در اين معامله ،هرکه «معشوق» نيست ،و مدعي است« ،منفور» است و هرکه «محبوب» نيست و مدعي است« ،مبغوض» است و «مغضوب» ،وانگهي ،در نهايت ،اين عبادت -اگر به تعبير علي ،اين عابد خداگونه بزرگ و راستين -اگر «عبادت احرار» باشد )94(،عابد را همانند و خويشاوند معبود ميسازد و روانشناسي وجودی ،آنچه را در گذشته« ،واليت» و «محبت» مدعي بود ،امروز اثبات کرده است که عاشق و معشوق ،اگر عشقي «سالخورده» و همراه با شناخت ،اخالص ،شيفتگي ،خشوع و پيوستگي را تجربه کنند ،با يکديگر همانند
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
629
ما و اقبال
ميشود و بيگانگي ،در اين دو ،به يگانگي صفات و توحيد شخصيت ميرسد و اين ،نه يک «نظريه شخصي» و «استنباط ذوقي» من ،که فرمان پيامبر است که: «تخلقوا باخالق اهلل»! خلق و خوی خدا را بگيريد ،با «ارزشهای خدايي» ،برای خود ،اخالق انساني» بسازيد ،خود را انسانهايي خداگونه پروريد .و اين ،عيناً فرمان خداوند است: «عبدی! اطعني! حتي اجعلک مثلي». «بنده من ،از من اطاعت کن ،تا تو را «مثل خود» سازم»! شگفتا! اين چه افقي است از اين جهان خداپرستي و مکتب ايمان و انسانپروری اسالم؟ اينگونه مذهب را فهميدن و چنين تفسيری از جهانبيني توحيدی کردن و چنين تلقي و تعبيری در انسانشناسي و جامعهشناسي و خودسازی و مسئوليت و سياست و اقتصاد و فلسفه زندگي ،از توحيد قرآن و رسالت محمد و واليت علي و عصمت و انتظار و شهادت و وراثت و عدالت و عبادت و حج و نيايش و عترت و تشيع علوی و شفاعت و تقيه و تقليد و اجتهاد و جهاد و امت و امامت و استضعاف و استکبار و خناس و وسواس و رب و ملک و اله و ناس و غاسق و نفاثه و حاسد و مأل و مترف و ربا و کنز و تقوا و تزکيه و آدم و هبوط و بهشت و ميوه ممنوع و عصيان و ابليس و حکمت و کتاب و ميزان و آهن و آيه و سنت و غيب و شهادت و «امت وسط» و اسوه و لوح لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
626
ما و اقبال
محفوظ و اجل مسمي و قدر و روح و فجر و نازعات ...و عاديات و فالح و نفس و تزکيه و دسيسه و امام و امي و رسالت و وحي ...داشتن تمامي عقدههای حقارت و خودکمبيني و نارسايي و کهنگي و عقبماندگي روشنفکر ما را ،به عنوان يک مسلمان در برابر فکر و فرهنگ بورژوازی يا مارکسيستي غرب ،در جانش ريشهکن ميسازد ،و حتي ،در برابر تمامي دعوتها از دموکراسي و ليبراليسم و مارکسيسم و سيانتيسم و اومانيسم ،حالتي انتقادی و تهاجمي در خود مييابد و در ديدگاه يک «منتقد» ،در جبهه يک «معترض» و در پايگاه يک «مدعي» موضعگيری ميکند و به اشباع ايدئولوژيک، خودآگاهي روشن و قائم و مصلح و مجاهد و انقالبي و مسئول و متعهد اجتماعي و خودسازی موفق و دگرگون و قوی و عمق فطری و تغيير انقالبي وجودی و تقدير خودساخته انساني و «خودی خدايي» ميرسد و خود را که اکنون عضوی از آن «امت وسط» است ،در متن زمان و وسط صحنه جنگ عقايد ميبيند و قلب رويدادها و درگيریها و تقديرآفرينيها و رسالتهای بيدارگری ،حرکت ،دعوت ،راه ،آرمان، ويرانگری و بازآفريني و گشودن راه رهايي و دست يافتن به روشنايي و حق و عدل و آزادی و رستگاری و کوفتن راه فالح انسان ،معبر نجات تاريخ و صوراسرافيل قبرستان عصر خويش بودن و خود ،در ابعادی وجودی و ارزشهايي خدايي -که در جهان تنگ ماترياليستي نميگنجد -رشد کردن و رو به خدا« ،شدن»! وی ،ديگر به ضعف وجودی ،فقر معنوی ،کمبود فرهنگي و نارسايي ايدئولوژيک و در نتيجه ،نفرت از لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
623
ما و اقبال
خويش ،حيرت فلسفي يا خودباختگي عقدهدارانه در برابر امپراطوریهای تکنولوژيک يا ايدئولوژيک ديگران گرفتار نخواهد شد .چه ،با چنين زاويه نگرشي به جهان و انسان و چنين بينش و شناختي از مذهب و اسالم ،در قفای خويش ،اقيانوس مواج و عميق و بيکرانهای از فکر و فرهنگ و ارزش و زيبايي و احساس و آرمانهای متعالي و استعدادهای اعجازآفرين و نيروهای زندگيساز و آتشهای انفجارانگيز انقالب افروز و بخشنده نور و حرارت و حيات و حرکت [ميبينيد] که دستاورد قرنها جهاد و اجتهاد و تالش و ايثار و نبوغ و نهضت و بعثت و شهادت و آگاهي و تجربه و ميراث غنيترين و توفندهترين تاريخ بنيآدم است و اينک ،در زير خاکستر جهل و ضعف و ذلت ما وارثان نااليق و مدعيان کاذب ،مدفون مانده است. اما ...دردآورترين فاجعه اينجا است که در اوج شور و شوق و اميد و ايماني که روشنفکر جوان ما ،در اين بازگشت خودآگاهانه و عاشقانهاش به خويشتن خدايي و ايمان اسالمي خويش يافته است و در اين راه ،فاصله قرنها را چند ساله بريده و در تقوا ،اصحاب صُفّه را به ياد ميآورد و در عدالتخواهي ،ابوذر را و در نيايش سجاد را و در شهادت حسين را و در همه فضيلتهای انساني و ارزشهای اسالمي ،علي را و زنش ،فاطمه را و دخترش ،زينب را و زمان را فتح کرده و وجدان عصر خويش را جذب و اسالم را در عرصه درگيریهای مبارزه و زندگي طرح و با چهره خويش، نشان داده است که :اسالم همچنان زنده است و استعداد خارقالعادهاش را در لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
624
ما و اقبال
«نمونهسازی» برای بشريت بازيافته است .و اسالم ،ماسک خشک و زشتي را که به نام سنتهای موروثي و علوم قديمه و تعصبات و موهومات عجيبه و غريبه و شعائر و مراسم و تشريفات و مناقب و مدايح و کرامات و الفاظ و القاب و اوراد و اذکار بيروح و تکراری و قالبي و بياثر و بينفع و ضرر و بيبو و خاصيت ،...بر چهره زيبا و سرشار از جاذبه حيات و گرمي خون و جوشش عشق وی زده بودند ،به دور افکنده و اکنون به عنوان يک «ايدئولوژی» ،يک «جهانبيني وسيع ،عميق و خودآگاهانه و منطقي»« ،يک رسالت انساني» و «دعوت اجتماعي» و «مسئوليت بيداری و هدايت و عمل» ،مترقيترين پايگاههای روشنفکری و جبهههای انقالبي را -که در انحصار گروهها و ايدئولوژیهايي بود که آزاديخواهي ،مردمگرايي ،بينش علمي ،مبارزه ضداستثماری، شيوه زندگي ضدبورژوايي ،مشي انقالبي ،خصلت مترقي و گرايش به سوی طبقه مستضعف و تالش برای نقض انحصارطلبيها و تبعيضها و تحقق برابری اقتصادی و برادری انساني را در انحصار خويش ميشمردند -فتح کرده ،و گروندگان اين بعثت نوين قرآني ،هم در انديشه و هم در عمل ،از آنها که خود را «انسان طراز نوين» لقب داده بودند و ايدههاشان را «فلسفه علمي» ميخواندند پيشي گرفتهاند ،...ناگهان ،همآواز با «احبار يهود» و «رهبان قيصر» و «مغان کسری» و «سحره فرعون» و «شيوخ اشرافيت قريش» و «کاهنان بتخانه شرک» ...از زبان برخي مدعيان ايمان و متخصصان علوم ديني و نمايندگان اسالم ميشنويم که« :نه! اين اسالم نيست :تصوير نويني که اينان از اسالم لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
625
ما و اقبال
ارائه دادهاند و از مذهب يک «ايدئولوژی» ،و از توحيد يک «جهانبيني» و از امت يک «جامعه نمونه فکری مردمي مسئول» و از امامت يک «رژيم ويژه در رهبری انقالبي» و از قسط 9يک زيربنای اقتصادی -اجتماعي عادالنه بر پايه اصل «به هر کس به اندازه حقش» و از انتظار و فرج بعد از شدت و ظهور منجي موعود و مصلح عدالتگستر منتقم جهاني و قيام و نجات آخرالزمان يک «فلسفه سازنده مترقي تقدير تاريخ» و از قصه خلقت آدم يک «فلسفه انسانشناسي» و از تقوا يک مکتب عميق «خودسازی انقالبي» و از تقيه يک «تاکتيک عملي در شرايط مخفي مبارزه برای فريب دشمن و کتمان اسرار و حفظ تشکيالت و از... مهم نيست ،دشمن بايد ،در زير دست و پای شيرخدايي که اکنون قفس طاليياش را در هم شکسته و برعرصه پهندشت عصر ما چيره شده است و با شتاب خيرهکنندهای ميتازد وميغرد و چون طوفان بر سر اين قوم عاد ميتوفد ،زوزه بکشد ،و به تعبير قرآن() 6ديگر دير شده است ،اکنون ،اسالم در ايمان و در عمل ،در جهتگيری فکری و در جبههگيری اجتماعي ،همه آن بنبستها و تنگناها و مردابهای قرون وسطايي گذشته را پست سر نهاده و ميرود تا زمام دانش ،فرهنگ ،تکنولوژی ،جامعه ،تمدن،
. 9قسط = حق ،سهم ،عدل . 6جمله به تعبير قرآن بعداً توسط برادر به متن اضافه شده است ولي پس از () مطلبي نيامده است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
622
ما و اقبال
سياست و تاريخ فردای مردم خويش را به دست گيرد و رسالت نخستينش را که بنای انساني و فرهنگي و تمدني و ارزشهايي نوين بر ويرانههای دو ابرقدرت امپرياليستي شرق و غرب بود و نوکران سرسپرده و رژيمهای وابستهشان ،در جهان دوقطبي و در قلب تودههای مستضعف و ملتهای مستعمره و انسانهای رنجور از عقبماندگي و اسارت و بيدادگری و گرسنگي و تشنه آزادی و گرسنه نان و محتاج نور ،تجديد کند. اما طبيعي است که دشمن دست از تکرار دشنام و اتهام و توهين و تحقير خويش- هرچند بيثمر -برنگيرد و زبان در نکشد. اين زمزمههای تکذيب و تحقير ،يا از حريفي است که جان گرفتن اسالم بيجانش ميکند ،چه ،اسالم برای به زانو در آوردن او ،که قدرت متجاوز و غارتگر و پليد و آدمخوار است قيام کرده است ،او تنها اسالمي را که ميپسندد که عبايش را بر سرش کشد و جوالنگاه وجودیاش ،نوسان يکنواخت و مکرر و بيضرر و بيخطر و بياثر ميان خانه و مسجد باشد و اگر ،بخواهد روزی پا از اين خط فراتر دراز کند و از اين دور باطل ،گاهي خارج شود ،تنها به طرف «بهشت زهرا» مجاز است ،ال غير! گذرنامه اسالم فقط برای عبادت معتبر است و زيارت و سرقبر .حق ورود به شهر و سرکشيدن به مجلس و دانشگاه و روزنامه و راديو و تلويزيون و ارتش و حزب و شرکت در انتخابات و دخالت در سياست و اقتصاد را ندارد. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
623
ما و اقبال
و اما اکنون که اين گذرنامه جعلي تحميلي را به زبالهدان افکنده و به ميدان آمده و آن هم نه به قصد شرکت در امور و گرفتن جايي در اين نظام و سهمي و نقشي در اين بازی ،که در يک کلمه ،به قصد واژگون کردن بنيادی تمامي اين نظم و نظام و مالکيت و ملوکيت و روحانيت به هم بافته با هم ساخته سرطاني ،و اين است که کتاب مفاتيح و مصائب را زمين گذاشته و محمدوار ،پا از گليم انزوا بيرون نهاده،دثار خودگرايي از تن فرو افکنده و قرآنوار ،در دستي «کتاب» و در دستي «حديد» و شعارش «ميزان» ،تا خلق به پای خيزند و «قسط» را به پای دارند ...پيدا است که جبهه متحد «قاسط» و «مارق» و «ناکث» ،مثلث شوم و شرک وسوسهانگيز خناس که دل و دماغ مردم را به پوچي و تباهي ميکشاند و وجدان توده را کور و «خودی انساني» ناس را مسخ ميسازد و وسواسزده و باخودبيگانه ،و همچون بتعيار ،يک لحظه به رنگ «ربالناس» در ميآيد و يک لحظه به رنگ «ملکالناس» و يک لحظه ،به رنگ «اله الناس» ،و امپرياليسم سياه و جهانگير «غاسق واقب» و استحمار «نفاثهها»ی افسونگری که در رشته کار و روزگار خلق گره ميزنند و بر آن دم جادو ميدمند و سحره دربار فرعوناند و عمله دستگاه فريب و علمای دستيار غاسق ،تا هر جا که تيغشان ببرد و طالشان بخرد و تسبيحشان بفريبد ،در ريشهکن کردن اين «بعثت انقالبي توحيدی» -که ميکوشد تا امتي از «کتاب و ترازو و آهن» ،در قلب «جهل و بيعدالتي و ضعف» ،پي
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
622
ما و اقبال
ريزد -پيش خواهند آمد و اين طبيعي است ،چه ،اين بعثت برای ريشهکن کردن «اشرافيت جاهلي» و «رژيم سفياني» و «فرهنگ دجالي» آنان پيش آمده است. و يا نه ،اين تيربارانهای تبليغاتي ،از سوی رقيبي است که گسترش و پيشرفت اسالم ،به عنوان يک ايدئولوژی مترقي انقالبي جا را بر او تنگ ميکند و او را پس ميراند .چه« ،توحيد» به عنوان يک جهانبيني زنده و معنيدار« ،امت» ،در تلقي يک جامعه مشترک و متحد حزبي« ،قسط» ،در معني يک زيربنای اجتماعي ،امامت ،به مفهوم يک فلسفه سياسي و رهبری انقالبي ،انتظار و «فرج بعد الشده» و اصل «وراثت» از آدم تا آخرالزمان ،به مثابه ايمان به آينده ،تفسير انساني و مثبت جبر تاريخ و وحدت و پيوستگي تاريخي و آدم و عصيان و هبوط ،عميقترين اومانيسم ،اصالت آزادی و اراده و خودآگاهي و مسئوليت خودآفريني انسان و زيربنای فلسفي -علمي -اعتقادی انترناسيوناليسم انساني ،وحدت نژادی و نفي رئاليسم ،تبعيض و تفرقه قومي و «برابری حقوقي» مبتني بر «برادری حقيقي» ...مارکسيسم را در اشتراکيت اقتصادی و وحدت طبقاتي ،ايدهآليسم هگلي را در ديالکتيک حرکت و تکامل و رشد خودآگاهي و تحقق نهايي «انسان خدايي» ،اگزيستانسياليسم را در اصالت وجودی و تبديل «انسان مخلوق» به «انسان خالق» و اصل «آزادی» و در نتيجه« ،مسئوليت انتخاب» و «غربت» و «اضطراب وجودی» و رسالت «تعيين ماهيت خويش» و «حجت بودن و ارزش آفريدن و قانون نهادن و اسوه شدن برای بشريت» ،...اومانيسم را در اصالت انسان و تکيه بر لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
621
ما و اقبال
ارزشها و نيازهای انساني و احترام به حرمت و حريت و حقيقت و قداست و اعتراف به حقوق و آزادیها و استقالل و شخصيت و زيبايي و شرافت و فضيلت ممتاز نوعي وی در طبيعت ،و سوسياليسم را در جانشيني اصالت و حاکميت «جامعه و کار» ،به جای «فرد و سرمايه» ،نفي روح افزونطلبي و بيماری پولپرستي و ننگ بهرهکشي و زندگي انگلي و شيطانزدگي سود و زشتيهای اشرافيت و تجمل و مصرفپرستي و خودپايي و روانشناسي پست و دغلکارانه سوداگری و فرهنگ بازاری و اخالق دنيايي و... باالخره ،سيانتيسم را در شناخت بيغرضانه طبيعت و آگاهي بر واقعيت،و ليبراليسم را در حرمت و حمايت آزادی انديشه و تحمل عقيده مخالف و امکان رشد آزاد انسانها و دموکراسي را در نفي حکومت جبارانه و سلطنت جائرانه و استعالء و استکبار قدرتهای مسلط و تکيه بر مردم ،به عنوان منشا قدرت دولت ،و چپگرايي را در همدردی و همدستي و ياری و مسئوليت در قبال ملتهای محروم و تودههای مستضعف و جبههگيری ضداشراف و نفرت از زراندوزان و گردن کلفتهای «مالء» و شکمگندههای «مترف» و ،در يک چشمانداز وسيع ،تمامي دعوتهای مترقي و مکتبهای مدعي را در رهبری و ترقيخواهي و نجات روشنفکران حقپرست، ملتهای محکوم و طبقات محروم و پاسخگويي به نيازها و رنجها و آرمانهای انسان راستين ،خلع سالح ميسازد و همه مکتبهای وسوسهانگيز و خوشبرخورد و چربزبان غربي را ،چون سيانتيسم -که دانش زرخريد خواجگان و خانهزاد خاقانان لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
631
ما و اقبال
است و نوعي «اسکوالستيک جديد» ،-ليبراليسم -که ميدان آزاد مسابقهای است که در آن همه حق شرکت دارند و همه ميتازند ،و طبيعي است و جبری ،که تنها سوارهها پيش ميافتند -و دموکراسي -که حکومت اکثريت «آرای» مردم است ،اما ،آرايي که پيشساخته و طلسمشده جادوی پول است و مردمي که هرچه را حقيقت مييابند، آشکارا ،از دل ،ابراز مينمايند و سرمايهداری ،آنچه را مصلحت ميداند ،پنهاني ،به دلشان ،الهام ميکند -و ماترياليسم -که جهانبيني اعتقادی و زيربنای اخالقي «نفي اعتقاد» است و «نفي اخالق» و توجيه فکری اين دعوت که در جهان و در انسان ،نه «حقيقت» وجود دارد و نه «ارزش» ،چه« ،ماديت فلسفي» اساس «ماديت اخالقي» است و بر خالف ادعای شگفت ژرژ پوليتزر ،نميتوان در فلسفه (فکر) ،ماترياليست بود و در اخالق (عمل) ايدهآليست و تاريخ نيز نشان داده است که در برابر خداگرايي (ايمان) که همواره پايگاه ارزشهای اخالقي و معنيگرايي انساني بوده است ،مادهگرايي (کفر) ،هميشه تکيهگاه الاباليگری و تبهکاری و بيحرمتي به هر حقي و اصل و ارزشي بوده و منطق توجيهي رفتار لشها و عياشها و عربدهجوهايي که در حقکشي و خونريزی و پليدی و تجاوز به هر حرمي و حريمي و آلودن هر شرافتي و عصمتي ،قيدو بندی نداشتهاند و حدی نميشناختهاند و هيچ سدی جلودار ترکتازشان نبوده است. تصادفي نيست اگر ماترياليسم ،که در فرهنگ گذشته ،جهانبيني يزيدی بود ،در فرهنگ جديد ،جهانبيني بورژوايي ميشود .چه ،وقتي هستي حساب و کتابي نداشته لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
639
ما و اقبال
باشد و انسان را سرانجامي نباشد ،در جهاني هيچ و پوچ و در اين زندگيای که هر حقيقتي و مسئوليتي و آرماني بيمعني و موهوم است ،تنها چيزی که به بودن ،بهانهای وبه زيستن ،معنايي ميدهد ،طول بودن است و عرض زيستن! «لذت» ،هرچه بيشتر، يعني :زندگي و «فرصت لذت بردن» هرچه بيشتر ،يعني :عمر! به گفته داستايوفسکي: «اگر خدا را از جهان برداريم ،هر کاری مجاز است» ،و پيدا است که چنين «جواز عبوری» عزيزترين چيزی است که پيروان اپيکوريسم ميجويند و به راستي ،اگر جهان را شعوری و زندگي را حسابي و انسان را غايتي نباشد ،انديشيدن به هر چه جز اين جواز رهاييبخش ،گرفتار شدن به موهومترين نوع ايدهآليسم است و کودکانهترين شکل رمانتيسم. چون بيسر و پا باشد ،اوضاع فلک چونين در سر هوس ساقي ،در دست شراب اولي و اين منطقي است که هم خليفهای بدوی و مظهر اشرافيت جاهلي عرب در هزار و چهارصد سال پيش با آن سخن ميگويد و هم روشنفکر متجدد و مظهر اومانيسم متمدن غرب در بحبوحه رشد اقتصادی و بلوغ فرهنگي بورژوازی معاصر .آنجه به اين دو -با اين همه اختالف -زبان مشترک بخشيده و به تلقي مشابهي از زندگي رسانده است ،جهانبيني همانندی است که ماترياليسم نام دارد و قضاوت واحدی که« :هر چه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
636
ما و اقبال
هست ،همين است»! و ماترياليسم بدوی يا علمي ،مکانيکي يا ديالکتيکي ،فکری يا عملي ،فلسفي يا اخالقي ،تنها «اشکال مختلف» يک واقعيت را بيان ميکنند .و باالخره، مارکسيسم ،که در اوج جنگ همهجانبهای که ميان روشنفکران عصر جديد و کليسای کاتوليک درگير بود ،مبارزه با سرمايهداری ،زرپرستي ،بهرهکشي ،تضاد فقر و غنا، تبعيض طبقاتي و گرايش به سوی برابری و اشتراکيت را ،که در متن دعوت راستين مذهب مطرح بودند و اساسيترين ارزشهای اخالقي را تشکيل ميدادند و اجزای پيوسته و جداييناپذير خداپرستي ،توحيد و تقوا و آخرتگرايي ديني به شمار ميآمد، از ريشه اصلي و طبيعي و منطقي و تاريخيشان بريد و با ماترياليسم پيوند زد و در نتيجه ،اکنون ميبينيم که چه ميوههای تلخي به بار آورده است و طفلي که تمامي اميد بشريت محروم و ستمکش به آينده وی وابسته بود و آن همه خونها و عشقها در طول تاريخ ،نثارش شده بود ،از پستان مادرش -توحيد -باز گرفته شد و با شير گرگ سيه پستان ماترياليسم پرورش يافت و در دست و دامن بورژوازی ،ماشينيسم ،راسيوناليسم خشک و سرد حسابگرانه و بيعشق و بيگانه با روح و ايثار و اخالص و آتش دکارتي، و اکونوميسم پست و ضدانساني غربي پرستاری شد و مزدک ،خلق و خوی نوشيرواني گرفت و ابوذر -فاجعه را ببين! -دل و دماغ يزيدی! و کودک ما -پس از هزار سال اميد و انتظار و جهاد و ايثار شهيدان راه آزادی و عدالت و آگاهي -بزرگ شد و ريش و سبلت برآورد و بر تخت توفيق تکيه زد و شور و شوقهای پيروزی که فروکش کرد، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
633
ما و اقبال
در چهرهاش خيره شديم .شگفتا! که اين نه توحيد ،که وحدت همان تثليث شوم دين است .در آن واحد ،هم فرعون است و هم قارون و هم بلعم باعور! کمونيسم سر از گريبان اکونوميسم برون آورد .و انسان ،آنچه را در طول قرنهای سياه بردگي و فئوداليسم حفظ کرده بود ،آنچه را ،حتي در همين نظام پليد بورژوازی، پس از انقالب کبير فرانسه به دست آورده بود ،کمونيسم از چنگش ربود و ثمره آن همه عشق و اميد و رويای ديرين نجات انسان از بند زور و زر و تزوير ،ظهور يک «ابرقدرت» ديگر بر روی زمين شد و بر قبرستان تمامي آرزوهای آدمي که چه بيرحمانه دفن شد! آری ،بازگشت به خدا و دوباره چنگ زدن به ريسمان استوار ايمان ،نه برای گرايش به سوی مرگ و بردن دين به قبرستان ،که برای بيرون آوردن اين آرزوهای مدفون از اين قبرستان ناکامي و شکست انسان و احيای روح ايمان و جهاد و دوباره برافروختن آتش عشق و برافراشتن پرچم توحيد بتشکن و نمرودشکن ابراهيمي و پيوند دادن شاخههای بريده آگاهي و عدالت و آزادی انسان به ريشه اصلياش و بازگرداندن اين طفل به دامان مادرش[ ...است] اينچنين بازگشتي به مذهب ،چنين رسالتي به توحيد و نقش «شهادت» و «ميانداری» ،به اسالم در اين عصر جاذبه زيبايي و درخشش حقيقت و توفندگي و «آتش آشاميِ» عشق ،و حيات و حرکتي به اين مکتب لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
634
ما و اقبال
و دعوت ميبخشد که در برابرش ،تمامي آن مکتبهای مدعي و دعوتهای مترقي مهاجم ،رنگ ميبازند و بديهي است که نبايد از هيچ قدرتي توقع داشت که با رعايت نزاکت و ادب ،در حاليکه لبخند بر زبان دارد و کالهش را به نشانه ادای احترام از سر برميگيرد ،صحنه را برای رقيب ترک کند و عقب بنشيند و تمامي پايگاههای افتخارآميز دعوت و رسالت خويش را به او واگذارد .اتهام و دشنام و توطئه و خيانت و خنجر از پشت زدن و حتي برای آنکه اين رقيب تازهنفس و آتش دوباره جان گرفته و برافروخته را ريشهکن سازد و خاموش ،با دشمن رسمي و ديرين خويش -که هم را خوب ميشناسند و ميدانند چگونه با هم کنار آيند و قسمت کنند -همدست و همداستان شدن ...کامالً عادی است و قابل پيشبيني. اما ،اين هياهوی دشنام و اتهام و تحريک و توطئه ،درست با همان تعبيرها و توهينها و حملهها که ايدئولوژی های دشمن ،در طرد و نفي اين بعثت انقالبي و رسالت توحيدی و اسالم مهاجم ابوذری ،انتخاب ميکنند ،از حلقومهای دوست، درست از قلب خود ما و از پشت جبهه ما برخاسته و به گوش همه ميرسد .هم کوشندگان و پيشتازان و راهگشايان اين دعوت و اين نهضت که پيشاپيش جبهه، درگير سختترين پيکارهايند و در زير باران بال ميجنگند و پيش ميروند ،اين آيات يأس را ميشنوند و هم دشمنان ما! و چه شادی و شوری از اين بزرگتر برای دشمن ،که با شگفتي باورنکردنيای ميبيند و ميشنود که اينان ،دقيقاً با همان سالحها اين مکتب لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
635
ما و اقبال
و اين جبهه مجاهدان و شهيدان شکوهمندش را ميکوبند که آنها ،دقيقاً ،به همان نقطهها حمله ميبرند و با همان شيوه ،که آنها! [ميگويند[: «خدای اديان هيچگاه چنين مفهومي در ميان خداپرستان نداشته ،اين نقشي را که در تاريخ به توحيد ميدهيد ،هرگز نداشته است ،توحيد يعني خدا يکي است و نه بيشتر. همين و بس .جنگ شرک و توحيد ،هيچ ربطي به نظامهای اجتماعي ،شرک طبقاتي و توحيد طبقاتي و وحدت بشری و آزادی انساني ندارد و نداشته« .آدم» در قرآن ،همان مجسمه گلي است که خدا ،با دست خود ،ساخت و بعد هم در آن ،واقعاً دميد و ناگهان زنده شد و بعد هم ،چنانکه اطالع داريد ،از آن ميوه ممنوعه خورد .انتها شما ميتوانيد در همين حد که اين ميوه چه بود؟ گندم بود يا خرما يا سيب و گالبي! اجتهاد علمي کنيد و نظر بدهيد .هبوط هم به معني همان فرود است که از جنت خدا به زمين دنيا افتادند .قسط هم اساساً به بشر مربوط نيست .عدل ،هم موضوع صفت الهي است و آن هم مربوط به قضاوت خدا درباره بندگان در قيامت است .امامت هم يعني اعتقاد به دوازده شخصيت فوقبشری و دارنده علم غيب و عصمت ذاتي و واليت تکويني که اول آنها موال علي بن ابيطالب و آخر آنها حضرت حجت قائم غايب که بعد از آنکه دنيا پر از ظلم و گناه شد ظهور کرده ،آن را پر از عدل و صالح خواهد کرد و تا آن هنگام ،شيعه هم بايد منتظر بماند و فقط در مورد خويش مسئوليت دارد و همين انتظار هم هست که افضل العبادات است .و خمس ،زکات ،شهادت ،عبادت ،قيام حسين و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
632
ما و اقبال
امت محمد و واليت علي و شفاعت اهل بيت و قضا و قدر و جبر و مشيت و کنز و ربا و قسط و مالکيت و خواجه و عبد و تقيه و تقليد و نيابت و علم غيب و کرامات و معجزات و جن و پری و ملک و روح و شب اول قبر و آثار و ادعيه و اوراد و اشک و تباکي و حواشي مفاتيح و متون بحار و ذلت امام در برابر خليفه عباسي و -به پيروی از او -طاعت نايبش از سلطان صفوی ...همه به هم مربوط است و همه اجزای الينفک مذهب ما است و همه ،به همين معني رايج و معمول صحيح است و مستند .مسائل سياسي و اجتماعي و طبقاتي و اقتصادی و جهاني و فلسفه تاريخ و مسئوليت علمي و بينش علمي گرايشهای مردمي و جبههگيریهای انقالبي و جهانبيني مترقي و اصالت انسان و مبارزه با اشرافيت و مالکيت سرمايهداری و استعمار و استثمار و توحيد اجتماعي و مالکيت امت و زهد انقالبي و ...اين حرفها را شما به اسالم چسباندهايد .اينها همه «بدعت» است ،بدعت «ادخال ما ليس من االسالم في االسالم» است .شما هم اين چيزها را از مارکسيستها ،سوسياليستها ،اومانيستها ،ليبرالها ،دموکراتها، دانشمندان ،ايدئولوژیهای انقالبي ،مکتبهای جديد فلسفي و نهضتهای مترقي و روشنفکرهای امروز دنيا گرفتهايد و داخل اسالم کردهايد .مسئوليت يک مسلمان تقليد از مرجع ،عمل به رساله علميه ،خواندن مفاتيح ،عبادات ،مستحبات ،زيارت قبور ائمه، توسل ،گريه بر حسين ،حداالمکان دوری از گناه ،استغفار ،اگر فقيری ،صبر و قناعت، حفظ خود در برابر وسوسه شيطان ،در خيانت به مال اغنياء ،اگر سرمايهداری ،پرداخت لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
633
ما و اقبال
سهم ،صاف کردن مال ،زيارت خانه خدا و استحباباً اطعام فقرا و کمک به خويشاوندان مسکين ،اطعام ...و فلسفه زندگي :کسب ثواب آخرت از طريق عبادت ،نه تزکيه نفس، و توسل و توبه و تولي و تبری و لعن ظلمه سقيفه و قتله کربال ...البته ،اجتهاد هم داريم و «حوادث واقعه» جديد را هم در اين عصر از نظر علمي اسالمي تحقيق ميکنيم و موضعگيری اسالم و مسئوليت جامعه اسالمي را در قبال آن تعيين ميکنيم ،چنانکه کردهايم:توجيه ديني اشکال جديد ربا (مثل اشکال قديمش که توجيه کردهايم و همه مؤمنين و مقلدين ما عمل ميکنند) ،مسائلي چون بانک ،سرقفلي ،جواز خوردن ربا از کافر و در سوق غيراسالمي (مثل سود پول مسلمان در بانکهای خارجي که نيازی به کبريت يا دستمال برای شرعي کردنش نيست) .تکليف نماز يوميه و روزه ماه رمضان در قطب شمال يا جنوب که شب و روزش شش ماهه است و ماه رمضان هم ندارند ،يا تشخيص قبله برای فضانوردان و اعمال عبادی در ايستگاههای فضايي يا کره ماه و مريخ»...
9
مسائلي که امروز ،به نام «جهانبيني توحيدی» و «رسالت قرآني» و «امامت علوی» و «عدالت ابوذری» ،...از نظر «مکتب اسالم» يا «امت مسلمان» ،مطرح ميشود ،به عقيده
. 9مي بينيد که نه تنها مرتجع و کهنه پرست نيستند که حتي از برنامه ريزان درازمدت غربي در امور اقتصادی و تکنيکي و جامعه شناسان کنگره سال 6111هم آينده نگرتر و پيشتازترند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
632
ما و اقبال
اينها ،نه به اسالم ربطي دارد و نه به مسلمين .انقالب اجتماعي ،تغيير زيربنای جامعه، نظام مالکيت و توليد و توزيع و مصرف ،اصالت کار يا سرمايه در اقتصاد ،امپرياليسم جهاني ،استعمار ملتها ،نفي طبقات ،بهرهکشي پول از نيروی کار ،فلسفه رهبری ،رژيم سياسي ،مسير تاريخ ،قوانين اجتماعي ،حقوق بشری ،عوامل حرکت و تغيير ،مسئوليت فرد مسلمان در برابر امت اسالمي ،نقش امت اسالمي در برابر تودههای بشری (ناس)، «حوادث واقعه» عصر جديد از قبيل استعمار ،صهيونيسم ،استعمار نو ،وابستگيهای سياسي و اقتصادی جامعههای اسالمي به امپرياليسم ،ماشينيسم ،کاپيتاليسم ،بورژوازی دالل ،استعمار فرهنگي ،تغيير ارزشها ،سيانتيسم ،تکنوکراسي ،بوروکراسي ،احيای ناسيوناليسم جاهلي ،فاشيسم ،نژادپرستي ،قطبي شدن سريع و وقيح و خشن جامعه، سرمايهداری صنعتي ،مصرفپرستي ،رفاهگرايي ،تکوين و رشد و فشردگي طبقه تازهای به نام کارگر صنعتي «پرولتر -که نه چون مالک منبع توليد دارد ،نه چون تاجر و کاسب ،سرمايه و نه چون دهقان عمله ابزار کار« .آفتابنشين» است اما ،همان استقالل و آزادی و خودآگاهي انساني و ماهيت شخصي و فرديت معين «آفتابنشينهای» روستايي و «مادون پرولترها» (مثل بليتفروش و ماشين بپا )...و «لومپنهای» شهری (التها) را نيز ندارد» 9آفتهای فکری و رواني و اجتماعي جديدی چون :اکونوميسم،
. 9پرولتر ،در لغت ،باالتر از گدا و پايين تر از کارگر است ،آنهايي که کار مشخصي ندارند حتي وسيله کاری چون لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
631
ما و اقبال
بيل و کلنگ واره را ،...که خود نشانه چه کاره بودن کارگر است نيز فاقدند ،توی ده ،غالبه چوشه آفتاب نشسته اند به انتظار تصادفي يا پيش آمدن کاری ،يا بيکاره هايي که در کوچه و بازار شهر مي پلکند و با دست خالي ،خود را به عنوان يک نيروی بازو بر خانه ها عرضه مي کنند ،آب حوضي ،برف انداز ،قالي شور ...گداهايي اند که گدايي نمي کنند .کارگر کارخانه ها که نيروی کار خود را به سرمايه دار در ازای پولي به نام مزد (که پول اجاره شخص وی يا بهای نيروی بازوی وی است و در هر دو تعبير ،تلقي انسان به صورت شئ ،يعني انسان فروشي و برده خری جديد) مي فروشد و ابزار کار هم ندارد (ابزار اينجا ماشين است) و در انتخاب و طرح و اداره و نتيجه و جريان توليد نقشي و سهمي و دخالتي و حتي بدان دخالتي ندارد ،پرولتر خوانده شده است .در حاليکه چنانکه گفتم از پرولتر نيز محروميت و محدوديت انساني اش بيشتر است ،چه ،در مسير کار صنعتي ،کمتر به انسان – کسي که در خود نيازی حس مي کند و در نتيجه هدفي پيدا مي کند و برای نيل بدان طرحي مي ريزد و برای عملي کردن آن ،عمل مي کند و از فلسفه کار ،مقدمات ،جريان و نتيجه نهايي آن، آگاهي دارد و خود انتخاب کرده است ،يعني احساس ميکند ،مي انديشد ،انتخاب مي کند و دارای آگاهي ،آزادی و در نتيجه خودآگاهي است – شباهت دارد و بيشتر به يک شئ زنده (نه حيوان) ،يعني پيچ و مهره و آچاری که در دستگاه عظيم و پيچيده نصب مي شود مانند است که يک حرکت را هم بر او تحميل کرده اند و سرمايه دار هم ،درکنار مخارجي که برای تقليل استهالک و حفظ ماشين آالت و سوخت کارخانه اش دارد ،مبلغي را هم صرف نگهداری اين ابزار انسان نمايش مي کند تا هم بهتر و هم بيشتر از او کار کشد اگر به او مزد مي دهد و حتي – در شرايطي که نيروی کار قيمت پيدا ميکند و ارزان گير نمي آيد – به بهداشتش هم عالقه نشان مي دهد ،فلسفه اش اين است و عنوانش چيزهای ديگر .بنابراين انتخاب صفت پرولتر نيز که کارگر بي وسيله کار معني ميدهد ،برای وی توصيف دقيق و تعريفي جامع نيست ،چه اوالً پرولتر انساني است که آزاد است ،مي انديشد ،خودآگاهي دارد و عامل اصلي کار است ،حق انتخاب وقت و فراغت و نوع و شکل و مدت کار را دارد ،در صورتيکه ،وی نه تنها فاقد همه اين خصايص طبيعي و خصايل نوعي انسان است ،اساساً کارگر نيست، کارگر ماشين است و ماشين ،به عنوان کارگر حقيقي و اصلي ،به ابزار کار نيازمند است ،به اربابش سفارش مي دهد که چه مقدار مهره نفس کش که از گوشت و پوست ساخته شده و خون دارد ،برايش ابتياع کند .او هم افراد انسان را بصورت ماده خام مي خرد و بر حسب احتياج کارگرش قالب ريزی مي کند و تراش ميدهد (نامش تربيت تجربي نيروی کار) ،و هر جا که ماشين بگويد.از اينجاست که اين تفسير جامعه شناسي طبقه پرولتر صنعتي با مارکسيسم کالسيک تضاد پيدا ميکند. مارکس بر اساس منحني رشد جبری طبقه کارگر دو دوران تبدلي بورژوازی بازاری و صنايع دستي به سرمايه داری متمرکز صنعتي و صنايع ماشيني (که در آن نيروی محرکه بخار ،جانشين نيروی بازوی انسان يا حيوان شد و با پيچيدگي و تکميل ماشين ،بسياری از کارها را ماشين از دست انسان گرفت و خود تقبل کرد) که در عصر وی به اوج شدت رسيد ،اين مسير را لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
621
ما و اقبال
فرويديسم ،نيهيليسم ،اگزيستانسياليسم الابالي ،جبر مادی ،ماديت اخالقي ،بيپشتوانه ماندن و در نتيجه سقوط ارزشها ،فلسفه عبث ،جهانبيني مکانيکي ،علمپرستي ضدانساني ،ادبيات و هنر پوچ ،اخالق لش ،زندگي سکس ،جامعه رفاه ،انسان شيء شده ،عبادت لذت ،عبوديت قدرت ،سلطنت پول ،مرگ احساس ،تاريک شدن روشني اشراق ،سرد شدن شعله عشق ،بريدگي از تاريخ ،بيگانگي با خويش ،يکبعدی شدن آدمي ،و باالخره ،له شدن و مسخ شدن انسان در زندان استبداد ماشينيسم و حکومت يافتن مطلق تکنولوژی بر ايدئولوژی و در نتيجه ،محو شخصيت ما ،به عنوان «مسلمان»،
مطلق انگاشت و در نتيجه ،آينده را بصورت جامعه ای پيش بيني کرد که طبقه پرولتر صنعتي اکثريت محتوای انساني را شامل مي شود و با اين فرض نتيجه گيريهايي کرد که از نظر منطق مجرد عقلي درست و دقيق مي نمايد ولي واقعيت اجتماعي خط سير ديگری را تعقيب نمود و آن ظهور عامل تکنيکي خاصي بود که نقش تعيين کننده آن ،در قرن نوزدهم قابل تصور نبود و آن عامل اتوماسيون – يا خودکار شدن ماشين – که هر روز ،با کارگر کمتر ،توليد بيشتر مي کند و خودکار شدن وی که نقش انسان را از کارگری ،به کنترل تقليل مي دهد – برخالف جبر تاريخي ويژه مارکس و پيش بيني انقالب اجتماعي و پيش آمدن حتمي آينده ای که در آن طبقه کارگر صنعتي تمام حجم جامعه را اشغال مي کند – تاريخ فردا را به سوی تقليل تدريج نيروی کار انساني در توليد و تعهد توليد به وسيله ماشين پيش مي برد و اين تغيير جهت هم اکنون در جامعه های صنعتي خيلي پيشرفته خود را نشان مي دهد ،بطوری که رشد کمي کارکناني که در زمينه خدمات و مشاغل فکری -و امور تفنني – مشغولند شتابي بيشتر از کارگران صنعتي (پرولتاريا) دارد و جالب است که اين واقعيت در نظامهای سوسياليستي که از نظر صنعتي بسيار پيشرفته اند (شوروی ،چکسلواکي ،آلمان شرقي) محسوس تر است زيرا ،در اين نظام ها توليد صنعتي محدود به نيازهای اصلي جامعه است و در نتيجه ،تکنيک پيشرفته ،با نيروی کارگری کمتری نياز جامعه را تکافو مي کند و پيشرفت صنعت و تکامل اتوماسيون با سرعت بيشتری افراد انساني را از مسير توليد اقتصادی آزاد مي سازد و اين واقعيت به صراحت ،در شوروی منعکس است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
629
ما و اقبال
قلب ماهيت و تبديل خلقت همه ،به عنوان «انسان» ،اينها است ،کفرها ،نفاقها ،فسادها، شرکها ،بتپرستيها ،جادوگریها ،رباخواریها ،گناهها ،بردگيهای نوبهنو «ناس» ،و وسواسهای دمبهدم «خناس» در عصر ما ،در سينه نسل ما... اما ،برای اين آقايان ذویالشأن و االحترام -که غالباً ،حجت زمين و آسماناند و نايب امام و وارث انبيا و دستکم ،پيشوای مسلمانان جهان -...تمامي اين مسائل ،پرت و پالهايي است که بوی کفر ميدهد و هر که به اين بدعتها عقيده دارد ،در آن واحد و با يک ضرب ،هم ملحد است و هم وهابي و هم غربزده و هم دستپرورده کليسا و هم کمونيست و هم غيره! قدر متقين اين که اينها افکار ضدديني و ضدواليتي دستهای است به نام «مارکسيستهای وهابي مسلک» يا «کمونيستهای وابسته به عربستان سعودی»! وگرنه ،اسالمشناسي ميخواهي؟ «بحاراالنوار» ،عبادت؟ «مفاتيحالجنان» ،عمل؟ «رساله عمليه» ،نجات؟ «اشک» ،توفيق؟ «نذر» .....،و اگر هم مرگ؟ «بهشت زهرا»! نميتوان گفت ،به راستي اينان ،عظمت توحيد و رسالت انساني محمد و مکتب انقالبي علي را در اين ايدئولوژی جهاني و اين فرهنگ غني و خالق و پرخون و آتش و اين تاريخ توفنده و پرتب و تاب اسالم و گنجينه پايانناپذير انسانساز سرشار از جهاد
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
626
ما و اقبال
و اجتهاد و شهادت شيعه را ،در حجمي اينچنين حقير و محتوايي اين اندازه فقير، ميفهمند .تلقي اينان از اين مذهب ،تفسير اين فرمول قديمي و مجرب است: اسالم دهکدهای حقير بودن ،خود در آن ،کدخدايي کبير نمودن! والسالم ،نعمت تمام! آری ميبينيم که «امت توحيد» -که در قرآن« :جامعه نمونه و ميانداری است که بر الگوی رسول ،خودسازی ميکنند تا تودههای انساني ،در جهان ،خود را بر الگوی آنان بسازند»« ،برترين امتي که برای مردم ،خروج کردهاند ،به زيبايي فراميخوانند و با زشتي مبارزه ميکنند و به خدا ايمان دارند» -در چشم اينان ،به راستي يک «دهکده حقير» است ،خراب آبادی راکد و ساکت و بيخشم و خروش و دور از گذرگاه زمان، در حصاری تنگ و تاريک ،با برجهايي خاموش و درهای بسته و در آن ،مالک و مال و ژاندارم به هم پيوسته و در کمين رعيت نشسته ،به چوبکاری! يکي به چوب شاه ميزندش ،يکي به چوب طال ،و آن دگر به چوب خدا! امت اسالمي! جامعهای که زيربنايش پيوند عميق و رابطه اصيل و متقابل ميان «حاجي» و «مال» يعني به همسازی «دينار» و «دين» و بقيه هيچ ،عوام کاالنعامي که مسئوليت مذهبيشان ،برای حاجي کار کردن و برای مال ،دست بوسيدن است .خونش را آن ميمکد و اشکش را اين ميگيرد .همين! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
623
ما و اقبال
خارج از اين «خطکشيهای جزم جامعهشناسي» و «قالبهای تنگ اسالمشناسي»، هر که پا بيرون نهد ،بر خدا خروج کرده و به دارالکفر وارد شده و بيکمترين ترديد و تأملي ،به تير تکفيرش ميزنند و «استکانش را آب ميکشند»! جالبتر از اين شيوه تفسير «اسالم خودشان» و تکفير «اسالم ما» ،هماهنگي دقيق و همکالمي مطلق دشمنان اصولي اسالم و منکران رسمي مذهب ،با اين مقامات روحاني و حاميان رسمي اسالم است .اينان نيز که مبارزان متعصب عليه مذهبند ،از پايگاه ماترياليسم ،مارکسيسم، ديالکتيک مادی ،اصالت انسان ،فلسفه علمي ،فلسفه عقلي ،چپگرايي مترقي، ايدئولوژی انقالبي ،سيانتيسم الحادی ،سوسياليسم ،دموکراسي ،آزادی انساني ،....با شور و شعف زايدالوصفي ،دقيقاً ،همان ادعاهايي را که آنها در اثبات اصالت دين خود دارند تأييد ميکنند و با همان لحن ،فتواهايي را که در تکفير ما صادر کردهاند ،مدام تکرار مينمايند و تبليغ! اينان نيز از توحيدی [هراس دارند] که نه به شکل يک «دگم»، که يک «جهانبيني» ،از قرآني که نه چون يک «شيء متبرک» و «ورد مقدس» ،که يک «کتاب خواندني ،برای آگاهي و عمل و هدايت و مسئوليت» ،از اسالم ،نه به مثابه «سنتهای تقليدی و عقايد تعبدی و تشريفات ظاهری و اوراد و اشکال و عادات موروثي و تکراری و يا موزهای از معارف اساطيری و اصول اجدادی و علوم قديمه» ،که به عنوان يک «ايدئولوژی فطری و مکتب انساني -اجتماعي و دعوت و مسئوليت و جبهه و جهت و آرمانخواهي و درگيری و خطمشي تاريخي و جهانبيني مترقي و باز و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
624
ما و اقبال
متحرک و ايمان مسلکي و تعهد مرامي خودآگاهانه ،انتخابي ،روشن و روشنگر و خودساز و زمانساز و امتآفرين و انقالبي و ارزشپرور و کمالجوی »...و باالخره ،از برون آمدن مذهب از زاويه معبد و حضورش در متن زندگي و صحنه اجتهاد فکری و جهاد اجتماعي و ميدان خالقيت و پيکار و بعثت و رسالت و رهبری و ظهورش در سيمای درخشان و جذاب و زيبای عقلي و علمي و سياسي و انساني و انقالبي و بازگشتش از جمود و جهل و ضعف و باخودبيگانگي و کهنگي و مرگ فامي ،به خويشتن راستين و خودی نخستين و حيات و حرکت و پيشآهنگي و نقش ويرانگری و سازندگياش و دعوت به عزت و حکمت و امت و عدالت و نعمت و علم و عقل و عشق و فالح انسان و از محمد ،نه موجودی غيرانساني که سايه نداشت ،که برعکس، سايه داشت ،سايهای که آتش فريب معبد موبد را کشت و کنگره کاخ ستم خسرو را شکست و دريای ثروت دهگان و بازارگان را خشکاند ،و در دستي «کتاب» آگاهي ،و در دستي «شمشير» پيکار ،و از علي ،نه لنگر زمين و آسمان و دارنده جفرورمل و ...که آفتاب روشنگری و آتشفشان عشق و تجسم انساني «روح» و گوشت و پوست يافتن زيبايي و شکوه و اخالص و عدالت و حق ،دشمن خونريزی و آشتيناپذير و جور و جهل و جمود و اشرافيت و کنز و دوست گرسنگان ،بيپناهان ،قربانيان سرمايه و تعصب و ستم و پيشوای نجات مستضعفين زمان و قهرمان انقالبي مغضوبين زمين و
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
آری ،از چنين ايماني و از چنين اسالمي ،اينان نيز هراس دارند .توحيد مترقي اسالم متحرک و تشيع انقالبي ،طبيعي است که هم تاريک انديشان مرتجع ،متوقف و محافظهکار مذهبي را به هراس افکند و به تکاپو آورد تا برای نابودی آن ،به هر کاری دست زنند ،و هم روشنفکران ضدمذهبيای را که در اين دو سه قرن -در اروپا -و اين دو سه نسل -در اينجا ،-جهانبيني مترقي ،ايدئولوژی متحرک و حزب ،نهضت و رهبری انقالبي را در انحصار خود ميپندارند! به هر حال ،مذهب مترقي انقالبي ،هم «پاپ» را خلع سالح ميکند و هم مارکس را .در عين حال که آرمان اصلياش، واژگون کردن قصر سزار است .در اينجا است که ميبينيم ،هر گاه بعثت توحيدی خود را باز مييابد و نقش تاريخي خود را باز ميشناسد و رسالت آگاهي ،عدالت ،نجات و رشد انساني خويش را باز ميگيرد و بيدار کردن انديشه و برشوراندن وجدان و روشنگری راه و «اجتهاد فکری» و نفي جمود و ارتجاع و «جهاد انقالبي» در طرد قدرتهای جور و نظامهای شرک و توطئههای فريب را آغاز ميکند ،سه نيروی
. 9در متن اصلي جای دو سه سطر خالي است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
622
ما و اقبال
مختلف و حتي مخالف ،خود را در خطر مييابند ،هراسان و زخمخورده ،به مقابله بر ميخيزند و خيلي طبيعي و منطقي و موجه است که عليرغم دشمني اصولي و ناهماهنگي جوهری با هم ،برای مبارزه با اين خطر مشترک ،جبهه مشترکي را -پنهاني يا آشکارا ،عمالً با فکراً نيز ،مستقيم يا غيرمستقيم -تشکيل دهند و الاقل ،صفهاشان را به هم نزديک کنند و با درگيریهای فيمابين ،فرصت جان و توان گرفتن و پيشرفت و اشغال صحنه زمان و فتح وجدان نسل و دست يافتن به متن جامعه و ايمان توده را به وی ندهند .اين سه نيرو: يکي نيروی دشمنان مردم است ،قدرتمندان ،زراندوزان و آنها که دست بر سر خلق دارند ،يا دست در جيب خلق ،آنها که بر سفره چرب و رنگين چپاول و جنايت و اسارت انسان ،ميچرخند و بر گرده مردم سوارند .اينها از اين صرصری که خيمه و خرگاه سياهشان را خواهد کند ،از اين والدتي که کنگره کاخ ستمشان را فرو خواهد ريخت و بعثتي که بتهای اشرافيت و سيادت و تجارتشان را خرد خواهند کرد بر خود ميلرزند .استخوان شتری که ابوذر به دست گرفته و خشمناک و بر آشفته ،به سوی دارالخالفه ميشتابد تا بر سر «عثمان» و عبدالرحمن و کعباالحبار فرو کوبد ،اينان را هميشه زمان و همه جای زمين ،به هراس ميافکند ،چه ،اينان وارثان تاريخي اين سه «چهره» يک «سر» يا «سه سر» يک تناند ،و ميبينيم که «عبدالرحمن زر» ،از اصل، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
623
ما و اقبال
«عثمان زور» را بر مسند مينشاند 9در عوض« ،عثمان زور» از «عبدالرحن زر» حمايت ميکند و «کعباالحبار زرق» هر دو را توجيه. منظره را در برابر هجوم ابوذر -اسالم روشنگر عدالتخواه انقالبي -ببين! توده انبوه طالی عبدالرحمن ،پيش روی عثمان نهاده ،کعب ،با سر شکافته از ضربه ابوذر« ،پشت سر عثمان» ،پناه گرفته! چه صحنه معنيدار و تابلو جاويداني! نيروی دوم ،پاسداران سنتهای کهنه ،اساطير االولين ،دين آبا اجدادی ،ارزشهای موروثي ،ارتجاع تاريخي ،جمود اجتماعي ،جهل فکری ...که خود را حامي ايمان ديني و حامل معارف مذهبي و باالخره ،آيه خدا و وارث پيغمبر و نايب امام و حجتاالسالم و مقتدای امام و از اين قبيل ...ميشمارند و عالمه نائيني عالم و فقيه آگاه و دلير عصر مشروطه ،اينان را بانيان «استبداد ديني» مينامد و قدرتمندان و اشراف و صاحبان سيادت و سعادت در ارتجاع مذهبي. اينها ،قبل از آن دو نيروی ديگر ،قدرت ويرانگری اين بعثت توحيدی را تشخيص ميدهند و صريحتر و سريعتر از دشمن اصلي ،خطر آن را احساس ميکنند و اين
. 9در شورا که خليفه انتخاب شد اين عبدالرحمن بود که رياست شورا را داشت و زمينه سياسي شکست علي و پيروزی عثمان را فراهم ساخت. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
622
ما و اقبال
طبيعي است ،چون در آغاز «فصل تازه» و «تحويل سال نو» در تقويم و تاريخ ايمان و تجديد حيات و خرمي «روح» و نوبهار «عشق» با تندبارانهای اسفندی که از آسمان و آفتاب ،باريدن ميگيرد و سيالبهای بنيانکن و خروشنده که بر اين کوير روان ميشوند ،پيش از همه ،آب در النه اينها ميافتد و به همين دليل است که پيش از همه، اينها بر ميشورند و از همه سو ،به تکاپو ميافتند .تصادفي نيست اگر در برابر يد بيضای موسي ،ريسمانهای به «سيماب فريب» آغشته ساحران ،بيش از همه ،به جنب و جوش ميافتند .در ظهور عيسي -مسيح موعود و منجي قوم و مصلح مذهب بنياسرائيل -پيش از اشراف روم و عمال قيصر و کفار فلسطين ،اين «فريسيان»اند که علم تکفير و توهين و تفسيق وی را بر افراشتهاند و در تالشاند تا «باالييها» را بر او خشمگين کنند و «پايينيها» را به او بدبين .در آغاز بعثت پيامبر اسالم ،شخصيتهای مذهبي که پيشوايان روحاني وعلمای ديني عرب و يهود بودند و پيش از اسالم ،ظهور پيامبر را بشارت ميدادند و بعثت را پيشبيني ميکردند ،قبل از همه ،به تکذيب او پرداختند و در برابرش ايستادند و قرآن از اينان شکوه ميکند و حقکشيشان را سرزنش ،چه ،پيش از بعثت ،اينان با تکيه بر مذهب و سخن گفتن از خدا و فردا و حتي ،نقل بشارتها و پيشبينيها در باب بعثت و رسالت محمد ،در ايمان و افکار مردم اعتباری مييافتند و در جامعه شأني و شهرتي را و به نام دين و علم ،حيثيتي و اکنون ،با آغاز نهضتي که دانش آنان را بياعتبار ،موقع اجتماعيشان را متزلزل و شخصيتشان را بيرنگ ميسازد، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
621
ما و اقبال
با تغيير اوضاع و انقالب در ارزشها ،وضع طبقاتيشان دگرگون ميشود و فضائل صنفيشان واژگون و اسالم زير پايشان را ناگهان خالي ميکند.9 اين واقعيتي است که در طول تاريخ هميشه تکرار ميشود و اين اصل را نشان ميدهد که همواره ،عليه «مذهب»« ،مذهب» است که ميجنگد .توحيد را توحيد از محتوا خالي ميکند و اسالم ،کشندهترين ضربهها را از اسالم خورده است و تشيع با توطئه عميق و جادوی سياه تشيع مسخ و محو شده است و بنابر اين ،عکس قضيه نيز درست است :برای نجات انسان از باخودبيگانگي و ذلت و فلج شدن اراده و آگاهي و انحطاط عقلي و ضعف وجودیاش که کار مذهب است ،تنها راه ،تجديد بعثت مذهب است ،برای رهايي از سلطه بيمارگونه و اسارتبار اين خدا ،بايد از نيروی خالق و فروزنده و رهاييبخش خدا مدد گرفت و باالخره ،اين اسالم جامد و منحط را که چنين سرنوشت تباهي برای ملتهای مسلمان ساخته است ،تنها به ياری اسالم ميتوان بر انداخت .و باالخره ،از اين تشيعي که پرورده دربار شاه سلطان حسين است و پرورنده جرثومههای ربا و خرافه و جهل و ضعف و ذلت و الابليگری و شرک و رکود و پوسيدگي ذهن و فلج شعور و بيماری روح و کيش شخصيتپرستي و توجيه ظلم و
. 9در متن اصلي جای چند سطر خالي است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
611
ما و اقبال
فساد و لش بودن ...به ستوه آمدهای؟ از خشم بر افروختهای؟ در جستجوی راه چارهای؟ يکراست به در خانه فاطمه رو ،علي ،همسرش ،پسرش و دخترش راه درست اين کار را به تو خواهند آموخت .برای انسانهای فالحجوی ،ملتهای آزاديخواه، طبقات عدالتطلب و روشنفکران حقيقت پرست ،و باالخره ،روحهای رنجور و بيپناه در مسير طوالني تاريخ ،در مدينه اين تمدني که معبدهای سياه جهل و کاخهای «سبز» و «سفيد» و «سرخ» جور و دکانها و بازارها و روسپيخانههای گونهگون بر پا است، جز اين «خانه گلين» ،کجا را سراغ داری؟ از اينجا ،دو مشعل فروزان و سوزان «امامت» و «عدالت» را وامگير و بر سر دست ،از همه قرنهای سرد و سياه تاريخ ماگذرکن و با اين هر دو ،اين تار عنکبوتي را که «سلطنت استبداد» و «تبعيض طبقات» ،برای صيد خلق ،و به دست مغان و موبدان دربار و بازار صفوی ،به نام تشيع ،بافته است ،آتش بزن! «تشيع صفوی» را تنها صاعقه «تشيع علوی» است که بر سر فرود ميآيد و خاکستر ميکند .نميبيني که تا ابرهای بارانزا از افق صحراهای ربذه و مرج العذراء و طف ظاهر ميشوند و بر فراز آسمان اين کوير تشنه و شبگرفته خيمه ميزنند و بر سر توطئهسازان ميدان «نقش جهان» غريو تندرهای خشم و تازيانه آذرخشهای عذاب بر ميکشند ،در ميان احبار و رهبان کليسای «مسجد شاه» ولوله بر پا ميشود و پيش از قزلباشان شاهسون «عاليقاپو» -که با هم همسايهاند و همدست -به تکاپو ميافتند و قيل و قال و دشنام و اتهام و تکفير و تفسيق و ...هرچه به دهنشان آيد و هر کاری از دستشان لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
619
ما و اقبال
و اين واقعيت طبيعي است و قانون علمي و اصل بديهي منطقي .چه« ،مذهب انقالبي»، به خودی خود ،نفي «مذهب ارتجاعي» است ،درست به همانگونه که علم ،جهل را و نور ،تيرگي را و حرکت ،سکون را و بيداری ،خواب را نفي ميکند ،و بودن آن ،نبودن اين است. و باالخره ،نيروی سوم ،از آن سه نيرويي که از بعثت انقالبي ايمان در وجدان جامعه رنج ميبرد و به عقبماندگي ،رنگپريدگي و از دست دادن پايگاههای مترقي تهديد ميشود و ناچار ،به مقابله و مقاومت بر ميخيزد ،نيروی «روشنفکران ضدمذهبي» است. جامعه ما به علت «انقطاع تاريخي» معيوب شده است .ميان ما و سرچشمه وجودی و آبشخور معنویمان خندقي عميق ،فاصله انداخته است .يک جامعه رويان و بارور درختي است که ريشه در تاريخ خويش دارد .و آفتاب «ايمان» ،هوای «آزادی» ،باران ابرهای «فراگيری» که از افقهای ديگر ميرسند ،و باالخره ،خاک حاصلخيز «فرهنگ» که در طول دورانهای بسيار تاريخ قوت و غذا ساخته و يافته است ،سالمت ،رويش طبيعي ،حيات و خرمي و بارآوریاش را تأمين ميکنند .اما ،درخت وجودی ما ،در زير ضربههای تيشهواره و تبری که دشمنان ترکتازش ،پياپي بر آن فرود آوردند زخمهای کاری ديد .آفت کرمهای جاهليت و جهل و اشرافيت و فرقهبازی و خالفت و قوميت و عصبيتهای فکری و قبايلي و احيای نظامهای فئودالي و بردگي و تضاد طبقاتي و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
616
ما و اقبال
استبداد سياسي و ديني و بيماریهای آميزشي با فرهنگها و مذهبها و نژادهای ناجنس و ناسالم و عود امراض ريشهدار شرک و جاهليت قديم که در انقالب اسالم سرکوب شده بودند و فلج اما نه ريشهکن ،و با مساعد شدن مزاج جان گرفتند ،درخت زخمخورده و شکسته را آفت زده و از درون بيمار کرد .تفرقههای مذهبي و فکری، تجزيههای سياسي و قومي آن را قطعه قطعه کرد و شقه شقه و باالخص ،در مورد قوم ما ،عصبيت قومي و تعصب فرقهای سرپوشي تنگ و تاريک و بيروزن و خفقانآميز بر سرش نهاد و رابطهاش با فضای باز و هوای آزاد و ابرهای بارانزا و بهارآفرين برخاسته از درياهای غني تمدنها و فرهنگها و رودهای روان انديشهها و نهضتهای همه آفاق و انفس جهان اسالم و جز اسالم ،قطع کرد و طبيعي است اين «درخت زيتون مبارکي که نه شرقي بود و نه غربي ،ريشه در سينه خاک داشت و سر به آسمان کشيده بود» ،به زودی پژمرده و از رويش ماند و زردی گرفت و به صورت درخت وحشي جنگلي بيپيوند ،بازگشتي قهقرايي و بدوی کرد .سالهای خواب گرفته و مرده گذشت .ناگهان استعمار پيدا شد و باغبان غربي دست به کار آباداني تمام جهان گشت .آمريکا و آفريقا و آسيا ،و مگر نه استعمار حقيقتاً به معني «طلب عمران و آبادی است»؟ درخت ما را از خاک اين سرزمين در آوردند ،ريشه جانش را از قلب تاريخ ما بريدند و در گلداني حقير که با مشتي «کود مصنوعي وارداتي» پر شده بود گذاشتند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
613
ما و اقبال
گلداني که اول نامش مشروطه بود و آزادی و دموکراسي قالبي غربي ،و تا ديدند که همان قالبياش ،همان قالب صوری و لفظياش هم خطر دارد و اسباب زحمت ميشود فوری شکستند و به جايش کاسهای از چدن ريختند ،به شکلي نوظهور ،من در آوردی ،چيزی شبيه کاسک نظامي ،چکمه قزاقي ،نه قنداق تفنگ... اما ،باغبانهای گماشته همانها ماندند ،ميرزا ملکمخانها ،سيد حسن تقيزادهها، گوگالوپها ،سرسيداحمدخانها... کمکم ،نه ،ناگهان! آثاری از حيات و حرکت در آن هويدا شد و چه شور و شوقي و های و هويي که :درخت ما دوباره جان گرفته ،...جوانه زده ،بر شاخش گل شکفته... نگاه کن! واقعبين باش! حقيقت را اعتراف کن ،با بينش علمي ،روش مشاهده عيني و تجربه حسي پديدهها را بشناس! درخت ما بر داده ،ثمر داده ،به بار نشسته! راست بود، همهاش راست بود، «همان برگ و همان بار»، «همان شيوه و رفتار»، «همان برگ سپيد به مثل ژاله ژاله»، «به مثل ،اشک نگونسار»، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
614
ما و اقبال
ولي ،ناگهان شور و شوقها خوابيد .همه ،سرد و ساکت در هم نگريستند و سر از نوميدی و سيهبختي ،به گريبان فرو بردند و با خود ،به تلخي و به نفرين ،زمزمه کردند که: «چرا بايد تحمل ،آبياری کردن باغي، کزآن گل ،کاغذين رويد»؟ «گلهای کاغذی»؟ بر شاخههای اين درخت از خاک در آمده ريشه بريده بر گلدان چکمه کاشته کود مصنوعي فرنگي داده زير سقف کوتاه زندان نهاده با خونابه چرکآميز و استفراغ استعمار مست پوده کرده خونآشام غربي آبياری شده. نوگلهای روشنفکری شکفت ،در باغي که برزگران عمرانطلب آبادانخواه مسيحپرست آزادی پناهِ انسانِ دوستِ دموکراتِ حقيقتبينِ بيتعصبِ باتمدنِ پرهنرِ پيرو علمِ پيشرفته باتربيتِ ابرمردی ابرنژادِ ابرفرهنگِ ابرنبوغِ ابرخرد ،در اين کوير برهوت سوت و کور ما پي ريختند. نوبر باغ به بازار آمد .پيدايش يک صنف تازه به نام «روشنفکر» ،و بزرگترين خصوصيتشان اينکه هرچه در «روشنفکری» جلوتر ميرفتند ،از مردم خودشان دورتر ميشدند و با خودشان غريبهتر و با غريبه ،خودیتر! يک حرکت جادويي! طبيعي لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
615
ما و اقبال
است ،چه ،اول بار« ،دارالفنون» را ،نه پيوسته و افزوده در ادامه و تکميل ،که در برابر «مدرسه مروی» بر پا کردند و دانشگاه جديد را بر روی «صفر» ،زميني باير و بکر، درست مثل آفريقای سياه و آمريکای التين .در سرزميني که دستکم هزار سال کانون تشعشع نبوغ و سرچشمه جوشان فرهنگ و مدنيت بود و عميقترين و غنيترين سنتهای دانشگاهي را داشت. موج روشنفکری ما ،از اين بنای نوبنياد و با اين زبان و فرهنگ و فکر و علم وارداتي زاده شد و پرورده شد .درست شبيه درسخواندههای بومي مدارس استعماری در ميان اقوام بدوی و ممالک مستعمره آفريقای مرکزی :بوميان «متشبه» (آسيميله) 9که همه چيزشان فرنگيوار بود جز رنگ پوستشان و اين تنها وجه اشتراکي بود که با ملت خويش داشتند .و بديهي است که اينها ،در جامعهای عقبمانده ،روشنفکر به حساب ميآيند و طبيعي است که اينها ،همه چيزشان را ،تاريخشان ،فرهنگشان ،مذهبشان و خودشان را نيز ،در قالبهای فرنگي -تنها قالبهايي که ميشناسند و در دست دارند- ميريزند و سپس قضاوت ميکنند.
. Assimile 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
612
ما و اقبال
مثالً؟ قالبهای تاريخي غرب چيست؟ سه دوران مشخص :دوران باستان :درخشش علم و فرهنگ و تمدن و پيشرفت( ،تمدن رم و يونان قديم) ،دوران ميانه :غلبه مذهب مسيح و مرگ علم و جمود عقل و قدرت فئوداليسم و ضعف و عقبماندگي ،دوران جديد :بازگشت به خويش ،ضعف حکومت مذهب و تجديد حيات فرهنگ و هنر و تمدن و پيشرفت اجتماعي( ...تمدن جديد اروپا). تجربه تاريخ روشن است ،مسيحيت نبود ،تمدن بود ،مسيحيت آمد ،تمدن رفت، مسيحيت رفت ،تمدن بازآمد .پس ،اين مسيحيت است که مدنيت را ميکشد .روشنفکر ما ديگر نيازی به چنين تحقيقي ندارد .او غربي نشده ،غربزده شده است .غربي شدن، خود نوعي متمدن شدن است .غربيزده شدن ،نوعي مرض است .ميمون آدمنما ،غير از ميمون آدم شده است. روشنفکر ما برای دست يافتن به حقيقت و داشتن يک قضاوت درباره خودش ،نه نيازی به آن همه تحقيق در شناخت تاريخ و تحليل علمي تاريخ خويش دارد و نه بررسي مستقيم و کامل و دقيق و آشنايي مستقيم با مذهب و تمدن خويش ،وی به جای تمامي اين کارها که غربي کرده است ،در حکم علمي و فلسفي و تاريخي عميقي که وی راجع به تاريخ و مسيحيت و تمدن و رابطههای علت و معلولي مستقيم و معکوس ميان اينها صادر کرده و در حقيقت پس از چند قرن کار و آن همه کاوشها و رنجهای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
613
ما و اقبال
حيرتآور و دقتهای شگفتانگيز کشف کرده است ،تنها کافي است به جای کلمه «مسيحيت» چشم بسته و اتوماتيک ،بگذارد «اسالم» ،و به همين سادگي ،با حيله سحرآميز و چشمبندی جادويي ،يکپا روشنفکر نوانديش مترقي ميشود که علمي فکر ميکند ،مسائل تاريخي را تحليل فلسفي و منطقي ميکند ،رابطههای پيچيده و عميق ميان تمدن و مذهب و تاريخ و پيشرفت و انحطاط ...را که اساسيترين مسائلي است که برای بشريت مطرح است ،کشف نموده است. ميبينيم که با تبديل يک اسم ،يعني مسيحيت به اسالم ،در جامعه ما ،يک عدد «روشنفکر» از نوع ماترياليست علمي ليبرال و سازنده دموکرات تجددخواه و ...غيره به دست ميآيد که ميتواند تا آخر عمر با کمال آبرومندی زندگي کند و خود را وارث فرهنگي و فکری رنسانس و انقالب کبير فرانسه بداند و شريک در همه پيشرفتهای علمي که در خارج ميشود و سهيم در افتخاراتي که اصحاب دايرهالمعارف و ديدهرو و ولتر و کلود برنارد و گاليله و ژوردانو ...در مبارزه با کليسا و زمينهسازی برای بيداری و نهضت و پيشرفت تمدن جديد کسب کردهاند! و طبيعي است اگر با چنين پشتوانه معتبر و سرمايه عظيم و مفاخر خيرهکننده تاريخي ،با همان لحن که ولتر ،ديدهرو و ارنست رنان ...مسيحيت را -به عنوان فلسه تسليم و ذلت در برابر قدرت امپراطوری روم و «اخالق زنانگي» و «خصلت بردگي» -به لجن ميکشيدند .وی ،با تعويض اسامي خاص ،انقالب ضداشرافي امپراطوری روم و اسالم و رسالت محمد ،پيامبر مسلح و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
612
ما و اقبال
ويرانکننده امپراطوریهای شرق و غرب و علي انقالبي و حسين و قائم و زينب- اسرافيل قيامتساز در قبرستان زمين و صاعقه خشم بر سر جباران زمان -و ابوذر- دشمن آشتيناپذير سرمايهداری -و باالخره ،تمام اين ايمان و فرهنگ و تاريخ سراپا جهاد و عدالتخواهي و حريت و شهادت را نيز با قاطعيت و گستاخي روشنفکری و غبغب انقالبي و با دو فيس نوانديشي و ولتر مآبانه ،محکوم نمايد و پيدا است کسي که سادهتر از طرز عارف شدن باباطاهر عريان ،روشنفکر شده ،در هر گونه اظهار نظری و صدور حکمي؛ در هر باب ،مطلقاً آزاد است و از هر انتقاد و اعتراضي مصون ،چه، چنين کسي مسيحي را که امپراطوری بردارش ميکشد و محمدی را که امپراطوران را به خاک ميافکند ،مسيحيتي را که اتهامش مذهب اسير بودن است و اسالمي را که اتهامش مذهب شمشير بودن ،و سنپلي را که پايه ايمان را فقر مينامد و ابوذری را که فقر را پايگاه کفر ،و يا تشيعي را که طي هزار سال ،همواره ،ايدئولوژی مبارزات رهاييبخش ضداستعماری در برابر امپرياليسم عرب و ترک و مغول و تکيهگاه فکری نهضتهای انقالبي و آرمانهای مردمي ضدطبقاتي و غالباً ،روستايي در برابر فئوداليسم ،اشرافيت و سلطه طبقه مرفه شهری بوده است ،و مثالً مذهب بودايي را که اساساً« ،مذهبي شاهزاده و واالتبار» است و همواره ،از هند تا اقصای چين ،ميان دربارهای ممالک خاور دور ميگشته و هميشه شاهنشين و سلطنتپناه بوده است ،از يکديگر تميز نميدهد و نه تنها چپو راست ،که حاکم و محکوم ،ظالم و مظلوم و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
611
ما و اقبال
قاتل و مقتول را ،تنها به اين دليل که هر دو در تاريخ چهرهای مذهبي داشتهاند -کاذب يا صادق ،-از يک مقوله ميشمارد و دارای يک نقش اجتماعي و جهت تاريخي و مطلقاً نميداند که رابطه مذهب و پيشرفت يا قدرت دين و علم ،در تاريخ ما سرگذشتي ،دقيقاً ،عکس تاريخ غرب دارد و اين دو منحني هماهنگ صعود و سقوط ميکنند .قرون وسطای ما -قرون سوم و چهارم -عصری است که روح مذهبي بر تمامي ابعاد اجتماعي و انساني ما غلبه دارد و اسالم در اوج قدرت و حکومت خويش است و دقيقاً ،در همين دوره است که منحني فرهنگ و دانش ما به بلندترين نقطه اوج خود رسيده و عظمت تمدن و شکوفايي نبوغهای درخشان اسالمي جهان را فتح کرده است. از چنين «شبهروشنفکر اطواری دوبله شده به فارسي» -که همچون زنان متجددمان به «ضرب قيچي» ،از ناچاری ،در يک طرفهالعين ،وسط کوچه ،بين راه« ،متمدن» شدند -غالباً ،توی مستراح ،با «شوک آفتابه» ،9يکهو ،به خودآگاهي علمي رسيده و
. 9شوک آفتابه يکي از دانشمندان نامي معاصر ما از همين طريق مستبصر شده است.نقل مي کند که در دوران طلبگي شبي جنب مي شود و صبح طبق معمول ،در صف طوالني طالب در انتظار نوبت مستراح مي ايستد .اوالً بايد همين موقع از خواب برخيزد و امروز هم ميان طالب حضور يابد تا ببينند برای نماز صبح برخاسته ،ثانياً بايد امروز هم برگردد و در هوای سرد صبح زود زمستان ،مسافت نسبتاً زيادی را تا حوض وسط صحن وسيع مدرسه طي کند و يخ را به زحمت بشکند و آفتابه را بيخودی پر لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
311
ما و اقبال
کند و دوباره به مستراح رجعت کند .حال در مستراح کارش را کرده و درمانده که با اين آفتابه چه کند؟ آفتابه را ول کند و بيرون آيد طالب به دو قرينه عقلي و داللت منطقي پي به اين حقيقت دهشتناک خواهند برد که وی طهارت نگرفته است: يکي اينکه آب آفتابه استعمال نشده و ديگر اينکه اساساً صدايي شنيده نشده .پس بايد آفتابه را خالي کرد ،اگر تطهير کند نجس تر مي شود ،اگر آفتابه را در مستراح سرازيرکند ،صدايي از آن برخواهد خاست آنچنان مشخص است و با صدای ويژه تطهير مغاير ،که هيچ طلبه تازه کار و غيرخبره جامع المقدمات خواني هم که در همسايگي وی قرار دارد ،ممکن نيست به حقيقت امر ،کما هو حقه ،واقف نگردد .فکر کرد ،راه چاره منحصر بفرد اين است که در حاليکه با انگشتانش بازی ميکند ،با دقت و ظرافت و رعايت تمام نکات لطيف خاص اين فن ،بر آنها کم کمک آب ريزد و موسيقي طبيعي ای را در دستگاه تطهير بنوازد تا همسايگان طرفينش که گوش به زنگ طهارت وی اند ،نسبت به ايمان و تقوای همدرس همفکرشان يقين حاصل کنند .مي گويد :از اين همه درگيری ها و کشاکش ها و رياکاری ها و کلک بازيها و دلهره ها و دردسرها و اين همه معضالت پيچيده و مشکالت عديده که بر سرم ريخته بود و در برابرم طرح شده بود و مرا به سختي گرفتار خويش کرده بود ،ناگهان بستوه آمدم و عاصي شدم واين آفتابه لعنتي را به خشم بر زمين کوفتم و از جگر جيغي کشيدم که عقده ام بيرون ريخت ،خالص شدم ،آزاد ،رها ،راحت ،رسوا و بي ريا! تا آفتابه را بر زمين کوفتم ،احساس کردم جهان در نظرم ديگر شد ،يعني جهان بيني ام عوض شد ،از مستراح بيرون پريدم و يکراست رفتم به فرنگ. آنهايي که از عمق مسائل روانشناسي آگاهند و مي دانند که چگونه يک حالت يا يک رفتار يا حادثه بسيار ساده و پيش پا افتاده ،در تحليل علمي روانشناسي ،از جدی ترين و عميق ترين و اساسي ترين حقايق انساني ،واقعيات اجتماعي تاريخي و قوانين علمي خبر مي دهد و به کشف علل و عوامل مهمي مي انجامد و مسايل بسيار تازه ای را طرح ميکند ،مي تواند – به تعبير خود آقای دکتر م – عمق و دامنه اين شوک آفتابه را اندازه گيری کنند و دريابند که اين نمونه ،از حقيقت علمي و واقعيت عيني انساني – اجتماعي حکايت مي کند که در روانشانسي اجتماعي و يا جامعه شناسي فکری ،فرهنگي ،مذهبي و سياسي عصر جديد و نسل نوی ما ،وجودی فعال دارد و آن جبهه گيری ها ،تغيير جهت ها ،حرکات تند ،عقايد و عواطف، قضاوت ها و تعصب هايي است که گرچه خود را به صورت يک جهان بيني فلسفي ،مکتب عقيدتي ،خط مشي اجتماعي، بينش علمي ،گرايش سياسي و انتخاب ايدئولوژيک ...توجيه ميکند اما غالباً يک عکس العمل است ،بازتابي سريع ،شديد، قاطع ،ناخودآگاه يا نيمه خودآگاه ،جبری و عاطفي .با اين ديد ،مي توان شناختي علمي ،عميق و تحليلي از اين واقعيت عيني داشت که روشنفکران ضدمذهبي (نه غيرمذهبي) برخاسته از محيطها و باالخص ،خانواده های شديداً مذهبي و احياناً روحاني اند .انگيزه های شديد مارکسيستي ،در ميان اشراف زادهها ،خرپول زاده ها و در کنار سفره شکم گنده ها و گريبان گردن کلفت ها تب و تاب بيشتری دارد. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
319
ما و اقبال
تصميم به روشنفکر شدن گرفته است و تمامي قضاوتهايش را ،با تعويض اسامي خاص، از قضاوت فلسفي ،علمي ،اجتماعي غربي ميگيرد ،تاريخش را ،چنان تراش ميدهد و تکهتکه ميکند و واقعيتهايش را مثله و مسخ مينمايد تا در «قالبهای غربي» ريخته شود و صورتبندی کند ،به جای «خود»ش« ،غريبه غربي» يا «غيره غربي» را خود احساس ميکند و ميشناسد و در نتيجه ،هرچه ،بدينگونه ،در «خودآگاهي» پيشتر ميرود ،از خود دورتر ميشود و با خود غريبهتر .حتي ،نيازها ،دشواریها ،کمبودها و آرمانها و ارزشهای او را در خود ،تزريق ميکند .راهحلهايش ،معالجه بيماریهايش؟ نه چون غربي ،طبيبانه «معاينه» کردن و «کشف» کردن و بر آن اساس، نسخه عالج درد را نوشتن ،که اين «نسخه نوشته کرده» طبيب غربي را ،با تغيير اسم بيمار ،عمل ميکند! و اساساً ،درد خويش را حس نميکند ،حساسيتش فلج است، مينالد ،اما از دردی که ديگری دارد .در رشد سيستم توليد اقتصادی ،هنوز در مرحله کشاورزی ،مصرف نان و پنير و پيازش را تأمين نميتواند کرد و از ناهنجاریهای جامعهای بيمار شده و ناميزان ،که [در] توليد ماشيني به دوره اتوماسيون تکنولوژی رسيده باشد .برای اياب و ذهاب روزانهاش در پايتخت وسيله نقليه ندارد و به ماشينزدگي و با خودبيگانگي انسان در قبال سلطه مطلق تکنوکراسي دچار شده است، قرنهای ساکت و راکد ،حمله دستههای سارق ترکمن را به آبادیهايش خطيرترين خاطره ساخته و با اين همه ،بيماریهای روحي ،سياهانديشيهای اخالقي ،سقوط لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
316
ما و اقبال
ارزشها و تزلزل اصول و يأسهای فلسفي و الاباليگری اروپای پس از دو جنگ جهاني را در روانشناسي ،تخيل ،هنر ،ادبيات ،اخالق و ايدئولوژیاش تجربه ميکند .در اداراتش ،چای است و چرت و حل جدول و غيبت و تا کردن سنجاق و گرفتن «اضافهکار»! و خود را قرباني شبکه خشن بوروکراسي ميپندارد .مسأله آب ،نان، گوشت ،رفت و آمد ،راه ،مسکن و سواد ...در جامعهاش حل ناشدني مينمايند و آنچه به درونش ميگذرد مسائل اگزيستانسياليستي است و فلسفه عبث ،پوچگرايي ،نيهيليسم، ادا اطوارهای فرانسوا ز ساگاني ،بکتبازی و گرايشهای تقليدی و تصنعي و تحميلي به لوکس ،سکس ،مصرف ،رفاه ،اقتصادپرستي (اکونوميسم) ،فرديت و خودپايي (انديوديوآليسم) و تلقي متضاد زن [است] ،نه ديگر به عنوان آينه «زيبايي» و آشنايي «روح» و الهامبخش «عشق» ،و -به تعبير اسالم« :-گل باغ زندگي»« ،وديعه پاک آسماني»« ،خويشاوند فطرت»« ،جان جامه»ی حيات« ،آرامشگه روح»« ،گشتگاه بقا»، «انيسي که ،در شکوه از وحشت و رنج تنهايي ،آدم ،به البه ،از خدا خواسته است» 9و اين نخستين نيايش او است ،يعني نخستين نياز او و نياز حياتي و الزمه وجودی او ،و
. 9جالب اين است که حوا ،ابتدا به ساکن ،به خواست خدا که به خواهش ادم ودر پاسخ دعا و ابراز نيازمندی وی خلق مي شود ،ثانياً خميره خلقت او ،نه ماده ای بي نام و نشان ،تصادفي و به هر حال ،از عنصری ديگر ،که از خميره خود آدم گرفته مي شود و يعني که – به تعبير قرآن – هر دو از يک خودند (من نفس واحده) ،و – به تعبير رمزی روايات – دقيقاً از پهلوی چپ که جايگاه دل است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
313
ما و اقبال
باالخره ،آيت قدسيای که دامن بيحرمتترينش -در نظام بشری -به رمز وجود خداوند پيوشته است و هر دو با هم ،قبله نمازند و مطاف حج تمامي خداپرستان در همه عصرها و همه نسلها! بلکه ،به مثابه «عروسک جنسي» و «ابزار دست دوم کار اقتصادی» ،يعني :هم «تفنن» و هم «توليد» و در يک کلمه -،به هر دو معني -يک «موجود بازاری»« ،حيوان خودنمای رنگ شدهای که خريد ميکند» ،ملعبه سرگرمکنندهای که شخصيت انسانياش را اسافل اعضايش منتقل شده و نقش اجتماعياش به توسعه مصرف و تحريک شهوت منحصر گشته است« ،سودمند» اما، «بيارزش»« ،رها» ،اما از «حريم حرمت» و «حرم عفت» و «خلوت قداست» و «سراپرده رازهای دل و نيازهای روح» ،موجودی که امروز اين حق را به دست آورده است که هم -تا هرجا که بخواهد -بدنش را عرضه کند و هم -تا هر اندازه که بتواند« -درآمد» به چنگ آورد ،اما خيال ،ايدهآل ،تب و تابهای دل ،چشمه الهام ،عطش روح، خويشاوندی وجودی ،درد تنهايي ،ناله دوری و بيقراری پيوند ،معني هستن و بهانه بودن ،جوهر زندگي ،آن همه شور و شرارهای که نبوغها را ميشکفت و جانها را بر ميآشفت و در زندگي و ادب و فرهنگ و انديشه و احساس آدمي آن همه ذوق و زيبايي و هنر و خالقيت و جوشش و خروش و بيباکي و انقالب و حيات و حرکتهای خارقالعاده ميآفريد و اين زمين زشت و طبيعت سرد و روزمرگي پوچ را
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
314
ما و اقبال
لبريز زيبايي و گرمي و روح ميساخت و ...باالخره ،دو آتش اهورايي «شعر» و «عشق» را ،از دست داده است! *** بدينگونه ،پس از آنکه جامعه ما از حيات و حرکت باز ايستاده بود و به خواب رفته بود و اسالم -که شعور و روح و سرمايه زندگياش به شمار ميرفت -در صورت مجموعهای از قالبهای سنتي و ناخودآگاه و جامد ذهني ،ظاهرهای رسمي و بيمحتوای موروثي ،شعائر و تشريفات و آداب و رسوم تکراری بيهدف و بيفايده، تعصبهای خشک و سطحي و باالخره ،فرهنگي مرده و منحط ،به نام «علوم قديمه» شکل گرفته بود که کارش به حاشيهنويسي و تبعيت و تکرار خالصه شده شود و «علوم عقلي»اش نيز ،به «علوم نقلي» بدل گشته بود و «اجتهاد»ش نيز به «تقليد»! و در انزوای حجره و حوزه خزيده بود و توده ناهمگن و معجون درهمي بود از معارفي که در قرون وسطای ما ترکيب شده بود و به نام معارف اسالمي ،در جامعه مسلمان وجود داشت ،اما نه از حقيقت و رسالت اسالم نخستين آگاهي داشت و نه با واقعيت نظام و رسالت زماني که جهان و جامعه مسلمان عصر ما را ميساخت ،آشناييای ...با غرب تماس يافت ،آن هم غربي که سراپا خلق و خوی بورژوازی گرفته بود و «سرمايهداری» ،و «ماشين» به جهانگيری و استعمارش کشانده بود .استعماری که علم را در دستي داشت و ماشين را در دستي ديگر و هر دو در خدمت سرمايه و با بينش پست و روح مادی لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
315
ما و اقبال
ويژه بورژوازی .بورژوازی جهانگير و آدمخواری که برای دستمالي ،قيصريه را به آتش ميکشد و انسان را تنها ابزاری وابسته به توليد مينگرد و يا حلقومي پيوسته به مصرف، و تنها و تنها «شيطان زرد» را ميپرستد و بنابر اين ،همه ارزشهای انساني ،بايد در برابر سلطنت وی بيارج شود و همه وابستگيها و سنتها و اصالتها و عشقها و ايمانها و نيازها و قداستهای ملتها و مذهبها بايد با ظهور طاليهداران لشکر طال و تأللو جادويي آن ،رنگ بازد و مسخ و محو گردد و همه سدها و مرزها و برج و باروهای بيداری و نگهباني و مقاومت از پيش پای هجوم آن برداشته شود و جامعههای گونهگون ،هم ،يکي شود :بازار .و مليتهای مختلف ،همه يک چيز :مصرف .و کشورهای شرق و غرب زمين ،نه ديگر ميهن ،که :مزرعه يا معدن ...و جز اين «اصول»- اصول دين بورژوازی جديد -هرچه هست ،موهوم است و کهنه و بيارزش و تعصبات مذهبي و عصبيتهای قومي و اخالقيات ايدهآليستي و اعتقادات غيرعلمي!... کدام علم؟ «علم بورژوازی»! اين «اسکوالستيک جديد»ی که عقل را در خدمت قدرت آورده و علم را در خدمت تکنولوژی و تکنولوژی را در خدمت توليد و توليد را در خدمت «سود»!
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
312
ما و اقبال
اکنون ميتوان به روشني فهميد و با تمام وجود ،مستقيماً ،حس کرد که فرهنگ بازاری و زبان سوداگری تمدن جديد غربي ،شاهبيتهای قصيده بورژوازی چه معنايي دارد و چرا؟ ماترياليسم ،رئاليسم ،انترناسيوناليسم ،اکونوميسم ،سيانتيسم ،ليبراليسم ...،آری، خداپرستي بايد در غلبه طالپرستي محکوم شود و بورژوازی که مادهپرستي اقتصادی است ،بايد بر مادهپرستي فلسفي استوار گردد (ماترياليسم) انسانها بايد به صورت بردههايي در آيند بسته به زنجير جبر «توليد و مصرف» .بايد تمامي «ايدهآلهای انساني» را [بميرانند] که در آنان خواستهای برتر ،ارزشهای معنوی ،انگيزههای حقيقت، زيبايي ،خير ،کمال ،فضيلت ،آزادی وجودی ،تعالي فطری ،آرمانخواهي و تالش در رهايي از آنچه هست و دست يافتن به آنچه بايد باشد و کشف رازها ،عطشها ،دست يافتن به معاني بلند ،خودآگاهي ،دوست داشتن ،ايثار ،عشق و راه جستن به «روح جهان» ،به «حقيقت من» و باالخره ،دغدغه هميشگي وجدان برای فهم غايت وجود، پيدا کردن نهايت حيات و معنای انسان و هماهنگ کردن خويش با ناموس خلقت و حقيقت عالم[ ...برميانگيزد .اين] همه بايد در آدمي بميرد تا وی ،آنچنان که بورژوازی جديد انسان را مينگرد و ميپرورد ،موجودی شود که جز مصرف و لذت و رفاه، عشقي و جز پول ،ارزشي و جز کار اقتصادی ،تالش برای «درآمد هرچه بيشتر» ،رسالتي و باالخره ،جز واقعيت پست انگيزههای زيستي در خود و جز واقعيت انگيزههای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
313
ما و اقبال
اقتصادی در جامعه و جز واقعيت انگيزههای سودجويي در زندگي ،انگيزهای و حقيقتي نيابد و وسعت جهان و قلمرو وجودی انسان و دامنه مسئوليت زندگي را جز «سعي مدام» صبح و شامهای مکرر بيسرانجام ميان توليد برای مصرف و مصرف برای توليد، و «طواف بيپايان» بر گرد کعبه پول و دور باطل «فدا کردن آسايش زندگي برای فراهم آوردن وسايل زندگي آسوده»! نبيند و باالخره ،به قول پل سيمون« :ديگر در انتظار هيچ چيز نباشد ،جز رسيدن اتوبوس»! و اين يعني رئاليسم. همه ملتها و مليتها ،يک بازار مصرف شوند و همه خصوصيتها و خصلتها و خطوط چهره و اصالتها و دلبستگيها و خلق و خوهايشان که آنان را تشخصي وجودی و اصالتي معنوی ميبخشيد ،محو گردد و همه قالبهايي استاندارد شده شوند با نيازهای استاندارد شده ،چرا که سرمايهداری صنعتي آنچه ميسازد استاندارد شده ميسازد .انترناسيوناليسم و حتي اومانيسم جديد يعني اين! واقعيت گواهي ميدهد که جهان با آنچه انسانها اصول اخالقي ،ارزشهای معنوی ،عدالت ،برابری ،برادری ،مقدسات ،فضائل ،مسئوليت ،گذشت ،بزرگواری، تحقير مادیگری ،بند زدن بر تمايالت غريزی ،نفعطلبي ،کسب قدرت ،خودنمايي و مصلحتهای فردی ،دعوت به ايثار ،از خود گذشتن ،حق و نفع و سالمت و لذت و زندگي واقعي را فدای ديگران کردن و باالخره ،آرمانها ،مالکها ،خواستها و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
312
ما و اقبال
تعهدات انساني و اعتقادی و روحاني [مينامند] بيگانه است :طبيعت جز قدرتهای مادی و قواعد جبری را نميشناسد و زندگي واقعي و نظم طبيعي بر اساس «تنازع بيعاطفه و کور برای بقا» 9و در نتيجه ،مرگ قطعي ضعيف و بقای حتمي قوی استوار است« .قانون جنگل» تنها زيربنای مطلق حيات و قانون اساسي رژيم طبيعت است .هر متفکری که علمي ميانديشد و بينشي رئاليستي دارد و فلسفهاش را از ماديت و عينيت و عقيدهاش را از طريق تجربه ،مشاهده عيني و با روش حسي و بر اساس قوانين طبيعت و مباني علمي فيزيک و بيولوژی اتخاذ ميکند و انسان را نيز -نه همچون خداپرستان- پديدهای مادی و زادهای طبيعي و در واقع ،جانوری چون ديگر جانوران ميبيند ،ناچار «قانون جنگل» را -که طبيعت بر اجتماع جانوران حاکم ساخته است -به مثابه قانون اساسي و زيربنای اصلي جهانبيني علمي و انسانشناسي علمي و جامعهشناسي علمي و ايدئولوژی علمياش اعتراف ميکند و هر اصل اخالقي ،آرمان انساني ،گرايش عاطفي ،ارزش معنوی ،جهتگيری اجتماعي ،مسئوليت مردمي ،مکتب سياسي و طرح اقتصادی و هر «بايست» و «شايست» اعتقادی ...که با اين اصل مطلق علمي و جبر حاکم
. La lutte pour la vie. 9اصل االصول زندگي در مکتب داروين ،که مارکس به محض انتشار کتاب وی ،در نامه ای به انگلس ،آن را به عنوان اساس توحيد زيست شناسانه جنگ طبقاتي در تاريخ با لحني شورانگيز و مژده ای هيجان آميز پذيرفت. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
311
ما و اقبال
بر زندگي ناساز باشد ،انحراف از واقعيت عيني و حقيقت علمي و ضرورت مادی و در نتيجه ،پنداری غيرعلمي ،پديدهای ذهني ،مجرد ،ايدهآليستي ،مذهبي ،متافيزيکي و خواستي اتوپيايي ،غيرطبيعي ،خيالي ،احساساتي ،موهوم ،جبراً ،محکوم به شکست و زوال است و تحقق نيافتني و غيرممکن .پس ،انسان و جامعه انساني نيز چنين است، موجودی است مادی و پديدهای زيستي ،و در نتيجه ،جامعه نيز ،که شکلي از طبيعت مادی است و مجموعهای از روابط حاکم بر قلمرو حيات -چون دريا و جنگل -ميدان بازی است که در آن ،هر انساني ،به عنوان يک موجود زنده ،درگير «جنگ برای زندگي» است و ناچار ،تابع قانون تنازع بقا ،يعني هر کسي ،تا آنجا که در اين جنگ، قدرت دارد و لياقت از خود نشان ميدهد ،برخوردارتر ،پيشرفتهتر ،سعادتمندتر و موفقتر است و بنابر اصل «انتخاب شايستهتر» ،آنکه قویتر است پيش ميرود ،ميبرد و ميماند و آنکه عقب ميافتد ،ميبازد و ميميرد ،در دادگاه زندگي ،به چنين سرنوشتي محکوم شده است،و در اين دادگاه -که بنيادش بر بيداد است -نه «عدالت» ،که «لياقت» حکم ميراند ،چه ،اين يک اصل بديهي است که« :حق به جانب قوی» است، که «در نظام طبيعت ،ضعيف پامال است»« ،الحق لمن غلب» ،مگر نه در تاريخ انسانها نيز «فاتحان حق را تعيين ميکردهاند»؟« 9مالکيت» جز «زور» ضابطهای داشته است؟
. 9در قصه ها و حتي تاريخ ما ،بسيار است صحنه هايي که تاج يا شاهدختي آيت زيبايي و سعادت مطرح بوده ،و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
391
ما و اقبال
زمين خدا را چه کساني و بر اساس چه قانوني تقسيم کردهاند؟ آمريکا پيش چشم ما است .غلبه زور را برخي از مظاهر «روح» و «عقل» نيز ستودهاند. ماني که جهان را صحنه جنگ نور و ظلمت ميديد ،با لحني پيامبرانه! اعالم ميکرد که: «هر که فاتح است عنصری نوراني است و هر که مغلوب ،عنصری ظلماني»!
9
نيچه نابغه نيز عقل سرکش و آتشناک خويش را مديحهسرای قداره و قدرت ساخت و کسي که با غروری پوالدين فرياد زد« :خدا مرده است»« ،در پای خان پيشاني سجود بر خاک نهاد» و «مسيح» را در وجدان ملتش ،دوباره مصلوب کرد تا زمينه را برای رجعت «قيصر» هموار سازد و مبشر ظهور «هيتلر» باشد که سي سال پس از مرگش ،به عنوان «ابرمرد»ی که وی ميپرستيد ،جانشين «خدا» شد! اين واقعيت عيني که «زور فوق هر حقي است» تجربهای است گرفته از طبيعت و از تاريخ که به صورت ضربالمثلي در فرهنگ مردم رواج يافته است:
انتخاب کسي را که از ميان مدعيان ،حق دارد ،به عهده جنگ وا مي گذاشتند و جنگ طبيعتاً ،حق – حق تصاحب تاج يا دست يافتن بر دختر – را به غالب مي داد و سران قوم يا پدر دختر در برابرش تمکين مي کردند. . 9مصداق عيني بارزش هم جنگ نژادی در تاريخ که نتيجه اش را شاهديم که سپيدپوستان به دليل نژاد نوراني شان پيروز شدند و سياهان شکست خورده و محکوم! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
399
ما و اقبال
La raison du plus fort est toujours la meilleur (هر که زورش بيشتر است ،حرفش حسابيتر است)! جامعه بشری ،تجمعي از انواع و اقسام آدمها است ،کودنها ،زرنگها ،تنبلها، فعالها ،بيعرضهها ،باعرضهها ،ضعيفها ،قویها ،بيمارها ،سالمها ،نابغهها ،باهوشها، کمهوشها ،بيهوشها ...،و خالصه ،همچنانکه همه ،در قد و قامت و قيافه و رنگ و وزن ...با هم متفاوتاند ،در نوع استعداد ،درجه استعداد ،لياقت عملي ،ذهني و روحي نيز هر کدام با ديگری و با ديگران فرق دارد. آفتاب ،هوا ،آب ،زمين ،مرتع ،جنگل ،معدن ...همه مواهبي است که بر پهنه طبيعت گسترده است و هر کسي حق دارد و در برخورداری از حقش آزاد است که از اين مواهب برخوردار شود. (تا اينجا ،ببينيد که چه خوب پيش ميآيد؟ اشتراکيت ،حق ،آزادی ،برابری!)... خوب ،چگونه؟ طبيعي است که فقط با «کار»! خوب ،از اين بهتر نميشود ،حاال بفرماييد که چه اندازه؟ به چه شرطي؟ با چهمالکي؟ لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
396
ما و اقبال
هيچ! هر کس به اندازه لياقتش ،شايستگياش .طبيعت سرچشمه اصلي ثروت است و سرمايه حيات و در اختيار همه انسانها .قيد و بندها را بر دست و پايشان مزنيد ،حد و مرزها را از ميدان جوالن استعداد و ابتکار و تالش و تکاپوی همه برداريد ،بر سر راه کسي مانع ايجاد نکنيد ،پيشروی نيروهای پيشتاز را سد نکنيد ،با مقررات دست و پاگير و شرط و شروط نوميدکننده و بازدارنده ،بر سر نبوغ ،خالقيت ،جهش و جنبش و پرش انسانهای اليق ،خالق ،راهياب ،انقالبي و صاحب ملکات استثنايي و مواهب ذاتي و استخدام ...افسار توقف و دهنبند کنترل نزنيد ،دولتها را از فضولي در کار مردم، ابتکار مردم و در تجارت و توليد و کسب قدرت و خلق ثروت و استخراج ذخاير طبيعت باز استعداد آفرينندگي و پشتکار و رهبری و سازماندهي و کشف و طرح و ابداع و داريد: Laissez passer laissez faire9 برابری؟ حق؟ انسانيت؟ عدالت؟ اينها همه اخالقيات ايدهآليستي است و پنديات مذهبي .طبيعت ،تاريخ و علم اين احساسات رمانتيک و پندارهای متافيزيک را محکوم ميکند .واقعيت عالم فيزيک است و در اين عالم تنها لياقت است که به حساب ميآيد.
. 9بگذاريد گذر کند ،بگذاريد کار کند! اين شعاری بود که فيزيوکرات ها در قرن هجدهم طرح کرده بودند .کنه ( )Quesnayاقتصاددان اين مکتب در فرانسه ،از بنيانگذاران اين آزادی بود! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
393
ما و اقبال
برابری و عدالت ،اسب رستم و خرمال را به يک زنجير بستن است و اين صريحترين تبعيض و فجيعترين ظلم است .به سياهي که در تاريخ ،جز رقاصي و بردگي هنری و استعدادی نداشته است ،همان حق را بدهيم که به آريايي و سپيد ژرمني که زمين را دگرگون کرده و تمدنهای عظيم ساخته ،منتهای حقکشي است .انسانيت؟ آن انسانيتي که يک جوهر مشترک و حقيقت مساوی در همه انسانها ميجويد ،مفهوم متافيزيکي مجردی است که مذهب ساخته است .مذهبي که از خدا سخن ميگويد و انسانها را همه آفريدگان يک خدا .انسانيتي که طبيعت ساخته است ،مجموعهای از انسانهای نابرادر و استعدادهای نابرابر است .جبر تاريخ اين را ثابت ميکند ،نژادشناسي اين را ثابت ميکند ،روانشناسي اين را ثابت ميکند و امروز ،ژنتيک با داليل علمي و عيني، در آزمايشگاه و در عمل آن را به رأیالعين نشان ميدهد. از انسانيت و از انسانها و از زندگي و نظام اجتماعي انسانها به گونهای سخن گفتن که انگار تافتهای جدا بافته در اين جهان است و از حکومت قوانين جبری و احکام قاهر طبيعت و اصول مطلق ماديت خارج است ،به زبان مذهب سخن گفتن است ،زباني که رئاليسم ،ماترياليسم ،ناتوراليسم ،ژئوگرافيسم ،بيولوژی ،ژنتيک ،پسيکولوژی، فيزيولوژی ،عينيت مادی تاريخ ،واقعيت عيني جامعهشناسي و تمامي پديدههای جهان خارج از ذهن و احساسات با آن بيگانهاند« ،علم» و «عقل» به زبان ديگری سخن ميگويند« .اخالقيات مذهبي» هرچه ميخواهند بگويند« ،واقعيت علمي» و نيز لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
394
ما و اقبال
«مصلحت علمي»« ،نظم جبری» نظام سلسله مراتبي ،استخدام و استثمار را به عنوان «ساختمان خلقت»« ،سازمان حيات و حرکت» و باالخره ،اساس «قدرت ،پيشرفت و تکامل» ميشناسند. اکونوميسم ،سيانتيسم و ليبراليسم (اصالت اقتصاد ،اصالت علم و اصالت آزادی) در فرهنگ «ماترياليسم بورژوايي» غرب ،به اين معني است. بورژوازی در اواخر قرون وسطي« ،طبقه متوسط» به شمار ميرفت -طبقه شهرنشين و بازاری ،ميانه دو طبقه متضاد «ارباب» و «رعيت» در نظام فئودالي -از نظر اقتصادی، بينش منطقي ،روابط انساني ،حقوق اجتماعي ،گرايش به سوی آزادیهای سياسي و فکری و دموکراسي ...نسبت به طبقه اشراف فئودالي ،درباری و روحاني که بر آريستوکراسي ،تحقير توده ،فاصله طبقاتي با رعايا و استبداد مذهبي و سياسي و جمود، خفقان ،خرافه و تعصب فکری ،فرهنگي و امپرياليسم کليسايي استوار بود ،نقشي مترقي و متحرک داشت ،اما با ظهور استعمار آمريکا ،آسيا و آفريقا -که «گنجهای بادآورده» آورد 9-و ماشين ،که تشديد استثمار تکثير و تمرکز سرمايه و تبعيض طبقاتي و تضاد ارباب -رعيتي تازهای را به نام سرمايهدار -پرولتر در پي داشت ،اين طبقه متوسط به
. 9نوع ويژه ای از توليد! و ثروت است و در آن ،ابزار توليد باد است!گنج بادآورده .اسم خاص يکي از سي و پنج گنج مشهور خسروپرويز است. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
395
ما و اقبال
صورت انقالبي (فرانسه) يا تدريجي ،جايگزين شاهزادگان و اشراف و خوانين قديم شد و نظام طبقاتي تازهای را بنا کرد که در آن ،اشراف جديد (پولدارها) «شرف»
9
نداشتند و رعايای جديد (پرولتارها)« 6ابزار کار»: اين است که توسعه تکنولوژی ،ارتباطات ،سيستمهای پيچيده و تکامليافتهتر تجارت و مديريت و کار و تبديل اقتصاد ساده تجاری و ربايي و رقابتي و پولي ،به اقتصاد سرمايهداری و مالي و سازشي (تراست -کارتل) و بانک و مؤسسات و شرکتهای مرکب و چندمليتي و بازیهای جادويي با سفته و چک و حواله و برات و اعتبار و سهام و ارز و وام ...و باالخره ،تغيير فرمول مبادله «کاال -پول -کاال» به «پول- کاال -پول» -که در آن ،پول ،نه ديگر وسيله مبادله کاال ،که کاال وسيله و پول هدف است -بورژوازی نيز رشد سرطاني و دهشتناکي را يافته که از استعمار جهاني و استثمار
. 9جانشين زمين دارها (کنت ها ،لردها ،دوک ها ،آريستوها ،کاشاترياها ،نجبا ،خوانين ،اشراف ،دهگانان ،اسواران، شواليه ها ،سادات ،صاخبان بيوت کريمه .اشتباه نشود ،اين ايدئولوژی اسالمي و انساني و در مقايسه با انسانيت ،آدم حسابي نيستند وگرنه ،در مقايسه با بازاری و سرمايه دار سفته باز سکه پرست چرتکه انداز به ويژه در اقتصاد کثيف و بي عاطفه جديد فرنگي يا فرنگي مآب ،تمام القاب و اوصافشان معني دارد و به روشني اصالت و شرافت و نجابت و حميت و غيرت و شهامت و سخاوت و فخر و حيثيت و اعتبار وجودی و ارزش اخالقي و کرامت انساني دارن .برای نمونه زن در فرهنگ آنها ناموس است و در تمدن اينها ،جنس ،غيرت و غرور و وفا و آبرو که پايه های استوار زندگي آنها را مي سازد در زبان اينها الفاظ مهمل و مجهولي است که هيچگاه ،مورد استعمال پيدا نمي کند. . 6جانشين دهقان ها و توده های روستايي و کارگران صنايع دستي. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
392
ما و اقبال
طبقاتي ،به عنوان دو دستاورد شوم آن ،سخن گفتن ،سادهلوحي کسي را ميماند که در هجوم سيل بنيانکن و اشتعال حريق بنيادسوز ،از مضرات افزايش رطوبت داد سخن دهد که خطر رماتيسم دارد و يا از شدت گرمای هوا بنالد که ضررش عرق زياد ريختن است و خواب راحت نکردن و در نهايت ،از کار افتادن يخچال! بورژوازی سرطاني و سرمايهداری فوالدزره جديد ،ديگر از مرز هميشگياش ،يعني خوردن «حق انسانها» گذشته و «وسواس خناس»ی شده است که «حقيقت انسان» را دارد مسخ ميکند و جوهر وجودی و معنای حقيقي آدمي از دست ميرود. سوسياليستهای عدالتخواه فرياد اعتراض بر ميآورند که سرمايهداری «سود اضافي» را ميخورد و بيش از آنکه به کارگر ميدهد ،از او کار ميکشد و بهره ميگيرد. دامنه فاجعه را چه کم گرفتهاند و عمق زخم را چه اندک! اين ،همانند فرياد هيأتهای عزاداری است که در فاجعه کربال و همدردی با عزيز شهيد و محکوميت يزيد جالد حقکش مردمکش اسالمکش ،اعتراض ميکنند که« :اگر کشتند ،چرا آبت ندادند»؟ جبر جبار و غول آدمخوار و غده سرطاني و وسواس خناس و جادوی سياه سنگکن و خم آدم رنگکن و سحار مسخکننده حقيقت و جراح تغييردهنده جنسيت لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
393
ما و اقبال
و تبديلکننده فطرت و تجزيهکن وحدت و تحريفکن خلقت که شاهکار شرک شوم اين عصر بيخدايي است و توطئه تثليث خشن اين سه بت شرير «ماترياليسم ،کاپيتاليسم و ماشينيسم» است ،انسان -اين آيه قدسي و روح اهورايي و خودآگاه خداگونه -را ،نه ديگر «شخص» ،که «شيء» ساخته و به مثابه ابزار فرعي کار ،در دستگاه سلطان ماشين نصب کرده و ناچار ،همچون سلولي در يک پيکر يا مهرهای در يک موتور ،قائم به غير است و در دايره «زور» ميچرخد و به آهنگ «سود» ميرقصد و فلسفه وجودیاش؟ نقشي در توليد ،حقيقت خوشبختياش؟ سهمي در مصرف ،مسئوليتش؟ اخالقش؟ اسالمش؟ تطبيق و تمکين و تسليم در برابر جبر ماده ،حکم سرمايه و نظم ماشين و در غايت ،عشقش؟ رفاه ،هدفش؟ بازنشستگي و آرزوی نهايياش؟ فراغت و راحت دوراني که در «اطاق انتظار مرگ» به سر ميبرد و باالخره« ،معني وجودی»اش در عمر؟ «مبلغ موجودی»اش در بانک! و اگر سرمايهدار است که همين اندازه نيز تنوع حيات و تموج عمر و تعدد ابعاد وجود ندارد .زالويي است که فقط ميمکد ،شپشي يا کرم رودهای که نيش نميزند و انگلوار ميزيد .خوکي که سر از آخور بر نميدارد تا «ببيند» ،ميبلعد و ورم ميکند. مورچهای که عمر را همه ميدود و ميربايد و انبار ميکنند و موش کوری که نميخورد و نميتواند بخورد ،اما برای تسکين خارش لثههايش و جلوگيری از رويش نيشهايش ،سکه ميدزدد و از صدها راه پر پيچ و خم سردرگم به سوراخهايي که لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
392
ما و اقبال
زيرزمين ،دور از نگاه و پنهان از آفتاب و آسمان ،حفر کرده ميبرد و بر هم مينهد و ميجود و بازی ميکند! «الذی جمع ماال و عدده»
9
او ديگر ،يک بيمار است ،بيمار هار ،خطرناک و در عين حال ،رقتانگيز .مذهب زرپرستي و جنون افزون طلبي که او را از تمامي ارزشهای اخالقي و نيازهای انساني و استعدادهای وجودی و لذت بردن از زيبايي ،آگاهي ،ايمان ،خير ،کمال و معني زندگي محروم ميسازد و به بوی پول ،ديوانهوار و ددمنشانه ،ميدواندش تا آنگاه که در مغاک مرگ سرازير شود و از سگدويي باز ايستد و آرام گيرد. 6
«الهيکم التکاثر حتي زرتم المقابر» ّ
طال« ،شيطان زرد» ،همچون جن در بندگانش حلول ميکند و هرچه از آدميت در اندرونشان بيايد ميخورد و به جای «خود» آنان مينشيند و اين جنزدگي
. 9همزه 3 -قرآن را را ببين که چگونه روانشناسي ويژه پول پرستان و سودخواران را تحليل و تقسير مي کند ؟ ! در اينجا ،نمي گويد آنکه پول جمع مي کند و مي خورد ،مي گويد :جمع مي کند و نط مي شمارد! او تنها از اين کار است که لذت مي برد ،لذتي جنون آميز. . 6تکاثر 6 -و 3افزون طلبي در خود غرقتان ساخت و از هر خوبي و زيبايي و کمال و مسئوليتي بازتان داشت ،تا آن لحظه که با گورها ديدار کرديد! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
391
ما و اقبال
)(Alienationکه در ميان بورژواها جنون رايجي است ،با بيماری ويژهای که ،در روانشناسي« ،جنون مذهبي» ناميده ميشود همانند است ،چه ،در ميان برخي مذهبيها، احساس پرستش ،گاه ،حالت عشقي صوفيانه ميگيرد و «خودآگاهي عارفانه» -که ويژه مذهب است و عامل تحکيم اصالت و تبلور فطرت و اخالص وجودی و تقوای روحي انسان -به حالت «بيخودی مستانه» -که در صوفيانِ مجذوبِ سر از پا نشناس شطحياتگویِ طاماتبافِ غرقه در جذبه و خلسه و مي و منگ -9تبديل ميشود و در اين حالت ،بيمار خود را «خدا» حس ميکند و همچون حالج ،بانگ «اناالحق» -من خدايم -بر ميدارد و به راستي مييابد که «در جامه خويش ،جز خدا ،هيچ نيست» .6و اين حالت را در تصوف« ،وحدت وجود» مينامند ،يعني که هرچه ميبيني هيچ است، پوچ است ،هرچه هست خدا است« ،من» نيز خدا است... در مذهب طالپرستي نيز ،بندگان مؤمن شيطان زرد ،هر صبح و شام رو به قبله وی نماز ميبرند و در پای اين «بت عزّیِ زر» پيشاني سجود بر خاک عبوديت ميسايند و با «سعي» ديوانهوار و «طواف» عاشقانه ،حج خانه طال ميکنند و در آخرين منزل ،در منای
. 9و اين اصطالحات روشن ترين نشانه های اين بيماری روحي ،و بهترين داليلي که بيگانگي اين مشرب را با مذهب گواهي مي دهد. . 6ليس في جيبي اال اهلل (حالج) لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
361
ما و اقبال
شيدايي و شهادت ،پس از رمي «آزادی» و «برابری» و «آگاهي» -که سه جلوه انساني خدايند «-خويشتن انساني خويش» را ،به نشانه اخالص و ايثار مطلق و نيل به مرحله نهايي «فنا» در طال و «بقا» در طال ،ذبح ميکنند و اسماعيلها را ،در راه تقرب به طال، قرباني ،و در پايان ،سر را به نشان سرسپردگي به سلطنت و ربوبيت و الوهيت طال ميتراشند. اينان مؤمنان عادی و بندگان سالم اين مذهباند .اما ،در اين مذهب نيز ،گاه، پرستش به عشق بدل ميشود و کار به «وحدت وجود» ميکشد و «تصوف طال» نيز صوفيان مست خويش را دارد که غرق جذبه و خلسه و رياضت و عشق و ورد و ذکر و تسبيح طاليند و طال موال و مرشد و قطب و بديل و پير و پيغمبرشان است و گاوصندوق ،لوح محفوظشان و چتکه ترازوی عدلشان و ترازنامه ،نامه عملشان و سود و زيان بهشت و دوزخشان و به واقع ،ميبينند و مييابند که طال واجبالوجود است ،حق و حقيقت است ،مالک زشتي و زيبايي ،خير و شر نقص و کمال ،پستي و شرف ،ننگ و نام ،حق و باطل ،رشد و غي ،فاجعه و فالح است ،ميزان االعمال است ،امام و ولي و مقتدا و مرجع است ،بازگشت همه به سوی او است ،قسيم جنت و نار است ،مرگ و حيات به دست او است ،قضا و قدر در چنگ او است ،سعادت و شقاوت به امر او است ،جهان را او ميگرداند ،خالق و رازق و صانع و حکيم و عزيز و قدير و قوی و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
369
ما و اقبال
غني طال است ،هرچه جز طال ،هيچ و پوچ است ،در جان و جهان جز طال هيچ نيست، «من» نيز طاليم ،خدا نيز طال است. «وحدت وجود» طاليي! اين است که حالجهای تصوف طال ،به راستي خود را طال حس ميکنند ،طال را خود مييابند ،احساس ميکنند که در جامهشان ،جز طال ،کسي نيست .اين است که واقعاً ،نژاد و تبار و سرشت خويش را واال ،علي ،آقا ،نجيب، شريف ،عزيز ،کريم ...ميشمارند .آدميزاد را از خاک آفريدهاند« ،طينت»ش از «طين»- گل -است و اينان از «طال» مگر خود ،آشکارا ،نميگويد« :گوهر»؟ اين همه کبريايي و غرور از اينجا است .اين است که هرگز ارزش توده را ،فضيلت مردم را اقرار نميکنند، هيچگاه سر تسليم در برابر فرزندان آدم فرود نميآورند ،چه ،اينان جوهر خلقتشان از خاک است و آنان گوهر واالی تبارشان از طال ،و «طال» ،چگونه ميتواند پيشاني سجود بر «خاک» نهد؟ شگفتا! اين عاشقان مجذوب و بيخودان مست «شيطان زرد» ،به راستي که خلق و خوی معبود خويش را گرفتهاند .مگر نه به «وحدت وجود» رسيدهاند و شيطان زرد در درونشان حلول کرده است؟ اين خود شيطان است که از حلقوم بندگان خويش سخن ميگويد .مگر نه شيطان که از سر کبر و خودپسندی ،سر از سجده آدم باز زد ،به واالگهری خويش استناد کرد و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
366
ما و اقبال
«قال :انا خير منه ،خلقتني من نار و خلقته من طين» «قال :أ أسجد لمن خلقت طينا»؟
9
6
«سوسياليستهای اخالقي» که از بورژوازی به عنوان آفتي مسخکننده آدمي سخن ميگفتند ،آن را نوعي «جنون پول» تلقي ميکردند .بيماری رواني و آفت عقليای که به عقيده عوام ،ديو يا جن (ديوانه -مجنون) در وجود بيمار وارد ميشود و او را با خود بيگانه ميکند و اليناسيون Alienationاين است و در بورژوازی ،ديو دينار و شيطان شاهي و جن جني و غول پول و خناس اسکناس ...فرزندان ابليس زرد در جان و جوهر و دل و مغز فرزندان آدم حلول ميکند و او را با خود بيگانه ميکند ،از خود به در ميبرد و بي«خود» ميکند و فطرت خدايي انسان ،فطرت طاليي شيطان ميگردد و بدينگونه ،ابليس ،آنچنان که در آغاز خلقت آدم ،تهديد کرده بود ،از فرزندان وی انتقام ميکشد .و خود ،راهش را نيز پيشبيني کرده بود« ،فريب بنيآدم از طريق بر افروختن آتش عشق افزونطلبي ،حرص مال ،غرق دنيا و« »...غفلت»!
. 9دو جا تکرار شده است :اعراف – . 96ص32 - . 6اسرائ – ( : 29گفت ... :آيا من به خاک کسي افتم که از گل ساخته ای) ؟ لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
363
ما و اقبال
و مگر نه اين همه ،اوصاف و آثار «طال» است؟ يعني جامعهشناسي و روانشناسي ويژه بورژوازی ،اخالق و رفتار و زندگي و روح و بينش طبقه بورژوا! و از اين شگفتتر ،تعبير «خدا» است -اين دشمنترين دشمن سازشناپذير و کينجوی «طال»- آنجاها که از خصلت اين آدمکهای قاروني و «همزه لمزههای سکهشمار و افزونطلب و سودخوار» سخن ميگويد و چه شباهتي در تعبير و حتي انتخاب کلمه ،با روانشناسي انساني ،جامعهشناسي مردمي و ايدئولوژیهای ضدبورژوايي انقالبي! «الذين يأکلون الربوا ،ال يقومون اال کما يقوم الذی يتخبطه الشيطان من المس» (بقره)634 / «آنها که سود ميخورند ،بياستثناء همچون کسي رفتار ميکنند که شيطان خود را بر او زند و منگش کند» .
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
364
ما و اقبال
«يمحق اهلل الربوا ...و اهلل ال يحب کل کفار اثيم* يا ايها الذين آمنوا اتقوا هلل و ذروا ما بقي من الربوا ،ان کنتم مؤمنين* فأن لمتفعلوا ،فأذنوا بحرب من اهلل و رسوله»( 9بقره/ )635 «نابود کند خدا سود سرمايه را ...و خدا هيچ حقکش سيهکار را دوست نميدارد. ای کساني که باور داريد ،خدای را پروا گيريد و خويشتن بداريد و آنچه را از سود سرمايه باقي مانده است رها کنيد ،اگر دين باوريد .پس ،اگر نکرديد :با خدا و پيامآورش ،آشکارا ،اعالن جنگ دهيد»!
6
. 9و ...جای تامل بسيار است که اين آيات (تا شماره )621آخرين آياتي است که نازل شده و پس از آن وحي لب فرو مي بندد و رسالت پايان مي گيرد و زندگي پيامبر ،بيش از چند روز (بيست و يک و به قولي يک هفته) ديگر نمي پايد. نبوت در تاريخ ،با رسالت محمد ختم شد و رسالت محمد با نفي سودخواری و اعالم جنگ خدا با سودخواران! . 6ربوا ،هم ريشه با تربيت سرمايه ای که در کثافت بازار و لجن جامعه ای که پول بر آن حکم مي راند ،خود به خود جرب و چاق مي شود ،آبستن مي شود و بچه مي کند و سرمايه دار ،بي آنکه کار کند آنچه را اينچنين بر آن مي رويد مي خورد،بچه را صاحب مي شود ،نه دسترنج کار ،نتيجه توليد يا حقه الزحمه تجارت و توزيع (بيع) ،که نفع پول ،سود سرمايه، سود اضافي ای که سرمايه دار پس از وضع تمامي هزينه های توليد ،به عنوان سهم ويژه سرمايه اش ،روی قيمت کاال مي کشد و باالخره ربع پولي که قرض مي دهند.به هرحال آنچه بر پول مي رويد و سرمايه را زياد مي کند .بهره ای که نه در قبال کار بلکه به جادوی پول و معجزه خارق العاده و کرامات غيبي سرمايه نصيب مي شود.نفرت از اين بهره کشي سرمايه داری در احساس اسالم چنان است که احاديث ،در دشنام به آن ،رعايت ادب کالم را هم نمي کند! کمترين صورتش برابر زشتي زشتي و گناه هفتاد بار زنا با مادر خود در کعبه است )95(.و قرآن سودخوار و بهره کش رنج کار ديگران به وسيله سرمايه را شيطان زده ای که اعالن جنگ با خدا و رسول داده مي خواند و با اين همه فقه و فقهای ما اين همه هياهوی اسالم و خشم و خروش قرآن و دشنام سنت را به مسخرگي گرفته و با کلک های رسوا و مضحکي که به شوخي های رکيکي مي لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
365
ما و اقبال
اين همه خشم و نفرت و اعالن جنگ با خدا ...در نظام قبايلي بدوی و در مرحله اقتصاد دامداری که سرمايهدارش چند شتردار قريشاند و استثمارگرش چند نفری که مشهورترينش -که پيامبر در آخرين پيامش-حجهالوداع -از او به اسم نام ميبرد و در برابر صدهزار زائر در عرفات ،رسوايش ميکند ،عباسبن عبدالمطلب ،عموی بزرگ وی است! ()92 امروز که عباس نزولخوار و ابوسفيان شتردار و اميهبن خلف بردهدار و عبد ياليل باغدار و ابولهب کاسبکار که به مثابه چند دکاندار ده و گلهدار بيابان و پولدار قبيلهاند، به خانوادههای راکفلر و فورد و مورگان و کمپانيهايي چون جنرال موتور و جنرال وستينگهاوس و کروپ و مانهاتايم و استاندارد اويل و آرامکو و کرايسلر و اکسان و ناسيونال ...تبديل شدهاند که گاه ،سرمايه برخي از آنها از بودجه کشور آباد و پيشرفته و متمدني چون فرانسه بيشتر است و هيوالهايي افسانهای شدهاند که خون ميليونها کارگر
ماند لوث شده است .اوال ربوا را منحصر به ربح ساده معمول در بازار خرده بورژوازی و بورژوازی قديم کرده اند ،ثانيا همين را هم فقط در صورت مبادله نقدين يعني سکه طال يا نقره (به سبک عهد بوق) ربا مي شمارند و برخي اسکناس را اساسا پول نمي شناسند وبنابراين ربای اسکناس يا سفته و چک و حواله و اوراق بهادار ...ربا نيست! و در آخر اگر ربادهنده مبلغ پولي که مي رهد يک سير نمک (البد برای اينکه خدا نمک گير شود) يا يک مثقال نبات (که تغيير ذائقه بدهد) يا يک حبه قند (شيريني که او رضايت دهد) و يا يک دستمال (تملق؟!) ضميمه کند ،جنگ با خدا و زنای با مادر و زبانه های دوزخ ...همه مي خوابد و خدا متوجه نمي شود که اين همان ربا است و خيال مي کند بيع است ،يا صلح يا رهن ...آخر خدای فقها و بازاری ها خيلي ساده است و به راحتي سرش کاله شرعي مي رود. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
362
ما و اقبال
و ميلياردها مصرفکننده را در سراسر عالم ميمکند و همچون اشباح جادو ،در هر چشم به هم زدن گندهتر ميشوند و هولناکتر ،و همه جا آتش جنگ بر ميافروزند و بيپناهان و کودکان و قبايل آواره و ملتهای ضعيف و جوانان برومند را برای گرم داشتن بازار تجارت مرگ ،قتلعام ميکنند و ريشههای ايمان را ميخشکانند و بنياد ملتها را بر ميکنند و ارزشهای اخالقي را پايمال ميسازند و شيرازه وحدتها را ميگسلند و پيوند نسلها را با تاريخ خويش ميبرند و نقش وجودی فرهنگها و مذهبها و مدنيتهای ريشهدار و گرانبهای بشری را محو مينمايند و حرم مقدسات و حريم نواميس و حرمت فضائل و گنجينه معنويتهای غريزی را که ميراث جبرانناپذير نسلها و عصرهای گذشته و دستاورد عمر دراز بشريت بر روی زمين است ،به لجن ميکشند و به غارت ميبرند و همه ملتها را قالبريزی ميکنند و زندگيها را مصرفي و آدمها را پوک ،پوچ ،بينور ،بيايمان ،بيآرمان ،پست ،ضعيف ،برهنه از هر پيرايه ارزشي ،خالي از هر محتوای حقيقتي ،معنايي ،دردی ،ايدهآلي ،رسالتي ،عشقي، اصالتي ،و عاری از هر نشان انسانيتي .آدمها ،همه ،آدمکهای خيمهشب بازی، صورتکهای سرد و بيروح ،مانکنهای گچي که فلسفه وجودی و نقش زندگي و معنای اصليشان در جامههای نوبهنوی است که بر قامتشان ميبرند و بر پيکرشان ميپوشانند ...و همه چيزشان :حرفها و عشقها و دردها و نيازها و رابطهها و رفتارها و
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
363
ما و اقبال
خياالت و عقايد و ذائقههاشان همه ديکته شده ،وارداتي ،مثل هم ،به اقتضای مد روز، استاندارد شده. آرمانهای بلندشان :اضافهکار ،اتومبيل ،آپارتمان دردها و درگيریهاشان :وام ،ترافيک ،قسط ،پالتو پوست ،تالش برای توفيق در نيل به آخرين مرز مجاز در عروج دامن ،ابراز وجود از پايين ،تجلي شرف انساني و کرامت ذاتي و تعالي فرهنگ و تکامل مدنيت و ميزان ترقي و تجدد و روشني فکر در اسافل اعضا و مظاهر روح و فطرت ،مخارج بول و غايط ،ميز ،موجودی بانک ،لبخند يا اخم آقای رئيس ،تقلب ،تملق ،تقرب . افکار و عقايدشان :آنچه دستگاههای «ارتباط جمعي» يا «رسانههای گروهي» برای مصرف جامعه ميسازند و به همه ميرسانند. ادبيات و هنرشان :اين را ميتوانيد از حشيش و الکل و الاسدی و ماریجوانا و هروئين و کوکائين بپرسيد يا رمانهای پليسي ،هذيانهای ارواح بيمار و عقلهای معيوب ،ايسمهای مريض ،واريتههای جالب ،سريالهای حساب شده ،فيلمهای خشونت و سکس ،شبهای شعر ،مجامع رسمي فرهنگ و هنری تلويزيون رنگي ،پوسترهای تبليغاتي ،فلسفهها و ايدئولوژیها و گرايشهای سياسي و مکاتب اعتقادی و موجهای ادبي و فکریای که مثل مد دامن و سبک توالت و انواع کرست عوض ميشوند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
362
ما و اقبال
آموزشهای اخالقي و روابط خانوادگي: سريال «روزهای زندگي» خانواده آقای دکتر هورتون که عبارت است از خانواده متمدن و روشنفکر و تحصيلکردهای که موضوع اصلي داستان آن «صله رحم» امريکايي 9است ،در نقش آقای بيل که هي زن اخویهايش را ،به نوبت ،آبستن ميکند و آقای دکتر که پدر دانشمند خانواده است آن را رفع و رجوع مينمايد تا نوبت به زن اخوی ديگرش برسد! و اين سريالي بود که چند سال ادامه داشت و در تمام ممالک واقع در «دنيای آزاد» ،به عنوان برنامه آموزشي پخش شد و صله رحم را در خانواده عصمت و طهارت و اهلبيت عترت دکتر هورتون که نمونه کامل و سرمشق جامع يک خاندان تحصيلکرده در فرهنگ و علم و آزادی و تمدن بورژوازی پيشرفته و مذهب ماترياليسم علمي جديد است ،آموزش ميداد. و باالخره ،زن و عشق؟ اين که حل شده است ،مؤسسه معتبر و مشهور و رسمي «باغهای رنگين کمان» در شمال محله «مانهاتان» در امريکا نمونه رايجش .برای مردم محروم و به عنوان حل مشکل .طبقات زحمتکشي که بضاعت خريدن آپارتمان خصوصي ،اجاره اطاقهای مخصوص هتل ،ورود به پارتيهای مجلل خانوادههای
. 9در جاهليت هم مرسوم بود و نام آن نکاح عوض بود. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
361
ما و اقبال
محترم ،کلبههای کليد پارتي -که زنان يکديگر را با قرعهکشي کليد اطاقهاشان برد و باخت ميکنند و با هم عوض مينمايند -و يا امکان استفاده از جزاير تفريحي لختيها و شرکت در شبنشينيهای هزار و يک شبي جديد را ندارند ،ميتوانند به اينجا مراجعه کنند و با پرداخت مبلغ يک دالر ،در يک تاالر بزرگ از ميان صدها دختر رنگارنگ زيبايي که آماده و منتظر ايستادهاند يکي را انتخاب کنند و دختر زيبا و آراسته ،بليت مشتری را ميگيرد و در ازای آن ،با وی ،همراه موزيک بسيار مدرني که فضا را ميکوبد ،ميرقصد و در همين حال ،او را در رسيدن به حالت انزال ،کمک ميکند .در زبان زن آزاد در اين تمدن ? Shall I help youيعني اين! ميبيني که در يک جامعه پيشرفته ،همه مسائل به سادگي حل شده است ،پول و مختصری منطق علمي مشکلگشای همه است .سرمايهداری ،حتي از مشکالت تودههای زحمتکش و طبقات کمبضاعت نيز غافل نيست .اومانيسم وی سايه لطفش را بر سر همه انسانها گسترده است .در اين دنيای سرسامآور که همه چيز رو به گراني است ،نرخ عشق را ببين که برای ملت چه ارزان کردهاند؟ با يک دالر ،يک دفترچه
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
331
ما و اقبال
ميخرند که شش بليت دارد و بر روی هر بليت نوشته «برای دو بار رقص تربيتي»! يعني هر دوازده بار عشق آميخته با هنر و تربيت ،يک دالر.9 فکرش را بکنيد ،حتي به فکر جوانان عشايری ما هم هست که در سينه سوخته کويرها و دل سخت کوهستانهای آسيا و آفريقا زندگي ميکنند و از مواهب تمدن و سعادت زندگي در نيويورک و پاريس و استکهلم و لندن ...محرومند .نميبيني که با چه دست و دلبازی ،مجالت رنگين و گرانقيمت پلي بوی را رايگان در ميانشان پخش ميکنند؟ راستي هم پيامبر اسالم -که در نظام قبايلي و توليد بدوی و اقتصاد ما قبل فئودالي، از فاجعه سرمايهداری ،شيطانزدگي سود ،اعالن جنگ بهرهکشان با خدا و عاقبت جهنمي «کنز» و حقکشي و بيمسئوليتي و تبهکاری «مالء» ،سد راه خدا شدن و حقکشي کردن و آفت ايمان و اخالق و آگاهي هدايت و رستگاری و فالح خلق بودن «مترف» و بيماری پولشماری و سرکشي و خودفريبي زرپرست همزه لمزه و جنون
. 9برخي شرقي ها و عقب مانده های سنتي و مذهبي که با تمدن بزرگ آمريکايي آشنا نيستند ،خيال مي کنند اين جور مؤسسات هم از نوع اماکن فساد يا روسپي خانه هاست ؟ چه اشتباهي .اين يک مؤسسه آموزشي و تربيتي است و اين دختران زيبايي که شش قرآن مي گيرند و يک دوره رقص همراه با کمک به مرد برای استمنائ انجام مي دهند ،معلم رقصند و کار آموزشي و هنری و تربيتي مي کنند. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
339
ما و اقبال
هاری سگدوهای افزونطلب فرياد بر ميآورد و بيم ميدهد و امتش را به مبارزه با فجايع دنياپرستي و زرطلبي و سودخواری ميخواند -اگر امروز ،به جای بازار عکاظ و باغدار طائف و شتردار قريش و نزولخواری عباسبن عبدالمطلب ،والاستريت را ميديد ،و تراستهای جهانخوار و کارتلهای نفتي و بانکداران سوئيس و کمپانيهای هولناک و مرموز چندمليتي و نقش ويرانگر بورژوازی دالل (کمپرادور) و بازیهای جادويي و چشمبندیهای بازاری و سهم و سفته و وام و اعتبار و جواز و حواله و ارز و احتکار و بورس بازی و مصرفهای تفنني و نقل و انتقالهای غيبي و ثروتهای افسانهای و سرمايههای افسونگر را -از اين دست به آن دست ،از اين مرز به آن مرز و از اين بانک به آن بانک و از اين قطب به آن قطب -در عصر خويش مييافت چه ميگفت و چه ميکرد؟ و اگر -وای! -تمامي اين فاجعهها را در بازار مسلمين و در زندگي مؤمنين خويش و در رابطه با روحانيت رسمي مذهب خويش ميديد ،گمان نميکنم که عکسالعملي ماليمتر از آنچه با يهود بنيقريظه کرد ،نشان ميداد. در برابر چنين نظامي و چنين باليي که حق انسان را ميخورد و اکنون دارد حقيقت انسان را ميکشد و مسخ ميکند و تمامي ارزشهای انساني را به لجن ميکشد و عاليترين احساسها و قداستهای روح آدمي را با پول به خريد و فروش ميگذارد و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
336
ما و اقبال
جز حرص افزونطلبي و رقابتهای ددمنشانه ،به هيچ يک از استعدادهای معنوی و ابعاد وجودی انسان و مايههای قدسي و عناصر خدايي زندگي انساني مجال نمو و رشدی نميدهد ،سوسياليسم قد بر افراشت. مذهب که در انحصار دستگاه کهنه و رسمي کليسا بود ،کليسايي که خود بزرگترين سرمايهدار غرب به شمار ميرفت و در طول قرون وسطي زيربنای فکری و فرهنگي فئوداليسم بود و اکنون ،همان نقش را برای طبقه جديدی که جانشين آن شده است ،يعني بورژوازی و کاپيتاليسم بازی ميکند ،با تمام نيروی خويش -که نامش مذهب بود -به مقابله با سوسياليسم برخاست و با سالح خدا ،ايمان ،غيب و معنويت و اخالق ...يعني تمامي زرادخانه ،مذهب ،به سرکوبي آن پرداخت و نقش فدايي و نگهبان و مرزدار سرمايهداری را در برابر هجوم سوسياليسم به عهده گرفت. طبيعتاً ،سوسياليسم ،به عنوان عکسالعمل طبيعي ،در قبال مذهبي که پناهگاه کاپيتاليسم شده بود ،به ماترياليسم پناهنده شد و با آن ،عقد اخوت ،چه ميگويم؟ -عقد ازدواج بست ،ازدواج ناميموني که به همان اندازه بدعاقبت و ناجور بود که عقد مذهب و سرمايهداری ،پيوندهای عوضي را نگاه کن! معنويت مادی شد و ماديت معنوی!
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
333
ما و اقبال
«خدا» دنيا پرست شد و سکهباز و گنجاندوز و توجيهکننده تبعيض و حامي دشمنان خلقش و رضايت داد که پرستندگانش همه بندگان پول شوند و رعايای قارون و قربانيان شيطان زرد. و «خاک» ،ناگهان آخرتپرست شد و ستايشگر حق و عدل و برابری و هوا و هوسهای فردی و دعوتکننده انسان به رستگاری از بند زندگي مادی و بيماری حرص و موعظه خلق به دور ريختن خصلت خودپرستي و خوی سودجويي و پرورش روح جمعي و روحيه برادری و برابری و مسئوليت اعتقادی و پارسايي اخالقي و مالکيت خدايي و توصيه حق و صبر و تقوا و ايثار و اعراض از دنيا و خدمت به خلق و جهاد با نفس و نفي کنز و رسالت مؤسساتي در ساحران را باطل کردن و فرعون را غرق کردن و قارون را در شکم زمين دفن کردن!... همه چيز جابجا شد .مذهب اهل دنيا شد و ماترياليسم اهل معني ،و اين طبيعي بود. چه ،وقتي کليسا ،مذهب را به خدمت دنياداران گماشت تا از نظام سرمايهداری و بهرهکشي و پولپرستي و افزونطلبي و سودخواری حمايت کند ،در حقيقت ،عصای موسي که افعي شده بود ،به جای آنکه بر فرعون حمله ببرد ،ماری شد و بر سر گنج قارون نشست و پاپ ميراث ابراهيم را به وارثان نمرود و ميراث عيسي را به خلفای امپرياليسم روم و ميراث محمد را به جانشينان قريش و ميراث علي را به بازماندگان لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
334
ما و اقبال
دارالخالفه دمشق و بغداد فروخت .ماترياليسم هوشيار نيز توانست به راحتي تمامي ارزشها و آرمانها و دستاوردهای آنان را که چنين بيصاحب مانده بود ،تصاحب کند و خود ،زمام قافلهای را به دست گيرد که در طول راه دراز تاريخ ،قافله سارانش پيامبران بودند و زمامش در دست مذهب بود و از دورترين نقطههايي که به چشم! ميآيد ،همواره با آهنگ خداپرستي و شور عشق راه ميسپرد ،قافلهای که از طلوع انسان ،همه عصرها را بر خط سرخ شهادت گذشته است و همه نسلها ،پيشاپيش آن، پرچم توحيد را به وراثت از هر بعثتي به بعثتي ،دست به دست کرده و تا روزگار ما پيش آورده است. رشد سرمايهداری صنعتي ،که ناگزير با جذب دهقانان ،آفتابنشينان و تودههای شهری ،سپاهي فشرده و رو به افزايش از کارگران صنعتي را تشکيل داد ،سپاهي با نفرات به زنجير کشيده ،تابع مطلق نظم خشک ماشيني ،فاقد اختيار ،ابزار کار و شخصيت مستقل که همچون مهرههای تراشيده در دستگاه توليد نصب ميشوند و به خاطر جبران استهالک و حفظ قدرت کار و تجديد نيروی مصرف شده روزانهشان، مبلغي به عنوان مزد يا کمکهای بهداشتي و غذايي از طرف سرمايهدار خرجشان ميشود ،جبراً ،تشکل طبقاتي ،تشخص سيمای طبقاتي ،با زبان و فرهنگ و زندگي و کار و روابط جمعي ويژه خويش ،تشديد استثمار به وسيله ماشين و پيشرفت شيوههای اداری و سيستمهای کار جمعي و در نتيجه ،تحريک خودآگاهي و تقابل و تضاد لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
335
ما و اقبال
طبقاتي و نيز تمرکز روزافزون سرمايهها در يک قطب و تجمع نيروهای کار در قطب ديگر همراه با تقليل کمي طبقه سرمايهدار و تکثير کيفي متشکل و فشرده طبقه کارگر را به دنبال داشت و طبيعتاً انديشه و گرايش به نجات از اين جبر ناهنجار ضدمردمي را در جامعه تقويت ميکرد و طبقه کارگر به انگيزه دردمندی و حقطلبي و روشنفکران، به انگيزه همدردی و حقپرستي ،نهضتهای ضدسرمايهداری و ضدماشينيسم را آغاز کردند و سوسياليسم ،به عنوان راه حل اين گره کور و راه نجات از اين جبر ماشين و حاکميت پول و بيماری سودپرستي و افزونطلبي و هزارها مفسده اخالقي و اجتماعي و انساني ناشي از آن ،مطرح شد.
9
جنگ ميان اين دو قطب آغاز شد و فاشيسم از سويي و مذهب از سويي به ياری سرمايهداری آمدند و سوسياليسم ،به عنوان عکسالعملي در قبال اين توطئه ،با
. 9و اين بر اساس بررسي های جامعه شتاسي و اقتصادی است و تجربيات علمي و نتايج آماری که ثابت مي کند هر چه در تغذيه و بهداشت علمي و نتايج آماری و تامين عواملي که به حفظ و تقويت نيروی کار اين سپاه توليدی کمک مي کند سرمايه گذاری بيشتر شود ،راندمان کار و کميت و کيفيت توليد آنقدر باال مي رود که سود بيشتری را عايد سرمايه دار مي سازد و اين آگاهي است که به سر عقل آمدن سرمايه داری جديد نام گرفته و موجب تغيير رفتار سرمايه داری و پرولتاريا شده است .چنانکه مارکس به عنوان اصلي ،اعالم مي کرد که سرمايه دار به سوی هر چه غني تر شدن و طبقه کاگر به سوی هر چه فقيرتر شدن پيش مي رود و امروز ،برعکس ،شاهد بهبود نسبي وضع کارگران در نظام سرمايه داری قرن بيستم- نسبت به قرن نوزدهم -هستيم. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
332
ما و اقبال
ماترياليسم و ديکتاتوری پرولتاريايي همداستان گشت ،با اينکه جوهر و روح سوسياليسم با ايدهآليسم اخالقي و آزادی انساني خويشاوندی و سازگاری داشت. در نتيجه ،ماترياليسم دقيقاً همان کاری را با سوسياليسم کرد که فئوداليسم با مذهب کرده بود! فئوداليسم خداپرستي را که تجلي عشق ،پرستش ،جستجوی کمال ،معني و حقيقت نهايي جهان است و تکيهگاهش ارزشهای انساني ،به ابتذال کشاند و در نتيجه، مذهب که رسالتش اخالص و تعالي وجودی و رهايي انسان از تمايالت پست غريزی و تعلقات اسيرکننده دنيايي بود ،به خدمت دشمنان اصلياش در آمد و کارش توجيه موضع دنياخواران شد و تخدير مردم و با ماترياليسم روح عدالتخواهي و عشق به برابری که معنویترين و ضدمادیترين تجلي وجدان اخالقي آدمي است و رسالتش تحقق برادری انساني ،آزاد کردن انسان از جبر مادیگری خشن و انسانکش اقتصاد سرمايهداری و سودپرستي و افزونطلبي ،نظام بهرهکشي و مزدوری و شفای روحي انسان از بيماری پولزدگي و حرص نفعطلبي و زراندوزی و رقابت و فريب و سکهپرستي و خودباختگي و از خودبيگانگي اقتصادی و حاکميت مطلق سرمايه و توسعه تصنعي مصرفپرستي و تفنن و تجمل و خلق روزافزون نيازهای انحرافي و باالخره بنای نظامي بر پايه برادری و برابری و آزادی و اصالت ارزشهای انساني و تکامل معنوی و رهايي اقتصادی نوع انسان ،بود ،به خدمت دشمنان اصلياش يعني ديکتاتوری سياسي ،اختناق فکری ،قالبريزی متعصبانه اخالقي و اصالت اقتصاد- لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
333
ما و اقبال
اکونوميسم -که پستترين خصيصه بورژوازی است ،در آمد و کارش هرچه قویتر شدن دولت و هرچه ناتوانتر شدن مردم و شعارش اصالت توليد -اقتدار پليس -استبداد دولت و پرستش رهبر! درست همان دشنامهايي که به بورژوازی ،فاشيسم و مذهب ميداد! آری ،ما در چنين دنيايي زندگي ميکنيم .عناصر اصليای که آن را ميسازند و ما، خواه يا ناخواه ،با آنها سر و کار داريم اينهايند: الف« :سرمايهداری» اما نه آنچنان که در گذشته معني ميداد :پولي داشتن و از راههای قانوني يا غيرقانوني آن را به زمينداری ،گلهداری ،سوداگری ،اجاره ،شرکت ،مضاربه ،مزارعه، مساقات ،احتکار ،رباخواری ،رقابت ،سلفخواری و انواع و اقسام ديگر از طرق پول در آوردن و پولدار شدن ،زدن و آن را در راه خوردن و رياستطلبي کردن و آبرو جا کردن و لذت بردن و خانه دنيا يا آخرت و يا هر دو را آباد ساختن و بخشش و نذر و وقف و ارث و صلح ...صرف کردن ،که امروز ،هم از نظر کميت ،هم کيفيت ،هم طرق اکتساب ،هم اشکال مصرف ،هم اهداف توليد ،هم فلسفه وجودی ،هم نقش اجتماعي و انساني و باالخره ،هم روانشناسي زاده آن و موضع آن در رابطه با انسان سرمايهدار و انسانهای قرباني سرمايه با گذشته متفاوت است و يکي از خيانتها و يا لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
332
ما و اقبال
خطاهای بزرگ اين است که برخي از فقها ،حقوقدانها ،جامعهشناسها ،اقتصاددانها- چه آنها که خودآگاهانه علم و قلم و هنر و تحقيق و دين خويشش را به استخدام سرمايهداری و قدرتهای وابسته بدان در آوردهاند و چه آنها که از شدت هراس و عقده نفرت از مارکسيسم ،به آغوش سرمايهداری ميگريزند ،چه ،جز اين دو در، پناهي نمييابند 9-مالکيت فردی را ،در نظامهای قديم ،پيش از ماشين ،از نظر مزايايي که در تأمين استقالل و آزادی انسانها و مصونيت مردم از تجاوز و دزدی و تعدی حکام و قلدران و چپاولگران و غاصبان داشته و نيز نقشي که در تحريک افراد به کار و تالش و ابتکار و در نتيجه ،پيشرفت اقتصاد و صنعت و توليد و تجارت و احيای موات و استخراج معادن و کسب رفاه و رشد دانش و تجربه و تکامل تمدن و تحرک جامعه و تکامل انسان و تاريخ ايفا کرده است و نيز ،از جهت روايات و احکام ديني و فقهيای که در حرمت مالکيت فردی و مشروعيت برخورداری از دسترنج و حرام بودن دزدی و
. 9مثال رايج در استالل اين گروه که هميشه تکرار مي کنند اين است که :شما اگر بخواهيد به جايي پناه بريد ،روسيه و چين و آلباني را برای ماندن و زيستن و فکر کردن و کار کردن انتخاب مي کنيد با آمريکا و آلمان و انگليس را ؟ پاسخ مخاطب روشن است ،چه ،اگر روشنفکر ضد سرمايه داری يا حتي مارکسيست هم باشد ،دموکراسي و آزادی و امنيت و اطمينان به حرمت انساني و حقوق فردی را به قيمت تحمل سرمايه داری ترجيح مي دهد و سوسياليسم را به بهای استبداد پليسي و اختناق فکری رژيمي که برايش اقتصاد بر انسان ترجيح دارد و با پول مي توان ايدئولوژی اش را ابتياع کرد نخواهد پذيرفت ،ولي اين سؤال ويژه بردگان است ،بردگان اند که آنچه برايشان مطرح است ،مقايسه ميان ارباب ها است که کدامشان مهربان ترند و خوب تر ؟ يعني کمتر بد ؟ لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
331
ما و اقبال
تعدی و غصب مال مردم وجود دارد و موازيني که در تعيين حدود و شروط کار اقتصادی -در اقتصاد صيد و شکار و دامداری و کشاورزی و کاردستي و مبادله تجاری -به وسيله مذهب ،در اين دورههای تاريخي و نظامهای توليدی ارائه شده است، به گونهای طرح و تلقي مينمايند که انگار يک «حقيقت مطلق و ابدی و مقدس» است و چون در مذهب نيز مطرح شده است ،جوهری قدسي و الهي دارد و اصلي است از نوع ايمان به توحيد و وحي و نبوت و فالح و تقوا و عبادت! (و در عمل و عکسالعمل، حساستر و خطيرتر و جدیتر از اين همه!) ،و آنگاه با مغلطهای ماهرانه و سفسطهای هنرمندانه ،از آن ،مشروعيت ديني و مقبوليت عقلي و اجتماعي و انساني و اقتصادی سرمايهداری جديد را استدالل و استنتاج ميکنند و مثالً ،از اصل «احيای موات» -که هر که زمين مردهای را آباد کند ،مالک آن ميشود -اساسي برای توجيه مالکيت سرمايهداری ميسازند ،در حاليکه اصل احيای موات ،اصالت کار را در تحقق مالکيت گواهي ميدهد و سرمايهداری ،تکامل کمي و کيفي «ربوا» يا «سود پول» خواری است و امروز ،سرمايهدار ،حتي مباشر در کار استثمار نيروی توليدکنندهها و دستمزد مصرفکنندهها نيز نيست ،بلکه ،عمرش را در سياست بازی و جنگ افروزی و قدرتتراشي و توطئهسازی و شبنشينيهای هزار و يک شبي و کاخهای نمرودی و باغهای شدادی و قمارهای سرسامآور و تفننهای جنسي و امور مخصوص «هنری» و بادهگساریها و عياشيها و سيهکاریهای ابليسي ميگذارند و در دنيايي ديگر ،غرقه لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
341
ما و اقبال
در هوايي ديگر و زندگي ديگری به سر ميبرد و اگر هم در کار اقتصادی دستي و نقشي دارد ،ساخت و پاختها و زد و بندها و تراست و کارتلسازیها و بده بستانهای پنهان و پيدا با قدرتها و دولتها و سرمايهگذاری در انتخابات دموکراتيک و کودتاهای سياسي و انقالبات اجتماعي! و جنگهای خيلي ملي و به دست آوردن امتيازها و فتح بازارها و محو ارزشها و ايمانها و فرهنگها و اصالتها و معنويتهای انساني ملتها و مذهبها و مدنيتهای اصيل و ريشهدار و تبديل انسانها به مهرههای قالبي و موجودهای قسطي و جانداران يکنواخت مصرفي است و همين کارهای خيلي توليدی و اقتصادی و ابتکاری را هم غالباً در همان شبنشينيها و پارتيها و کلوپهای اختصاصي از پيش ميبرد و محل کارش آغوش ملکههای زيبايي و بتهای جنسي و کانونهای زنا و قمار و شراب و ماریجوانا است و مبادالت اقتصادیاش با همان آهنگ و همان عفت و شرافت و در همان زمان ،که زنان يکديگر را برای تنوع و تازگي بيشتر ،با هم مبادله ميکنند! مشخصات کلي سرمايهداری جديد را بدينگونه ميتوان ياد کرد: -9ميل به تمرکز :به گونهای که ميبينيم مسير حرکت سرمايهداری به سوی هرچه بيشتر شدن «سرمايهها» و هرچه کمتر شماره «سرمايهداران» است( .چنانکه ،همين نسل حاضر شاهد بوده است که در يک شهر متوسط ،صدها مالک و تاجر پولدار سرشناس لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
349
ما و اقبال
بود و اکنون ،در تمامي مملکت ،سرمايهداران معدودند و انگشتشمار ،بزرگترين عامل چنين پديدهای ،جانشين شدن «سرمايهداری صنعتي» است و عقبنشيني «سرمايهداری تجاری» و «اقتصاد بازاری» .چه ،توليد صنعتي به سرمايههای هنگفت نيازمند است و گذشته از آن ،ماشين ،در نظام سرمايهداری خصوصي و رقابتي ،تابع جبر «پيشرفت» است ،هم از نظر کميت و هم از نظر کيفيت توليد .يک ماشين ،اگر چند سال درجا بزند ،محکوم به مرگ است زيرا در جنگ رقابتها نابود ميشود ،زيرا برای آنکه بازار مصرفش را حفظ کند ناچار است جاذبه خريد را نسبت به کاالی توليدی خود نگاه دارد و اين جاذبه هميشه زاده دو عامل است :يکي مرغوب بودن کاال (از نظر جنس، زيبايي و کاملتر بودن ساخت) و ديگری ،ارزانتر بودن قيمت کاال .چگونه ميتوان اين دو را با هم جمع کرد؟ تنها از طريق توسعه حجم توليد و افزايش مداوم سرعت توليد .و اين هر دو به سرمايهگذاری هرچه بيشتر در توسعه کار و نيز ابتکار پياپي فني در تکميل ماشين و شيوههای اداری و نظم و مديريت کار [نياز] دارد. -6پيچيدگي روزافزون فني و اداری توليد صنعتي ،همراه با نياز تصاعدی به سرمايههای کالن در ايجاد يک دستگاه توليدی ،تشکيل شرکتها را ايجاب ميکند و در نتيجه ،شرکتها (کمپانيها) جانشين شخصيتها ميشوند و شخصيتهای اقتصادی به صورت «سهام مالي» در ميآيند ،گذشته از آن ،چون کار اقتصادی هرچه بيشتر با علم و تخصص فني و اداری و رشتههای گوناگون حسابداری ،مهندسي ،مديريت، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
346
ما و اقبال
جامعهشناسي ،روانشناسي علم اقتصاد ،حقوق و آگاهيهای سياسي و بينالمللي پيوستگي جبری مييابد ،در نتيجه ،سرمايهدار ،هر روز ،از مسير کارش و سرنوشت سرمايهاش پرتتر و با آن بيگانهتر ميگردد و در نتيجه ،ميان او و سرمايه و دستگاه و افرادش -يعني نيروی مالياش ابزار توليدش و نيروی انساني کارش و کااليي که توليد ميکند و باالخره ،عرضه و فروش و مشتری و بازار ،مصرف کااليش -فاصله ميافتد و طبقه جديدی که از نظر کمي و کيفي و وضع و نقش اجتماعي ،به سرعت روبه رشد است ،اين فاصله را پر ميکند و ميان سرمايهدار و سرمايهاش واسطه ميشود و ميان سرمايهدار و کارگر حائل .اين وضع ،که رو به تشديد است ،موجب پيدايش اين طبقه واسط و حائل شده است ،طبقه مهندسان ،متخصصان ،حسابداران و اقتصاددانان و مديران صنعتي و کارفرمايان تحصيلکرده حرفهای و صاحبان مشاغل تخصصي وابسته به توليد از قبيل تبليغاتچيها ،بازاريابها ،بررسها ،آمارگرها ،طراحها ،نقشهکشها، پژوهشگران فني و محققان اقتصادی و جامعهشناسي صنعتي و اقتصادی و وکالی دادگستری و داللها و دفترسازها و کارچاقکنها و بسياری از عناصر و عوامل دستاندرکاری که وجودشان و دست و قدم و زبان و تجربه و نبوغ و نفسشان باعث خير و برکت کار سرمايهدارند و سود سرشار سرمايه .اينها مجموعاً «طبقه متوسط» جديدی را در جامعه ميسازند .طبقه متوسط يا واسطه قديم ،بورژواها بودند ،يعني کاسبکارها و تاجرها و صاحبان صنايع دستي و دارندگان مشاغل اداری و به طور کلي، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
343
ما و اقبال
اکثريت شهریها که ميان دو طبقه ارباب و رعيت قديم يعني اشراف زميندار و دهقانان و به طور کلي ،روستاييان پيدا شدند .نمونهاش ،در يک ده ،آن دکاندار است که نه «خان» بود و نه دهقان ،چيزی پايينتر از «حاجي» و باالتر از «مشهدی»« ،کرباليي» بود! کارش ،کارگاه رنگرزی ،جلدوزی ،نجاری ،آهنگری و يا دکان عطاری ،خريد و فروش کاالهای جديد مصرفي شهری و در کنارش ،رباخواری و سلفخری و سر و کارش با «پول»! اين خرده بورژوا است که رشد ميکند و چاق ميشود و دکانش ميشود فروشگاه بزرگ و تجارتخانه و کاروانسرا و «پاساژ»! و کارگاهش ميشود کارخانه و آن نزولخواری جزئي و فرعي و بدنام و نامشروعش ،ميشود يک کار آبرومند و پيشرفته و افتخارآميز ،که همه برايش سر و دست ميشکنند و برای اينکه بدوشندشان صف ميکشند و نوبت ميگيرند و پارتيبازی ميکنند و ممنون ميشوند و نامش :بانکداری ،بورس!... در اين صورت ،نبايد به قياس جامعههای قرون وسطايي و يا به تقليد از جامعهشناسي قرن نوزدهمي و تکرار اصطالحات کالسيک مارکسيستي ،از بورژوازی به عنوان «طبقه متوسط» نام برد .در نظامهای پيشرفته سرمايهداری صنعتي ،طبقه حاکم بورژوازی بزرگ يا سرمايهدار است (به جای ارباب زمين) و طبقه محکوم کارگر (به جای دهقان) است و بر خالف آنچه جامعهشناسي مارکسيستي پيشبيني ميکرد ،طبقه متوسط -خرده بورژوازی -در حال از ميان رفتن نيست ،بلکه اين خرده بورژوازی است لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
344
ما و اقبال
که در حال ميان رفتن است و به جای آن ،طبقه جديدی اين جای خالي را ميان آن دو طبقه پر ميکند و آن طبقه تکنو -بوروکراتها است و وابستهها و داللها و انگلهای مربوط به آن .طبقه متوسط جديدی که با نهايت شرمندگي ،برخالف سلف خويش ،به جای «پول»« ،علم» دارد! عجبا! جای داروغه و پيشکار و انباردار و مباشر و پادو ارباب و دکاندار و نزولخوار ده را ،که در طبقه واسطه ميان خان زميندار و رعيت زمينگير قديم بودند ،در نظام پيشرفته جديد ،تحصيلکردهها و انديشمندان و دانشمندان و هنرمندان و به طور کلي، روشنفکران اشغال کردهاند. علم را ببين که چه مقام و موقعي در تمدن جديد ،در عصر سلطنت انسان بر جهان، يافته است! تصادفي نيست که بورژوازی جديد ،با مبارزهای دامنهدار و اصولي ،مذهب را از صحنه زندگي و متن جامعه و قلب انسان کنار زد و علم را از آغوش وی گرفت و با شعارهای فريبنده و افسونهای شورانگيز و مسحورکننده و ادعاهای بزرگ «آزادی علم و استقالل عقل و انساني شدن فرهنگ و ملي شدن آموزش و منطقي شدن اخالق و رهايي يافتن هنر از قيد مذهب و از وابستگي به ايمان و تعهد در قبال حقيقت ،»...همه روشنفکران ،حتي روشنفکران انقالبي ضدبورژوايي و نيز روشنفکران شرقي و از جمله، مسلمان را که خود -،هم از نظر ملت و هم فرهنگ -قرباني بورژوازی جديد غربي لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
345
ما و اقبال
بودند فريفت ،با اينکه ،به چشم خويش ،در همين قرن و در رويدادهای سياسي و فرهنگي و اجتماعي همين عصر از تاريخ تحوالت معاصر ميديدند که پيامآوران فکری و بازيگران سياسي اين مکتب و فرهنگ و تمدن و سياست و نظام اجتماعي و سيستم اخالقي که مشخصات آن :ماترياليسم فلسفي و اخالقي ،گرايشهای رئاليستي ضدمعنوی ،علمگرايي ضدمذهبي ،تجددگرايي ضداصالت و شخصيت اعتقادی و ملي، پولپرستي ضدخداپرستي ،تکيه بر «قدرتطلبي» در برابر معنويتجويي« ،منفعت» (سود) در برابر «فضيلت» (ارزش)« ،مصلحت» در برابر «حقيقت»« ،رفاه اقتصادی» در برابر «فالح انساني»« ،اصل پيشرفت» در برابر «اصل حق»« ،چگونگي زندگي» در برابر «چرايي زندگي»[ ...است] و به هر حال تمرکز تمامي تالشها و ابتکارها و کششها و دغدغههای انساني و اجتماعي و حتي علمي و آموزشي و هنری در مصرف و لذت و قدرت و افزونطلبي و اقتصادگرايي و در مقابل ،مرگ همه نيازها ،روشناييها، ارزشها ،حقپرستيها ،آرمانگراييها ،عشقها ،زيباييها و دغدغه وجودی آدمي در برابر معني حيات ،راز طبيعت ،روح جهان ،سرنوشت انسان و باالخره [مرگ] عشق و عطش هميشگي فطرت و وجدان انسان در جستجوی «غيب»« ،حقيقت»« ،ابديت» و «غايت» -کلماتي که در مسير تکامل نوع انسان در تاريخ ،تا از مرز زندگي جانوری و مرحله هدايت غريزی به مرحله آگاهي و تأمل در جهان و در خويش پا نهاد و از دغدغه امنيت و غذا آسود ،پيش از آنکه به لباس و خانه و خط رسيده باشد و حتي، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
342
ما و اقبال
پيش از آنکه بتواند اين کلمات را به گونه واحدهای کامل زبان ،تلفظ نمايد ،معرف عميقترين و شورانگيزترين و خالقهترين نيازها و تب و تابها و جستجوگریها و عشق و پرستشهای زندگي جمعي و جوششها و کششهای دروني وی شد -و کيست که کمترين آگاهي از تاريخ انسان داشته باشد و نداند که بنياد وجودی و محتوای اصلي و روح و فلسفه حيات و حرکت تمام تمدنها و فرهنگها و جامعهها و ملتها «ايمان» بوده است. اين قضاوت ،برخالف پيشداوری عناصر فابريکيای که سکه رايج «خرده روشنفکری» بر پيشانيشان ضرب شده است ،قضاوت مذهبيها نيست ،چه ،مذهبيها، معموالً ،جز مذهب خودشان ،مذاهب ديگر را کفر ميشمارند ،گذشته از اين دليل عقلي ،داليل نقلي حکايت از آن دارد که اين عقيده را جامعهشناسان مادی و حتي مارکسيست ابراز کردهاند .شيلر ميگويد عامل حرکت تاريخ «عشق» بوده است و «گرسنگي» .دورکهيم -که مذهب را تجلي روح جمعي ميشمارد -معتقد است که اساساً جامعه غيرمذهبي ،در تاريخ ،غيرقابل تصور است و محال ،وانگهي ،نخستين اشکال ابتدايي جامعه ،با پيدايش مفاهيم مقدس le sacréدر قبال مادی le «،profaneروح»« ،جاودان»« ،ماورا»« ،اراده مؤثر و دارای شخصيت و مسئوليتخواه غيبي»« ،عشق ،پرستش و احساس تکليف در چگونه بودن ،چگونه انديشيدن و چه کردن در قبال او»« ،کنجکاوی و دغدغه کشف راز جهان ،معني زندگي ،معمای لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
343
ما و اقبال
طبيعت و روح اشيا» و ...باالخره ،به عنوان نتيجه ايمان به غيب و تالش برای کشف راز و تقرب به آن نيروی قاهر« ،اعتقاد به عليت در رويدادها و پديدهها و ابتکار و اختراع راهها و رسمها و وسايل» که ريشه اصلي و محرک اساسي پيشرفت علم (تالش برای تفسير و تحليل و تعليل امور و جستجوی علل و عوامل نامحسوس) و نيز ترقي تکنيک بوده است و اشکال ابتدايي اين دو را در جادو ،کيمياگری ،معبدسازی ،مجسمهسازی، مهرهتراشي (في تيش) ،نقاشي ،تزيين ،زيباشناسي ،ستارهشناسي ،شناخت مظاهر و حوادث طبيعت ،بيماریها ،داروها ،گياهان ،جانوران ...ميتوان بافت. جالبتر از همه ،مارکسيسم است که در ستايش از جامعه پيشنهادی و پيشبيني تاريخي تمدني که بر اساس ايدئولوژی خود خواهد ساخت ،رسماً اعتراف ميکند که «تمدنهای گذشته ،همگي «تمدنهای روحاني» بودهاند و مارکسيسم نويددهنده آيندهای است که برای نخستينبار« ،تمدن کار» در تاريخ انسان پايهگذاری ميشود»!
9
. 9اوال بايد گفت :آنچه درباره تمدن های تاريخ است ،سخن از يک واقعيت تحقق يافته است و آنچه درباره تمدن آينده -تمدن کار -يک غيب گويي ،که نشانه های بسياری هست بر اين حقيقت که مارکسيسم ،پيش بيني هايش ،معتبرتر از پيش بيني های انوری خودمان نيست :گذشته از آن ،سرمايه داری صنعتي ثابت کرده است که اگر تمدن کار ماد ی و اقتصادی مالک باشد از مارکسيسم اليق تر است .ژاپن در برابر چين و آلمان غربي در برابر نيمه ديگرش آلمان شرقي و نمونه هايش! کمونيسم را که بر اصل انسانيت و عدالت استوار بود ،ببين که چگونه در بينش غربي باز سر از گريبان لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
342
ما و اقبال
پيدايش تمدني که در آن ،انسان به يک ابزار کار ساده تقليل يابد -آن هم در شرايطي که ماشين کارگر اصلي است و انسان ابزار فرعي آن -و «روح» مرده باشد و عشق متروک گردد و پرستش -به جای «خدا» که حقيقت مطلق است و مظهر ارزشهای متعالي -نثار مصرف ،سکس ،پرچم يا مدعيان جديد خدايي و وارثان تاريخي همان قيصر و خسرو و خليفه ،سلطان صاحبقران و خان خانان ،به نامهای تازهای چون «صدر» و «رئيس» و «پيشوا» و «دبيرکل حزب» و «رهبر انقالب» ...گردد ،برای انسان پيشرفته و خودآگاه و خالقي ،که به آزادی ،زيبايي ،حقپرستي و تکامل بيش از عرضه فراوان کاالی مصرفي و حتي غذا و سکس رايگان در کانتينهای اشتراکي نيازمند است و مشتاق ،هرگز مژده شورانگيز و اميدوارکننده و خبر از ظهور منجي موعود و رسيدن «فرج بعد الشده»ای نيست .عارفانهترين انديشهها در ارزش و اثر «کار» ترديدی ندارد و نقش آن را هم در تکامل وجودی انسان و هم در تکوين تمدن و تأمين نيازهای زندگي آدمي معترف است ،اما جامعهای ،تمدني و انساني که کار اقتصادی را آرمان انساني و غايت مطلق تلقي کند و فلسفه زندگي ،معنای وجودی، حقيقت نهايي ،جوهر ارزش و باالخره ،پاسخ «چرايي» عمر و ماهيت و مسئوليت اخالق
اکو نوميسم در مي آورد که بر اصالت اقتصاد و پيشرفت مبتني است! بينش غربي و روح بورژوازی و فرهنگ ماترياليستي ،به هر حال ،لگد خودش را مي زند! لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
341
ما و اقبال
و ايمان و اميد و فکر و فرهنگ و تاريخ و تمدن و «من» و خانواده و جامعه و نوع ،و پيوند «انسان -انسان» و «انسان -طبيعت» و «انسان -وجود» را ،همه ،در «کار کردن» خالصه نمايد ،تصورش محال و در عين حال ،دهشتزا است .تقليل انسان به «کار- ماشين -کاال» و تخفيف زندگي به «توليد -مصرف» ،آنچنان که ديگر -حتي در انديشه و احساس و فرهنگ -عناصر عشق ،عطش و پرستش ،و مفاهيم «حقيقت»« ،ارزش»، «زيبايي»« ،خير»« ،ايمان»« ،ايدهآل»« ،عظمت»« ،ابديت»« ،معنويت»« ،تعالي» و« ...مطلق» ريشهکن گردد و زندگي از اين مايهها خالي و انسان با اين انگيزهها و خودجوشيها و جاذبهها و نيروهای محرک و خالق و انقالبي و ارزشساز و انسانپروری ،که به تاريخ تکان و به انسان تپش و به زندگي جوشش و به تمدن روح و به فرهنگ زيبايي و عمق و روشنايي و گداختگي و به بودن معني و به جهان محتوا بخشيدهاند ،بيگانه گردد، چهرهای از انسان را مجسم ميسازد که با نوع ما ،پاک بيگانه است .و زندگي مکانيکي ،خشک ،قالبي ،بيروح ،خالي از شور و شوق و انتظار و درد و داغ و عصيان و عطش و التهاب و حرمت و شرف و عظمت و جستجو و دغدغه و تأمل و شکوه و شگفتي و راز و غيب و عمق و آزادی و انتخاب و ابداع و انقالب و جهشها و جوششها و خالقيتهای بيحساب و بيشمار و بيرون از قالبهای ريختني و قابهای شش در چهار تحميلي و ضابطههای پيشساخته و قرار و مدارها و ساخت و پاختها و حساب و کتابها و حد و مرزهای پيشبيني شده ...که «زندگي کندويي» را در نظم و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
351
ما و اقبال
نظام «تمدن کار» ميسازد ،برای ما -که «زندگي» ،بي«روح» ،در خيال نيز نميگنجد و فهمش محال مينمايد -نه انسان را ،آن هم انسان تکامل يافته آينده را ،که حيات منظم و سراسر تالش زنبور عسل و مور و موريانه را تداعي ميکند :که به راستي« ،کندو» يک «جامعه کار» است و «مورچه سواری» همان انسان ايدهآل آن «تمدن» پيشرفتهای که برای نخستين بار ،جانشين همه تمدنهای انساني تاريخ خواهد شد و فلسفه دترمينيسم تاريخي که فلسفه حتميت مادی تاريخ است و از روی «ابزار توليد» جفر و رمل و اسطرالبي ساخته که از گذشته و آينده خبر ميدهد و آنچه را در پيشاني هر کس نوشته شده ،پيشبيني قطعي ميکند و سرگذشت انسان را از آغاز خلقت و سرنوشت او را تا آخرالزمان غيبگويي مينمايد. عجب! مذهب ،که «مخالف علم» است و «افيون مردم» ،و فاناتيسم منحطي که آزادی و عزت و استقالل انسان را فلج ميسازد ،از انسان ،در طبيعت ،جانشيني برای خدا ميساخت و او را چهرهای بر انگاره خدا ميخواست ،و فلسفه علمي و اومانيست، او را در بلندترين دوره تاريخ و مدينه فاضله فردا و آخرين مرحله تکامل وجودی و اجتماعياش ،يک «ابزار کار»« ،زاده و پرورده ابزار کار» و در نهايت ،نه خداگونهای در جهان و جانشين خدا در زمين ،که زنبوری در يک کندو ،مورچهای در صفي ميانه
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
359
ما و اقبال
خرمن و انبار! اينجا است که دامنه سخن اديت برت 9مارکسيست نامي و همعصر مارکس و انگلس را که با لحني جدی و حتي حماسي ميگويد« :مارکسيسم فلسفه توليدکنندگان است» ميتوان ،تا نهايت ،فهميد .کيست که در اين اصيلترين و نمايندهترين جلوههای فکری و گرايشهای اخالقي مارکسيسم ،بوی تند بورژوايي را استشمام نکند و اين مشرب را دنباله طبيعي همان مسير نيابد که طبقه نوپای بورژوازی معاصر ،از قرن هفده و هجده انتخاب کرد و در قرن نوزدهم ،به اوج رسيد ،مسيری خالف جهت معنويتگرايي و روح عرفاني و انگيزههای اشراقي و ارزشپرستي اخالقي -که مذهب نماينده اين همه بود -و رو به قبله مادیگری ،وفور اقتصادی، بينش رئاليسم پست مصلحتي ،شيوه بازارپسند پراگماتيستي و اصالت کار و توليد و مصرف منفعت و مصلحت و لذت و ثروت و قدرت و ...رها کردن همه آرمانها و ارزشهای متعالي با اين تعبير که اينها همه ايدههای مذهبي ،رمانتيک ،ارتجاعي، ايدهآليستي و غيرواقعي است و اين همان روحيه و بينشي است که در سنسيمون ،مثل اعالی خويش را مييابد.
Edit berth. 9 لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
356
ما و اقبال
و امروز ،حتي آنها که با مسائل علمي جامعهشناسي آشنايي تخصصي ندارند ،با آگاهي از روابط اجتماعي و جو اقتصادی و روح حاکم بر جامعهها و طبقات نوين ،به روشني احساس ميتوانند کرد که روح بورژوازی و شيوه سرمايهداری جديد صنعتي است که متعصبانهترين ستايشها را از کار و کار و کار بر زبان دارد و روح جنبش و جوش و تالش بيامان و سعي و هروله در راه «مسعي»ی بازار و طواف بيانقطاع و سرسامآور بر گرد کعبه پول را در هر نقطهای که وارد ميشود به شدت بر ميانگيزد. وقتي ساعت شش صبح ،در راهروهای زيرزميني پاريس ،لندن يا نيويورک ميليونها دختر و مادر را ميبينيد که هراسان ،شتابزده و سرسامگرفته ،در هم ميلولند و از هم ميگريزند و در پي متروهای برقي ميدوند تا خود را سر وقت ،به سر کار برسانند، گويي اهالي شهر بال رسيده پمپياند که از غريو و حريق آتشفشان ميگريزند و يا قوم عاد که همچون افواج پرندگان طوفانزده ،صرصر عذاب الهي سر در پيشان دارد و ميبيني که به راستي آن «تمدن کار» که بشارت ظهورش را در آخرالزمان دادهاند هماکنون آغاز شده است و عالئم ظهور آن اين است ،تمدني که همه قدرت پول و کار و نبوغ و علم و تکنولوژیاش را وقف توليد «وسايل آسايش زندگي» کرده است و با اين همه ،مردمش ،همچون مردگاني که از گورها ،هراسان بر شوريدهاند و در صحرای مخوف محشر ،ديوانهوار و وحشتزده ،به هم بر آمدهاند و هر يک به سويي ميدود و قيامتي بر پا شده است و محشر کبرايي و «يوم يفر المرء من اخيه ،و امه و لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
353
ما و اقبال
ابيه»! ،9قرآن ،در وصف هول قيامت ميگويد« :و اذا العشار عطلت»! 6هنگامي که ماده شتران جوان آبستني که شکم اولشان است (يعني جنينش سفت و سخت است و سقطش بعيد) ،از وحشت کره بيندازند! و کيست که هر روز اين خبر مکرر را در صفحه حوادث روزنامهها نخواند که: «زني در تاکسي زاييد!» ... اگر تمدن کار فضيلتي است ،پاسخ انساني را که از آن همه جنب و جوش خستگيناپذير و تب و تاب داغ تالش و کار و اضافهکار و کار دوم و سوم لندن و پاريس و ژاپن و هامبورگ و توکيو به محيط امشيزده سرد شهرهای اروپای شرقي قدم ميگذارد و آدمهايي را ميبيند که به تعبير لنين «يک گام به پيش ،دو گام به پس» راه ميروند و تنها وقتي که چشمشان به آجان و بازرس ميافتد ،ميجنبند ،با چه زباني بايد داد؟ در برابر واقعيتي اينچنين ملموس و صريح و سنگين ،از توجيهات ديالکتيکي و مسائل ايدئولوژيکي -که برای سخنراني حزبي و پليکپيهای تبليغي جان ميدهد- هيچ کاری ساخته نيست .انسان در اصالت اين تجربهاش هيچ گاه ترديد نخواهد کرد که« :در تحريک مردم به کار و تالش ،نفع ،انگيزهای قویتر و مؤثرتر از ترس است»!
. 9روزی که آدمي از برادرش و مادرش و پدرش مي رود .قرآن -سوره عبس آيات 34و 35 . 6قرآن ،سوره تکوير (کورت)5 - لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
354
ما و اقبال
آری ،محرک «پول» قویتر از «پليس» است. تجربه بزرگ قرن ما دست يافتن به اين واقعيت ترديدناپذير و انسانبرانداز است که بيماری حرص ،يعني افزونطلبي توقفناپذير تصاعدی در جمع پول و کسب قدرت که از مرز تأمين «رفاه» و «لذت» در ميگذرد و به گونه عطش فزاينده و خاموشناشدنيای که نوعي بيماری هاری در آدمي است ،او را همه عمر ،شب و روز، تا دم مرگ ،به سگدويي در طلب پول و عشق به قدرت و پرستش لوکس و نيازهای روزافزون انحرافي و مصرفهای پايانناپذير تفنني و تجملي ميراند و در اين سگدويي هار ،آنچه پايمال ميشود ايمان است و ارزشهای اخالقي ،انگيزهها و خواستهای معنوی و فلسفه وجودی ،جوهر فطری ،حقپرستي ،آزادگي و عدالتطلبي و تمامي زيباييهای زندگي و تکامل نوعي انسان ،و در نتيجه ،باخود بيگانگي انسان در برابر پول و پيدايش و پرورش تمايالت پست ،رقابتهای ضدانساني، رابطههای توطئهآميز و خصومتانگيز و توسعه فرهنگ و اخالق و رفتار و بينش و روح دنياگرايانه مادی اقتصادپرستانه و انتقال ارزشها و تواناييهای انسان از «وجود» ،به «موجودی» و به تعبير امروز ،خلق و خوی بورژوايي. اما ،اين بيماری و آثار انحطاطآور آن را هم فرهنگ قديم و مذاهب بزرگ قديم و هم انسانشناسي و جامعهشناسي و ايدئولوژیهای مترقي جديد به خوبي ميشناسند، لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
355
ما و اقبال
آنچنان که پايه اخالقي انسان ،در طول تاريخ ،بر نفي آن نهاده شده است ،ولي ،آنچه به عنوان تجربه جديدی ،برای روشنفکران مسئول و ايدئولوژیهای مترقي و انقالبهای عدالتخواهانه مردمي و ضدبورژوازی بسيار شورانگيز است اين حقيقت انساني و واقعيت عيني است که افزونطلبي مادی -که در فرد به عنوان آفتي ضدانساني و آرمانبرانداز و ريشهکنکننده ارزشهای اخالقي و تعهدهای اعتقادی شناخته شده است -در «جامعه» و در «نظام سياسي» نيز ،دقيقاً ،ميتواند همان آثار شوم را داشته باشد. و اين يک نکته ساده علمي و نظريه فرعي جامعهشناسي و انسانشناسي نيست ،واقعيتي تعيينکننده و سرنوشتساز است انسان امروز ،برای دست يافتن بدان ،عزيزترين آرمانها و اصيلترين ايمانهای خويش را از دست داده و در پي شکست بزرگترين انقالبها و ناکامي مقدسترين تالشها و جهادها و شهادتها و به باد رفتن متعاليترين آرزوهای خويش بر آن آگاه شده است. «والسالم»
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
352
ما و اقبال
یادداشتهاوتوضیحاتناشر
)(96ص – 933در اين متن توجه به آيات زير است: والعصر ان االنسان لفي خسر االالذين آمنوا و عملوالصالحات (سوره عصر.)9-6-والضحي (ضحي.)9-والليل اذا يغشي و النهار اذا تجلي (ليل.)9-6-«والشمس و ضحيها والقمر اذا تليها و النهار اذا جليها والليل اذا يغشيها و السماء و مابنيها و االرض و ما طحيها و نفس و ما سويها» (شمس.)9-3- والتين و الزيتون و هذا البلداالمين (تين 9-و .)3والفجر وليال عشر والشفع والوتر و الليل اذا يسر (فجر.)9-4-"-و الصبح اذا تنفس" (تکوير)92- والسماء ذات البروج و اليوم الموعود و شاهد و مشهود (بروج.)9-3-"-ال اقسم بيوم القيمه و ال اقسم بالنفس اللوامه (قيامه )9-6 ال اقسم بيوم القيمه و ال اقسم بالنفس اللوامه (قيامه.)9-6-والنجم اذا هوی (نجم.)9-لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
353
ما و اقبال
ن والقلم و ما يسطرون (قلم.)9-«والعاديات ضبحافالموريات قدحافالمغيرات صبحافاثرن به نقعافوسطن به جمعا»(عاديات)9-5- «والنازعات غرقاو الناشطات نشطاو السابحات سبحافالسابقات سبقافالمدبرات امرا»(نازعات)9-5- *** )(93ص -945نمونه اين گونه مقامتها را در ابيات قصايد زير از خاقاني و سنائي ميتوان ديد: الف -خاقاني چشم بر پرده امل منهيد
جرم بر کرده ازل منهيد
ای امامان و عالمان اجل
خال جهان از بر اجل منهيد
علم تعطيل مشنويد از غير
سر توحيد را خلل منهيد
فلسفه در سخن مياميزيد
وانگهي نام آن جدا منهيد
وحل گمرهيست بر سر راه
ای سران پای در وحل منهيد
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
352
ما و اقبال
رحل زندقه جهان بگرفت
گوش همت بر اين رحل منهيد فلس در کيسه عمل منهيد
نقد هر فلسفي کم از فلسي است دين به تيغ حق از فشل رسته است
باز بنيادش از فشل منهيد
حرم کعبه کز هبل شد پاک
باز هم در حرم هبل منهيد
مشتي اطفال نو تعلم را
لوح ادبار در بغل منهيد
مرکب دين که زاده عربست
داغ يونانش بر کفل منهيد
قفل اسطوره ارسطو را
بر در احسن الملل منهيد
نقش فرسوده فالطن را
بر طراز بهين حلل منهيد
....... گل علم اعتقاد خاقانيست
خارش از جهل مستدل منهيد
افضل ارزين فضولها راند
نام افضل به جز اضل منهيد ***
ب-سنائي مسلمانان مسلمانان مسلماني مسلماني لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
351
ما و اقبال
از اين آئين بيدينان پشيماني پشيماني بميريد از چنين جائي کزو کفر و هوا خيزد ازيرا در چنان جانها فرو نايد مسلماني شراب حکمت شرعي خوريد اندر حريم دين که محرومند از اين عشرت هوسگويان يوناني برون کن طوق عقالني به سوی ذوق ايمان شو چه باشد حکمت يونان به پيش ذوق ايماني *** )(94ص -931حکمت 661از نهجالبالغه درباره عبادت: قال عليه السالم: «ان قوماعبدوااهلل رغبهً عبادهً التجار ،و ان قوما عبدوااهلل رهبهً فتلک عبادهً العبيد ،و ان قوما عبدوااهلل شکرا فتلک عبادهً االحرار». *** )(95ص -653الربا سبعون جزء. لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
321
ما و اقبال
حدثنا محمدبن عليبن الشاه قال حدثنا ابو حامد قال حدثنا ابويزيد ،قال حدثنا محمدبن احمدبن صالح التميمي عن ابيه قال حدثنا انسبن محمدبن ابومالک عن ابيه عن جعفربن محمد عن ابيه عن جده عن عليبن ابيطالب عليه السالم عنالنبي صلي اهلل عليه و آله سلم ،انه قال في وصيته له: «يا عليالربا سبعون جزء فايسرها مثل ان ينکح الرجل امه في بيت اهلل الحرام ،يا علي درهم اعظم من سبعين زنيهً کلها بذات محرم في بيت اهلل الحرام( ».خصال شيخ صدوق. ج ،6حديث .63ترجمه فارسي ص .)339 *** )(92ص -654قسمتي از خطبه حجه الوداع درباره ربا (تحف العقول چاپ کتابفروشي اسالميه ،با ترجمه فارسي ص.)36 « ...فمن کانت عنده امانهً فليوءدها الي من ائتمنه عليها ،و ان رباالجاهليهً موضوع و ان اول ربا ابدأ به ربا العباس بن عبدالمطلب.» ....
لطفاً نواقص و اشتباهات تايپي را به اطالع سايت خانۀ شريعتي برسانيدwww.shariatihome.com :
Thank you for interesting in our services. We are a non-profit group that run this website to share documents. We need your help to maintenance this website.